🍊 کانال ادبی و هنری بهار نارنج قاسم‌ آباد
766 subscribers
8.52K photos
3.36K videos
12 files
125 links
به نام خالقِ ابر و مه و باد
خداوندِ جهان و قاسم‌آباد

🍊 این کانال، به منظور انعکاس فعالیتهای ادبی، هنری و فرهنگی مردمان زادگاهمان 💚 ایجاد شده است.

ارتباط با ادمین : @B_N_13_99
Download Telegram
.
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟

نمی‌ارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربان‌تر بودم!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هنوز سایه‌ام را بر ایوان خانه می‌بینم که یک دست بر در گرفته و دستی دیگر آبی را در سطلی آهنی با دسته چوبی‌اش دارد تا مادر بزرگ بر سماور نفتی‌اش بریزد و من باید بعد از آن پاهایم را در پشت بام خانه پنهان می‌کردم.
قاصدک آنجا بود قاصدک با من بود خبرش تنها رفتن بود لعنت به قاصدک‌های زیبا، اگر دوباره برگردم تمام آنها را از باغ خواهم چید و خاکشان خواهم کرد، من جایم کنار سطل‌ها بر روی نیمکت کوچک بود، جایی که کنار کلبه چوبی آن بوی نان می‌آمد بوی آتش و دود و کتری سیاه دسته سیمی کنارش می‌جوشید.
من دلم آتش گرفته و می‌سوزد از دودی که از لای تخته‌های کلبه به بیرون می‌رود و انعکاس نور خورشید بر آن می‌تابد من دلم می‌جوشد مانند کتری سیاه!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این روزها
مادربزرگ
لحاف‌های کهنه را
به دست آفتاب می‌سپارد

دارد رنگ بهار می‌گیرد
تراس خانه...

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟

نمی‌ارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربان‌تر بودم!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
مرا احساس دردی بود ویرانگر
درون من جهانم را به آتش می‌کِشد آخر
دلم دریای طوفانی
عجب وقت ملاقاتی
هوا تاریک و طولانی
و من ماندم کنار سنگ مانایی
که اسم و شعر و تاریخی به تن دارد
مرا احساس شیرین ملاقات است
ملاقات شب و گریه
ملاقات تنم با خاک افسرده
تمام من که نه
نیمی کنار دست من خواب است
و من آشفته هوشیارم
نه گل، بر سنگ لطفی داشت
نه شمع، نوری به شب می‌داد
و تنها گریه زیبا بود
دلم هر شب، شب آدینه و درد است
چه تنها بودم اینجا در کنار سنگهای بی‌زبان اما
و دوراند از ما آدمها
در این تاریکیِ تنها

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
از جنس ستارگانی
که سال‌هاست خاموش‌اند
ولی همچنان بر من می‌تابی
تو می‌تابی اما نیستی
تو گمشده‌ایی
در چرخش نامنظم زمینِ بی‌جاذبه
ومن در خاک نشسته‌ام
بیهوده
و در تکرار نور و سیاهی
چروک می‌شود اندیشه‌هایم
ولی همچنان شوقت
سایه می‌اندازد بر آفتاب سوزان نبودنت
تو همچنان می‌تابی
و بی‌امان نیستی

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این زمین جای منو جای تو بود یک روزی
زندگی زیر قدم‌های تو بود یک روزی

آسمان در گرو دامن گُل‌دارت بود
شهر من دامن زیبای تو بود یک روزی

نور چشمان من از روشنی قلبت بود
جای من ساحل دریای تو بود یک روزی

دست در دست تو آواز خوشی می‌خواندم
خواب من قصه‌ی آوای تو بود یک روزی

رنگ خورشید و رخ ماه تو را می‌خواهم
سقف من ابری رویای تو بود یک روزی....

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
توو کدوم کوچه‌ی این شهر خاک رد تو نشسته
یا که سقف چه پناهی از غم دوری شکسته

تو خسوف شب چشمات من هنوز بی‌آسمونم
نزا توو تاریکی شب دوباره بی تو بمونم

بی‌نشون و گم شهرم، لای پاییز و بهارم
گم شدی میون فصلام خبری از تو ندارم

بزا تا دوباره رد شم از میون فرق موها
که مث عصای موسی خورده بود میون دریا

خیلی وقته دو تا چشمات گم شدن تو دل دنیا
دو تا الماس سیاهی که شدن طلسم رویا

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هر آنچه می‌کشم
از "تیر" می‌کشم
دردهایم را به سیگار می‌سپارم
و "تیرها" را نشانه می‌روم
بر تنم!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
من از درد روزمرگی‌هایم می‌هراسم
از درد بیهوده جنگیدنها
ترسیدنها
تردیدها
و شاه درد تمامشان
عادتها
عادت به آدم‌های زندگی
خانه
تصویرهای کودکانه
عشقهای بی‌دلیل
و...
می‌هراسم از جمجمه‌ی پُر از خواستن‌های احمقانه
برای ادامه‌ی جانی که هیچ نیست!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
پنجره‌ی اتاقم را
به سمت شمال چشمانت
باز می‌کنم
آنجایی که باران
از روی جنگل‌زار سبز نگاهت
جاری می‌شود
و من پشت این پنجره‌ی شمالی
با سیگارهای مداوم
ابرهای اتاقم را
تیره‌تر خواهم کرد.

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
لحظه‌های غربتم با چشم تو آباد شد
این اسیر بی‌کسی ، با اسم تو آزاد شد

آرزوهای تنم با حس تو جانی گرفت
غصه‌های زندگی با عشق تو دلشاد شد

با  کلامی گمشده ، وز هر قدم آوارگی
این‌صدای بی‌نفَس‌ با هر نفَس فریاد شد

آرزوی با تو بودن زندگی را تازه کرد
هر خیال پوچ من با دیدنت بر باد شد

تن گرفتار زمستان و اسیر این قفس
این هوای یخ زده با شوق تو مرداد شد

در دل‌ِسنگم هوای عاشقی راهی نداشت
چشمها با دیدنت آشفته چون فرهاد شد

اشتیاق با  تو بودن لحظه‌ای ترکم نکرد
خانه‌ی‌عشق تو در جان و دلم ایجاد شد

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
اتاق و پنجره بود و چراغ و شعله‌ی زرد
به روی تخت شکسته ، هوای بالش سرد

تو را چگونه بیابم کنار پنجره‌ها ؟
که بوی شُرب می‌دهد تمام حنجره‌ها

منم کسی که کلامم نمی‌رسد به دهان
چگونه شرح دهم تا به کنارم تو بمان

به روی قالی قلبم که نخ‌نما شده است
صفای خانه بی تو که بی‌صفا شده است

برای من تو بمان و کنار من تو نشین
میان خواب عمیقم نشین ، ترانه بچین

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
علف
نقطه شروع اتصال زمین بود به سوی آسمان
و ابرها و گل‌ها
عقده گشایی می‌کردند این هجر را
هر آنچه می‌بینی
از جنس پرواز عمود است به سوی آسمان
امان از پروازهای نافرجامِ بی‌بالِ پرندگان
که در حال سقوط‌اند به درخت!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
زمان به تاریکی پاییز
و یا به زردی و نابودی آن برایم می‌گذرد
من هنوز جوانه نزده‌ام
کجا دیده‌اید که نهال نشده، درختی میوه بدهد؟
به ساقه‌ها نگاه نکنید
تنم عریان فهم است
و سرم محتاج خورشید
و زمان در حال گذر
زمین، شلوغِ کرکسانِ آفت‌زا
و هوا آلوده‌ی غروب
از تن آفت‌زده و عریان
به اجبار میوه می‌خواهند
باغبان
به زودی مرا از باغ بیرون خواهد کرد
زمان کوتاه است!

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
برگای زرد و قرمز رو سنگ خیس باغچه
دفتر کاهی من ، خشکیده روی طاقچه

صدای جیغ آینه ، خاکای روی شیشه
چراغ زرد خونه ، سوخته واسه هميشه

یه آسمون تیره توو فصل سرد پاییز
آرزوهای مرده  بی تو کنار این میز

فصلی که رفته بودی هوا همین جوری بود
ترس من از همون روز سکوت از این دوری بود

دلم نیومد اینجا دست بکشم به خونه
دل نمیخواد بدونه کی میره کی میمونه

عروسکای مرده ، یه نامه تا نخورده
تموم زندگیمو بی تو به غم سپرده

پاییز و این ترانه به یاد روز رفتن
یه ساله مُردم اینجا از تب و سوز رفتن

فصلی که رفته بودی هوا همین جوری بود
ترس من از همون روز سکوت از این دوری بود

قلبِ سکوتُ سالِ رفتن تو شکستم
کنار این ترانه به عشق تو نشستم

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
ترانه

از دور می‌بینم تورو مثل یه آتیش توو کویر
وقتی که می‌رسم به تو گرماتو از تنم نگیر

من دور میشم از خودم، فقط امید من تویی
تاریکه دنیای همه، نور سفید من تویی

وقتی زمین جهنمه، نفس کشیدن هدره
هوای من فقط تویی، چشمم همیشه به دره

من سمت تو سُر می‌خورم، با تو فقط بُر می‌خورم
هر کی‌و تنها بذارم از تو که دل نمی‌بُرم

صراط مستقیم من، حادثه‌ی قدیم من
توو تب تلخ روزگار فقط تویی نسیم من

فقط یه بار رو به خودت، بیا به جای من بشین
برای عاشق شدنم ، هزار بهونه جور بچین

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
دو بال می‌خواهم
تا سیمرغی شوم بر پهنه‌ی این سرزمین
دو چشم چون عقابی جوان با پنجه‌های عظیم
تو را می‌جویم تا رهایی یابم از این تن
دلم قفسی ساخته برایم
شوق پرواز دارم
نه از روی مستی
دچارم به نبودنت
به ترک نگاهت
ای عشق گمشده
وای از روزی که تو را بیابم
چون کلاغان قیل و قالی راه خواهم انداخت
از شادی
و تو را به بلندترین نقطه خواهم برد
زمین جای ما نیست،
نه،
زمین جای تو نیست.

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
سرود آزادی می‌سُرایم
برای تو که رفته‌ای
و مانده‌ام در انتظار غروب
بی تو
به خواب من نیا!
به یک چشم بر هم زدن
من به دنیای تو خواهم رسید...

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
بی سر در این زمانه دلم هوی می‌کشد

در پیش چشم من ز تو هم روی می‌کشد

تو عینِ قفلِ گنج‌ِ زمینی برای من

این نقطه را هوای تو چون گوی می‌کشد

#مجید_زین‌العابدینی_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99