.
#آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت
🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد.
ادامه متن کامل در زیر 👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت
🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد.
ادامه متن کامل در زیر 👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت 🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد. ادامه متن کامل در زیر 👇 https://www.instagram.c…
.
#آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت
🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد
🔷 محمد آصف فکرت، پژوهشگر و ادیب معروف افغانستانی، روز چهارشنبه، هفتم اردیبهشت (۲۷ آوریل)، در سن ۷۶ سالگی در کانادا درگذشت. او از چهرههای شناخته شده حوزه ادبیات فارسی در افغانستان و ایران بود و سالهای زیادی را در ایران به فعالیتهای ادبی گذراند. او یکی از دوستان بسیار نزدیک محمدعلی اسلامی ندوشن بود و در کانادا نیز با هم رابطه نزدیکی داشتند. در روز درگذشت اسلامی ندوشن، آصف فکرت هم به کما رفت و دو روز بعد او نیز به دوست قدیمی خود پیوست.
🔷 آصف فکرت زاده هرات است اما او کمترین بخش عمر خود را در این شهر که به مهد فرهنگ و ادب فارسی معروف است، گذراند. او در سال ۱۳۲۵ متولد شد. دوره ابتدایی مدرسه را در مدرسه موفق هروی و دبیرستان را در مدرسه عالی سلطان غیاثالدین غوری در هرات به پایان رساند. پس از آن، در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه کابل مدرک کارشناسی گرفت اما مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته روزنامهنگاری از دانشگاهی در هند اخذ کرد.
🔷 فکرت پس از بازگشت به افغانستان، به کار نویسندگی و روزنامهنگاری پرداخت. او در سال ۱۳۵۹، به استان فاریاب در شمال افغانستان نقلمکان کرد و چند سالی به عنوان مدیرمسئول روزنامه فاریاب مشغول به کار شد. آصف فکرت در نشریاتی همچون «کتاب»، روزنامه «بیدار»، روزنامه «انیس» و روزنامه «جمهوریت» در سمتهای گوناگون فعالیت داشت و در دو شهر مزارشریف و قندوز نیز روزنامههایی را بنیان گذاشت. او عضو انجمن تاریخ آکادمی علوم افغانستان نیز بود.
🔷 در سال ۱۳۵۸، زمانی که روسها به افغانستان هجوم آوردند، آصف فکرت عرصه را در افغانستان بر خود تنگ دید و در سال ۱۳۶۱، به ایران مهاجرت کرد و در مشهد ساکن شد. او خیلی زود به عنوان فهرستنگار در کتابخانه آثار خطی آستان قدس رضوی، آغاز به کار کرد. از سال ۱۳۶۵ هم در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، فعالیتهای پژوهشی خود را پیش برد. آصف فکرت در طول این سالها بیش از ۱۰۰ مقاله علمی برای نشریات معتبر ایران نوشت و به تالیف و ویرایش مقالات بهویژه در حوزه افغانستان همت گماشت.
🔷او در سال ۱۳۷۷، به کانادا مهاجرت کرد و تا زمان مرگش در کانادا ماند. از فکرت علاوه بر بیش از ۱۰۰ مقاله، حدود ۲۰ عنوان کتاب منتشر شده که از جمله این کتابها میتوان به «فارسی هروی» در مورد لهجه مردم هرات، کتاب «لهجه بلخ» برای فهم بهتر سخن مولانا جلالالدین محمد بلخی، «گزارش سفارت کابل و کرسینشینان کابل» که احوال دولتمردان افغانستان در زمان امیر امانالله خان را مطرح میکند، اشاره کرد. او کتابهای زیادی را هم ترجمه کرد که از جمله آنها میتوان «میخ اول بر تابوت استعمار»، «ماجراهای شگفتانگیز الدرد پاتنجر در افغانستان»، «افغانان» نوشته مونت استوارت الفنستون و «مقدمهای بر فقه شیعه» نوشته حسین مدرسی طباطبایی را نام برد.
.
🔷آصف فکرت از چهرههای تاثیرگذار بر حوزه ادبیات فارسی بود و در کنار دیگر فعالیتهای فرهنگی، شعر نیز میسرود. از او دو مجموعه شعر به نامهای «نکهت خاک ره یار» و «نسیم شیدایی» چاپ شده است.
🔷محمد علی اسلامی ندوشن که از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی آصف فکرت بود، در کتاب «صفیر سیمرغ» درباره آصف فکرت نوشته است: «روز دوم اقامت من در مزارشریف بود [تابستان ۱۳۴۹] که آقای محمد آصف فکرت، معاون اداره اطلاعات و کلتور [فرهنگ] بلخ و از شعرای جوان افغانستان، به دیدنم آمد. فکرت به نظر من جوانی آمد که در فرهنگ و ادبیات کشور خود موثر واقع خواهد شد. او خوشفهم، جدی و باشخصیت است.»
🔷کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، در پیام تسلیتی به مناسبت مرگ آصف فکرت نوشت: «خبر درگذشت استاد محمد آصف فکرت، نسخهپژوه و فهرستنگار دانا و مصحح و مترجم و شاعر توانا، را با اندوه و دریغ بسیار دریافت کردم. او همه عمر را در دلبستگی و خدمت به زبان فارسی گذراند. فکرت زاده هرات بود و آن گنجینه پرشکوه تاریخ و فرهنگ و هنر، گوهرهایی شاهوار در جان گرامی او به ودیعه نهاده بود.»
#آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت
🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد
🔷 محمد آصف فکرت، پژوهشگر و ادیب معروف افغانستانی، روز چهارشنبه، هفتم اردیبهشت (۲۷ آوریل)، در سن ۷۶ سالگی در کانادا درگذشت. او از چهرههای شناخته شده حوزه ادبیات فارسی در افغانستان و ایران بود و سالهای زیادی را در ایران به فعالیتهای ادبی گذراند. او یکی از دوستان بسیار نزدیک محمدعلی اسلامی ندوشن بود و در کانادا نیز با هم رابطه نزدیکی داشتند. در روز درگذشت اسلامی ندوشن، آصف فکرت هم به کما رفت و دو روز بعد او نیز به دوست قدیمی خود پیوست.
🔷 آصف فکرت زاده هرات است اما او کمترین بخش عمر خود را در این شهر که به مهد فرهنگ و ادب فارسی معروف است، گذراند. او در سال ۱۳۲۵ متولد شد. دوره ابتدایی مدرسه را در مدرسه موفق هروی و دبیرستان را در مدرسه عالی سلطان غیاثالدین غوری در هرات به پایان رساند. پس از آن، در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه کابل مدرک کارشناسی گرفت اما مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته روزنامهنگاری از دانشگاهی در هند اخذ کرد.
🔷 فکرت پس از بازگشت به افغانستان، به کار نویسندگی و روزنامهنگاری پرداخت. او در سال ۱۳۵۹، به استان فاریاب در شمال افغانستان نقلمکان کرد و چند سالی به عنوان مدیرمسئول روزنامه فاریاب مشغول به کار شد. آصف فکرت در نشریاتی همچون «کتاب»، روزنامه «بیدار»، روزنامه «انیس» و روزنامه «جمهوریت» در سمتهای گوناگون فعالیت داشت و در دو شهر مزارشریف و قندوز نیز روزنامههایی را بنیان گذاشت. او عضو انجمن تاریخ آکادمی علوم افغانستان نیز بود.
🔷 در سال ۱۳۵۸، زمانی که روسها به افغانستان هجوم آوردند، آصف فکرت عرصه را در افغانستان بر خود تنگ دید و در سال ۱۳۶۱، به ایران مهاجرت کرد و در مشهد ساکن شد. او خیلی زود به عنوان فهرستنگار در کتابخانه آثار خطی آستان قدس رضوی، آغاز به کار کرد. از سال ۱۳۶۵ هم در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، فعالیتهای پژوهشی خود را پیش برد. آصف فکرت در طول این سالها بیش از ۱۰۰ مقاله علمی برای نشریات معتبر ایران نوشت و به تالیف و ویرایش مقالات بهویژه در حوزه افغانستان همت گماشت.
