.
🔷۲۱ خردادماه زادروز ادیب برومند
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
https://t.me/adibboroumand/567
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔷۲۱ خردادماه زادروز ادیب برومند
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
https://t.me/adibboroumand/567
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
ادیب برومند | Adib Boroumand
۲۱ خردادماه زادروز ادیب برومند
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
.
#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود
✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود
✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #محمد_قوچانی #فرهنگ #پژوهش…
.
#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود
🔷یکی از دو سوی این قاب از عکس بیرون رفت. همان انسان ذاتا معتدل و مصلحی که چهل سال روزنامه اطلاعات را با اعتدال در دل انقلاب نگه داشت.
سیدمحمود دعایی نماد روحانیتی بود که انقلاب را با اعتدال متضاد نمی دانست، بر خلاف وارثان انقلابی روزنامه دوقلوی ناهمسانش «کیهان» که یکسره تاریخ را به انکار نشستند، او هرگز مؤسس میراثی که به او رسیده بود را از یاد نبرد. به عباس مسعودی بی حرمتی نکرد.
🔷همین دو هفته قبل که به همت دکتر علی ربیعی برای دیدار با دکتر ظریف در معیت دیگر روزنامه نگاران خدمتش رسیده بودیم، از آرزوهایش برای بزرگداشت جشن صد سالگی اطلاعات (چهار سال دیگر) می گفت و از اینکه هنوز تندیس عباس مسعودی مؤسس اطلاعات را سالم نگه داشته است. وفادار بود.
🔷به دکتر ظریف همان اتاقی را داده بود که به آقای خاتمی داده بود. به هر سیاستمدار فرهیخته ای پس از مسئولیت اتاقی می داد تا بگوید یار دوران غربت است. حق گزار بود، تا این اواخر اخبار آقای خاتمی را منتشر می کرد.
🔷سال هشتاد وهشت در زندان که بودم و فقط به اطلاعات و کیهان دسترسی داشتم، همه اخبار اعتراضات را از اطلاعات پیگیری می کردم. از روابطش با رهبران انقلاب برای تألیف قلوب بهره می برد و برای وصل کردن و نه فصل کردن. عميقا ساده زیست و فروتن بود.
🔷تا آخر عمر از منشی داشتن پرهیز کرد و به زی طلبگی می زیست و نه امتیازات حکومتی پس از انقلاب مؤسسه اش را به دانشکده تربیت بسیاری از روزنامه نگاران بدل کرد. دریغا که ما بد بدرقه اش کردیم و یک رفتار شخصی پیر مرد (ولو قابل نقد) که از عواطفش برخاسته بود را بزرگنمایی کردیم. بزرگ ما بود.
🔷ما همه مدیونش هستیم؟ چه آنان که همکار اطلاعات بودند، چه آنان که چون من (که به لطف عادت پدرم) خواننده اطلاعات بودیم، همه اطلاعاتی بودیم و نه کیهانی! که این دو، دو مکتب روزنامه نگاری در ایران است که باید به تفصیل در شماره هشتم آگاهی نو بنویسم. هر روزنامه نگار و روشنفکر و هنرمند و سیاستمدار ملی که می رفت، بر پیکرش دعایی نماز می خواند از یدالله سحابی تا محمدرضا شجریان.
#محمد_قوچانی
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود وششم - شماره ۲۸۱۲۹
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود
🔷یکی از دو سوی این قاب از عکس بیرون رفت. همان انسان ذاتا معتدل و مصلحی که چهل سال روزنامه اطلاعات را با اعتدال در دل انقلاب نگه داشت.
سیدمحمود دعایی نماد روحانیتی بود که انقلاب را با اعتدال متضاد نمی دانست، بر خلاف وارثان انقلابی روزنامه دوقلوی ناهمسانش «کیهان» که یکسره تاریخ را به انکار نشستند، او هرگز مؤسس میراثی که به او رسیده بود را از یاد نبرد. به عباس مسعودی بی حرمتی نکرد.
🔷همین دو هفته قبل که به همت دکتر علی ربیعی برای دیدار با دکتر ظریف در معیت دیگر روزنامه نگاران خدمتش رسیده بودیم، از آرزوهایش برای بزرگداشت جشن صد سالگی اطلاعات (چهار سال دیگر) می گفت و از اینکه هنوز تندیس عباس مسعودی مؤسس اطلاعات را سالم نگه داشته است. وفادار بود.
🔷به دکتر ظریف همان اتاقی را داده بود که به آقای خاتمی داده بود. به هر سیاستمدار فرهیخته ای پس از مسئولیت اتاقی می داد تا بگوید یار دوران غربت است. حق گزار بود، تا این اواخر اخبار آقای خاتمی را منتشر می کرد.
🔷سال هشتاد وهشت در زندان که بودم و فقط به اطلاعات و کیهان دسترسی داشتم، همه اخبار اعتراضات را از اطلاعات پیگیری می کردم. از روابطش با رهبران انقلاب برای تألیف قلوب بهره می برد و برای وصل کردن و نه فصل کردن. عميقا ساده زیست و فروتن بود.
🔷تا آخر عمر از منشی داشتن پرهیز کرد و به زی طلبگی می زیست و نه امتیازات حکومتی پس از انقلاب مؤسسه اش را به دانشکده تربیت بسیاری از روزنامه نگاران بدل کرد. دریغا که ما بد بدرقه اش کردیم و یک رفتار شخصی پیر مرد (ولو قابل نقد) که از عواطفش برخاسته بود را بزرگنمایی کردیم. بزرگ ما بود.
🔷ما همه مدیونش هستیم؟ چه آنان که همکار اطلاعات بودند، چه آنان که چون من (که به لطف عادت پدرم) خواننده اطلاعات بودیم، همه اطلاعاتی بودیم و نه کیهانی! که این دو، دو مکتب روزنامه نگاری در ایران است که باید به تفصیل در شماره هشتم آگاهی نو بنویسم. هر روزنامه نگار و روشنفکر و هنرمند و سیاستمدار ملی که می رفت، بر پیکرش دعایی نماز می خواند از یدالله سحابی تا محمدرضا شجریان.
#محمد_قوچانی
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود وششم - شماره ۲۸۱۲۹
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
#پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود....
✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود....
✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود.... ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #رضا_رفیع #فرهنگ #پژوهش…
.
#پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود....
به رفتار «نی»ی دلشکسته، نای نوشتن و نگاشتن ندارم. از فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی؟ ...
اما چه توان کرد که حتی حضرت حافظ نیز در این مقام و موقعیت تلخ و توفانی، عذر تقصیر خواست و دردمندانه گفت: زبان خامه ندارد سر بیان فراق....
برای این کمترین، سخن گفتن از سید محمود دعایی (همان عنوانی که بی هیچ پیشوندی، خودش دوست می داشت صدایش کنیم، در حقیقت، بیان عشق و علاقه پسری است به پدر پدری معنوی که در سایه سار گفتار و رفتارش میشد درس زندگی و انسانیت آموخت و مشق مهربانی کرد. او حتی از روال و روحیه شوخ طبعش برای تلطیف فضا و تألیف قلوب و ادخال سرور استفاده می کرد و شاید به همین خاطر بود که همیشه مدافع طنز فاخر و ادیبانه و نجیبانه بود و خود نیز پشتیبان و پناه اهل طنزی که بعضا چون گل آقا به روزگار، شاخص و شهره شدند.
باری پیرمرد، چشم و دل ما بود. به قول سهراب، بزرگ بود اما انگار از اهالی امروز نبود، هر چند که با افق های باز نسبت داشت. افق فکری و مشربی و مرامی اش گسترش انسانیت و اخلاق رحمانیت بود و دل خلایق به دست آوردن؛ چنان که حکیم عارف حضرت خواجه عبدالله انصاری گفت: دل به دست آرتا کسی باشی و منسوب به اوست که:
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل
یک کعبه صورت است، یک کعبه دل
آقای دعایی با تمام وجودش جذب حداکثری و دفع حداقلی را در عمل، پایبند و پایدار بود. قریب چهل سال و چهار دهه، از نزدیک و در محل کار، شاهد چله نشینی اش بودیم، بازی نبود اگر ساده زیست بود و اگر چیزی از انقلاب و مبارزاتش طلب نکرد پشت پرده، همین بود که بود!
طبعا مثل هر انسانی نیز قابل نقد و نظر بود، اما كلیت وجودش تبليغ آدمیت بود. ترویج با دوستان مروت و با دشمنان مدارا، و چونان عرفی عارف، چنان با خوب و بد تا کردن (البته با مردم)، که بعد از مردن و رفتن، مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند.
او انقدر خاکساری می کرد که گاهی برای عده ای که کمتر از نزدیک می شناختندش، باورپذیر نبود. پیشانی و دست عادی ترین آدمها را هم می بوسید، پیرمرد، انگار برای اثبات مهربان بودن و مردمی بودن، یک تنه بار دیگران را نیز بر دوش می کشید و این اواخر دیگر دوش های سترگ او نازک و ترد شده بود. گاهی بغض می کرد و اشک در چشمانش حلقه می زد. از درد مردم، رنجور بود. انگار به زبان حال خویش و زبان قال سعدی می گفت:
من از بینوایی نی ام روی زرد
غم بینوایان زخم زرد کرد.
او چنان با خوب و بد تا کرد که هر یک خاطره ای خوش از دعوت های رفتاری او به مهربانی و محبت و خیرخواهی و همدلی
و در یک کلام، انسانیت و مسلمانی دارند. باور داشت این نگاه خدایی و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر را که فرمود: كونوا دعاء الناس بغير السنگم
دوست ادیب و شاعرم محمد صالح علا که حاج آقا بسیار او را دوست می داشت، سال ها پیش به من می گفت: من با تماشای رفتار حاج آقا (و به تعبیر عارفانه اش: سید مستان!) و یکی دو مورد مواجهه عاطفی که با ایشان برایم پیش آمد، بیشتر جذب و جلب معنویت و حقانیت این مرد شدم و با خود گفتم که یافتم!.... برای آدمی چون من که دل در شب ها از ماه انرژی می گیرد و انسانش آرزوست؛ این رسیدن و یافتن و دیدن، خیلی بود. حاصل عمری دیوژن وار، گردیدن گرد شهر و از دیو و دد دنیا ملول بودن و گریختن. به امید آنکه شاید و باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را !
#پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود....
به رفتار «نی»ی دلشکسته، نای نوشتن و نگاشتن ندارم. از فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی؟ ...
اما چه توان کرد که حتی حضرت حافظ نیز در این مقام و موقعیت تلخ و توفانی، عذر تقصیر خواست و دردمندانه گفت: زبان خامه ندارد سر بیان فراق....
برای این کمترین، سخن گفتن از سید محمود دعایی (همان عنوانی که بی هیچ پیشوندی، خودش دوست می داشت صدایش کنیم، در حقیقت، بیان عشق و علاقه پسری است به پدر پدری معنوی که در سایه سار گفتار و رفتارش میشد درس زندگی و انسانیت آموخت و مشق مهربانی کرد. او حتی از روال و روحیه شوخ طبعش برای تلطیف فضا و تألیف قلوب و ادخال سرور استفاده می کرد و شاید به همین خاطر بود که همیشه مدافع طنز فاخر و ادیبانه و نجیبانه بود و خود نیز پشتیبان و پناه اهل طنزی که بعضا چون گل آقا به روزگار، شاخص و شهره شدند.
باری پیرمرد، چشم و دل ما بود. به قول سهراب، بزرگ بود اما انگار از اهالی امروز نبود، هر چند که با افق های باز نسبت داشت. افق فکری و مشربی و مرامی اش گسترش انسانیت و اخلاق رحمانیت بود و دل خلایق به دست آوردن؛ چنان که حکیم عارف حضرت خواجه عبدالله انصاری گفت: دل به دست آرتا کسی باشی و منسوب به اوست که:
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل
یک کعبه صورت است، یک کعبه دل
آقای دعایی با تمام وجودش جذب حداکثری و دفع حداقلی را در عمل، پایبند و پایدار بود. قریب چهل سال و چهار دهه، از نزدیک و در محل کار، شاهد چله نشینی اش بودیم، بازی نبود اگر ساده زیست بود و اگر چیزی از انقلاب و مبارزاتش طلب نکرد پشت پرده، همین بود که بود!
طبعا مثل هر انسانی نیز قابل نقد و نظر بود، اما كلیت وجودش تبليغ آدمیت بود. ترویج با دوستان مروت و با دشمنان مدارا، و چونان عرفی عارف، چنان با خوب و بد تا کردن (البته با مردم)، که بعد از مردن و رفتن، مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند.
او انقدر خاکساری می کرد که گاهی برای عده ای که کمتر از نزدیک می شناختندش، باورپذیر نبود. پیشانی و دست عادی ترین آدمها را هم می بوسید، پیرمرد، انگار برای اثبات مهربان بودن و مردمی بودن، یک تنه بار دیگران را نیز بر دوش می کشید و این اواخر دیگر دوش های سترگ او نازک و ترد شده بود. گاهی بغض می کرد و اشک در چشمانش حلقه می زد. از درد مردم، رنجور بود. انگار به زبان حال خویش و زبان قال سعدی می گفت:
من از بینوایی نی ام روی زرد
غم بینوایان زخم زرد کرد.
او چنان با خوب و بد تا کرد که هر یک خاطره ای خوش از دعوت های رفتاری او به مهربانی و محبت و خیرخواهی و همدلی
و در یک کلام، انسانیت و مسلمانی دارند. باور داشت این نگاه خدایی و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر را که فرمود: كونوا دعاء الناس بغير السنگم
دوست ادیب و شاعرم محمد صالح علا که حاج آقا بسیار او را دوست می داشت، سال ها پیش به من می گفت: من با تماشای رفتار حاج آقا (و به تعبیر عارفانه اش: سید مستان!) و یکی دو مورد مواجهه عاطفی که با ایشان برایم پیش آمد، بیشتر جذب و جلب معنویت و حقانیت این مرد شدم و با خود گفتم که یافتم!.... برای آدمی چون من که دل در شب ها از ماه انرژی می گیرد و انسانش آرزوست؛ این رسیدن و یافتن و دیدن، خیلی بود. حاصل عمری دیوژن وار، گردیدن گرد شهر و از دیو و دد دنیا ملول بودن و گریختن. به امید آنکه شاید و باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را !
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود.... ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #رضا_رفیع #فرهنگ #پژوهش…
او خود یکی از سرگشتگان و جویندگان وادی فضیلت بود. در روزگاری که بعضی از این فضیلت ها کمرنگ و فراموش شده اند و باز باید چراغ برداشت و هفت شهر عشق را گشت. به نیت دست یافتن به سرچشمه فضیلت های انسانی و آسمانی. و برای همین بود که آقای دعایی می گفت: من انتشار دو کتاب را ذخیره آخرت خود کرده ام که یکی از این دو، کتاب شریف فضیلت های فراموش شده است. به قلم دانشمند با اخلاق و وارسته، زنده یاد حسینعلی راشد که در شرح حال حضرت ابوی اش، حاج آخوند ملا عباس تربتی نگاشته شد ه است که رضوان خاصه الهی بر این دو عزیز بزرگوار روزگار باد.
آخرین باری که حاج آقا را دیدم، در پایان هفته گذشته بود که رفتم پیش ایشان و گفتم که با تنی چند از دوستان تحریریه، یکی دو روزی عازم دیدار از اماکن تاریخی و فرهنگی و بقاع متبرکه بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی در شاهرود هستیم، شما نمی آیید؟ ...
نگاهی کردند و گفتند: نه عزیز جان، شما بروید. من مدت هاست که خانواده را جایی نبرده ام و خوب نیست که خودم جایی به قصد مسافرت بروم. لبخندی زدند و نمی دانستم که این آخرین تصویر زیبایی است که در دلم قاب می شود به روزگاران. در معیت سردبیر روزنامه و سردبیر اطلاعات هفتگی و دوستان اهل فکر و فرهنگ عازم زیارت سلطان العارفین بایزید بسطامی شدیم.
عصر شنبه بود و همه مان حالتی خوش از معرفت و عرفان داشتیم و تکرار جمله های زیبایی که از این شیوخ اهل عرفان به یاد گار در تذکرة الاولیای عطار باقی مانده است. سرخوش از زیارت بایزید بسطامی، به روستای قلعه نو خرقان باز کنیم و در دل شب، در خلوتی خواستنی و دلنواز و روح پرداز، بر گرد مزار شیخ ابوالحسن خرقانی نشستیم و زاویه نشین شدیم. همان که بر سر در خانقاه اش نوشته بود: «هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد. البته پر خوان بو الحسن به نان ارزد.»
نمی دانستیم که در همان لحظات عرفانی و معرفتی که از بینش و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر فضای مزار ساده و صمیمی اش سخن می گفتیم، عزیز دل ما، حاج آقا دعایی را داشتند در بیمارستان بستری می کردند. همو که در گفتار و کردارش چنین نگاهی داشت و بر این مشی و مرام، قدم بر می داشت.
و نمی دانستم که روز بعدش که برمی گردیم، نیم ساعتی از پرواز ابدی دعایی گذشته است. و دیگر ما مجبوریم که فقط پرواز روح بلند او را در افقی فراتر از زمین و زمان له نظاره بنشینیم و پرواز را به خاطر بسپاریم....
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشت هایم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست...
#رضا_رفیع
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود و ششم - شماره ۱۳۹ ۲۸
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
آخرین باری که حاج آقا را دیدم، در پایان هفته گذشته بود که رفتم پیش ایشان و گفتم که با تنی چند از دوستان تحریریه، یکی دو روزی عازم دیدار از اماکن تاریخی و فرهنگی و بقاع متبرکه بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی در شاهرود هستیم، شما نمی آیید؟ ...
نگاهی کردند و گفتند: نه عزیز جان، شما بروید. من مدت هاست که خانواده را جایی نبرده ام و خوب نیست که خودم جایی به قصد مسافرت بروم. لبخندی زدند و نمی دانستم که این آخرین تصویر زیبایی است که در دلم قاب می شود به روزگاران. در معیت سردبیر روزنامه و سردبیر اطلاعات هفتگی و دوستان اهل فکر و فرهنگ عازم زیارت سلطان العارفین بایزید بسطامی شدیم.
عصر شنبه بود و همه مان حالتی خوش از معرفت و عرفان داشتیم و تکرار جمله های زیبایی که از این شیوخ اهل عرفان به یاد گار در تذکرة الاولیای عطار باقی مانده است. سرخوش از زیارت بایزید بسطامی، به روستای قلعه نو خرقان باز کنیم و در دل شب، در خلوتی خواستنی و دلنواز و روح پرداز، بر گرد مزار شیخ ابوالحسن خرقانی نشستیم و زاویه نشین شدیم. همان که بر سر در خانقاه اش نوشته بود: «هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد. البته پر خوان بو الحسن به نان ارزد.»
نمی دانستیم که در همان لحظات عرفانی و معرفتی که از بینش و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر فضای مزار ساده و صمیمی اش سخن می گفتیم، عزیز دل ما، حاج آقا دعایی را داشتند در بیمارستان بستری می کردند. همو که در گفتار و کردارش چنین نگاهی داشت و بر این مشی و مرام، قدم بر می داشت.
و نمی دانستم که روز بعدش که برمی گردیم، نیم ساعتی از پرواز ابدی دعایی گذشته است. و دیگر ما مجبوریم که فقط پرواز روح بلند او را در افقی فراتر از زمین و زمان له نظاره بنشینیم و پرواز را به خاطر بسپاریم....
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشت هایم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست...
#رضا_رفیع
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود و ششم - شماره ۱۳۹ ۲۸
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
یک از دو
#دعای_مردی_انقلابی، #دوستدار_اهل_فرهنگ
کافی بود کسی یک بار مرحوم #دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که میشود ایشان را مصداقهای بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی، اخلاق حرف اول را میزد و او عالیترین نوع آن را در قیاس با آنچه بهترینها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمی در برخورد نیست، اخلاق ترکیبی از داشتن حسن برخورد، به همراه درایت و عقل، کاربردی کردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهیم بودن و درک افراد، احترام نهادن به آراء دیگران و در یک سخن داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. من نوبه خود، هر زمانی او را میدیدم، احساس فاصله زیاد اخلاقی میان خود و او میکردم و به وصف و حال و صفات او غبطه میخوردم. البته میدانستم و میدانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنان که امیر مومنان در باره خود میفرمود، تلاش میکردم شبیه او باشم. حق این است که شبیه بودن به او هم بسیار دشوار بود.
1. یک نکته مهم این بود که در مسیر ا نقلاب، آن هم آدمی مثل دعایی که بسیار نزدیک به قطب انقلاب بود، با فراز و نشیبهای عجیب و غریبی که آدمهای انقلابی را گرفتار میکرد و با هر انگیزهای، میتوانست گرفتار گردابهای عجیبی شده باشد. این که شما به عنوان انقلابی، با آن سوابق و نفوذ، یک مرتبه به مقامات بالایی برسید که دستتان در هر کاری باز باشد، در همه چیز... اما این کار را نکنید، اصلا وارد نشوید تا آلوده شوید، خود را در شرایطی قرار دهید که در چاه و چاله نیفتید، این چیزی بود که دعایی با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندی نبود و سوابقش این را نشان نمیدهد. از اول هم در حد خود مردمی و فرهیخته بود. دعایی روزها و مرزهای سختی را پشت سر گذاشت، آن هم بیش از چهل سال، اما اصولش را حفظ کرد، مهمتر از همه اصول دینی و اخلاقی را. به آن شناختی که از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انسانی و نه اصول ساختگی و اصرار بر آنها، باور داشت. دعایی راه خود را رفت، اسیر جوّ نشد، از ارزشهایی که برای خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعایی، دوستان انقلابی و هم قطارانی داشت که بی محابا رفتار می کردند. هم در نجف و هم بعدها در ایران... حالا هم به اسم انقلابی، به تندی حرف می زنند... اما دعایی وارد این عرصهها آن هم به اسم انقلابیگری نشد.
2. به نظر می رسد دعایی عقیده و مبنایش این بود که ما در انقلاب هر کسی را به هر اتهامی کنار بگذاریم.؟ قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بیجان یا باجان کسی را که زمانی در دوره شاه به اقتضای زندگی و فکر و زمانه کتابی یا مقالهای نوشته بود یا در مراسمی حاضر شده بود یا .... دراز کنیم. چه انسانهای فرهیختهای که با یک دشنام و اتهام از هستی ساقط شدند و برای ابد محو گشتند. بسیاری از آن اتهامات قابل اثبات نبود و یا ناشی از یک کجفهمی یا تنگنظری بود. البته که دعایی هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابی داشت، در دستگاه حکومتی جایی و حامی داشت، و آن روزها اگر کسی این کارها را میکرد، نامش سر زبانها میافتاد. اما برای او اخلاق و ارزشهای انسانی بیش از اینها ارزش قائل بود. او میدانست تهمت چه جایگاه منفوری در دین دارد، در حالی که حرفه برخی از اینها فقط و فقط تهمت زدن آن هم در پوشش دینداری و انقلابیگری بود. به فرمایش امام علی، دین برای بسیاری از اینها «لعق علی السنتهم» و وسیله کسب و کار و معاش و دنیا داری بود. «یطلب به الدنیا». و البته این دنیا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نیست؛ شما ممکن است عمری را به زهد بگذارنید اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشید. زاهدانی در صدر اسلام بودند که بسیار از اینها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرنها به رغم آن زهدگرایی، نامشان همیشه قرین بدی و خشونت است. این مهم است که یک انقلابی، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانیت، جان سالم بدر ببرد و مرحوم دعایی چنین بود. 👇👇👇👇
https://t.me/jafarian1964/12800
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
یک از دو
#دعای_مردی_انقلابی، #دوستدار_اهل_فرهنگ
کافی بود کسی یک بار مرحوم #دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که میشود ایشان را مصداقهای بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی، اخلاق حرف اول را میزد و او عالیترین نوع آن را در قیاس با آنچه بهترینها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمی در برخورد نیست، اخلاق ترکیبی از داشتن حسن برخورد، به همراه درایت و عقل، کاربردی کردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهیم بودن و درک افراد، احترام نهادن به آراء دیگران و در یک سخن داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. من نوبه خود، هر زمانی او را میدیدم، احساس فاصله زیاد اخلاقی میان خود و او میکردم و به وصف و حال و صفات او غبطه میخوردم. البته میدانستم و میدانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنان که امیر مومنان در باره خود میفرمود، تلاش میکردم شبیه او باشم. حق این است که شبیه بودن به او هم بسیار دشوار بود.
1. یک نکته مهم این بود که در مسیر ا نقلاب، آن هم آدمی مثل دعایی که بسیار نزدیک به قطب انقلاب بود، با فراز و نشیبهای عجیب و غریبی که آدمهای انقلابی را گرفتار میکرد و با هر انگیزهای، میتوانست گرفتار گردابهای عجیبی شده باشد. این که شما به عنوان انقلابی، با آن سوابق و نفوذ، یک مرتبه به مقامات بالایی برسید که دستتان در هر کاری باز باشد، در همه چیز... اما این کار را نکنید، اصلا وارد نشوید تا آلوده شوید، خود را در شرایطی قرار دهید که در چاه و چاله نیفتید، این چیزی بود که دعایی با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندی نبود و سوابقش این را نشان نمیدهد. از اول هم در حد خود مردمی و فرهیخته بود. دعایی روزها و مرزهای سختی را پشت سر گذاشت، آن هم بیش از چهل سال، اما اصولش را حفظ کرد، مهمتر از همه اصول دینی و اخلاقی را. به آن شناختی که از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انسانی و نه اصول ساختگی و اصرار بر آنها، باور داشت. دعایی راه خود را رفت، اسیر جوّ نشد، از ارزشهایی که برای خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعایی، دوستان انقلابی و هم قطارانی داشت که بی محابا رفتار می کردند. هم در نجف و هم بعدها در ایران... حالا هم به اسم انقلابی، به تندی حرف می زنند... اما دعایی وارد این عرصهها آن هم به اسم انقلابیگری نشد.
2. به نظر می رسد دعایی عقیده و مبنایش این بود که ما در انقلاب هر کسی را به هر اتهامی کنار بگذاریم.؟ قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بیجان یا باجان کسی را که زمانی در دوره شاه به اقتضای زندگی و فکر و زمانه کتابی یا مقالهای نوشته بود یا در مراسمی حاضر شده بود یا .... دراز کنیم. چه انسانهای فرهیختهای که با یک دشنام و اتهام از هستی ساقط شدند و برای ابد محو گشتند. بسیاری از آن اتهامات قابل اثبات نبود و یا ناشی از یک کجفهمی یا تنگنظری بود. البته که دعایی هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابی داشت، در دستگاه حکومتی جایی و حامی داشت، و آن روزها اگر کسی این کارها را میکرد، نامش سر زبانها میافتاد. اما برای او اخلاق و ارزشهای انسانی بیش از اینها ارزش قائل بود. او میدانست تهمت چه جایگاه منفوری در دین دارد، در حالی که حرفه برخی از اینها فقط و فقط تهمت زدن آن هم در پوشش دینداری و انقلابیگری بود. به فرمایش امام علی، دین برای بسیاری از اینها «لعق علی السنتهم» و وسیله کسب و کار و معاش و دنیا داری بود. «یطلب به الدنیا». و البته این دنیا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نیست؛ شما ممکن است عمری را به زهد بگذارنید اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشید. زاهدانی در صدر اسلام بودند که بسیار از اینها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرنها به رغم آن زهدگرایی، نامشان همیشه قرین بدی و خشونت است. این مهم است که یک انقلابی، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانیت، جان سالم بدر ببرد و مرحوم دعایی چنین بود. 👇👇👇👇
https://t.me/jafarian1964/12800
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
رسول جعفریان
دعای مردی انقلابی، دوستدار اهل فرهنگ
کافی بود کسی یک بار مرحوم دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که میشود ایشان را مصداقهای بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی،…
کافی بود کسی یک بار مرحوم دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که میشود ایشان را مصداقهای بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی،…
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
دو از دو
3. فرهنگ دوستی از مهمترین ویژگیهای دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که میکوشیدند یاد بزرگی را حفظ کنند. بسا از او دعوت هم نمیشد، اما حاضر میشد، در انتها یا میانه مجلس هرجا بود مینشست. این حضور، ناشی از فرهنگ دوستی او بود. اهمیت دادن به علم و به کتاب و شخصیتهای علمی. آن هم احترام به کسانی که دیگران و مدیران و بودجه داران، از یاد آنها غفلت میکنند یا خود را به تغافل میزنند. این که در موج باشیم و بودجهای بگیریم و ستایشی از کسی بکنیم که فرمانی برای بزرگداشت او صادر شده، مهم نیست، مهم آن است مردانی پاس داشته شوند که دیگران به آنها ناسزا میگفتند، و آنها را برای سالها خوار کرده بودند. حالا وقتی کسی پیدا میشود و قدمی برای پاسداشت آنها بر میدارد، دعایی حاضر میشود. از آبروی خود مایه میگذارد، و می آید و سخن هم میگوید. فقط کافی است آخرین سخنرانی او را در بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن که حکومتیها حتی از گفتن یک تسلیت هم برای درگذشت او ابا کردند، بنگرید. همان نکات کافی است تا بهتر از هزاران جمله از این دست که بنده در بارهاش مینویسم، احساسش را در کنید. او برای بزرگداشت کسانی حاضر میشد که دیگران حتی حاضر نیستند اسم آنها را بر زبان بیاورند و این رفتار را به پای انقلابیگری خود میگذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه این دههها صدای آنها بود. مردانه میایستاد. هنوز هم میتوان روزنامه اطلاعات روزگار ایشان را یک روزنامه فرهنگی در سطح خوب، و البته صدای این قبیل از ضعفای اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهیخته هم دانست. البته که باید از وضعیتی که همین اندازه تحمل میکرد و روزنامه را همچنان در اختیار او گذاشته بود، تقدیر کنیم. این که دست کم یک نمونه از یک رفتار انسانی در یک دوره سخت برجای بماند و بر دیگران حجت باشد که این حجت الاسلام بودن است.
4. باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهرهای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ معالاسف ـ کمیاب هستند. بیشتر مدعیان انقلابیگیری، انقلابی بودن را با دشنام دادن و تندی کردن و کنار گذاشتن و حذف کردن و پیاده کردن یکی میدانند. در روزگار ما این وضعیت بدتر هم شده و فلان انقلابی را میبینید که یکجا، نسلی از هنرمندان این کشور را که سالهای سال استعداد خودشان به همراه پول این مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم میکنند و زشتترین تعابیر را در باره آنها بکار میبرند. عجیب این که هیچ وقت به ذهن مقامات قضایی نمیرسد که از اینها بپرسند در این شرع با این فروعاتش، اگر یک نفر اتهام فحشا به کسی بزند، باید از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بیاورد باید محکوم به عقوبتش کنند، چه رسد به این که کسی، جماعتی را این چنین متهم به فساد و فحشا میکند! در زمانه ما و البته پیش ز این هم، برای بسیاری، این رفتار معنای انقلابیگری بود. مرحوم دعایی البته که معنای دیگری از انقلابیگری میشناخت. هرچه دیگران در مطبوعاتشان آبروی اشخاص را می بردند، او برای حفظ آبروی آنها و دفاع از حقوقشان تلاش میکرد. با آن هم سابقه انقلابیگری هیچ گاه با این رفتارهای تند که نقشش پیاده کردن بسیاری از مردم و هل دادن آنها به گریز از کشور بود، موافق نبود، علیه آن مینوشت، و بیش از همه در عمل نشان میداد که خوب بودن، و شیعه علی و زهرا بودن به چه معناست. همین است که امروز اینچنین مورد ستایش دوست و دشمن در دایره این انقلاب است. خدایش بیامرزد.
#روزنامه_اعتماد، دوشنبه 23 خرداد ماه 1401
https://t.me/jafarian1964/12801
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
دو از دو
3. فرهنگ دوستی از مهمترین ویژگیهای دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که میکوشیدند یاد بزرگی را حفظ کنند. بسا از او دعوت هم نمیشد، اما حاضر میشد، در انتها یا میانه مجلس هرجا بود مینشست. این حضور، ناشی از فرهنگ دوستی او بود. اهمیت دادن به علم و به کتاب و شخصیتهای علمی. آن هم احترام به کسانی که دیگران و مدیران و بودجه داران، از یاد آنها غفلت میکنند یا خود را به تغافل میزنند. این که در موج باشیم و بودجهای بگیریم و ستایشی از کسی بکنیم که فرمانی برای بزرگداشت او صادر شده، مهم نیست، مهم آن است مردانی پاس داشته شوند که دیگران به آنها ناسزا میگفتند، و آنها را برای سالها خوار کرده بودند. حالا وقتی کسی پیدا میشود و قدمی برای پاسداشت آنها بر میدارد، دعایی حاضر میشود. از آبروی خود مایه میگذارد، و می آید و سخن هم میگوید. فقط کافی است آخرین سخنرانی او را در بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن که حکومتیها حتی از گفتن یک تسلیت هم برای درگذشت او ابا کردند، بنگرید. همان نکات کافی است تا بهتر از هزاران جمله از این دست که بنده در بارهاش مینویسم، احساسش را در کنید. او برای بزرگداشت کسانی حاضر میشد که دیگران حتی حاضر نیستند اسم آنها را بر زبان بیاورند و این رفتار را به پای انقلابیگری خود میگذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه این دههها صدای آنها بود. مردانه میایستاد. هنوز هم میتوان روزنامه اطلاعات روزگار ایشان را یک روزنامه فرهنگی در سطح خوب، و البته صدای این قبیل از ضعفای اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهیخته هم دانست. البته که باید از وضعیتی که همین اندازه تحمل میکرد و روزنامه را همچنان در اختیار او گذاشته بود، تقدیر کنیم. این که دست کم یک نمونه از یک رفتار انسانی در یک دوره سخت برجای بماند و بر دیگران حجت باشد که این حجت الاسلام بودن است.
4. باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهرهای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ معالاسف ـ کمیاب هستند. بیشتر مدعیان انقلابیگیری، انقلابی بودن را با دشنام دادن و تندی کردن و کنار گذاشتن و حذف کردن و پیاده کردن یکی میدانند. در روزگار ما این وضعیت بدتر هم شده و فلان انقلابی را میبینید که یکجا، نسلی از هنرمندان این کشور را که سالهای سال استعداد خودشان به همراه پول این مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم میکنند و زشتترین تعابیر را در باره آنها بکار میبرند. عجیب این که هیچ وقت به ذهن مقامات قضایی نمیرسد که از اینها بپرسند در این شرع با این فروعاتش، اگر یک نفر اتهام فحشا به کسی بزند، باید از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بیاورد باید محکوم به عقوبتش کنند، چه رسد به این که کسی، جماعتی را این چنین متهم به فساد و فحشا میکند! در زمانه ما و البته پیش ز این هم، برای بسیاری، این رفتار معنای انقلابیگری بود. مرحوم دعایی البته که معنای دیگری از انقلابیگری میشناخت. هرچه دیگران در مطبوعاتشان آبروی اشخاص را می بردند، او برای حفظ آبروی آنها و دفاع از حقوقشان تلاش میکرد. با آن هم سابقه انقلابیگری هیچ گاه با این رفتارهای تند که نقشش پیاده کردن بسیاری از مردم و هل دادن آنها به گریز از کشور بود، موافق نبود، علیه آن مینوشت، و بیش از همه در عمل نشان میداد که خوب بودن، و شیعه علی و زهرا بودن به چه معناست. همین است که امروز اینچنین مورد ستایش دوست و دشمن در دایره این انقلاب است. خدایش بیامرزد.
#روزنامه_اعتماد، دوشنبه 23 خرداد ماه 1401
https://t.me/jafarian1964/12801
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
رسول جعفریان
3. فرهنگ دوستی از مهمترین ویژگیهای دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که میکوشیدند یاد بزرگی…
.
🎥 پخش مستندی کوتاه از شبکهٔ آرته کشور فرانسه دربارهٔ #فردوسی و اثر گرانسنگ او #شاهنامه با سخنان #دکتر_محمدجعفر_یاحقی، مدیر مؤسسهٔ خردسرای فردوسی
https://t.me/kheradsarayeferdowsi/4859
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی_توسی
#محمد_جعفر_یاحقی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🎥 پخش مستندی کوتاه از شبکهٔ آرته کشور فرانسه دربارهٔ #فردوسی و اثر گرانسنگ او #شاهنامه با سخنان #دکتر_محمدجعفر_یاحقی، مدیر مؤسسهٔ خردسرای فردوسی
https://t.me/kheradsarayeferdowsi/4859
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی_توسی
#محمد_جعفر_یاحقی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
خردسرای فردوسی
🎥 پخش مستندی کوتاه از شبکهٔ آرته کشور فرانسه دربارهٔ #فردوسی و اثر گرانسنگ او #شاهنامه با سخنان #دکتر_محمدجعفر_یاحقی، مدیر مؤسسهٔ خردسرای فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
@kheradsarayeferdowsi
.
نمونه شبیه سازی شده #تندیس_منشور_کوروش_بزرگ در شهر دوشنبه تاجیکستان رونمایی شد.
تاجیکستان کشوری در آسیای میانه است که از لحاظ فرهنگی و تاریخی بسیار نزدیک به ایران است. این کشور در سال های دور قلمری سرزمینی ایران محسوب می شد و مردم این کشور هم اکنون به زبان پارسی صحبت میکنند.
از دیگر شباهتهای فرهنگی دو کشور می توان به نوروز اشاره کرد که هر ساله در تاجیکستان جشن گرفته میشود.
پس از سه سال کوشش، تندیس مرمرین منشور کورش بزرگ به وزن ۵ تن در باغ کورش کبیر در شهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان برپا شد. این منشور که براستی نخستین اعلامیه حقوق بشر می باشد، فرمان کورش بزرگ است که روی استوانه ای گلی کنده شد و در سال ۵۳۹ پیشازایش در شهر بابل نصب شد که همه بدانند دین و مذهب را نباید بزور به مردم تحمیل کرد و همه قوم و تبارها با هم یکسان هستند و آدمی آزاد است.
این تندیس ارمغانی است از سوی ایرانیان برون مرز به مردم تاجیکستان که تنها بخشی از ایران بزرگ فرهنگی است که به فرهنگ ریشه دار ایران ارج می دهد و احترام می گذارد.
@baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
نمونه شبیه سازی شده #تندیس_منشور_کوروش_بزرگ در شهر دوشنبه تاجیکستان رونمایی شد.
تاجیکستان کشوری در آسیای میانه است که از لحاظ فرهنگی و تاریخی بسیار نزدیک به ایران است. این کشور در سال های دور قلمری سرزمینی ایران محسوب می شد و مردم این کشور هم اکنون به زبان پارسی صحبت میکنند.
از دیگر شباهتهای فرهنگی دو کشور می توان به نوروز اشاره کرد که هر ساله در تاجیکستان جشن گرفته میشود.
پس از سه سال کوشش، تندیس مرمرین منشور کورش بزرگ به وزن ۵ تن در باغ کورش کبیر در شهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان برپا شد. این منشور که براستی نخستین اعلامیه حقوق بشر می باشد، فرمان کورش بزرگ است که روی استوانه ای گلی کنده شد و در سال ۵۳۹ پیشازایش در شهر بابل نصب شد که همه بدانند دین و مذهب را نباید بزور به مردم تحمیل کرد و همه قوم و تبارها با هم یکسان هستند و آدمی آزاد است.
این تندیس ارمغانی است از سوی ایرانیان برون مرز به مردم تاجیکستان که تنها بخشی از ایران بزرگ فرهنگی است که به فرهنگ ریشه دار ایران ارج می دهد و احترام می گذارد.
@baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
🔷دیدار و گفتگو با #شهرزاد_اسفرجانی
دویست و سی و سومین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به دیدار و گفتگو با شهرزاد اسفرجانی. این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه بیست و ششم خردادماه ۱۴۰۱ در خانه فرهنگان قریب (به نشانی بلوار کشاورز، خیابان دکتر قریب، پایینتر از بیمارستان امام خمینی، نبش کوچه اولیا) برگزار میشود و به صورت مستقیم پخش خواهد شد.
شهرزاد اسفرجانی متخصصی حرفهای است، او به عنوان مشاور و مدیر ارشد برندینگ، به هدایتگری و روایتگری برندهای ایرانی میپردازد و دانش عمیق و ارزشمند خود را در خلق و طراحی استراتژیهای قدرتمند بازاریابی و راهکارهای خلاق ارتباطات به کار میبندد و منتقل میکند. ذهن جستجوگر، مطالعه مستمر، دانش به روز و سفرهای بسیار شهرزاد به او آگاهی و بینشی عمیق از فرهنگهای متفاوت و ریشههای مشترکشان داده است. «قصهگوی برند» نامی است که مخاطبانش در طی سالها برای او برگزیدهاند.
شهرزاد اسفرجانی پس از پشت سر گذاشتن دوران راهنمایی وارد دبیرستان جامع (اسماعیل مرتضوی برازجانی) واقع در چهارراه قنات شد. سیستم آن مدرسه چیزی شبیه به مدارس تیزهوشان امروزی بود با این تفاوت که پس تمام شدن دوران تحصیل دو دیپلم در زمینه علوم و مهارت دریافت میشد. در روال تحصیل دوره دبیرستان بود که اسفرجانی متوجه علاقه خود به نقاشی شد. در ۱۶ سالگی به درخواست خانواده و با حمایت داییاش به امریکا رفت اما بعد از چند هفته اقامت در میامی و سانفرانسیسکو در نهایت تصمیم به بازگشت گرفت و با تمام باقیمانده پولش هرچه میتوانست کتاب نقاشی خرید و به وطن خود بازگشت.
در سال ۱۳۵۷ از بین دو رشته قبولی در دانشگاه، که یکی پرستاری دانشگاه ملی بود و دیگری نقاشی دانشگاه فارابی دومی را انتخاب کرد و وارد دانشگاه شد و در آنجا اولین اساتید خود را ملاقات کرد و پس از بازگشایی مجدد دانشگاهها در جریان انقلاب فرهنگی از رشته نقاشی به گرافیک تغییر رشته داد.
چاپ و بستهبندی (طراحی بستهبندی برای کالاهای صادراتی) موضوع پایاننامه شهرزاد است که برگرفته از میراث پدریاش بود و از همین نقطه بود که با اولین استادکار خود استاد کامران کاتوزیان آشنا شد و در محضرش آموخت.
این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه نوزدهم خردادماه ۱۴۰۱ به صورت مستقیم از نشانیهای زیر در اینستاگرام پخش خواهد شد:
instagram.com/bukharamag
instagram.com/farhangan.ir
https://t.me/bukharamag/8068
@baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔷دیدار و گفتگو با #شهرزاد_اسفرجانی
دویست و سی و سومین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به دیدار و گفتگو با شهرزاد اسفرجانی. این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه بیست و ششم خردادماه ۱۴۰۱ در خانه فرهنگان قریب (به نشانی بلوار کشاورز، خیابان دکتر قریب، پایینتر از بیمارستان امام خمینی، نبش کوچه اولیا) برگزار میشود و به صورت مستقیم پخش خواهد شد.
شهرزاد اسفرجانی متخصصی حرفهای است، او به عنوان مشاور و مدیر ارشد برندینگ، به هدایتگری و روایتگری برندهای ایرانی میپردازد و دانش عمیق و ارزشمند خود را در خلق و طراحی استراتژیهای قدرتمند بازاریابی و راهکارهای خلاق ارتباطات به کار میبندد و منتقل میکند. ذهن جستجوگر، مطالعه مستمر، دانش به روز و سفرهای بسیار شهرزاد به او آگاهی و بینشی عمیق از فرهنگهای متفاوت و ریشههای مشترکشان داده است. «قصهگوی برند» نامی است که مخاطبانش در طی سالها برای او برگزیدهاند.
شهرزاد اسفرجانی پس از پشت سر گذاشتن دوران راهنمایی وارد دبیرستان جامع (اسماعیل مرتضوی برازجانی) واقع در چهارراه قنات شد. سیستم آن مدرسه چیزی شبیه به مدارس تیزهوشان امروزی بود با این تفاوت که پس تمام شدن دوران تحصیل دو دیپلم در زمینه علوم و مهارت دریافت میشد. در روال تحصیل دوره دبیرستان بود که اسفرجانی متوجه علاقه خود به نقاشی شد. در ۱۶ سالگی به درخواست خانواده و با حمایت داییاش به امریکا رفت اما بعد از چند هفته اقامت در میامی و سانفرانسیسکو در نهایت تصمیم به بازگشت گرفت و با تمام باقیمانده پولش هرچه میتوانست کتاب نقاشی خرید و به وطن خود بازگشت.
در سال ۱۳۵۷ از بین دو رشته قبولی در دانشگاه، که یکی پرستاری دانشگاه ملی بود و دیگری نقاشی دانشگاه فارابی دومی را انتخاب کرد و وارد دانشگاه شد و در آنجا اولین اساتید خود را ملاقات کرد و پس از بازگشایی مجدد دانشگاهها در جریان انقلاب فرهنگی از رشته نقاشی به گرافیک تغییر رشته داد.
چاپ و بستهبندی (طراحی بستهبندی برای کالاهای صادراتی) موضوع پایاننامه شهرزاد است که برگرفته از میراث پدریاش بود و از همین نقطه بود که با اولین استادکار خود استاد کامران کاتوزیان آشنا شد و در محضرش آموخت.
این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه نوزدهم خردادماه ۱۴۰۱ به صورت مستقیم از نشانیهای زیر در اینستاگرام پخش خواهد شد:
instagram.com/bukharamag
instagram.com/farhangan.ir
https://t.me/bukharamag/8068
@baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
Bukharamag
دیدار و گفتگو با شهرزاد اسفرجانی
دویست و سی و سومین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به دیدار و گفتگو با شهرزاد اسفرجانی. این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه بیست و ششم خردادماه ۱۴۰۱ در خانه فرهنگان قریب (به نشانی بلوار کشاورز،…
دویست و سی و سومین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به دیدار و گفتگو با شهرزاد اسفرجانی. این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه بیست و ششم خردادماه ۱۴۰۱ در خانه فرهنگان قریب (به نشانی بلوار کشاورز،…
.
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دستِ مرا که ساقهی سبز نوازش است
با برگهای مرده هم آغوش میکنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیات که مرا نوش میکنی
تو درهی بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
#فروغ_فرخزاد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#فروغ_فرخزاد
#سایه
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دستِ مرا که ساقهی سبز نوازش است
با برگهای مرده هم آغوش میکنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیات که مرا نوش میکنی
تو درهی بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
#فروغ_فرخزاد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#فروغ_فرخزاد
#سایه
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
#خودکامگی_موجب_تباهی_ست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
فردوسی زندگی، اندیشه و شعرِ او
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
صص۲۲۱–۲۱۳
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://t.me/shafiei_kadkani/2556
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#محمدامین_ریاحی
#فردوسی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#خودکامگی_موجب_تباهی_ست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
فردوسی زندگی، اندیشه و شعرِ او
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
صص۲۲۱–۲۱۳
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://t.me/shafiei_kadkani/2556
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#محمدامین_ریاحی
#فردوسی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهیست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر…
ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهیست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
توصیه می کنم اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات جرج اورول(George Orwell) را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار "شام اقلیت" را نیز ببینید.
این انیمیشن دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد. قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید:
#شام_اقلیت
لطفا قبل از دیدن ویدئو کپشن را در پست بعدی حتما بخوانید 👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
توصیه می کنم اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات جرج اورول(George Orwell) را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار "شام اقلیت" را نیز ببینید.
این انیمیشن دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد. قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید:
#شام_اقلیت
لطفا قبل از دیدن ویدئو کپشن را در پست بعدی حتما بخوانید 👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. توصیه می کنم اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات جرج اورول(George Orwell) را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار "شام اقلیت" را نیز ببینید. این انیمیشن دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد. قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر…
.
توصیه می کنم اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات جرج اورول(George Orwell) را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار "شام اقلیت" را نیز ببینید.
این انیمیشن دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد. قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید:
#شام_اقلیت
انیمیشنی است که در سال ۲۰۱۴ توسط فیلمساز یونانی به نام “ناسوس واکالیس” نوشته و کارگردانی شد. این فیلم بدون هیچ حرفِ اضافهای، از ساختار حکومتهایی که قابل تغییر نیستند، صحبت میکند! فیلم با دریای طوفانی به سراغ بیننده میآید و به عمارتی که بر روی پرتگاه بنا شده و امواج در حال شستن شالوده آن است، اشاره میکند.
داخل این هتل شش خوک حضور دارند که نماد ارکان کشورداری هستند؛ آنها با حرص و ولع فراوان در حال خوردن و بلعیدن همه چیز هتل خود هستند !
دور میز، گربههای سیاه و سفیدی (جناح های سیاسی مردمی) مشغول گشت و التماس به دورمیزنشینان برای سهمی از سفره هستند ولی خوک ها به آنها محل نمیدهند و هر از گاهی پسماند خود را برای آنان می ریزند!
گربهها نماد طبقه ضعیف جامعه هستند!
مدیر هتل که نقش گارسن را بازی میکند در حقیقت نماد قدرت های پشت پرده نظامهای سیاسی است، او با کمک ماشین جادویی خود همه منابع موجود در اتاق (کشور!) را تبدیل به چیزی می کند که مطلوب خوک هاست!
در زیر میز که با رومیزی بلندی پوشیده شده فساد سیستماتیک به مثال یک افعی زنجیر مانندی همه این افراد را اسیر خود کرده و نشان می دهد که آنان سخت به هم وابسته اند.
با کم شدن غذا و سیر نشدن خود خوک ها؛ آنان بالاجبار با موشهای کوکی، سعی در سرگرم کردن گربهها دارند تا بتوانند به کار خود برسند و از مزاحمت گربه های سیاه یا سفید ( دو حزب و جناح معمول در حکومت ها) خلاصی یابند.
بشقابهای خالی باعث میشود که همه به لیسیدن ته بشقابها روی بیاورند اما گربهها که دیگر طاقت گرسنگی را ندارند با هم متحد شده، شورش (انقلاب یا رفرم یا هر اسم دیگری) انجام می دهند.
از اتحادشان به ببری قدرتمند تبدیل میشوند و همه وزرا یا خوک های چپاول کننده ثروتشان را از بین میبرند!
ببر (جامعه ناتوانی که یک باره قدرت و قوتی یافته) بعد از نابودی یا قتلعام دشمنانش دچار سرخوشی و لذت پیروزی بر خوک های قبلی، به خوابی از سر خوشی میرود و این فرصت را به مدیر هتل میدهد که از غفلتش سوء استفاده کند و او را بکشد! به اجزاء کوچک و ضعیفی بدل کند برای سفره ای دیگر!
.مدیر هتل یا ارباب پنهان و صحنه گردان اصلی، برای ورود به عرصه جدید، باید ترفندی نوین عرضه کند؛ لذا گربه بچه ها را در کلاه شعبدهبازی قرار میدهد و به اتاق بعدی (سیستم و حکومت بعدی) می برد!
بچه گربهها از کلاه خارج شده و جادوی سیستم در سایهای که روی دیوار دیده میشود، دست به کار می گردد؛ ابتدا چند تا از همان بچه گربه های ضعیف، به چند خوک بدل می شوند، همان افراد یا چیزی که مورد نیاز سیستم مدیر و برنامه ریز است!
یکی دیگر از شاهکار های استعاری فیلم، بیرون آمدن کارد و چنگال از داخل صندوقهای رای است! (هر آنچه برای چپاول و خوردن هستی کشور نیاز است توسط مردم به حکومت داده میشود)
بر روی دیوار تابلوهایی از صنعت هوایی و ریلی و کشتیرانی و استخراج نفت قرار دارد که همه قرار است در جهت حیف و میل خوک ها از بین برود.
انیمیشن شام اقلیت نشانگر آن است که ساختار سیاسی هر نظام، سرپوشی برای از بین بردن منابع توسط عده قلیلی است!
و عوض کردن این ساختار، موضوع اصلی را برطرف نمیکند! بلکه رنگ و طرح آن، شبیه دکوراسیون و کاغذ دیواریهای اتاق هتل عوض میشود! مابقی استعارات و ظرائف را ببینید و لذت ببرید
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
توصیه می کنم اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات جرج اورول(George Orwell) را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار "شام اقلیت" را نیز ببینید.
این انیمیشن دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد. قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید:
#شام_اقلیت
انیمیشنی است که در سال ۲۰۱۴ توسط فیلمساز یونانی به نام “ناسوس واکالیس” نوشته و کارگردانی شد. این فیلم بدون هیچ حرفِ اضافهای، از ساختار حکومتهایی که قابل تغییر نیستند، صحبت میکند! فیلم با دریای طوفانی به سراغ بیننده میآید و به عمارتی که بر روی پرتگاه بنا شده و امواج در حال شستن شالوده آن است، اشاره میکند.
داخل این هتل شش خوک حضور دارند که نماد ارکان کشورداری هستند؛ آنها با حرص و ولع فراوان در حال خوردن و بلعیدن همه چیز هتل خود هستند !
دور میز، گربههای سیاه و سفیدی (جناح های سیاسی مردمی) مشغول گشت و التماس به دورمیزنشینان برای سهمی از سفره هستند ولی خوک ها به آنها محل نمیدهند و هر از گاهی پسماند خود را برای آنان می ریزند!
گربهها نماد طبقه ضعیف جامعه هستند!
مدیر هتل که نقش گارسن را بازی میکند در حقیقت نماد قدرت های پشت پرده نظامهای سیاسی است، او با کمک ماشین جادویی خود همه منابع موجود در اتاق (کشور!) را تبدیل به چیزی می کند که مطلوب خوک هاست!
در زیر میز که با رومیزی بلندی پوشیده شده فساد سیستماتیک به مثال یک افعی زنجیر مانندی همه این افراد را اسیر خود کرده و نشان می دهد که آنان سخت به هم وابسته اند.
با کم شدن غذا و سیر نشدن خود خوک ها؛ آنان بالاجبار با موشهای کوکی، سعی در سرگرم کردن گربهها دارند تا بتوانند به کار خود برسند و از مزاحمت گربه های سیاه یا سفید ( دو حزب و جناح معمول در حکومت ها) خلاصی یابند.
بشقابهای خالی باعث میشود که همه به لیسیدن ته بشقابها روی بیاورند اما گربهها که دیگر طاقت گرسنگی را ندارند با هم متحد شده، شورش (انقلاب یا رفرم یا هر اسم دیگری) انجام می دهند.
از اتحادشان به ببری قدرتمند تبدیل میشوند و همه وزرا یا خوک های چپاول کننده ثروتشان را از بین میبرند!
ببر (جامعه ناتوانی که یک باره قدرت و قوتی یافته) بعد از نابودی یا قتلعام دشمنانش دچار سرخوشی و لذت پیروزی بر خوک های قبلی، به خوابی از سر خوشی میرود و این فرصت را به مدیر هتل میدهد که از غفلتش سوء استفاده کند و او را بکشد! به اجزاء کوچک و ضعیفی بدل کند برای سفره ای دیگر!
.مدیر هتل یا ارباب پنهان و صحنه گردان اصلی، برای ورود به عرصه جدید، باید ترفندی نوین عرضه کند؛ لذا گربه بچه ها را در کلاه شعبدهبازی قرار میدهد و به اتاق بعدی (سیستم و حکومت بعدی) می برد!
بچه گربهها از کلاه خارج شده و جادوی سیستم در سایهای که روی دیوار دیده میشود، دست به کار می گردد؛ ابتدا چند تا از همان بچه گربه های ضعیف، به چند خوک بدل می شوند، همان افراد یا چیزی که مورد نیاز سیستم مدیر و برنامه ریز است!
یکی دیگر از شاهکار های استعاری فیلم، بیرون آمدن کارد و چنگال از داخل صندوقهای رای است! (هر آنچه برای چپاول و خوردن هستی کشور نیاز است توسط مردم به حکومت داده میشود)
بر روی دیوار تابلوهایی از صنعت هوایی و ریلی و کشتیرانی و استخراج نفت قرار دارد که همه قرار است در جهت حیف و میل خوک ها از بین برود.
انیمیشن شام اقلیت نشانگر آن است که ساختار سیاسی هر نظام، سرپوشی برای از بین بردن منابع توسط عده قلیلی است!
و عوض کردن این ساختار، موضوع اصلی را برطرف نمیکند! بلکه رنگ و طرح آن، شبیه دکوراسیون و کاغذ دیواریهای اتاق هتل عوض میشود! مابقی استعارات و ظرائف را ببینید و لذت ببرید
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35