.
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
.....
کپشن را در پست بعدی ببینید و... 👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
.....
کپشن را در پست بعدی ببینید و... 👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه:۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. دکتر حسن بساک؛
۲. دکتر ملیحه شهریاری
۳. دکتر اسماعیل شفق؛
۴. سهیلا قربانی؛
5. دکتر یوسف بینا.
چهارشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۸، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. زردشت اخوان ثالث؛
۲. ناصر عرفانیان؛
۳. فرشید شاهسونپور؛
۴. مصطفی کاظمی؛
5. احمدعلی احمدیان؛
6. حمید یگانه مهر.
🔹موضوع: #شعر_و_زندگی_استاد_رضا_افضلی «#افضل_خراسانی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://www.instagram.com/h.bassak
https://www.instagram.com/bahar._.shahriari
https://www.instagram.com/prof.shafagh
https://www.instagram.com/soheilaghorbanibaran
https://www.instagram.com/usefbina
https://www.instagram.com/zardoshtakhavansaless
https://www.instagram.com/nasererfanian
https://www.instagram.com/farshid_shahsavanpour1
https://www.instagram.com/mostafakazemi.a
https://www.instagram.com/ahmad_ali_ahmadian
https://www.instagram.com/hamidyeganehmehr
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#رضا_افضلی
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه:۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. دکتر حسن بساک؛
۲. دکتر ملیحه شهریاری
۳. دکتر اسماعیل شفق؛
۴. سهیلا قربانی؛
5. دکتر یوسف بینا.
چهارشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۸، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. زردشت اخوان ثالث؛
۲. ناصر عرفانیان؛
۳. فرشید شاهسونپور؛
۴. مصطفی کاظمی؛
5. احمدعلی احمدیان؛
6. حمید یگانه مهر.
🔹موضوع: #شعر_و_زندگی_استاد_رضا_افضلی «#افضل_خراسانی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://www.instagram.com/h.bassak
https://www.instagram.com/bahar._.shahriari
https://www.instagram.com/prof.shafagh
https://www.instagram.com/soheilaghorbanibaran
https://www.instagram.com/usefbina
https://www.instagram.com/zardoshtakhavansaless
https://www.instagram.com/nasererfanian
https://www.instagram.com/farshid_shahsavanpour1
https://www.instagram.com/mostafakazemi.a
https://www.instagram.com/ahmad_ali_ahmadian
https://www.instagram.com/hamidyeganehmehr
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#رضا_افضلی
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است
به نام خداوند خورشید و ماه
«مِهر را میستاییم، که به ممالکِ آریایی، خان و مانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد... و آبها را زیاد کند، باران بباراند و گیاهها برویاند... و خلقتِ مزدا را حفظ کند... زورمندی که پاسبان بیخواب است.»
«#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است»
استفاده از مقاله فوق در هر جا و به هر صورت #با_ذکر_منبع_ملامانع_خواهد_بود...
مقاله فوق را در هفت صفحه، در پستهای بعدی بخوانید و لذت ببرید... 👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است
به نام خداوند خورشید و ماه
«مِهر را میستاییم، که به ممالکِ آریایی، خان و مانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد... و آبها را زیاد کند، باران بباراند و گیاهها برویاند... و خلقتِ مزدا را حفظ کند... زورمندی که پاسبان بیخواب است.»
«#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است»
استفاده از مقاله فوق در هر جا و به هر صورت #با_ذکر_منبع_ملامانع_خواهد_بود...
مقاله فوق را در هفت صفحه، در پستهای بعدی بخوانید و لذت ببرید... 👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
یلدا، شبِ پیمانگرفتن و نگاهبانی از ایران
به نام خداوند خورشید و ماه
«مِهر را میستاییم، که به ممالکِ آریایی، خان و مانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد... و آبها را زیاد کند، باران بباراند و گیاهها برویاند... و خلقتِ مزدا را حفظ کند... زورمندی که پاسبان بیخواب است.»
«#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است»
گاهشماری کهن ایرانی، بنیادش بر فرهنگی است سپند و آسمانی، فرهنگی هستی برگرفته از منشهای حضرت اهورایی که باشندهی دلآگاه و شیفتهاش را با هزاران غنجِ مهرآمیز، بهسوی او فرا میخواند؛ فرهنگی که تار و پودش از رشتههای نورانی و حریرگون عشق و مهرورزی، شادزیستی و شادمانی، سپاسداری از خداوند و بزرگداشتِ پیمان، پای گرفته است و با مظاهر اهریمنی، همچون غم واندوه، ناشادزیستی و بیمهری و ناپیوندی، بیگانه و در ستیز است. بربنیاد این ارزشهای بلند و خدایی است که هر روز و هر ماهش را با برپایی جشنی و سروری اهورایی سامان بخشیده است و با چیدن بساط شادی و عشق، به یاری مزدای بزرگ میشتابد، چراکه به نیکی دریافته است که یکی از نامهای سپندِ خداوند، «شادی» است و «خداوند، شادی را برای مردم آفریده است.» پس به هر بهانه و رویدادی، سفرهی مهر و شادمانی و شادخواری را میگستراند و به این شوند، سپاس و بزرگداشت و شکرانهی خداوند را بجا میآورد و در گسترش خواست و ارادهی اهورایی، با او همیار و همکار میشود.
گاهشماری ایران کهن، به این شوند در سراسر سال، پُر از جشنها و آیینهای مهرانگیز و شادیآفرین است؛ آیینهایی که پیوستگی ژرف با هستی و طبیعتش دارد؛ جهانی که با همهی مظاهرش، در آموزههای دینی، نمود و نمادِ خداوند است و باید در پاسداری آن، بسی کوشا بود.
انسان ایرانی، بر پایهی این آموزهی بلند «که خداوند، عین هستی است و هستی همچون خداوند است»، به هر پدیده و نشانِ گیتی به دیدهی حرمت و احترام مینگریست و بهراستی باورمند بود که به هر دستآویزی باید رشتهی الفت و دوستی با خداوندِ هستیآفرین را محکمتر کرد.
یلدا یکی از صدها جشن آیینی در این فرهنگ آسمانی است که آدمی با گستردن سفرهی رنگارنگ شب یلدا، برکت و فراوانی و بخششِ خدایی و امید به پیروزیِ راستینِ نور بر ظلمت را به سپاس مینشیند.
یلدا از دیدگاه زبانشناسان، واژهای سریانی و به چمِ میلاد است. در «قاموس» کتاب مقدس، بهدرستی واژهی یلدا به معنای میلاد و ولادت تفسیر شده است. این شبِ سپند، آبستن تولد خورشید و دردانهی اهورایی «مهر ایرانی» است. شاید بنا بر باورهای اخترشناسی مهری است که در خراسانِ بزرگ از جمله قوچان، این شبِ آیینی به «شب چله»، گره خورده، به عدد مقدس و آیینیِ «چهل»، شهره گردیده است و بردن «شبچلهگی» برای عروس و آیینهای ویژهی آن، هنوز هم با قوت در میان مردم پابرجاست.
یلدا در نگاه شیفتگانِ کیش خورشیدی، شبی سپند و مقدس بوده است، زیرا پس از سپریشدنِ این شبِ تولانی که نماد چیرگی اهریمنِ سیاهی است، خورشید پس از یک دورهی زوال، تولدی دیگر مییابد و درواقع خورشید، جوانی و نیروی خویش را باز مییابد تا با تیغِ نورانیاش (در آیین مهر، خنجر و شمشیر، نماد تیغهی نورانی است) سببِ زایش و باروری زمین گردد. ارادت و شیفتگی به خورشید سبب گردید که او را با مهر، ایزد-فرشتهی روشنایی پیش از برآمدنِ خورشید، یکی بپندارند و این مشتبهسازی، سرآغازی شد برای غرس نمودنِ سروِ هماره خرم و بیزوالِ هستیشناسی ایرانی.
هستیشناسی مهری از روزگار چشمگشایی، با خورشید (که در حقیقت جلوه و نمایندهی مهر است)، پیوندی تنگ یافته است. در این دستگاهِ اندیشگانی، خورشید دارای پایگاهی بس بلند و ارجمند است و پیوندش با مردمِ این سامان، از جنسِ جان است، حضورش بر بلندای تارکِ اندیشههای پیرانِ روشنضمیرِ ایرانی، برای همیشهی روزگاران، مانا و ماندنی است، به این چراییهاست که پیرانِ واصلِ راستین در این هستیشناسی، ملقب به «پیرانِ خورشیدی = پیرانِ مهری»اند.
خورشید در یکی از گامههای مهری، دروازهی آسمان و نمادِ گسستن از همهی رنگها و گرایشهای تعلقبار است. حتا ایزدِ مهر با اینهمه بزرگی و قدر، با ارابهی خورشید از تنگناهای خاکی میگذرد و به آسمان چهارم که منزل و جایگاه خورشید است، صعود میکند.
ص(۱)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
یلدا، شبِ پیمانگرفتن و نگاهبانی از ایران
به نام خداوند خورشید و ماه
«مِهر را میستاییم، که به ممالکِ آریایی، خان و مانِ با سازش و آرامش و خوش بخشد... و آبها را زیاد کند، باران بباراند و گیاهها برویاند... و خلقتِ مزدا را حفظ کند... زورمندی که پاسبان بیخواب است.»
«#یلدا_شب_پیمان_گرفتن_نگهبانی_از_ایران_است»
گاهشماری کهن ایرانی، بنیادش بر فرهنگی است سپند و آسمانی، فرهنگی هستی برگرفته از منشهای حضرت اهورایی که باشندهی دلآگاه و شیفتهاش را با هزاران غنجِ مهرآمیز، بهسوی او فرا میخواند؛ فرهنگی که تار و پودش از رشتههای نورانی و حریرگون عشق و مهرورزی، شادزیستی و شادمانی، سپاسداری از خداوند و بزرگداشتِ پیمان، پای گرفته است و با مظاهر اهریمنی، همچون غم واندوه، ناشادزیستی و بیمهری و ناپیوندی، بیگانه و در ستیز است. بربنیاد این ارزشهای بلند و خدایی است که هر روز و هر ماهش را با برپایی جشنی و سروری اهورایی سامان بخشیده است و با چیدن بساط شادی و عشق، به یاری مزدای بزرگ میشتابد، چراکه به نیکی دریافته است که یکی از نامهای سپندِ خداوند، «شادی» است و «خداوند، شادی را برای مردم آفریده است.» پس به هر بهانه و رویدادی، سفرهی مهر و شادمانی و شادخواری را میگستراند و به این شوند، سپاس و بزرگداشت و شکرانهی خداوند را بجا میآورد و در گسترش خواست و ارادهی اهورایی، با او همیار و همکار میشود.
گاهشماری ایران کهن، به این شوند در سراسر سال، پُر از جشنها و آیینهای مهرانگیز و شادیآفرین است؛ آیینهایی که پیوستگی ژرف با هستی و طبیعتش دارد؛ جهانی که با همهی مظاهرش، در آموزههای دینی، نمود و نمادِ خداوند است و باید در پاسداری آن، بسی کوشا بود.
انسان ایرانی، بر پایهی این آموزهی بلند «که خداوند، عین هستی است و هستی همچون خداوند است»، به هر پدیده و نشانِ گیتی به دیدهی حرمت و احترام مینگریست و بهراستی باورمند بود که به هر دستآویزی باید رشتهی الفت و دوستی با خداوندِ هستیآفرین را محکمتر کرد.
یلدا یکی از صدها جشن آیینی در این فرهنگ آسمانی است که آدمی با گستردن سفرهی رنگارنگ شب یلدا، برکت و فراوانی و بخششِ خدایی و امید به پیروزیِ راستینِ نور بر ظلمت را به سپاس مینشیند.
یلدا از دیدگاه زبانشناسان، واژهای سریانی و به چمِ میلاد است. در «قاموس» کتاب مقدس، بهدرستی واژهی یلدا به معنای میلاد و ولادت تفسیر شده است. این شبِ سپند، آبستن تولد خورشید و دردانهی اهورایی «مهر ایرانی» است. شاید بنا بر باورهای اخترشناسی مهری است که در خراسانِ بزرگ از جمله قوچان، این شبِ آیینی به «شب چله»، گره خورده، به عدد مقدس و آیینیِ «چهل»، شهره گردیده است و بردن «شبچلهگی» برای عروس و آیینهای ویژهی آن، هنوز هم با قوت در میان مردم پابرجاست.