🔷او در سال ۱۳۷۷، به کانادا مهاجرت کرد و تا زمان مرگش در کانادا ماند. از فکرت علاوه بر بیش از ۱۰۰ مقاله، حدود ۲۰ عنوان کتاب منتشر شده که از جمله این کتابها میتوان به «فارسی هروی» در مورد لهجه مردم هرات، کتاب «لهجه بلخ» برای فهم بهتر سخن مولانا جلالالدین محمد بلخی، «گزارش سفارت کابل و کرسینشینان کابل» که احوال دولتمردان افغانستان در زمان امیر امانالله خان را مطرح میکند، اشاره کرد. او کتابهای زیادی را هم ترجمه کرد که از جمله آنها میتوان «میخ اول بر تابوت استعمار»، «ماجراهای شگفتانگیز الدرد پاتنجر در افغانستان»، «افغانان» نوشته مونت استوارت الفنستون و «مقدمهای بر فقه شیعه» نوشته حسین مدرسی طباطبایی را نام برد.
.
🔷آصف فکرت از چهرههای تاثیرگذار بر حوزه ادبیات فارسی بود و در کنار دیگر فعالیتهای فرهنگی، شعر نیز میسرود. از او دو مجموعه شعر به نامهای «نکهت خاک ره یار» و «نسیم شیدایی» چاپ شده است.
🔷محمد علی اسلامی ندوشن که از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی آصف فکرت بود، در کتاب «صفیر سیمرغ» درباره آصف فکرت نوشته است: «روز دوم اقامت من در مزارشریف بود [تابستان ۱۳۴۹] که آقای محمد آصف فکرت، معاون اداره اطلاعات و کلتور [فرهنگ] بلخ و از شعرای جوان افغانستان، به دیدنم آمد. فکرت به نظر من جوانی آمد که در فرهنگ و ادبیات کشور خود موثر واقع خواهد شد. او خوشفهم، جدی و باشخصیت است.»
🔷کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، در پیام تسلیتی به مناسبت مرگ آصف فکرت نوشت: «خبر درگذشت استاد محمد آصف فکرت، نسخهپژوه و فهرستنگار دانا و مصحح و مترجم و شاعر توانا، را با اندوه و دریغ بسیار دریافت کردم. او همه عمر را در دلبستگی و خدمت به زبان فارسی گذراند. فکرت زاده هرات بود و آن گنجینه پرشکوه تاریخ و فرهنگ و هنر، گوهرهایی شاهوار در جان گرامی او به ودیعه نهاده بود.»
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #آصف_فکرت_چهره_نام_آشنای_حوزه_ادبیات_فارسی_درگذشت 🔷 محمد آصف فکرت بخش زیادی از عمرش را در افغانستان و ایران، در حوزه ادبیات فارسی کار کرد. او بیشتر عمر خود را برای پژوهش در حوزه ادبیات فارسی صرف کرد. ادامه متن کامل در زیر 👇 https://www.instagram.c…
🔷کاظم کاظمی، از شاعران مطرح افغانستانی، در مقدمهای که بر شرح کتاب «لهجه بلخ» او در وبسایتش مینویسد که آصف فکرت با تسلطی که بر متون کهن فارسی و نیز زبان فارسی نقاط گوناگون افغانستان داشت، در کتاب ۲۷۰ صفحهای «لهجه بلخ»، به مشابهتهای زبان شعری مولانا با زبان فارسی افغانستان، به ویژه منطقه بلخ پرداخت و بدین ترتیب بسیاری از مشکلات زبانی این اشعار را حل کرد. به گفته کاظمی، کتاب لهجه بلخ برای تمام فارسیزبانان به خصوص ایرانیها بسیار سودمند است؛ زیرا به فهم برخی از اشعار مولانا که احساس میشود مشکلی دارند ولی در اصل به دلیل وامداری مولانا به لهجه بلخی سروده شدهاند، کمک زیادی میکند.
آصف فکرت در زمان مرگ ۷۶ سال داشت و از او چهار فرزند به نامهای گوهرشاد، نوشآفرین، آرش و شاهرخ باقی مانده است.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
آصف فکرت در زمان مرگ ۷۶ سال داشت و از او چهار فرزند به نامهای گوهرشاد، نوشآفرین، آرش و شاهرخ باقی مانده است.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست...
ادامه متن کامل را در شش صفحه بعدی بخوانید ...👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست...
ادامه متن کامل را در شش صفحه بعدی بخوانید ...👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست. خاکی است که یکی از دُرّدانههای نیکِ اهورایی، سپندارمذِ گرانبار از تواضع و فروتنی، بردباری و خرد، پاکی وعشق به نگاهبانی و بالندگی این بهشت نکاستنی گمارده شدهاست. بر بنیادِ این بازگفتهای آسمانی است که فرزانگانِ شرقی، ایران را "دل زمین" دانستهاند، و کشور "خونیرث" را مرکزِ جهانِ هستی پنداشتهاند. به چرایی این همه ارج و بزرگیهاست که رشک و آزِ دُژمنشانِ دیو آفریدهی گیتی را برانگیختهاست، و آنان به آرزوی خام و سستِ خویش، چیرگی و پریشندگی بر این مرز و بوم خدایی کامیاب نشدهاند. و هرگز بهرغمِ تازشهای پیدرپی به خواست ریژآلود و پلیدِ خویش نرسیدهاند. و همارهی روزگاران شکست خورده و سرافکنده به سرزمین خود پای پس کشیدهاند. چرا که آناهیتا بزرگ نگاهبانِ ایران، خواست و آرزوی هیچ بیگانهای را برآورده نمیسازد.
چندگاهی است که در تازشی بس زشت و بیبنیاد زمزمهی تغییر نامِ "خلیج فارس" ایرانی به نامِ بهمبربسته و نااستوار و بدونِ هرگونه بُن و ریشهی تاریخی به "خلیج عربی" در روزنامههای برونمرزی و گفتوگوی دشمنان این مرز خدایی به چشم می خورد. بر بنیادِ پشتوانههای روشن و بی چون و چرا و بدون هیچ خدشهی سه هزار ساله از یونانی، رومی، ایرانی و تازی، نام سپندِ "پارس" همارهی روزگاران بر تارک بلندِ این دریای "خلیج" سپند می درخشد. در روزگاری که حضورِ سیاسی- نظامی و به ویژه فرهنگی ایرانیان از سند تا نیلِ مصر را در سایه و پرتو خویش قرار داد بود، این شاخابه (خلیج) به نام "دریای پارس" خوانده میشدهاست. داریوش بزرگ در یکی از سنگ نبشتههای گرانِ خویش از این دریا به نام دریایارس نام میبرد. این خود سندی گویا و روشن و بدون هیچ شک و برو برگردی در خصوص نامِ این دریای سپندِ ایرانی است: "چنین گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس مصر را گرفتم، من فرمانِ کندن این جوی (ترکه) را دادم، از رودی به نام پیراوه (نیل) که در مصر روان است، به دریایی که از پارس آید، سپس این جوی کنده شد چنانکه فرمان دادم، و ناوها آیند از مصر از میان این جوی به پارس، چنانکه مرا کام بود."
مردمان روزگارانِ کهن و به ویژه آریاییان به هر سرزمینی که وارد میشدند، بنابر رسم و آیینی کهن نام خویش را بر پدیدههای طبیعی آن سرزمین (کوه، دریا، رود، دشت و...) مینهادند. به این شوند است که گیتا نویسانِ کهن هماره از این قانون و شیوه پیروی کردهاند. و نام هر پدیدهی طبیعی آن سرزمین را به نامِ مردمش نامیدهاند ( دریای هند، دریای چین، دریای پارس )
ص(1)👇
بنام خداوند هستی و نیستی
#خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است
ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی چو خرم بهشت" گُردی است که با یاری آناهیتا، (ایزدبانوی آب) دیو رشک آفریده را برای همیشه روزگاران در بلندای بامِ قدسی خویش، البرزِ سپند و بیگزند به بند آگاهی و شناخت کشیدهاست. خاکی است که یکی از دُرّدانههای نیکِ اهورایی، سپندارمذِ گرانبار از تواضع و فروتنی، بردباری و خرد، پاکی وعشق به نگاهبانی و بالندگی این بهشت نکاستنی گمارده شدهاست. بر بنیادِ این بازگفتهای آسمانی است که فرزانگانِ شرقی، ایران را "دل زمین" دانستهاند، و کشور "خونیرث" را مرکزِ جهانِ هستی پنداشتهاند. به چرایی این همه ارج و بزرگیهاست که رشک و آزِ دُژمنشانِ دیو آفریدهی گیتی را برانگیختهاست، و آنان به آرزوی خام و سستِ خویش، چیرگی و پریشندگی بر این مرز و بوم خدایی کامیاب نشدهاند. و هرگز بهرغمِ تازشهای پیدرپی به خواست ریژآلود و پلیدِ خویش نرسیدهاند. و همارهی روزگاران شکست خورده و سرافکنده به سرزمین خود پای پس کشیدهاند. چرا که آناهیتا بزرگ نگاهبانِ ایران، خواست و آرزوی هیچ بیگانهای را برآورده نمیسازد.
چندگاهی است که در تازشی بس زشت و بیبنیاد زمزمهی تغییر نامِ "خلیج فارس" ایرانی به نامِ بهمبربسته و نااستوار و بدونِ هرگونه بُن و ریشهی تاریخی به "خلیج عربی" در روزنامههای برونمرزی و گفتوگوی دشمنان این مرز خدایی به چشم می خورد. بر بنیادِ پشتوانههای روشن و بی چون و چرا و بدون هیچ خدشهی سه هزار ساله از یونانی، رومی، ایرانی و تازی، نام سپندِ "پارس" همارهی روزگاران بر تارک بلندِ این دریای "خلیج" سپند می درخشد. در روزگاری که حضورِ سیاسی- نظامی و به ویژه فرهنگی ایرانیان از سند تا نیلِ مصر را در سایه و پرتو خویش قرار داد بود، این شاخابه (خلیج) به نام "دریای پارس" خوانده میشدهاست. داریوش بزرگ در یکی از سنگ نبشتههای گرانِ خویش از این دریا به نام دریایارس نام میبرد. این خود سندی گویا و روشن و بدون هیچ شک و برو برگردی در خصوص نامِ این دریای سپندِ ایرانی است: "چنین گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس مصر را گرفتم، من فرمانِ کندن این جوی (ترکه) را دادم، از رودی به نام پیراوه (نیل) که در مصر روان است، به دریایی که از پارس آید، سپس این جوی کنده شد چنانکه فرمان دادم، و ناوها آیند از مصر از میان این جوی به پارس، چنانکه مرا کام بود."
مردمان روزگارانِ کهن و به ویژه آریاییان به هر سرزمینی که وارد میشدند، بنابر رسم و آیینی کهن نام خویش را بر پدیدههای طبیعی آن سرزمین (کوه، دریا، رود، دشت و...) مینهادند. به این شوند است که گیتا نویسانِ کهن هماره از این قانون و شیوه پیروی کردهاند. و نام هر پدیدهی طبیعی آن سرزمین را به نامِ مردمش نامیدهاند ( دریای هند، دریای چین، دریای پارس )
ص(1)👇
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
هرودت تاریخنگارِ یونانی که دشمنیاش با ایرانیان در نوشتههایش بسی آشکاراست، درهنگام گزارشِ دیوار و باروی بابل از این شاخابه به نامِ نژادهاش نام می برد: «فرات رودی است بزرگ و عمیق که با جریانی سریع به دریای اریتره (دریای پارس) میریزد.» چراکه نامواژای "اریتره" را مردم باستان به اقیانوس هند و دریاهای جدا شدهی آن دادهاند، و از شرح هردوت به روشنی آشکار میشود، اریتره همان خلیج پارس است، چرا که فرات به خلیج فارس میریزد. "راولینسون" در کتابِ "پنج امپراطوری عظیم" از گفتهی هردوت در پیوند با نامِ خلیج پارس به روشنی چنین نگاشته است: «داریوش شخصا به دریای فارس سفر کرد، و این موضوع پیروزی بر هندیها و سبب ایجادِ روابط بازرگانی با بومیان گشت، و به صورت یک تجارتِ منظم در آمد.» "ادوارد مییر انگلیسی" در یک داوری دادمندانه، سخنش را که به راستی بر گرفته از یک سنگ نبشتهی داریوش هخامنشی است، خلیج فارس و سرزمینهای اطراف آن را ایرانی بر میشمارد: «اهورا مزدا بغِ بزرگی است، او بزرگتر از همهی بغانست، اوست که آسمان و زمین را آفرید، او بشر را که روی آن (زمین) ساکن است، مورد الطافِ خود قرار دادهاست. اوست که داریوش شاه را بر این سرزمین وسیع تسلط بخشیده، سرزمینی که شامل چندین کشور است، از جمله: پارس، ماد و ملل دیگر با زبانهای مختلف، کوهها، دشتها، از این جانب دریا و از آن جانبِ صحرا.» این سکه شناسِ و نویسندهی انگلیسی در یک آمیغ آشکارِ دیگر بر ایرانی بودن کنارههای خلیج پارس و نام این شاخابه صحه میگذارد: «سواحل خلیج فارس در دو طرف شمالی و جنوبی سرتاسر نواحی ایرانی بوده است، و در زمانِ سفرِ پیریپلوس تحت سلطه و فرمانروایی ایرانیان بوده است.» "پاولی وویسوا" در دایره المعارف خویش آنگاه که از نبرد نومینوس سلوکی، فرماندار آنتیوخوس در"مسنه" (میشان امروزی) با پارسیان سخن میدارد، به روشنی از خلیج فارس نام میبرد، و کرمانیه را از سواحلِ آن بر میشمارد، و از چیرگی پارسیان بر عمان سخن میگوید: «ناوماخه، تپههای ساحلِ شرقیِ عربستان خوشبخت (یمن) در باریکترین موضع خلیجِ فارس با پنجاه میل فاصله از سواحل کرمانیه است.» همین نویسنده هنگامی که که از پیروزیهای آنتیوخوس سلوکی یاد میکند، دوباره از برنام خلیج فارس استفاده میکند: «شاه از طریق دریا عملیات خود راضّد "گرّهایها" که قومی تجارت پیشه و ثروتمند بودند، در طرف عرب نشین خلیج فارس آغاز نمود.» در بیشتر نگاشتههای یونانی نامِ این شاخابه (خلیج) "پرسیکوس سینوس = pereivsisinus" و یا "پرسیکوم ماره =persicumrare" آمده است. باید گفت که نخستین بار بطلمیوس یونانی، خلیج پارس را پرسیکوس سینوس نامیده است. و این نام واژه به بیشتر زبانهای دیگرِ جهان به معنی "خلیج فارس" ترجمه شدهاست. در متون رومی نام خلیج پارس به ریختِ "آبگیر پارس" خود نمایی میکند. استانِ پارس به شوندِ ورود قوم پارسهی آریایی به این سرزمین، پارس نامیده شده است. یونانیان این سرزمین را پرسید =persis " مینامیدند، و بر بنیاد این برنام یونانی است، که اروپاییان، ایران را " پرسیا =persia " میخوانند. بنابراین در متون غربی، پرسیکوس و پرسیکوم، دریایی است که در پیوند با استانِ پارس، و یا در سخنی گستردهتر همان "پرسیس" یونانی است. در بیشتر این متون آمده است: «استیلای ایرانیها بر سواحل خلیج فارس، لااقل از قرن اول قبل از میلاد مسیح میباشد.» "ایزیدور خاراکسی" در قسمتی از نگاشتههایش آنگاه که از فرمان روایی اشکانیانِ پارتی سخن میدارد، از خلیج پارس با نامِ دریای پارس یاد میکند: «بنابراین منطقهای شامل پارس، کارمانیا، ساحلِ جنوبی دریای پارس و عمان تحت سلطهی ایرانیان بوده است.»
ص(2)👇
هرودت تاریخنگارِ یونانی که دشمنیاش با ایرانیان در نوشتههایش بسی آشکاراست، درهنگام گزارشِ دیوار و باروی بابل از این شاخابه به نامِ نژادهاش نام می برد: «فرات رودی است بزرگ و عمیق که با جریانی سریع به دریای اریتره (دریای پارس) میریزد.» چراکه نامواژای "اریتره" را مردم باستان به اقیانوس هند و دریاهای جدا شدهی آن دادهاند، و از شرح هردوت به روشنی آشکار میشود، اریتره همان خلیج پارس است، چرا که فرات به خلیج فارس میریزد. "راولینسون" در کتابِ "پنج امپراطوری عظیم" از گفتهی هردوت در پیوند با نامِ خلیج پارس به روشنی چنین نگاشته است: «داریوش شخصا به دریای فارس سفر کرد، و این موضوع پیروزی بر هندیها و سبب ایجادِ روابط بازرگانی با بومیان گشت، و به صورت یک تجارتِ منظم در آمد.» "ادوارد مییر انگلیسی" در یک داوری دادمندانه، سخنش را که به راستی بر گرفته از یک سنگ نبشتهی داریوش هخامنشی است، خلیج فارس و سرزمینهای اطراف آن را ایرانی بر میشمارد: «اهورا مزدا بغِ بزرگی است، او بزرگتر از همهی بغانست، اوست که آسمان و زمین را آفرید، او بشر را که روی آن (زمین) ساکن است، مورد الطافِ خود قرار دادهاست. اوست که داریوش شاه را بر این سرزمین وسیع تسلط بخشیده، سرزمینی که شامل چندین کشور است، از جمله: پارس، ماد و ملل دیگر با زبانهای مختلف، کوهها، دشتها، از این جانب دریا و از آن جانبِ صحرا.» این سکه شناسِ و نویسندهی انگلیسی در یک آمیغ آشکارِ دیگر بر ایرانی بودن کنارههای خلیج پارس و نام این شاخابه صحه میگذارد: «سواحل خلیج فارس در دو طرف شمالی و جنوبی سرتاسر نواحی ایرانی بوده است، و در زمانِ سفرِ پیریپلوس تحت سلطه و فرمانروایی ایرانیان بوده است.» "پاولی وویسوا" در دایره المعارف خویش آنگاه که از نبرد نومینوس سلوکی، فرماندار آنتیوخوس در"مسنه" (میشان امروزی) با پارسیان سخن میدارد، به روشنی از خلیج فارس نام میبرد، و کرمانیه را از سواحلِ آن بر میشمارد، و از چیرگی پارسیان بر عمان سخن میگوید: «ناوماخه، تپههای ساحلِ شرقیِ عربستان خوشبخت (یمن) در باریکترین موضع خلیجِ فارس با پنجاه میل فاصله از سواحل کرمانیه است.» همین نویسنده هنگامی که که از پیروزیهای آنتیوخوس سلوکی یاد میکند، دوباره از برنام خلیج فارس استفاده میکند: «شاه از طریق دریا عملیات خود راضّد "گرّهایها" که قومی تجارت پیشه و ثروتمند بودند، در طرف عرب نشین خلیج فارس آغاز نمود.» در بیشتر نگاشتههای یونانی نامِ این شاخابه (خلیج) "پرسیکوس سینوس = pereivsisinus" و یا "پرسیکوم ماره =persicumrare" آمده است. باید گفت که نخستین بار بطلمیوس یونانی، خلیج پارس را پرسیکوس سینوس نامیده است. و این نام واژه به بیشتر زبانهای دیگرِ جهان به معنی "خلیج فارس" ترجمه شدهاست. در متون رومی نام خلیج پارس به ریختِ "آبگیر پارس" خود نمایی میکند. استانِ پارس به شوندِ ورود قوم پارسهی آریایی به این سرزمین، پارس نامیده شده است. یونانیان این سرزمین را پرسید =persis " مینامیدند، و بر بنیاد این برنام یونانی است، که اروپاییان، ایران را " پرسیا =persia " میخوانند. بنابراین در متون غربی، پرسیکوس و پرسیکوم، دریایی است که در پیوند با استانِ پارس، و یا در سخنی گستردهتر همان "پرسیس" یونانی است. در بیشتر این متون آمده است: «استیلای ایرانیها بر سواحل خلیج فارس، لااقل از قرن اول قبل از میلاد مسیح میباشد.» "ایزیدور خاراکسی" در قسمتی از نگاشتههایش آنگاه که از فرمان روایی اشکانیانِ پارتی سخن میدارد، از خلیج پارس با نامِ دریای پارس یاد میکند: «بنابراین منطقهای شامل پارس، کارمانیا، ساحلِ جنوبی دریای پارس و عمان تحت سلطهی ایرانیان بوده است.»
ص(2)👇
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
باید گفت خوشبختانه در تمامِ متونِ به جا ماندهی تازی از سدههای نخستین اسلامی، ایرانی بودن این دریا روشن و آشکاراست. این دریا از روزگاران دیرین بین تازیان به "بحر الفارسی و الخلیج فارسی" شهرت داشته است. "ابن خردادبه" در اثرِ مشهورش "مسالک و الممالک" به روشنی این آبگیر را دریای پارس می نامد: «سپس رود دجله از میان شهر بغداد میگذرد، سپس از آن بیرون میرود، و دو شاخه میگردد، شاخهای به سوی بصره و شاخهای به سوی المذار میرود، و سرانجام هردو به دریای پارس میریزد.» (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، کارنامهنویس و گیتا شناس (جغرافیدان ) بزرگ اسلامی در سدهی سوم هجری، در تاریخش، شهره به "مروج الذهب" به درستی در اثرش از دو نام دیرین ایرانی این شاخابه نام میبرد: «این دریا همان خلیج فارس است و بنام دریای فارس معروف است که سواحل آن را از بحرین و فارس و بصره و کرمان و عمان تا تحت رأس الجمجمه برشمردیم.» ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر، کارنامه نگار و گیتا شناس سدهی سوم فرا رفت، دارندهی "تاریخ یعقوبی" در کارنامهی گرانقدرش، هنگامی که به نام این دریا میرسد، درست نامِ دیرینهای راکه داریوش هخامنشی در کتیبهی کانال سوئز به کار گرفته است، در نوشتههایش سود میبرد: «اول دریای فارس است که باید از "سیراف" در کشتی نشست و آخرش "رأس جُمجُمه " است.» : «شمسالدین ابو عبدالله محمد صوفی دمشقی، شهره به "شیخ ربوه" گیتا شناس تازی (متولد ۶۵۴ ق) در کتابش "نُخبه الدهر فی عجایب البَرّ و البَحر" این دریا را ایرانی میداند: «در آنجا کوهی سیاه و بلند و کشیده به نام جُمحه قرار دارد که مرز دریای فارس به شمار میآید. دریای جنوب از آغاز این دریای فارس که به اقیانوس پیوسته است، و خود دریایی جداگانه است، میگذرد، و تا بصره، سلمابادان، خوزستان، فارس، کرمان، مکران و طوران که پایان مرزهای دریای فارس است، میرسد.» در متون کهن پارسی پساز اسلام هم، خلیج پارس را دریایی ایرانی بر شمردهاند. نویسندهی ناشناختهی "حدود العالم من المشرق الی المغرب" که اثرش را در سالِ ۳۷۲ هجری به نگارش در آوردهاست، و به آوری استوار کهنترین کتابِ گیتا شناسی به زبان فارسی است، در جُستارِ دریاها و خلیجها، نام این دریا را خلیج پارس خواندهاست: «و چهارم خلیج پارس خوانند که حد از پارس برگیرد با پهنای اندک تا به حدود سند رسد.» دراین متن ایرانی به روشنی از خلیج عربی (خلیج قلزم) که در تمام آثار گیتا شناسان گیتی از آن دریای سرخ (بحرِ احمر) اراده میگردد، به روشنی یاد شده است، و تمایز آن با خلیج پارس بسی آشکار است: «و این دریا را پنج خلیج است: یکی از آن، خلیجی است از حد حبشه و به سوی مغرب بکشد برابر سودان، آن را خلیج بربری میخوانند. و خلیجی دیگر هم بدین پیوسته برود، و به ناحیه شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد، و تا آنجا که پهنای او یک میل گردد، آن را خلیج عربی خوانند، و خلیج ایله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.» "حمزه ی اصفهانی" در کارنامهی سترگش از دریای جنوب و کرانهی خوزستان به نام کهنش «زراه کامسیر» یاد میکند، و شوندِ این نامگذاری را یادمانی از پیروزیهای داریوش هخامنشی بر میشمارد. (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) چرا که در اوستای سپند، واژهی "زرایه= zrayah " به مانک (معنی) دریاست، این واژه در پهلوی پازند به گونهی "زره" آمده است. واژهی "زره = zreh" در زبان پهلوی به معنای دریاست. در بیشتر واژه نامههای فارسی، واژهی اوستایی "زراه" به معنی دریاست: « زراه بر وزن تباه، مطلق دریا را گویند، و به عربی بحر خوانند.» شادروان دکتر محمد معین در حاشیهی برهان قاطع، واژهی دریا را به درستی ریشه یابی نمودهاند: «دریا: معروف است و به عربی بحر خوانند. دریاب در پهلوی drayap از drai + ap جزو اول از پارسی باستان drayah و در اوستا zrayah است.»
