کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.

بنام خداوند خورشید و ماه

#جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز

جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای هستی‌شناسی، دانش کیهان شناخت، دانسته‌های ستاره شناسی و رمز و رازهای آن، باورها، خواست و اراده‌ی مردمی را به نمایش می‌گذارد...


متن کامل این مقاله‌ی وزین و نویافته را در ده صفحه، و در زیر همین پست مطالعه بفرمایید.👇

استفاده از این مقاله با ذکر منبع «فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان – هزار باده‌ی فرهنگ» بلامانع خواهد بود.

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

به‌نام خداوند شادی و مهر

این مقاله را به کسانی‌که به فرهنگ و آیین‌های ایرانی مهر می‌ورزند، پیشکش می‌نمایم.

.

بنام خداوند خورشید و ماه

#جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز

جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای هستی‌شناسی، دانش کیهان شناخت، دانسته‌های ستاره شناسی و رمز و رازهای آن، باورها، خواست و اراده‌ی مردمی را به نمایش می‌گذارد. به‌این شوند است که مردم این مرز و بوم به‌رغم همه‌ی دشواری‌ها و کین‌توزی‌های دشمنانِ این فرهنگ خدایی با همه‌ی هستی و توان خویش به‌پاس‌داری ازاین گوهران درخشنده که در آمیغ گویای هویت‌شان است، همت گمارده‌اند. نوروز به‌راستی جشنی است که پیشینه‌‌اش به پیدایی این سرزمین دیرین پهلو می‌زند، و در سخنی راستین ایران و نوروز دو آمیغ‌اند که از روزگاران ازل به‌هم پیوسته‌ و هم‌زادند، و هرگز در گذر روزگاران آن دو را از هم گسستی نبوده و نخواهد بود. یکی از جشن‌های پیوسته به نوروز که در حقیقت پایان آیین‌های نوروزی است، جشن سیزدهم فروردین است که در روزگاران متاخر به «سیزده بدر» اشتهار یافته‌است. در دستگاه کیهان شناخت ایرانی، عمر گیتی دوازده هزارسال پنداشته شده‌است. ازاین دوازده هزارسال، سه هزارسال نخستش آفرینش در گونه‌ی مینوی است، و تنها نماد مینوی آفرینش پدیدار می‌گردد. در سه هزاره‌ی دوم جز امشاسپندان و ایزدان که مینوی‌اند، بقیه‌ی آفرینش چهره‌ی مادی به‌خود می‌گیرند، در حالی که هیچ حرکت و جنبشی ندارند. در سه هزاره‌ی سوم، اهریمن به آسمان (سرزمین نور) تازش می‌برد، و جهان مادی ‌ازاین تازش «چون میشی که از گرگ بترسد و بلرزد» به جنبش درمی‌آید، و دوران گومیچشن (آمیختگی) آغاز می‌شود. در این دوره نبرد نیکی وبدی، زشتی و زیبایی و.... به اوجِ خود می‌رسد تا این‌که سرانجام اهریمن شکست می‌خورد، و دوران ویچارشن (رهایی) آغاز می‌گردد. ‌پس‌از پایان این دوازده هزارسال است که رستاخیز به‌وقوع می‌پیوندد، و جهان گیتایی به ‌دست‌یاری سوشیانت و یارانش از پتیاره‌ی بدی‌ها پالوده می‌گردد، و به گفتی جهان را فرشکردی دوباره روی می‌دهد. فردای رستاخیز که در آمیغ نخستین روز از هزاره‌ی سیزدهم‌، و به سخنی آغاز چرخه‌ای دیگر از جهان هستی است، جهانی است سراسر پاکی و نیکی و پُر از رامش اهورایی. به همین شوند، سیزدهم فروردین را از نگره‌ی کیهان شناخت ایرانی، می‌توان نمادی از آغازِ آفرینش دوباره در فصل بهار دانست، که خود نمودی از رستاخیز و رهایی از پتیاره‌ی زمستان و بالندگی جهان مادی و روی‌دادی سپند ومقدس است. بر بنیاد باورهای کهن، ویچارشنی‌ راستین و فرجامین است که که باعث رستگاری و رهایی گردد چراکه گومیچشن تاوانش رنج ودرد و مرگ و نیستی است، و بهار روزگار زایش و زندگی، آغازِ بی‌رنجی و بی‌مرگی، ویچارشنی رهایی‌بخش و زندگی‌آور است. در باورهای ایرانی، در هنگام نوروز است که اهورامزدا آفرینش آدمی را رقم می‌زند، و او را در نبرد با اهریمن تنگی و ناراستی یار و یاور خویش قرار می‌دهد. به این شوند روز‌ها و آیین‌های نوروزی بیش‌تر چهره‌ای داد‌خواهانه و بیداد ستیز دارند، که آماجش برقراری برابری و داد و سامان ایزدی است. به‌رغم همه‌ی دست‌بردها در آیین‌های نوروزی به‌وسیله‌ی زورمندان، بازهم بازگفت‌هایی را می‌توان بازیافت که هنوز یادمانی از آرمان بزرگ نوروزی، یعنی ستیز با نابرابری و بیداد است: «پادشاهانی چون اردشیر اول، بهرام پنجم، خسرواول در عید نوروز و مهرگان، خزاین خود را بین رعایا بر حسب درجات آن‌ها تقسیم می‌کردند.» نوروز جشنی مردمی و به‌درستی جشنی چوپانی و کشاورزی است. روزگاری است که خواست و اراده‌ی مردم هستش می‌یابد، و به سخنی ویچارشن راستین آغاز می‌گردد، روزگاری که دیگر درآن ناخجستگی نیست. در باورهای عشایر سنگسری، این چوپانانِ کوچنده، پنجه (‌پنجه پیتکو) از یازدهم و یا سیزدهم فروردین آغاز می‌شود، پنج‌روزی که در باور این مردم سپند ومقدس است. در گاه‌شماری مازندرانی‌ها نیز این پنج روز را (پیتک) می‌نامند، که روزهایی گرامی و مقدس است. و زنان آب بارانی را که در این روزها می‌آید، در شیشه‌ها نگهداری می‌نمایند، و در طول سال برای درمان بیماری استفاده می‌کنند. به شوند سپندینه بودن روز سیزده است که مردم خوارزم جشن مهرگان را در سیزده ماه اومری (مهر) می‌گرفتند، و آن‌ را «چیری روچ» می‌نامیدند. شاه‌نامه در سخنی فشرده و باریک بر مردمی بودن این روزگاران پای می‌فشارد، و شاهی چون جمشید را فرمان‌برِ خواست و اراده‌ی مردم می‌داند:

به‌فرمان مردم نهاده دوگوش
ز رامش جهان پُر ز آوای نوش

ص ۱
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند خورشید و ماه #جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای…
.

در تاریخ بخارا به‌روشنی نوروز جشنی کشاورزی و مردمی است: «در قریه‌ی وَرَخسه، آن‌جا هر پانزده روز بازاری‌است، و بازار آخرسال بیست روز باشد که روز بیست‌و‌یکم آن نوروز کشاورزان باشد، و کشاورزان بخارا از آن حساب را نگاه دارند، و نوروز مغان بعد ازآن پنج روز باشد»

