کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
#شاپور_اسماعیلیان، حقوقدان و روزنامهنگار با سابقهی ارومیه درگذشت
#شاپور_اسماعیلیان؛ روزنامه نگار، نویسنده و حقوقدان ایرانی؛ زاده ۱۳۳۱ ارومیه است. او تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را با احراز رتبه اول دیپلم ادبی در استان آذربایجان غربی در زادگاه خود به پایان رساند و سپس در سال ۱۳۵۱ با کسب رتبه سوم کنکور سراسری در رشته قضائی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. اسماعیلیان از دوران نوجوانی علاقه وافری به ادبیات و روزنامه نگاری داشت و نخستین نوشتهها و مطالب وی در دوره اول دبیرستان در کیهان بچهها و اطلاعات کودکان و برخی نشریات دهه چهل به چاپ رسید. در سال ۱۳۵۱ اثر داستانی او در قالب یک زمان با نام سکه یک ریالی به صورت پاورقی دنبالهدار در یکی از روزنامههای آن ایام منتشر شد که مورد استقبال قرار گرفت. از آنجا که دانشجوی جوان به علت فوت پدر اشتغال داشت لیسانس حقوق قضایی را با رتبه ممتاز در ظرف سه سال به اتمام رساند و با انجام خدمت وظیفه به عنوان رتبه اول کاراموزی قضائی در سال ۱۳۵۷ به استخدام کادر قضایی وزارت دادگستری درآمد. به دنبال تغییرات ساختاری در نظام قضایی کشور و به علت آنچه اسماعیلیان در خاطرات قضائی خود در صور اسرافیل از آن به «وجود برخی نارساییها و تبعیضات ناروا در ارتقا قضات و سوء مدیریت برخی مدیران میانی» خوانده است. مصمم شد فعالیتهای علمی خود را توسعه دهد. از این رو ضمن خدمت در مناصب قضائی بالا، با اتمام تحصیلات تکمیلی سالهای متمادی به عنوان هیات علمی نیمه وقت دانشگاهها و مراکز علمی دولتی و غیردولتی، به تدریس حقوق جزایی، آئین دادرسی کیفری و رشته روزنامه نگاری پرداخت. فعالیت گسترده وی در عرصه مطبوعات از اوایل دهه هشتاد مقارن درخواست بازنشستگی از قضاوت و ورود به کسوت وکالت آغاز میشود و صدها یادداشت، مقاله انتقادی و مطلب علمی و پژوهشی اسماعیلیان در روزنامههای حیات نو، نوروز، یاس نو، وقایع اتفاقیه، همشهری، اعتماد ملی، شرق، صور اسرافیل و نشریات دیگر مانند مدرسه حقوق به چاپ رسیده است. نویسنده در این نوشتارها با رویکردی ژرف نگرانه و دیدی کارشناسانه به نقد بررسی و یا تحلیل معضلات و مسایل، قضائی، اجتماعی و به ویژه چالشهای موجود در فرآیند نقض استقلال کانون وکلا پرداخته است، به طوری که وی در نخستین جشنواره مطبوعاتی کانون وکلای مرکز (اسفند ۱۳۸۵) به علت انتشار مقالات حقوقی متعدد در نشریات و به ویژه مقاله «ادغام کانون وکلا یک تخلف بارز» رتبه اول جشنواره را احراز کرد. یادداشتها و دیگر آثار قلمی اسماعیلیان در زمینه موضوع های متناسب با زمان با نثری روان و شیوا و منطبق با اصول یادداشت و مقالهنویسی و اغلب با تیترهای جذاب به رشته تحریر درآمده است. شایان ذکر است هیات دوران دهمین جشنواره مطبوعات (مرداد ۱۳۸۲ آثار شاپور اسماعیلیان را در رشته سرمقاله و یادداشت گروه نشریات سراسری شایسته کسب رتبه برتر شناخت و لوح افتخار توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به او اعطا گردید.
منبع: کتاب سال وکلای ایران: صفحات ۱۲۸ تا ۱۲۹
روحش شاد و یادش گرامی
از جناب آقای جیوار برای ارسال تصاویر و یادداشت فوق بسیار سپاسگزارم
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#شاپور_اسماعیلیان، حقوقدان و روزنامهنگار با سابقهی ارومیه درگذشت
#شاپور_اسماعیلیان؛ روزنامه نگار، نویسنده و حقوقدان ایرانی؛ زاده ۱۳۳۱ ارومیه است. او تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را با احراز رتبه اول دیپلم ادبی در استان آذربایجان غربی در زادگاه خود به پایان رساند و سپس در سال ۱۳۵۱ با کسب رتبه سوم کنکور سراسری در رشته قضائی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. اسماعیلیان از دوران نوجوانی علاقه وافری به ادبیات و روزنامه نگاری داشت و نخستین نوشتهها و مطالب وی در دوره اول دبیرستان در کیهان بچهها و اطلاعات کودکان و برخی نشریات دهه چهل به چاپ رسید. در سال ۱۳۵۱ اثر داستانی او در قالب یک زمان با نام سکه یک ریالی به صورت پاورقی دنبالهدار در یکی از روزنامههای آن ایام منتشر شد که مورد استقبال قرار گرفت. از آنجا که دانشجوی جوان به علت فوت پدر اشتغال داشت لیسانس حقوق قضایی را با رتبه ممتاز در ظرف سه سال به اتمام رساند و با انجام خدمت وظیفه به عنوان رتبه اول کاراموزی قضائی در سال ۱۳۵۷ به استخدام کادر قضایی وزارت دادگستری درآمد. به دنبال تغییرات ساختاری در نظام قضایی کشور و به علت آنچه اسماعیلیان در خاطرات قضائی خود در صور اسرافیل از آن به «وجود برخی نارساییها و تبعیضات ناروا در ارتقا