ص(3)👇
باید گفت خوشبختانه در تمامِ متونِ به جا ماندهی تازی از سدههای نخستین اسلامی، ایرانی بودن این دریا روشن و آشکاراست. این دریا از روزگاران دیرین بین تازیان به "بحر الفارسی و الخلیج فارسی" شهرت داشته است. "ابن خردادبه" در اثرِ مشهورش "مسالک و الممالک" به روشنی این آبگیر را دریای پارس می نامد: «سپس رود دجله از میان شهر بغداد میگذرد، سپس از آن بیرون میرود، و دو شاخه میگردد، شاخهای به سوی بصره و شاخهای به سوی المذار میرود، و سرانجام هردو به دریای پارس میریزد.» (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، کارنامهنویس و گیتا شناس (جغرافیدان ) بزرگ اسلامی در سدهی سوم هجری، در تاریخش، شهره به "مروج الذهب" به درستی در اثرش از دو نام دیرین ایرانی این شاخابه نام میبرد: «این دریا همان خلیج فارس است و بنام دریای فارس معروف است که سواحل آن را از بحرین و فارس و بصره و کرمان و عمان تا تحت رأس الجمجمه برشمردیم.» ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر، کارنامه نگار و گیتا شناس سدهی سوم فرا رفت، دارندهی "تاریخ یعقوبی" در کارنامهی گرانقدرش، هنگامی که به نام این دریا میرسد، درست نامِ دیرینهای راکه داریوش هخامنشی در کتیبهی کانال سوئز به کار گرفته است، در نوشتههایش سود میبرد: «اول دریای فارس است که باید از "سیراف" در کشتی نشست و آخرش "رأس جُمجُمه " است.» : «شمسالدین ابو عبدالله محمد صوفی دمشقی، شهره به "شیخ ربوه" گیتا شناس تازی (متولد ۶۵۴ ق) در کتابش "نُخبه الدهر فی عجایب البَرّ و البَحر" این دریا را ایرانی میداند: «در آنجا کوهی سیاه و بلند و کشیده به نام جُمحه قرار دارد که مرز دریای فارس به شمار میآید. دریای جنوب از آغاز این دریای فارس که به اقیانوس پیوسته است، و خود دریایی جداگانه است، میگذرد، و تا بصره، سلمابادان، خوزستان، فارس، کرمان، مکران و طوران که پایان مرزهای دریای فارس است، میرسد.» در متون کهن پارسی پساز اسلام هم، خلیج پارس را دریایی ایرانی بر شمردهاند. نویسندهی ناشناختهی "حدود العالم من المشرق الی المغرب" که اثرش را در سالِ ۳۷۲ هجری به نگارش در آوردهاست، و به آوری استوار کهنترین کتابِ گیتا شناسی به زبان فارسی است، در جُستارِ دریاها و خلیجها، نام این دریا را خلیج پارس خواندهاست: «و چهارم خلیج پارس خوانند که حد از پارس برگیرد با پهنای اندک تا به حدود سند رسد.» دراین متن ایرانی به روشنی از خلیج عربی (خلیج قلزم) که در تمام آثار گیتا شناسان گیتی از آن دریای سرخ (بحرِ احمر) اراده میگردد، به روشنی یاد شده است، و تمایز آن با خلیج پارس بسی آشکار است: «و این دریا را پنج خلیج است: یکی از آن، خلیجی است از حد حبشه و به سوی مغرب بکشد برابر سودان، آن را خلیج بربری میخوانند. و خلیجی دیگر هم بدین پیوسته برود، و به ناحیه شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد، و تا آنجا که پهنای او یک میل گردد، آن را خلیج عربی خوانند، و خلیج ایله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.» "حمزه ی اصفهانی" در کارنامهی سترگش از دریای جنوب و کرانهی خوزستان به نام کهنش «زراه کامسیر» یاد میکند، و شوندِ این نامگذاری را یادمانی از پیروزیهای داریوش هخامنشی بر میشمارد. (نقل از سرگذشت کشتیرانی ایرانیان) چرا که در اوستای سپند، واژهی "زرایه= zrayah " به مانک (معنی) دریاست، این واژه در پهلوی پازند به گونهی "زره" آمده است. واژهی "زره = zreh" در زبان پهلوی به معنای دریاست. در بیشتر واژه نامههای فارسی، واژهی اوستایی "زراه" به معنی دریاست: « زراه بر وزن تباه، مطلق دریا را گویند، و به عربی بحر خوانند.» شادروان دکتر محمد معین در حاشیهی برهان قاطع، واژهی دریا را به درستی ریشه یابی نمودهاند: «دریا: معروف است و به عربی بحر خوانند. دریاب در پهلوی drayap از drai + ap جزو اول از پارسی باستان drayah و در اوستا zrayah است.»
ص(3)👇
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
نویسندهی ناشناختهی کتابِ دیرینهسال "مجمل التواریخ و القصص" که در سال ۵۲۰ فرا رفت (هجری) به نگارش در آمده است، به شیوایی و روشنی هرچه تمامتر نام این دریای ایرانی را خلیج پارس خواندهاست: «و یکی دیگر هم به پارس کشد، و آن را خلیج پارس خوانند.» و در چند رویهی پس ازاین در باوری بس دیرین، ایران را مرکز و دلِ جهان بر شمرده و به درستی نامِ کهن و باستانی دریای پارس را به کار برده است: «حد زمین ایران که میان جهان است از میان رود بلخ است از کنار جیحون تا آذربادگان و آرمینه تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس.» "محمود بن احمد توسی" دارندهی کتابِ "عجایب الملاقات و غرایب الموجودات" که در سدهی ششم فرارفت به نگارش در آمده است، به درستی از نامِ ایرانی دریای پارس در نوشتههای خویش سود برده است: «زنگبار- زنج خوانند، شهرهاست بزرگ و زمینی است خشک و نعمتی اندک و کم عمارت بر کنارِ دریای فارس.» "شمس الدین محمد بن قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم" در آغازِ سدهی هفتم فرارفت (هجری) هنگامی که از قلمروِ فرمانروایی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی، سخن به میان میآورد، نام راستینِ خلیج فارس را به کار میگیرد، و به روشنی به ایرانی بودن جزایر دریای پارس انگشت مینهد: «مملکت کیش و مکافات آن از زمین عرب و بودی و حجاز چون بلاد بحرین و ظاهرا و باطنهی عمان و قلهات و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که به آن سمت است و سایر جزایر دربار، در سلکِ ملکِ فارس منتظم شد.» ابن البلخی در "فارس نامه" (نگارش آغاز سدهی ششم) در جزو صفت دریاها و شهرهای سرزمین پارس به ایرانی بودن خلیج فارس پای میفشارد: «بحر پارس، این دریای پارس طیلسانی است از دریای بزرگ کی آن را بحر اخضر خوانند و نیز بحر محیط گویند، و بلاد صین و سند و عمان و عدن و زنگبار و بصره و دیگر اعمال بر ساحل این دریاست، و هر طیلسانی کی از این دریا در زمین ولایتی آمده است آن را بدان ولایت باز خوانند، چون دریای پارس و دریای عمان و دریای بصره و مانند این، و از این جهت این طیلسان را دریای پارس گویند.» این همان آسا و قانونی است که در آغاز این نوشتار از آن سخن گفتیم.
