Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 🔷فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد. 👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh/ #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan
.
🔷فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️من در آکسفورد که بودم،آنجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به فارسی شعر میگفت و شعر در سبک هندی!
شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضیهایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیدهای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمیتواند دیکُد کند به اصطلاح زبانشناسها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمیشود که اینقدر اینها... [انگلیسیها]
بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. شما بیایید اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند. آنها میدانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد، میتواند با شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّۀ هندی میگوید: گور بابای این زبان اُردو. من که میتوانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی… را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم، چنانکه کردند.
ببینید آنهایی که روی زبانهای محلّی ما فشار میآورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او میداند چکار میکند، او میداند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو سه تا شعر بند تنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم میگوید من فاتحهٔ این را خوندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم. الان شما فکر میکنید روسها چه کار میکنند در آسیای میانه، در سرزمین آسیای میانه روسها الان سیاستشان همین است. هر قومیت کوچکی را پروبال میدهند. میگویند خلق قزاق و … بگویید گور بابای ادبیات فارسی و سعدی و حافظ. شما بیایید لهجۀ خودتان را موسیقی خودتان را… و ما برایتان کف میزنیم، ما برایتان دپارتمان در مسکو تشکیل میدهیم. مطالعات قوم قزاق و چی و چی… آن بچۀ قزاق مدتی که خواند میگوید این زبان و فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین میخوانم. لرمانتف میخوانم. فاتحه میخوانم بر زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود.
این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و … شناخته میشود در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت میکنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، میگوید من روس میشوم، انگلیسی میشوم. شکسپیر میخوانم، لرمنتف میخوانم، پوشکین میخوانم. این را ما هیچ بهش توجه نمیکنیم.
ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده… چون این زبانهای محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر از اینها اهمیت بدهیم… همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود، سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند (خواهند شد). الان منقطع هستند، با ما هیچ ارتباطی ندارند. پوتین اجازه نمیدهد به اینها که خط نیاکانشان را یاد بگیرند. نمیخواهند گلستان سعدی و بوستان سعدی و نظامی بخوانند، سنگ قبر پدربزرگشان را نمیتوانند بخوانند اینها… [انگلستان] آن شبه قاره هند را هم همینطوری کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت: شما اردو بخوانید. اردو چه دارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. خیلی مهم است. ما این را باید بدانیم. این زبان بین الاقوامی ما منحصر در فارسیزبانان نیست همۀ اقوام، مساهمتکنندگان در خلاقیت این فرهنگ و زبان هستند.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
اول خرداد ۱۳۹۷
دانشگاه تهران
https://t.me/shafiei_kadkani/2334
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh/
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔷فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️من در آکسفورد که بودم،آنجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به فارسی شعر میگفت و شعر در سبک هندی!
شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضیهایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیدهای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمیتواند دیکُد کند به اصطلاح زبانشناسها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمیشود که اینقدر اینها... [انگلیسیها]
بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. شما بیایید اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند. آنها میدانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد، میتواند با شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّۀ هندی میگوید: گور بابای این زبان اُردو. من که میتوانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی… را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم، چنانکه کردند.
ببینید آنهایی که روی زبانهای محلّی ما فشار میآورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او میداند چکار میکند، او میداند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو سه تا شعر بند تنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم میگوید من فاتحهٔ این را خوندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم. الان شما فکر میکنید روسها چه کار میکنند در آسیای میانه، در سرزمین آسیای میانه روسها الان سیاستشان همین است. هر قومیت کوچکی را پروبال میدهند. میگویند خلق قزاق و … بگویید گور بابای ادبیات فارسی و سعدی و حافظ. شما بیایید لهجۀ خودتان را موسیقی خودتان را… و ما برایتان کف میزنیم، ما برایتان دپارتمان در مسکو تشکیل میدهیم. مطالعات قوم قزاق و چی و چی… آن بچۀ قزاق مدتی که خواند میگوید این زبان و فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین میخوانم. لرمانتف میخوانم. فاتحه میخوانم بر زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود.
این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و … شناخته میشود در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت میکنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، میگوید من روس میشوم، انگلیسی میشوم. شکسپیر میخوانم، لرمنتف میخوانم، پوشکین میخوانم. این را ما هیچ بهش توجه نمیکنیم.
ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده… چون این زبانهای محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر از اینها اهمیت بدهیم… همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود، سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند (خواهند شد). الان منقطع هستند، با ما هیچ ارتباطی ندارند. پوتین اجازه نمیدهد به اینها که خط نیاکانشان را یاد بگیرند. نمیخواهند گلستان سعدی و بوستان سعدی و نظامی بخوانند، سنگ قبر پدربزرگشان را نمیتوانند بخوانند اینها… [انگلستان] آن شبه قاره هند را هم همینطوری کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت: شما اردو بخوانید. اردو چه دارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. خیلی مهم است. ما این را باید بدانیم. این زبان بین الاقوامی ما منحصر در فارسیزبانان نیست همۀ اقوام، مساهمتکنندگان در خلاقیت این فرهنگ و زبان هستند.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
اول خرداد ۱۳۹۷
دانشگاه تهران
https://t.me/shafiei_kadkani/2334
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh/
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️من در آکسفورد که بودم،آنجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان…
ـــــــــــــــــــــــ
فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️من در آکسفورد که بودم،آنجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان…
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#غوک_نامه
کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بیبدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...
بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوکنامه".
هرچه در شعر غوکنامه پیش رفتم، واژه به واژهی شعر را عمیقتر و پر رمز و رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوکنامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...
غوکنامه
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حبابتان
در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شومْشیونِ چو نَعیب غُرابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمع تمامْکاستهٔ نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْرِقابتان
گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نی اصلتان بهقاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان
این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقای لجنکدهست
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان.
فروردین 1349
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
💢 #تحریف_تاریخ_یا_سرقت_ادبی؟*
منتشر شده در روزنامه اطلاعات 26 آبان 1394
....
متن کامل در زیر همین پست👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
💢 #تحریف_تاریخ_یا_سرقت_ادبی؟*
منتشر شده در روزنامه اطلاعات 26 آبان 1394
....
متن کامل در زیر همین پست👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 💢 #تحریف_تاریخ_یا_سرقت_ادبی؟* منتشر شده در روزنامه اطلاعات 26 آبان 1394 .... متن کامل در زیر همین پست👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر…
.
💢 #تحریف_تاریخ_یا_سرقت_ادبی؟*
منتشر شده در روزنامه اطلاعات 26 آبان 1394
🔷در روند سینمای خانگی، فیلمی تهیه و پخش شده به نام ” رستم و سهراب ” که با توجه به نوع فیلم که انیمیشن است، مخاطبانش بیشتر کودکان و نوجوانان خواهند بود.
🔷دالوندها قصه فیلم را از شاهنامه سرقت کردهاند و با تحریفی سخیف در بحبوحه درگیری پدر و فرزند، تهمینه را به صحنه وارد می کنند تا پدر و پسر را به یکدیگر معرفی و به این ترتیب از مرگ حتمی سهراب جلوگیری کند. شاید آرزوی دالوندها این بوده که از تکرار تراژدی در فیلم جلوگیری کنند، اما سؤال اینجاست که آیا تهیه کننده و کارگردان و فیلمنامه نویس، حق تحمیل چنین تحریفی به تاریخ و اسطوره ها را دارند؟
🔷روح فردوسی با شنیدن چنین تحریفی خواهد لرزید و زنده یاد استاد باستانی پاریزی از مرگ نابهنگام خود پشیمان خواهد شد که نیست تا پاسخی در خور به داریوش و کیانوش دالوند بدهد که آقایان، کودک و نوجوانی که شاهنامه خوانده یا از پدر و مادرش شنیده یا در کتاب فارسی دبستانش خوانده که تهیگاه سهراب به خنجر پدر دریده شده و چه عوامل خودی و بیگانه در آفرینش این تراژدی جاودان و ماندگار و البته غمناک و دردآلود نقش داشته اند که با کوته نگری کیکاوس نوشدارو هم برای تغییر تراژدی دیر می رسد که غمنامه همانگونه که حکیم توس خواسته به پایان برسد؛ حالا با دیدن این فیلم، تمام اندوخته هایش(!) با تعارضی حیرت آور مواجه و ذهنش درگیر می شود که کدام درست می تواند باشد؟ و یا چرا فردوسی همانند دالوندها روحیه انسان دوستانه نداشته است که از مرگ سهراب جلوگیری کند؟ نمی دانم اینها را که من می نویسم، اگر باستانی پاریزی بود، می گفت یانه؟
و این سؤال همچنان باقی است که فیلمنامه نویس و کارگردان تا کجا آزادند؟ و وزارت ارشاد که در صدور مجوز، مو را از ماست می کشد؛ پس چرا در مقابل چنین تحریفی سکوت کرده یا اصلا آن را ندیده است؟…
🔷آیا اگر تهیه کننده فیلم مسلم ابن عقیل در محل پرتاب مسلم از بالای قصر، یک تور نجات پهن می کرد؛ اجازه نمایش می گرفت؟ ایران است و شاهنامه و بر اساتید تاریخ و ادبیات این مرز وبوم است که صدای اعتراض سردهند که با میراث فرهنگی بازی نشود.
🔷آقای دالوند اگر قصد برداشت آزاد دارند، چرا سراغ کلیله و دمنه نمی روند؟ چرا داستان های گلستان را که تاب هرگونه تغییری را دارد، دستمایه قرار نمی دهند که قطعاً آموزنده هم خواهد بود. امید آن که شاهد دستبردهای دیگری از این قبیل نباشیم.
#حسین_جیوار
ـــــــــــــــــــــــــــــ * به نظر میرسد که احتمالاً حالت سومی هم وجود داشته باشد.صرف نظر از فرض تحریف تاریخ یا سرقت ادبی مورد نظر نویسنده ارجمند، ممکن است گزینه سومش همان حالت«هیچکدام»باشد .یعنی کارگردان اثر، در عالم تخیل و دخل و تصرف هنری، ابتکار به خرج داده و چنین شیوه هایی هم( البته با تصریح به آن) کمی تا قسمتی معمول است !
- ادب و هنر.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
💢 #تحریف_تاریخ_یا_سرقت_ادبی؟*
منتشر شده در روزنامه اطلاعات 26 آبان 1394
🔷در روند سینمای خانگی، فیلمی تهیه و پخش شده به نام ” رستم و سهراب ” که با توجه به نوع فیلم که انیمیشن است، مخاطبانش بیشتر کودکان و نوجوانان خواهند بود.
🔷دالوندها قصه فیلم را از شاهنامه سرقت کردهاند و با تحریفی سخیف در بحبوحه درگیری پدر و فرزند، تهمینه را به صحنه وارد می کنند تا پدر و پسر را به یکدیگر معرفی و به این ترتیب از مرگ حتمی سهراب جلوگیری کند. شاید آرزوی دالوندها این بوده که از تکرار تراژدی در فیلم جلوگیری کنند، اما سؤال اینجاست که آیا تهیه کننده و کارگردان و فیلمنامه نویس، حق تحمیل چنین تحریفی به تاریخ و اسطوره ها را دارند؟
🔷روح فردوسی با شنیدن چنین تحریفی خواهد لرزید و زنده یاد استاد باستانی پاریزی از مرگ نابهنگام خود پشیمان خواهد شد که نیست تا پاسخی در خور به داریوش و کیانوش دالوند بدهد که آقایان، کودک و نوجوانی که شاهنامه خوانده یا از پدر و مادرش شنیده یا در کتاب فارسی دبستانش خوانده که تهیگاه سهراب به خنجر پدر دریده شده و چه عوامل خودی و بیگانه در آفرینش این تراژدی جاودان و ماندگار و البته غمناک و دردآلود نقش داشته اند که با کوته نگری کیکاوس نوشدارو هم برای تغییر تراژدی دیر می رسد که غمنامه همانگونه که حکیم توس خواسته به پایان برسد؛ حالا با دیدن این فیلم، تمام اندوخته هایش(!) با تعارضی حیرت آور مواجه و ذهنش درگیر می شود که کدام درست می تواند باشد؟ و یا چرا فردوسی همانند دالوندها روحیه انسان دوستانه نداشته است که از مرگ سهراب جلوگیری کند؟ نمی دانم اینها را که من می نویسم، اگر باستانی پاریزی بود، می گفت یانه؟
و این سؤال همچنان باقی است که فیلمنامه نویس و کارگردان تا کجا آزادند؟ و وزارت ارشاد که در صدور مجوز، مو را از ماست می کشد؛ پس چرا در مقابل چنین تحریفی سکوت کرده یا اصلا آن را ندیده است؟…
🔷آیا اگر تهیه کننده فیلم مسلم ابن عقیل در محل پرتاب مسلم از بالای قصر، یک تور نجات پهن می کرد؛ اجازه نمایش می گرفت؟ ایران است و شاهنامه و بر اساتید تاریخ و ادبیات این مرز وبوم است که صدای اعتراض سردهند که با میراث فرهنگی بازی نشود.
🔷آقای دالوند اگر قصد برداشت آزاد دارند، چرا سراغ کلیله و دمنه نمی روند؟ چرا داستان های گلستان را که تاب هرگونه تغییری را دارد، دستمایه قرار نمی دهند که قطعاً آموزنده هم خواهد بود. امید آن که شاهد دستبردهای دیگری از این قبیل نباشیم.
#حسین_جیوار
ـــــــــــــــــــــــــــــ * به نظر میرسد که احتمالاً حالت سومی هم وجود داشته باشد.صرف نظر از فرض تحریف تاریخ یا سرقت ادبی مورد نظر نویسنده ارجمند، ممکن است گزینه سومش همان حالت«هیچکدام»باشد .یعنی کارگردان اثر، در عالم تخیل و دخل و تصرف هنری، ابتکار به خرج داده و چنین شیوه هایی هم( البته با تصریح به آن) کمی تا قسمتی معمول است !
- ادب و هنر.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#تصنیف_مرغ_سهر ۱ (سحر)
خواننده : #سروش_دادیار
تنبک : استاد مجید حسابی
آهنگساز، تنظیم کننده و نوازنده تار : ستار هشیاری پور
کمانچه : نوید مظاهری
ادیت ویدیو : راحیل ستار
قمر نخستین خواننده زن ایرانی بود که در کنسرت گرند هتل بدون حجاب روی صحنه حاضر شد. پیش از کنسرت، عکسی به یادگار گرفت و تردید نداشت که آن شب به دست مرتجعین کشته خواهد شد. قمر نماد زن آزاده ای شد که پیش و بیش از هرکسی به روشنگری مردمانش می اندیشید.
راهش پر رهرو باد.
#سروش_دادیار
https://www.instagram.com/p/CkI6wQ_NTGI/
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
۱_سهر: بیداری؛ شب زنده داری...
گل مورّد گشته ست چشم ز سهر
ز آتش دلم از گل همی گلاب کنند.
مسعود سعد
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#تصنیف_مرغ_سهر ۱ (سحر)
خواننده : #سروش_دادیار
تنبک : استاد مجید حسابی
آهنگساز، تنظیم کننده و نوازنده تار : ستار هشیاری پور
کمانچه : نوید مظاهری
ادیت ویدیو : راحیل ستار
قمر نخستین خواننده زن ایرانی بود که در کنسرت گرند هتل بدون حجاب روی صحنه حاضر شد. پیش از کنسرت، عکسی به یادگار گرفت و تردید نداشت که آن شب به دست مرتجعین کشته خواهد شد. قمر نماد زن آزاده ای شد که پیش و بیش از هرکسی به روشنگری مردمانش می اندیشید.
راهش پر رهرو باد.
#سروش_دادیار
https://www.instagram.com/p/CkI6wQ_NTGI/
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
۱_سهر: بیداری؛ شب زنده داری...
گل مورّد گشته ست چشم ز سهر
ز آتش دلم از گل همی گلاب کنند.
مسعود سعد
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
#جلال_مقامی، یکی دیگر از صداهای ماندگار دوبله کشور درگذشت.
فعالیت هنری را از سنین نوجوانی با بازی در تئاتر شروع کرد و سپس به تشویق حیدر صارمی از سال ۱۳۳۷ وارد عرصهٔ دوبلاژ شد.
مقامی در سال ۱۳۴۴ در ۲۴ سالگی با فیلم من مادرم اولین تجربه بازیگری خود را بدست آورد و تا شروع انقلاب اسلامی در ۴ کار سینمایی ایفای نقش کرد. وی بعد از انقلاب نیز در ۳ فیلم بازی کرد اما عمده شهرت وی به اجرای برنامه تلویزیونی دیدنیها بود.
جلال مقامی بهجای بازیگرانی همچون رابرت ردفورد،عمر شریف، داستین هافمن صحبت کرده و از جمله چهرههای ماندگار عرصهی دوبله محسوب میشود.
?نام برده به دلیل کهولت سن و بیماری زمینهای درگذشت.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#جلال_مقامی، یکی دیگر از صداهای ماندگار دوبله کشور درگذشت.
فعالیت هنری را از سنین نوجوانی با بازی در تئاتر شروع کرد و سپس به تشویق حیدر صارمی از سال ۱۳۳۷ وارد عرصهٔ دوبلاژ شد.
مقامی در سال ۱۳۴۴ در ۲۴ سالگی با فیلم من مادرم اولین تجربه بازیگری خود را بدست آورد و تا شروع انقلاب اسلامی در ۴ کار سینمایی ایفای نقش کرد. وی بعد از انقلاب نیز در ۳ فیلم بازی کرد اما عمده شهرت وی به اجرای برنامه تلویزیونی دیدنیها بود.
جلال مقامی بهجای بازیگرانی همچون رابرت ردفورد،عمر شریف، داستین هافمن صحبت کرده و از جمله چهرههای ماندگار عرصهی دوبله محسوب میشود.
?نام برده به دلیل کهولت سن و بیماری زمینهای درگذشت.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
#کوروش_بزرگ : سربازان من دوستانه گام بر می داشتند
(و آنگاه که) سربازان من دوستانه اندر بابل گام بر میداشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمام سرزمین سومر و اکد ترساننده باشد. من شهر بابل و همهٔ (دیگر) شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم...
درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و آنگاه مرا، کوروش، پادشاهی که پرستندهٔ وی است و کمبوجیه، فرزند زادهشدهٔ من و همهٔ سپاهیانم را با بزرگواری افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد، (و ما) والاترین پایهٔ [خدائیش] را ستودیم.
#عبدالمجید_ارفعی، فرمان کوروش بزرگ، ص ۴۸-۴۹
https://t.me/shahnamehpajohan/16786
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#کوروش_بزرگ : سربازان من دوستانه گام بر می داشتند
(و آنگاه که) سربازان من دوستانه اندر بابل گام بر میداشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمام سرزمین سومر و اکد ترساننده باشد. من شهر بابل و همهٔ (دیگر) شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم...
درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و آنگاه مرا، کوروش، پادشاهی که پرستندهٔ وی است و کمبوجیه، فرزند زادهشدهٔ من و همهٔ سپاهیانم را با بزرگواری افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد، (و ما) والاترین پایهٔ [خدائیش] را ستودیم.
#عبدالمجید_ارفعی، فرمان کوروش بزرگ، ص ۴۸-۴۹
https://t.me/shahnamehpajohan/16786
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
#نظر_شفیعی_کدکنی_دربارۀ_رابطه_میان_هنر_و_سیاست
یک از دو
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی شفیعیکدکنی در دسترس است.
شفیعی وقتی جوان و میانسال بود «تعهد سیاسی» را لازمۀ قطعی هنر میدانست. هم خودش سیاسی بود و هم بعضاً شاعران را بر مبنای معیارهای سیاسی ارزیابی میکرد. بخش بزرگی از انتقادات تند آن ایام او به سهراب سپهری و تولّلی به مرام و منش متفاوت سیاسی و اجتماعی آن دو هنرمند برمیگردد. اما امروز شفیعی میان هنر و سیاست ملازمهای نمیبیند و تعامل میان آندو را از جنس تقابل منطقی «عدم ملکه و ملکه» میداند؛ این یعنی اساساً شأن هنر، سیاست نیست؛ به این معنا که اصولاً از هنر توقع نمیرود که سیاسی باشد همانطور که از دیوار توقع نمیرود ببیند و بشنود. او کار هنرمند را خلق اثر هنری میداند. میگوید این "انتخاب" و "حق" هنرمند است که آنطور که دلش میخواهد به سیاست و اجتماع بنگرد و سیاسی باشد یا نباشد و عقاید سیاسیاش بهاصطلاح «ارتجاعی» باشد یا «پیشرو».
او همچنین به یک آسیب استیلای نگاه سیاسی و تعهدمحور به ادبیات و هنر توجه داده است. به این نکته که توتالیتریزم و تمامیتطلبی فقط از جانب حکومت سرکوبگری که حق انتخاب و رأی مردم را غصب میکند و صرفاً فکر خود و رای خود را معتبر میشمارد، اعمال نمیشود. این که برخی روشنفکران و هنرمندان بهاصطلاح متعهد و مبارز، فقط تلقی خود از «تعهد» و نحوۀ تعامل میان هنرمند و اجتماع و سیاست را درست بدانند و سلیقۀ خود را بر دیگران تحمیل کنند و جامعه و هنرمندانی را که مانند آنها فکر و عمل نمیکنند، زیر فشار بگذارند، هم از مصادیق توتالیتریزم است و منشی است ضدّ آزادی.
ادا مه در زیر همین پست👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
منبع: https://t.me/n00re30yah/743
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#نظر_شفیعی_کدکنی_دربارۀ_رابطه_میان_هنر_و_سیاست
یک از دو
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی شفیعیکدکنی در دسترس است.
شفیعی وقتی جوان و میانسال بود «تعهد سیاسی» را لازمۀ قطعی هنر میدانست. هم خودش سیاسی بود و هم بعضاً شاعران را بر مبنای معیارهای سیاسی ارزیابی میکرد. بخش بزرگی از انتقادات تند آن ایام او به سهراب سپهری و تولّلی به مرام و منش متفاوت سیاسی و اجتماعی آن دو هنرمند برمیگردد. اما امروز شفیعی میان هنر و سیاست ملازمهای نمیبیند و تعامل میان آندو را از جنس تقابل منطقی «عدم ملکه و ملکه» میداند؛ این یعنی اساساً شأن هنر، سیاست نیست؛ به این معنا که اصولاً از هنر توقع نمیرود که سیاسی باشد همانطور که از دیوار توقع نمیرود ببیند و بشنود. او کار هنرمند را خلق اثر هنری میداند. میگوید این "انتخاب" و "حق" هنرمند است که آنطور که دلش میخواهد به سیاست و اجتماع بنگرد و سیاسی باشد یا نباشد و عقاید سیاسیاش بهاصطلاح «ارتجاعی» باشد یا «پیشرو».
او همچنین به یک آسیب استیلای نگاه سیاسی و تعهدمحور به ادبیات و هنر توجه داده است. به این نکته که توتالیتریزم و تمامیتطلبی فقط از جانب حکومت سرکوبگری که حق انتخاب و رأی مردم را غصب میکند و صرفاً فکر خود و رای خود را معتبر میشمارد، اعمال نمیشود. این که برخی روشنفکران و هنرمندان بهاصطلاح متعهد و مبارز، فقط تلقی خود از «تعهد» و نحوۀ تعامل میان هنرمند و اجتماع و سیاست را درست بدانند و سلیقۀ خود را بر دیگران تحمیل کنند و جامعه و هنرمندانی را که مانند آنها فکر و عمل نمیکنند، زیر فشار بگذارند، هم از مصادیق توتالیتریزم است و منشی است ضدّ آزادی.
ادا مه در زیر همین پست👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
منبع: https://t.me/n00re30yah/743
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
نور سیاه
نظر شفیعیکدکنی دربارۀ رابطه میان هنر و سیاست
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی…
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی…
.
دو از دو
چکیدۀ سخن استاد را بخوانید:
«از عارف و زاهد توقع اینکه حتماً باید بیاید وسط میدان و مبارزه کند نمی توان داشت. همانطور که از یک نقاش و موزیسین و سینماگر و مجسمهساز هنرمند ذاتاً نمیتوان توقع داشت که حتماً تو باید دارای گرایش سیاسی باشی و حتماً دارای مبارزات ایدئولوژیک باشی. ما از کمالالملک نقاشی میخواهیم البته میتواند این نقاشی دارای گرایشهای اجتماعی باشد و میتواند نباشد. شما نمیتوانید بگویید چون شما عارف شدید باید حتماً فمنیست هم باشید اما مانعی ندارد که کسی بگوید من عارفم و فمنیست هم هستم. مثل این است که بگویی من نقاشم ولی فمنیست نیستم. ملازمهای بین هنرمند بودن با مثلاً فمنیست بودن یا ضدّ فمنیست بودن وجود ندارد. این طوری نگاه نکنید به موضوع. غرضم این است که اینجا تقابل «عدم و ملکه» است که در منطق میگویند. درست مثل دیوار؛ از دیوار ما توقع شنیدن نداریم ولی از این خانم به عنوان یک انسان توقع داریم که بشنود. به این میگویند تقابل عدم و ملکه. اگر زاهدی مبارز است مثل ابوذر قربانش میرویم و اگر هم مبارز نیست به او به عنوان یک مبارز نمره نمیدهیم اما به عنوان یک عارف به عنوان کسی که الاهیات را با نگاه هنری و جمالشناسانه مینگرد به او نمره میدهیم و احترام میگذاریم. هنر هم چنین است. هنرمند هنرمند است.این هنرمند میتواند طرفدار سرمایهداری باشد و میتواند طرفدار سوسیالیزم باشد. الزام بر اینکه چون تو هنرمند شدی حتما باید سوسیالیست باشی یا حتما باید طرفدار سرمایهداری باشی این در واقع نقض غرض مفهوم هنر است. هنر فراتر از این حرفهاست...
آدم وقتی خودش اجتماعی و دارای گرایشهای سیاسی می شود توقّع دارد که همه دارای گرایشهای سیاسی باشند و عیناً هم گرایشهای سیاسی او را داشته باشند. اگر کسی گرایشهای سیاسی مخالف او را داشته باشد گورباباش! نه. اوّلحرف دموکراسی و آزادی این است که تو میخواهی آنجوری بمان و من اینطوری باشم. یادم هست عدّهای از بچّههای کانون نویسندگان ایران، زمان شاه، رفته بودند خدمت استاد زرین کوب که یک اعلامیهای ما نوشتهایم شما امضا کنید. استاد گفته بود من اعلامیه را نمیخوانم. شما بگویید که موضوعش چیست؟ گفته بودند راجع به آزادی است. زرینکوب گفته بود آیا من این آزادی را دارم که این اعلامیه را امضا بکنم یا نکنم؟ خیلی حرف قشنگی زد. گفت: من این آزادی را دارم که این اعلامیه شما را امضا بکنم یا نکنم. اول کار شما میخواهید اولینآزادی مرا از من سلب کنید به این بهانه که شما مدافع آزادی هستید. من نمیخواهم این را امضا بکنم. این آزادی را دارم. بنابراین ما نباید از همه افراد توقع داشته باشیم که مثل ما فکر کنند. این توتالیتر بودن است... الآن بعضی از قدرتمندان ما توتالیتر هستند در صورتی که اگر شما دم از احترام به مردم و احترام به رأی مردم و به فکر مردم میزنید معنی ندارد بگویید که همۀ شما بیایید و مثل من فکر کنید».
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
منبع: https://t.me/n00re30yah/743
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
دو از دو
چکیدۀ سخن استاد را بخوانید:
«از عارف و زاهد توقع اینکه حتماً باید بیاید وسط میدان و مبارزه کند نمی توان داشت. همانطور که از یک نقاش و موزیسین و سینماگر و مجسمهساز هنرمند ذاتاً نمیتوان توقع داشت که حتماً تو باید دارای گرایش سیاسی باشی و حتماً دارای مبارزات ایدئولوژیک باشی. ما از کمالالملک نقاشی میخواهیم البته میتواند این نقاشی دارای گرایشهای اجتماعی باشد و میتواند نباشد. شما نمیتوانید بگویید چون شما عارف شدید باید حتماً فمنیست هم باشید اما مانعی ندارد که کسی بگوید من عارفم و فمنیست هم هستم. مثل این است که بگویی من نقاشم ولی فمنیست نیستم. ملازمهای بین هنرمند بودن با مثلاً فمنیست بودن یا ضدّ فمنیست بودن وجود ندارد. این طوری نگاه نکنید به موضوع. غرضم این است که اینجا تقابل «عدم و ملکه» است که در منطق میگویند. درست مثل دیوار؛ از دیوار ما توقع شنیدن نداریم ولی از این خانم به عنوان یک انسان توقع داریم که بشنود. به این میگویند تقابل عدم و ملکه. اگر زاهدی مبارز است مثل ابوذر قربانش میرویم و اگر هم مبارز نیست به او به عنوان یک مبارز نمره نمیدهیم اما به عنوان یک عارف به عنوان کسی که الاهیات را با نگاه هنری و جمالشناسانه مینگرد به او نمره میدهیم و احترام میگذاریم. هنر هم چنین است. هنرمند هنرمند است.این هنرمند میتواند طرفدار سرمایهداری باشد و میتواند طرفدار سوسیالیزم باشد. الزام بر اینکه چون تو هنرمند شدی حتما باید سوسیالیست باشی یا حتما باید طرفدار سرمایهداری باشی این در واقع نقض غرض مفهوم هنر است. هنر فراتر از این حرفهاست...
آدم وقتی خودش اجتماعی و دارای گرایشهای سیاسی می شود توقّع دارد که همه دارای گرایشهای سیاسی باشند و عیناً هم گرایشهای سیاسی او را داشته باشند. اگر کسی گرایشهای سیاسی مخالف او را داشته باشد گورباباش! نه. اوّلحرف دموکراسی و آزادی این است که تو میخواهی آنجوری بمان و من اینطوری باشم. یادم هست عدّهای از بچّههای کانون نویسندگان ایران، زمان شاه، رفته بودند خدمت استاد زرین کوب که یک اعلامیهای ما نوشتهایم شما امضا کنید. استاد گفته بود من اعلامیه را نمیخوانم. شما بگویید که موضوعش چیست؟ گفته بودند راجع به آزادی است. زرینکوب گفته بود آیا من این آزادی را دارم که این اعلامیه را امضا بکنم یا نکنم؟ خیلی حرف قشنگی زد. گفت: من این آزادی را دارم که این اعلامیه شما را امضا بکنم یا نکنم. اول کار شما میخواهید اولینآزادی مرا از من سلب کنید به این بهانه که شما مدافع آزادی هستید. من نمیخواهم این را امضا بکنم. این آزادی را دارم. بنابراین ما نباید از همه افراد توقع داشته باشیم که مثل ما فکر کنند. این توتالیتر بودن است... الآن بعضی از قدرتمندان ما توتالیتر هستند در صورتی که اگر شما دم از احترام به مردم و احترام به رأی مردم و به فکر مردم میزنید معنی ندارد بگویید که همۀ شما بیایید و مثل من فکر کنید».
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
منبع: https://t.me/n00re30yah/743
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
نور سیاه
نظر شفیعیکدکنی دربارۀ رابطه میان هنر و سیاست
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی…
استاد شفیعیکدکنی در جلسۀ درس روز سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ به مناسبت بحثی راجع به ارتباط عرفان و سیاست، دربارۀ چگونگی ارتباط میان هنر با سیاست و تعهّد سیاسی هنرمندان سخنانی گفتند که فایل صوتی آن در کانال تلگرامی…
.
چـنـیـن بـود فـرمـان یـزدان پـاک
کـه بـیــدادگـرشـاه گـــردد هـلاک
.
از داستان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب
.
#فردوسی #شاهنامه #شاهنامه_پژوهی #اهریمن #ضحاک #ستم #ستمگر #بیدادگر #ایران #میهن
https://www.instagram.com/p/CkH73JID5fI/
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
چـنـیـن بـود فـرمـان یـزدان پـاک
کـه بـیــدادگـرشـاه گـــردد هـلاک
.
از داستان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب
.
#فردوسی #شاهنامه #شاهنامه_پژوهی #اهریمن #ضحاک #ستم #ستمگر #بیدادگر #ایران #میهن
https://www.instagram.com/p/CkH73JID5fI/
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
💠آبانگان جشن راستی٬ درستی٬ پاکی و پارسایی ودادورزی است...
دشت پهناور ایران به شوند دربندان (محصور) شدن درکوههای سر به آسمان ساییده و پیدایش کویرهای خشک و سوزان لوت ونمک یکی از بخشهای خشک وکم آب جهان به شمار می آید. دشواری ونیاز بی آبی درهمهی روزگاران روان واندیشهی مردمشاش را به خویش واداشته است...
مقاله مستوفایی از آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی برای جشن آبانگان... در پستهای زیر بخوانید 👇👇👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
دشت پهناور ایران به شوند دربندان (محصور) شدن درکوههای سر به آسمان ساییده و پیدایش کویرهای خشک و سوزان لوت ونمک یکی از بخشهای خشک وکم آب جهان به شمار می آید. دشواری ونیاز بی آبی درهمهی روزگاران روان واندیشهی مردمشاش را به خویش واداشته است...
مقاله مستوفایی از آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی برای جشن آبانگان... در پستهای زیر بخوانید 👇👇👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
💠آبانگان جشن راستی٬ درستی٬ پاکی و پارسایی ودادورزی است...