باید خستو بود که در فرهنگ سپندِ ایرانی هیچ‌یک از روزهای سال ناخجسته و شوم (نحس) نیست. و هر روز از ماه ایرانی به‌نامِ زیبا و سپندِ یکی از ایزدان ایرانی نام‌گذاری شده‌است. بربنیاد گاه‌شماری ایرانی، روز سیزده‌ی هر ماه خورشیدی به‌نامِ ایزد تیر است، و سیزدهم فروردین نخستین «تیر روز» از سال تازه است. تیر (تیشتر) این ستاره‌ی رایومند و درخشنده، در اوستا ستاره‌ی باران‌ساز است. تیریشت نگاره‌ای بس زیبا و شاعرانه و خیال‌آمیز از نبرد ایزد باران و دیو خشکی (اپوش) است، که سرانجام پس از پیکاری سخت به پیروزی تیشتر می‌انجامد، و جهان از پتیاره‌ی خشکی و تنگی رهایی می‌یابد، چراکه به گفت اوستا، تیر نسبش از آب و نژادش از «آپم نپات= ناف آب‌ها» است. پس برای برآمدن و طلوع ایزد باران باید در نمازها او را ستایش کرد، و گوسفندی یک رنگ را قربان نمود، تا دوباره چشمه‌ها به‌ جوشش در‌آیند. به این شوند خجسته، از روزگاران بس کهن، «روز سیزده» هماره‌ ویژه‌ی خواستاری باران برای کشت‌زارهای نو‌دمیده بوده‌است. و مردم ایران بنابر رسمی دیرینه برای خرسندی و ستایش ایزدِ باران (تیشتر) به در و دشت می‌رفتند، و برپایی آیین‌های شادی و پسین‌تر تهیه‌ی غذای نمادین سیزده در دشت و صحرا در حقیقت گوسپند بریان را پیشکش ایزد باران می‌کردند. چراکه به‌باوری در «تیر روز= روز سیزده» ایزدِ تیشتر بر دیو اپوش پیروزی یافت، و باران باریدن گرفت، و گیتی را از پلیدی خشکی و تباهی رهانید. براین بنیاد است که تیر روز، روز درخواستِ باران، روزی بس سپند در کار زایش و باروری است، و مردم ایران با برپایی این جشن آیینی که در واقع جشنی چوپانی و کشاورزی است، از تیشتر چالاک درخواست می‌کردند تا ایزد باران به‌یاری کشت‌ و کارشان بیاید، و باران‌های به‌موقع را دراین سال تازه‌ از کشت‌زارهای آنان و دشت و صحرا دریغ ننماید. در خراسان ، سرزمین خورشید پریستاران، کشاورز خراسانی در این روز جشن کاشت یا «شیشک اول» را می‌گیرد، و گاو ورزای خویش را پس از زمستانی طولانی در مراسمی زیبا می‌آراید و در حالی که حبه‌ای قند در دهان حیوان می‌گذارد، او را از طویله بر سرِ زمین می‌آورد، و در آیینی سپند و کهن، کشت‌و‌کار بهاره را در سال تازه آغاز می‌کند. در هیچ‌یک از متونِ کهن ایرانی از ناخجستگی روز سیزده ‌در گاه‌شماری ایرانی سخن نرفته‌است. و هماره سیزده‌ی هر‌ماه، به شوند پیوندش با ایزد تیر، روزی سپند و آیینی بوده‌است. روشن‌ترین نمود این سپندینگی را می‌توان در جشن «تیرگان= آب‌ریزان» در روز سیزده‌ی تیر‌ماه باز‌یافت که هنوزهم در گوشه ‌و کنار این سرزمین برای گرامی‌داشت ایزد باران و رهایی از چنگال دیو خشکی برپا می‌شود. خردورزِ خوارزم در آثارالباقیه سیزده‌ی فروردین را روزی سعد و فرخنده می‌داند (هرچند که هریک از پژوهش‌گران برداشتی متفاوت از سخن ابوریحان دارند). در بازگفت‌های کهن، پیشینه‌ی این جشن به جمشید خورشید پریستار پیوسته است. ‌شاه‌نامه به‌روشنی نوروز را جشنی جمشیدی برمی‌شمارد، روز و روزگاری زرین که درآن هیچ نشانی از پتیاره‌ی درد ورنج مرگ و نیستی نیست:

ص ۲
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

سر سالِ نو، هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
به‌جمشید بر گوهر افشاندند
مرآن روز را روزِ نو خواندند
چنین جشن فرّخ ازآن روزگار
به ‌ما ماند ازآن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی‌رفت کار
ندیدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان نبُد آگهی
میان بسته دیوان به‌سان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پُر ز آوای نوش

در بازگفتی دیرینه آمده‌است که جمشید روز سیزده‌ی فروردین در دشت وصحرا به خجستگی روزهای نوروزی در دشت وصحرا خرگاه پادشاهی برپا کرد، و به مردم بارعام داد. آیا این بازگفت در پیوستگی با خجستگی روز تیر، و تقدس عدد «هفت» را در خویش پاس داشته‌است. چرا که عددِ هفت در فرهنگ ایرانی عددی سپند و مقدس است. در باورهای نوروزی آمده‌است که جمشید روز ششم فروردین پس از پیروزی بر دیوان به ایران برگشت، و این روز را نوروز نامید. آیا جشن سیزده‌ که هفت‌ روز پس از «نوروز بزرگ»، این پیروزی تاریخ‌سازِ مردم آریایی، که هفت ‌روز از آن گذشته‌ بود، به شوند سپند بودن این روزگار زرین و تقدسِ عدد هفت پای گرفته‌ و تا امروز پایدار مانده‌است؟ به گفت خردورز خوارزم، پادشاهان ایرانی پس‌از درگذشت جمشید، سی‌روز فروردین را جشن می‌گرفتند: «چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: پنج روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، پنج‌ روز دوم را به اشراف، پنج‌ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، پنج روز چهارم را به ندیمان و درباریان، پنج‌ روز پنجم را به توده‌ی مردم و پنجه‌ی ششم را به برزیگران.»

در روزگاران شاهنشاهی ساسانی، آیین‌های جشن بهاری از روز سیزدهم فروردین آغاز می‌شد، و در روز هیجدهم به پایان می‌رسید. آیا این بازگفت، یکی از جشن‌های شش گانه‌ی جمشیدی در فروردین است؟

ص ۳
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

آیا روز سیزده، روزِ بدرقه‌ی فَروهَر دلیرِ درگذشتگان است، که پس از یاری به بازماندگانشان به آرام‌گاه‌های خویش برمی‌گردند؟ در سرزمینِ آریایی هند نیز در روزِ نوزدهم فروردین مراسمی به‌یادِ فَرَوَران، یعنی ارواح مقدس برپا می‌شود. در وداهای هندیان، «یَمَ = جم، جمشید» شهریارِ پدران و ارواح است. «یَمَ» راهی یافته تا مُردگان را به ‌مأوای ابدی آن‌ها رهنمون شود. در این متن دیرپای آریایی، پدرِ یَمَ (ویوَ سوَنت= خورشید طالع) با نگینی که به ‌دست دارد، مردمان را به قلمرو مُردگان می‌فرستاد، بیدار می‌کند.‌‌ این نگین یادآور نگینی (اشترا) است که در متنِ آیینی وندیداد، اهورا مزدا به جمشید می‌بخشد، تا با آن مردم را به سرزمین‌های گرمِ جنوب برساند.‌ در شاه‌نامه، حکیمِ دل‌آگاه توس در آغازِ پادشاهی جمشید در بیتِ (روان را سوی روشنی ره کنم) به‌ راستی یادمانی از بزرگ‌ترین خویشکاری جمشید، یعنی فراخ ساختن زمین برای مردمان در مسیرِ راهِ خورشید است.‌ درآمیغ این باز گفت وندیدادی، یادمانی از خویشکاری یَمَ است، که برای راهنمایی مُردگان انجام می‌گرفته‌است. در یک بازگفتِ ایرانی آمده‌است، که جمشید را عادت (خویشکاری) بر آن بود، که ارواح را به ‌سوی خورشید رهنمون شود. چرا که راهِ خورشید، راهِ جمشید است. نوروز نیز جشنی است که با درخشندگی خورشید پیوندی تنگ دارد. به شوند تبار خورشیدی جمشید است، که او در بازگفت‌های ایرانی بنیان‌گذار نوروز است، جشنی که در آغاز سال و فصلِ بهار و داخل شدن خورشید به برجِ «حمل» گرفته می‌شود. چرا که پادشاهیِ بهاری جمشید با هجوم دیو سرما و یخ‌بندان (مَهرکوشَ) تباه گردیده، و جمشید در جست‌وجوی راهِ خورشید سوار بر گاو به نبرد مَهرکوشَ می‌رود، و در روز ششم فروردین پیروزمندانه راه تابش ِ خورشید را می‌نمایاند. گردیزی در نامه‌ی گرانش «زین الاخبار» این رویداد بزرگ را چنین گزارش می‌کند: «جمشید دراین روز بر گوساله‌ای نشست، و به سوی جنوب رفت به حربِ دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد، و همه را مقهور کرد.» دراین بازگفتِ گردیزی، دو واژه‌ی (جنوب و سیاهان) بسی خود نمایی می‌کنند، که در واقع یادمانی از دو خویشکاری بزرگ جمشید در وداها و اوستاست. در وندیداد، جمشید برای فراخ نمودنِ زمین به‌سوی سرزمین‌های گرم جنوب ره می‌سپرد، سیاهان اشاره‌ی به بومیانِ جنوب ایران‌است، و از سویی یادآور سرزمین تیره و ظلمانی مردگان‌است. همان‌گونه که گفته آمد، در ایران پیش از اسلام دوران این جشن سی‌روز بوده‌است. حهان‌گرد اروپایی «کمپفر» در سفرنامه‌اش در زمان شاه سلیمان صفوی، مدتِ جشن‌های نوروزی را سه هفته یاد می‌کند. و دیگر اروپایی «دروویل» در روزگار فتحعلی‌شاه، برگزاری این جشن را دو هفته می‌داند. پرسشی که هماره اندیشه‌ی نگارنده و شاید بسیاری از پژوهش‌گران را به ‌خود واداشته، این است‌ که «چرا در متون کهن ایرانی و دیوان شاعران هیچ یادی از جشنِ سیزده‌ی فروردین نشده‌است؟» جشنی با این همه فراگیری و موردِ توجه و اقبال توده‌ی مردم را که باید پیشینه‌‌ای چون نوروز داشته باشد، باید در ویژگی‌های مردمی‌اش باز جست. جشنی که هرگز راه به دربار زورمندان نبرد، و بر تختِ همیشه مانا و جاویدِ مردم تکیه زد. و به شوندِ مردمی بودنش در کارنامه‌های ژاژخایان جایی پیدا نکرد. چرا که کارنامه‌نگار و یا شاعر مداح وژاژخای درباری، هدفی جز ثبت و ضبط روی‌دادها و و جشن‌های رسمی - درباری نداشت، و جشنی چنین مردمی را که هماره اربابانِ زر و زورش در برابر مردم قرار داشتند، یارای یادکرد آن ‌را به‌ خود نمی‌داد.‌ از نگره‌ای دیگر، چون جشنِ روز سیزدهم یکی از آیین‌های پیوسته به روزگارِ نوروزی است، نامی از آن برده‌ نشده‌است. اما در پاره‌ای از متونِ ایرانی، گزارشی که از برگزاری جشن‌های نوروزی به‌ویژه روزهای پایانی‌اش در باغ و صحرا داده شده، به‌درستی با آیین‌ها و باورهای سیزده‌ی نوروز همانندی بسیار دارد. در نامه‌ی ورجاوند حکیمِ توس، در داستان خسرو پرویز ساسانی در سخنی اشاره‌وار آمده‌است که شاه ساسانی در هنگام نوروز «دو هفته» در باغ خویش به بزم و شاد‌خواری می‌نشسته‌است، و شگفتا که حکیم، باغ خسرو پرویز را «جشن‌گاه» می‌نامد، که یادآور عیدگاه‌هایی است که در سرزمین نگارنده (قوچان) در باغ‌های محصور تا پایانِ سیزده‌ی نوروز برپا بود:

چو نومید برگشت زان بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه

بدان باغ رفتی به‌نوروز شاه
«دو هفته» ببودی بدان جشن‌گاه

تاکیدِ حکیم به چهارده روز، به ‌راستی با آیین‌ها و رسوم نوروزی و به ویژه جشن سیزده و روز چهاردهم (که هنور هم در لرستان به جای روزِ سیزده «سیزده‌ی غریب» مردم در روزِ چهاردهم به درودشت می‌روند) هم‌گونی‌های تنگی دارد. در سرزمینِ نگارنده، پایان کشتی‌های با‌چوخه که در آیین‌های نوروزی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، در روزِ چهاردهم فروردین با حضور انبوه مردم انجام می‌پذیرد.


ص ۴
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

در منظومه‌ی پارتیِ «ویس و رامین» بازگفتی از آیین‌های نوروزی به‌جا مانده‌است، بدون آن‌ که نامی از جشنِ سیزده شده باشد. در جشنی همه‌گانی و مردمی (چون سیزده‌ی نوروز) مردم در روزهای بهاری به دشت و صحرا می‌روند، و با گستردن سفره‌ی نوروزی به شادی و پای‌کوبی می‌پردازند:

همیشه روزگارش بود نوروز
به هر کاری همیشه بود پیروز
یکی جشن نو آیین کرده بُد شاه
که بُد در‌خورد آن دیهیم و آن گاه
کجا در باغ و راغ و جویباران
ز جام می همی بارید باران
همه کس رفته از خانه به صحرا
برون برده همه ساز تماشا
ز هر باغی و هر راغی و رودی
به گوش آمد دگرگونه سرودی
زمین از بس گل و سبزه چنان بود
که گفتی پر ستاره آسمان بود
گروهی در نشاط و اسپ تازی
گروهی در سماع و پای بازی
گروهی می خوران در بوستانی
گروهی گل‌چنان در گلستانی
گروهی بر کنار رودباری
گروهی در میان لاله‌زاری
بدانجا رفته هرکس خرمی را
چو دیبا کرده کیمخت زمی را

این بازگفت پارتی به ‌درستی با آیین‌های روز سیزده‌ی نوروز هم‌سانی‌های بسیاری دارد. اگر شاه ساسانی چهارده روزِ نوروز را در جشن‌گاه ویژه‌ی خویش می‌گذراند، به گمانی استوار، توده‌ی مردم ایران به‌ دور از همه‌ی تکلف‌های درباری، این روزها را در دامانِ طبیعت با شادمانی و دیدنِ هم سپری می‌کردند. در بازگفت پارتی نیز به ‌درستی با چهره‌ی مردمی این جشن رو‌به‌رو هستیم، که فرمان‌روای مردم‌سالار پارتی به ‌دور و برکنار از‌همه‌ی زرق‌ وبرق‌های درباری در دامان طبیعت و در کنار مردم به شادی و شاد‌خواری می‌پرداختند. در متن پهلوانی «دینکرد» در ویژه‌ آیین‌های روزهای نوروزی در روزگار ساسانی آمده‌است: «هر پادشاهی در این روز فرخنده رعیت ممالک خویش را قرین شادی و خرمی می‌کرد، و در این عید کسانی که کار می‌کردند دست از کار می‌کشیده، و به استراحت و شادمانی می‌پرداختند.»
شاید به شوند تازش دهشت‌ناک مغولان بر این سرزمین، که «آمدند، سوختند، کشتند، بردند» باشد، که دیگر نامی از آیین‌های نوروزی را در متون ایرانی باز نمی‌یابیم. و مردم ستم کشیده‌ی این سرزمین را حال و هوایی برای برپایی این جشن‌ها نمانده بود. با روی کار آمدن شاهنشاهی صفوی وبرپایی حکومتی بزرگ و فراگیر که تمام نجد ایران را پس از فرو‌پاشی ساسانیان دوباره باهم یگانه ساخت، دوباره آیین‌های نوروزی به جامعه‌ی ایرانی باز می‌گردد. و شاهان صفوی سه هفته را به برگزاری جشن‌های نوروزی اختصاص می‌دهند. در بازگفت‌های ایرانی، پیشینه‌ی این جشن به جمشیدِ خورشید پریستار باز می‌گردد. جمشید روز سیزدهم بهار برای نخستین‌بار در صحرای سبز و خرم خرگاهِ پادشاهی برپا کرد، و به مردم بارعام داد. همان‌گونه که در گفته‌های پیش آمد، برپایی این جشن پس از گذشت هفت روز از پیروزی و به سامان رسیدن کارهای گیتی به شوند سپندینه بودن عدد هفت برگزار شده‌است. هم‌چنین، هم‌سانی نوروز ایرانی را در فرهنگ‌های سومری با جشن «زگموگ» و آیین بابلی «اکتیو» می‌توان باز یافت، که همانند نوروز ایرانی، دوازده روز به درازا می‌کشید، و روز سیزدهم، جشنی در آغوش طبیعت برگزار می‌شد. نوروز و آیین‌های وابسته‌اش برپایه‌ی دانش ستاره شناسی و کیهان شناخت ایرانی باهمه‌ی رازورمزهایش بنیاد یافته‌است. به باور ایرانی هرچه گیتی به پایانِ عمر دوازده هزارسال (آخرزمان) نزدیک‌تر می‌شود، چیرگی اهریمن بدی بر نیکی بیش‌تر می‌شود. با آغاز رستاخیز و پیدایی سوشیانت، سپاه دیوان شکست می‌خورند، و پیروزی بهره‌ی جهان نور و نیکی می‌گردد. چرا که مردم در این روز دو خورشید درخشنده را در آسمان دیدند. به سخن شاه‌نامه، خورشید دوم چهره‌ی درخشان و تابنده‌ی سوشیانت یا جمشید، هم‌زاد خورشید است، که نشسته بر تختی گوهر نشان بر دوش دیوان طلوع می‌‌کند:

به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که‌ چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به‌گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان‌روا
جهان انجمن شد برآن تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او

ص
۵
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

به شوند خجسته بودن روزهای نوروزی است که در یکی دیگر از نامه‌های حماسی ایران (کوش نامه) کین‌خواهی ایرج در روزهای نوروزی آغاز می‌گردد:

چنین تا برآمد براین چند‌سال
منوچهر گردن بیاگند و یال
کمر بست بر کین ایرج به درد
سپه را همه سالیان گرد کرد
به نوروز، روزی ببخشیدشان
یکایک به آهن بپوشیدشان

بنابر باورهای اختر شناسی ایرانیان، دوازده روزِ سالِ نو نماد دوازده برج خورشیدی و دوازده هزارسال عمر جهان است. ورود به هزاره‌ی سیزده، و یا به سخنی، آغاز دورانی تازه (فرشکرد) و پیروزی ایزد تیر برای ایرانیان روزی سپند و آیینی بوده‌است. روز سیزده از سویی به‌درستی پایان چیرگی اهریمن (دیو اپوش) بر جهان هستی است، و از سویی آغاز هزاره‌ی مینوی دیگری است. بربنیادِ این نگره‌ی اختر‌شناسی، روز سیزده در پیش‌گاهِ ایرانیان نماد این رویدادهای شگفت، و روزی سپند و آیینی بوده، و مردم با رفتن به باغ و صحرا (که پس‌ از پیروزی ایزد باران تازگی و خرمی یافته‌اند) و شادی و شاد‌خواری پایانِ مراسم نوروزی را جشن می‌گرفتند. به همین شوند است که یکی از آیین‌های بنیادینِ سیزده‌ِ نوروز با شادی و خنده و سخنان طنز‌آمیز هم‌راه بود. چرا که ایرانیان به ‌راستی براین باورند که شادی و شادمانی که از فروزه‌های اهورایی است، موجبِ از میان رفتن بدی و پلیدی می‌شود.

«تاثیر گذاری و تآثیر پذیری» اصلی بنیادین در داد و ستدهای فرهنگی درمیانِ مردمان گیتی است. بی‌گمان هیچ فرهنگی به‌دور از این بنیادِ مهم نمی‌تواند گام در راهِ بالندگی و شکوفایی نهد. فرهنگِ گوارنده و نیرومندِ ایرانی نیز از این اصلِ بنیادین و محوری برکنار نبوده، و در کنار این دادن‌ها و گرفتن‌های فرهنگی بسی بر غنا، استواری، شادابی و برازندگی‌های خویش افزوده است. بنابر قانونِ گریز‌ناپذیرِ تاثیر‌گذاری و تاثیر‌پذیری، ناخجستگیِ عدد سیزده و پسین‌تر روز سیزده را باید در این اصلِ فرهنگی به جست‌و‌جو گرفت. باید گفت، فرهنگِ سپندِ ایرانی به شوند گوارندگی آن‌چنان به آیین و باوری انیرانی رنگ‌و‌رویی ایرانی می‌بخشد، که شناختِ نخستینِ آن تازه وارد پس ‌از گذشت روزگاری دشوار و یا غیر‌ممکن می‌نماید. باید از نگره‌ای دیگر، بزرگ‌ترین سببِ ناخجستگیِ عدد سیزده را در رویداد‌های بزرگِ کیهانی در روزگارانی بس کهن باز جُست، که دراین روز رنج و بلاهای بسیاری را برای جهانِ گیتایی پدید آورده‌است. در شاه‌نامه نیز از باز گفتِ حکیمِ روشن‌روانِ توس به روشنی می‌توان دریافت که گیتی پیش از نوروز در رنج و مصیبت گرفتار بوده، و به دست‌یاری جمشید ازاین دشواری‌ها و پتیاره‌ی مرگ و نیستی رهایی یافته ‌است:

ص ۶
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
سرِ سالِ نو، هرمز فرودین
بیاسود از «رنج» روی زمین

از این رویداد‌ها در متونِ کهنِ دینیِ گوناگون مانند: وداها، اوستا، تورات، انجیل و متون پهلوی یاد شده‌است. در تورات آمده‌است: روزِ سیزدهم از سالِ نو مصری، که هم‌چون جشن خورشیدی فروردین در ایران جشن گرفته می‌شود، ستاره‌ی دنباله‌داری با زمین برخورد می‌کند، و سببِ آتش‌فشانی‌ها و زمین لرزه‌های سهمناک می‌گردد. شاید براین شوند است که مردم بسیاری در جهان با فرهنگ‌های گوناگون دراین روز خانه‌های خود را رها می‌کردند، و در زیر سقف و بام نمی‌ماندند، و کم‌کم روز سیزدهم سال و پسین‌تر عدد سیزده رنگِ نحوست به‌خود گرفت. در فرهنگ‌های دیرینه‌ی گیتی به روی‌دادهایی باورمند برمی‌خوریم، که همانندی‌های بسیاری با آیین‌های نوروزی دارد. در فرهنگِ دیرینه‌ی مردم یونان، دو شخصیتِ پاک و برتر به‌نام‌های «دوکالیون= Deucalion» و «اوگی گیوس = ogygus» از فاجعه‌ی سیلی دهشت‌ناک (هم‌چون توفان نوح) جان به‌ در می‌برند. مردم یونان هرسال روزِ سیزدهم آوریل برابر با سیزده‌ی فروردینِ ایرانی به ‌یاد او مراسمی برپا می‌کردند. هر خانواده‌ در روزِ سیزده‌ی آوریل، انبانی از آرد و عسلِ نذر شده را در مراسمی آیینی به داخلِ شکاف زمین به مادرِ طبیعت پیشکش می‌کردند. در گاه‌نامه‌های کهن مصری نیز آمده‌است که در سیزدهمِ ماه «تات» بین «هوروس = horous» و «ست = site» دو‌ تن از ایزدانِ استوره‌های مصری، نبردی سخت در‌‌گرفت که رنج ودرد و گرفتاری‌های بسیاری به ‌بار آورد. در تقویم مردمِ نیم کره‌ی غربی، روزِ سیزدهم ماهِ «اولین =eulin» که به چمِ زلزله و جنبش است، روزی ناخجسته است، چرا که در آن روز جهان واردِ عمر کیهانی سیزده می‌‌شود. در متن پهلوی بندهشن(داستان آفرینش) نیز به اشاره‌هایی مرموز از این گونه روی‌دادها بر می‌خوریم: «سدیگر نبرد را زمین کرد که اهریمن درتاخت، زمین بلرزید.» شادروان مهرداد بهار در یک نگره‌ی استوره‌ای براین باور است که «استوره‌های نجومی ایران تحت تاثیر نجوم بین‌النهرینی است. بنابر این دستگاه اختر‌شناسی، هریک از این دوازده اختر که خود بر یکی از دوازده برج فرمان‌روایی دارد، هزار سال بر جهان حکومت می‌کند. بر این بنیاد است ‌که در دانش کیهان شناختی ایران، عمر جهان دوازده هزارسال است، و در پایانِ هزاره‌ی دوازدهم، آسمان و زمین درهم خواهد شد. جشن‌های دوازده روزه‌ی آغازِ سال نمادی از دوازده ماهِ سال است. در پایانِ دوازده هزار‌سال جهان درهم می‌شود، و آشفتگی و درهم ریختگیِ نخستین باز می‌گردد، و قانون و سامان از هستی رخت برمی‌بندد. در پایان دوازده روزِ نوروزی نیز روزِ سیزده نشان و نمودِ آشوب ازلی است، که در این روز نظم و آدابِ اجتماعی رعایت نمی‌‌شد، به این سبب سیزدهم نوروز، نشان درهم ریزی و فرو ریختن نظم جهانی ناخجسته شمرده می‌شود. چرا که پس از هر بی‌نظمی ناخجسته، با برقراری نظم دنیا مقدس می‌شود.» شاید بربنیادِ این باور استوره‌ای است که در روزهای‌نوروزی و به ویژه روز سیزده زنانِ اصفهانی در روزگار صفویان، بی روبند و چادر به خیابان می‌آمدند، و از روزِ چهارده جامعه به نظم و سامانِ دوباره برمی‌گشت.


ص ۷
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند خورشید و ماه #جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای…
.

اما باید ناخجستگی سیزده‌ی نوروز را در آشنایی و ارتباطِ ایرانیان با اروپاییان در روزگارِ صفوی بازجُست، که پای اروپاییان خرافه پرست به ایران باز شد. در یک باورِ دینی «مسیحیان هیچ‌گاه سیزده نفر بر سرِ یک سفره غذا نمی‌خوردند» این باور، باید از خیانتِ یهودای اسخریوطی که سیزدهمین فرد در جرگه مسیح و یازده حواری‌اش در شامِ آخربود، پای گرفته‌ باشد، که با دست‌یاری این حواری، مسیح شناخته، و سپس به صلیب کشیده شد. به شوندِ این باور ترسایی است، که در پاره‌ای از کارنامه‌ها گزارش شده‌است، یونانیان در سالِ پنجاه‌ و دو میلادی، روزِ سیزدهم را به شوند دشمنی با ایرانیان و کیش مزدیسنی به عنوانِ روزی نحس و ناخجسته واردِ فرهنگ و باورِ ایرانیان کردند. در فرهنگ مردمانِ تازی نیز سیزدهم هرماهِ قمری نحس شمرده می‌شود. کاتارها که مردمی از بازماندگانِ کیش مانوی‌اند، که باورهای کیش مزدیسنی و اندیشه‌های فلسفی ایران باستانی در نهادِ این مردمِ پاک جای خوش کرده‌است. در روزِ عید پاک، روز اول آوریل که هر چهار سال مصادف با سیزده‌ی فروردینِ ایرانی است، هم‌چون ایرانیان به درودشت می‌روند، و برای ناهار تخم‌مرغ می‌برند. تخمِ مرغ در باورهای نمادین، نشان باروری، زایش، زادو ولد، و زیادی نسل است. در یک باور کهنِ ایرانی، جهانِ هستی را هم‌چون تخم‌مرغی می‌پنداشتند، که زرده‌ی آن (مرکز هستی) جای‌گاه کشور خونیرثِ بامی (ایران) بود. آیا مردم پاک و بی‌آزارِ کاتار، با این‌کار، و به‌ویژه در روزِ سیزدهم ماه در ناخود‌آگاهِ خویش در آرزوی سرزمین درخشان و فرمان‌روایی نیکویی‌اند؟ بیش‌تر آیین‌ها و باورهای روز سیزده‌ی نوروز در راستای یاری رساندن به اهورامزداست. چراکه در باورهای ژرفِ ایرانی خداوند آدمی را برای یاری خویش در برپایی داد و سامانِ ایزدی آفرید. در بازگفت‌های ایرانی داریم که خداوند در نوروز آدمی را آفرید، و نمایانی زیبایی‌اش (اشه) را با نوروز و آدمی هستش بخشید. باشنده‌ای (کیومرث) که آیینه‌ی راستینِ اشه‌‌ی (زیبایی)‌ خدایی بود، و از بسیاری زیبایی و نورانی بودن کسی تاب نگاه کردن او را نداشت. نوروز و روزهای وابسته‌اش نیز چنین سرشتی دارند، و در حقیقت جلوه‌‌هایی از زیبایی خداوند را به نمایش می‌گذارد. چرا که در یک باور پرکششِ ایرانی، خداوند عینِ هستی ‌و جهانِ هستی همانند خداوند است:

به جهان خرم از آنم، که جهان خرم ازاوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست

بر بنیادِ این باورهای جانی است، که انسانِ ایرانی به هستی و عناصر سپندش مهر می‌ورزد، و آنان را به دیده‌ی بزرگی می‌نگرد. برپایه‌ی این اندیشه‌های گران است که مردم ایران هیچ روزی از ماه‌های ایرانی را که آذین بسته به‌ نامِ یکی از ایزدانِ مینوی است، ناخجسته و اهریمنی نمی‌دانند. چرا که فروردین و ایامِ نوروزش، روزگار بی‌رنجی و ناگرفتاری است، و به سخنی روزگار تاراندن و شکست اهریمنِ پتیاره، و هنگامه‌ی شادی و شادمانی و یاری رساندن به ایزدان مینوی در مسیرِ بالندگی و شکوفایی جهانِ هستی است. پس همه‌ی کوشش‌های باورمندانه و برگزاری آیین‌ها در راستای این آماجِ مقدس است. بنابراین بیرون رفتن از خانه و روی نهادن به دشت و صحرا نه به شوندِ ناخجستگی و نحوست سیزده است. بلکه گونه‌ای از ستایش و سپاس‌داری و ابرازِ شادمانی از پیروزی‌ایزد باران بر دیوِ خشکی است. شاید یکی ازآیین‌های های نوروزی که مردم پگاهان به کنار رود و یا قنات‌ها می‌رفتند و تن می‌شستند، و با شادمانی بر روی هم آب می‌پاشیدند، یادمانی ازاین پیروزی بزرگ باشد. به این شوند است که مردم در روزِ سیزده، سبزه‌هارا به آب روان می‌سپارند، و از ایزد آب (ناهید) و باران (تیر) سالی پُربار و با برکت و سراسر فراوانی را درخواست می‌کنند. در این روزِ سپند است که جوانه‌های عشق و دوستی در کنارهم، چونان ریباسِ یک‌تنه‌ی دوشاخه از زمینِ سرشار از مهر سر می‌زند، و تداوم نسلِ آدمی را برای آماجی گران تداوم می‌بخشد. یکی از آیین‌های سیزده‌ی نوروزی که گواهِ پیشینه‌ی دیرینه‌ی آن است، آیینِ سبزه گره زدن است، که دخترانِ دمِ بخت برای یافتنِ جفتی درخور و رفتن به خانه‌ی شوی به این کار آیینی دست می‌زنند. این آیین به درستی یادمانی نمادین از روئیدن گیاهِ ریواس دو پیکری است که مشی و مشیانه نخستین زوج جهانِ هستی به خواستِ اهورایی از گیاه پیکری به مردم پیکری می‌رسند. در این بازگفتِ ایرانی آمده است: از زمینی که کیومرث درگذشت، پس‌از چهل سال ریباسی یک‌تنه‌ی دوشاخه از زمین رویید، که به شوند پیوستگی تنگ، نر و ماده‌ی آن از یک‌دیگر مشخص نبود. گره زدن دو سبزه به یک‌دیگر به راستی همانی ریباسی است که ازآن مشی و مشیانه به جهان گیتایی گام نهادند. در یکی از متونِ کهن پارسی در گزارشی زیبا آمده است که مشی و مشیانه پس از یافتن پیکرِ آدمی با گره زدن دو شاخه‌ی گیاهِ سپند «مورد» پایه ازدواج را در گیتی بنا نهادند.


ص ۸
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند خورشید و ماه #جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای…
۹