قضات و سوء مدیریت برخی مدیران میانی» خوانده است. مصمم شد فعالیتهای علمی خود را توسعه دهد. از این رو ضمن خدمت در مناصب قضائی بالا، با اتمام تحصیلات تکمیلی سالهای متمادی به عنوان هیات علمی نیمه وقت دانشگاهها و مراکز علمی دولتی و غیردولتی، به تدریس حقوق جزایی، آئین دادرسی کیفری و رشته روزنامه نگاری پرداخت. فعالیت گسترده وی در عرصه مطبوعات از اوایل دهه هشتاد مقارن درخواست بازنشستگی از قضاوت و ورود به کسوت وکالت آغاز میشود و صدها یادداشت، مقاله انتقادی و مطلب علمی و پژوهشی اسماعیلیان در روزنامههای حیات نو، نوروز، یاس نو، وقایع اتفاقیه، همشهری، اعتماد ملی، شرق، صور اسرافیل و نشریات دیگر مانند مدرسه حقوق به چاپ رسیده است. نویسنده در این نوشتارها با رویکردی ژرف نگرانه و دیدی کارشناسانه به نقد بررسی و یا تحلیل معضلات و مسایل، قضائی، اجتماعی و به ویژه چالشهای موجود در فرآیند نقض استقلال کانون وکلا پرداخته است، به طوری که وی در نخستین جشنواره مطبوعاتی کانون وکلای مرکز (اسفند ۱۳۸۵) به علت انتشار مقالات حقوقی متعدد در نشریات و به ویژه مقاله «ادغام کانون وکلا یک تخلف بارز» رتبه اول جشنواره را احراز کرد. یادداشتها و دیگر آثار قلمی اسماعیلیان در زمینه موضوع های متناسب با زمان با نثری روان و شیوا و منطبق با اصول یادداشت و مقالهنویسی و اغلب با تیترهای جذاب به رشته تحریر درآمده است. شایان ذکر است هیات دوران دهمین جشنواره مطبوعات (مرداد ۱۳۸۲ آثار شاپور اسماعیلیان را در رشته سرمقاله و یادداشت گروه نشریات سراسری شایسته کسب رتبه برتر شناخت و لوح افتخار توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به او اعطا گردید.
منبع: کتاب سال وکلای ایران: صفحات ۱۲۸ تا ۱۲۹
روحش شاد و یادش گرامی
در ضمن طی سهچهار سال گذشته زندهیاد اسماعیلیان با فصلنامه باغ خبوشان همکاری داشتند.
علاقهمندان به مباحث حقوقی میتوانند با جستوجو در کانال باغ خبوشان مقالات ایشان را مطالعه فرمایند.
از جناب آقای جیوار برای ارسال تصاویر و یادداشت فوق بسیار سپاسگزارم
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
#دوبیتی_های_محمد_رمضانی_فرخانی در
#دو_بیت_کاشی
از من به تو آشناتری کیست؟ بگو
این پرده میان تو و من چیست؟ بگو
گر با مَنَت اشتیاق جان است، زهی
ور با مَنَت اتفاق دل نیست، بگو
فرمود که بی تو رونقی نیست مرا
عَذرایم و یاد وامِقی نیست مرا
گفتم به دلت رجوع کن! آه کشید:
دل هم سند موثقی نیست مرا
تهران | ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ ه.خورشیدی
ای تازه بهار! قصد پاییز مکن
خاکسترم، آتش مرا تیز مکن
لب بر لب من نهاد آن شوخ چه تلخ
فرمود: غنیمت است، پرهیز مکن
فرمود: اگر روایتی هست بگو
یا کُنج دلت شکایتی هست بگو
گفتم: تو که راهِ عاشقان را زدهای!
جز عشق چنانچه آیتی هست بگو
هم بر نمک ِ جراحتم میافزود
هم بر سر راهِ دل، کمین میفرمود
گفتیم درود و التفاتیش نبود
وز جانب او، دریغ از یک بدرود
کو ماهرخی که طرح مهتاب کند؟
با نرگس مست خود مرا خواب کند
نرمک نرمک دلم به یغما ببرد
اندک اندک شمع مرا ٱب کند
تا نغمهی تازهای دلم ساز کند
ای کاش شراب کهنه لب باز کند
کو آن صنمی که در خرابات مغان
با سوتهدلی سماع آغاز کند؟
جز حلقهی صحبت تو در گوشم نیست
جز پیرهن تو، غرق آغوشم نیست
اما چه کنم که امشب ای ماه بلند!
بر بالینت، چراغ خاموشم نیست
https://t.me/DoBeytKashi/78
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#دوبیتی_های_محمد_رمضانی_فرخانی در
#دو_بیت_کاشی
از من به تو آشناتری کیست؟ بگو
این پرده میان تو و من چیست؟ بگو
گر با مَنَت اشتیاق جان است، زهی
ور با مَنَت اتفاق دل نیست، بگو
فرمود که بی تو رونقی نیست مرا
عَذرایم و یاد وامِقی نیست مرا
گفتم به دلت رجوع کن! آه کشید:
دل هم سند موثقی نیست مرا
تهران | ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ ه.خورشیدی
ای تازه بهار! قصد پاییز مکن
خاکسترم، آتش مرا تیز مکن
لب بر لب من نهاد آن شوخ چه تلخ
فرمود: غنیمت است، پرهیز مکن
فرمود: اگر روایتی هست بگو
یا کُنج دلت شکایتی هست بگو
گفتم: تو که راهِ عاشقان را زدهای!
جز عشق چنانچه آیتی هست بگو
هم بر نمک ِ جراحتم میافزود
هم بر سر راهِ دل، کمین میفرمود
گفتیم درود و التفاتیش نبود
وز جانب او، دریغ از یک بدرود
کو ماهرخی که طرح مهتاب کند؟
با نرگس مست خود مرا خواب کند
نرمک نرمک دلم به یغما ببرد
اندک اندک شمع مرا ٱب کند
تا نغمهی تازهای دلم ساز کند
ای کاش شراب کهنه لب باز کند
کو آن صنمی که در خرابات مغان
با سوتهدلی سماع آغاز کند؟
جز حلقهی صحبت تو در گوشم نیست
جز پیرهن تو، غرق آغوشم نیست
اما چه کنم که امشب ای ماه بلند!
بر بالینت، چراغ خاموشم نیست
https://t.me/DoBeytKashi/78
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
این چند دو بیتی بالا مرا به دوران جوانیام و رباعیهای مولانا برد👆
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
دو بیت کاشی
۱)
کو ماهرخی که طرح مهتاب کند؟
با نرگس مست خود مرا خواب کند
نرمک نرمک دلم به یغما ببرد
اندک اندک شمع مرا ٱب کند
۲)
تا نغمهی تازهای دلم ساز کند
ای کاش شراب کهنه لب باز کند
کو آن صنمی که در خرابات مغان
با سوتهدلی سماع آغاز کند؟
۳)
جز حلقهی صحبت…
کو ماهرخی که طرح مهتاب کند؟
با نرگس مست خود مرا خواب کند
نرمک نرمک دلم به یغما ببرد
اندک اندک شمع مرا ٱب کند
۲)
تا نغمهی تازهای دلم ساز کند
ای کاش شراب کهنه لب باز کند
کو آن صنمی که در خرابات مغان
با سوتهدلی سماع آغاز کند؟
۳)
جز حلقهی صحبت…
Forwarded from Morteza Goodarzi مرتضی گودرزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی که گذشت با همکاری صمیمانه و بیمانند هنرمندانی از #تاجیکستان و #ازبکستان و عزیزانم در #گروه_پاژ اثری ثبت شد که #گل_اندام نام دارد.
امیدوارم نتیجهی کار که به زودی منتشر میشود موجب شادی پارسی زبانهای عزیز شود و انگیزهیی باشد برای انجام فعالیتهای مشترک بین هنرمندان کشورهای حوزهی فرهنگی و تمدن #ایران
Рӯзе, ки гузашт, бо ҳамкории самимӣ ва беҳамтои ҳунармандони #Тоҷикистону #Узбекистон ва азизонам дар гурӯҳи #Паж асаре бо номи #Гули_бадан сабт шуд.
Умедворам, ки натоиҷи асар, ки ба зудӣ мунташир хоҳад шуд, барои забонҳои маҳбуби форсӣ шодмонӣ бахшад ва ангезае барои анҷоми фаъолиятҳои муштарак миёни ҳунармандони арсаҳои фарҳангӣ ва тамаддуни #Эрон бошад.
@mortezagoodarzichannel
امیدوارم نتیجهی کار که به زودی منتشر میشود موجب شادی پارسی زبانهای عزیز شود و انگیزهیی باشد برای انجام فعالیتهای مشترک بین هنرمندان کشورهای حوزهی فرهنگی و تمدن #ایران
Рӯзе, ки гузашт, бо ҳамкории самимӣ ва беҳамтои ҳунармандони #Тоҷикистону #Узбекистон ва азизонам дар гурӯҳи #Паж асаре бо номи #Гули_бадан сабт шуд.
Умедворам, ки натоиҷи асар, ки ба зудӣ мунташир хоҳад шуд, барои забонҳои маҳбуби форсӣ шодмонӣ бахшад ва ангезае барои анҷоми фаъолиятҳои муштарак миёни ҳунармандони арсаҳои фарҳангӣ ва тамаддуни #Эрон бошад.
@mortezagoodarzichannel
Forwarded from Morteza Goodarzi (دوتار معاصر)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تکهیی از اجرای استاد نشان آتهمراداف (ازبکستان، بخارا) و مرتضی گودرزی (خراسان) در دانشگاه صنعتی شریف تهران برای جمعی از دانشمندان و استادان دانشگاه
@mortezagoodarzichannel
@mortezagoodarzichannel
📕 نقد و بررسی کتاب کارنامهٔ فیّاض
دربارهٔ دکتر علیاکبر فیّاض، بنیانگذار و مؤسس دانشکدهٔ ادبیات و دانشکدهٔ الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
با حضور و سخنرانی:
دکتر محمدجعفر یاحقی
دکتر عبدالرحیم قنوات
دکتر بهرام پروین گنابادی
دکتر سلمان ساکت (نویسندهٔ کتاب)
زمان:
چهارشنبه، ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷
مکان:
مشهد، سهراه ادبیات، مجتمع دکتر علی شریعتی، جهاد دانشگاهی مشهد (دانشکدهٔ ادبیات سابق)، تالار فردوسی
https://t.me/kheradsarayeferdowsi/5679
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
دربارهٔ دکتر علیاکبر فیّاض، بنیانگذار و مؤسس دانشکدهٔ ادبیات و دانشکدهٔ الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
با حضور و سخنرانی:
دکتر محمدجعفر یاحقی
دکتر عبدالرحیم قنوات
دکتر بهرام پروین گنابادی
دکتر سلمان ساکت (نویسندهٔ کتاب)
زمان:
چهارشنبه، ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷
مکان:
مشهد، سهراه ادبیات، مجتمع دکتر علی شریعتی، جهاد دانشگاهی مشهد (دانشکدهٔ ادبیات سابق)، تالار فردوسی
https://t.me/kheradsarayeferdowsi/5679
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست...
ادامه متن کامل را در شش صفحه بعدی بخوانید ...👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست...
ادامه متن کامل را در شش صفحه بعدی بخوانید ...👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست. خاکی است که یکی از دُرّدانههای نیکِ اهورایی، سپندارمذِ گرانبار از تواضع و فروتنی، بردباری و خرد، پاکی وعشق به نگاهبانی و بالندگی این بهشت نکاستنی گمارده شدهاست. بر بنیادِ این بازگفتهای آسمانی است که فرزانگانِ شرقی، ایران را "دل زمین" دانستهاند، و کشور "خونیرث" را مرکزِ جهانِ هستی پنداشتهاند. به چرایی این همه ارج و بزرگیهاست که رشک و آزِ دُژمنشانِ دیو آفریدهی گیتی را برانگیختهاست، و آنان به آرزوی خام و سستِ خویش، چیرگی و پریشندگی بر این مرز و بوم خدایی کامیاب نشدهاند. و هرگز بهرغمِ تازشهای پیدرپی به خواست ریژآلود و پلیدِ خویش نرسیدهاند. و همارهی روزگاران شکست خورده و سرافکنده به سرزمین خود پای پس کشیدهاند. چرا که آناهیتا بزرگ نگاهبانِ ایران، خواست و آرزوی هیچ بیگانهای را برآورده نمیسازد.
چندگاهی است که در تازشی بس زشت و بیبنیاد زمزمهی تغییر نامِ "خلیج فارس" ایرانی به نامِ بهمبربسته و نااستوار و بدونِ هرگونه بُن و ریشهی تاریخی به "خلیج عربی" در روزنامههای برونمرزی و گفتوگوی دشمنان این مرز خدایی به چشم می خورد. بر بنیادِ پشتوانههای روشن و بی چون و چرا و بدون هیچ خدشهی سه هزار ساله از یونانی، رومی، ایرانی و تازی، نام سپندِ "پارس" همارهی روزگاران بر تارک بلندِ این دریای "خلیج" سپند می درخشد. در روزگاری که حضورِ سیاسی- نظامی و به ویژه فرهنگی ایرانیان از سند تا نیلِ مصر را در سایه و پرتو خویش قرار داد بود، این شاخابه (خلیج) به نام "دریای پارس" خوانده میشدهاست. داریوش بزرگ در یکی از سنگ نبشتههای گرانِ خویش از این دریا به نام دریایارس نام میبرد. این خود سندی گویا و روشن و بدون هیچ شک و برو برگردی در خصوص نامِ این دریای سپندِ ایرانی است: "چنین گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس مصر را گرفتم، من فرمانِ کندن این جوی (ترکه) را دادم، از رودی به نام پیراوه (نیل) که در مصر روان است، به دریایی که از پارس آید، سپس این جوی کنده شد چنانکه فرمان دادم، و ناوها آیند از مصر از میان این جوی به پارس، چنانکه مرا کام بود."
مردمان روزگارانِ کهن و به ویژه آریاییان به هر سرزمینی که وارد میشدند، بنابر رسم و آیینی کهن نام خویش را بر پدیدههای طبیعی آن سرزمین (کوه، دریا، رود، دشت و...) مینهادند. به این شوند است که گیتا نویسانِ کهن هماره از این قانون و شیوه پیروی کردهاند. و نام هر پدیدهی طبیعی آن سرزمین را به نامِ مردمش نامیدهاند ( دریای هند، دریای چین، دریای پارس )
ص(1)👇
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست. خاکی است که یکی از دُرّدانههای نیکِ اهورایی، سپندارمذِ گرانبار از تواضع و فروتنی، بردباری و خرد، پاکی وعشق به نگاهبانی و بالندگی این بهشت نکاستنی گمارده شدهاست. بر بنیادِ این بازگفتهای آسمانی است که فرزانگانِ شرقی، ایران را "دل زمین" دانستهاند، و کشور "خونیرث" را مرکزِ جهانِ هستی پنداشتهاند. به چرایی این همه ارج و بزرگیهاست که رشک و آزِ دُژمنشانِ دیو آفریدهی گیتی را برانگیختهاست، و آنان به آرزوی خام و سستِ خویش، چیرگی و پریشندگی بر این مرز و بوم خدایی کامیاب نشدهاند. و هرگز بهرغمِ تازشهای پیدرپی به خواست ریژآلود و پلیدِ خویش نرسیدهاند. و همارهی روزگاران شکست خورده و سرافکنده به سرزمین خود پای پس کشیدهاند. چرا که آناهیتا بزرگ نگاهبانِ ایران، خواست و آرزوی هیچ بیگانهای را برآورده نمیسازد.
چندگاهی است که در تازشی بس زشت و بیبنیاد زمزمهی تغییر نامِ "خلیج فارس" ایرانی به نامِ بهمبربسته و نااستوار و بدونِ هرگونه بُن و ریشهی تاریخی به "خلیج عربی" در روزنامههای برونمرزی و گفتوگوی دشمنان این مرز خدایی به چشم می خورد. بر بنیادِ پشتوانههای روشن و بی چون و چرا و بدون هیچ خدشهی سه هزار ساله از یونانی، رومی، ایرانی و تازی، نام سپندِ "پارس" همارهی روزگاران بر تارک بلندِ این دریای "خلیج" سپند می درخشد. در روزگاری که حضورِ سیاسی- نظامی و به ویژه فرهنگی ایرانیان از سند تا نیلِ مصر را در سایه و پرتو خویش قرار داد بود، این شاخابه (خلیج) به نام "دریای پارس" خوانده میشدهاست. داریوش بزرگ در یکی از سنگ نبشتههای گرانِ خویش از این دریا به نام دریایارس نام میبرد. این خود سندی گویا و روشن و بدون هیچ شک و برو برگردی در خصوص نامِ این دریای سپندِ ایرانی است: "چنین گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس مصر را گرفتم، من فرمانِ کندن این جوی (ترکه) را دادم، از رودی به نام پیراوه (نیل) که در مصر روان است، به دریایی که از پارس آید، سپس این جوی کنده شد چنانکه فرمان دادم، و ناوها آیند از مصر از میان این جوی به پارس، چنانکه مرا کام بود."
