کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
با درود و عرض ارادت، مقاله‌ی «#چیستی_و_چونی_آفرینش_انسان_در_بازگفت_های_شاهنامه» را به مناسبت بیست و پنجم اردی بهشت، روز بزرگ‌داشت حکیم بزرگ ایرانی پيشکش می‌نمایم. امیدوارم پذیرفته‌ی ایران دوستان قرار گیرد.

بنام خداوند جان و خرد

«#چیستی_و_چونی_آفرینش_انسان_در_بازگفت_های_شاهنامه»

نامه‌ی ورجاوند و گران‌سنگِ ایران به‌راستی دریایی است، ژرف و بی‌کرانه، که کسی را یارای رسیدن به این ژرفای بی‌انتها نیست. پهنه‌ای‌ست بی‌کران و خیزابه‌خیز، که هر خیزابه‌اش آبستن مرواریدی است که در صدفِ رمز و راز غنوده‌است. حکیمِ فرزانه‌ی توس، آشکارا ازاین ویژگی سترگ و پرده‌های (بطن) تو در توی و گاه ناگشودنی این نامه‌ی ورجاوند سخن می‌گوید، و سرانجام پژوهش‌گر را به سرزمین نِژم‌آلود و سخت آشنای «رمز» راه می‌نماید:

ازو هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره «رمز» معنی برد

برای دریافت و شناختِ درست از بازگفت‌ها و اندیشه‌های هستی‌شناختِ شاه‌نامه، باید به سرچشمه‌های فرهنگ دیرپای ایرانی- گاهانی راه جُست، و از خُم‌خانه‌ی زلال و بی‌دُردِ این بی‌زوالِ ایزدی سرمست شد. به گفتِ باز‌گفت‌های ایرانی، هنگامی که کارِ «شدن» یا آفرینش در خداوند نیرو گرفت. اهورای همه‌آگاه، نخست هستی مینوی را آفرید. جهانی که درآن جنبش و کششی نبود، و همه‌چیز در گونه‌ی آرامیدگی قرار داشت. پس از سه‌هزار‌سال به آفرینشِ جهانِ گیتیانه روی آورد، و آن‌چه را که در جهان مینوی بود، در گستره‌ی جهان گیتیانه هستش بخشید، و در گامِ آخرین گیتی را به جنبش و جنبندگی و زندگی و کنش واداشت. آدمی را از سرشتِ خویش هستی بخشید، و او را بر روی زمین جانشین خویش قرار داد. و زمینِ تهی از هرگونه زیبایی و زندگی را با آفرینش دُر‌دانه‌هایش، به‌ویژه آدمی آرایش بخشید. در بازگفت‌های کهن ایرانی آمده‌است که نخستین انسان (کیومرث) «آن‌چنان زیبا و نورانی بود که نمی‌شد در او نگریست، و چشمِ هر بیننده‌ای که بدو می‌افتاد، بی‌هوش می‌گشت» این زیبایی خیره‌کننده نمودی از زیبایی بی‌مانندِ خداوندی است. کیومرث، آفریده‌ی توانایی و دادگری خداوند است، که هنرش را در او به رسایی هرچه تمام‌تر به نمایش می‌گذارد. شاه‌نامه به‌روشنی و فشردگی ازاین رازِ آفرینش پرده برمی‌دارد، و آدمی را اوج هویداییِ هنر خداوندی می‌داند:

چو دانا توانا بُد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر

همه‌ی نِبیک‌های (کتاب‌های) کهن به این آفرینشِ بزرگ و بی‌مانند که خواست و اراده‌ی خداوندی‌است، خستو‌اند: «کیومرث از همه‌ی مردم زیباتر، در آفرینش از همگان کامل‌تر و نیرومند‌تر بود، به‌گونه‌ای که چشم‌ها را می‌ربود، و هیچ پری یا آدمی نبود که او را ببیند و دل‌باخته‌‌ی او نشود» این فروزه‌های پیوسته به کیومرث (زیباترین، نیرومند‌ترین، کامل‌ترین) گویای سخنِ ژرف و باریکِ شاه‌نامه است، که خداوند در آفرینش آدمی از هیچ کاری فرو‌گذار نکرده‌، و خواسته‌است جانشینی هم‌گونِ خویش را در گستره‌ی گیتی گمارده باشد. به‌گفتِ اندیش‌ورزانِ تیزببن، آدمی «دیگر خدایی» است که در روی زمین گام نهاده‌است. چر‌اکه در اندیشه‌های ایرانی و به‌ویژه گفتارِ خداشناسی، خدا جهان است و جهان خداوند است. به‌این شوند است که جهان گیتیانه، نمایشگاهی دل‌انگیز و جان‌افزا از پیدایی و بودگی خداوند را در دیده‌ی بینا هویدا می‌سازد، چراکه خرمی جهان از خرمی اوست. این آفرینشِ‌ بی‌همتا اوجِ نمایانیِ سامانه‌ی اَرته و رساترین هنری است، که با به‌کارگیری آن گیتی چونان بهشت شهریوری می‌شود، که آرزوی هر باشنده‌ی خدا‌جویی است. شاه‌نامه در آغازِ شکوه‌مندِ خویش با کوتاه‌گوییِ رسا و فشرده از رازِ آفرینش آدمی سخن می‌گوید، ودر سخنی رویاروی، آشکارا از‌او می‌خواهد، که در کار آفرینشِ خویش اندیشه کند. چراکه که آفریدن او از روی هوا و هوس و بیهودگی نبوده‌است، بلکه او را برای آماج و خویشکاری بزرگی آفریده‌اند‌. واژه‌ی حکیم در باورهای دیرینِ ایرانی از جای‌گاهی بس بلند و سپند بر‌خوردارست.

۱ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
حکیم، انسانی است که بر نفسِ خویش فرمان‌رواست. باشنده‌ای است که سخت مورد نواخت و بخشش خداوندست. بودنش در گیتی در راستای به انجام رسانیدن خواست و اراده‌ی اهورایی است. و به‌ این چرایی پیوندش با خداوند بسی تنگ و یک‌دل است. به زینه‌ای از شناخت رسیده‌است که خرد، همه‌آگاهی و گزینشِ هوش‌مندانه را به‌یاری سروش و دئنای بیدارش از آنِ خود کرده‌است. زیرا دئنا ویژه‌ی آدمی است، و از بررسی نسک‌های کهن‌ِ اوستایی برمی‌آید که دئنا گزیده و آمیغ (لب و حقیقت) انسان است. هرگز کاری از او سر نمی‌زند که راستی را به تنگنا دراندازد، و دروغ را به گشایشی رساند: «حکیمان باشندگانی‌اند که همه چیز را برجای خود نهند، و هر‌کار که کنند به سزای آن کار کنند.» و هماره از فروزه‌ی فروتنی و پارسایی خداوند درخواستی این چنین دارند: «ای سپندارمذ بصایر ما را به حق تعلیم کن» در یک بازگفتِ نغز و هستی شناسانه، خداوند چرایی آفرینش انسانِ حکیم را چنین باز می‌نمایاند : «او را آفریدیم و در وجودش حکمت را به وام نهادیم تا به‌ما معرفت یابد، و مرا باز شناسد.»

توانا و دانا و دارنده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست

چراکه واژه‌ی حکمت در سخنِ باورمندِ پارسی «به آن بخش از دانسته‌هایی گفته می‌شود که بنیادشان خدایی است» و حکیم انسانی است «که براین دانسته‌های خدایی آگاهی و اشراف تام دارد.» براین بنیاد استوار است که فرزانه‌ی هم‌روزگارمان، شاد‌روان دکتر زرین‌کوب به‌درستی ولایتِ اسلامی را برابر و به‌چم فره‌ی ایرانی می‌داند، و فره‌مندان (حکیمان) را انسان‌های کاملی می‌داند «که برهمه‌ی امور هستی تصرف کامل دارند.»
پیرِ توس برای این‌که جای‌گاهِ خویش را در برابر خوانندگان و به‌ویژه دشمنانِ ایران ستیز، استوار و بی‌گزند سازد، در باوری برآمده ازجان، خویش را از سلسله‌ی این فره‌مندانِ گیتی بر‌شمرده است، و در آغاز نامه‌ی ورجاوندش آشکارا گوشزد می‌کند، که او آفریده‌ی کردگار جهان و حکیمی است دانا و توانا، که شناسنده‌ی رازهای آشکار و نهانِ هستی است. هرچند که پس از او باز‌نویسان شاه‌نامه به‌شوند نا‌آشنایی و گسست از بنیادهای فرهنگ آسمانی ایران، واژه‌ی (ببینی و یا بدانی) را به ریختِ (نبینی و ندانی) برگردانیده‌اند، که با جان و روش سخن حکیم هم‌خوانی و هم‌رایی ندارند. سخنانی بلند و دیر‌یاب، که هرکس را تاب و توانِ شنیدن، گواریدن و دریافت آن‌ها نیست:

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازاین پس بگو کآفرینش چه بود

حکیم داننده‌ی توس، بربنیاد اندیشه‌های گاهانی‌، آدمی را چکیده و نمودِ رسای دو جهان مینوی (وهومنه = جان) و زمینی (اَشه = تن) می‌داند: «تو را از دو گیتی بر‌آورده‌اند» فرزانه‌ی توس به سخنی آشکار، آدمی را آرمان و آرزوی (مقصد) و کامه و خواست (مقصود) جهانِ هستی می‌داند. چراکه بر‌بنیادِ باوری کهن، باورمند است که‌ جهان به پاس آدمی آفریده شده‌است، باشنده‌ای که «جانش شگفت است و تن هم شگفت»
«جان» نمود راستینِ جهان مینوی است. جهانی شگفت و سخت دیر‌آشنا، که تنها فرزانگانِ راز‌دانِ فراز‌آمده با او در‌پیوندند. جان جهانی است پیراسته و آنسری، که نیروهای دریافت و شناختِ بیرونی آن‌را در نمی‌یابند، و آدمیان گرفتار مانده در بند هوا و زندانِ خاک را راهی بدین آستان بلند و فروَری نیست. تن (کالبد) به‌شوند این‌که جای‌ و غنود‌گاه جان و فره است، در اندیشه‌های فرزانگان ایرانی نه تنها تیره و آلوده نیست، بلکه او نیز هم‌چون جان شگفت و آنسری است. حکیمِ راز‌آشنای توس، بی‌درنگ شناخت جهان‌هستی و سرانجام شناختِ خداوند را وابسته به شناخت آدمی، این شگفت آفرینش از خویش می‌داند:

که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت

براین بنیاد است که حکیم دانای توس در آغاز سخن از دو واژه‌ی ویژه و هستی شناسانه‌ی «نام و جای» بهره می‌برد. استاد کزازی «نام» را در لخت (خداوند نام و خداوند جای) برابر «مینو» نهاده است. و «جای» را هم اَرشِ گیتی و جهان استومند دانسته است. دو جهانی که ویژه‌ی خداوندست که پروراننده‌ی جان و تن است. به‌گفت شاه‌نامه با آفرینش آدمی است که آفرینشِ ایزدی به سرانجام می‌رسد، و پدید آمدن آدمی (مردم) چونان کلیدی است که بند و گره آفرینش بدان گشوده می‌گردد:

چو زین بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید

۲ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
دانای توس در لخت (مصراع): به‌چندین میانجی بپرورده‌اند، سخنی شگفت و پیچیده، از باوری کهن را با‌همه‌ی فشردگی و کوتاهی گزارش می‌کند، و با گزینش واژگانی کلیدی، اوج و آرایش کم‌مانندِ چهره‌ی بیرونی و درونی (وجه صوری و معنایی) سخنش را در پیکرِ سنگ‌ِ هم‌گرای آشکار می‌سازد. در اندیشه‌های دیرین و قدسی ایرانی، آن‌گاه که خداوند در اندیشه‌ی آفرینش هم‌گونی در روی زمین افتاد. از گوهر بی‌چونش شش فروزه‌ی سپند را برای آفرینش آدمی به‌کار گرفت. واژه‌ی «چندین» خود گویای نقش محوری این شش نامیرای اهورایی را باز می‌نمایاند. اهورای بزرگ برای آرایش جان آدمی که نادیدنی و نامیراست، از شش فروزه‌ی خویش یاری می‌جوید. واژه‌ی کلیدی دیگر «میانجی» است. که به‌زیبایی دراین لخت، درست و بجا نشسته است. یعنی خداوند با پادرمیانی و به‌کار‌گیری این فروزه‌های خویش از «بهمن» نیک‌اندیشی، درست‌اندیشی، از «ارته وهیشتَ» راستی و هنر و دادگری، از «خرداد» رسایی، نیک‌بختی، رستگاری، از «امرداد» زندگی و نامیرایی، از «شهریور» آرزوهای دل‌خواه، نیرو و توانایی مقدس، و از «اسفند» مهر‌بانی، مهرورزی، فروتنی و بردباری و پارسایی را برای آفرینش دُر‌دانه‌ی خویش باز ستاند، و جان را با این فروزه‌های گرانش آرایش بخشید، و در نهاد آدمی سپرده نهاد. برپایه‌ی این اندیشه‌ی گران است، که حکیم ایرانی، هنر را مردمی و راستی می‌داند. «اَرته» در فرهنگ سپندِ ایرانی دارای چم‌های بسیاری است. یکی از چم‌های برجسته و نمایانِ اَرته، سامان و هنر است. خداوند بزرگ با آفرینش آدمی است که سامانِ اَرته (هستیِ رسا = نظام احسن) را با زیبایی هرچه تمام‌تر به نمایش می‌گذارد، و چون اوج هنرش را می‌بیند، برای این آفرینش بی‌چون به خویش آفرین می‌گوید.

اهورامزدای همه‌آگاه چون از آرایشِ درون (جان) آدمی آسوده شد، در اندیشه‌ی آرایش بیرونی انسان (تن)‌ بر‌آمد. او با شور و شوقی ناگفتنی به آفرینش و پردازشِ کالبد آدمی پرداخت، و گوشه‌ای از زیبایی بی‌کرانه‌‌اش را در رخسار و بالای آدمی هویدا ساخت. چراکه خداوند، رسای همه‌ی زیبایی‌‌ها و بسی شیفته‌ی زیبایی است‌، و آدمی از مهر و بخششِ نابِ خداوندی‌ آفریده‌ شده‌است. در گاهانِ سپند، «اَشه» زیبایی خداوند و پیوسته به جهانِ تن است، به میانجی اَشه است که آدمی به شناخت وهومنه که نشانِ جهانِ جان است، کام‌یاب می‌‌گردد. پس، تن نمودی از زیبایی خداوندست، که سپند و گران شمرده می‌شود. در آمیغ، خداوند با این آفرینش، توانایی، داد و دادگری خویش را آشکارا ساخت و به‌شوندِ مهرورزی به‌این شاهکارِ خویش، اوج هنرش را نمایان کرد:

چو دانا توانا بُد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر

چرا‌که در باورهای ایرانی آمده‌است: «آدمی به کمکِ اَشه (هنر) است که خویشتن را باز می شناسد.» هنر در اندیشه‌های ایرانی، پیوسته با نیروهای درونی (هوش، ویر، یاد، اندیشه و سگالش و دئنا)؛ و نیروهای بیرونی (‌دلیری، بی‌باکی، کندایی، نَری و مردانگی) آدمی است.‌ در نبیک پهلوانی زادسَپرم، هنر برابرِ نَری و مردانگی آمده است. به‌این شوند است که فرزانه‌ی توس، تنی را که آراسته به این‌ ویژگی‌های ایزدی باشد، هنرمند می‌خواند: «همیشه هنرمند بادا تنت» حکیم بربنیادِ آموزه‌های ایرانی، آزار و آسیب رساندن به تن را که نمودِ زیبایی خداوند (اَشه) است، ناروا و نکوهیده می‌شمارد. و تنها برای به‌دست آوردنِ خرد است که باید «آزِ دانش داشت» و تن را به رنج واداشت، نیرویی که روشنگر هستی آدمی است:

به‌رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست

۳ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
به‌این شوند است که تن در اندیشه‌های ایرانی، سپند و شگفت است، و به‌شوند پیوندش با اَشه، چون جان، تباری نورانی و آسمانی دارد. براین بنیادهاست، که فرهیخته‌ی توس، چم و معنیِ مردم را با یاری خرد که همزاد جان است، شدنی می‌داند، تا انسانِ کوشنده‌ی خردورز با یاری گزیده و حقیقتِ خویش (خرتو) به چیستی و شناختِ هستی آدمی پی ببرد، و از بیهودگی و سرسری انگاشتنِ آفرینش او در کارگاهِ ایزدی بپرهیزد:

ز راهِ خرد بنگری اندکی
که معنی مردم چه باشد، یکی

مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی

بزرگ‌مرد توس پس از باز نمودن چم آدمی است، که بی درنگ آماج و آمیغ پیدایش انسان را به شیوایی و رسایی هرچه تمام‌تر باز می‌نماید، و در سخنی آواز دهنده، جای‌گاه بلند آدمی را در دو جهان هستی فرایادِ او می‌آورد:

تو را از دو گیتی بر‌آورده‌اند
به چندین میانجی بپرورده‌اند

نخستینِ فطرت، پسینِ شمار
تویی، خویشتن را ببازی مدار

حکیم در سخنش از ارز و والایی آدمی پرده بر می‌دارد، و با شیوه‌ای که ویژه‌ی خردورزِان و دارندگان فره‌ی ایزدی است، سخن می‌گوید. او می‌خواهد گره‌ای از راز پیچیده و نا‌گشودنی آفرینش انسان را با یاری دو آمیزه‌ی شگفت و رمز‌آمیزِ «نخستینِ فطرت و پسینِ شمار» بگشاید، و جای‌گاهِ آدمی را در کارگاه هستیِ خداوند به او بشناساند. به‌این شوند سخن سنجِ توس آگاهانه و درست از واژه‌ی تازی «فطرت» سود می‌برد. چراکه گستردگی چم‌های واژه‌ی فطرت تازی، شوند رسایی و پختگی سخنی می‌گردد، که بارِ خویشکاری سنگینی را برای رساندنِ این پیام و دریافت و اَرشِ‌گرانِ آن به گردن دارد. فطرت در واژه‌ نامه‌های پارسی به چم‌های: سرشت، خوی، نهاد، گوهر، آفرینش، طبیعت و صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست، می‌باشد بنابراین، «نخستینِ فطرت» در زبان پارسی در برگیرنده‌ی چم‌های گرانی است، که از همه نمایان‌تر به‌چم «نخستین آفرینش، نخستین گوهر» و تنها باشنده‌ای است که همه‌ی فروزه‌های اهورایی در او گرد آمده‌اند، تواند بود. چراکه به‌گفت عطار نیشابوری: «من همی دانم که انسان خاک نیست.» آمیزه‌ی «پسینِ شمار» به‌‌ این‌چم است که آدمی کامه و سرانجام هستی است، و اوست که در فرجام یا روزِ داوری به‌شمار می‌آید، و به او اهمیت داده شده، و به‌حساب می‌آید، و به‌شوند جای‌گاهش در سامانِ هستی، کسی شمرده می‌شود. چنین باشنده‌ای با چنین جای‌گاه بلند، در کارگاه آفرینشِ ایزدی بیهوده و از سر بازیچه آفریده نشده‌، بلکه برای آماج و آرمانی بس گران، هستی یافته‌است. پس نباید روزگار خویش را ببازی و سرگرمی و نا‌آگاهی سپری نماید. آفریده‌ای که نماد ونمود آمیغِ هستی است: «یک حقیقت در عالم خداوندی است و آن حقیقت انسان است.» به‌شوندِ این بزرگی‌هاست که دانای توس در فرازی دیگر، شناختنِ این هستیِ پُر شگفت (انسان) و پسین‌تر شناختِ نابِ هستی (خداوند) را وابسته به شناخت آدمی از خویش می‌داند. چراکه‌ ویژگی روانِ آدمی آن است که خویشتنِ خویش را می‌شناسد:

جهان پُر شگفت است چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری

که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت

۴ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
خرد بزرگ‌ترین دهشی است که خداوند به آدمی ارزانی داشته‌است. خرد در اندیشه‌های ایرانی برانگیخته شده از جانِ درخشانِ اهورایی است. در بینشِ ایرانی، خرد همان سامان و گوهرِ هستی است.‌ چراکه در اندیشه‌های ایرانی، جهان چون خداوندست، و خداوند درست‌ مانند هستی است. شاید بر بنیاد این باورِ خداشناسی ایرانی است، که «هگل» اندیش‌مند اروپایی، «جهان را چهر‌یافتگیِ خرد می‌داند.» خداوند در یک آهنگ ِ شگفت، جان و خرد را پدیدار می‌سازد. دو گوهری که چونی و چیستی آدمی را می‌سازند. دو گوهری که به‌گفت فرزانه‌ی توس، کسی را یارای ستودن و شناسایی درست آنان نیست:

خرد را و جان را که یارد ستود
وگر من ستایم که یارد شنود

خرد به‌شوند پاکی و پیراستگیِ سرشتی‌اش نیرویی است ‌که در برابر آرزومندی (شهوت) و کژّی و ناراستی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها که سرآغازِ همه‌ی فرو افتادگی‌هاست، می‌ایستد:

سزد گر هر آن‌کس که دارد خرد
به کژّی و ناراستی ننگرد

خرد در گاهانِ سپند به معنای خواست و اراده‌ی خداوند یا همان خرد سرشتی (غریزی) است.‌ به‌یاری خرد سرشتی است که خداوند آفرینش را در گیتی رقم زده‌‌است. در باورهای راستین ایرانی، خرد، آفرینش نخست و گران‌ترین فروزه‌ی اهورایی است، که برای دست‌گیری و راهنمایی به آدمی بخشش شده‌است. خرد در سخنِ نغزِ حکیم توس، دیدگانِ خدابینی است که سه سهش بیرونی آدمی (دیداری، شنوایی، گویایی) را از هرگونه کژی، آلودگی و ناپاکی باز می‌دارد:

نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبانِ جان است و آنِ سه پاس

سه پاسِ تو‌چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌ گمان

چنین باشنده‌ای در نبیک‌های ایرانی به «نیک چشم» بر‌خوانده شده‌است. انسانی که هرگز دیدگانش به «بد دیدن» آلوده نشده‌اند.
دقیقی بزرگ بربنیادِ بازگفت‌های کهن، باشنده‌‌ای را که به زیورِ خرد آراسته شده‌است، و در گیتی ایزدی، بار و میوه‌اش خرد و آگاهی و آموزش راست‌اندیشی است، هم‌چون خرد، نامیرا و زنده‌ی جاوید می‌داند:

همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کز خرد بَر خورد، کی مِرَد

خرد در اندیشه‌های بلند فرزانگانِ روشن‌گشت (اشراقی)‌ صادر اول و یا به سخنی، فروزه‌ی نخست اهورایی (بهمن) است. خرتو (خرد)‌ در گاهانِ آسمانی نخستین جلوه‌ی بزرگِ خداوندی است، و از راه و شیوه‌ی اوست که بخشش آفرینش هستش می‌یابد. خرد در نگاهِ اندیش‌مندان هستی‌شناس این مرز و بوم به خردِ ناب (عقلِ کُل) و یا به خردِ خرد (عقلِ عقل) که در نهایت پُلُکه‌ای (کنایتی) به خداوندِ یگانه دارد، گزارش گردیده، و خرتوی گاهانی به‌درستی همان عقلِ عقل است که تنها از آنِ بر‌گزیدگان است:

بندِ معقولات آمد فلسفی
شهسوار عقلِ عقل آمد صفی

به‌این شوند‌است که نامه‌ی آنسری گاهان، سخنی شگفت و بس گران‌پایه در بازگویی ارج و جای‌گاهِ بلندِ آدمی را در سامان و آرایشِ هستی به‌میان کشیده‌است: «خداوند خرد آغازین است، و آدمی خرد فرجامین»
«دومناش» ایران شناسِ فرانسوی، چمِ خرد را در فرهنگ ایرانی چنین گزارش می‌کند: «خرد در آیین مزدایی در برابر شهوت و هوا و هوس بنیادِ هرگونه معرفت و اساسِ همه‌ی فضیلت‌هاست» هنگامی‌که جانِ سترگ (جانِ جان) با خرد ناب گرد آیند، این انسان همان باشنده‌ای است، که در سخنِ سپندِ گاهانی «اهوره» یعنی انسان کامل یا هستی فراگیر (‌کونِ جامع) است. چنین باشنده‌ای در باورهای نژاده‌ی هستی شناسانه‌ی ایرانی، انسانی است فره‌مند، که همه‌ی کارها و فرایندهای (امورات) هستی را در دست دارد، و از رازهای جهانِ هستی آگاه است:

من آگاهی از فرّ یزدان دهم
هم از رازِ چرخِ بلند آگهم

این برگزیده‌ که شهسوارِ میدانِ سترگ خردِ خرد است، همان گنجِ نهانی است که خرد و فرزان خدایی در جانِ اندیش‌مند او نهاده شده، و توانای دادگر او را به‌‌ بهترین گونه آراسته ‌است، باوری بس کهن که خردمندانِ پیشین از آن با پاینام نیکوترین آراستگی (نظام احسن) یاد کرده‌اند:

دلی کز خرد گردد آراسته
چو گنجی بُود پُر زر و خواسته

پس در سخنی باریک این خداوند است‌ که در جانِ انسان برگزیده به پیدایی می‌رسد، تا هستی شناس به سرچشمه‌ی دانش و شناسایی ایزدی به‌پیوندد، و از دریچه‌ی چشم بینا و نیک‌بین، کمالِ هستی را دریابد:

خرد چشم جان است، چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری

۵ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
به‌شوند این دهش بزرگ به آدمی است، که خداوند، یکی دیگر از فروزه‌های گرانش را به آدمی می‌بخشد، شادی و شادمانی. خداوند برای قدردانی ازخویش‌، شادی را برای مردم آفرید. چراکه شادی «راهِ ستایشِ خداوند» است. و شادی فروزه‌‌ای است، که تنها برای کامیابی و برکشیدنِ آدمی آفریده ‌شده، و با خرد پیوندی تنگ دارد. با کم‌سو شدن شادی، روان رو به کاستی گذاشته، و خرد نیز نزار و ناتوان می‌شود:

چو شادی بکاهی، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان

چون روانِ (فروهر) یاری‌گر رو به کاستی نهد، پاکی و نیک‌کرداری در نهاد آدمی کاهش می‌یابد و آدمی از آماج آفرینشش دور می‌گردد.

در نامه‌ی مینوی ایران، پیرِ دل‌آگاه توس، خداوند را با فروزه‌ی «کسی که روان را به شادی بشست» یادمی‌کند:

سرِ نامه کرد آفرین از نخست
برآن کو روان را به شادی بشست

فروزه‌ای ژرف و درونی که شوندِ خویشکاری‌ ویژه‌ی آدمی در برپایی داد و روش خرم ایزدی در جهان هستی است:

بکوشید تا رنج‌ها کم کنید
دل غمگنان شاد و بی‌غم کنید

خداوند برای هست‌شدنِ آماج آفرینش، والاترین فروزه‌هایش را می‌آفریند، تا آدمی با الگو قرار دادن و گزینش آن‌ها جهان و خویش را نیک‌بخت و پیروز سازد، و با یاری این مینوها، رسایی، نیک‌بختی و زیستی خرم وشاد را در گستره‌ی هستی ازآنِ خویش سازد. چرا‌که در اندیشه‌های هستی‌شناسی ایرانی، این روانِ نیکوی آدمی‌ است، که یاری‌گر خداوند‌است و گیتی را به جنبش و زندگی وا می‌دارد. به‌شوند این بخشش‌های گران است، که‌ خداوند در میانِ تمام آفریدگانش تنها از او در برابر کارهایش باز خواست می‌کند. چراکه خداوند آدمی را اندیش‌مند و با اراده‌ی آزاد آفریده‌است، تا آدمی داد و سامانِ آرزو شده‌اش را برآورده سازد. باشنده‌ای که با برپایی سامانِ اَرته، جهانِ ایزدی را از هرگونه آلایش و ناروایی باز می‌دارد.‌چنین باشنده‌ای سرافراز به پاینام «مردمی» است. گامه‌ای بس بلند که تنها درخورِ انسانی است که در نهادش کژی، بیدادی، دروغ و ناسپاسی راهی ندارد، و از راه و روش و دادِ خدایی (آساهای ایزدی) سر برنمی‌تابد. و خرد ایزدی چون خورشیدی درخشان، هماره روشن‌گر راهِ پیش روی اوست. اگر در درونِ آدمی این خورشید درخشنده به خاموشی گراید، و به سخنی؛ خرد ایزدی را به‌کار نبندد، آرام آرام گرفتارِ خواست و کام‌ اهریمن می‌گردد. تا جایی‌که خود به‌درستی نماد و نمودِ اهریمن در روی زمین می‌شود، که جز نابودی و تباهی، کژی و زیاده‌خواهی از او کاری سر نمی‌زند: «ندانست خود جز بد آموختن / جزاز کشتن و غارت و سوختن» و آساهای ایزدی را به هیچ می‌گیرد. شاه‌نامه چنین باشنده‌ای را که دل در گروی آرزوهای اهریمن نهاده، و با زیر پا نهادنِ بنیان‌های مردمی که به‌راستی خواستِ خداوندی است، با پاینام «دیو» می‌شناسد. آفریده‌ای که به آفریننده‌اش ناسپاس گشته، و از او روی برتافته‌است:

تو مر دیو را مردمِ بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

هرآن کس گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر، مشمرش آدمی

دانای توس از همان آغاز با اندیش‌مندی و شوری آگاهانه از آماجِ آفرینش آدمی سخن می‌گوید. و تا پایانِ این نامه‌ی ورجاوند در هر داستان به فراخور و پایگاهِ سخن به بازگویی از چیستی و چرایی آفرینش‌ آدمی و ارج و پایگاه او در سامانِ هستی می‌پردازد. و بنا‌بر باوری بس کهن هماره به آدمی یاد‌آور می‌شود، که جهان را به پاس وی آفریده‌اند، تا او در جهان گیتیانه به‌یاری خداوند برخیزد، و خواست و اراده‌ی او را هستش ببخشد.‌ حکیم ‌به‌روشنی از گوهر فره‌مندِ انسان و پیوستگی‌اش با خداوند سخن می‌گوید. او از زبانِ انسانِ برکشیده‌ای چون سیاوش، از ارج و جای‌گاهِ آدمی در سامان آفرینش پرده بر می‌دارد. رازی بس بزرگ و نهانی که تاوانِ‌ فاش‌کردنِ آن ناسپاسی و «مرگ ارزان» است:

و دیگر که پرسیدی از چهر من
بیامیخت‌با جانِ تو مهر من

مرا آفریننده از فرّ خویش
چنین آفرید ای نگارین ز پیش

تو این راز مگشای و با‌کس مگوی
مرا جز نهفتن همان نیست روی

۶ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
پس آدمی فره‌مندی است شگفت و بی‌مانند، که از فره‌ی زیبا و برازنده‌ی اهورایی هستی یافته‌است. در بازگفت‌های ایرانی، اهورامزدا با نیروی فر، آدمی را می‌آفریند، و به زیور دانش و شناخت آراسته می‌گرداند:

ز فرّ تو بینم همه هرچه‌ هست
دگر کس ندارد دراین کار دست

ز دادِ تو هر ذره، مهری شود
ز فرّت پشیزی، سپهری شود

بی‌سبب نیست که او را راه یافتگان به درگاهِ خدایی، بهترین گوهر و نیکوترین آراستگی سامانِ هستی (نظام احسن) بر شمرده‌اند. خداوند با بخشیدنِ دئنای بیدار (چشم دل) به آدمی او را درخورِ دهشی شگفت و گران نموده‌است. آدمی با یاری دئنا که چکیده و آمیغ اوست، با هم‌گامی «ورچه» کامیاب به دیدارِ کسی می‌گردد، که بسی نادیدنی و ناگرفتنی است، چرا که دئنا به‌چمِ دیدن و شناسایی، وسیله‌ی نگریستن به زیبایی و شکوه خداوندی و ابزارِ دریافتِ راستی‌هاست: «چشم دل باز کن که جان بینی / آن‌چه نادیدنی است، آن بینی»
آدمی با ورزیدگی و توان‌مندی پنج نیروی درونی‌اش به دانایی و دانش شناختی می‌رسد، که توانایی‌ کارهای شگفت و نا شدنی را می‌یابد. به گامه‌ای می‌رسد که دئنای ورزیده‌اش راستی‌ها را درمی‌یابد، و شرفِ نگریستن به زیبایی و شکوهِ خداوندی بهره‌ی او می‌گردد. حکیم خردمند توس در سخنی درست و آموزنده می‌فرماید، آدمی با بسنده‌ کردن به سهش‌های بیرونی از شناختِ راستین باز می‌ماند. چراکه به نیکی می‌داند چنین باشنده‌ای با یاری نیروهای بیرونی از‌ جمله سهش دیداری، تنها چیزی را در می‌یابد، که آن را می‌بیند:

تو را هرچ بر چشم سر بگذرد
نگنجد همی در دلت با خرد

در اندیشه‌های ایرانی، فر پیوندی تنگاتنگ با خویشکاری دارد. فر، پرتو و فروغ خداوندی است، که به‌گفتِ اوستا «بر هرکس که بتابد از همگنان برتری یابد» این نورِ ایزدی به باشنده‌ای می‌پیوندد، که در راستای اندیشه (مینه) خدایی گام بردارد، و خویشکاری‌اش را در جهانِ هستی که همانا خواست و اراده‌ی خداوندی‌است، به انجام رساند.‌آدمی تا هنگامی که به پاکی رسا در اندیشه و گفتار و کردار و سرانجام به پالودگی ناب نرسد، فر در نهادِ او آرام نمی‌گیرد، و به سخنی نیک‌بخت نخواهد شد:

چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرّه ایزدی

در نبیکِ دین‌کرت، به‌روشنی از پیوندِ فر و خویشکاری با نگرشی ژرف و آیینی سخن رفته‌ است. دین‌کرت فر را به‌چمِ «خویشکاری ویژه‌ی» هر آفریده‌ای می‌داند. بی‌سبب نیست که ایرانیان برای هر آفریده‌ای باورمند به فره‌ی ویژه‌ای بودند. دین‌کرت باورمند است، «خداوند، آفریدگان را برای کنش آفرید، این آفریدگان، کنشگرانِ آفریدگارند، و بهترین کنشگری به برکتِ فر که همان خویشکاری ویژه‌ی آن‌هاست، انجام می‌پذیرد.» به سخنی روشن «خویشکاری ویژه‌ همانا گرایش به فر است» که به‌این شوند کنش خدایی را که همان خواست و اراده‌ی اوست، هستش می‌بخشد. اما چون آفریده‌ای به خویشکاری ویژه‌ی خود نپردازد، آن‌گاه است که فر از او می‌گسلد و به سخنی «از حقِ خویش محروم می‌شود»:

منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس

چو این گفته شد، فر یزدان از اوی
بگشت و جهان‌شد پُر از گفت‌و‌گوی

فر با خرد که بنیادِ همه‌ی شایستگی‌هاست پیوندی ناگسستنی دارد، و با خود‌خواهی و آرزومندی (شهوت) و دروغ به گزارشِ دین‌کرت مرگش فرا می‌رسد: «زندگی فر برخاسته از فرزانگی خرد است و مرگِ آن از خود‌خواهی و شهوت» حکیم در یک گزارشِ دانشورانه‌‌ی نغز، خرد را چنین زیبا و برازنده به تصویر می‌کشد:

چه چیز آنک نامش فراوان بُود
مر او را به‌هر جای فرمان بُود؟

دگر آنک بسیار نامش بُود
رونده به هر جای کامش بُود

خرد دارد ای پیر، بسیار نام
رساند خرد پادشا را به کام

یکی مهر خوانند و دیگر وفا
خرد دور شد، درد ماند و جفا

زبان‌آوری، راستی خواندش
بلند اختری، زیرکی داندش

گهی بردبار و گهی راز‌دار
که باشد سخن نزد او پایدار

پراکنده این است نام خرد
از اندازه‌ها نام او بگذرد

تو چیزی مدان کز خرد بهترست
خرد بر همه نیکویی‌ها سَرست

۷ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
باشنده‌ای که فرمان‌بر خرد است، در آمیغ آیینه‌ی دادِ اهورایی است. آفریده‌ای است که به‌شوند یاری خرد «جهان را به کردارِ بد نسپرد» و هماره برای در آمان‌ماندن از گزند‌های اهریمنی، هشیاری بیدار و آگاه و بیم‌ناک است: «نخستین نشانِ خرد آن بُود / که از بد همه ساله ترسان بُود.»
بربنیادِ این اندیشه‌‌های ژرف و گران است‌ که «آفریدگار گیتی را برای کنش آفرید، و بر هر آفریده، کنشِ ویژه‌ی او را پدیدار ساخت. این کنش که در فراگردِ هر آفریده بودش دارد، همانا فرّ آن آفریده‌است.» چراکه در این سامانِ فکری، فرهمندی درست برابر خویشکاری است. پس زندگی و مرگ (فراز و فرود) آدمی دراین کارگاه اندیشگانی، پیوسته به خویشکاری آدمی است، که چگونه ازاین دهش خداوندی بهره جوید. در نامه‌ی مینوی خرد، انجام خویشکاری، درست برابر با راستی و دشمنی با اهریمن است، و برترین چیز به‌شمار می‌آید. حکیم به‌روشنی در بیت‌هایی نغز و دل‌پذیر از این اندیشه‌ی سترگ سخن می‌گوید، و آن‌را گزینشِ درستِ انسان‌های رهیده و راه‌آشنایی می‌داند، که سر به فرمانِ خدایی دارند، و در نگاهبانی از سامانِِ و دادِ ایزدی می‌کوشند. چراکه به درستی و از بُنِ جان باورمندست که «هرچه هست؛ همه از فرّ اوست»:

فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی

به باورِ درستِ فرزانه‌ی توس «ستونِ خرد داد و بخشایش است» خردی که بخشنده‌ی فره‌مندی است. به گفتِ شاه‌نامه، انسانی که از خویشکاری‌های خویش می‌گسلد، و راه و روشِ سامانِ اُرته (راستی) را فرو می‌نهد، در واقع با دیو دورغ هم‌پشتی می‌کند، تا خواست و آرزومندی اهریمن را برآورده سازد، و جهان اورمزدی را به تباهی و نیستی بکشاند، و به سخنی «زندگی» را به کامِ «مرگ» در نشاند:

سرِ مایه‌ی مردمی راستی است
ز تاری و کژی بباید گریست

مکن دیو را آشنا با روان
چو خواهی که بختت بماند جوان

شاه‌نامه چیستی و آماجِ آفرینشِ آدمی را در برپایی «داد و دین» خدایی می‌داند. و هماره به او سفارش‌گر است که «تو تا زنده‌ای سوی نیکی گرای» آفریده‌‌ی بزرگی که چون «همه داد جوید و همه داد کند» و دل را به داد و دهش گروگان نماید، یاری‌گر خداوند در نبرد فرجامینِ نیک و بد می‌گردد:

که یزدان شما را بدان آفرید
که روی بدی‌ها شود ناپدید

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم

فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی

شاه‌نامه سخت باورمند است «که یزدان کسی را کند نیک‌بخت» که در او خواست و اراده‌ی خدایی (دین، شرم، داد و رادی، راستی، هنر) به آشکارگی رسیده باشد:

همه راستی کن که از راستی
نیاید به کار اندرون کاستی

چراکه «مزدا‌اهورای پاک به‌راستی اندیشید» و از راستی «من» را پدید آورد.
از دیگر از فروزه‌هایی که خداوند در سرشتِ آدمی نهاده «شرم» است.‌ شرم در فرهنگِ دیرینه‌سالِ ایرانی، نیرویی است پاک، گران‌مایه و بازدارنده، که آدمی را از سبک‌سری، یاوه‌گویی و گذر کردن از راه و روش ایزدی باز می‌دارد، و به شوندِ پای‌بندی به داد و منش پاک به نیک‌بختی می‌رساند. چراکه شرم درنهاد باشنده‌ی نیک‌بخت، هم‌چون کارگزاری است که فرمان‌های روانِ خردمند را به‌کار می‌گیرد: «روانت خرد باد و دستور شرم» شرم چونان راه‌دانی است که آدمی را در گرفتاری‌ها «یار و رهنمای» است. و در فرجام شرم یکی از فروزه‌های گرانی است، که در کنار دیگر فروزه‌ها از گران‌ترین بایسته‌ها و پایه‌‌های پادشاهی در فرهنگ ایران زمین است:

که یزدان کسی را کند نیک‌بخت
سزاوار شاهی و زیبای تخت

که دین دارد و شرم و فرّ و نژاد
بُود راد و پیروز و از داد شاد

۸ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
همان‌گونه که در آغاز سخن گفته آمد، تن در اندیشه‌های ایرانی از پدیده‌های شگفت و سپند و پیوسته‌ی اَشه، زیبایی اهورامزدا است. خردورزِ توس به مناسبت‌هایی تا پایان این نامه‌ی سپند از فروزه‌های پسندیده‌ی «تن» که شگفتِ آفرینش و سنجه‌ی شناخت است، سخن می‌گوید. و جای‌گاه بلندِ آدمی را که نمایانی اَشه‌‌ی اهورایی (اَشه‌ی متجسد، هنر) است، را فرایاد او می‌آورد:

سرشتِ تن از چار گوهر بود
که با مرد هر چار درخور بُود
یکی پُر هنر مرد پُر شرم و داد
دگر کو بُود یک‌دل و یک نهاد

چون این چهار گوهر ایزدی در کسی گرد آید، و در نهادِ او ورزیدگی یابد، دیگر «هوا» این نیروی اهریمنی را توان و تاوِی نمی‌ماند، چنین باشنده‌ی یک‌دلی که روانش خرد و دستورش شرم است، سزاوار رهبری و یاوری مردم می‌‌گردد. چراکه در پیشگاهِ خردمند، گرفتارِ هوا و در بندِ دیوِ آز، از جای‌گاهِ مردمی فرو افتاده‌است:

وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد

چون مهین آفریده‌ی پرودگار درون و بیرونش به این فروزه‌های خدایی آراسته شد، و به سخنی پیرو داد و سامان ایزدی گردید. چنین کسی جانشین و نماینده‌ی او بر روی زمین گردد، و به سخنی همه‌ی کارها و کردار او خدایی‌ شود: «هرکاری که مردِ پارسا در گیتی کند، چنان‌است‌که اهورامزدا کرده باشد» چون این خواست و ارداده‌ی خداوندی هستش یابد، شهریور (بهشت، شهریاری آرمانی) که نمودِ فرمان‌روایی حکیمان است، در روی زمین آشکارا گردد: «مزدا اهورا به‌ما خرداد (رسایی= کمال) و امرداد (جاودانگی) و شهریور (بهشت، بزرگی، فر، هنر) و سپندارمذ (پارسایی) خواهد بخشید. اگر در برابر سپنتَ مینو (مینوی خرد) و اردی‌بهشت(‌بهترین سامان هستی) نیک اندیشه، نیک گفتار و نیک کردار باشیم. «شاه‌نامه با آغازی چنین شور‌انگیز از ارج و چیستی انسان سخن می‌‌گزارد. و در سراسر نامه‌ی مینوی ایران در هر زمانی از چیستی و چونی و نقش آدمی در چرخه‌ی هستی، سخن می‌گوید. چراکه در اندیشه‌های خدا شناسی و پسین‌تر انسان شناختی ایرانی، خداوند برای کنش بخشیدن، و به پویندگی و کارکرد در آوردنِ توان نهفته‌اش که پدیدار و بالنده گردد، دست به آفرینش زده آست. حکیم روشن‌روان توس با زبردستی در یک بیت ژرف و پیچیده با بهره گرفتن از واژه‌ی کلیدیِ «پدید» توانایی و کوشش خداوند را که همانا کامه و خواستِ او پدیداری چیستی و آماج آفرینشِ آدمی است را به نیکویی و رسایی باز نموده‌است:

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا «توانایی» آرد «پدید»

به پشتوانه‌ی این گواهانِ روشن، شاه‌نامه به‌درستی نامه‌ی ارج انسان است. که با تلاش و جان‌فشانی‌های مردی بزرگ و دانشی از گروهِ فرزانگانِ اشراقی، به رسایی هرچه تمام‌تر به بازگفتِ جای‌گاه آدمی در چرخه‌ی هستی پرداخته‌‌است. باشنده‌ای که با دست‌یاری گزینش آگاهانه و خرد روشن، همه‌ی گفتار و کردار و اندیشه‌اش برای آشکارگی خواست و اراده، و برپایی داد و سامان خداوندی در جهان گیتیانه به‌کار گرفته شده‌اند:

که ای شاه پیروز یزدان شناس
ستایش مر او را و زویت سپاس

تو را باد پیروزی از آسمان
مبادا به‌جز داد و نیکی، گمان

چون باشند‌ه‌ای به شوندِ این خویشکاری (فره‌مندی) سترگ، برگزیده‌‌ی اهورای بزرگ گردد، بهشتِ شهریوری در نهادش برومند می‌شود، و فروزه‌های بزرگی، فر و هنر در او آشکار می‌گردد:

چو شهریورت باد پیروزگر
به‌نام بزرگی و فرّ و هنر

۹ از ۱۰
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
دراین هنگام است که دادارِ بزرگ با‌ خوشنودی به تماشای داد و هنرِ سزاوار خویش می‌نشیند، و گرویده‌ی راستی «اَشَ‌وَن» نیز با برخورداری از مینوی راستی بر این نیک‌بختی می‌بالد:

کسی را که یزدان کند پادشا
بنازد بدو مردم پارسا


۱۶ /۲ /۱۴۰۳ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی


یاری‌نامه‌ها:

۱- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش برتلس، مسکو، ج اول، ۱۹۶۶

۲- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش برتلس، ج دوم، ۱۹۶۶

۳- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش اسمیرانو و نوشین، ج سوم، ۱۹۶۵

۴- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش برتلس، علی‌یف، عثمانوف، نوشین، ۱۹۶۵

۵- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش رستم علی‌یف، ج پنجم، ۱۹۶۷

۶- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش عثمانوف و نوشین، ج هفتم، ۱۹۶۸

۷- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، مسکو، به‌کوشش رستم علی‌یف، ج هشتم، ۱۹۷۰

۸- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش جلال خالقی مطلق، انتشارات دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، دفتر پنجم، چ اول، ۱۳۸۶

۹- خالقی مطلق، گل رنج‌های کهن، به کوشش علی دهباشی، نشر مرکز، چ اول، ۱۳۷۲

۱۰- ثعالبی مرغنی، حسین‌بن محمد، شاه‌نامه‌ی کهن، به‌کوشش سید محمد روحانی، انتشارات دانشگاه مشهد، چ اول، ۱۳۷۲

۱۱- نویسنده گمنام، خرد‌نامه، به‌کوشش دکتر منصور ثروت، چ دوم، انتشارات امیر‌کبیر، ۱۳۷۸

۱۲- گات‌ها، به‌‌کوشش ابراهیم پور‌داود، بمبئی، بدون تاریخ

۱۳- معین، محمد، فرهنگ معین، انتشارات امیرکبیر، چ نهم، ۱۳۷۵

۱۴- زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، چ دوم، انتشارات امیر‌کبیر، ۱۳۷۶

۱۵- کزازی، میرجلال‌الدین، نامه باستان، انتشارات سمت، ج یکم، چ اول، ۱۳۷۵

۱۶- ورزیدگی‌های زاداسَپرم، به کوشش محمد تقی راشد محصل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۰

۱۷- نوشین، عبدالحسین، واژه نامک، چ اول، انتشارات معین، ۱۳۸۵

۱۸- پورداود، ابراهیم، یشت‌ها، به‌کوشش دکتر بهرام فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ‌اول، ۲۵۳۶

۱۹- بلخی، محمدجلال‌الدین، مثنوی معنوی، به‌کوشش محمد رمضانی، کلاله خاور، بدون تاریخ

۲۰-فرنبغ دادگی، بندهش، به‌کوشش دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، چ اول، ۱۳۶۹

۲۱- مینوی خرد، به‌کوشش دکتر احمد تفضلی، انتشارات توس، ۱۳۷۹

۲۲- آذر فرنبغ، دین‌کرت، به‌کوشش فریدون فضیلت، انتشارات مهر‌آیین، چ اول، ۱۳۸۴

۲۳- آذر فرنبغ، دین‌کرت، به‌کوشش فریدون فضیلت، انتشارات برسم، چ اول، ۱۳۹۹

24- فخر رازی، مرصاد‌العباد، به‌کوشش دکتر محمد امین ریاحی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ هفتم، ۱۳۷۷

25- ابن‌عربی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، به‌کوشش نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، چ چهارم، ۱۳۸۵

26 - رحمانی قوچانی، مهدی، گزارشی از یک بیت شاه‌نامه

۱۰ از ۱۰


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM