✍️#نمادگرایی در غزل #نوعی_خبوشانی
بنام خدای سخن آفرین
🔹واژهی نماد در اندیشههای نهانگرایانِ هستیشناس همچون خورشیدی است که از ژرفای تاریکیها طلوع میکند؛ و پس ازدرخششی که منجر به شناخت میگردد؛ در یک گردش دایرهوار خود را در پس پردهی ابرهای گمانآمیز و خیالانگیز پنهان میسازد. نماد چونان نازنینی است که تاب مستوری ندارد؛ گاه در اوج پوشیدگی روبند از رخ یکسو میزند؛ و زیباییاش را آشکار میکندتا دلها را مفتون خویش سازد. و گاه در کمال آشکارگی پردهی غیرت فرو میاندازد وخویشتن را در پردهی ناز و افسون پنهان میکند تا رهروی شیفته را در فراق خویش به سوز و گداز اندازد. و چنان آنسری میشود که اندیشههای زبون خاکی را توانِ درکش نیست، و به سبب این ناآشنایی و عدمشناخت؛ انسانِ برونگرا دچار اوهام و وسوسههای دروغین میشود. گاهی سرشت آسمانیاش را به مصلحتی فرو مینهد؛ و برای اینکه جانهای مستعد را با روشناییِ جانِ جان آشنا سازد زمینی میگردد. و هنگامی که رسالتش را به انجام رسانید و "جهان کرانمند را با بیکرانه پیوند داد" به یاری شهپر تأویل به جایگاه نخست آسمانیاش باز میگردد. از دیگر ویژگیهای نماد این است که "هرلحظه به شکلی بت عیار درآید" و باید برای پیدایی و شناختِ آن درشبستانهای نژمآلود راز و رمز به جستجو پرداخت. تا منیژهای را که "برهنه ندیده تنش آفتاب" را با دیدهی ژرف و درونبینِ دل بازیافت. نماد از سویی با نیروی خیال پیوندی تنگ دارد؛ و از سویی دیگر با عالم واقعیت در ارتباط است. و همچون قلم سحرانگیز هنرمندی تصویرگر نشیب و فراز؛ زمین وآسمان؛ جان و جسم و در نهایت دوعالم را در نمایشگاه چشمنوازش درکنارهم مینشاند؛ و هستی میبخشد. بر این بنیاد است که نازکاندیشان او را عروس خیال مینامند. و اندیشمندانِ باطنگرایش "خواهر همزاد عقل" و همپایهی الهام میخوانند. در این پایگاه است که نماد چون "منتره" مقدس میشود؛ و درهای ناگشودنی کشف و شناختِ آسمانی را برای دمی گشوده میگرداند. بر این بنیاد است که "والت ویتمن" اندیشمند غربی میگوید: "همهی کلمات، الهی و مقدساند. هیچ چیز مقدس تر از کلمات نیست "به این سبب است که نماد را هیچ جای و مرزی بهتر و خوشتر از ملک شعر نیست. چرا که شعر در نگاه شاعران گیتیشناس ایرانی هم چون آیینه است. گوهری که به راستی با مهمترین ویژگی نماد؛ آشکارگی و پوشیدگی در پیوند و همجان است؛ و آدمی را به نشانی که "خود بر چیز دیگری دلالت دارد" رهنمون میگرداند: "جوانمردا این شعرها چون آیینه دان؛ آخر دانی که آیینه را صورتی نیست درخود؛ اماهرکه در او نگه کند صورت خود تواند دید. "همان طور که گفتهآمد: نماد را با خیال پیوندی تنگ است. و شگفتا که یکی از پایههای اساسیِ شعر نیز خیال است. به گفت "هاکوبسن" اگر خیال را شعر بنامیم به بیراهه نرفتهایم. بنابر این میتوان گفت که شعر و نماد از یک جنس و تباراند و سرشتی مقدس و آسمانی دارند. و درسخنی درست، نماد ابزاری است که به شعر ماهیت و جان میبخشد. و به سبب سرشت آسمانیاش؛ شعرِ نابِ نمادین را به خاموشی آیینی و پسینتر به محو معنی راه مینماید.
🔹حضرت مولانا محمدرضا #نوعی_خبوشانی به سبب پیوندی که با بزرگان هستیشناسِ ایران دارد؛ و به عنوان میراثدار و برخورداری آگاه در این عرصهی معنوی؛ از دانشِ ژرف و اندیشههای عارفانهی نیایش حاجی محمدخبوشانی (مقتدای اعظم) درآثارِ خویش به خوبی استفادهها برده است. و شعر "رنگین و بامزهی" خویش را بسی تأمل برانگیز و شورآفرین ساخته است. نوعی شاعری است که در بندِ نشان نمیماند؛ و به معنی فرودین آن اکتفا نمیکند. او شاهبازی است که برای صید معانیِ نهانی به پرواز درمیآید. و به پشتوانهی اندیشههای ژرف هستی شناسانهاش در یک بیت دنیایی از معانی پوشیده و حجاب آمیزِ جانِجان را در آیینهی زلال شعرش به تصویر میکشاند؛ و مخاطبِ جان آشنایش را با نیروی نماد به عالم غیب میبرد. یکی از واژههایی که در اندیشههای نهانگرایان هستیشناس جایگاه بس بلند و ارجمند دارد؛ کلمهی (می) است. (می) در جایگاه تأویل که به معنای "چیزی را به اصل خویش برگرداندن است" دامنهی گستردهای مییابد. و در فرجام در گامهی نماد به جایگاهی میرسد که در معنی مطلق محو میشود.👇ادامه👇
بنام خدای سخن آفرین
🔹واژهی نماد در اندیشههای نهانگرایانِ هستیشناس همچون خورشیدی است که از ژرفای تاریکیها طلوع میکند؛ و پس ازدرخششی که منجر به شناخت میگردد؛ در یک گردش دایرهوار خود را در پس پردهی ابرهای گمانآمیز و خیالانگیز پنهان میسازد. نماد چونان نازنینی است که تاب مستوری ندارد؛ گاه در اوج پوشیدگی روبند از رخ یکسو میزند؛ و زیباییاش را آشکار میکندتا دلها را مفتون خویش سازد. و گاه در کمال آشکارگی پردهی غیرت فرو میاندازد وخویشتن را در پردهی ناز و افسون پنهان میکند تا رهروی شیفته را در فراق خویش به سوز و گداز اندازد. و چنان آنسری میشود که اندیشههای زبون خاکی را توانِ درکش نیست، و به سبب این ناآشنایی و عدمشناخت؛ انسانِ برونگرا دچار اوهام و وسوسههای دروغین میشود. گاهی سرشت آسمانیاش را به مصلحتی فرو مینهد؛ و برای اینکه جانهای مستعد را با روشناییِ جانِ جان آشنا سازد زمینی میگردد. و هنگامی که رسالتش را به انجام رسانید و "جهان کرانمند را با بیکرانه پیوند داد" به یاری شهپر تأویل به جایگاه نخست آسمانیاش باز میگردد. از دیگر ویژگیهای نماد این است که "هرلحظه به شکلی بت عیار درآید" و باید برای پیدایی و شناختِ آن درشبستانهای نژمآلود راز و رمز به جستجو پرداخت. تا منیژهای را که "برهنه ندیده تنش آفتاب" را با دیدهی ژرف و درونبینِ دل بازیافت. نماد از سویی با نیروی خیال پیوندی تنگ دارد؛ و از سویی دیگر با عالم واقعیت در ارتباط است. و همچون قلم سحرانگیز هنرمندی تصویرگر نشیب و فراز؛ زمین وآسمان؛ جان و جسم و در نهایت دوعالم را در نمایشگاه چشمنوازش درکنارهم مینشاند؛ و هستی میبخشد. بر این بنیاد است که نازکاندیشان او را عروس خیال مینامند. و اندیشمندانِ باطنگرایش "خواهر همزاد عقل" و همپایهی الهام میخوانند. در این پایگاه است که نماد چون "منتره" مقدس میشود؛ و درهای ناگشودنی کشف و شناختِ آسمانی را برای دمی گشوده میگرداند. بر این بنیاد است که "والت ویتمن" اندیشمند غربی میگوید: "همهی کلمات، الهی و مقدساند. هیچ چیز مقدس تر از کلمات نیست "به این سبب است که نماد را هیچ جای و مرزی بهتر و خوشتر از ملک شعر نیست. چرا که شعر در نگاه شاعران گیتیشناس ایرانی هم چون آیینه است. گوهری که به راستی با مهمترین ویژگی نماد؛ آشکارگی و پوشیدگی در پیوند و همجان است؛ و آدمی را به نشانی که "خود بر چیز دیگری دلالت دارد" رهنمون میگرداند: "جوانمردا این شعرها چون آیینه دان؛ آخر دانی که آیینه را صورتی نیست درخود؛ اماهرکه در او نگه کند صورت خود تواند دید. "همان طور که گفتهآمد: نماد را با خیال پیوندی تنگ است. و شگفتا که یکی از پایههای اساسیِ شعر نیز خیال است. به گفت "هاکوبسن" اگر خیال را شعر بنامیم به بیراهه نرفتهایم. بنابر این میتوان گفت که شعر و نماد از یک جنس و تباراند و سرشتی مقدس و آسمانی دارند. و درسخنی درست، نماد ابزاری است که به شعر ماهیت و جان میبخشد. و به سبب سرشت آسمانیاش؛ شعرِ نابِ نمادین را به خاموشی آیینی و پسینتر به محو معنی راه مینماید.
🔹حضرت مولانا محمدرضا #نوعی_خبوشانی به سبب پیوندی که با بزرگان هستیشناسِ ایران دارد؛ و به عنوان میراثدار و برخورداری آگاه در این عرصهی معنوی؛ از دانشِ ژرف و اندیشههای عارفانهی نیایش حاجی محمدخبوشانی (مقتدای اعظم) درآثارِ خویش به خوبی استفادهها برده است. و شعر "رنگین و بامزهی" خویش را بسی تأمل برانگیز و شورآفرین ساخته است. نوعی شاعری است که در بندِ نشان نمیماند؛ و به معنی فرودین آن اکتفا نمیکند. او شاهبازی است که برای صید معانیِ نهانی به پرواز درمیآید. و به پشتوانهی اندیشههای ژرف هستی شناسانهاش در یک بیت دنیایی از معانی پوشیده و حجاب آمیزِ جانِجان را در آیینهی زلال شعرش به تصویر میکشاند؛ و مخاطبِ جان آشنایش را با نیروی نماد به عالم غیب میبرد. یکی از واژههایی که در اندیشههای نهانگرایان هستیشناس جایگاه بس بلند و ارجمند دارد؛ کلمهی (می) است. (می) در جایگاه تأویل که به معنای "چیزی را به اصل خویش برگرداندن است" دامنهی گستردهای مییابد. و در فرجام در گامهی نماد به جایگاهی میرسد که در معنی مطلق محو میشود.👇ادامه👇