🍊 کانال ادبی و هنری بهار نارنج قاسم‌ آباد
759 subscribers
8.34K photos
3.29K videos
12 files
109 links
به نام خالقِ ابر و مه و باد
خداوندِ جهان و قاسم‌آباد

🍊 این کانال، به منظور انعکاس فعالیتهای ادبی، هنری و فرهنگی مردمان زادگاهمان 💚 ایجاد شده است.

ارتباط با ادمین : @B_N_13_99
Download Telegram
.
لحظه‌های غربتم با چشم تو آباد شد
این اسیر بی‌کسی ، با اسم تو آزاد شد

آرزوهای تنم با حس تو جانی گرفت
غصه‌های زندگی با عشق تو دلشاد شد

با  کلامی گمشده ، وز هر قدم آوارگی
این‌صدای بی‌نفَس‌ با هر نفَس فریاد شد

آرزوی با تو بودن زندگی را تازه کرد
هر خیال پوچ من با دیدنت بر باد شد

تن گرفتار زمستان و اسیر این قفس
این هوای یخ زده با شوق تو مرداد شد

در دل‌ِسنگم هوای عاشقی راهی نداشت
چشمها با دیدنت آشفته چون فرهاد شد

اشتیاق با  تو بودن لحظه‌ای ترکم نکرد
خانه‌ی‌عشق تو در جان و دلم ایجاد شد

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
اتاق و پنجره بود و چراغ و شعله‌ی زرد
به روی تخت شکسته ، هوای بالش سرد

تو را چگونه بیابم کنار پنجره‌ها ؟
که بوی شُرب می‌دهد تمام حنجره‌ها

منم کسی که کلامم نمی‌رسد به دهان
چگونه شرح دهم تا به کنارم تو بمان

به روی قالی قلبم که نخ‌نما شده است
صفای خانه بی تو که بی‌صفا شده است

برای من تو بمان و کنار من تو نشین
میان خواب عمیقم نشین ، ترانه بچین

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
علف
نقطه شروع اتصال زمین بود به سوی آسمان
و ابرها و گل‌ها
عقده گشایی می‌کردند این هجر را
هر آنچه می‌بینی
از جنس پرواز عمود است به سوی آسمان
امان از پروازهای نافرجامِ بی‌بالِ پرندگان
که در حال سقوط‌اند به درخت!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
زمان به تاریکی پاییز
و یا به زردی و نابودی آن برایم می‌گذرد
من هنوز جوانه نزده‌ام
کجا دیده‌اید که نهال نشده، درختی میوه بدهد؟
به ساقه‌ها نگاه نکنید
تنم عریان فهم است
و سرم محتاج خورشید
و زمان در حال گذر
زمین، شلوغِ کرکسانِ آفت‌زا
و هوا آلوده‌ی غروب
از تن آفت‌زده و عریان
به اجبار میوه می‌خواهند
باغبان
به زودی مرا از باغ بیرون خواهد کرد
زمان کوتاه است!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
برگای زرد و قرمز رو سنگ خیس باغچه
دفتر کاهی من ، خشکیده روی طاقچه

صدای جیغ آینه ، خاکای روی شیشه
چراغ زرد خونه ، سوخته واسه هميشه

یه آسمون تیره توو فصل سرد پاییز
آرزوهای مرده  بی تو کنار این میز

فصلی که رفته بودی هوا همین جوری بود
ترس من از همون روز سکوت از این دوری بود

دلم نیومد اینجا دست بکشم به خونه
دل نمیخواد بدونه کی میره کی میمونه

عروسکای مرده ، یه نامه تا نخورده
تموم زندگیمو بی تو به غم سپرده

پاییز و این ترانه به یاد روز رفتن
یه ساله مُردم اینجا از تب و سوز رفتن

فصلی که رفته بودی هوا همین جوری بود
ترس من از همون روز سکوت از این دوری بود

قلبِ سکوتُ سالِ رفتن تو شکستم
کنار این ترانه به عشق تو نشستم

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
ترانه

از دور می‌بینم تورو مثل یه آتیش توو کویر
وقتی که می‌رسم به تو گرماتو از تنم نگیر

من دور میشم از خودم، فقط امید من تویی
تاریکه دنیای همه، نور سفید من تویی

وقتی زمین جهنمه، نفس کشیدن هدره
هوای من فقط تویی، چشمم همیشه به دره

من سمت تو سُر می‌خورم، با تو فقط بُر می‌خورم
هر کی‌و تنها بذارم از تو که دل نمی‌بُرم

صراط مستقیم من، حادثه‌ی قدیم من
توو تب تلخ روزگار فقط تویی نسیم من

فقط یه بار رو به خودت، بیا به جای من بشین
برای عاشق شدنم ، هزار بهونه جور بچین

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
دو بال می‌خواهم
تا سیمرغی شوم بر پهنه‌ی این سرزمین
دو چشم چون عقابی جوان با پنجه‌های عظیم
تو را می‌جویم تا رهایی یابم از این تن
دلم قفسی ساخته برایم
شوق پرواز دارم
نه از روی مستی
دچارم به نبودنت
به ترک نگاهت
ای عشق گمشده
وای از روزی که تو را بیابم
چون کلاغان قیل و قالی راه خواهم انداخت
از شادی
و تو را به بلندترین نقطه خواهم برد
زمین جای ما نیست،
نه،
زمین جای تو نیست.

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
سرود آزادی می‌سُرایم
برای تو که رفته‌ای
و مانده‌ام در انتظار غروب
بی تو
به خواب من نیا!
به یک چشم بر هم زدن
من به دنیای تو خواهم رسید...

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
بی سر در این زمانه دلم هوی می‌کشد

در پیش چشم من ز تو هم روی می‌کشد

تو عینِ قفلِ گنج‌ِ زمینی برای من

این نقطه را هوای تو چون گوی می‌کشد

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
📚 #معرفی_کتاب

📖 در حوالی تو  (مجموعه شعر)
✍️  #مجید_زین‌العابدینی
▫️  نشر ناسنگ

زیر چاپ رفت و به زودی منتشر می‌شود....

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
تو را به یاد می‌آورم
و دلتنگ می‌شوم
برای یک روز سرد لای به لای تلخی روزگار
برای یک خیابان خیس و برف زده
و جای پای کفش‌های آدمهای عجول بر روی برف
برای دود سیگار با بخار دهان آمیخته
لای شمشادهای زرد
برای گنجشکی که در کنار سطل بر روی برف به دنبال چیزی از دور ریزها می‌گردد
برای گربه‌ای که خودش را به تن آدم‌ها می‌مالد
برای سادگی او
و پشت شیشه‌ی بخار گرفته‌ی تاکسی‌های زرد
تو را به یاد می‌آورم!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
سرود آزادی می‌سُرایم
برای تو که رفته‌ای
و مانده‌ام در انتظار غروب
بی تو
به خواب من نیا!
به یک چشم بر هم زدن
من به دنیای تو خواهم رسید...

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
سال‌ها پیش
میان سرمای بهار و شکوفه‌های آلوچه
کودکانه با هم به بازی می‌نشستیم.
و من مکارانه در بازیِ جنگ تخم مرغ‌ها ، آنها را به تو می‌باختم.
من می‌نشستم و تو بر سر تخم مرغ‌هایم می‌کوبیدی و چه مغرورانه شاد می‌شدی.
من می‌باختم تا تو با خنده‌هایت نوروزم را به روی زمین چون سبزه بگسترانی و آسمانم را به آبی بیارایی
آبی‌تر از هر آسمانی.

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
نیمکتی می‌خواهم به روی بلندی
و غروبی بی‌پایان
و یک فنجان قهوه برای سفر
سفر در بُعد زمان
به سراغ آدم بروم
و به جرم پدر قاتل قتل‌های زمینی
قبل از رسیدن به حوا
او را به حبس ابد محکوم کنم
جهان و خورشید را به عقد هم در بیاورم
و خود را در عدم پنهان کنم و آزادانه به رقص درآیم
و به گردش کهکشانها بروم
تا جهانی دیگر را از دست آدم نجات دهم.

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
امروز رنگ من سپید است،
مثل پارچه سفیدی که مادربزرگ برای خود از مکه آورده بود
و شاید چون لباس عروسی که دختری نابالغ در جشن خود بر تن داشت!
و یا مثل برف بهاری بر ستیغ کوه
چون ابرهای خنک بی‌باران
امروز رنگ من سپید است،
مثل گیس‌های مادرم که سالها پنهان بود
و یا همچون سررسید پدرم که چند وقتی سپید و خالی مانده!
امروز رنگ من سپید است،
مثل پیشانی‌بند مادربزرگ‌های قاسم‌آبادی:
سپید چون قلب‌های مهربانشان،
سپیدِ سپید!!!

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
من همانم که کنار خورشید
ذره‌ای شب دارم
ذره‌ای تاریکی
و تو از تاریکی، در گریزی بی من
من ولی بی‌فانوس
در میان راهم
بی تو اما تنها!

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
برای حمیده...

طره مرگ بر پیشانی‌ات رقصان بود
آن زمان که با دستان خسته و بسته
بال‌های اهورایی‌ات را باز کردی و بستی
تا شفق را در جای دیگری به تماشا بنشینی
حتی قد خمیده‌‌ات
به آسمان نزدیک بود
گره بر تن داشتی اما
گره از این زمین گشودی
و رها شدی!

#مجید_زین‌العابدینی

🆔️ @Bahar_Narenj_99