به نام خداوند خورشید و ماه
دشت پهناور ایران به شوند دربندان (محصور) شدن درکوههای سر به آسمان ساییده و پیدایش کویرهای خشک و سوزان لوت ونمک یکی از بخشهای خشک وکم آب جهان به شمار می آید. دشواری ونیاز بی آبی درهمهی روزگاران روان واندیشهی مردمشاش را به خویش واداشته است. دیدگان نگران و درخواست گر برزیگر ایرانی هزاره هاست که برآسمان دوخته شده تا ابرهای ایزدی کشتزارهای تشنه اش را به نوازش قطرات زلال باران شادابی و باروری بخشاید . بربنیاد این خواست و اراده ی هستی سازاست که در تیریشت « تشتر » ستاره ی باران ساز درپیکر اسبی سپید بایال های بلندو آراسته در نبردی نمادین بادیو خشکی « اپوش » که درپیکر اسبی سیاه با یال های آشفته ؛ ابرهای باران زا رازندانی کرده است ٬ درستیزی خویشکارانه است . فرجاماین نبرد نمادین و سرشار ازخیال با پیروزی تشتر بر اپوش ؛ ابرهای باران ساز از بند این دیو سترگ رهایی یافته ٬ و قطرات باران هستی بخش زمین را ازپلشت خشکی می رهاند . با رویکرد به زیربنای اقتصادی این مرزوبوم ( کشاورزی - دامداری ) بیش تر می توان به نقش بارز و پراهمیت آب پی برد . پس بسی بیهوده و شگفت نیست که ذهن آفریننده و نیکوشناخت ایرانی برای آخشیج ( عنصر ) آب تقدسی ژرف و بلند را خواستار گردد . بربنیاد اندیشه های کهن آریایی که زمین و آب رامادینه می انگارد ٬ فرشته ای پاک ومقدس را درنماددوشیزه ای زیبا و آراسته به ویژگی های معنوی و آسمانی نماینده ی آب درگستره ی این جهان خاکی به پندارد . هنرمند وارسته ی ایرانی با درکی ژرف وپسین تر شیفتگانه ؛ آن چنان سروده ای را در ستایش این بغ بانوی پاکی وروشنی ٬ زایش وباروری می سراید ٬ که به گفت بنونیست ازبازگفت یکی از کارنامه نگاران یونانی ؛ گویا تندیس این بانوی ایرانی در برابر سراینده ی دل آگاه و شیفته ی آن بوده است . آبان یشت چکامه ای گوهرآگین ودرعین حال حماسی درستایش فرشته ی آب « أردوی سورأناهیت » (آب پاک وتوانا ) است . دراین چکامه دل کش وجان شکار است که ایرانی آرزومند و روشن نهاد با تمام هستی خویش به ستایش و بزرگ داشت ناهید ودر واقع گوهر آب درکمال عشق و هنرمندی پرداخته است . به شوند این باورهای بلند و هستی آفرین است که آب ورود دراندیشه های این مردم از دیرباز سرشتی آنسری وسپند دارند . دراین اندیشه های روشن وپاک ؛ چهار آخشیجان سپند و ستودنی اند ٬ به ویژه زمین وآب درنگره ی این مردم ازچنان قداستی برخورداراست که فرشته ی آب درجهان گیتایی باسرشت اهورای بزرگ پیوند خورده ٬ و« اهورامزدای بزرگ اورااز نیروی خویش به وجود آورد .» ( آبان یشت ٬ کرده ی ۱ ٬ بند ۶ ) درتمام آثار به جا مانده ی پهلوی آب را گوهری است آسمانی : « سپس از گوهر آسمان آب را آفرید . » ( بندهش ٬ رویه ی ۱۴۰ ) و دریک بازگفت هم گون با قرآن کریم ٬ پایه ومایه ی زیست هستی را دروجود آب می بیند : « هستی ٬ زایش و پرورش همه ی موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست . » ( بندهش ٬ رویه های ۱۱۶- ۱۱۵ ) در اوج این اندیشه های بلند وجهان شمول و فراگیر آب ( ناهید ) است که زمینه ساز ویچارشن ( رهایش ) نهایی پیش از برپایی رستاخیز می شود . به شوند این همه بزرگی هاست که آب در نزد ایرانیان بسی بلند ارج وگرامی است که به خستویی همه کارنامه نگاران یونانی « ایرانیان درآب بول نمی کنند ودرآب تفو نمی اندازند . » ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ی ۱۶۰ ) اوستای سپند از رودی اساتیری ومقدس به نام « أردوی » نام می برد که در سرزمین ایران ویچ جاری است . رودی که آبش به گستردگی تمام آب های جهان است ٬ واز آن هزار رود جداوشاخه شاخه می شود٬ و هیچ گاه فزونی و کاستی نمی گیرد . ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ی ۱۶۶ ) نام ایزد بانوی آب دراوستا وپسین تر متون کهن ایرانی « أرد وی سور أناهیت » است . این نام واژه از سه بخش ساخته شده است ٬ و به درستی با سرشت و خویشکاری این بانوی وارسته و پاک دامن پیوندی تنگ دارد . پاره ی نخست آن « أرد وی » به چم افزایش ٬ بالا آمدن ٬ بالیدن وگسترده شدن است . پاره ی دومش « سور » در وداهای هندیان واوستا به معنای دلیری و زورمندی است . . پاره ی سومش خود از دو بخش « أ » که حرف نفی است ٬ و بخش دیگرش « أهیت » به چم پلید وناپاک است ٬ که روی هم به معنای « رود قوی وپاک یا آب توانای بی آلایش » است . ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ۱۶۵ ) به شوند گاه شماری ایرانی روز دهم آبان جشن آبانگان است . آبانگا ن جشنی پیوسته با بانوی آب است وباوجود همه ی نامهری ها وکین توزی ها ودگرگونی ها جشن آب و آبیاری ٬ باران خواهی ولایروبی کاریزها و جوی هاست . این اندیشه - باور سترگ ودیرینه سال باپای پس کشیدن دین کهن با دگر گونی نه چندان زیاد درجامه ای برازنده درباورهای دین نو ؛ همان نقشی را داراست که بانوی ایرانی در آبان یشت دارد .👇👇
به نام خداوند خورشید و ماه
دشت پهناور ایران به شوند دربندان (محصور) شدن درکوههای سر به آسمان ساییده و پیدایش کویرهای خشک و سوزان لوت ونمک یکی از بخشهای خشک وکم آب جهان به شمار می آید. دشواری ونیاز بی آبی درهمهی روزگاران روان واندیشهی مردمشاش را به خویش واداشته است. دیدگان نگران و درخواست گر برزیگر ایرانی هزاره هاست که برآسمان دوخته شده تا ابرهای ایزدی کشتزارهای تشنه اش را به نوازش قطرات زلال باران شادابی و باروری بخشاید . بربنیاد این خواست و اراده ی هستی سازاست که در تیریشت « تشتر » ستاره ی باران ساز درپیکر اسبی سپید بایال های بلندو آراسته در نبردی نمادین بادیو خشکی « اپوش » که درپیکر اسبی سیاه با یال های آشفته ؛ ابرهای باران زا رازندانی کرده است ٬ درستیزی خویشکارانه است . فرجاماین نبرد نمادین و سرشار ازخیال با پیروزی تشتر بر اپوش ؛ ابرهای باران ساز از بند این دیو سترگ رهایی یافته ٬ و قطرات باران هستی بخش زمین را ازپلشت خشکی می رهاند . با رویکرد به زیربنای اقتصادی این مرزوبوم ( کشاورزی - دامداری ) بیش تر می توان به نقش بارز و پراهمیت آب پی برد . پس بسی بیهوده و شگفت نیست که ذهن آفریننده و نیکوشناخت ایرانی برای آخشیج ( عنصر ) آب تقدسی ژرف و بلند را خواستار گردد . بربنیاد اندیشه های کهن آریایی که زمین و آب رامادینه می انگارد ٬ فرشته ای پاک ومقدس را درنماددوشیزه ای زیبا و آراسته به ویژگی های معنوی و آسمانی نماینده ی آب درگستره ی این جهان خاکی به پندارد . هنرمند وارسته ی ایرانی با درکی ژرف وپسین تر شیفتگانه ؛ آن چنان سروده ای را در ستایش این بغ بانوی پاکی وروشنی ٬ زایش وباروری می سراید ٬ که به گفت بنونیست ازبازگفت یکی از کارنامه نگاران یونانی ؛ گویا تندیس این بانوی ایرانی در برابر سراینده ی دل آگاه و شیفته ی آن بوده است . آبان یشت چکامه ای گوهرآگین ودرعین حال حماسی درستایش فرشته ی آب « أردوی سورأناهیت » (آب پاک وتوانا ) است . دراین چکامه دل کش وجان شکار است که ایرانی آرزومند و روشن نهاد با تمام هستی خویش به ستایش و بزرگ داشت ناهید ودر واقع گوهر آب درکمال عشق و هنرمندی پرداخته است . به شوند این باورهای بلند و هستی آفرین است که آب ورود دراندیشه های این مردم از دیرباز سرشتی آنسری وسپند دارند . دراین اندیشه های روشن وپاک ؛ چهار آخشیجان سپند و ستودنی اند ٬ به ویژه زمین وآب درنگره ی این مردم ازچنان قداستی برخورداراست که فرشته ی آب درجهان گیتایی باسرشت اهورای بزرگ پیوند خورده ٬ و« اهورامزدای بزرگ اورااز نیروی خویش به وجود آورد .» ( آبان یشت ٬ کرده ی ۱ ٬ بند ۶ ) درتمام آثار به جا مانده ی پهلوی آب را گوهری است آسمانی : « سپس از گوهر آسمان آب را آفرید . » ( بندهش ٬ رویه ی ۱۴۰ ) و دریک بازگفت هم گون با قرآن کریم ٬ پایه ومایه ی زیست هستی را دروجود آب می بیند : « هستی ٬ زایش و پرورش همه ی موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست . » ( بندهش ٬ رویه های ۱۱۶- ۱۱۵ ) در اوج این اندیشه های بلند وجهان شمول و فراگیر آب ( ناهید ) است که زمینه ساز ویچارشن ( رهایش ) نهایی پیش از برپایی رستاخیز می شود . به شوند این همه بزرگی هاست که آب در نزد ایرانیان بسی بلند ارج وگرامی است که به خستویی همه کارنامه نگاران یونانی « ایرانیان درآب بول نمی کنند ودرآب تفو نمی اندازند . » ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ی ۱۶۰ ) اوستای سپند از رودی اساتیری ومقدس به نام « أردوی » نام می برد که در سرزمین ایران ویچ جاری است . رودی که آبش به گستردگی تمام آب های جهان است ٬ واز آن هزار رود جداوشاخه شاخه می شود٬ و هیچ گاه فزونی و کاستی نمی گیرد . ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ی ۱۶۶ ) نام ایزد بانوی آب دراوستا وپسین تر متون کهن ایرانی « أرد وی سور أناهیت » است . این نام واژه از سه بخش ساخته شده است ٬ و به درستی با سرشت و خویشکاری این بانوی وارسته و پاک دامن پیوندی تنگ دارد . پاره ی نخست آن « أرد وی » به چم افزایش ٬ بالا آمدن ٬ بالیدن وگسترده شدن است . پاره ی دومش « سور » در وداهای هندیان واوستا به معنای دلیری و زورمندی است . . پاره ی سومش خود از دو بخش « أ » که حرف نفی است ٬ و بخش دیگرش « أهیت » به چم پلید وناپاک است ٬ که روی هم به معنای « رود قوی وپاک یا آب توانای بی آلایش » است . ( یشت ها ٬ ج ۱ ٬ رویه ۱۶۵ ) به شوند گاه شماری ایرانی روز دهم آبان جشن آبانگان است . آبانگا ن جشنی پیوسته با بانوی آب است وباوجود همه ی نامهری ها وکین توزی ها ودگرگونی ها جشن آب و آبیاری ٬ باران خواهی ولایروبی کاریزها و جوی هاست . این اندیشه - باور سترگ ودیرینه سال باپای پس کشیدن دین کهن با دگر گونی نه چندان زیاد درجامه ای برازنده درباورهای دین نو ؛ همان نقشی را داراست که بانوی ایرانی در آبان یشت دارد .👇👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
آب درباورهای شیعی ؛ مهریه ی دختر گران قدر پیامبر اسلام ؛ زهرای بتول است . « بتول » درزبان تازی به چم پاک دامن وپارسا است . برنام دیگر این بانوی خجسته « طاهره و اطهر» نیز به چم پاک وپاکیزه می باشند. همه ی این برنام هابه درستی با همه ی ویژگی های بانوی پاک وباکره ی ایرانی هم سانی بس تنگ دارند . باید گفت که بیشتر جشن های ایرانی سرشتی راست خواهانه وداد جویانه دارند ٬ و روز پیروزی داد بر بیداد و ازهمه نمایان تر پیروزی نور بر ظلمت است . آبانگان نیز این سرشت و ویژگی جدا نیست ٬ « واندر روز آبانگان به امر زوبن طهماسب ٬ بزرگ آب روان کردند درجوی هاکه افراسیاب بیاگنده بود وهم دراین روز خبر رسید به همه کشورها که پادشاهی ازضحاک بشد وبه افریدون رسید . و مردمان برمال وملک خویش مالک گشتند ٬ وبا زن وفرزند خویش اندر ایمنی بنشستند که اندر روزگار ایمنی نبود » ( زین الاخبار ٬ ۱۳۸۳ ٬ رویه ۳۵۱ ) دریک باز گفت فشرده و باریک ؛ ابوریحان بیرونی از بازگردانیدن نقش زنان در اداره ی جامعه دراین روز سخن می گوید : « و اشتراک مادران را با مردم در کدخدایی اعاده داد . » ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ۳۴۰ ) اما در همه ی متون اسلامی که به آوری راست ٬ پیوندی تنگ با متون کهن ایرانی دارند ٬ نقش آب و زن در همه ی آن ها سهیدنی و آشکار است . در بازگفتی دربرهان قاطع به این خویشکاری بزرگ ناهید اشارت رفته است : « چون مدت هشت سال درایران باران نبارید وقحطی شد و مردم بسیار تلف گردیدند وبعضی به ملک دیگر رفتند ٬ عاقبت دراین روز ( آبان روز - دهم آبان ) باران شروع درباریدن کرد .» ( برهان قاطع ٬ ج۱ ٬ ۱۳۷۶٬ ٬ رویه ۳ ) چراکه بیشتر کشاورزان براین باور استوان اند که باران های پاییزی ؛ به ویژه باران های آبان ماه برای کشت پاییزه ی آنان بسیار سودمند ومفید است ٬ و به زبانزدی شهره ٬ گندم ریشه اش را درزمین می دواند وخود را برای رویش هرچه بهتر دربهار آینده آماده می سازد . دریک افسانه ی اسلامی ستاره ی زهره « بذخت اناهید » نامیده شده است . بی گمان این واژه از « بغدخت اناهیت » ایرانی آمده است که به چم ناهید دختر بغ (خدا) می باشد . درپارسی امروزین نیز ناهید نام ستاره ی زهره است که که ویژگی های ناهید ٬ یعنی زیبایی ٬ خوش رویی ٬ شکوه وروشنایی را هم چون « ونوس » رومی با خویش پیوسته دارد . ( یشت ها ٬ ۲۵۳۶ ٬ رویه ۱۶۶ ) این اندیشه های بلند و پاک چنان جان شکار بود که درهمه ی فرهنگ های گران گیتی به برازندگی و گرامی بودن رخ برنموده است ٬ چنان که در فرهنگ دیرینه ی یونانی به آرتمیس ایرانی و در باورهای رومی به دیانای ایرانی شهره گردید . (همان ٬ رویه ۱۷۳) سرزمین قوچان شبستانی است سپند و گران بار از استوره های آریایی . در پیشگاه این مردم چهار آخشیجان را پایگاهی بس بلند وپر ارج است ٬ و از میان این گوهران آسمانی ؛ نقش بارز ونهادین آب و فرشته ی آب دربسیاری از آیین هاو سنت ها وباورهای دیرین مردم قوچان بسی آشکار وپسودنی است . ( رک به مقاله ی نویسنده ٬ منزلت آب وآیین های باران خواهی درقوچان ) آیین هایی که سربه هزاره های نژم آلود و گمان خیز تاریخ دیرینه سال ایران می زنند ٬ وهنوز بسیاری از آیین ها و حرکت های باورمندانه ی شان حکایت ازنژادگی و دیرینگی این جشن ها دارد . اگرچه سوک مندانه نام بسیاری ازاین جشن ها امروزه درسردابه های کین ورزی و ناآگاهی دربند دیو فراموشی گرفتار آمده اند ٬ و به ظاهر نام ونشانی ازاین دردانه های اهورایی را باز نمی یابیم . ولیکن درناخودآگاه بیدارونگاهبان این مردم هم چنان پایا و ماندگارند ٬ به سخنی « هرلحظه به شکلی بت عیار درآید » به گفت شادروان استاد مهرداد بهار ؛ هنوز استوره های این سامان درژرفا ودرون جامعه خود نمایی می کنند ٬ و با مردوزن قوچانی پیوندی سرشتین وجانی دارند٬ وهم چون بسیاری از استوره های دیگران با اندک شماری روشن فکر درتنهایی کلاس های دانشگاهی جا خوش نکرده اند ٬ وهم چنان بانیرو درژرفای سرزمین خبوشان کهن به زندگی شاداب وپر غنج خویش درمیان مردم ادامه می دهند . دریک آیین - باورنه چندان دور درقوچان که پیوستگی تمامبا جشن آبانگان وفرشته ی آب ناهید دارد . مادران دل آگاه قوچانی دراین روز ( دهم آبان ) وبه بازگفتی پنج روز ٱخر آبان ماه بنابر باوری فراموش شده ٬ ولی درپوشش کنشی دیرینه ؛ دختران شوی ناکرده ی ( باکره ) خویش را لباس سپید می پوشانیدند ٬ و درناشت صبح گاهی پنیر وماست می خوردند ٬ وبراین باوربودند که با حرکت آیینی به پیشواز بارش برف سپید می رفتند . رنگ سپید دراختر شناسی ویژه وپیوسته ی ستاره ی زهره یا ناهید است .👇👇👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
در واقع بانوی قوچانی از فرشته ی آب که به گفت اوستا ( آبان یشت ) «کسی که مشیمه ی همه ی زنان را برای زایش پاک کند ٬ کسی که زایش همه زنان را آسان گرداند ٬ کسی که به همه ی زنان حامله درموقع لازم شیر دهد .» خواستار باروری و زایش و فراوانی بود ٬ ودر سخنی برای دختر خویش سپید بختی ناهید را آرزو می کرد . شگفتا که ایزد بانوی چیستا ( فرشته ی دانش و حکمت ) هماره با جامه ای سپید وبرف گون بر باشندگان مورد نواخت نمایان می شود . در یک زبانزد نژاده ی قوچانی ؛ پدران دختر وبه ویژه نوه ی خود را با برنام ( ننی ) مورد خطاب قرارمی دادند ؛ ( ننی مه) یعنی مادرم است . آیا این زبانزد قوچانی آن هم درمورد دختران باکره ؛ یادگاری بس کهن از واژه های دیرسال ( آن - آنا - أن - ان - آنی - انو - نانا- ننه ) که همگی نام های زنانه است ٬ و درهمه ی زبان هاچم ( مادر ) را می دهد ٬ نیست ؟ چراکه درفرهنگ پارتیان الهه ی ( آنااو - انو ) نقش مادر را ایفا می کرد . ( مهره مهر ؛ ۱۳۸۶ ٬ رویه ۴۰۰ ) اکنون اگر از دیدگاهی دیگرگون واژه ی اوستایی ( أردوی سور اناهیت ) راباز کاوی کنیم ٬ واز گزارش سنتی و جا افتاده کمی کناره بگیریم . نام واژه ی « آناهیتا » را می توانیم به سه بهره تقسیم کنیم . پاره نخست ( آن - أن) همان گونه که پیش تر آمد به چم مادراست ٬ و حرف ( ا ) نفی است ٬ و( هیتا ) به چم پلیدی وآلایش است . بنابراین گزارش چم راستین آناهیتا : مادر نیالوده وباکره ی مقدس تواند بود . ( همان ٬ رویه ۴۰۰) با باورمندی به این نگرش ؛ زبانزد قوچانی نیز درست به چم مادرباکره است . از دیدگاهی دیگر نیز می توان به همین مفاهیم بلند دست یافت . چنان چه أرد را با أرت بتوان دو ریخت گوناگون یک واژه دانست که دربیشتر واژگان ایرانی حرف (د ) به ( ت ) دگرگونی می یابد (یشت ها٬ ج۲ ٬ رویه ۱۷۹)٬ أرت درزبان های کهن ایرانی به معنای زمین است ٬ و همانندی اش با فرشته ی آب درخویشکاری وسرشت یک سان است . « أرت یا أرد مثل سفندارمذ وناهیدو چیستا مؤنث تصور شده است . » (یشت ها ٬ ج ۲ ٬ رویه ی ۱۷۹ ) درآبان یشت ؛ ناهید نگاهبان تمامی
آفرینش مقدس درامر زایش وباروری وفزونی است. أرد یا أرت درفرهنگ کهن ایرانی ایزد بخشنده وپاداش دهنده است ٬ قدم او خیر است ٬ وبه هرخانه ای که وارد شود فراخ روزگاری بخشش ٬ نعمت وبرکت بهره ی آنان می شود . شگفتا که این خویشکاری در پیکر این باور گران تاکنون ماندگاری داشته است. که باشندگان خانه وجود دختر را مایه ی برکت ونعمت می دانند . درأرت یشت « أرت به هرخاندانی که به صورت دختر زیبایی روی کند ٬ برکت و وسعت لازمه نزول کند .» ( یشت ها ٬ ج ۲ ٬ رویه ی ۱۸۲ ) چراکه زن وزمین درهمه ی اندیشه های دینی هم سان و هم گون پنداشته شده اند ٬ که خویشکاری شان زایش وباروری و افزونی وبخشش و مهرورزی است . همان گونه که پیش تر دراین نوشتار آمد ؛ این جشن های باورمند و دل ربا درفرهنگ دیرینه ی شفاهی مردم به نمود می رسند ؛ ومیانجی انسان زمینی وآسمانیان می گردند . کاری که هرگز از فرهنگ دستوری و رسمی بر نمی آید . فرجام این نوشتار را با بازگویی آیینی زیبا و دل پسند که زلالی و پاکی اش چونان ناهید ایرانی به دیرینگی هزاره هاست ٬ واکنون درمازهای نژم آلود ناآگاهی زندگی رخ نهان کرده است به پایان می برم. پدرم شادروان ( حاج محمد حسین رحمانی ) از سنتی بس دلکش و جان نواز درویژه ی ارج نهادن به آب وفرشته ی آن درزادگاهش سخن می گفت که نویسنده ی این رج ها ( سطور ) پس از گذشت سالیانی دراز همانند این بازگفت را درآثارالباقیه ی ابوریحان بیرونی باز یافت ٬ وبه بن وریشه ی این سنت - باور دیرین آیینی که دریکی از روستا های این سرزمین سپند به اجرا درمی آمد ٬ پی برد . وبیش ازپیش شیفته بزرگی و دیرینگی فرهنگ ژرف وپربار زادگاهش گردید: « روز نوزدهم اسفند ٬ روز فروردین است که آن را نوروز انهار می گویند ودرآب های جاری عطرو گلاب می ریزند .» ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ی ۳۵۷ ) پدرم بازگو می کرد : دریکی از شب های تابستان ( چله ی تابستان ) که آن زمان نوجوانی بیش نبودم ٬ شب هنگام شاهد اجرای مراسمی شگفت توسط مادرم (مریم سلطان رحمانی ) وچندتن از زنان روستای حاج تقی شد م . مادرم با گلاب پاشی دردست دردهانه ی کاریز که درمیان روستا ؛ درست رو به روی منزل مان قرار داشت ٬ وبا زیبایی و آرامی درمیان روستا جریان می یافت با دیگر زنان گرد آمدند ٬ ودرحین زمزمه هایی که برایم مفهومی نداشت و چیزی ازآن درخاطرم نمانده است ٬ گلاب را در دهانه کاریز ( دهن فره ) ریختند . سپس رو به قبله ایستاده و دعایی کردند ٬ و آرام به دور از چشم مردان به خانه های خود باز گشتند. خارخار آگاهی از این کارهای به ظاهرعجیب چند ماهی مرا می آزرد تا این که سرانجام جرأت وجسارتی کردم وقضیه ی آن شب تابستان را که اتفاقی شاهدش بودم ٬ بامادرم درمیان گذاشتم .👇👇👇👇
آفرینش مقدس درامر زایش وباروری وفزونی است. أرد یا أرت درفرهنگ کهن ایرانی ایزد بخشنده وپاداش دهنده است ٬ قدم او خیر است ٬ وبه هرخانه ای که وارد شود فراخ روزگاری بخشش ٬ نعمت وبرکت بهره ی آنان می شود . شگفتا که این خویشکاری در پیکر این باور گران تاکنون ماندگاری داشته است. که باشندگان خانه وجود دختر را مایه ی برکت ونعمت می دانند . درأرت یشت « أرت به هرخاندانی که به صورت دختر زیبایی روی کند ٬ برکت و وسعت لازمه نزول کند .» ( یشت ها ٬ ج ۲ ٬ رویه ی ۱۸۲ ) چراکه زن وزمین درهمه ی اندیشه های دینی هم سان و هم گون پنداشته شده اند ٬ که خویشکاری شان زایش وباروری و افزونی وبخشش و مهرورزی است . همان گونه که پیش تر دراین نوشتار آمد ؛ این جشن های باورمند و دل ربا درفرهنگ دیرینه ی شفاهی مردم به نمود می رسند ؛ ومیانجی انسان زمینی وآسمانیان می گردند . کاری که هرگز از فرهنگ دستوری و رسمی بر نمی آید . فرجام این نوشتار را با بازگویی آیینی زیبا و دل پسند که زلالی و پاکی اش چونان ناهید ایرانی به دیرینگی هزاره هاست ٬ واکنون درمازهای نژم آلود ناآگاهی زندگی رخ نهان کرده است به پایان می برم. پدرم شادروان ( حاج محمد حسین رحمانی ) از سنتی بس دلکش و جان نواز درویژه ی ارج نهادن به آب وفرشته ی آن درزادگاهش سخن می گفت که نویسنده ی این رج ها ( سطور ) پس از گذشت سالیانی دراز همانند این بازگفت را درآثارالباقیه ی ابوریحان بیرونی باز یافت ٬ وبه بن وریشه ی این سنت - باور دیرین آیینی که دریکی از روستا های این سرزمین سپند به اجرا درمی آمد ٬ پی برد . وبیش ازپیش شیفته بزرگی و دیرینگی فرهنگ ژرف وپربار زادگاهش گردید: « روز نوزدهم اسفند ٬ روز فروردین است که آن را نوروز انهار می گویند ودرآب های جاری عطرو گلاب می ریزند .» ( آثارالباقیه ٬ ۱۳۶۳ ٬ رویه ی ۳۵۷ ) پدرم بازگو می کرد : دریکی از شب های تابستان ( چله ی تابستان ) که آن زمان نوجوانی بیش نبودم ٬ شب هنگام شاهد اجرای مراسمی شگفت توسط مادرم (مریم سلطان رحمانی ) وچندتن از زنان روستای حاج تقی شد م . مادرم با گلاب پاشی دردست دردهانه ی کاریز که درمیان روستا ؛ درست رو به روی منزل مان قرار داشت ٬ وبا زیبایی و آرامی درمیان روستا جریان می یافت با دیگر زنان گرد آمدند ٬ ودرحین زمزمه هایی که برایم مفهومی نداشت و چیزی ازآن درخاطرم نمانده است ٬ گلاب را در دهانه کاریز ( دهن فره ) ریختند . سپس رو به قبله ایستاده و دعایی کردند ٬ و آرام به دور از چشم مردان به خانه های خود باز گشتند. خارخار آگاهی از این کارهای به ظاهرعجیب چند ماهی مرا می آزرد تا این که سرانجام جرأت وجسارتی کردم وقضیه ی آن شب تابستان را که اتفاقی شاهدش بودم ٬ بامادرم درمیان گذاشتم .👇👇👇👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
مادرم با این که زنی بسیار آرام و موقر بود ازاین پرسش بسیار برافروخته شد . عاقبت با اصرار و سماجت کودکانه ام با اکراه سبب اجرای آن سنت آیینی را چنین باز گوکرد : « آب در نزد ما حرمت بسیاری دارد ٬ چراکه مهریه ی حضرت زهرا ( س ) است. ما برای خشنودی ایشان که صاحب اختیار آب است دردهانه ی کاریز گلاب می ریزیم تاحضرت نظری فرموده و کاریز روستایمان همیشه پرآب و روان باشد.» برماست که هم نوا با روان نیاکانمان دراین روزگار تنگی ونایابی آب ٬ با زبان خرد بااندیشه وگفتار وکرداری اهورایی و سخنی رسا وشیوا بانوی پاک ومهربان آب را بستاییم٬ تا اترک تند وچالاکچون روزگاران پیش درخروش آید ٬ و صدهاچشمه ی خشکیده اش دوباره به جوشش درآیند : « برای فروغ و فرش من اورا با نماز بلند می ستایم ٬ من اورا با نماز نیک می ستایم٬ آن اردوی سورناهید مقدس را.» ( آبان یشت٬ کرده ی۱ ٬ بند ۹)
ایدون باد.
مهدی رحمانی قوچانی
۹/ آبان / ۱۳۹۸ خورشیدی
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
ایدون باد.
مهدی رحمانی قوچانی
۹/ آبان / ۱۳۹۸ خورشیدی
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
رو به سوی زندگی
در گریز از هر آنچه بند و بندگی
در ستیز با هر آنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روالِ این روندگی!
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
رو به سوی زندگی
در گریز از هر آنچه بند و بندگی
در ستیز با هر آنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روالِ این روندگی!
#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستارههاست…
مجموعه اشعار «با دماوند خاموش»
سرودهی «سیاوش کسرایی» – ۱۳۴۵
ص ۲۸۳
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستارههاست…
مجموعه اشعار «با دماوند خاموش»
سرودهی «سیاوش کسرایی» – ۱۳۴۵
ص ۲۸۳
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
#زمین_کال
این نکته، نغز گفت به ره پیر روستا
چون تلخ و تیره دید رفیق مرا ز من:
هر گاو گاه شخم، چون کال آیدش زمین
بیراه میزند
همراه خویش را
با شاخهای کین
#سیاوش_کسرایی
مجموعه اشعار ص ۳۷۲
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#زمین_کال
این نکته، نغز گفت به ره پیر روستا
چون تلخ و تیره دید رفیق مرا ز من:
هر گاو گاه شخم، چون کال آیدش زمین
بیراه میزند
همراه خویش را
با شاخهای کین
#سیاوش_کسرایی
مجموعه اشعار ص ۳۷۲
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
یک نَفَر بهجای همگان
[از ریشههای تاریخی استبداد در جامعهٔ ایران]
▪️ریشههای تاریخی امر و نهیها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و بهویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونهای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی» و تصمیمگیری يک تن بهجای همگان؛
که بعدها در تمدّن اسلامی نیز
«پیر و مراد و مرشد و دیگر قضايا»
تجلّيات متنوّع همان نظام استبدادی است.
وقتی میتوان ارتباط اینگونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادی جامعه دریافت که بتوان به مقایسهٔ نوع اندرزنامههای ساسانی – و بعداً نصایح دورهٔ اسلامی که خلف الصّدق همان اندرزنامههاست – با آموزشهای اخلاقی و فلسفیِ یونان، پرداخت.
یک نگاه به دیالُگهای فلسفیِ افلاطون که در آن خواننده، در پایان، به طور حسّی و تجربی و از رهگذر استدلال و منطق و سنجیدن تمام جوانبِ یک فکر، به حقیقتِ امر پی میبرد و متوجه میشود «شجاعت» چیست و چه کسی شجاع است و چه کسی نیست، به ما نشان میدهد که هر کدام از این دو نوع «حکمت» یا «اندرزنامه» محصول چه اجتماعی است.
در اندرزنامههای ساسانی و در دنبالهٔ آن نصایح تمدّن اسلامی – يک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیم گرفته و «حقیقت» را خلاصه کرده و در صورت يک «امر» یا يک «نهی» کار را تمام کرده است؛
در آموزشهای اخلاقی یونانی تقابل دمکراتيک اندیشهها و صفبندی روياروی تجربهها و شناختهاست که شكل نهائی خود را در يک نمایشنامه یا یک دیالگ آزاد عرضه میکند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانهٔ خویش را بر اساس در مستقیم و مستقل از مجموع قضايا، میگیرد و در کمال آزادی عمل میکند.
تازیانههای سلوک
[نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی]
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
صص ۵۶–۵۵
https://t.me/shafiei_kadkani/2735
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
یک نَفَر بهجای همگان
[از ریشههای تاریخی استبداد در جامعهٔ ایران]
▪️ریشههای تاریخی امر و نهیها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و بهویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونهای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی» و تصمیمگیری يک تن بهجای همگان؛
که بعدها در تمدّن اسلامی نیز
«پیر و مراد و مرشد و دیگر قضايا»
تجلّيات متنوّع همان نظام استبدادی است.
وقتی میتوان ارتباط اینگونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادی جامعه دریافت که بتوان به مقایسهٔ نوع اندرزنامههای ساسانی – و بعداً نصایح دورهٔ اسلامی که خلف الصّدق همان اندرزنامههاست – با آموزشهای اخلاقی و فلسفیِ یونان، پرداخت.
یک نگاه به دیالُگهای فلسفیِ افلاطون که در آن خواننده، در پایان، به طور حسّی و تجربی و از رهگذر استدلال و منطق و سنجیدن تمام جوانبِ یک فکر، به حقیقتِ امر پی میبرد و متوجه میشود «شجاعت» چیست و چه کسی شجاع است و چه کسی نیست، به ما نشان میدهد که هر کدام از این دو نوع «حکمت» یا «اندرزنامه» محصول چه اجتماعی است.
در اندرزنامههای ساسانی و در دنبالهٔ آن نصایح تمدّن اسلامی – يک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیم گرفته و «حقیقت» را خلاصه کرده و در صورت يک «امر» یا يک «نهی» کار را تمام کرده است؛
در آموزشهای اخلاقی یونانی تقابل دمکراتيک اندیشهها و صفبندی روياروی تجربهها و شناختهاست که شكل نهائی خود را در يک نمایشنامه یا یک دیالگ آزاد عرضه میکند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانهٔ خویش را بر اساس در مستقیم و مستقل از مجموع قضايا، میگیرد و در کمال آزادی عمل میکند.
تازیانههای سلوک
[نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی]
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
صص ۵۶–۵۵
https://t.me/shafiei_kadkani/2735
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ریشههای تاریخی امر و نهیها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و بهویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونهای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی»…
ـــــــــــــــــــــــ
ریشههای تاریخی امر و نهیها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و بهویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونهای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی»…