.
من همانم که کنار خورشید
ذرهای شب دارم
ذرهای تاریکی
و تو از تاریکی، در گریزی بی من
من ولی بیفانوس
در میان راهم
بی تو اما تنها!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
من همانم که کنار خورشید
ذرهای شب دارم
ذرهای تاریکی
و تو از تاریکی، در گریزی بی من
من ولی بیفانوس
در میان راهم
بی تو اما تنها!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در میان دفترم یک تار مو
از تو برجا مانده بود این سالها
حالت خوبی بهشکل قلب داشت
در تنم آشفته شد احوالها
موی تو خط سیاه دفترم
در میانش شعرها پنهان شده
عالمی در موی تو تفسیر شد
حالتم آشفته و حیران شده
موی تو در دفترم یک کهکشان
من میانش ذرهای خاکِ زمین
گم شدم در پیچ و تاب موی تو
در میانش خانه میسازم ببین
حالت موی تو مستم میکند
هر چه بودم بت پرستم میکند
حالتش زنجیرِ آزادیِ من
حلقهای شاهانه دستم میکند
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در میان دفترم یک تار مو
از تو برجا مانده بود این سالها
حالت خوبی بهشکل قلب داشت
در تنم آشفته شد احوالها
موی تو خط سیاه دفترم
در میانش شعرها پنهان شده
عالمی در موی تو تفسیر شد
حالتم آشفته و حیران شده
موی تو در دفترم یک کهکشان
من میانش ذرهای خاکِ زمین
گم شدم در پیچ و تاب موی تو
در میانش خانه میسازم ببین
حالت موی تو مستم میکند
هر چه بودم بت پرستم میکند
حالتش زنجیرِ آزادیِ من
حلقهای شاهانه دستم میکند
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟
نمیارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربانتر بودم!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟
نمیارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربانتر بودم!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هنوز سایهام را بر ایوان خانه میبینم که یک دست بر در گرفته و دستی دیگر آبی را در سطلی آهنی با دسته چوبیاش دارد تا مادر بزرگ بر سماور نفتیاش بریزد و من باید بعد از آن پاهایم را در پشت بام خانه پنهان میکردم.
قاصدک آنجا بود قاصدک با من بود خبرش تنها رفتن بود لعنت به قاصدکهای زیبا، اگر دوباره برگردم تمام آنها را از باغ خواهم چید و خاکشان خواهم کرد، من جایم کنار سطلها بر روی نیمکت کوچک بود، جایی که کنار کلبه چوبی آن بوی نان میآمد بوی آتش و دود و کتری سیاه دسته سیمی کنارش میجوشید.
من دلم آتش گرفته و میسوزد از دودی که از لای تختههای کلبه به بیرون میرود و انعکاس نور خورشید بر آن میتابد من دلم میجوشد مانند کتری سیاه!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
هنوز سایهام را بر ایوان خانه میبینم که یک دست بر در گرفته و دستی دیگر آبی را در سطلی آهنی با دسته چوبیاش دارد تا مادر بزرگ بر سماور نفتیاش بریزد و من باید بعد از آن پاهایم را در پشت بام خانه پنهان میکردم.
قاصدک آنجا بود قاصدک با من بود خبرش تنها رفتن بود لعنت به قاصدکهای زیبا، اگر دوباره برگردم تمام آنها را از باغ خواهم چید و خاکشان خواهم کرد، من جایم کنار سطلها بر روی نیمکت کوچک بود، جایی که کنار کلبه چوبی آن بوی نان میآمد بوی آتش و دود و کتری سیاه دسته سیمی کنارش میجوشید.
من دلم آتش گرفته و میسوزد از دودی که از لای تختههای کلبه به بیرون میرود و انعکاس نور خورشید بر آن میتابد من دلم میجوشد مانند کتری سیاه!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این روزها
مادربزرگ
لحافهای کهنه را
به دست آفتاب میسپارد
دارد رنگ بهار میگیرد
تراس خانه...
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
این روزها
مادربزرگ
لحافهای کهنه را
به دست آفتاب میسپارد
دارد رنگ بهار میگیرد
تراس خانه...
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟
نمیارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربانتر بودم!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
مرگ
مگر چه اندازه
از من دور است
که من به تو نزدیکتر نباشم !؟
نمیارزد بعد از مرگم
با خود بگویم:
کاش مهربانتر بودم!
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
مرا احساس دردی بود ویرانگر
درون من جهانم را به آتش میکِشد آخر
دلم دریای طوفانی
عجب وقت ملاقاتی
هوا تاریک و طولانی
و من ماندم کنار سنگ مانایی
که اسم و شعر و تاریخی به تن دارد
مرا احساس شیرین ملاقات است
ملاقات شب و گریه
ملاقات تنم با خاک افسرده
تمام من که نه
نیمی کنار دست من خواب است
و من آشفته هوشیارم
نه گل، بر سنگ لطفی داشت
نه شمع، نوری به شب میداد
و تنها گریه زیبا بود
دلم هر شب، شب آدینه و درد است
چه تنها بودم اینجا در کنار سنگهای بیزبان اما
و دوراند از ما آدمها
در این تاریکیِ تنها
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
مرا احساس دردی بود ویرانگر
درون من جهانم را به آتش میکِشد آخر
دلم دریای طوفانی
عجب وقت ملاقاتی
هوا تاریک و طولانی
و من ماندم کنار سنگ مانایی
که اسم و شعر و تاریخی به تن دارد
مرا احساس شیرین ملاقات است
ملاقات شب و گریه
ملاقات تنم با خاک افسرده
تمام من که نه
نیمی کنار دست من خواب است
و من آشفته هوشیارم
نه گل، بر سنگ لطفی داشت
نه شمع، نوری به شب میداد
و تنها گریه زیبا بود
دلم هر شب، شب آدینه و درد است
چه تنها بودم اینجا در کنار سنگهای بیزبان اما
و دوراند از ما آدمها
در این تاریکیِ تنها
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
از جنس ستارگانی
که سالهاست خاموشاند
ولی همچنان بر من میتابی
تو میتابی اما نیستی
تو گمشدهایی
در چرخش نامنظم زمینِ بیجاذبه
ومن در خاک نشستهام
بیهوده
و در تکرار نور و سیاهی
چروک میشود اندیشههایم
ولی همچنان شوقت
سایه میاندازد بر آفتاب سوزان نبودنت
تو همچنان میتابی
و بیامان نیستی
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
از جنس ستارگانی
که سالهاست خاموشاند
ولی همچنان بر من میتابی
تو میتابی اما نیستی
تو گمشدهایی
در چرخش نامنظم زمینِ بیجاذبه
ومن در خاک نشستهام
بیهوده
و در تکرار نور و سیاهی
چروک میشود اندیشههایم
ولی همچنان شوقت
سایه میاندازد بر آفتاب سوزان نبودنت
تو همچنان میتابی
و بیامان نیستی
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این زمین جای منو جای تو بود یک روزی
زندگی زیر قدمهای تو بود یک روزی
آسمان در گرو دامن گُلدارت بود
شهر من دامن زیبای تو بود یک روزی
نور چشمان من از روشنی قلبت بود
جای من ساحل دریای تو بود یک روزی
دست در دست تو آواز خوشی میخواندم
خواب من قصهی آوای تو بود یک روزی
رنگ خورشید و رخ ماه تو را میخواهم
سقف من ابری رویای تو بود یک روزی....
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
این زمین جای منو جای تو بود یک روزی
زندگی زیر قدمهای تو بود یک روزی
آسمان در گرو دامن گُلدارت بود
شهر من دامن زیبای تو بود یک روزی
نور چشمان من از روشنی قلبت بود
جای من ساحل دریای تو بود یک روزی
دست در دست تو آواز خوشی میخواندم
خواب من قصهی آوای تو بود یک روزی
رنگ خورشید و رخ ماه تو را میخواهم
سقف من ابری رویای تو بود یک روزی....
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
توو کدوم کوچهی این شهر خاک رد تو نشسته
یا که سقف چه پناهی از غم دوری شکسته
تو خسوف شب چشمات من هنوز بیآسمونم
نزا توو تاریکی شب دوباره بی تو بمونم
بینشون و گم شهرم، لای پاییز و بهارم
گم شدی میون فصلام خبری از تو ندارم
بزا تا دوباره رد شم از میون فرق موها
که مث عصای موسی خورده بود میون دریا
خیلی وقته دو تا چشمات گم شدن تو دل دنیا
دو تا الماس سیاهی که شدن طلسم رویا
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
توو کدوم کوچهی این شهر خاک رد تو نشسته
یا که سقف چه پناهی از غم دوری شکسته
تو خسوف شب چشمات من هنوز بیآسمونم
نزا توو تاریکی شب دوباره بی تو بمونم
بینشون و گم شهرم، لای پاییز و بهارم
گم شدی میون فصلام خبری از تو ندارم
بزا تا دوباره رد شم از میون فرق موها
که مث عصای موسی خورده بود میون دریا
خیلی وقته دو تا چشمات گم شدن تو دل دنیا
دو تا الماس سیاهی که شدن طلسم رویا
✍ #مجید_زینالعابدینی_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99