یلدا در نگاه شیفتگانِ کیش خورشیدی، شبی سپند و مقدس بوده است، زیرا پس از سپریشدنِ این شبِ تولانی که نماد چیرگی اهریمنِ سیاهی است، خورشید پس از یک دورهی زوال، تولدی دیگر مییابد و درواقع خورشید، جوانی و نیروی خویش را باز مییابد تا با تیغِ نورانیاش (در آیین مهر، خنجر و شمشیر، نماد تیغهی نورانی است) سببِ زایش و باروری زمین گردد. ارادت و شیفتگی به خورشید سبب گردید که او را با مهر، ایزد-فرشتهی روشنایی پیش از برآمدنِ خورشید، یکی بپندارند و این مشتبهسازی، سرآغازی شد برای غرس نمودنِ سروِ هماره خرم و بیزوالِ هستیشناسی ایرانی.
هستیشناسی مهری از روزگار چشمگشایی، با خورشید (که در حقیقت جلوه و نمایندهی مهر است)، پیوندی تنگ یافته است. در این دستگاهِ اندیشگانی، خورشید دارای پایگاهی بس بلند و ارجمند است و پیوندش با مردمِ این سامان، از جنسِ جان است، حضورش بر بلندای تارکِ اندیشههای پیرانِ روشنضمیرِ ایرانی، برای همیشهی روزگاران، مانا و ماندنی است، به این چراییهاست که پیرانِ واصلِ راستین در این هستیشناسی، ملقب به «پیرانِ خورشیدی = پیرانِ مهری»اند.
خورشید در یکی از گامههای مهری، دروازهی آسمان و نمادِ گسستن از همهی رنگها و گرایشهای تعلقبار است. حتا ایزدِ مهر با اینهمه بزرگی و قدر، با ارابهی خورشید از تنگناهای خاکی میگذرد و به آسمان چهارم که منزل و جایگاه خورشید است، صعود میکند.
ص(۱)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
ایرانی در طول تاریخ پُر از فراز و نشیبش، با یلدا، این جشن بزرگ ایزدی، زندگی کرده است و هرکس به ذائقهی اندیشهاش، از آن برداشتی متفاوت دارد، اما با نگرش به آیینهای موجود در این شب که پیوندی تنگ با کِشت و رویش دارد، میتوان انگاشت که یلدا در نگاهِ مردمِ کشاورز ایرانی، شبِ پیدایی و درخششِ دوبارهی خورشید و به سخنی، گشودهشدن دروازهی آسمان و محققشدن «امید» و آرزوهای ایزدی است، امیدی آسمانی که در آن خواست و ارادهی خداوندی موج میزند.
در گاهشماری ایرانی، یازده ماه آن به نام شش امشاسپند و ایزدان اهورایی است. تنها دیماه است که به نام خداوند بزرگ، مزین شده است و نخستین روزش را «خرّمروز» مینامیدند که آغازِ رویش و پویش و بالندگیِ دوبارهی خورشید و نور و روشنایی است. مردم در این روز (روز پس از یلدا) جشن بزرگ و باشکوهی را به بزرگداشت خورشید و پیروزی نیکی بر بدی و از همه مهمتر نور بر ظلمت، برپا میکردند. این برنامِ شگفت و آیینی (خرمروز) در پیوندی ژرف با باورها و اعتقادات دیرینهی ایرانیان است.
خرمروز، به معنای روز برقراری راه و روش خرم، روز بیزوال و مانا و روز فیضان و بخشش مهر خداوندی است که طلیعهدار برپاییِ «دینِ خرم» که همانا برقراری خواست و ارادهی حضرت خداوندی (آشا) بر گسترهی هستی است. به این سببهاست که ضحاک بن محمود، در زینالأخبار، این ماه را سپند و آیینی میخواند: «این روز، جشن خره روز بود، و این ماه به نزدیک مغان، ماه خدای است و اول روز او را هم به نام او خوانند و این روز را سخت مبارک دارند.»
در اوستا و پسینتر متون پهلوی، دی از مصدر دای اوستایی (da) به معنای دادن و آفریدن است و ریختهای دذو، دذوه و دذوش، همگی نام خجستهی خداوند است که به معنای دادار و آفریننده است. دذو نام یکی از ماههای خوارزمی است و در نگاشتههای کهن ایرانی مقصود از آن، دی و خداوند است. بر این بنیادهای خجسته و سپندِ آیینی است که ابوریحان
این ماه را «شهراللهالمعظم» میخواند: «دیماه و آن را خور ماه نیز میگویند. نخستین روزِ آن، خرمروز است و این روز و ماه، هر دو به نام خدای تعالی که هرمزد است، نامیده شده، یعنی پادشاهی حکیم و صاحبرایی آفریدگار». در این گزارش ابوریحان، دیماه را خورماه = خورشیدماه نامیده است.
مگر جز این است که در اوستا بهروشنی، خورشید «پیکر مزدا اهورا است»، زیرا که در باورهای راستین ایرانی، «خداوند، پیکری بهسان نور و روانی بهسانِ راستی دارد»؛ درواقع این باریکترین و نغزترین تشبیهی است که در طول هستی بشر، عنصر ایرانی از چیستی خداوند عرضه داشته است و راستی این اندیشهی بلند را آخرین کتاب آسمانی، در کلام سپند وحی، تأیید مینماید: «الله نورالسمٰوات والأرض». بنابراین، خورشید، این گوی درخشان و تابان، نوری است که در همهی روزگاران در اندیشههای باریک، نماد و نمودی از حضور حضرت اهورایی معرفی شده است. به چرایی این پیوند خجسته است که پس از یلدا که آغاز فرمانروایی نور و روشنایی است، اندیشمندان ایزدی این سرزمین، دیماه را خورماه و نخستین روزش را که طلوع فرمانروایی نور است، خرمروز بنامند.
دی، ماه فیضان و بخشش و ماه نظرکردهی اهورایی است؛ ماه تحقق و خواست و ارادهی خداوند است، ماهی که قانون مقدس اهورایی (آشا = نظم و ترتیب، مهر و عشق، نور و راستی، عدل و داد و شادی و شادمانی، رامش و آرامش، برابری و مساوات، دانش و خرد و...)، سرانجام در گسترهی جهانِ هستی، عنییت مییابد و شهرستان نیکویی، به زیبایی رخ مینماید. به این شوندها، دیماه، بشکوهترین ماه از گاهشماری ایرانی است. در این ماه سپند است که بهجز جشنِ «خرمروز»، سه جشن بزرگ آیینی به نام «دی» برگزار میشود.
روز هشتم دیماه، «دی به آذر» است، جشنی خجسته و مبارک که نیاکانمان این روز را به شادمانی میگذرانیدند و برای تندرستی خانوادهی خویش بذل و بخشش میکردند و صدقه میدادند. حکیم دلآگاه و روشنروان توس نیز این روز را جشن سرسبزی و بالندگی و مانایی و تندرستی میداند:
ز «دی بآذرت»، خرمی بهره باد
همان آذرت سال و مَه شهره باد
و ملکالشعرا بهار، بر بنیاد باورهای ایرانی، این روز را روز پالودگی تن و دورشدن و گسستن از گناه و آلودگی میداند، روزی که انسان با پیراستن ظاهری به استقبال معشوقی میرود که غایت آروزی اوست:
به دیبآذر اندر، سر و تن بشوی
بپیرای ناخن، بیارای موی
ص(۲)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
ایرانی در طول تاریخ پُر از فراز و نشیبش، با یلدا، این جشن بزرگ ایزدی، زندگی کرده است و هرکس به ذائقهی اندیشهاش، از آن برداشتی متفاوت دارد، اما با نگرش به آیینهای موجود در این شب که پیوندی تنگ با کِشت و رویش دارد، میتوان انگاشت که یلدا در نگاهِ مردمِ کشاورز ایرانی، شبِ پیدایی و درخششِ دوبارهی خورشید و به سخنی، گشودهشدن دروازهی آسمان و محققشدن «امید» و آرزوهای ایزدی است، امیدی آسمانی که در آن خواست و ارادهی خداوندی موج میزند.
در گاهشماری ایرانی، یازده ماه آن به نام شش امشاسپند و ایزدان اهورایی است. تنها دیماه است که به نام خداوند بزرگ، مزین شده است و نخستین روزش را «خرّمروز» مینامیدند که آغازِ رویش و پویش و بالندگیِ دوبارهی خورشید و نور و روشنایی است. مردم در این روز (روز پس از یلدا) جشن بزرگ و باشکوهی را به بزرگداشت خورشید و پیروزی نیکی بر بدی و از همه مهمتر نور بر ظلمت، برپا میکردند. این برنامِ شگفت و آیینی (خرمروز) در پیوندی ژرف با باورها و اعتقادات دیرینهی ایرانیان است.
خرمروز، به معنای روز برقراری راه و روش خرم، روز بیزوال و مانا و روز فیضان و بخشش مهر خداوندی است که طلیعهدار برپاییِ «دینِ خرم» که همانا برقراری خواست و ارادهی حضرت خداوندی (آشا) بر گسترهی هستی است. به این سببهاست که ضحاک بن محمود، در زینالأخبار، این ماه را سپند و آیینی میخواند: «این روز، جشن خره روز بود، و این ماه به نزدیک مغان، ماه خدای است و اول روز او را هم به نام او خوانند و این روز را سخت مبارک دارند.»
در اوستا و پسینتر متون پهلوی، دی از مصدر دای اوستایی (da) به معنای دادن و آفریدن است و ریختهای دذو، دذوه و دذوش، همگی نام خجستهی خداوند است که به معنای دادار و آفریننده است. دذو نام یکی از ماههای خوارزمی است و در نگاشتههای کهن ایرانی مقصود از آن، دی و خداوند است. بر این بنیادهای خجسته و سپندِ آیینی است که ابوریحان
این ماه را «شهراللهالمعظم» میخواند: «دیماه و آن را خور ماه نیز میگویند. نخستین روزِ آن، خرمروز است و این روز و ماه، هر دو به نام خدای تعالی که هرمزد است، نامیده شده، یعنی پادشاهی حکیم و صاحبرایی آفریدگار». در این گزارش ابوریحان، دیماه را خورماه = خورشیدماه نامیده است.
مگر جز این است که در اوستا بهروشنی، خورشید «پیکر مزدا اهورا است»، زیرا که در باورهای راستین ایرانی، «خداوند، پیکری بهسان نور و روانی بهسانِ راستی دارد»؛ درواقع این باریکترین و نغزترین تشبیهی است که در طول هستی بشر، عنصر ایرانی از چیستی خداوند عرضه داشته است و راستی این اندیشهی بلند را آخرین کتاب آسمانی، در کلام سپند وحی، تأیید مینماید: «الله نورالسمٰوات والأرض». بنابراین، خورشید، این گوی درخشان و تابان، نوری است که در همهی روزگاران در اندیشههای باریک، نماد و نمودی از حضور حضرت اهورایی معرفی شده است. به چرایی این پیوند خجسته است که پس از یلدا که آغاز فرمانروایی نور و روشنایی است، اندیشمندان ایزدی این سرزمین، دیماه را خورماه و نخستین روزش را که طلوع فرمانروایی نور است، خرمروز بنامند.
دی، ماه فیضان و بخشش و ماه نظرکردهی اهورایی است؛ ماه تحقق و خواست و ارادهی خداوند است، ماهی که قانون مقدس اهورایی (آشا = نظم و ترتیب، مهر و عشق، نور و راستی، عدل و داد و شادی و شادمانی، رامش و آرامش، برابری و مساوات، دانش و خرد و...)، سرانجام در گسترهی جهانِ هستی، عنییت مییابد و شهرستان نیکویی، به زیبایی رخ مینماید. به این شوندها، دیماه، بشکوهترین ماه از گاهشماری ایرانی است. در این ماه سپند است که بهجز جشنِ «خرمروز»، سه جشن بزرگ آیینی به نام «دی» برگزار میشود.
روز هشتم دیماه، «دی به آذر» است، جشنی خجسته و مبارک که نیاکانمان این روز را به شادمانی میگذرانیدند و برای تندرستی خانوادهی خویش بذل و بخشش میکردند و صدقه میدادند. حکیم دلآگاه و روشنروان توس نیز این روز را جشن سرسبزی و بالندگی و مانایی و تندرستی میداند:
ز «دی بآذرت»، خرمی بهره باد
همان آذرت سال و مَه شهره باد
و ملکالشعرا بهار، بر بنیاد باورهای ایرانی، این روز را روز پالودگی تن و دورشدن و گسستن از گناه و آلودگی میداند، روزی که انسان با پیراستن ظاهری به استقبال معشوقی میرود که غایت آروزی اوست:
به دیبآذر اندر، سر و تن بشوی
بپیرای ناخن، بیارای موی
ص(۲)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
روز پانزدهم دیماه، «دی به مهر» است. این نام سپند در پیشگاه مردم ایران بسی مبارک و بلندپایه است و به گفتِ صاحب برهان قاطع، «دی به مهر، از نامهای الهی و نام فرشتهای است و نام روز پانزدهم از هر ماه شمسی و مغان این روز را مبارک دارند و جشن کنند».
ابوریحان در آثارالباقیه در گزارشی کوتاه در ویژهی این جشن آورده است: «نام پانزدهم این ماه، روز دی به مهر است که آن را «دیبگان» گویند و از خمیر یا از گِل، شخصی را به هیکل انسان سازند و در راهرو و دالان خانه میگذارند». در این روز است که رویدادهای بزرگی به وقوع میپیوندد: «فریدون را در این روز از شیر گرفتند و آفریدون در این روز بر گاو نشست». ایرانیان، شامگاه این روز، بوییدن نرگس و دوددادن سوسن را به فال نیک میگرفتند، زیرا که در باورهای مردمی، نرگس «نماد خوشبختی و نشانهی آرزوهای خوش برای سال جدید» و نشان عشق و مهر است و این دو گل، مشخصهی بهاران و آغاز آخرالزمان (روزگار پیدایش منجی و رهایشگر) است.
خوردن سیب را نیک میدانستند و همچون سیب، سرخرویی، تازگی و جوانی سلامت تن را از خداوند خواستار میشدند. سخنسنج توس نیز بر این بازگفتِ ابوریحان صحه میگذارد:
چو مِهرِ سپهر آورد «دی به مِهر»
تو را تازهتر باد، هر روز چهر
سخنشناس همروزگارمان، استاد محمدتقی بهار نیز به پشتوانهی متون پهلوی، همین بازگفتِ آیینی را یادآور میشود:
بپیرای ناخن، چو شد «دی به مهر»
سر و تن بشوی و بیارای چهر
در پایان این روز (دی به مهر)، شبهنگام، جشنی به نام «گاوگیل» برگزار میشد. سبب برپایی این جشن را مردم، رهاییِ ایران زمین از اسارت تورانیان (افراسیاب) میدانستند که ایرانیان پس از پیروزی، گاوهایی را که تورانیان از ایران به یغما برده بودند، پس گرفتند. چرایی برگزاری این جشن، همانند بسیاری از جشنهای دیگر ایرانی، پیروزی و غلبه بر دشمن تورانی است.
در باورهای استورهای، گاو، نماد ابرهای بارانزا است که بهوسیلهی دیوِ خشکی، به اسارت گرفته شده و باعث ممانعتِ ریزش باران میشود. این بازگفتِ مردمی، بهراستی یادآور روایتی است که ابوریحان از تاریخ حماسی ایران بهجا گذاشته است: «در این روز، «زو»، پسر تهماسب، به شاهی رسید و مردمان را به حفرانهار و تعمیر آن امر کرد».
گردیزی در زینالأخبار با همهی کوتاهی در گزارشهایش، کاملتر از این رویداد سخن گفته است: « اندر روز آبانگان، به امرِ زو بن طهماسب، بزرگآب روان کردند در جویها کی افراسیاب بیاگنده بود».
در اندیشههای ایرانی، افراسیاب، اژدهای خشکی و تنگی آب است که آبهای آسمانی را به اسارت گرفته است که بهوسیلهی «زو»، شاه-پهلوانِ ایرانی، آبهای در اسارت، آزاد میگردند و مردم از خشکسالی، رهایی مییابند.
آیا این بازگفتها ریخت رنگباختهای از استورهی مهری نیست که ایزد مهر در یک سنگواره، در حال تیرانداختن به صخره و آزادسازی آبهای در اسارت از سنگ که نماد آسمان است، قرار دارد؟
ابوریحان بیرونی این رویداد را با باورهای پندارآمیز مردمی و عامیانه درآمیخته است: «پارسیان عید میکردهاند در روز مهر که پانزدهم دیماه از آن مهراست و میگفتند در این شب، گاوی ظاهر میشود از نور، دو شاخ آن زر و هرکه وقتِ دیدن آن گاو، دعایی کند، مستجاب خواهد شد و ظهور آن، دلیل وفور نعمت است در آن سال»، آیا این روز (دی به مهر)، که به نام ایزد مهر پیوسته است، یادآور بزرگترین خویشکاری ایزد مهر، یعنی قربانکردن گاوِ سپند و آیینی نیست که با قربانکردن گاو از خونش، رویش و بالندگی و فراوانی و وفور به زمین میبخشد و جهان را از تنگی و سترونی میرهاند؟
ص(۳)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
روز پانزدهم دیماه، «دی به مهر» است. این نام سپند در پیشگاه مردم ایران بسی مبارک و بلندپایه است و به گفتِ صاحب برهان قاطع، «دی به مهر، از نامهای الهی و نام فرشتهای است و نام روز پانزدهم از هر ماه شمسی و مغان این روز را مبارک دارند و جشن کنند».
ابوریحان در آثارالباقیه در گزارشی کوتاه در ویژهی این جشن آورده است: «نام پانزدهم این ماه، روز دی به مهر است که آن را «دیبگان» گویند و از خمیر یا از گِل، شخصی را به هیکل انسان سازند و در راهرو و دالان خانه میگذارند». در این روز است که رویدادهای بزرگی به وقوع میپیوندد: «فریدون را در این روز از شیر گرفتند و آفریدون در این روز بر گاو نشست». ایرانیان، شامگاه این روز، بوییدن نرگس و دوددادن سوسن را به فال نیک میگرفتند، زیرا که در باورهای مردمی، نرگس «نماد خوشبختی و نشانهی آرزوهای خوش برای سال جدید» و نشان عشق و مهر است و این دو گل، مشخصهی بهاران و آغاز آخرالزمان (روزگار پیدایش منجی و رهایشگر) است.
خوردن سیب را نیک میدانستند و همچون سیب، سرخرویی، تازگی و جوانی سلامت تن را از خداوند خواستار میشدند. سخنسنج توس نیز بر این بازگفتِ ابوریحان صحه میگذارد:
چو مِهرِ سپهر آورد «دی به مِهر»
تو را تازهتر باد، هر روز چهر
سخنشناس همروزگارمان، استاد محمدتقی بهار نیز به پشتوانهی متون پهلوی، همین بازگفتِ آیینی را یادآور میشود:
بپیرای ناخن، چو شد «دی به مهر»
سر و تن بشوی و بیارای چهر
در پایان این روز (دی به مهر)، شبهنگام، جشنی به نام «گاوگیل» برگزار میشد. سبب برپایی این جشن را مردم، رهاییِ ایران زمین از اسارت تورانیان (افراسیاب) میدانستند که ایرانیان پس از پیروزی، گاوهایی را که تورانیان از ایران به یغما برده بودند، پس گرفتند. چرایی برگزاری این جشن، همانند بسیاری از جشنهای دیگر ایرانی، پیروزی و غلبه بر دشمن تورانی است.
در باورهای استورهای، گاو، نماد ابرهای بارانزا است که بهوسیلهی دیوِ خشکی، به اسارت گرفته شده و باعث ممانعتِ ریزش باران میشود. این بازگفتِ مردمی، بهراستی یادآور روایتی است که ابوریحان از تاریخ حماسی ایران بهجا گذاشته است: «در این روز، «زو»، پسر تهماسب، به شاهی رسید و مردمان را به حفرانهار و تعمیر آن امر کرد».
گردیزی در زینالأخبار با همهی کوتاهی در گزارشهایش، کاملتر از این رویداد سخن گفته است: « اندر روز آبانگان، به امرِ زو بن طهماسب، بزرگآب روان کردند در جویها کی افراسیاب بیاگنده بود».
در اندیشههای ایرانی، افراسیاب، اژدهای خشکی و تنگی آب است که آبهای آسمانی را به اسارت گرفته است که بهوسیلهی «زو»، شاه-پهلوانِ ایرانی، آبهای در اسارت، آزاد میگردند و مردم از خشکسالی، رهایی مییابند.
آیا این بازگفتها ریخت رنگباختهای از استورهی مهری نیست که ایزد مهر در یک سنگواره، در حال تیرانداختن به صخره و آزادسازی آبهای در اسارت از سنگ که نماد آسمان است، قرار دارد؟
ابوریحان بیرونی این رویداد را با باورهای پندارآمیز مردمی و عامیانه درآمیخته است: «پارسیان عید میکردهاند در روز مهر که پانزدهم دیماه از آن مهراست و میگفتند در این شب، گاوی ظاهر میشود از نور، دو شاخ آن زر و هرکه وقتِ دیدن آن گاو، دعایی کند، مستجاب خواهد شد و ظهور آن، دلیل وفور نعمت است در آن سال»، آیا این روز (دی به مهر)، که به نام ایزد مهر پیوسته است، یادآور بزرگترین خویشکاری ایزد مهر، یعنی قربانکردن گاوِ سپند و آیینی نیست که با قربانکردن گاو از خونش، رویش و بالندگی و فراوانی و وفور به زمین میبخشد و جهان را از تنگی و سترونی میرهاند؟
ص(۳)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
ادامهی این بازگفتِ بیرونی، بیشتر بر این دیدگاه نگارنده صحه میگذارد و آشکارا از آیین مهر و بزرگترین رسم و سنت مهریان در پیکر باورهای مردمی سخن میگوید: «علمای ایران گفتهاند که جم، کالیلی (صورت گشتهشدهی گاوگیل) را به صورت انسان دید که رنگارنگ بوده با زیباترین چهره و بر گاوی سپید، سوار و در دست، دستهای سوسن داشت که میبو یید و گاو از هفت گوهر که عبارتند از: زر، سیم، مس، قلع، آهن و سرب، مرکّب بود. آن سوار نام مردم را آورده و صفات آنان را یاد کرده و از فروغ خویش بر صاحبان آن نامها تقسیم میکرد. جم او را گفت: ای زیباروی رنگارنگ و رنگآمیز! تو کیستی؟ آن سوار گفت: من، بخت هستم و بخت و اقبال را میان مردم تقسیم میکنم. جم گفت: در چه وقت بیش از هر زمان در جهان خواستگاری (بخت و مبارکی) روی دهد؟ گفت: هنگامی که برج ثور میان آسمان باشد. پس این سوار از نظر پنهان شد».
آیا پیکر هفت گوهر گاو، یاد و نمادی از هفت گامهی مهری نیست؟ آیا رگههایی از استورهی «گاوِ پرمایه» که به گفتِ خردمند توس، بهاری رنگارنگ بود را در اذهان تداعی نمیکند؟
همان گاو، کش نام، بَرمایه بود
ز گاوان، ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاوسِ نر
به هر موی بر، تازهرنگی دگر
که کس در جِهان، گاو، چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
آیا این شرح و توصیف، یادآور روزگار طلایی و آرمانی جمشید را فرایاد آدمی نمیآورد؟ که در روزگار او، جهان، سرشار از بخششهای خداوندی و نشانههای زندگی بود:
سرِ یال نو هرمزِ فرودین
برآسوده از رنج، روی زمین
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان، نبُد آگهی
میان بسته دیوان بهسانِ رهی
و به باور یکی از ایرانپژوهان همروزگارمان (ابوالقاسم پرتو) که گاوِ پرمایه را بنا بر سخنِ روشنِ شاهنامه، بهدرستی، زمین انگاشته است:
بیامد از آن کینه چون پیل مست
مر آن گاوِ برمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند و زیشان بپرداخت جای
میتوان تمام این شواهد را بازتابی از نقش مهر و باورهای مهری در راستای محققشدنِ پیوند و پیمان دانست که بهرغم همهی کینورزیها در دگردیسیهای بجا در دلِ داستانهای مردمی، جا خوش کردهاند، چراکه مهر معنای راستینش «دوست» است، دوستی که برای یارانش، بهْاندیشی و پیوند و پیمان و داد و قانون و عدالت را به ارمغان میآورد.
مهرورزیدن به خاک و زمین، در دو واژهی «پیوند و پیمان»، در همان پیشوندشان که «پی» باشد، نمودار است. چنین باشندهای که فرهی مهر را از آنِ خود کرده است، همچون مهر، به زمین و خاک و در نهایت میهنش عشق میورزد و همچون بهمن با خردِ نیک و عشقی آگاهانه، نگهبان مرزِ ایران است: «چو بهمن، نگهبانِ تخت و کلاه».
روایت جشن گاوگیل ضحاک بن محمود در زینالأخبار، بهراستی مبیّن این دیدگاه نگارنده است: «و اما شب کاوکیل از پس پانزدهم ماه باشد، آن است کی گاوی را بیارایند و بیرون آرند و چنین گویند که چون آفریدون را از شیر مادر بازکردند، بر گاو نشست و اندر این روز بود که آن گاو، اثفیان پدر آفریدون را اطلاق کردند، کی ضحاک او را از اثفیان بازداشته بود، کار بر وی تنگ گرفته بود و مغان بدین سبب آن روز را بزرگ دارند از جهت آفریدون و اثفیان را».
این بازگفتِ زینالأخبار، از پیروزی فریدون بر ضحاک (نور بر ظلمت) و پیوند گاو و فریدون که یکی از بنیانگزاران آیین مهرگان است، سخن میگوید، چراکه «اثفیان» در لغت به معنای گاو است و اثفیان در متون کهن، لقب خانوادگی فریدون (فریدون اثفیان) است؛ برنامی که در پیوند با وفور و فراوانی، زایش و باروریِ کشتزارها و فرآوردههای دامی است و این همه بخششِ اهورایی است که شادی و شادمانی و دوریگزیدن از رنج و گزند را بهرهی آدمی میسازد، چراکه اساس آیین مهر بر شادمانی و شادخواری وشادزیستی است:
پرستیدنِ مهرگان، دینِ اوست
تنآسانی و خوردن، آیینِ اوست
نکتهی مهم در این بازگفت، نقشِ فریدون و پیوندش با گاو (زمین) است که یادآورِ نگارهی مهر بر پشتِ گاو است.
سوارشدن او بر گاو، نمادِ رهانندگی میهن از چنگالِ اهریمنِ تباهی است، که همچون مهر باعث بالندگی و رهایی زمین از دام پتیارهی تنگی میگردد.
روز بیست و سوم، نامزد به «دی به دین» است که در باورهای ایرانی روز خیر و برکت بهشمار میرود. دراین روز، مردم برای دفع دام و نیرنگهای اهریمن، دست به دعا برمیداشتند و از اهورامزدا نیروی رویارویی با فریب و افسون اهریمن را میطلبیدند و برای این هدفِ گران، خواستار فرزند نیکچهره و نیکومنش میشدند و از خداوند، بزرگترین آرمان اهورایی، یعنی برقراری سامان و داد در گیتی را آرزو میکردند.
ص(۴)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
ادامهی این بازگفتِ بیرونی، بیشتر بر این دیدگاه نگارنده صحه میگذارد و آشکارا از آیین مهر و بزرگترین رسم و سنت مهریان در پیکر باورهای مردمی سخن میگوید: «علمای ایران گفتهاند که جم، کالیلی (صورت گشتهشدهی گاوگیل) را به صورت انسان دید که رنگارنگ بوده با زیباترین چهره و بر گاوی سپید، سوار و در دست، دستهای سوسن داشت که میبو یید و گاو از هفت گوهر که عبارتند از: زر، سیم، مس، قلع، آهن و سرب، مرکّب بود. آن سوار نام مردم را آورده و صفات آنان را یاد کرده و از فروغ خویش بر صاحبان آن نامها تقسیم میکرد. جم او را گفت: ای زیباروی رنگارنگ و رنگآمیز! تو کیستی؟ آن سوار گفت: من، بخت هستم و بخت و اقبال را میان مردم تقسیم میکنم. جم گفت: در چه وقت بیش از هر زمان در جهان خواستگاری (بخت و مبارکی) روی دهد؟ گفت: هنگامی که برج ثور میان آسمان باشد. پس این سوار از نظر پنهان شد».
آیا پیکر هفت گوهر گاو، یاد و نمادی از هفت گامهی مهری نیست؟ آیا رگههایی از استورهی «گاوِ پرمایه» که به گفتِ خردمند توس، بهاری رنگارنگ بود را در اذهان تداعی نمیکند؟
همان گاو، کش نام، بَرمایه بود
ز گاوان، ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاوسِ نر
به هر موی بر، تازهرنگی دگر
که کس در جِهان، گاو، چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
آیا این شرح و توصیف، یادآور روزگار طلایی و آرمانی جمشید را فرایاد آدمی نمیآورد؟ که در روزگار او، جهان، سرشار از بخششهای خداوندی و نشانههای زندگی بود:
سرِ یال نو هرمزِ فرودین
برآسوده از رنج، روی زمین
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان، نبُد آگهی
میان بسته دیوان بهسانِ رهی
و به باور یکی از ایرانپژوهان همروزگارمان (ابوالقاسم پرتو) که گاوِ پرمایه را بنا بر سخنِ روشنِ شاهنامه، بهدرستی، زمین انگاشته است:
بیامد از آن کینه چون پیل مست
مر آن گاوِ برمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند و زیشان بپرداخت جای
میتوان تمام این شواهد را بازتابی از نقش مهر و باورهای مهری در راستای محققشدنِ پیوند و پیمان دانست که بهرغم همهی کینورزیها در دگردیسیهای بجا در دلِ داستانهای مردمی، جا خوش کردهاند، چراکه مهر معنای راستینش «دوست» است، دوستی که برای یارانش، بهْاندیشی و پیوند و پیمان و داد و قانون و عدالت را به ارمغان میآورد.
مهرورزیدن به خاک و زمین، در دو واژهی «پیوند و پیمان»، در همان پیشوندشان که «پی» باشد، نمودار است. چنین باشندهای که فرهی مهر را از آنِ خود کرده است، همچون مهر، به زمین و خاک و در نهایت میهنش عشق میورزد و همچون بهمن با خردِ نیک و عشقی آگاهانه، نگهبان مرزِ ایران است: «چو بهمن، نگهبانِ تخت و کلاه».
روایت جشن گاوگیل ضحاک بن محمود در زینالأخبار، بهراستی مبیّن این دیدگاه نگارنده است: «و اما شب کاوکیل از پس پانزدهم ماه باشد، آن است کی گاوی را بیارایند و بیرون آرند و چنین گویند که چون آفریدون را از شیر مادر بازکردند، بر گاو نشست و اندر این روز بود که آن گاو، اثفیان پدر آفریدون را اطلاق کردند، کی ضحاک او را از اثفیان بازداشته بود، کار بر وی تنگ گرفته بود و مغان بدین سبب آن روز را بزرگ دارند از جهت آفریدون و اثفیان را».
این بازگفتِ زینالأخبار، از پیروزی فریدون بر ضحاک (نور بر ظلمت) و پیوند گاو و فریدون که یکی از بنیانگزاران آیین مهرگان است، سخن میگوید، چراکه «اثفیان» در لغت به معنای گاو است و اثفیان در متون کهن، لقب خانوادگی فریدون (فریدون اثفیان) است؛ برنامی که در پیوند با وفور و فراوانی، زایش و باروریِ کشتزارها و فرآوردههای دامی است و این همه بخششِ اهورایی است که شادی و شادمانی و دوریگزیدن از رنج و گزند را بهرهی آدمی میسازد، چراکه اساس آیین مهر بر شادمانی و شادخواری وشادزیستی است:
پرستیدنِ مهرگان، دینِ اوست
تنآسانی و خوردن، آیینِ اوست
نکتهی مهم در این بازگفت، نقشِ فریدون و پیوندش با گاو (زمین) است که یادآورِ نگارهی مهر بر پشتِ گاو است.
سوارشدن او بر گاو، نمادِ رهانندگی میهن از چنگالِ اهریمنِ تباهی است، که همچون مهر باعث بالندگی و رهایی زمین از دام پتیارهی تنگی میگردد.
روز بیست و سوم، نامزد به «دی به دین» است که در باورهای ایرانی روز خیر و برکت بهشمار میرود. دراین روز، مردم برای دفع دام و نیرنگهای اهریمن، دست به دعا برمیداشتند و از اهورامزدا نیروی رویارویی با فریب و افسون اهریمن را میطلبیدند و برای این هدفِ گران، خواستار فرزند نیکچهره و نیکومنش میشدند و از خداوند، بزرگترین آرمان اهورایی، یعنی برقراری سامان و داد در گیتی را آرزو میکردند.
ص(۴)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
پیر سخن پارسی در نامهی ایران، در سخنی دعاگونه برپایی نظم اهورایی را وابسته به یاری خداوند و انسان میداند:
چو پیدا شود افسرِ «دی به دین»
نظامِ تو باد از زمان و زمین
آیا بازگفتی را که ابوریحان در آثارالباقیه برای آیندگان ثبت و ضبط کرده است، نگارهای پر آرزو و در این حال شگفت و سختباور از برپایی و بهپاداشتن خواست و ارادهی خداوندی، یعنی بهپاداشتِ داد و سامان و عدل و برابری بر روی زمین نیست؟ که شاه در این روز (خرمروز) از تخت به زیر میآمد، بر زمین مینشست و با برزیگران و کشاورزان، همسفره میشد و آنان را برادر خطاب میکرد و در حقیقت، جامعهی بیطبقه و یکسان و سرشار از نیکی و داد و مهر در این روزِ سپند، تحقق مییافت.
هرچند برگزاری این آیین را عادتی کهنه و دیرین و سنتی نمادین بدانیم، باز هم این نمایشِ یکروزه، گویای خواست و آرزوی آدمی است که سرانجام، روزگارِ شهرستانِ نیکویی (روزگار طلایی = مدینهی فاضله) به پیدایی میرسد؛ آرزویی که غایت و آماج همهی اندیشهها و بهویژه آیین یلدای مهری است، هستش میپذیرد.
در بازگفتهای ایرانی، روزگار جمشید، روزگار طلایی است؛ روزگاری که در آن مرگ و پیری نیست، گیاهان، پژمرده نمیشوند و خوراکیها فاسدشدنی نیستند. پارهای از محققان، جمشید را بنیانگزار آیین پریستاری خورشید میدانند، چراکه نامواژهی جمشید (جم + شید) به معنای توأمان و همزادِ خورشید است. آیا این آرزوهای نیک و خدایی در دیماه (ماه خدا) یادآور روز نو (نوروز) و پدیدارشدن جمشید سوار بر گاو (که خود به معنای بازپسگیری خاک و زمین و استقرار برآن است) پس از پیروزی بر دیوان نیست که گیتی را پس از آشوب و ناآرامی به آرامش میرساند و زمین از رنج و بیداد، رهایی مییابد؟
یلدای ایرانی بهراستی جشن نوشدن و میلاد خورشید و آغازِ فرمانروایی مهر است؛ خورشیدی که در آمیغ جلوهگاه و یا نمایندهی مهراست. حکیم توس بهدرستی و آگاهیِ راستین، این رویداد بزرگ را در شاهنامه به تصویر کشیده است: «چو خورشید زد پنجه بر پشتِ گاو».
روزی تازه که فرمانروایی خداوندی در گسترهی هستی، عینیت پیدا میکند و در سخنی، پیروزیِ نور بر ظلمت که غایت این آرزوهاست، تحقق مییابد.
مگر جز این است که در یشتها (مهریشت) بزرگترین خویشکاری مهر، یاریرساندن به یلان آریایی و نگاهبانی از مرز وب وم ایران است.
در تاریخ داستانی ایران، هوشنگ پیشدادی، دارای برادری است به نام ویکرد. هرچند در استورههای ایرانی بسیاری از کارها (ساخت خانه، رام حیوانات، ریسیدن پشم و...) به هوشنگ، پیوسته است، اما متون دیرسال ایرانی، ویکرد را پدیدآورندهی کشت و کار و آموختن شیوهی آن به مردم معرفی مینماید.
در استورههای ایرانی آمده است که ویکرد کشاورزی و راه و رسم آن را به مردم آموخت و خود نیز یک کشاورز بود. دو برادر، یکی صاحب قدرت پادشاهی و دیگری چهرهای مردمی و کشاورز و دارای خوی و منش نیک انسانی!
ابوریحان در پایان آن گزارش از زبان شاه چنین میگوید: «و در این روز، پادشاه با دهقانان و برزیگران، مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارتِ آن هم به پادشاه است و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امر چنین شد، پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود بهخصوص که دو برادر مهربان هوشنگ و ویکرد چنین بودند».
به گمانی استوار، این بازگفتِ شگفت ابوریحان باید بازتابی دستکاریشده در راستای مشروعیتبخشیدن به هرم قدرت باشد؛ روایتی که سخت مورد اقبال و قبول آحاد جامعه بوده است؛ مردمی که ساختار و دوام زندگیشان بر کشاورزی و دامپروری بوده و هست. این روایت کهن به گونهای درصدد پیوند تودهی مردم و حاکمیت است. بنا بر این گواه آشکار، آیا یلدا یک جشن کشاورزی است؟
ص(۵)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
پیر سخن پارسی در نامهی ایران، در سخنی دعاگونه برپایی نظم اهورایی را وابسته به یاری خداوند و انسان میداند:
چو پیدا شود افسرِ «دی به دین»
نظامِ تو باد از زمان و زمین
آیا بازگفتی را که ابوریحان در آثارالباقیه برای آیندگان ثبت و ضبط کرده است، نگارهای پر آرزو و در این حال شگفت و سختباور از برپایی و بهپاداشتن خواست و ارادهی خداوندی، یعنی بهپاداشتِ داد و سامان و عدل و برابری بر روی زمین نیست؟ که شاه در این روز (خرمروز) از تخت به زیر میآمد، بر زمین مینشست و با برزیگران و کشاورزان، همسفره میشد و آنان را برادر خطاب میکرد و در حقیقت، جامعهی بیطبقه و یکسان و سرشار از نیکی و داد و مهر در این روزِ سپند، تحقق مییافت.
هرچند برگزاری این آیین را عادتی کهنه و دیرین و سنتی نمادین بدانیم، باز هم این نمایشِ یکروزه، گویای خواست و آرزوی آدمی است که سرانجام، روزگارِ شهرستانِ نیکویی (روزگار طلایی = مدینهی فاضله) به پیدایی میرسد؛ آرزویی که غایت و آماج همهی اندیشهها و بهویژه آیین یلدای مهری است، هستش میپذیرد.
در بازگفتهای ایرانی، روزگار جمشید، روزگار طلایی است؛ روزگاری که در آن مرگ و پیری نیست، گیاهان، پژمرده نمیشوند و خوراکیها فاسدشدنی نیستند. پارهای از محققان، جمشید را بنیانگزار آیین پریستاری خورشید میدانند، چراکه نامواژهی جمشید (جم + شید) به معنای توأمان و همزادِ خورشید است. آیا این آرزوهای نیک و خدایی در دیماه (ماه خدا) یادآور روز نو (نوروز) و پدیدارشدن جمشید سوار بر گاو (که خود به معنای بازپسگیری خاک و زمین و استقرار برآن است) پس از پیروزی بر دیوان نیست که گیتی را پس از آشوب و ناآرامی به آرامش میرساند و زمین از رنج و بیداد، رهایی مییابد؟
یلدای ایرانی بهراستی جشن نوشدن و میلاد خورشید و آغازِ فرمانروایی مهر است؛ خورشیدی که در آمیغ جلوهگاه و یا نمایندهی مهراست. حکیم توس بهدرستی و آگاهیِ راستین، این رویداد بزرگ را در شاهنامه به تصویر کشیده است: «چو خورشید زد پنجه بر پشتِ گاو».
روزی تازه که فرمانروایی خداوندی در گسترهی هستی، عینیت پیدا میکند و در سخنی، پیروزیِ نور بر ظلمت که غایت این آرزوهاست، تحقق مییابد.
مگر جز این است که در یشتها (مهریشت) بزرگترین خویشکاری مهر، یاریرساندن به یلان آریایی و نگاهبانی از مرز وب وم ایران است.
در تاریخ داستانی ایران، هوشنگ پیشدادی، دارای برادری است به نام ویکرد. هرچند در استورههای ایرانی بسیاری از کارها (ساخت خانه، رام حیوانات، ریسیدن پشم و...) به هوشنگ، پیوسته است، اما متون دیرسال ایرانی، ویکرد را پدیدآورندهی کشت و کار و آموختن شیوهی آن به مردم معرفی مینماید.
در استورههای ایرانی آمده است که ویکرد کشاورزی و راه و رسم آن را به مردم آموخت و خود نیز یک کشاورز بود. دو برادر، یکی صاحب قدرت پادشاهی و دیگری چهرهای مردمی و کشاورز و دارای خوی و منش نیک انسانی!
ابوریحان در پایان آن گزارش از زبان شاه چنین میگوید: «و در این روز، پادشاه با دهقانان و برزیگران، مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارتِ آن هم به پادشاه است و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امر چنین شد، پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود بهخصوص که دو برادر مهربان هوشنگ و ویکرد چنین بودند».
به گمانی استوار، این بازگفتِ شگفت ابوریحان باید بازتابی دستکاریشده در راستای مشروعیتبخشیدن به هرم قدرت باشد؛ روایتی که سخت مورد اقبال و قبول آحاد جامعه بوده است؛ مردمی که ساختار و دوام زندگیشان بر کشاورزی و دامپروری بوده و هست. این روایت کهن به گونهای درصدد پیوند تودهی مردم و حاکمیت است. بنا بر این گواه آشکار، آیا یلدا یک جشن کشاورزی است؟
ص(۵)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
در سرزمینی که مردمش کشاورزی و کشت و کار را کاری ایزدی و آسمانی میدانستند و کار خویش را در راستای پیروزی حق بر باطل میپنداشتند، چراکه در اوستای آسمانیشان به صراحت آمده است: «هرکه گندم میکارد، راستی را میافشاند». بر این بنیادهاست که روز، آغاز تابش و بالندگی خورشید را که در پیوند تنگ با زندگی و شغل و پیشهی کشاورزی این مردم است، گرامی بدارند و آن را «خرمروز» و دیماه را «ماه خورشید» بنامند.
یلدا در حقیقت «جشن آفرینش» است و شگفتا که همهی متون کهن ایرانی، آفرینندگی را به «مهر»، این همزادِ خورشید بخشیدهاند! درواقع قربانی گاو (آبادانی زمین) به دست مهر، یک «کارِ آفرینندگی» است. در «مهریشت»، مهر، دارندهی دشتهای فراخ و کشتزار خوب بخشنده است. او «در میان گشایشدهندگان، گشایشدهندهترین است، کسی است که گله و رمه، زندگانی و سعادت و نعمت راستی، آسایش و دادگری و نام نیک و دانش ایزدی و مقدس را به آدمی میبخشد.» در آیین مهر، کشاورزی و پسینتر، فراوانی و وفور از تقدسی ویژه برخوردار است و یکی از سوگندانِ گران، سوگند به زمین و کشاورزی است. بر بنیاد این باورهای آرزوشده، گستردن سفرهی یلدا (شبِ چله) که نمایشگاهی پر تنوع از محصولات کشاورزی و باغی است، در حقیقت سفرهی سپاسگزاری و شکرانهی آدمی از خداوند است که آدمی با ذخیرهسازی مواد خوراکی، آمادهی رویارویی با زمستان سرد و تولانی میشود.
در #قوچان و روستاهای اطرافش، بهرغم تغییر سبک زندگی ماشینی، هنوز هم مردم بنا به عادت و سنتی دیرین، مبادرت به تدارک و ذخیرهی زمستانی میکنند که از مهمترین اقلام خوراکی باید به گندم (آرد)، تهیهی رب گوجه، پیاز و سیبزمینی اشاره کرد. در گذشتههایی نه چندان دور، بیشتر #قوچانیها با کندن چالههایی در باغچهی منزل، به ذخیرهی زردک، شلغم و ترب نیز اقدام میکردند تا در زمستان تولانی قوچان، دغدغهی آذوقه و خوراک خانواده را نداشته باشند. بنابراین سفرهی یلدا، نماد شکرگزاری از خداوند است که اینهمه نعمتها را به فراوانی در این سالِ کشاورزی، در اختیار انسان گذاشته است. در حقیقت، سفرهی یلدا، سجادهی ستایش و سجود انسان از خداوندی است که آفریننده، دادار و بخشنده (دی) است؛ خداوندی که خواستار برابری و مساوات و برپایی داد و قانون اهورایی «آشا» است.
این سفرهی سپند و آیینی، نمادی آشکار از دهش و بخششهای خداوندی است. در این شبِ خجسته و آیینی است که حضور باورهای ایرانی را بهروشنی میتوان در حریری گسترده از دل و تنیده ز جان، در نگارستانی سرشار از عشق و مهر و موهبت خداوندی، احساس کرد؛ سفرهای گشاده از انواع میوهها و محصولات کشاورزی و باغی که به پاس کوششهای توانفرسای کشاورز و باغدارِ ایرانی در این سفرهی آسمانی، به زیبایی و رعنایی، جا خوش کردهاند. نازنینانی که هرکدام حامل نشانی نمادین و پرراز و رمز در گسترهی باورهای مردمیاند، دست به دست هم دادهاند تا آدمی را در پیکار با اهریمن سیاهی و تباهی، یاریرسان باشند.
حضور تنگ و الزامی هندوانهی گُلگون و انار سرخفام بهشتی در سرِ سفرهی شب یلدای هر ایرانی، نمادی از یاد و بزرگداشت گرما و نور و سرخیِ خورشیدِ بینش و آگاهی است. بریدن دایرهوار هندوانه، نماد نشاندن خورشید بر سر سفرهی یلداست، خورشیدی که پیونددهندهی آدمی با آسمان است، چراکه در اندیشههای ایرانی، خورشید، دروازه و روزن آسمان است. درواقع این میوههای سرخرخسار، برانگیزانندهی نیروهای درونی آدمیاند، تا عروجِ انسانِ درخور و شایستهی شناخت را به برج «جدی = دروازهی آسمان» دانش و خردِ بیکرانِ ایزدی، میسر سازند.
در سالهای نه چندان دور بر سر سفرهی یلدای قوچان و روستاهای اطرافش، تخمهی آفتابگردان (به گویشِ قوچانی، سه مشکه)، این گلِ شیفتهی خورشید، از جایگاهی ویژه برخوردار بود و نماد و نمودی از حضور خورشید را تداعی میکرد.
سیب، این نازدانهی بارگاه اهورایی، میوهی جوانی و تازگی است. نماد نوگرایی و تازگیِ پایدار است. در هستیشناسی ایرانی، سیب، نماد شناخت و معرفت و تازگیِ درونی و شناختِ نیک و بد است.
سنجد، یکی دیگر از نازنینان سفرهی این شب است. سنجد در باورهای مردمی، نماد عشق و باروری و مهرورزیدن به یکدیگر است.
بیگمان، قوتِ بیشترِ مردم ایران، گندم است. گندم بوداده (در گویش قوچانی، گندم برینی) این عزیزترین دهش خداوندی و موهبت زندگی و غذای جاودانگی، زینتبخش سفرهی تهیدستان است. گندم در باورهای کهن، نماد راستی، خلوص و تبرک، فراوانی و برکت و عطیهای خدایی (و بهقول قوچانیها، روزیِ خداوند) است.
در سفرهی یلدای قوچانی، زردک، شلغم و کدو حلوایی و لبو (چغندر) نیز خودنمایی میکرد. به باور گذشتگان، زردک (هویج)، نماد ریشهداربودن و پایبندی به زمین و نهادک نیاکانی است.
ص(۶)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
در سرزمینی که مردمش کشاورزی و کشت و کار را کاری ایزدی و آسمانی میدانستند و کار خویش را در راستای پیروزی حق بر باطل میپنداشتند، چراکه در اوستای آسمانیشان به صراحت آمده است: «هرکه گندم میکارد، راستی را میافشاند». بر این بنیادهاست که روز، آغاز تابش و بالندگی خورشید را که در پیوند تنگ با زندگی و شغل و پیشهی کشاورزی این مردم است، گرامی بدارند و آن را «خرمروز» و دیماه را «ماه خورشید» بنامند.
یلدا در حقیقت «جشن آفرینش» است و شگفتا که همهی متون کهن ایرانی، آفرینندگی را به «مهر»، این همزادِ خورشید بخشیدهاند! درواقع قربانی گاو (آبادانی زمین) به دست مهر، یک «کارِ آفرینندگی» است. در «مهریشت»، مهر، دارندهی دشتهای فراخ و کشتزار خوب بخشنده است. او «در میان گشایشدهندگان، گشایشدهندهترین است، کسی است که گله و رمه، زندگانی و سعادت و نعمت راستی، آسایش و دادگری و نام نیک و دانش ایزدی و مقدس را به آدمی میبخشد.» در آیین مهر، کشاورزی و پسینتر، فراوانی و وفور از تقدسی ویژه برخوردار است و یکی از سوگندانِ گران، سوگند به زمین و کشاورزی است. بر بنیاد این باورهای آرزوشده، گستردن سفرهی یلدا (شبِ چله) که نمایشگاهی پر تنوع از محصولات کشاورزی و باغی است، در حقیقت سفرهی سپاسگزاری و شکرانهی آدمی از خداوند است که آدمی با ذخیرهسازی مواد خوراکی، آمادهی رویارویی با زمستان سرد و تولانی میشود.
در #قوچان و روستاهای اطرافش، بهرغم تغییر سبک زندگی ماشینی، هنوز هم مردم بنا به عادت و سنتی دیرین، مبادرت به تدارک و ذخیرهی زمستانی میکنند که از مهمترین اقلام خوراکی باید به گندم (آرد)، تهیهی رب گوجه، پیاز و سیبزمینی اشاره کرد. در گذشتههایی نه چندان دور، بیشتر #قوچانیها با کندن چالههایی در باغچهی منزل، به ذخیرهی زردک، شلغم و ترب نیز اقدام میکردند تا در زمستان تولانی قوچان، دغدغهی آذوقه و خوراک خانواده را نداشته باشند. بنابراین سفرهی یلدا، نماد شکرگزاری از خداوند است که اینهمه نعمتها را به فراوانی در این سالِ کشاورزی، در اختیار انسان گذاشته است. در حقیقت، سفرهی یلدا، سجادهی ستایش و سجود انسان از خداوندی است که آفریننده، دادار و بخشنده (دی) است؛ خداوندی که خواستار برابری و مساوات و برپایی داد و قانون اهورایی «آشا» است.
این سفرهی سپند و آیینی، نمادی آشکار از دهش و بخششهای خداوندی است. در این شبِ خجسته و آیینی است که حضور باورهای ایرانی را بهروشنی میتوان در حریری گسترده از دل و تنیده ز جان، در نگارستانی سرشار از عشق و مهر و موهبت خداوندی، احساس کرد؛ سفرهای گشاده از انواع میوهها و محصولات کشاورزی و باغی که به پاس کوششهای توانفرسای کشاورز و باغدارِ ایرانی در این سفرهی آسمانی، به زیبایی و رعنایی، جا خوش کردهاند. نازنینانی که هرکدام حامل نشانی نمادین و پرراز و رمز در گسترهی باورهای مردمیاند، دست به دست هم دادهاند تا آدمی را در پیکار با اهریمن سیاهی و تباهی، یاریرسان باشند.
حضور تنگ و الزامی هندوانهی گُلگون و انار سرخفام بهشتی در سرِ سفرهی شب یلدای هر ایرانی، نمادی از یاد و بزرگداشت گرما و نور و سرخیِ خورشیدِ بینش و آگاهی است. بریدن دایرهوار هندوانه، نماد نشاندن خورشید بر سر سفرهی یلداست، خورشیدی که پیونددهندهی آدمی با آسمان است، چراکه در اندیشههای ایرانی، خورشید، دروازه و روزن آسمان است. درواقع این میوههای سرخرخسار، برانگیزانندهی نیروهای درونی آدمیاند، تا عروجِ انسانِ درخور و شایستهی شناخت را به برج «جدی = دروازهی آسمان» دانش و خردِ بیکرانِ ایزدی، میسر سازند.
در سالهای نه چندان دور بر سر سفرهی یلدای قوچان و روستاهای اطرافش، تخمهی آفتابگردان (به گویشِ قوچانی، سه مشکه)، این گلِ شیفتهی خورشید، از جایگاهی ویژه برخوردار بود و نماد و نمودی از حضور خورشید را تداعی میکرد.
سیب، این نازدانهی بارگاه اهورایی، میوهی جوانی و تازگی است. نماد نوگرایی و تازگیِ پایدار است. در هستیشناسی ایرانی، سیب، نماد شناخت و معرفت و تازگیِ درونی و شناختِ نیک و بد است.
سنجد، یکی دیگر از نازنینان سفرهی این شب است. سنجد در باورهای مردمی، نماد عشق و باروری و مهرورزیدن به یکدیگر است.
بیگمان، قوتِ بیشترِ مردم ایران، گندم است. گندم بوداده (در گویش قوچانی، گندم برینی) این عزیزترین دهش خداوندی و موهبت زندگی و غذای جاودانگی، زینتبخش سفرهی تهیدستان است. گندم در باورهای کهن، نماد راستی، خلوص و تبرک، فراوانی و برکت و عطیهای خدایی (و بهقول قوچانیها، روزیِ خداوند) است.
در سفرهی یلدای قوچانی، زردک، شلغم و کدو حلوایی و لبو (چغندر) نیز خودنمایی میکرد. به باور گذشتگان، زردک (هویج)، نماد ریشهداربودن و پایبندی به زمین و نهادک نیاکانی است.
ص(۶)
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
گردو (جوز) به غیر از خواص گرمبودنش، در اندیشههای مردم، نشان بصیرت باطنی است و مغز آن گویای طیکردن راه دشوار و رسیدن به مطلوب است. شاید به این سبب گردو را میوهی علم و دانش دانستهاند.
یکی از محصولات باغی همیشهحاضر در این سفره، انگور (به گویش قوچانی، آونگی) است. خوشهی انگور، نماد پیوستگی و جمعیت است.
قوچانیها انواع انگور، مانند: گُل بر طبق، سبزانگور (تفتفی)، دمبار، لعل، سفیدانگور، کشمشی و... را در خانهای که آن را کمتر آفتاب میگرفت (خانهی نَسَر)، از سقف، آویزان میکردند تا در فصل زمستان، انگورِ تقریباً تازه داشته باشند و یا از کشمش خشکشده (شغاری) و یا مویز که خاصیت بیشتری دارد، استفاده میکردند.
باقلای پخته نیز پای ثابت سفرهی مردم کمدرآمد بود و هست. باقلا نماد و نشان نیکیهاست که از مردم صادر میشود. شاید بتوان نیشزدن باقلا را گونهای رجعت به زندگی دانست. در آیینهای درونگرا، باقلا در آیینهای بهاری، عنصر ارتباط با خورشید است.
یکی دیگر از آیینهای یلدایی که پیشینهای بس کهن دارد، تهیهی غذای سنتی «قورمه» است. خانوادههای قوچانی بنا بر وضعیتِ مالیشان، یک یا دو گوسفند را در طول سال پروار میکردند تا در زمستان، خانواده از گوشت نیز بیبهره نمانند. عصرِ روزِ سیام آذرماه، در یک مراسم آیینی، گوسفند پرواری را سر میبریدند و شام شب یلدا، قورمه (گوشت و نان سرخشده در روغنِ دنبه) بود. البته بقیهی گوشت پرواری را پس از تَفدادن در روغن حیوان، در کوزههای بزرگ، جای میدادند تا در ایام زمستان از آن استفاده نمایند. آیا این سنت، یادمانی از قربانکردن گاو مقدس (گوسفند = گئو + سپنت = گاو مقدس)، به دست مهر را فرا یاد آدمی نمیآورد که در شب تولد مهر و به پاس شکرانهی این تولد خجسته، قربانی انجام میگرفته است؟ (البته این قربانیِ نمادین، خود، سبب زایش و رویش و فراوانی است. گاو، در حقیقتِ مهری، نماد زمین و خاک = میهن است).
بر بنیاد اینهمه گواهانِ پُررمز و راز و نمادین یلدا، پیامآور دوستی، عشق و شادی، امید به گشایش و رهایی، همبستگی و اتحاد، برکت و فراوانی، تجلیگاه سپاس از دهندهی بیمنت و نمودِ تحققِ خواست و ارادهی حضرت خداوندی، یعنی برپایی داد و عدل و پیروزی نیکی بر بدی و نمودِ پیوند و پیمان و وطنخواهی آگاهانه است.
#مهدی_رحمانی_قوچانی ۱۳۹۹/۹/۳۰
ــــــــــــــــــــــــــ
#یاری_نامه_ها
۱- محمدحسین، ابن خلف تبریزی، برهان قاطع، بهکوشش محمد عباسی، انتشارات علمی، ۱۳۱۹.
۲- کزازی، میرجلالالدین، از گونهای دیگر، نشر مرکز، چ اول، ۱۳۶۸.
۳- قاموس کتاب مقدس، بهکوشش مسترهاکس، انتشارات اساطیر، چ اول،۱۳۷۷.
۴- ابراهیم، پور داوود، یشتها، بهکوشش دکتر بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۶.
۵- مهرداد، بهار، اساطیر ایران، انتشارات فرهنگ ایران، چ اول، ۱۳۵۲.
۶- ابوالقاسم، فردوسی، شاهنامه، مسکو، بهکوشش برتلس، چ دوم، ۱۹۶۶.
۷- کریستن سن، آرتور، کیانیان، بهکوشش ذبیحالله صفا، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۵.
۸- ضحاک بن محمود، گردیزی، زینالأخبار، بهکوشش رضازاده ملک، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴.
۹- ژان شوالیه و آلن گردان، فرهنگ نمادها، بهکوشش سودابه فضائلی، انتشارات جیحون، جلد اول، چ اول، ۱۳۷۸، و جلد دوم، چ اول، ۱۳۷۹، و جلد سوم، چ اول، ۱۳۸۲، و جلد چهارم، چ اول، ۱۳۸۵.
۱۰- ابوریحان، بیرونی، آثارالباقیه، بهکوشش اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، چ اول، ۱۳۶۳.
۱۱- آلمار، شورتهایم، گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، بهکوشش نادرقلی درخشانی، انتشارات ثالث، چ اول، ۱۳۸۷. ۱۲- زاد اسپرم، بهکوشش محمدتقی راشد محصل، ناشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ سوم، ۱۳۹۰.
۱۳- ابوالقاسم، پرتو، اندیشههای فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳.
۱۴- رجبی، پرویز، جشنهای ایرانی، انتشارات فرزین، چ اول، ۱۳۷۵.
۱۵- وندیداد، بهکوشش هاشم رضی، انتشارات فکر روز، چ اول، ۱۳۷۶.
۱۶- بهار، محمد تقی، نغمه کلک بهار، به کوشش محمود رفعت، ناشر چاپ تجارت، ۱۳۶۵.
ص(۷) پایان
در پایان از دوست ارجمندم جناب آقای #مصطفی_کاظمی برای ویرایش مقاله فوق سپاسگزارم.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
گردو (جوز) به غیر از خواص گرمبودنش، در اندیشههای مردم، نشان بصیرت باطنی است و مغز آن گویای طیکردن راه دشوار و رسیدن به مطلوب است. شاید به این سبب گردو را میوهی علم و دانش دانستهاند.
یکی از محصولات باغی همیشهحاضر در این سفره، انگور (به گویش قوچانی، آونگی) است. خوشهی انگور، نماد پیوستگی و جمعیت است.
قوچانیها انواع انگور، مانند: گُل بر طبق، سبزانگور (تفتفی)، دمبار، لعل، سفیدانگور، کشمشی و... را در خانهای که آن را کمتر آفتاب میگرفت (خانهی نَسَر)، از سقف، آویزان میکردند تا در فصل زمستان، انگورِ تقریباً تازه داشته باشند و یا از کشمش خشکشده (شغاری) و یا مویز که خاصیت بیشتری دارد، استفاده میکردند.
باقلای پخته نیز پای ثابت سفرهی مردم کمدرآمد بود و هست. باقلا نماد و نشان نیکیهاست که از مردم صادر میشود. شاید بتوان نیشزدن باقلا را گونهای رجعت به زندگی دانست. در آیینهای درونگرا، باقلا در آیینهای بهاری، عنصر ارتباط با خورشید است.
یکی دیگر از آیینهای یلدایی که پیشینهای بس کهن دارد، تهیهی غذای سنتی «قورمه» است. خانوادههای قوچانی بنا بر وضعیتِ مالیشان، یک یا دو گوسفند را در طول سال پروار میکردند تا در زمستان، خانواده از گوشت نیز بیبهره نمانند. عصرِ روزِ سیام آذرماه، در یک مراسم آیینی، گوسفند پرواری را سر میبریدند و شام شب یلدا، قورمه (گوشت و نان سرخشده در روغنِ دنبه) بود. البته بقیهی گوشت پرواری را پس از تَفدادن در روغن حیوان، در کوزههای بزرگ، جای میدادند تا در ایام زمستان از آن استفاده نمایند. آیا این سنت، یادمانی از قربانکردن گاو مقدس (گوسفند = گئو + سپنت = گاو مقدس)، به دست مهر را فرا یاد آدمی نمیآورد که در شب تولد مهر و به پاس شکرانهی این تولد خجسته، قربانی انجام میگرفته است؟ (البته این قربانیِ نمادین، خود، سبب زایش و رویش و فراوانی است. گاو، در حقیقتِ مهری، نماد زمین و خاک = میهن است).
بر بنیاد اینهمه گواهانِ پُررمز و راز و نمادین یلدا، پیامآور دوستی، عشق و شادی، امید به گشایش و رهایی، همبستگی و اتحاد، برکت و فراوانی، تجلیگاه سپاس از دهندهی بیمنت و نمودِ تحققِ خواست و ارادهی حضرت خداوندی، یعنی برپایی داد و عدل و پیروزی نیکی بر بدی و نمودِ پیوند و پیمان و وطنخواهی آگاهانه است.
#مهدی_رحمانی_قوچانی ۱۳۹۹/۹/۳۰
ــــــــــــــــــــــــــ
#یاری_نامه_ها
۱- محمدحسین، ابن خلف تبریزی، برهان قاطع، بهکوشش محمد عباسی، انتشارات علمی، ۱۳۱۹.
۲- کزازی، میرجلالالدین، از گونهای دیگر، نشر مرکز، چ اول، ۱۳۶۸.
۳- قاموس کتاب مقدس، بهکوشش مسترهاکس، انتشارات اساطیر، چ اول،۱۳۷۷.
۴- ابراهیم، پور داوود، یشتها، بهکوشش دکتر بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۶.
۵- مهرداد، بهار، اساطیر ایران، انتشارات فرهنگ ایران، چ اول، ۱۳۵۲.
۶- ابوالقاسم، فردوسی، شاهنامه، مسکو، بهکوشش برتلس، چ دوم، ۱۹۶۶.
۷- کریستن سن، آرتور، کیانیان، بهکوشش ذبیحالله صفا، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۵.
۸- ضحاک بن محمود، گردیزی، زینالأخبار، بهکوشش رضازاده ملک، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴.
۹- ژان شوالیه و آلن گردان، فرهنگ نمادها، بهکوشش سودابه فضائلی، انتشارات جیحون، جلد اول، چ اول، ۱۳۷۸، و جلد دوم، چ اول، ۱۳۷۹، و جلد سوم، چ اول، ۱۳۸۲، و جلد چهارم، چ اول، ۱۳۸۵.
۱۰- ابوریحان، بیرونی، آثارالباقیه، بهکوشش اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، چ اول، ۱۳۶۳.
۱۱- آلمار، شورتهایم، گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، بهکوشش نادرقلی درخشانی، انتشارات ثالث، چ اول، ۱۳۸۷. ۱۲- زاد اسپرم، بهکوشش محمدتقی راشد محصل، ناشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ سوم، ۱۳۹۰.
۱۳- ابوالقاسم، پرتو، اندیشههای فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳.
۱۴- رجبی، پرویز، جشنهای ایرانی، انتشارات فرزین، چ اول، ۱۳۷۵.
۱۵- وندیداد، بهکوشش هاشم رضی، انتشارات فکر روز، چ اول، ۱۳۷۶.
۱۶- بهار، محمد تقی، نغمه کلک بهار، به کوشش محمود رفعت، ناشر چاپ تجارت، ۱۳۶۵.
ص(۷) پایان
در پایان از دوست ارجمندم جناب آقای #مصطفی_کاظمی برای ویرایش مقاله فوق سپاسگزارم.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
شب یلدا
کهن آیینِ بلندترین شبِ سال
یلدای ایرانی بر شما دوستان فصلنامه باغ خبوشان فرخنده و شادباش...
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
شب یلدا
کهن آیینِ بلندترین شبِ سال
یلدای ایرانی بر شما دوستان فصلنامه باغ خبوشان فرخنده و شادباش...
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
«نَقشِ سُکوتِ صَبر»
چون نور در دو چَشم و چو جان در تنِ مَنی
باغِ مَنی بهارِ مَنی گُلشنِ مَنی
من دشتِ بیکرانِة عشقم تو چون غزال
روز و شبان رها شده در دامَنِ مَنی
نقشِ سُکوتِ صَبرم و در سایةِ توأم
دستِ خدایِ عشقی و برگَردنِ مَنی
با هَر نگاهِ مَستِ سخنگویِ دلفریب
میخانةِ من و میِ مَرداَفکنِ مَنی
با داغِ بوسه ها شَرَرَم میزنی بجان
ای نازدانه دوست! مَگر دشمنِ مَنی؟
آمیختی چنان به وُجودَم که هَر نَفَس
پندارم آنکه خُفته به پیراهَنِ منی
هَرگز نهان ز مَنظَرِ(شیدا) نمیشوی
چون نور در دو چشم و چو جان در تَنِ مَنی
شعر: محمد بیریای گیلانی (شیدا) ص: ۱۰۲، تهران: سال ۵۶
خط: جمشید یاری شیرمرد
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
«نَقشِ سُکوتِ صَبر»
چون نور در دو چَشم و چو جان در تنِ مَنی
باغِ مَنی بهارِ مَنی گُلشنِ مَنی
من دشتِ بیکرانِة عشقم تو چون غزال
روز و شبان رها شده در دامَنِ مَنی
نقشِ سُکوتِ صَبرم و در سایةِ توأم
دستِ خدایِ عشقی و برگَردنِ مَنی
با هَر نگاهِ مَستِ سخنگویِ دلفریب
میخانةِ من و میِ مَرداَفکنِ مَنی
با داغِ بوسه ها شَرَرَم میزنی بجان
ای نازدانه دوست! مَگر دشمنِ مَنی؟
آمیختی چنان به وُجودَم که هَر نَفَس
پندارم آنکه خُفته به پیراهَنِ منی
هَرگز نهان ز مَنظَرِ(شیدا) نمیشوی
چون نور در دو چشم و چو جان در تَنِ مَنی
شعر: محمد بیریای گیلانی (شیدا) ص: ۱۰۲، تهران: سال ۵۶
خط: جمشید یاری شیرمرد
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
«تورق و تأملی»
نگاهی به دفترِ شعرِ مصطفی کاظمی ازغدی
«با هر کتاب، سنگی پرتاب میشود به آبِ راکدِ مرداب».
بر پیشانی و پیشخوانِ دفتر شعر کاظمی، شاعر شیرینسخنِ قوچان، دو دیباچهی خواندنی، خوش آرمیده است. نخست، «محمد ریحانی» که تکاپوهای مجدّانهی سرایشگر را به باورِ احمد شاملو: «عرقریزانِ روح» یاد نموده است، که این سفر روحی را در جامهی چارانه، چامه، چکامه و بیت و هم نیز قالبهای دیگر شعری گزارشگری مینماید.
متن کامل را در پست بعدی بخوانید👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
«تورق و تأملی»
نگاهی به دفترِ شعرِ مصطفی کاظمی ازغدی
«با هر کتاب، سنگی پرتاب میشود به آبِ راکدِ مرداب».
بر پیشانی و پیشخوانِ دفتر شعر کاظمی، شاعر شیرینسخنِ قوچان، دو دیباچهی خواندنی، خوش آرمیده است. نخست، «محمد ریحانی» که تکاپوهای مجدّانهی سرایشگر را به باورِ احمد شاملو: «عرقریزانِ روح» یاد نموده است، که این سفر روحی را در جامهی چارانه، چامه، چکامه و بیت و هم نیز قالبهای دیگر شعری گزارشگری مینماید.
متن کامل را در پست بعدی بخوانید👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. «تورق و تأملی» نگاهی به دفترِ شعرِ مصطفی کاظمی ازغدی «با هر کتاب، سنگی پرتاب میشود به آبِ راکدِ مرداب». بر پیشانی و پیشخوانِ دفتر شعر کاظمی، شاعر شیرینسخنِ قوچان، دو دیباچهی خواندنی، خوش آرمیده است. نخست، «محمد ریحانی» که تکاپوهای مجدّانهی سرایشگر…
.
«تورق و تأملی»
نگاهی به دفترِ شعرِ مصطفی کاظمی ازغدی
«با هر کتاب، سنگی پرتاب میشود به آبِ راکدِ مرداب».
بر پیشانی و پیشخوانِ دفتر شعر کاظمی، شاعر شیرینسخنِ قوچان، دو دیباچهی خواندنی، خوش آرمیده است. نخست، «محمد ریحانی» که تکاپوهای مجدّانهی سرایشگر را به باورِ احمد شاملو: «عرقریزانِ روح» یاد نموده است، که این سفر روحی را در جامهی چارانه، چامه، چکامه و بیت و هم نیز قالبهای دیگر شعری گزارشگری مینماید.
کاظمی، هم شخصی و هم اجتماعیسراست که در درونگریهایش، پرترهی خود و در برونگراییهایش، سیمای مردمش غنودهاند.
و اما در درآمد دوم و پیشاسخنی دیگر که توسط «غلامرضا معروف»، نگارشگری شده است، شاعرِ «اُردیبهعشق» را فرزند خلف حافظ مینامد. او چنین پیش میرود: الماسهای ادب دیروز و امروز به کارگردانی آرایههای دَرج و تضمین، در مقام پیشمتن، ظاهر شده و سخن او را گوهرنشان نمودهاند.
کاظمیِ سخنشناس و کلمهآشنا در سرودهای با یادِ زندهرود، حاج قربان سلیمانی، استاد بینالمللی و ماندگار موسیقی مقامی شمال خراسان، چنین مینگارد:
این بخشیِ غریب که سازش به کاجها
بخشیده بود آرزوی فصلهای سیب
اینجا شب و سکوت و کویر و تو... نیستی
آنجا بگو چهگونهای اِی چنگیِ عجیب؟
با من بگو که سازِ سلیمانیات کجاست
هرگز مباد آنکه دوتارت شود غریب!
سرایندهی «اُردیبهعشق»، دانشآموختهی زبان و ادب پارسی است. او آبشاروار، راحت و رها میسراید، صمیمی و مردمی و دلنشین و بهیادماندنی.
ادبآورانه و ادبیاتشناسانه، دل در گروِ عشق ازلی و دیده به راهِ عشق اسطورهای دارد.
سرودههای شاعر توانای قوچانی، حاکی از حالِ غزلسرایی است که از میکدهی معنای هستی، شراب چهلسالهی خراسانی را خواهان است. او شعرِ دیروز و امروز را مزمزه نموده و سخن زمانهاش را میپوید، در ذهن و ضمیر خود، غزالان دشت تغزل را از پایفتاده مینگرد، شعر را تنها سهم خود از این جهان میداند و گاهی خود را نگاهبانی در رهگذار باد میبیند.
کاظمی، متهورانه، سوزگاریِ روزگار را میسراید، تب عشق را از سر گذرانیده است، داغ فراق را با خود همراه دارد، از زخمها بینصیب نبوده است، تصویرگرِ عصر خود دیده میشود و ناظر بر آنچه در طوفانها میگذرد، گاهی نقاشی را میماند که با واژه، رنگ میپاشد، بیقراریهای لجامگسیختهای در انتهای افکارش به چشم میآید، خودسانسوری نمیکند، ادبیات را عاشقانه خوانده، خواسته و برگزیده است، راه آرمانی ادب پارسی را بهدرستی مشق نموده است. او شاعر است، کاربلد و کار آگاه، گاهی با حسنک وزیر، همدردی مینماید، گاهی مرگ درخت را به طنزی تلخ، ثبت میدارد، گُلهای کاغذین را دوست ندارد و دلش برای خوانشِ عندلیبها و چکاوکها، تنگ میشود، از جامهای میکدهی شعر «دهلوی»، لبی تر نموده و از شرابستان آموزههای صائب تبریز، پیالهای پر نموده است.
هرچه هست، هنوز عشق، در رگ و پیِ اندیشهاش جوش میزند، هنوز خونِ جوانی و سرمستی در خُمخانهی خِردش، ره میپوید، برای شعر امروز، حرف دارد، سخنآور است و واژهآفرین.
راه ادبیاش، رهروخیز باد! قلمش نکتهپرداز و شعرِ خواندنیاش، امیدافشان!
#حجت_حسن_ناظر
هفتهنامه خیامنامه - نشریه خبری - تحليلی. سال پانزدهم ، شماره ۵۰۲
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
«تورق و تأملی»
نگاهی به دفترِ شعرِ مصطفی کاظمی ازغدی
«با هر کتاب، سنگی پرتاب میشود به آبِ راکدِ مرداب».
بر پیشانی و پیشخوانِ دفتر شعر کاظمی، شاعر شیرینسخنِ قوچان، دو دیباچهی خواندنی، خوش آرمیده است. نخست، «محمد ریحانی» که تکاپوهای مجدّانهی سرایشگر را به باورِ احمد شاملو: «عرقریزانِ روح» یاد نموده است، که این سفر روحی را در جامهی چارانه، چامه، چکامه و بیت و هم نیز قالبهای دیگر شعری گزارشگری مینماید.
کاظمی، هم شخصی و هم اجتماعیسراست که در درونگریهایش، پرترهی خود و در برونگراییهایش، سیمای مردمش غنودهاند.
و اما در درآمد دوم و پیشاسخنی دیگر که توسط «غلامرضا معروف»، نگارشگری شده است، شاعرِ «اُردیبهعشق» را فرزند خلف حافظ مینامد. او چنین پیش میرود: الماسهای ادب دیروز و امروز به کارگردانی آرایههای دَرج و تضمین، در مقام پیشمتن، ظاهر شده و سخن او را گوهرنشان نمودهاند.
کاظمیِ سخنشناس و کلمهآشنا در سرودهای با یادِ زندهرود، حاج قربان سلیمانی، استاد بینالمللی و ماندگار موسیقی مقامی شمال خراسان، چنین مینگارد:
این بخشیِ غریب که سازش به کاجها
بخشیده بود آرزوی فصلهای سیب
اینجا شب و سکوت و کویر و تو... نیستی
آنجا بگو چهگونهای اِی چنگیِ عجیب؟
با من بگو که سازِ سلیمانیات کجاست
هرگز مباد آنکه دوتارت شود غریب!
سرایندهی «اُردیبهعشق»، دانشآموختهی زبان و ادب پارسی است. او آبشاروار، راحت و رها میسراید، صمیمی و مردمی و دلنشین و بهیادماندنی.
ادبآورانه و ادبیاتشناسانه، دل در گروِ عشق ازلی و دیده به راهِ عشق اسطورهای دارد.
سرودههای شاعر توانای قوچانی، حاکی از حالِ غزلسرایی است که از میکدهی معنای هستی، شراب چهلسالهی خراسانی را خواهان است. او شعرِ دیروز و امروز را مزمزه نموده و سخن زمانهاش را میپوید، در ذهن و ضمیر خود، غزالان دشت تغزل را از پایفتاده مینگرد، شعر را تنها سهم خود از این جهان میداند و گاهی خود را نگاهبانی در رهگذار باد میبیند.
کاظمی، متهورانه، سوزگاریِ روزگار را میسراید، تب عشق را از سر گذرانیده است، داغ فراق را با خود همراه دارد، از زخمها بینصیب نبوده است، تصویرگرِ عصر خود دیده میشود و ناظر بر آنچه در طوفانها میگذرد، گاهی نقاشی را میماند که با واژه، رنگ میپاشد، بیقراریهای لجامگسیختهای در انتهای افکارش به چشم میآید، خودسانسوری نمیکند، ادبیات را عاشقانه خوانده، خواسته و برگزیده است، راه آرمانی ادب پارسی را بهدرستی مشق نموده است. او شاعر است، کاربلد و کار آگاه، گاهی با حسنک وزیر، همدردی مینماید، گاهی مرگ درخت را به طنزی تلخ، ثبت میدارد، گُلهای کاغذین را دوست ندارد و دلش برای خوانشِ عندلیبها و چکاوکها، تنگ میشود، از جامهای میکدهی شعر «دهلوی»، لبی تر نموده و از شرابستان آموزههای صائب تبریز، پیالهای پر نموده است.
هرچه هست، هنوز عشق، در رگ و پیِ اندیشهاش جوش میزند، هنوز خونِ جوانی و سرمستی در خُمخانهی خِردش، ره میپوید، برای شعر امروز، حرف دارد، سخنآور است و واژهآفرین.
راه ادبیاش، رهروخیز باد! قلمش نکتهپرداز و شعرِ خواندنیاش، امیدافشان!
#حجت_حسن_ناظر
هفتهنامه خیامنامه - نشریه خبری - تحليلی. سال پانزدهم ، شماره ۵۰۲
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعاً برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر میکنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است.
در ایران ادارهٔ راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راه بند!
...تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی میبرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد، در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی میگفت: «واپس»، «واپس»، «بس!»
قطار سریعالسیر را در آنجا «تیز خرام» میخوانند!
اما، جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما بشدت از آن می هراسیم! «خوش دامن» گفتهاند. واقعاً چقدر دلپذیر و زیباست!
محمد ابراهیم باستانی پاریزی(۱۳۰۴-۱۳۹۳)
#باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است.
در ایران ادارهٔ راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راه بند!
...تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی میبرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد، در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی میگفت: «واپس»، «واپس»، «بس!»
قطار سریعالسیر را در آنجا «تیز خرام» میخوانند!
اما، جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما بشدت از آن می هراسیم! «خوش دامن» گفتهاند. واقعاً چقدر دلپذیر و زیباست!
محمد ابراهیم باستانی پاریزی(۱۳۰۴-۱۳۹۳)
#باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
از ادبیات تا توسعه
#علی_اصغر_ارجی
توسعه مفهومی واقعگرایانه و مدرن است. این اصطلاح نو و گسترده را میتوان با مفهوم پیشرفت و نشانهها و مصداقهای برجسته و هماهنگ آن در جوامع پیشرفته امروز و به طور کلی در ارتباطش با خرد و عقل شناخت. توسعه نه حرکتی در سطح، مکانیکی، نامتوازن و کمّی بلکه برخاسته از روح جامعه است. محورش انسان و حرکتش نامحسوس و در عمق است. سازوکار پیچیده علمی، پیوسته و منسجم که اقتصاد، طبیعت، جامعه، فرهنگ، آموزش، سبک زندگی، اخلاق و... را به یکدیگر مرتبط میسازد.
این ساختار واقعی را که عقل متجدد، تصرفکننده و تغییردهنده بنا نهاده هرچند لزوما نمیتواند معیار حقیقی و آرمانی برای همه زمانها و مکانها باشد اما امر اجتنابناپذیر دنیای کنونی است بنابراین آگاهی عمیق از مبانی فکری و فلسفی و فهم درست این پدیده نیز ضروری به نظر میرسد.
ادامه یادداشت رادر سایت بخوانید:
https://t.me/bookcitycc/17306
http://www.bookcity.org/detail/29017/root/papers
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
از ادبیات تا توسعه
#علی_اصغر_ارجی
توسعه مفهومی واقعگرایانه و مدرن است. این اصطلاح نو و گسترده را میتوان با مفهوم پیشرفت و نشانهها و مصداقهای برجسته و هماهنگ آن در جوامع پیشرفته امروز و به طور کلی در ارتباطش با خرد و عقل شناخت. توسعه نه حرکتی در سطح، مکانیکی، نامتوازن و کمّی بلکه برخاسته از روح جامعه است. محورش انسان و حرکتش نامحسوس و در عمق است. سازوکار پیچیده علمی، پیوسته و منسجم که اقتصاد، طبیعت، جامعه، فرهنگ، آموزش، سبک زندگی، اخلاق و... را به یکدیگر مرتبط میسازد.
این ساختار واقعی را که عقل متجدد، تصرفکننده و تغییردهنده بنا نهاده هرچند لزوما نمیتواند معیار حقیقی و آرمانی برای همه زمانها و مکانها باشد اما امر اجتنابناپذیر دنیای کنونی است بنابراین آگاهی عمیق از مبانی فکری و فلسفی و فهم درست این پدیده نیز ضروری به نظر میرسد.
ادامه یادداشت رادر سایت بخوانید:
https://t.me/bookcitycc/17306
http://www.bookcity.org/detail/29017/root/papers
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
مرکز فرهنگی شهرکتاب
از ادبیات تا توسعه
علیاصغر ارجی
توسعه مفهومی واقعگرایانه و مدرن است. این اصطلاح نو و گسترده را میتوان با مفهوم پیشرفت و نشانهها و مصداقهای برجسته و هماهنگ آن در جوامع پیشرفته امروز و به طور کلی در ارتباطش با خرد و عقل شناخت. توسعه نه حرکتی در سطح،…
علیاصغر ارجی
توسعه مفهومی واقعگرایانه و مدرن است. این اصطلاح نو و گسترده را میتوان با مفهوم پیشرفت و نشانهها و مصداقهای برجسته و هماهنگ آن در جوامع پیشرفته امروز و به طور کلی در ارتباطش با خرد و عقل شناخت. توسعه نه حرکتی در سطح،…
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
.....
کپشن را در پست بعدی ببینید و... 👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
.....
کپشن را در پست بعدی ببینید و... 👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه:۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. دکتر حسن بساک؛
۲. دکتر ملیحه شهریاری
۳. دکتر اسماعیل شفق؛
۴. سهیلا قربانی؛
5. دکتر یوسف بینا.
چهارشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۸، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. زردشت اخوان ثالث؛
۲. ناصر عرفانیان؛
۳. فرشید شاهسونپور؛
۴. مصطفی کاظمی؛
5. احمدعلی احمدیان؛
6. حمید یگانه مهر.
🔹موضوع: #شعر_و_زندگی_استاد_رضا_افضلی «#افضل_خراسانی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://www.instagram.com/h.bassak
https://www.instagram.com/bahar._.shahriari
https://www.instagram.com/prof.shafagh
https://www.instagram.com/soheilaghorbanibaran
https://www.instagram.com/usefbina
https://www.instagram.com/zardoshtakhavansaless
https://www.instagram.com/nasererfanian
https://www.instagram.com/farshid_shahsavanpour1
https://www.instagram.com/mostafakazemi.a
https://www.instagram.com/ahmad_ali_ahmadian
https://www.instagram.com/hamidyeganehmehr
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#رضا_افضلی
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
⭕️ گفتوگوهای زنده با اهل فرهنگ و ادب و هنر
سهشنبه:۱۴۰۰/۱۰/۰۷، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. دکتر حسن بساک؛
۲. دکتر ملیحه شهریاری
۳. دکتر اسماعیل شفق؛
۴. سهیلا قربانی؛
5. دکتر یوسف بینا.
چهارشنبه: ۱۴۰۰/۱۰/۰۸، ساعت: ۲۰:۳۰؛
🔹دیدار با:
۱. زردشت اخوان ثالث؛
۲. ناصر عرفانیان؛
۳. فرشید شاهسونپور؛
۴. مصطفی کاظمی؛
5. احمدعلی احمدیان؛
6. حمید یگانه مهر.
🔹موضوع: #شعر_و_زندگی_استاد_رضا_افضلی «#افضل_خراسانی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
https://www.instagram.com/h.bassak
https://www.instagram.com/bahar._.shahriari
https://www.instagram.com/prof.shafagh
https://www.instagram.com/soheilaghorbanibaran
https://www.instagram.com/usefbina
https://www.instagram.com/zardoshtakhavansaless
https://www.instagram.com/nasererfanian
https://www.instagram.com/farshid_shahsavanpour1
https://www.instagram.com/mostafakazemi.a
https://www.instagram.com/ahmad_ali_ahmadian
https://www.instagram.com/hamidyeganehmehr
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#رضا_افضلی
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35