مردمان روزگارانِ کهن و به ویژه آریاییان به هر سرزمینی که وارد میشدند، بنابر رسم و آیینی کهن نام خویش را بر پدیدههای طبیعی آن سرزمین (کوه، دریا، رود، دشت و...) مینهادند. به این شوند است که گیتا نویسانِ کهن هماره از این قانون و شیوه پیروی کردهاند. و نام هر پدیدهی طبیعی آن سرزمین را به نامِ مردمش نامیدهاند ( دریای هند، دریای چین، دریای پارس )
ص(1)👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
هرودت تاریخنگارِ یونانی که دشمنیاش با ایرانیان در نوشتههایش بسی آشکاراست، درهنگام گزارشِ دیوار و باروی بابل از این شاخابه به نامِ نژادهاش نام می برد: «فرات رودی است بزرگ و عمیق که با جریانی سریع به دریای اریتره (دریای پارس) میریزد.» چراکه نامواژای "اریتره" را مردم باستان به اقیانوس هند و دریاهای جدا شدهی آن دادهاند، و از شرح هردوت به روشنی آشکار میشود، اریتره همان خلیج پارس است، چرا که فرات به خلیج فارس میریزد. "راولینسون" در کتابِ "پنج امپراطوری عظیم" از گفتهی هردوت در پیوند با نامِ خلیج پارس به روشنی چنین نگاشته است: «داریوش شخصا به دریای فارس سفر کرد، و این موضوع پیروزی بر هندیها و سبب ایجادِ روابط بازرگانی با بومیان گشت، و به صورت یک تجارتِ منظم در آمد.» "ادوارد مییر انگلیسی" در یک داوری دادمندانه، سخنش را که به راستی بر گرفته از یک سنگ نبشتهی داریوش هخامنشی است، خلیج فارس و سرزمینهای اطراف آن را ایرانی بر میشمارد: «اهورا مزدا بغِ بزرگی است، او بزرگتر از همهی بغانست، اوست که آسمان و زمین را آفرید، او بشر را که روی آن (زمین) ساکن است، مورد الطافِ خود قرار دادهاست. اوست که داریوش شاه را بر این سرزمین وسیع تسلط بخشیده، سرزمینی که شامل چندین کشور است، از جمله: پارس، ماد و ملل دیگر با زبانهای مختلف، کوهها، دشتها، از این جانب دریا و از آن جانبِ صحرا.» این سکه شناسِ و نویسندهی انگلیسی در یک آمیغ آشکارِ دیگر بر ایرانی بودن کنارههای خلیج پارس و نام این شاخابه صحه میگذارد: «سواحل خلیج فارس در دو طرف شمالی و جنوبی سرتاسر نواحی ایرانی بوده است، و در زمانِ سفرِ پیریپلوس تحت سلطه و فرمانروایی ایرانیان بوده است.» "پاولی وویسوا" در دایره المعارف خویش آنگاه که از نبرد نومینوس سلوکی، فرماندار آنتیوخوس در"مسنه" (میشان امروزی) با پارسیان سخن میدارد، به روشنی از خلیج فارس نام میبرد، و کرمانیه را از سواحلِ آن بر میشمارد، و از چیرگی پارسیان بر عمان سخن میگوید: «ناوماخه، تپههای ساحلِ شرقیِ عربستان خوشبخت (یمن) در باریکترین موضع خلیجِ فارس با پنجاه میل فاصله از سواحل کرمانیه است.» همین نویسنده هنگامی که که از پیروزیهای آنتیوخوس سلوکی یاد میکند، دوباره از برنام خلیج فارس استفاده میکند: «شاه از طریق دریا عملیات خود راضّد "گرّهایها" که قومی تجارت پیشه و ثروتمند بودند، در طرف عرب نشین خلیج فارس آغاز نمود.» در بیشتر نگاشتههای یونانی نامِ این شاخابه (خلیج) "پرسیکوس سینوس = pereivsisinus" و یا "پرسیکوم ماره =persicumrare" آمده است. باید گفت که نخستین بار بطلمیوس یونانی، خلیج پارس را پرسیکوس سینوس نامیده است. و این نام واژه به بیشتر زبانهای دیگرِ جهان به معنی "خلیج فارس" ترجمه شدهاست. در متون رومی نام خلیج پارس به ریختِ "آبگیر پارس" خود نمایی میکند. استانِ پارس به شوندِ ورود قوم پارسهی آریایی به این سرزمین، پارس نامیده شده است. یونانیان این سرزمین را پرسید =persis " مینامیدند، و بر بنیاد این برنام یونانی است، که اروپاییان، ایران را " پرسیا =persia " میخوانند. بنابراین در متون غربی، پرسیکوس و پرسیکوم، دریایی است که در پیوند با استانِ پارس، و یا در سخنی گستردهتر همان "پرسیس" یونانی است. در بیشتر این متون آمده است: «استیلای ایرانیها بر سواحل خلیج فارس، لااقل از قرن اول قبل از میلاد مسیح میباشد.» "ایزیدور خاراکسی" در قسمتی از نگاشتههایش آنگاه که از فرمان روایی اشکانیانِ پارتی سخن میدارد، از خلیج پارس با نامِ دریای پارس یاد میکند: «بنابراین منطقهای شامل پارس، کارمانیا، ساحلِ جنوبی دریای پارس و عمان تحت سلطهی ایرانیان بوده است.»
ص(2)👇
هرودت تاریخنگارِ یونانی که دشمنیاش با ایرانیان در نوشتههایش بسی آشکاراست، درهنگام گزارشِ دیوار و باروی بابل از این شاخابه به نامِ نژادهاش نام می برد: «فرات رودی است بزرگ و عمیق که با جریانی سریع به دریای اریتره (دریای پارس) میریزد.» چراکه نامواژای "اریتره" را مردم باستان به اقیانوس هند و دریاهای جدا شدهی آن دادهاند، و از شرح هردوت به روشنی آشکار میشود، اریتره همان خلیج پارس است، چرا که فرات به خلیج فارس میریزد. "راولینسون" در کتابِ "پنج امپراطوری عظیم" از گفتهی هردوت در پیوند با نامِ خلیج پارس به روشنی چنین نگاشته است: «داریوش شخصا به دریای فارس سفر کرد، و این موضوع پیروزی بر هندیها و سبب ایجادِ روابط بازرگانی با بومیان گشت، و به صورت یک تجارتِ منظم در آمد.» "ادوارد مییر انگلیسی" در یک داوری دادمندانه، سخنش را که به راستی بر گرفته از یک سنگ نبشتهی داریوش هخامنشی است، خلیج فارس و سرزمینهای اطراف آن را ایرانی بر میشمارد: «اهورا مزدا بغِ بزرگی است، او بزرگتر از همهی بغانست، اوست که آسمان و زمین را آفرید، او بشر را که روی آن (زمین) ساکن است، مورد الطافِ خود قرار دادهاست. اوست که داریوش شاه را بر این سرزمین وسیع تسلط بخشیده، سرزمینی که شامل چندین کشور است، از جمله: پارس، ماد و ملل دیگر با زبانهای مختلف، کوهها، دشتها، از این جانب دریا و از آن جانبِ صحرا.» این سکه شناسِ و نویسندهی انگلیسی در یک آمیغ آشکارِ دیگر بر ایرانی بودن کنارههای خلیج پارس و نام این شاخابه صحه میگذارد: «سواحل خلیج فارس در دو طرف شمالی و جنوبی سرتاسر نواحی ایرانی بوده است، و در زمانِ سفرِ پیریپلوس تحت سلطه و فرمانروایی ایرانیان بوده است.» "پاولی وویسوا" در دایره المعارف خویش آنگاه که از نبرد نومینوس سلوکی، فرماندار آنتیوخوس در"مسنه" (میشان امروزی) با پارسیان سخن میدارد، به روشنی از خلیج فارس نام میبرد، و کرمانیه را از سواحلِ آن بر میشمارد، و از چیرگی پارسیان بر عمان سخن میگوید: «ناوماخه، تپههای ساحلِ شرقیِ عربستان خوشبخت (یمن) در باریکترین موضع خلیجِ فارس با پنجاه میل فاصله از سواحل کرمانیه است.» همین نویسنده هنگامی که که از پیروزیهای آنتیوخوس سلوکی یاد میکند، دوباره از برنام خلیج فارس استفاده میکند: «شاه از طریق دریا عملیات خود راضّد "گرّهایها" که قومی تجارت پیشه و ثروتمند بودند، در طرف عرب نشین خلیج فارس آغاز نمود.» در بیشتر نگاشتههای یونانی نامِ این شاخابه (خلیج) "پرسیکوس سینوس = pereivsisinus" و یا "پرسیکوم ماره =persicumrare" آمده است. باید گفت که نخستین بار بطلمیوس یونانی، خلیج پارس را پرسیکوس سینوس نامیده است. و این نام واژه به بیشتر زبانهای دیگرِ جهان به معنی "خلیج فارس" ترجمه شدهاست. در متون رومی نام خلیج پارس به ریختِ "آبگیر پارس" خود نمایی میکند. استانِ پارس به شوندِ ورود قوم پارسهی آریایی به این سرزمین، پارس نامیده شده است. یونانیان این سرزمین را پرسید =persis " مینامیدند، و بر بنیاد این برنام یونانی است، که اروپاییان، ایران را " پرسیا =persia " میخوانند. بنابراین در متون غربی، پرسیکوس و پرسیکوم، دریایی است که در پیوند با استانِ پارس، و یا در سخنی گستردهتر همان "پرسیس" یونانی است. در بیشتر این متون آمده است: «استیلای ایرانیها بر سواحل خلیج فارس، لااقل از قرن اول قبل از میلاد مسیح میباشد.» "ایزیدور خاراکسی" در قسمتی از نگاشتههایش آنگاه که از فرمان روایی اشکانیانِ پارتی سخن میدارد، از خلیج پارس با نامِ دریای پارس یاد میکند: «بنابراین منطقهای شامل پارس، کارمانیا، ساحلِ جنوبی دریای پارس و عمان تحت سلطهی ایرانیان بوده است.»
ص(2)👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
باید گفت خوشبختانه در تمامِ متونِ به جا ماندهی تازی از سدههای نخستین اسلامی، ایرانی بودن این دریا روشن و آشکاراست. این دریا از روزگاران دیرین بین تازیان به "بحر الفارسی و الخلیج فارسی" شهرت داشته است. "ابن خردادبه" در اثرِ مشهورش "مسالک و الممالک" به روشنی این آبگیر را دریای پارس می نامد: «سپس رود دجله از میان شهر بغداد میگذرد، سپس از آن بیرون میرود، و دو شاخه میگردد، شاخهای به سوی بصره و شاخهای به سوی المذار میرود، و سرانجام هردو به دریای پارس میریزد.» (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، کارنامهنویس و گیتا شناس (جغرافیدان ) بزرگ اسلامی در سدهی سوم هجری، در تاریخش، شهره به "مروج الذهب" به درستی در اثرش از دو نام دیرین ایرانی این شاخابه نام میبرد: «این دریا همان خلیج فارس است و بنام دریای فارس معروف است که سواحل آن را از بحرین و فارس و بصره و کرمان و عمان تا تحت رأس الجمجمه برشمردیم.» ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر، کارنامه نگار و گیتا شناس سدهی سوم فرا رفت، دارندهی "تاریخ یعقوبی" در کارنامهی گرانقدرش، هنگامی که به نام این دریا میرسد، درست نامِ دیرینهای راکه داریوش هخامنشی در کتیبهی کانال سوئز به کار گرفته است، در نوشتههایش سود میبرد: «اول دریای فارس است که باید از "سیراف" در کشتی نشست و آخرش "رأس جُمجُمه " است.» : «شمسالدین ابو عبدالله محمد صوفی دمشقی، شهره به "شیخ ربوه" گیتا شناس تازی (متولد ۶۵۴ ق) در کتابش "نُخبه الدهر فی عجایب البَرّ و البَحر" این دریا را ایرانی میداند: «در آنجا کوهی سیاه و بلند و کشیده به نام جُمحه قرار دارد که مرز دریای فارس به شمار میآید. دریای جنوب از آغاز این دریای فارس که به اقیانوس پیوسته است، و خود دریایی جداگانه است، میگذرد، و تا بصره، سلمابادان، خوزستان، فارس، کرمان، مکران و طوران که پایان مرزهای دریای فارس است، میرسد.» در متون کهن پارسی پساز اسلام هم، خلیج پارس را دریایی ایرانی بر شمردهاند. نویسندهی ناشناختهی "حدود العالم من المشرق الی المغرب" که اثرش را در سالِ ۳۷۲ هجری به نگارش در آوردهاست، و به آوری استوار کهنترین کتابِ گیتا شناسی به زبان فارسی است، در جُستارِ دریاها و خلیجها، نام این دریا را خلیج پارس خواندهاست: «و چهارم خلیج پارس خوانند که حد از پارس برگیرد با پهنای اندک تا به حدود سند رسد.» دراین متن ایرانی به روشنی از خلیج عربی (خلیج قلزم) که در تمام آثار گیتا شناسان گیتی از آن دریای سرخ (بحرِ احمر) اراده میگردد، به روشنی یاد شده است، و تمایز آن با خلیج پارس بسی آشکار است: «و این دریا را پنج خلیج است: یکی از آن، خلیجی است از حد حبشه و به سوی مغرب بکشد برابر سودان، آن را خلیج بربری میخوانند. و خلیجی دیگر هم بدین پیوسته برود، و به ناحیه شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد، و تا آنجا که پهنای او یک میل گردد، آن را خلیج عربی خوانند، و خلیج ایله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.» "حمزه ی اصفهانی" در کارنامهی سترگش از دریای جنوب و کرانهی خوزستان به نام کهنش «زراه کامسیر» یاد میکند، و شوندِ این نامگذاری را یادمانی از پیروزیهای داریوش هخامنشی بر میشمارد. (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) چرا که در اوستای سپند، واژهی "زرایه= zrayah " به مانک (معنی) دریاست، این واژه در پهلوی پازند به گونهی "زره" آمده است. واژهی "زره = zreh" در زبان پهلوی به معنای دریاست. در بیشتر واژه نامههای فارسی، واژهی اوستایی "زراه" به معنی دریاست: « زراه بر وزن تباه، مطلق دریا را گویند، و به عربی بحر خوانند.» شادروان دکتر محمد معین در حاشیهی برهان قاطع، واژهی دریا را به درستی ریشه یابی نمودهاند: «دریا: معروف است و به عربی بحر خوانند. دریاب در پهلوی drayap از drai + ap جزو اول از پارسی باستان drayah و در اوستا zrayah است.»
ص(3)👇
باید گفت خوشبختانه در تمامِ متونِ به جا ماندهی تازی از سدههای نخستین اسلامی، ایرانی بودن این دریا روشن و آشکاراست. این دریا از روزگاران دیرین بین تازیان به "بحر الفارسی و الخلیج فارسی" شهرت داشته است. "ابن خردادبه" در اثرِ مشهورش "مسالک و الممالک" به روشنی این آبگیر را دریای پارس می نامد: «سپس رود دجله از میان شهر بغداد میگذرد، سپس از آن بیرون میرود، و دو شاخه میگردد، شاخهای به سوی بصره و شاخهای به سوی المذار میرود، و سرانجام هردو به دریای پارس میریزد.» (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، کارنامهنویس و گیتا شناس (جغرافیدان ) بزرگ اسلامی در سدهی سوم هجری، در تاریخش، شهره به "مروج الذهب" به درستی در اثرش از دو نام دیرین ایرانی این شاخابه نام میبرد: «این دریا همان خلیج فارس است و بنام دریای فارس معروف است که سواحل آن را از بحرین و فارس و بصره و کرمان و عمان تا تحت رأس الجمجمه برشمردیم.» ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر، کارنامه نگار و گیتا شناس سدهی سوم فرا رفت، دارندهی "تاریخ یعقوبی" در کارنامهی گرانقدرش، هنگامی که به نام این دریا میرسد، درست نامِ دیرینهای راکه داریوش هخامنشی در کتیبهی کانال سوئز به کار گرفته است، در نوشتههایش سود میبرد: «اول دریای فارس است که باید از "سیراف" در کشتی نشست و آخرش "رأس جُمجُمه " است.» : «شمسالدین ابو عبدالله محمد صوفی دمشقی، شهره به "شیخ ربوه" گیتا شناس تازی (متولد ۶۵۴ ق) در کتابش "نُخبه الدهر فی عجایب البَرّ و البَحر" این دریا را ایرانی میداند: «در آنجا کوهی سیاه و بلند و کشیده به نام جُمحه قرار دارد که مرز دریای فارس به شمار میآید. دریای جنوب از آغاز این دریای فارس که به اقیانوس پیوسته است، و خود دریایی جداگانه است، میگذرد، و تا بصره، سلمابادان، خوزستان، فارس، کرمان، مکران و طوران که پایان مرزهای دریای فارس است، میرسد.» در متون کهن پارسی پساز اسلام هم، خلیج پارس را دریایی ایرانی بر شمردهاند. نویسندهی ناشناختهی "حدود العالم من المشرق الی المغرب" که اثرش را در سالِ ۳۷۲ هجری به نگارش در آوردهاست، و به آوری استوار کهنترین کتابِ گیتا شناسی به زبان فارسی است، در جُستارِ دریاها و خلیجها، نام این دریا را خلیج پارس خواندهاست: «و چهارم خلیج پارس خوانند که حد از پارس برگیرد با پهنای اندک تا به حدود سند رسد.» دراین متن ایرانی به روشنی از خلیج عربی (خلیج قلزم) که در تمام آثار گیتا شناسان گیتی از آن دریای سرخ (بحرِ احمر) اراده میگردد، به روشنی یاد شده است، و تمایز آن با خلیج پارس بسی آشکار است: «و این دریا را پنج خلیج است: یکی از آن، خلیجی است از حد حبشه و به سوی مغرب بکشد برابر سودان، آن را خلیج بربری میخوانند. و خلیجی دیگر هم بدین پیوسته برود، و به ناحیه شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد، و تا آنجا که پهنای او یک میل گردد، آن را خلیج عربی خوانند، و خلیج ایله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.» "حمزه ی اصفهانی" در کارنامهی سترگش از دریای جنوب و کرانهی خوزستان به نام کهنش «زراه کامسیر» یاد میکند، و شوندِ این نامگذاری را یادمانی از پیروزیهای داریوش هخامنشی بر میشمارد. (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) چرا که در اوستای سپند، واژهی "زرایه= zrayah " به مانک (معنی) دریاست، این واژه در پهلوی پازند به گونهی "زره" آمده است. واژهی "زره = zreh" در زبان پهلوی به معنای دریاست. در بیشتر واژه نامههای فارسی، واژهی اوستایی "زراه" به معنی دریاست: « زراه بر وزن تباه، مطلق دریا را گویند، و به عربی بحر خوانند.» شادروان دکتر محمد معین در حاشیهی برهان قاطع، واژهی دریا را به درستی ریشه یابی نمودهاند: «دریا: معروف است و به عربی بحر خوانند. دریاب در پهلوی drayap از drai + ap جزو اول از پارسی باستان drayah و در اوستا zrayah است.»
ص(3)👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
نویسندهی ناشناختهی کتابِ دیرینهسال "مجمل التواریخ و القصص" که در سال ۵۲۰ فرا رفت (هجری) به نگارش در آمده است، به شیوایی و روشنی هرچه تمامتر نام این دریای ایرانی را خلیج پارس خواندهاست: «و یکی دیگر هم به پارس کشد، و آن را خلیج پارس خوانند.» و در چند رویهی پس ازاین در باوری بس دیرین، ایران را مرکز و دلِ جهان بر شمرده و به درستی نامِ کهن و باستانی دریای پارس را به کار برده است: «حد زمین ایران که میان جهان است از میان رود بلخ است از کنار جیحون تا آذربادگان و آرمینه تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس.» "محمود بن احمد توسی" دارندهی کتابِ "عجایب الملاقات و غرایب الموجودات" که در سدهی ششم فرارفت به نگارش در آمده است، به درستی از نامِ ایرانی دریای پارس در نوشتههای خویش سود برده است: «زنگبار- زنج خوانند، شهرهاست بزرگ و زمینی است خشک و نعمتی اندک و کم عمارت بر کنارِ دریای فارس.» "شمس الدین محمد بن قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم" در آغازِ سدهی هفتم فرارفت (هجری) هنگامی که از قلمروِ فرمانروایی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی، سخن به میان میآورد، نام راستینِ خلیج فارس را به کار میگیرد، و به روشنی به ایرانی بودن جزایر دریای پارس انگشت مینهد: «مملکت کیش و مکافات آن از زمین عرب و بودی و حجاز چون بلاد بحرین و ظاهرا و باطنهی عمان و قلهات و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که به آن سمت است و سایر جزایر دربار، در سلکِ ملکِ فارس منتظم شد.» ابن البلخی در "فارس نامه" (نگارش آغاز سدهی ششم) در جزو صفت دریاها و شهرهای سرزمین پارس به ایرانی بودن خلیج فارس پای میفشارد: «بحر پارس، این دریای پارس طیلسانی است از دریای بزرگ کی آن را بحر اخضر خوانند و نیز بحر محیط گویند، و بلاد صین و سند و عمان و عدن و زنگبار و بصره و دیگر اعمال بر ساحل این دریاست، و هر طیلسانی کی از این دریا در زمین ولایتی آمده است آن را بدان ولایت باز خوانند، چون دریای پارس و دریای عمان و دریای بصره و مانند این، و از این جهت این طیلسان را دریای پارس گویند.» این همان آسا و قانونی است که در آغاز این نوشتار از آن سخن گفتیم.
ص(4)👇
نویسندهی ناشناختهی کتابِ دیرینهسال "مجمل التواریخ و القصص" که در سال ۵۲۰ فرا رفت (هجری) به نگارش در آمده است، به شیوایی و روشنی هرچه تمامتر نام این دریای ایرانی را خلیج پارس خواندهاست: «و یکی دیگر هم به پارس کشد، و آن را خلیج پارس خوانند.» و در چند رویهی پس ازاین در باوری بس دیرین، ایران را مرکز و دلِ جهان بر شمرده و به درستی نامِ کهن و باستانی دریای پارس را به کار برده است: «حد زمین ایران که میان جهان است از میان رود بلخ است از کنار جیحون تا آذربادگان و آرمینه تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس.» "محمود بن احمد توسی" دارندهی کتابِ "عجایب الملاقات و غرایب الموجودات" که در سدهی ششم فرارفت به نگارش در آمده است، به درستی از نامِ ایرانی دریای پارس در نوشتههای خویش سود برده است: «زنگبار- زنج خوانند، شهرهاست بزرگ و زمینی است خشک و نعمتی اندک و کم عمارت بر کنارِ دریای فارس.» "شمس الدین محمد بن قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم" در آغازِ سدهی هفتم فرارفت (هجری) هنگامی که از قلمروِ فرمانروایی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی، سخن به میان میآورد، نام راستینِ خلیج فارس را به کار میگیرد، و به روشنی به ایرانی بودن جزایر دریای پارس انگشت مینهد: «مملکت کیش و مکافات آن از زمین عرب و بودی و حجاز چون بلاد بحرین و ظاهرا و باطنهی عمان و قلهات و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که به آن سمت است و سایر جزایر دربار، در سلکِ ملکِ فارس منتظم شد.» ابن البلخی در "فارس نامه" (نگارش آغاز سدهی ششم) در جزو صفت دریاها و شهرهای سرزمین پارس به ایرانی بودن خلیج فارس پای میفشارد: «بحر پارس، این دریای پارس طیلسانی است از دریای بزرگ کی آن را بحر اخضر خوانند و نیز بحر محیط گویند، و بلاد صین و سند و عمان و عدن و زنگبار و بصره و دیگر اعمال بر ساحل این دریاست، و هر طیلسانی کی از این دریا در زمین ولایتی آمده است آن را بدان ولایت باز خوانند، چون دریای پارس و دریای عمان و دریای بصره و مانند این، و از این جهت این طیلسان را دریای پارس گویند.» این همان آسا و قانونی است که در آغاز این نوشتار از آن سخن گفتیم.
ص(4)👇