ص(4)👇
نویسندهی ناشناختهی کتابِ دیرینهسال "مجمل التواریخ و القصص" که در سال ۵۲۰ فرا رفت (هجری) به نگارش در آمده است، به شیوایی و روشنی هرچه تمامتر نام این دریای ایرانی را خلیج پارس خواندهاست: «و یکی دیگر هم به پارس کشد، و آن را خلیج پارس خوانند.» و در چند رویهی پس ازاین در باوری بس دیرین، ایران را مرکز و دلِ جهان بر شمرده و به درستی نامِ کهن و باستانی دریای پارس را به کار برده است: «حد زمین ایران که میان جهان است از میان رود بلخ است از کنار جیحون تا آذربادگان و آرمینه تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس.» "محمود بن احمد توسی" دارندهی کتابِ "عجایب الملاقات و غرایب الموجودات" که در سدهی ششم فرارفت به نگارش در آمده است، به درستی از نامِ ایرانی دریای پارس در نوشتههای خویش سود برده است: «زنگبار- زنج خوانند، شهرهاست بزرگ و زمینی است خشک و نعمتی اندک و کم عمارت بر کنارِ دریای فارس.» "شمس الدین محمد بن قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم" در آغازِ سدهی هفتم فرارفت (هجری) هنگامی که از قلمروِ فرمانروایی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی، سخن به میان میآورد، نام راستینِ خلیج فارس را به کار میگیرد، و به روشنی به ایرانی بودن جزایر دریای پارس انگشت مینهد: «مملکت کیش و مکافات آن از زمین عرب و بودی و حجاز چون بلاد بحرین و ظاهرا و باطنهی عمان و قلهات و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که به آن سمت است و سایر جزایر دربار، در سلکِ ملکِ فارس منتظم شد.» ابن البلخی در "فارس نامه" (نگارش آغاز سدهی ششم) در جزو صفت دریاها و شهرهای سرزمین پارس به ایرانی بودن خلیج فارس پای میفشارد: «بحر پارس، این دریای پارس طیلسانی است از دریای بزرگ کی آن را بحر اخضر خوانند و نیز بحر محیط گویند، و بلاد صین و سند و عمان و عدن و زنگبار و بصره و دیگر اعمال بر ساحل این دریاست، و هر طیلسانی کی از این دریا در زمین ولایتی آمده است آن را بدان ولایت باز خوانند، چون دریای پارس و دریای عمان و دریای بصره و مانند این، و از این جهت این طیلسان را دریای پارس گویند.» این همان آسا و قانونی است که در آغاز این نوشتار از آن سخن گفتیم.
ص(4)👇
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
پژوهندگان و اندیشمندان سدهی کنونی نیز بدون هیچ تردیدی به یکزبانی و سازگاری دیدگاهها به ایرانی بودن دریای پارسی خستو و گردن نهادهاند. اندیشمندِ نکته بینِ بزرگی همچون "رومن گیرشمن" ایران شناس بزرگ، در اثرِ پر آوازهاش "ایران از آغاز تا اسلام" در جایجای کتابش از این دریا به نام خلیج فارس نام میبرد. روشن است که اگر این دانشمندِ تیزبین به نکتهای جز نام خلیج فارس در سرچشمههایش (منابعش) بر میخورد، بیگمان از آن یاد میکرد. برای نمونه از فصل اول یک مورد آورده میشود: «عیلامیان - از جبالی که دشت سوزیانا (شوش) را از شمال و مشرق احاطه کرده - فرود آمده بودند، و در ربع اول هزارهی سوم ق .م . سلسلهای تشکیل داده بودند که بر ناحیهی وسیعی از دشتها و جبال - شامل بخشی مهم از سواحل خلیج فارس و بوشهر حکومت میکرد.» دیاکونوف در کتابِ ارزشمندش "تاریخ ماد" هنگامی که از ویژگیهای گیتا شناسی (جغرافیایی) نجد ایران گفتوگو میکند، از خلیج فارس به عنوان یک دریای ایرانی نام میبرد: «کشور کوهستانی پارس (پرسید) باستانی که اکنون فارس خوانده میشود، و تا خلیج فارس گسترده است.» و پسینتر آنگاه که در شناسایی ساتراپهای مادی سخن میگوید، درنگیانه را ساتراپ چهاردهم بر میشمارد، و حدود آن را سواحل کارمانیا (کرمان) و جزایر خلیج فارس میداند. گای لسترنج ایران شناس انگلیسی، در کتاب "سرزمینهای خلافت شرقی" نام خلیج فارس را برانگیخته شده از نام استان پارس میداند، و به باور نگارنده از گزارشهای فارس نامه در این دیدگاهِ راستین بسی سود برده است: « یک دریا گاهی چند اسم مختلف دارد که از شهرهای بزرگ و کشورهایی که در ساحل آن قرار گرفتهاند، اقتباس گردیده، مثل دریای خزر که چون طایفهی خزر در قرون وسطی در شمال آن بود به این نام خواندهمیشد، دریای قزوین و دریای طبرستان و دریای گیلان و دریای جرجان و دریای باکو هم به آن می گفتند. دریای آرال به دریای خوارزم و خلیج فارس به دریای پارس معروف بود.» باید گفت چنانچه مدارکی در دسترسِ گای لسترنج اروپایی، نشان دهنده بر عربی بودنِ نام خلیج فارس میبود، بیگمان در اثر خویش به آن اشاره میکرد. این نویسنده و پژوهشگر انگلیسی، پسینتر در ادامهی سخنش میافزاید: «تمامی جزایر خلیج فارس در منابعِ جغرافی نویسان اسلامی از توابع ایالت فارس و ایالت اردشیر خُره به حساب آمدهاند، و بیشتر دارای نامهای ایرانی یا معرب شده هستند: کیش = قیس، کشم = قشم.» "ماکس مالووان" یکی از استادانِ تاریخ ایران (از مجموعه تاریخ کمبریج) هنگامی که از سیاست پیوستنِ استانهای پشتِ کنارههای جنوبی دریای ایران در روزگار کوروش هخامنشی سخن میراند، از برنام ِ خلیج فارس یاد میکند، و دانستههای تازهای از نامهای سرزمینهای کنارههای جنوبی دریای پارس میدهد: «و سرزمین موسوم به "ماکا" که احتمالآ "ماکان" قدیمی بوده که احتمالآ در این دوره به سرزمینهای آن سوی خلیج فارس از جمله عمان اطلاق میشده.» "استاد جان مانوئل کوک" نیز از همین گروه پژوهندگان تاریخ کمبریج، آنگاه که از پیروزی و تسخیر بابل، توسط کوروش هخامنشی سخن میگوید، از خلیج فارس یاد میکند: «همراه با تسخیر بابل، نه تنها دشت بزرگ فرات و دجله از خلیج فارس تا کوههای ارمنستان به تصرف کوروش در آمد،...» بربنیاد این همه گواهان بی چون وچرای هزارههاست که تمامِ اسنادِ سیاسی- نظامی و فرهنگی تازیانِ جای گرفته در کنارههای این شاخابه در روزگار کنونی به ایرانی بودن این خلیج و نامِ آن "بحر الفارسی" خستو (معترف) و صراحت دارند. اگر نگاهی به قعطنامههای سازمان ملل و اسناد به اصطلاح تاریخی شیخ نشینهای کنارهی این دریا بیفکنیم، هماره دراین منابع به روشنی از نام خلیج فارس استفاده شده است. شگفتا که رهبران کنارهی دریای پارس با تاریخ سازی دروغینی که عمرشان از دویست سال بیش نیست، ادعای جزایر سهگانهی ایرانی را دارند، درحالی که دستِ کم هفت سدهی پیش قیس رازی از ایرانی بودن آنان در اثرش "المعجم فی معاییر اشعار العجم" به روشنی گفتوگو میکند. بر پایهی این بازگفتهای چند هزارهی استوار و بدون خدشه باید با آوری راستین و آورمند اعلام نمود، نام این دریا، همیشهی روزگاران پیوسته به استان فارس و قوم ایرانی پارسه بوده است. و این تازش تازه اهریمنی جز رسوایی و کینتوزی آنانی را که با سند سازی های دروغین در برابراسناد سه هزار ساله که خوشبختانه از دستبُرد رویدادهای خُرد و کلانِ روزگاران در امان مانده است، در بر نخواهد داشت. این سخن یزش گون و ایزدی داریوش پارسی، هماره چون چشم آویز (حِرز)، پشتیبان و نگاهبان و بهرهی این مرزِ اهورایی و مردمش باد: «اهورا مزدا این کشور ومردمش را از سه چیز بپاید: دروغ، خشکسالی و دشمن».
ایدون باد و ایدونتر باد.
۹/ ۱۰ ا ۱۳۸۵ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
ص(5)👇
پژوهندگان و اندیشمندان سدهی کنونی نیز بدون هیچ تردیدی به یکزبانی و سازگاری دیدگاهها به ایرانی بودن دریای پارسی خستو و گردن نهادهاند. اندیشمندِ نکته بینِ بزرگی همچون "رومن گیرشمن" ایران شناس بزرگ، در اثرِ پر آوازهاش "ایران از آغاز تا اسلام" در جایجای کتابش از این دریا به نام خلیج فارس نام میبرد. روشن است که اگر این دانشمندِ تیزبین به نکتهای جز نام خلیج فارس در سرچشمههایش (منابعش) بر میخورد، بیگمان از آن یاد میکرد. برای نمونه از فصل اول یک مورد آورده میشود: «عیلامیان - از جبالی که دشت سوزیانا (شوش) را از شمال و مشرق احاطه کرده - فرود آمده بودند، و در ربع اول هزارهی سوم ق .م . سلسلهای تشکیل داده بودند که بر ناحیهی وسیعی از دشتها و جبال - شامل بخشی مهم از سواحل خلیج فارس و بوشهر حکومت میکرد.» دیاکونوف در کتابِ ارزشمندش "تاریخ ماد" هنگامی که از ویژگیهای گیتا شناسی (جغرافیایی) نجد ایران گفتوگو میکند، از خلیج فارس به عنوان یک دریای ایرانی نام میبرد: «کشور کوهستانی پارس (پرسید) باستانی که اکنون فارس خوانده میشود، و تا خلیج فارس گسترده است.» و پسینتر آنگاه که در شناسایی ساتراپهای مادی سخن میگوید، درنگیانه را ساتراپ چهاردهم بر میشمارد، و حدود آن را سواحل کارمانیا (کرمان) و جزایر خلیج فارس میداند. گای لسترنج ایران شناس انگلیسی، در کتاب "سرزمینهای خلافت شرقی" نام خلیج فارس را برانگیخته شده از نام استان پارس میداند، و به باور نگارنده از گزارشهای فارس نامه در این دیدگاهِ راستین بسی سود برده است: « یک دریا گاهی چند اسم مختلف دارد که از شهرهای بزرگ و کشورهایی که در ساحل آن قرار گرفتهاند، اقتباس گردیده، مثل دریای خزر که چون طایفهی خزر در قرون وسطی در شمال آن بود به این نام خواندهمیشد، دریای قزوین و دریای طبرستان و دریای گیلان و دریای جرجان و دریای باکو هم به آن می گفتند. دریای آرال به دریای خوارزم و خلیج فارس به دریای پارس معروف بود.» باید گفت چنانچه مدارکی در دسترسِ گای لسترنج اروپایی، نشان دهنده بر عربی بودنِ نام خلیج فارس میبود، بیگمان در اثر خویش به آن اشاره میکرد. این نویسنده و پژوهشگر انگلیسی، پسینتر در ادامهی سخنش میافزاید: «تمامی جزایر خلیج فارس در منابعِ جغرافی نویسان اسلامی از توابع ایالت فارس و ایالت اردشیر خُره به حساب آمدهاند، و بیشتر دارای نامهای ایرانی یا معرب شده هستند: کیش = قیس، کشم = قشم.» "ماکس مالووان" یکی از استادانِ تاریخ ایران (از مجموعه تاریخ کمبریج) هنگامی که از سیاست پیوستنِ استانهای پشتِ کنارههای جنوبی دریای ایران در روزگار کوروش هخامنشی سخن میراند، از برنام ِ خلیج فارس یاد میکند، و دانستههای تازهای از نامهای سرزمینهای کنارههای جنوبی دریای پارس میدهد: «و سرزمین موسوم به "ماکا" که احتمالآ "ماکان" قدیمی بوده که احتمالآ در این دوره به سرزمینهای آن سوی خلیج فارس از جمله عمان اطلاق میشده.» "استاد جان مانوئل کوک" نیز از همین گروه پژوهندگان تاریخ کمبریج، آنگاه که از پیروزی و تسخیر بابل، توسط کوروش هخامنشی سخن میگوید، از خلیج فارس یاد میکند: «همراه با تسخیر بابل، نه تنها دشت بزرگ فرات و دجله از خلیج فارس تا کوههای ارمنستان به تصرف کوروش در آمد،...» بربنیاد این همه گواهان بی چون وچرای هزارههاست که تمامِ اسنادِ سیاسی- نظامی و فرهنگی تازیانِ جای گرفته در کنارههای این شاخابه در روزگار کنونی به ایرانی بودن این خلیج و نامِ آن "بحر الفارسی" خستو (معترف) و صراحت دارند. اگر نگاهی به قعطنامههای سازمان ملل و اسناد به اصطلاح تاریخی شیخ نشینهای کنارهی این دریا بیفکنیم، هماره دراین منابع به روشنی از نام خلیج فارس استفاده شده است. شگفتا که رهبران کنارهی دریای پارس با تاریخ سازی دروغینی که عمرشان از دویست سال بیش نیست، ادعای جزایر سهگانهی ایرانی را دارند، درحالی که دستِ کم هفت سدهی پیش قیس رازی از ایرانی بودن آنان در اثرش "المعجم فی معاییر اشعار العجم" به روشنی گفتوگو میکند. بر پایهی این بازگفتهای چند هزارهی استوار و بدون خدشه باید با آوری راستین و آورمند اعلام نمود، نام این دریا، همیشهی روزگاران پیوسته به استان فارس و قوم ایرانی پارسه بوده است. و این تازش تازه اهریمنی جز رسوایی و کینتوزی آنانی را که با سند سازی های دروغین در برابراسناد سه هزار ساله که خوشبختانه از دستبُرد رویدادهای خُرد و کلانِ روزگاران در امان مانده است، در بر نخواهد داشت. این سخن یزش گون و ایزدی داریوش پارسی، هماره چون چشم آویز (حِرز)، پشتیبان و نگاهبان و بهرهی این مرزِ اهورایی و مردمش باد: «اهورا مزدا این کشور ومردمش را از سه چیز بپاید: دروغ، خشکسالی و دشمن».
ایدون باد و ایدونتر باد.
۹/ ۱۰ ا ۱۳۸۵ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
ص(5)👇
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند هستی و نیستی #خلیج_فارس_دریای_همیشه_پارسی_است ایران سرزمینی است سپند و اهورایی، مرزی است که یگانهی هستی گستر بدیدهی عشق و مهر بر او مینگرد. جایگاهی است که هرگز زشتی و پتیاره را بر او دستی نیست، و به گفتِ حکیمِ دلآگاه توس: "یکی مرز بینی…
.
#یاری_نامه_ها:
۱- اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، به کوشش دکتر محمد مقدم، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۷۲
۲- پرفسور هادی حسن، سرگذشت کشتی رانی ایرانیان، به کوشش امید اقتداری، انتشارات به نشر، چ اول، ۱۳۷۱
۳- رومنگیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، به کوشش دکتر محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، چ یازدهم، ۱۳۷۵
۴- دیاکونوف، ایگور، تاریخ ماد، به کوشش کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، چ چهارم، ۱۳۷۷
۵- آلفرد فن کوتشمید، تاریخ ایران، به کوشش کیکاوس جهانداری، انتشارات علمی، بدون تاریخ
۶- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، به کوشش، دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، انتشارات دانشگاه تهران، ج ۷ و ۹، چ دوم، ۱۳۷۷
۷- حدود العالم، نویسنده ناشناس، به کوشش، دکتر مریم میراحمدی و دکتر غلامرضا ورهرام، ناشر دانشگاه الزهرا، چ اول، ۱۳۷۲
۸- دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک پهلوی، به کوشش دکتر مهشید میر فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، ۱۳۷۹
۹- ابن خلف تبریزی، محمد حسین، برهان قاطع، به کوشش دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر کبیر، چ ششم، ۱۳۷۶
۱۰ - مجمل التواریخ و القصص، نویسنده ناشناس، به کوشش ملک الشعرای بهار، دنیای کتاب، چ اول، ۱۳۸۳
۱۱- محمد بن محمود توسی، عجایب المخلوقات، و غرایب الموجودات، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ۱۳۴۵
۱۲- گی لسترنج، سرزمین خلافتهای شرقی، به کوشش محمود عرفان، انتشارات علمی و فرهنگی، چ سوم، ۱۳۷۷
۱۳- ابن البلخی، فارسنامه، به کوشش گای لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، دنیای کتاب، چ دوم ۱۳۶۳
۱۴- ابن واضح احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، به کوشش ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲
۱۵- قیس رازی، شمس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش علامه قزوینی و مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۸
۱۶- ایلیا گرشویچ، تاریخ ایران (دورهی هخامنشیان)، به کوشش مرتضی ثاقبفر، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول، ۱۳۸۵
۱۷- تاریخ هردوت، به کوشش هادی هدایتی، انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، ۱۳۸۳
۱۸- شمسالدین محمدبن آبی طالب انصاری دمشقی، نُخبه الدهر فی عجایب آلبر و البحر، به کوشش دکتر سید حمید طبیبیان، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۸۲
۱۹- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، به کوشش ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، چ هفتم، ۱۳۸۲
۲۰- پور داود، ابراهیم، یشتها، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چسوم، 1۳۵۶
ص(6) پایان
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان» بلامانع خواهد بود.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#یاری_نامه_ها:
۱- اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، به کوشش دکتر محمد مقدم، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۷۲
۲- پرفسور هادی حسن، سرگذشت کشتی رانی ایرانیان، به کوشش امید اقتداری، انتشارات به نشر، چ اول، ۱۳۷۱
۳- رومنگیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، به کوشش دکتر محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، چ یازدهم، ۱۳۷۵
۴- دیاکونوف، ایگور، تاریخ ماد، به کوشش کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، چ چهارم، ۱۳۷۷
۵- آلفرد فن کوتشمید، تاریخ ایران، به کوشش کیکاوس جهانداری، انتشارات علمی، بدون تاریخ
۶- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، به کوشش، دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، انتشارات دانشگاه تهران، ج ۷ و ۹، چ دوم، ۱۳۷۷
۷- حدود العالم، نویسنده ناشناس، به کوشش، دکتر مریم میراحمدی و دکتر غلامرضا ورهرام، ناشر دانشگاه الزهرا، چ اول، ۱۳۷۲
۸- دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک پهلوی، به کوشش دکتر مهشید میر فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، ۱۳۷۹
۹- ابن خلف تبریزی، محمد حسین، برهان قاطع، به کوشش دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر کبیر، چ ششم، ۱۳۷۶
۱۰ - مجمل التواریخ و القصص، نویسنده ناشناس، به کوشش ملک الشعرای بهار، دنیای کتاب، چ اول، ۱۳۸۳
۱۱- محمد بن محمود توسی، عجایب المخلوقات، و غرایب الموجودات، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ۱۳۴۵
۱۲- گی لسترنج، سرزمین خلافتهای شرقی، به کوشش محمود عرفان، انتشارات علمی و فرهنگی، چ سوم، ۱۳۷۷
۱۳- ابن البلخی، فارسنامه، به کوشش گای لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، دنیای کتاب، چ دوم ۱۳۶۳
۱۴- ابن واضح احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، به کوشش ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲
۱۵- قیس رازی، شمس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش علامه قزوینی و مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۸
۱۶- ایلیا گرشویچ، تاریخ ایران (دورهی هخامنشیان)، به کوشش مرتضی ثاقبفر، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول، ۱۳۸۵
۱۷- تاریخ هردوت، به کوشش هادی هدایتی، انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، ۱۳۸۳
۱۸- شمسالدین محمدبن آبی طالب انصاری دمشقی، نُخبه الدهر فی عجایب آلبر و البحر، به کوشش دکتر سید حمید طبیبیان، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۸۲
۱۹- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، به کوشش ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، چ هفتم، ۱۳۸۲
۲۰- پور داود، ابراهیم، یشتها، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چسوم، 1۳۵۶
ص(6) پایان
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان» بلامانع خواهد بود.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
با اندوهی ژرف از درگذشت #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن.
.
با اندوهی ژرف از درگذشت #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن.
نویسنده ای روشن اندیش، با نثری شیوا، دلنشین و تأثیر گذار.
پژوهشگری نستوه که نوشته هایش بازتاب دوستداری و مهر او به تاریخ، فرهنگ و ادب ایران بود.
دکتر اسلامی ندوشن با بهره مندی از دانش حقوقی و آشنایی با تاریخ و فرهنگ ایران و جهان به شناختی واقع بینانه دست یافته بود و نقدها و پژوهش هایش با ژرف نگری و خردگرایی همراه بود.
او سرگذشت نام آوران و داستانِ داستانهای آنان درمیدان نام وننگ و ستیز با تاریکی و ناروایی را با اندیشه ای روشن مورد بررسی قرار می داد و نوشته های گرانبارش درباره شاهنامه فردوسی با نگاهی نوین راهگشای شناخت شاهنامه و روشنی بخش اندیشه شاهنامه پژوهانی شد که با خواندن شاهنامه درمسیر پژوهشهای فرهنگی و تاریخی گام نهاده اند.
او با آگاهی از فراز ونشیب، بیم و امید و اوج و فرود تاریخ و فرهنگ و ادب ایران، بر افق روشن و تابناک آینده میهن چشم دوخته و تا پایان زندگی درخشانش، به پایداری ایران در برابر تندبادها امیدوار و همواره به یاد ایران بود.
نامش در کنار نام بزرگان پاک نهاد و نیکنامان ایران دوست، جاودان خواهد ماند.
#پوراندخت_برومند
10/02/1401
4/30/2022
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
با اندوهی ژرف از درگذشت #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن.
نویسنده ای روشن اندیش، با نثری شیوا، دلنشین و تأثیر گذار.
پژوهشگری نستوه که نوشته هایش بازتاب دوستداری و مهر او به تاریخ، فرهنگ و ادب ایران بود.
دکتر اسلامی ندوشن با بهره مندی از دانش حقوقی و آشنایی با تاریخ و فرهنگ ایران و جهان به شناختی واقع بینانه دست یافته بود و نقدها و پژوهش هایش با ژرف نگری و خردگرایی همراه بود.
او سرگذشت نام آوران و داستانِ داستانهای آنان درمیدان نام وننگ و ستیز با تاریکی و ناروایی را با اندیشه ای روشن مورد بررسی قرار می داد و نوشته های گرانبارش درباره شاهنامه فردوسی با نگاهی نوین راهگشای شناخت شاهنامه و روشنی بخش اندیشه شاهنامه پژوهانی شد که با خواندن شاهنامه درمسیر پژوهشهای فرهنگی و تاریخی گام نهاده اند.
او با آگاهی از فراز ونشیب، بیم و امید و اوج و فرود تاریخ و فرهنگ و ادب ایران، بر افق روشن و تابناک آینده میهن چشم دوخته و تا پایان زندگی درخشانش، به پایداری ایران در برابر تندبادها امیدوار و همواره به یاد ایران بود.
نامش در کنار نام بزرگان پاک نهاد و نیکنامان ایران دوست، جاودان خواهد ماند.
#پوراندخت_برومند
10/02/1401
4/30/2022
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
✅«من معلّم هستم»
دردِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مالِ من است...
.
سیامین و آخرین سال خدمتم، در نیمه دوم ارديبهشت ماه 1391 بود که سومین نمایشگاه تابلو فرشهای نفیس را در قوچان با نام عاشقانههای گره برگزار میکردم.
این نمایشگاه ده روز بطول انجامید. در واپسین روزهای برگزاری نمایشگاه بودم که خبر آمد که دکتر يزداني، قائم مقام وزير آموزش و پرورش در امور بين الملل مدارس خارج از کشور دولت احمدی نژاد قرار است از نمایشگاه ما بازدیدی به عمل آورد.
بعد از بازدید معاون وزیر آقای یزدانی از نمایشگاه با کمال اشتها و ذوق زده از بنده خواست که تابلوهای این نمایشگاه را به مدت یک هفته الی ده روز در دبی به اجرا بگذارم.
.
🔹اردوی نیشابور در کنار آرامگاه خیام، شیخ عطار، کمال الملک و ساعاتی خوش با عزیزانم...
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅«من معلّم هستم»
دردِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مالِ من است...
.
سیامین و آخرین سال خدمتم، در نیمه دوم ارديبهشت ماه 1391 بود که سومین نمایشگاه تابلو فرشهای نفیس را در قوچان با نام عاشقانههای گره برگزار میکردم.
این نمایشگاه ده روز بطول انجامید. در واپسین روزهای برگزاری نمایشگاه بودم که خبر آمد که دکتر يزداني، قائم مقام وزير آموزش و پرورش در امور بين الملل مدارس خارج از کشور دولت احمدی نژاد قرار است از نمایشگاه ما بازدیدی به عمل آورد.
بعد از بازدید معاون وزیر آقای یزدانی از نمایشگاه با کمال اشتها و ذوق زده از بنده خواست که تابلوهای این نمایشگاه را به مدت یک هفته الی ده روز در دبی به اجرا بگذارم.
.
ادامه در پست بعدی👇.
🔹اردوی نیشابور در کنار آرامگاه خیام، شیخ عطار، کمال الملک و ساعاتی خوش با عزیزانم...
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan