.
در میانِ برهوتِ احساس
ابتدای این دو راهیِ غریب
میرسم باز به چشمانِ تَرَت
میرسم باز به آن حسِ نجیب
در هیاهوی به راه افتاده
بینِ عقل و دلِ خود درگیرم
عقل فریاد زند که بُگذر
قلب نالد که بری میمیرم
چه کنم با دل و عقلی که مرا
کرده درگیر میانِ من و خویش
وای از آن عقل که پیروز شود
وای از آن همهمهی پُر تشویش
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
#کتاب_ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در میانِ برهوتِ احساس
ابتدای این دو راهیِ غریب
میرسم باز به چشمانِ تَرَت
میرسم باز به آن حسِ نجیب
در هیاهوی به راه افتاده
بینِ عقل و دلِ خود درگیرم
عقل فریاد زند که بُگذر
قلب نالد که بری میمیرم
چه کنم با دل و عقلی که مرا
کرده درگیر میانِ من و خویش
وای از آن عقل که پیروز شود
وای از آن همهمهی پُر تشویش
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
#کتاب_ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در میان بیشهای دور
شیرِ تنها گشته مغرور
با یه عالم یال و کوپال
در قلمرو بوده مشهور
تا که روزی آنِ غزالِ
وحشیِ زیبای پر شور
با نگاهی ناوک انداز
دل ربود از شیرِ پُر زور
عشقِ آن آهوی مکار
شیر ما را کرده رنجور
وای بر آن شیرِ شیدا
وای بر آن شیرِ مغرور
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در میان بیشهای دور
شیرِ تنها گشته مغرور
با یه عالم یال و کوپال
در قلمرو بوده مشهور
تا که روزی آنِ غزالِ
وحشیِ زیبای پر شور
با نگاهی ناوک انداز
دل ربود از شیرِ پُر زور
عشقِ آن آهوی مکار
شیر ما را کرده رنجور
وای بر آن شیرِ شیدا
وای بر آن شیرِ مغرور
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
صدای چکمههایت را شنیدم
گلی از باغچه دزدانه چیدم
به کوچه آمدم با شوقِ دیدار
چرا پس ردِ پایت را ندیدم؟
به آتش میکِشم سیگارِ خود را
هزاران آه بر عالم دمیدم
پیاده ره گرفتم سوی منزل
به سمتِ پلههای شب دویدم
کلیدِ قفلِ تنهایی به دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر کشیدم
خیالت را به جارختی نشاندم
میانِ تختِ تنهایی خزیدم
چراغِ روشنِ امیدِ خود را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
پتویم را کشیدم بر خیالم
ز خوابِ تلخِ رویاها پریدم
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
صدای چکمههایت را شنیدم
گلی از باغچه دزدانه چیدم
به کوچه آمدم با شوقِ دیدار
چرا پس ردِ پایت را ندیدم؟
به آتش میکِشم سیگارِ خود را
هزاران آه بر عالم دمیدم
پیاده ره گرفتم سوی منزل
به سمتِ پلههای شب دویدم
کلیدِ قفلِ تنهایی به دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر کشیدم
خیالت را به جارختی نشاندم
میانِ تختِ تنهایی خزیدم
چراغِ روشنِ امیدِ خود را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
پتویم را کشیدم بر خیالم
ز خوابِ تلخِ رویاها پریدم
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
قامتم خم شد به محرابِ نماز
چشمِ تو وقتِ رکوع آمد به یاد
من مسلمان بودم و کافر شدم
دینِ من را چشمِ تو بر باد داد
من مسلمان بودم و ذکرِ لبم
قل هوالله و احد بود و دعا
اسمِ زیبای تو را از بَر شدم
تو مرا از خالقم کردی جدا
توبه کردم رو به سوی خالقی
که ندارم رو به رویش آبرو
قبلهی من کعبه بود و آمدی
قبلهی من را تو کردی زیر و رو
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموع شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
قامتم خم شد به محرابِ نماز
چشمِ تو وقتِ رکوع آمد به یاد
من مسلمان بودم و کافر شدم
دینِ من را چشمِ تو بر باد داد
من مسلمان بودم و ذکرِ لبم
قل هوالله و احد بود و دعا
اسمِ زیبای تو را از بَر شدم
تو مرا از خالقم کردی جدا
توبه کردم رو به سوی خالقی
که ندارم رو به رویش آبرو
قبلهی من کعبه بود و آمدی
قبلهی من را تو کردی زیر و رو
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموع شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
نبض باران میزند هر دَم بر این خاکِ عزیز
میخورد هر دانهاش بر گونههایم تند و تیز
چشمهایم بسته و اشکم گرفتار دو سَد
با تواَم ای اشک سرکش ، آبرویم را نریز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
نبض باران میزند هر دَم بر این خاکِ عزیز
میخورد هر دانهاش بر گونههایم تند و تیز
چشمهایم بسته و اشکم گرفتار دو سَد
با تواَم ای اشک سرکش ، آبرویم را نریز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
چشمانِ میشی، وَه خدایا اینچه خلقیست
بازی گرفته گرگ و میشَش قلبِ ما را
گیسوی مواجی که باد آشفته کرده
آشفته کرده عاشقِ درد آشنا را
بر روی میشیهای بی رحمِ نگاهت
مژگانِ بیهمتا چه تابنده نشسته
مخمور چشمانِ سیاهت نازنینا
راهِ عبورم را چه بیرحمانه بسته
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
چشمانِ میشی، وَه خدایا اینچه خلقیست
بازی گرفته گرگ و میشَش قلبِ ما را
گیسوی مواجی که باد آشفته کرده
آشفته کرده عاشقِ درد آشنا را
بر روی میشیهای بی رحمِ نگاهت
مژگانِ بیهمتا چه تابنده نشسته
مخمور چشمانِ سیاهت نازنینا
راهِ عبورم را چه بیرحمانه بسته
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
من اسیرم پشتِ این زندانِ چوب
همچو قابی بر رُخِ دیوار کوب
حسرتم رَستن از این حبسِ ابد
آرزویم دیدنِ یک دارکوب
ماندهام در جنگلی با گرگها
گاه هم پروانههایی میخکوب
پشت این زندان چوبی بی امان
میکند زیباییام هر دم غروب
من همان آبِ روانم ای دریغ
پسچرا درخاکِ تن کردم رسوب
کاش روزی بشکند این قابها
ای امان و ای امان از چهارچوب
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
من اسیرم پشتِ این زندانِ چوب
همچو قابی بر رُخِ دیوار کوب
حسرتم رَستن از این حبسِ ابد
آرزویم دیدنِ یک دارکوب
ماندهام در جنگلی با گرگها
گاه هم پروانههایی میخکوب
پشت این زندان چوبی بی امان
میکند زیباییام هر دم غروب
من همان آبِ روانم ای دریغ
پسچرا درخاکِ تن کردم رسوب
کاش روزی بشکند این قابها
ای امان و ای امان از چهارچوب
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در اینصبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزارانقصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در اینسرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در اینصبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزارانقصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در اینسرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
صدای چکمههایت را شنیدم
گلی از باغچه دزدانه چیدم
به کوچه آمدم با شوقِ دیدار
چرا پس ردِ پایت را ندیدم؟
به آتش میکِشم سیگارِ خود را
هزاران آه بر عالم دمیدم
پیاده ره گرفتم سوی منزل
به سمتِ پلههای شب دویدم
کلیدِ قفلِ تنهایی به دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر کشیدم
خیالت را به جارختی نشاندم
میانِ تختِ تنهایی خزیدم
چراغِ روشنِ امیدِ خود را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
پتویم را کشیدم بر خیالم
ز خوابِ تلخِ رویاها پریدم
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99
صدای چکمههایت را شنیدم
گلی از باغچه دزدانه چیدم
به کوچه آمدم با شوقِ دیدار
چرا پس ردِ پایت را ندیدم؟
به آتش میکِشم سیگارِ خود را
هزاران آه بر عالم دمیدم
پیاده ره گرفتم سوی منزل
به سمتِ پلههای شب دویدم
کلیدِ قفلِ تنهایی به دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر کشیدم
خیالت را به جارختی نشاندم
میانِ تختِ تنهایی خزیدم
چراغِ روشنِ امیدِ خود را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
پتویم را کشیدم بر خیالم
ز خوابِ تلخِ رویاها پریدم
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
🆔️ @Bahar_Narenj_99