سیزده‌ی فروردین پایان جشن‌های نوروزی است، جشنی که سراسر با مهر و شادی هم‌راه‌ است. هرگز نشانی از غم و اندوه در چهره‌ی باشندگان این جشن نیست، هرچه هست شادی و نشاط، پای‌کوبی و شادمانی، گرد هم‌آیی، هم‌دلی و نوش‌خواری است. در نامه‌ی «اصل ونسبت ودین‌های ایرانیان باستان» از سرشت‌ اهورایی روز سیزده به ‌روشنی یاد شده‌است: «ایرانیان کهن پس از دوازده روز جشن گرفتن وشادی کردن، که به‌یاد دوازده ماه از سال است. روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده‌ای است، به باغ و صحرا می‌رفتند، و شادی می‌کردند، و در حقیقت با این ترتیب، رسمی بودن دوره‌ی نوروز را به‌پایان می‌رسانیدند.» در اندیشه‌های خدا‌باور ایرانی، یکی از نام‌های خداوند «شادی» است، فروزه‌ای هستی‌ساز و جان‌نواز، که گریزاننده‌ی هرگونه نشان اهریمنی از گستره‌ی هستی است. به شوند جای‌گاه ویژه‌ی این فروزه‌ی اهورایی است که راد مرد هخامنشی در بازگفتی یزش‌گون، به‌ روشنی از پیوند آدمی و شادی سخن می‌گوید: «بزرگ است اهورامزدا، که جهان را آفرید، که این آسمان و زمین را آفرید، که مردم را آفرید، وشادی را برای مردم آفرید .» به این شوندهاست که نوروز و جشن‌های وابسته‌اش را در متون کهن، «شادی بزرگ» نامیده‌اند. چراکه به ‌باور مغان ایرانی، برقراری نیکی تنها از راه راستی و شادی میسر می‌شود. در سیزدهمین روز فروردین است که دشت و صحرا جامه‌ای زمردین برتن می‌کند، و باد جان‌بخش نوروزی هرآینه به خرمی و بالندگی این سینه‌ی سبز ومهربان می‌افزاید، و گل‌های نودمیده‌ی بهاری در کنار و گوشه‌‌ی این فرش مخملین به دل‌ربایی نشسته‌اند. به باور یکی از پژوهش‌گران ایرانی، سبزه و گیاه در نخستین هفته‌های فروردین از خود نور و اشعه‌ای ساطع می‌کنند، که برای انسان نیرو‌زا و زندگی‌بخش و دور دارنده‌ی غم و اندوهِ بشری است، و به‌ویژه این نور در سیزده‌ی نوروز بهترین دور دارنده‌ی غم‌ها و پدید آورنده‌ی شادی و نشاط است. شاید به ‌شوند نیرو‌زایی و زندگی‌بخشی این‌نورهاست، که زنان سرزمین نگارنده در روز سیزده برای درمان زن نازا در شکاف کوهی سپند مبادرت به برگزاری آیینی باورمند می‌نمایند، و خواستار باروری و زایشِ بانوی نازا می‌شوند. به شوند خجستگی عدد سیزده است، که ستاره‌شناسان، صورت سیزدهمین ستاره‌ی درخشانِ سپهر خورشیدی را صلیب یا چلیپا می‌نامند، نشانی که سخت پیوسته‌ی ایزد مهر است، و در کوکب‌شناسی نشانه‌ی خورشید هستی‌بخش (مهر) است. به باور گذشتگان، اعداد به طبیعت تحت امرشان تآثیر می‌گذارند، و این گونه میان‌ خدا و جهان آفرینش میانجی می‌شوند. در فرهنگ نژاده‌ی کردان خراسان، عددِ سیزده بسی خجسته و به‌آیین است، هفده شب مانده به نوروز، یعنی سیزده‌ی اسفند را «هَودَه مال، hevdemal = هفده منزل» می‌گویند. در پیش‌گاه این مردم، شب و روز سیزده اسفند سپند و خجسته است. کرمانج‌ها این شبِ سپند رابا پختن نانِ «کماج» به شادی می‌نشینند، و در یک آیین کهن درداخل خمیر کماج مُهره‌ای سبز رنگ را می‌گذارند. مُهره در هنگام تقسیم نان کماج، بهره‌ی هرکس از اعضای خانواده شد، او را فردی خوش یُمن و باروزی می‌پندارند. زیرا که در باورهای ایرانی رنگ سبز نماد رویش و شادابی، فراوانی و برکت است. پس سیزده‌ی نوروز به ‌درستی روز ستایش و شکر‌گزاری شادمانه به درگاه خداوند است، و چه معبد و نیایش‌گاهی برازنده‌تر از طبیعت که نمود و جلوه‌ی راستینی از اَشَه‌ی اهورایی (زیبایی خداوند) است. چرا که به گفت هردوت یونانی: ایرانیان در فضای باز و در طبیعت خداوند بزرگ را ستایش می‌کردند، و هرگز دارای معبد و ستایش‌گاه‌های دست‌ساز و سرپوشیده نبودند، و برای اهورامزدا و ایزدان اهورایی، چونان خدایان دیگر مردمِ کشورها باورمند به پیکر نیستند. چرا که در باورهای نورانی و خرد‌پذیر ایرانی، خداوند پیکری به‌سان نور و روانی به‌سان راستی دارد، و هرگز دیدنی و پسودنی نیست. بنابر‌این اندیشه‌ - باورهای بلند و بی‌گزند، سیزده‌ی نوروز نمایش‌گاهی زیبا و دل‌نواز و خجسته از آیین‌های ستایش و سپاس‌داری مردم ایران از اهورامزدای بزرگ و پسین‌تر فرشته‌ی باران‌ساز «تیر» است، که در روزگارانی پسین‌تر به گونه‌ی آیین‌های طلبِ باران، زایش و باروری با سرشتی پُر از شادی و شادمانی و امیدی نیک چهره ‌نموده‌ است. روزی‌است‌ که ایزد مهرِ همیشه نگرانِ ایران و سرزمین‌های آریایی، راه را برای تشتر باران‌ساز مهیا و آماده می‌سازد، تا باران‌های هستی‌بخش را نثار دُر‌دانه‌ی هستی، ایران اهورایی نماید. «تشتر ستاره‌ی رایومندِ فره‌مند را می ستاییم، که نطفه‌ی آب در بر دارد، توانایی که سرچشمه‌های آب‌ها را به نیروی اسبی روان خواهد ساخت، آن‌ که منزلِ آرام و منزلِ خوش بخشد، آن فروغ درخشنده‌ی درمان دهنده‌ی شفابخش، که چشمه و جویبار و باران را به سوی کشت‌زاران زیبا و منزل‌گاهان و دشت‌ها که مشتاقِ اویند، جاری سازد.» ایدون‌باد.

۲/ ۱۲ / ۱۴۰۱ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام خداوند خورشید و ماه #جستاری_در_خجستگی_سیزده_نوروز جشن‌ها و آیین‌هایی که در میان مردم این سرزمین هزاره هاست، روایی یافته و مُهر قبول را دریافته‌است، بی‌گمان ریشه در فرهنگ کهن‌سال و نژاده‌ی ایرانی دارد. جشن‌هایی که هریک تابلویی رنگارنگ از باورهای…
.
ص ۹ 👆

.

#یاری_نامه_ها:

۱- پور داود، ابراهیم، یشت‌ها، به کوشش بهرام فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۲۵۳۶

۲- بهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر روز، چ اول، ۱۳۷۳

۳- بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه، چ اول، ۱۳۷۶

۴- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات آگاه، چ اول، ۱۳۷۵

۵-- روح الامینی، محمود، آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز، نشر آگه، چ اول، ۱۳۷۶

۶- فرنبغ‌دادگی، بندهشن، به کوشش مهرداد بهار، انتشارات توس، چ اول، ۱۳۶۹

۷- رضایی، عبدالعظیم، اصل و نسب و دین‌های ایرانیان باستان، انتشارات نویسنده، چ سوم، ۱۳۷۴

۸- عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینه‌ی اساطیر و فرهنگ عامه‌ی ایران، نشر قُمری، چ اول، ۱۳۷۴

۹- تاریخ هردوت، به کوشش هادی هدایتی، انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، ۱۳۸۳

۱۰- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، به کوشش ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی فرهنگی، چ هفتم، ۱۳۸۲

۱۱- آیدانلو، سجاد، سیزده‌بدر، نشریه‌ی فرهنگ و ادب عامه، سال ششم، خرداد و تیر ۱۳۹۷

۱۲- ا.جی. کارنوی، اساطیر ایران، به کوشش دکتر احمد طباطبایی، ناشر کتاب‌فروشی اپیکور تبریز، ۱۳۴۱

۱۳- تقی‌زاده، حسن، مقالات، جلد دهم، به کوشش ایرج افشار، انتشارات شکوفان، ۱۳۵۷

۱۴- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش عثمانوف، مسکو، ج هشتم، ۱۹۷۳

۱۵- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، مسکو، ج اول، ۱۹۶۶

۱۶- ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی، به کوشش محمد روشن، نشر صدای معاصر، چ اول، ۱۳۷۷

۱۷- ایرانشان بن ابی‌الخیر، کوش‌نامه، به کوشش جلال متینی، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۷۷

۱۸- ژاک‌وندیه - واتین‌دری‌تون، تاریخ مصر قدیم، به کوشش احمد به‌منش، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۶

۱۹- ف . ژیران، فرهنگ اساطیر یونان، به ‌کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، انتشارات فکر روز، چ اول، ۱۳۷۵

۲۰- فاطمی، سعید، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵

۲۱- ن. ک. ساندرز، حماسه گیل‌گمش، به‌کوشش دکتر اسماعیل فلزی، انتشارات هیرمند، چ اول، ۱۳۷۶

۲۲- سی. اِی. بورلند، اسطوره‌های حیات و مرگ، به کوشش دکتر رقیه بهزادی، نشر علم، چ اول، ۱۳۸۷

۲۳- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به کوشش اکبر داناسرشت، انتشارات امیر‌کبیر، چ سوم، ۱۳۶۳

۲۴- گردیزی، محمود‌بن ضحاک، زین‌الااخبار، به‌کوشش رحیم رضازاده ملک، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۴

ص
۱۰

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
noroozkhani
tahooni
تبلیغ اولین قسمت
پادکست «فرهنگ‌شفاهی خراسان»
#نوروز_خوانی

https://t.me/khorasan_folklore
.

#نقش_درختان_کهن_در_باور_عامیانه_مردم


حمید ضیایی: در باور تمام مردم دنیا، اعتقاد به درختان و یا اشیا وجود دارد. در میان توده‌ی مردم، بعضی اشیا جنبه‌ی مقدس‌گونگی به‌خود می‌گیرد. این‌ تقدس‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که جزوی از زندگی روزمره‌ی انسان...

متن کامل مقاله فوق را در سه صفحه زیر بخوانید 👇


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #نقش_درختان_کهن_در_باور_عامیانه_مردم حمید ضیایی: در باور تمام مردم دنیا، اعتقاد به درختان و یا اشیا وجود دارد. در میان توده‌ی مردم، بعضی اشیا جنبه‌ی مقدس‌گونگی به‌خود می‌گیرد. این‌ تقدس‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که جزوی از زندگی روزمره‌ی انسان... متن…
.

#نقش_درختان_کهن_در_باور_عامیانه_مردم



در باور تمام مردم دنیا، اعتقاد به درختان و یا اشیا وجود دارد. در میان توده‌ی مردم، بعضی اشیا جنبه‌ی مقدس‌گونگی به‌خود می‌گیرد. این‌ تقدس‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که جزوی از زندگی روزمره‌ی انسان می‌شود و دیگر آن شیء در حصاری از اعتقادات و تعصبات خرافی قرار می‌گیرد. بعضی دیگر وجهی تاریخی‌اسطوره‌ای پیدا می‌کند و ماندگار می‌شود. از طرفی، بعضی دیگر مانند درختان به دلایل متعددی از جمله قدمت و ماندگاری، اعتقاد به کاشته شدن به دست پیامبران و امامزادگان، رویی مقدس‌گونه پیدا می‌کنند. به‌عنوان مثال می‌توان «سرو کاشمر» را مثال آورد. درختی که به اعتقاد مردم و هم‌چنین تذکره‌ها و کتاب‌های تاریخ، به دست زرتشت کاشته شده است. هم‌چنین این اعتقاد در شاهنامه‌ی دقیقی هم بیان شده است. به موضوع سرو در ادامه خواهیم پرداخت.
در منطقه‌ی ترشیز درختان کهن و مقدس وجود دارد. «سرو» از برجسته‌ترین درختان است که چهره‌ای ملی هم به خود گرفته است. از سوی دیگر، وجود درخت «بَنه» و هم‌چنین «چنار» هم برجستگی منطقه‌ای دارد. اهمیت و برجستگی سرو از این روست که در کتاب‌های متعدد تاریخی نسبش را به زرتشت می‌رسانند؛ اما سؤالی که مطرح می‌شود، این است‌که چنار و بنه چرا در میان مردم نقشی مقدس‌گونه به خود گرفته است؟
بعضی درختانِ مقدس ریشه در باروهای اساطیری دارد. «چنار» یکی از این درخت‌هاست. ««چنار، شاه درخت‌هاست.» اما تنها عظمت، سترگی و پرعمری چنار نیست که باعث تقدس چنارهای کهن شده است؛ این نو جوان شدنِ هرساله‌ی چنار نیز هست که به آن حالتی جادویی و ستایش‌انگیز می‌بخشد. چنار هرساله پوست می‌افکند و شاخه‌های تنومند آن رنگ سبز روشنی به خود می‌گیرد و این جوان شدنِ هرساله‌ی چنار، مانند همیشه سبز ماندن سرو، بدان تقدسی می‌بخشد؛ زیرا حفظ قدرت جوانی یکی از شرایط لازم برای باروری است و در نتیجه، آن را مظهر نعمت و برکت بخشیدن ابدی خدایان و ارواح می‌سازد.» (از اسطوره تا تاریخ، بهار مهرداد، چ نهم، نشر چشمه، ۱۳۹۰)
درختان چنار روستای «هُدک» از توابع بردسکن، که بسیار تنومند و استوارند از این قبیل‌اند و هم‌چنین در میانه‌ی میدان این روستا، درخت چناری وجود دارد که علی‌رغم از میان‌سوختگی‌اش، هنوز سبز و پابرجاست. ( در شماره‌های بعدی درباره‌ی این درخت و درختان چنار ورستای هدک و باورهای عامیانه‌اش خواهم نوشت.)
یکی دیگر از درخت‌های مقدس در منطقه، درخت «بنه» در روستای «اسحاق‌آباد» است. به‌گفته‌ی اهالی این روستا، عمر این درخت بالغ‌بر ۶۰۰ سال است که البته نمی‌تواند صحت داشته باشد. در گذشته میان این درخت تهی‌شده بود و مردم در محرم و صفر پای این درخت عزاداری می‌کردند و در آن تهی‌گاه شمع روشن می کردند؛ هم‌چنین به این درخت نخِ مراد می‌بسته‌اند و خواسته‌ی خود را بیان می‌کرده‌اند. خواسته‌ها و نخ‌مرادها عموماً توسط زنان بسته می‌شده است و خواسته‌های عامه بیشتر برای افزایش روزی، بخت‌گشایی، رفع بیماری و گشایش کارها بوده است. رفته‌رفته آن تهی‌گاه به دلیل عوامل طبیعی جوشیده و درخت مجدد خودش را ترمیم کرده که دیگر امروزه شمعی در آن درخت نمی‌توان روشن کرد. هم‌چنین خواسته‌ها و نیازها را هم دیگر با این درخت درمیان نمی‌گذارند؛ اما هنوز این درخت سبز است و در میان مردم دارای احترام و اهمیت است.

ص ۱
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #نقش_درختان_کهن_در_باور_عامیانه_مردم حمید ضیایی: در باور تمام مردم دنیا، اعتقاد به درختان و یا اشیا وجود دارد. در میان توده‌ی مردم، بعضی اشیا جنبه‌ی مقدس‌گونگی به‌خود می‌گیرد. این‌ تقدس‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که جزوی از زندگی روزمره‌ی انسان... متن…
.

🔷سرو اسطوره‌ای کاشمر:

سرو کاشمر، زمزمه‌اش تا کجاها که رفته است و در گوش‌وکنار ادبیات هم ردّ پایی دارد و چه معشوق‌ها که سرو استعاره‌ای از قامتشان شده و چه آزادگانی که به سرو تشبیه شده‌اند و چه جانبازان و سرافرازانی که استواری‌شان به‌نام سرو خوانده شده است. شاید یک وجه برجستگی و ماندگاری سرو، افتادنش به دستور متوکل بوده باشد. افتاد تا نامش در تاریخ ماندگار شود. چراکه انسان اساساً از خودرأی و خودکامه بیزار است و متوکل با چنان دستوری نامی دیگرگونه از خود در تاریخ به‌جای گذاشت.
درباره‌ی خاستگاه سرو «معروف است که زرتشت دو شاخه کاج از بهشت آورد و به‌دست خودش یک از آن‌ها را در کاشمر و دیگری را در فارمد از قرای طوس کاشت. این دو قلمه به مرور زمان بی‌اندازه بزرگ و کهن می‌شوند و مردم به آن‌ها معتقد بوده‌اند. می‌گویند که مرغان بی‌شمار بر آن آشیانه داشته‌اند و در سایه‌ی آن جانواران بسیار می‌چریده‌اند. شهرت این درخت که به‌گوش خلیفه متوکل عباسی می‌رسد حکمی به طاهربن عبدالله که آن زمان حاکم خراسان بوده می‌نویسد که درخت سرو کاشمر را که در بست نیشابور بوده بریده، بر گردونه‌ها نهند و شاخه‌های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد فرستند.
دسته‌ای از زرتشتیان که این حکم را می‌شنوند پنجاه هزار دینار به طاهر وعده می‌دهند که این درخت را نَبُرد ولی طاهر درخت را می‌اندازد و به‌قول نگارنده‌ی تاریخ جهان‌نمای از مدت عمر آن درخت تا سنه‌ی دویست‌وسی‌ودو (۲۳۲ ه.ق) هزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود.» (هدایت، فرهنگ عامیانه‌ی مردم ایران، چ هفتم، نشر چشمه، ۱۳۹۵)
دو نکته درباره‌ی سرو کاشمر ذهنم را به خود درگیر دارد. اول این‌که طبق گفته‌ها و آورده‌ها، دو سرو در دو نقطه کاشته می‌شود و دلیل اهمیت و برجستگی سرو کاشمر چه بوده؟ و دو دیگر این‌که در میان تاریخ‌های ذکر شده تضادی وجود دارد.
هدایت و علامه‌ی دهخدا عمر درخت را در زمان قطع کردن۲۴۵۰ سال ثبت کرده‌اند؛ اما، استاد سعید نفیسی در مقاله‌ای عمر این درخت را در زمان قطع کردن ۱۴۰۵ سال آورده است. «در همه‌ی اسناد و مدارک زردشتی، نشاندن این درخت را به زردشت، پیامبر ایران باستان نسبت داده‌اند و چنان وانمود کرده‌اند که این سرو ۱۴۰۵ سال پیش از بریده شدن در جهان مانده است. (مقالات سعید نفیسی، جلد سوم، به‌کوشش مسعود عرفانیان، بنیاد موقوفات افشار)
نکته‌ی دیگری که در ابهام است، این است که سال قطع درخت به‌دستور متوکل را، ۲۳۲ ه.ق قمری ثبت کرده‌اند. این در صورتی است که متوکل پسر معتصم در ۲۳ ذی‌الحجة سال ۲۳۲ به خلافت رسیده و در ۴ شوال ۲۴۷ ه.ق. به‌دست غلامانش کشته شده است. (همان) هم‌چنین در سنه‌ی ثلاث و ثلثین و مأتین (۲۳۳ه.ق) دستور تخریب حرم مطهر حضرت امام حسین (ع) را می‌دهد. «متوکل با اهل شیعه تعصب داشتی. در سنه‌ی ثلاث و ثلثین و مأتین[ ۲۳۳ ه.ق.] روضه‌ی متبرکه‌ی امیرالمومنین حسینِ علی ع سبط رسول‌الله صلعم خراب کرد، چنانکه زمین را شخم زدند و مردم را از زیارت کردن و مجاور شدن منع نمودند، و آب در صحرا افگند تا گور باطل شود.» (تاریخ گزیده، مستوفی،حمدالله، ج اول، تصحیح: روشن،محمد، بنیاد موقوفات افشار، ۱۳۹۴)
تا این‌جا طبق تاریخ مذکور، در نقل و بیان تاریخ قطع درخت که هدایت نقل کرده و سال قطع را به‌نقل از «تاریخ جهان‌نمای» آورده، اشتباه است. این درخت طبیعتاً و منطقاً و طبق مدت خلافت متوکل که مستوفی چهارده‌سال و نُه ماه و نُه‌روز ذکر کرده، و هم‌چنین عزل طاهربن‌عبدالله به سال ۲۴۷ اتفاق افتاده است.
حمدالله مستوفی نیز همین تاریخ را ذکر کرده است: «متوکل چهارده‌سال و نه‌ماه و نه روز خلافت کرد، و در منتصف شوّال سنه‌ی سبع و اربعین و مأتین (۲۴۷ه.ق) به ارشاد پسرش، به جعفری سامره، بر دست غلامان کشته شد و هم‌آن‌جا مدفون گشت.» (همان)
به‌هرروی سرگذشت این سرو از ابهامات تاریخی است. چراکه تاریخ‌نگاران در نوشتن و توصیف آن، نتوانسته‌اند جلودار احساسات ملی‌میهنی خود باشند و این احتمال وجود دارد که اغراق درباره‌ی توصیف آن درخت زیاده از حد بوده است. با توجه به شواهد موجود و درختان کهن که به‌گفته‌ی بعضی بیش از هزارسال عمر دارند، می‌بینیم که آن‌قدر عظیم و سترگ نیست که بخواهد سایه‌ای به طول و عرض یک فرسنگ داشته باشد. از طرفی، سؤال دیگر این است که چه بر سر سرو فارمد از قرای طوس آمده؟ مگر نه این‌که این دو سرو مینوی به اعتقاد زرتشتیان به دست زرتشت کاشته شده است؟‌ یک دلیل را می‌توان ذکر کرد. با توجه به این‌که متوکل دستور به تخریب حرم مطهر حضرت امام حسین می‌دهد و هم‌چنین به‌دنبال آن (۲۴۷ه.ق) دستور قطع سرو را صادر می‌کند، این امکان وجود دارد که محل تجمع مردم بوده است. سوای وسوسه‌ی دیدن سرو، این احتمال نمی‌تواند وجود داشته باشد که متوکل مکان‌ تجمع مردم را نابوده می‌‌کرده است؟

ص ۲
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #نقش_درختان_کهن_در_باور_عامیانه_مردم حمید ضیایی: در باور تمام مردم دنیا، اعتقاد به درختان و یا اشیا وجود دارد. در میان توده‌ی مردم، بعضی اشیا جنبه‌ی مقدس‌گونگی به‌خود می‌گیرد. این‌ تقدس‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که جزوی از زندگی روزمره‌ی انسان... متن…
.

🔷چرا درختان مقدس می‌شوند؟

انسان، همواره در طول زیست خود بر زمین، نوعی احساس ناامنی و بی‌پناهی می‌کرده است. یکی از نگرانی‌های مهم انسان، آینده است و این نگرانی او را وادار به توسل و تمسّک به اشیاء و درختان می‌کرده است. انسان چون می‌داند که در جهان هستی قائم‌به‌ذات نیست و جایگاه خود را متزلزل می‌شمارد و از طرفی میل به قدرت و پیروزی و فائق شدن به هرکاری در نهادش وجود دارد، به‌دنبال تسکین و نیرویی مافوق نیروی خود می‌گردیده و می‌گردد. برتراند راسل، فیلسوف بریتانیایی می‌گوید: «میل به تسلیم که به‌اندازه‌ی میل به فرمان دادن واقعی و فراوان است، از ترس ریشه می‌گیرد. نافرمان‌ترین دسته‌ی کودکان در یک موقعیت وحشت‌آور، مانند آتش‌سوزی، دستور یک بزرگ‌سال با کفایت را کاملاً گوش می‌کنند.» (قدرت، راسل، برتراند، ترجمه: دریابندری، نجف، چ ششم، ۱۳۹۷، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی).
از سوی دیگر، تا آن‌جا که نگارنده دیده است، وجود درختانی که حالتی مقدس‌گونه به خود گرفته‌اند، از جرگه‌ی درختان نادر در آن اقلیم بوده است. به‌عنوان مثال، درخت بنه نمی‌تواند در کویر ببالد و بروید؛ وقتی در روستایی کویری مانند اسحاق‌آباد چنین درختی رشد و نمو می‌یابد، بدون‌شک مردم برای حفظ آن درخت، چنین باورهایی پیدا می‌کرده‌اند تا از این راه، درخت را محافظت کنند. مشابه همین اعتقادات عامیانه را می‌توان درباره‌ی آب در منطقه‌ی ترشیز بررسی کرد. آب، یکی از دغدغه‌های مهم مردم کویری است و برای حفظ آن، که هم برای آشامیدن از آن بهره می‌برده‌اند و هم کشاورزی و هم برای دام‌ها و احشام مورد استفاده بوده است، می‌باید اعتقادات یا باورهایی را رواج می‌داده‌اند. به‌عنوان‌مثال برای حفظ پاکی آب، مردم را از آلوده کردن آب برحذر می‌داشته‌اند. می‌گفته‌اند:«‌اگر کسی در آب آلودگی ایجاد کند، کفن پدرش را آب می‌برد.» (فرهنگ شفاهی ترشیز، نگارنده)
با وجود این اعتقاد، آب را همواره پاک نگه می‌داشته‌اند. به گمانم برای حفظ درخت‌ها هم می‌تواند چنین اعتقاداتی رواج می‌یافته تا از هرگونه گزند در امان بماند.

شنبه ۰۵ فروردین ۱۴۰۲

#حمید_ضیایی

ص ۳


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

⚫️ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

⚫️فرارسیدن سالروز شهادت مولی‌الموحدین، حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) را تسلیت می‌گوییم.


می
خواست سپیده شب شود عالم گیر
شاید که ورق خورد به نوعی تقدیر

از چشم مناره می‌توان خواند این حرف
ای کاش کند موذن امشب تأخیر

#استاد_مهدی_رحمانی_قوچانی


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan