کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.
راهیابی اثر هنرمند قوچانی به یازدهمین دوره تئاتر صاحبدلان

نمایش "غریبستان " آقای پوریا قصابی هنرمند رشته تئاتر و نمایش شهرستان قوچان به یازدهمین دوره تئاتر صاحبدلان راه یافت.
به گزارش پایگاه خبری شرق نگار، براساس اعلام محمود فرهنگ مدیر کانون تئاتر دینی اداره کل هنرهای نمایشی، هیئت انتخاب بخش صحنه‌ای یازدهمین دوره تئاتر صاحبدلان متشکل از احمد جولایی، یداله وفاداری و محمد حمزه‌زاده ، ۲۱ نمایش صحنه‌ای را به منظور شرکت در این دوره از تئاتر صاحبدلان را انتخاب و معرفی کردند که در بخش تئاتر صحنه‌ای نمایش غریبستان، به کارگردانی پوریا قصابی، به عنوان تنها اثر از بین استان های خراسان رضوی، شمالی، جنوبی، به یازدهمین جشنواره صاحبدلان راه یافت.

یازدهمین دوره تئاتر صاحبدلان مهر و آبان سال جاری برگزار می‌شود.

شهرستان قوچان به واسطه تاریخچه و سابقه فرهنگی و هنری غنی در استان، در بخش هنرهای تئاتر و نمایش و فیلم موفقیت های چشم گیری داشته و در زمینه ارسال آثارهای منتخب به جشنواره های استانی و بعضآ کشوری موفقیت های پر افتخاری را در کارنامه هنری خود دارد.
http://sharghnegar.ir/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF-%D9%82%D9%88%DA%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86/

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
#رودکی

علامه حسن زاده آملی درگذشت: (1307 - 1400)

مرد میدان علم و معرفت، و نه سیاست...
با آثاری اثرگذار و ماندگار...

آثار

علامه حسن‌زاده آملی دارای آثاری در زمینه‌های فقه، فلسفه، اخلاق، عرفان، حکمت دینی، کلام، حدیث و رجال، تفسیر قرآن، ریاضیات و نجوم، ادبیات عربی و فارسی، علوم طبیعی، طب قدیم، علوم غریبه و باطنی است...
👇👇 👇👇 👇👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
آثار

علامه حسن‌زاده آملی دارای آثاری در زمینه‌های فقه، فلسفه، اخلاق، عرفان، حکمت دینی، کلام، حدیث و رجال، تفسیر قرآن، ریاضیات و نجوم، ادبیات عربی و فارسی، علوم طبیعی، طب قدیم، علوم غریبه و باطنی است.

آثار علامه حسن‌زاده آملی به تفکیک موضوعی:

عرفانی

1. الهی نامه
2. تصحیح رساله مکاتبات
3. تصحیح و تعلیق تمهید القواعد
4. تصحیح و تعلیق رساله تحفه الملوک
5. تصحیح و تعلیق شرح فصوص خوارزمی
6. تصحیح و تعلیق شرح فصوص قیصری
7. رساله انّه الحق
8. رساله‌ای در سیر و سلوک
9. رساله لقاءالله
10. رساله مفاتیح المخازن
11. رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
12. شرح طائفه‌ای از اشعار و غزلیات حافظ
13. شرح فصوص الحکم
14. عرفان و حکمت متعالیه
15. قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارد
16. کلمه علیا در توقیفیت اسماً
17. مشکات القدس علی مصباح الأنس
18. منشئات
19. وحدت از دیدگاه عارف و حکیم
20. ولایت تکوینی

فلسفی

1. الاصول الحکمیه
2. الحجج البالغه علی تجرد النفس الناطقه
3. النور المتجلّی فی الظّهور الظّلّی
4. ترجمه و تعلیق الجمع بین الرّأیین
5. ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات
6. تصحیح و تعلیق شفا
7. تصحیح و تعلیق اشارات
8. تقدیم و تصحیح و تعلیق آغاز و انجام
9. تقدیم و تعلیق راسله اتحاد عاقل به معقول
10. دررالقلائد علی غررالفرائد
11. دروس اتحاد عاقل به معقول
12. رساله اعتقادات
13. رساله العمل الضابط فی الرّابطی و الرابط
14. رساله‌ای در اثبات عالم مثال
15. رساله جعل
16. رساله رؤیا
17. رساله مثل
18. رساله نفس الأمر
19. رساله نهج الولایه
20. رساله فی التضّادّ
21. صد کلمه
22. عیون مسائل نفس و سرح العیون فی شرح العیون
23. گشتی در حرکت
24. گنجینه گوهر روان
25. معرفت نفس
26. مفاتیح الأسرار لسلّاک الاسفار
27. من کیستم
28. نثرالدّراری علی نظم اللئالی
29. نصوص الحکم بر فصوص الحکم

کلامی

1. تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار
2. تقدیم و تصحیح و تعلیق کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
3. رساله حول الرؤیه
4. رساله خیر الاثر در رد جبر و قدر
5. رساله فی الامامه
6. فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب ربّ‌الارباب

تفسیری

1. انسان و قرآن
2. تصحیح خلاصه تفسیر المنهج الصادقین

روایی

1. انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه
2. تصحیح سه کتاب ابی الجعد، نثراللئالی، طبّ الائمه
3. تصحیح نهج البلاغه
4. تکمله منهاج البراعه
5. رساله‌ای در اربعین
6. شرح چهل حدیث در معرفت نفس
7. مصادر و مآخذ نهج البلاغه

رجالی

1. اضبط المقال فی ضبط اسماً الرجال
2. وجیزه‌ای در ترجمه و شرح زندگی علامه طباطبایی قدس سرّه

فقهی

1. تعلیقات علی العروه الوثقی
2. مجیزه‌ای در مناسک حج

ریاضی و هیوی

1. استخراج جداول تقویم
2. تصحیح و تعلیق اکر مانالاوس
3. تصحیح و تعلیق الدّر المکنون و الجوهر المصون
4. تصحیح و تعلیق تحریر اقلیدس
5. تصحیح و تعلیق تحریر اکر ثاوذوسیوس
6. تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی
7. تصحیح و تعلیق تحریر مساکن ثاوذوسیوس
8. تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر بیست باب
9. تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک
10. تصحیح و تعلیق شرح چغمینی
11. تعلیقه بر رساله قبله مولی مظفر
12. دروس معرفت اوفاق
13. دروس معرفه الوقت و القبله
14. دروس هیئت و دیگر رشته‌های ریاضی
15. رساله‌ای پیرامون فنون ریاضی
16. رساله‌ای در مطالب ریاضی
17. رساله ظلّ
18. رساله میل کلی
19. رساله تعیین سمت قبله مدینه
20. رساله تکسیر دایره
21. رساله فی الصبح و الشفق
22. رساله فی تعیین البعد بین المرکزین و الاوج
23. شرح زیج بهادری
24. شرح قصیده کنوزالاسماء
25. سی فصل در دایره هندیه

ادبی

1. امثال طبری
2. تصحیح کلیله و دمنه
3. تصحیح گلستان سعدی
4. تصحیح و اعراب اصول کافی
5. تعلیقه بر باب توحید حدیقه الحقیقه
6. تعلیقه بر قسمت معانی مطوّل
7. دیوان اشعار (کتاب «تنظیم و تصحیح دیوان اشعار علامه حسن‌زاده آملی» مجموعه‌ای است از اشعار وی که توسط سید سعید هاشمی جمع‌آوری شده و انتشارات «الف. لام. میم» آن را منتشر کرده‌است.
8. قصیده ینبوع الحیات
9. مصادر اشعار منسوب به امیرالمؤمنین علیه السّلام
10. تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصبیان

آثار متفرقه

1. تقدیم و تصحیح و تعلیف خزائن
2. ده رساله فارسی
3. کشکول
4. مجموعه مقالات
5. مصاحبات
6. هزار و یک نکته
7. هزار و یک کلمه
8. رساله رموز کنوز

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
#سیامک_اطلسی، پیشکسوت بازیگری و کارگردانی سینما، تلویزیون و دوبله‌ی آثار سینمایی و تلویزیونی
بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت (4 تیر ۱۳۱۵ - ۴ مهر ۱۴۰۰)

پ.ن: تسلیت به جامعه‌ی فرهنگ و هنر ایران

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
اربعین حسینی و سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را خدمت شیعیان جهان تسلیت عرض می‌نماییم.

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
از کوبنان تا تهران

(مشابهت دو رباعی تاریخی)

یکی از کارکردهای شعر مدحی، توجیه و تسلای خاطر صاحب‌منصبان در ناکامی‌ها و دردمندی‌ها بوده است. هرگاه ممدوحین دچار نکبتی و عارضه‌ای ‌می‌شدند، کار دو طایفه می‌گرفت: طبیبان و شاعران؛ طبیبان برای آنکه مرهم و معجونی بسازند بر دردها و زخم‌های جسمانی، و شاعران برای آنکه با سخن خود، از شدت تألمات روحی بکاهند. سراغ داریم که حتی پیش از آنکه طبیبان دست به کار شوند، شاعران با سرودن شعری متملّقانه، خود را پیش انداخته‌اند و وظیفۀ چاکرمنشی را نیکْ بر عهده گرفته‌اند.

دو رباعی تاریخی زیر که با فاصلۀ ۷۰۰ سال از یکدیگر سروده شده، علاوه بر شباهت‌های لفظی که در حوزۀ اخذ و اقتباس قابل بررسی است، از جنبۀ روان‌شناختیِ شعر مدحی نیز «مورد» (Case) جالبی به شمار می‌آید. در اشعار مناسبتی، شباهت و تکرار، تا حدودی امری رایج و شاید اجتناب‌ناپذیر است. زیرا ضرورت سرعت عمل (واکنش به موقع)، باعث می‌شود که شاعر به سراغ داشته‌های مطالعاتی خود برود و از گنجینۀ محفوظات، چیزی مناسب موقعیت، استخراج، سرِ هم‌بندی و عرضه کند. برخی شاعران، به تناسب موقعیت‌های مشابه، اشعار خود یا دیگران را با تغییر اندکی در الفاظ یا جابه‌جایی اسامی، در موقعیت جدید کارسازی کرده‌اند. معزّی نیشابوری استاد چنین ترفندهایی بود. او، هم از دیگران شعر بر می‌داشت و هم شعر خودش را با تغییر کلمات، چندین بار تجدیدِ موقعیت می‌کرد! اینکه در قصاید و بعضی رباعیات معزّی، رؤیت و رویّت تازه کم داریم و سخن کلیشه‌ای و تکراری بسیار، ناشی از همین امر است. باری، مرور دو رباعی زیر، می‌تواند روند و رویّۀ بازنویسی میراث شعر کهن را در موقعیت‌های مناسبتی نشان دهد.

رباعی نخست: افضل‌الدین کرمانی

افضل‌الدین ابوحامد کرمانی در وقایع سال ۵۸۲ ق آورده است (عقد العلی، ۷۹-۸۰): «چون آن پادشاه لشکر به ناحیت راور کشید از جهت استخلاص حصاری که در دست حشم حضرت یزد بود، چنان‌که عادت این پادشاه است، در غایت اقدام و سرعت اقتحام، به درِ حصار شد و در ‌آن حصار، جمعی کثیف از ترک و سرهنگ و سوار و پیاده و مردان روزگار و دلیران کارزار. به نفس خویش با تنی چند معدود، مصاف با اهل حصار در پیوست و در آن سکر مجاهدت و عطش مغالبت، چندان نزدیک شد به دیوار حصار، که از قلعه تیری به روی مبارکش آمد و در آن دهَش، به دست خویش تیر را از روی بیرون کرد و بینداخت و پیکان در خدّ چپ نزدیک چشم بماند. من در این حالت، دوبیتی بگفتم و از کوبنان به راور فرستادم و در این معنی، بهتر از این بیت نتوان گفت:

تیری که بدو داد عدو پاسخ شاه
آمد به نظارۀ رخ فرّخ شاه

و آورد کلید قلعه و پیش کشید
شکرانۀ بوسه‌ای که زد بر رخ شاه».

رباعی دوم: ملک‌الشعراء‌ بهار

روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شمسی، محمدرضا پهلوی برای شرکت در مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران، با لباس رسمی نظامی وارد این دانشگاه شد و در پلّکان ورودی دانشکدۀ حقوق، ناصر فخرآرایی که در پوشش خبرنگار و عکاس در دانشگاه تهران حضور یافته بود، با اسلحۀ کمری خود که در دوربین قدیمی جاسازی کرده بود، پنج گلوله به طرف شاه شلیک کرد که باعث جراحت شاه شد، اما آسیبی به ذات ملوکانه نرسید! ضارب بعد از اقدام به ترور، خودش را تسلیم کرد، اما نظامیان حاضر در مراسم، با یازده گلوله او را از پای در ‌آودرند که این خود، شایعات بسیاری را در مورد انگیزه و عوامل این ترور نافرجام پدید آورد. در این واقعه، ملک‌الشعراء بهار، رباعی زیر را کارسازی کرد (دیوان ملک‌الشعراء بهار، هرمس، ۶۴۷):

تیری که فکند خصم بر حضرت شاه
زد بوسه ز مهر بر سر و صورت شاه

شَه جای تهی نکرد و تیر پنجم
بوسید به عنوان شجاعت، کت شاه!

انگیزۀ واقعی بهار را از سرودن این رباعی نمی‌دانم. اما در این گونه وقایع، یکی از دلایل صدورِ چنین شعرهایی، دفع شرّ حاسدان و بدگویان، و رفع بدگمانی نیز بوده است.

https://t.me/Xatt4/1527

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
به خواستاری تعدادی از دوستان فرهیخته و دلسوز در فضای مجازی...


«سلام به اعضا عزیز و گرامی گروه، امیدوارم همیشه شاد وسلامت باشید.

با توجه به مقتضیات وضع کشورمان، لطفا از ساعت هشت صبح تا چهارده، از ردو بدل کردن پیام غیر ضروری خودداری کنید.

چند میلیون معلم و دانش آموز در این زمان از اینترنت برای آموزش در حال استفاده هستند و به علت استفاده همگانی، اینترنت ضعیف می‌شود و باعث کلافگی معلم و دانش آموز می‌شود... [ استادان و دانشجویان ]

در خاتمه خواهش می‌کنم چنانچه برایتان مقدور است این پیام را در گروه‌های دوستانه وخانوادگی به اشتراک بگذارید.»

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
به مناسبت هشتم مهر، روز #بزرگ_داشت_حضرت_مولانا در #تقویم_ایران

در سال ۲۰۰۷ از طرف یونسکو سال مولوی نامیده شد، پس از آن تصمیم گرفتند روز تولد مولانا را روز بزرگداشت وی بنامند که این روز هشتم مهر می‌باشد. مولوی در بلخ متولد شد و آرامگاهش در قونیه ترکیه می‌باشد، از او کتاب های شعر #مثنوی_معنوی، #دیوان_شمس، #فیه_ما_فیه، #مکتوبات و #مجالس_سبعه برجای مانده است. اشعار وی در سرتاسر دنیا به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است و از محبوبیت بالایی برخوردار می‌باشد.

این روز را به تمامی اهالی #فرهنگ_و_ادب، #مولوی_پژوهان، #شاعران و #مثنوی_دوستان در سرتاسر جهان تبریک عرض می‌کنیم.

معرفی کتاب مثنوی دو جلدی از استاد #محمدعلی_موحد را در ادامه بخوانید 👇


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
معرفی #کتاب_مثنوی_معنوي تصحيح استاد #محمدعلي_موحد، "دوره 2 جلدي"

🔹این تصحیح بر اساس ۱۱ نسخه صورت گرفته است که ۸ تا ۹ مورد آن، نسخه‌هایی هستند که طی ۳۰ سال پس از وفات مولانا یعنی تا آخر قرن هفتم هجری کتابت شده‌اند. استاد موحد در این کار، خود را مقید به نسخ قرنی که مثنوی در آن سروده شده دانسته و پا از آن فراتر ننهاده است چراکه کلیه تحریفات و دستبردها به متن مثنوی نیز، پس از آن روی داده است.

... ادامه در فرسته‌ی بعدی👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
معرفی #کتاب_مثنوی_معنوي تصحيح استاد #محمدعلي_موحد، "دوره 2 جلدي"

🔹این تصحیح بر اساس ۱۱ نسخه صورت گرفته است که ۸ تا ۹ مورد آن، نسخه‌هایی هستند که طی ۳۰ سال پس از وفات مولانا یعنی تا آخر قرن هفتم هجری کتابت شده‌اند. استاد موحد در این کار، خود را مقید به نسخ قرنی که مثنوی در آن سروده شده دانسته و پا از آن فراتر ننهاده است چراکه کلیه تحریفات و دستبردها به متن مثنوی نیز، پس از آن روی داده است.

🔹این اثر با مقدمه‌ای مبسوط همراه است و استاد موحد در آن، به ملاحظات کلی در باب تصحیح مثنوی و شیوه‌ کار خود در تصحیح جدید مثنوی اشاره می‌کند؛ ملاحظاتی چون عوامل موثر در تحریفات مثنوی، مثنوی به عنوان نمونه‌ ادبیات مهاجرت، زبان ویژه مولانا و تاثیرپذیری آن از محیط پیرامون.

🔹استاد موحد خواسته متنی پیراسته و قابل‌فهم و درخور اعتماد برای مخاطبان و علاقه‌مندان مثنوی فراهم کند که هم خوانندگان عادی از آن بهره ببرند و هم اهل تحقیق و نقد علمی به آن استناد کنند؛ جلد اول این اثر در هزار صفحه شامل مقدمه استاد موحد در ۱۲۰ صفحه و نیز دفتر اول، دوم و سوم مثنوی و جلد دوم نیز شامل سه دفتر بعدی (چهار، پنج و شش) به انضمام کشف الابیات است و حجم جلد دوم هم ۱۰۰۰ صفحه است. هر دو جلد این کتاب در قطع وزیری و با کاغذ کرم رنگ خفیف و با صحافی گالینگور زیر چاپ رفته است.

🔹یکی از ویژگی‌های تصحیح دکتر محمدعلی موحد این است که با نسخه‌های کامل و یا ناتمامی که تا ۱۵ سال پس از فوت مولانا، کتابت و تاکنون شناخته شده‌اند؛ مثل نسخه قونیه و نسخه قاهره و... کار تصحیح را با ذکر تمام نسخه بدل‌ها به انجام رسانده است.

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
دمی با #حضرت_مولانا با استفاده از #مثنوی_معنوی به تصحیح استاد #محمدعلی_موحد

بیت: 293 جلد اول ص 293

آن گدا گوید "خدا" از بهر نان
متقی گوید "خدا" از عین جان

ابیات: 276 و 277 جلد اول ص 20

این خورد، گردد پلیدی زاو جدا
آن خورد، گردد همه نور خدا

این خورد، زاید همه بخل و حسد
و آن خورد، زاید همه نور احد

ابیات: 2805 و 2806 جلد دوم ص 1176

خانه را من روفتم از نیک و بد
خانه‌ام پرّ است از عشق احد

هرچه بینم اندرو غیر خدا
آن من نبود بود عکس گدا

***

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
اشاره:
فرزند خلف زنده کند نام پدر را

چندی پیش با اشاره‌ی یکی از دوستانم مبنی بر اینکه زنده یاد استاد محمدرضا شجریان در عنفوان جوانی، ردیف‌های موسیقی دستگاه سه‌گاه را ابتدا در محضر یکی از استادان قاری قرآن، هنرمند تعزیه‌خوانی و موسیقی قوچان آموخته است. نام آن استاد را پرسیدم؟ گفتند: استاد اسحق میوانی قوچانی1 است. از آنجایی که فرزند خلف و تالی این هنرمند را که از قضا یکی از دوستان مبادی آداب و بسیار مهربان و ارجمندم جناب آقای استاد غلام‌رضا میوانی قوچانی2 را می‌شناختم بسیار خرسند و خوشنود برای دیداری دوستانه و طرح موضوع به محل کار ایشان – اداره ثبت احوال – مراجعه کردم و اذن گفت‌وگو در باره پدرشان - استاد اسحق میوانی قوچانی - را خواستم. ایشان نیز با گشاده رویی و مهر و دوستی همیشگی شان پذریفتند. بعد از طرح موضوع مقرر شد ایشان با قلم روان و طبع عاشقانه نسبت به پدر، آن‌هم بدون واسطه شرح‌حال استاد را برای انتشار در فصلنامه باغ خبوشان بنویسند.

1- زنده یاد استاد اسحق ميوانی قوچانی، از ذاكران و مداحان اهل‌بيت(ع) بوده كه ندای دلنشين مراثی اهل‌ بيت(ع) را با طنین و صوت آسمانی خویش در محافل مذهبی قوچان گوش جانِ عاشقانِ ولایت ائمه اطهار را با طراوت و زنده نگاه می‌داشت.

2- استاد غلام‌رضا میوانی قوچانی مسئول: "انجمن قرآنی تسنیم" است که سال‌هاست در قوچان به آموزش فرزندان و علاقه‌مندان به معارف قرآنی فعالیت دارد.

*ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطره استاد اسحق میوانی قوچانی، از مخاطبان و اعضای محترم کانال رسمی فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان دعوت می‌کنم، شرح‌حال ایشان را از زبان و قلم روان و بی‌پیرایه و بی‌واسطه‌ی فرزند خلف ایشان- استاد غلام‌رضا میوانی قوچانی - مطالعه کنند... . 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
روایت:
#آوایی_از_اوج_آسمان‌

بسم الله الرحمن الرحیم

در شناسنامه، متولد هزار و سیصدویک خورشیدی، زاده و پرورده‌ی قوچان از پدری به نام ولی و مادری بنام بی‌بی ثبت شده.
نامش اسحق است. قدیمی‌های این شهر به او ایساق نوحه‌خوون می‌گفتند واحترامش را داشتند... . 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
روایت:
#آوایی_از_اوج_آسمان‌

بسم الله الرحمن الرحیم

در شناسنامه، متولد هزار و سیصدویک خورشیدی، زاده و پرورده‌ی قوچان از پدری به نام ولی و مادری بنام بی‌بی ثبت شده.
نامش اسحق است. قدیمی‌های این شهر به او ایساق نوحه‌خوون می‌گفتند واحترامش را داشتند. همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا استاد اسحق میوانی درشهرهای تهران و مشهد، وجهه‌ای دیگرداشت؟ حداقل از منظر من که پسرش بودم. اتفاق افتاده بود که من در همراهی با ایشان ، بزرگانی را که صادقانه بگویم کمتر می‌شناختم و یا درسایه‌ی بزرگی پدرم، بزرگی‌شان را کمتر احساس کردم، دیدم و گذشتم و زمان گذشت و در این وقایع که بنده، یا شاهد عینی آن بودم و یا بلاواسطه از پدر شنیده‌ام، نتوانستم به جمع بندی درستی از شخصیت هنری ایشان برسم و دیر شد.
اینک، دو پاسخ برای این کوتاهی دارم. نخست اینکه حضور همیشگی و پدرانه‌ی این مرد در زندگی‌ام، در صبح و ظهر و شبم و گوشم که آنقدر از زمزمه های موسیقائی صدای کامل او سرشار بود که این مداومت در آمدوشد روز وشب، چون شرابی کهن، من را به خوابی شیرین اما غافلانه برد که البته این چیزی از کوتاهی بنده حقیر نمی‌کاهد. دو دیگر، دوری آن فصل از زندگی من، غلامرضا میوانی قوچانی فرزند اسحق، از فرهنگ‌مداران دلسوز، کاردان و هنرمندی چون استاد معین فر، تا از ایشان و همچون ایشان بیاموزم که ای جوان، این مرد که پدر نسبی توست ، پدر فرهنگی و هنری و میراث زادگاه توست، باید که یاد بگیری تا آن را پاس بداری. بپرس. بنویس. ثبت کن. ضبط کن. ربط بده. این تاریخ شهر توست. او را به ثبت برسان. او فقط پدر تو نیست. و من، اما با کوله‌ای خالی از هر دانش و هنر و فرهنگی، با زمان هم‌قدم شدم تا اینکه در ظهرسرد یک روز زمستانی سال، 1374 او به دیار دیگر برفت و من ماندم با آن کوله‌ی خالی از مستندات نسب هنری مردی بواقع هنرمند از زادگاهم که هیچ سندی ندارم تا او را به هنرمندان حاضر در این خاک حاصلخیز بنمایانم. و روی حرفم با شما خواننده گرامیست که چراغ دل عبرت بینت را روشن کن و پیرامونت را ببین. زنهار و مباد که در گوشه‌ای از این دیار، هنرمندی شبانگاه سرش را در زادگاهش به غربت بر بالین بگذارد که اگر بدانی و بگذری، درسرای حقیقت پاسخی نخواهی داشت.

زندگی هنری استاد اسحق میوانی، به روایت خودش از فراگیری گوشی ردیف آوازی بشکل زمزمه‌های پدرش در هنگام خوابِ این خردسال در آغوش پدر، آغاز شده است. گویا پدرش علی‌رغم اینکه چیزی از خواندن و آوازش در روایت‌های شفاهی استاد نشنیدم، مایه‌هایی داشته است. آنقدر که نغمه را زمزمه می‌کرده و بعد نام نغمه را به فرزندش می‌گفته است. و بدین شکل استاد اسحق، سهمی از ردیف آوازی را فرا می‌گیرد. او در کودکی و در قوچان، تعزیه خوان مراسم سوگ حسینی بوده و پیرمردان و پیرزنان بزرگ‌تر از خودش می‌گفتند که ایساق علی اصغرخوان بود. صدای بی‌حد و اندازه‌ای داشت و خیلی از مردم قوچان موقع شبیه خوانی1 برای صدای او می‌آمدند.

روزی در مسجد ترک‌ها2 تلاوت می‌کردم. پس از آن، پیرمردی از دوستان دوره‌ی نوجوانی مرحوم پدرم، یک استکان چای برایم آورد و بعد گفت: من و پدرت اسحاق نوجوان بودیم و هر دو بر دست یک بنا کارگری می‌کردیم. استاد بنا مشغول مرمت خانه‌ای درکوچه ‌ روبروی باغ ملی بود. یک روز صبح متوجه شدیم یک گروه بزرگ نمایش از مشهد به قوچان آمده‌اند و چند شب در
قوچان اجرا دارند و اینها در محل باغ ملی کنونی مشغول تمرین و مرور کارهای خود بودند. بعضی‌ها تئاتر تمرین می‌کردند. بعضی‌ها ساز و آواز و... .

ص (1)
.
خلاصه یک وضعیت پر شوری بود و مردم هم جمع شده بودند و تماشا می‌کردند. استاد بنا هم مرتب به ما تذکر می‌داد که حواسمان به کار خودمان باشد. اما وقتی توجه زیاد اسحق را به آنها دید گفت: اسحاق اگر توانستی اینها را بکشانی اینجا، دو روز مزد اضافه پیش من داری. اسحق هم، گویی منتظر یک غمزه‌ی یار بود تا کرشمه‌ی صدایش را به رخ بکشد. دو بغل آجر را خیلی سریع کنار ساختمان، روی هم چید و نشست روی آجرها و شروع کرد به خواندن. با توجه به فاصله‌ی محل کار ما با محل تمرین گروه‌های نمایش و ازدحام مردم تماشاچی، در کمتر از چند دقیقه، تمرینِ گروه قطع شد و مردم و هنرمندان مشهدی همه بسوی ما آمدند و صدای اسحق چنان کرد که کار خودمان هم تعطیل شد.
سرپرست هنرمندان مشهد که یک آقای با ادب و مهربانی بود صبر کرد خواندن اسحاق تمام شد و بعد جلو آمده و او را در آغوش گرفت و از استاد بنا از خانواده و محل زندگی اسحاق سوال کرد. فردا و روز بعد و روز بعد، اسحق سر کار بنایی نیامد. بعدا فهمیدیم گروه نمایش مشهد، با پدر اسحاق صحبت کرده‌اند و اسحق را با خود به مشهد برده‌اند.
از فاصله‌ی بین نوجوانی تا جوانی استاد، خبری در دست نیست. اما ربط اخبار مربوط به دوران جوانی استاد به این واقعه، تایید می‌کند که این دوره از زندگی ایشان بیشتر در فعالیت تئاتر و موسیقی گذشته است. مهم‌ترین این اخبار، روایت شفاهی بلاواسطه مرحوم پدر و مرحوم مادر از حکایت ازدواجشان است و تئاتر گلشن(ویا گلزار) مشهد. لطیف و زیبا بود که هردوی اینان یک موضوع را برایم می‌گفتند که تاریخ و واقعه‌ای درست بود ولی در آن جای عاشق و معشوق عوض می‌شد. مرحوم پدر می‌گفتند که مادرت، در تئاتر گلشن، صدای من را در خیمه‌ی خیام و در نقش خیام شنید که رباعیاتش را می‌خواندم و یک دل نه صد دل عاشق صدایم شد3 و مرحوم مادرم که خدایش رحمت کند در پاسخ می‌گفتند که خیر. این تو بودی که در میان جمعیت سالن من را دیدی و پس از پایان اجرا، تا خانه‌مان من را دنبال کردی. و من همیشه به شادمانی، در این روایت زیبا، میانجی می‌شدم و همیشه این مجادله‌های تغزل گونه‌ی عاشقانه، با مرور خاطراتی از گذشته‌های دور این خانواده، ختم به خیر می‌شد. یک بار پس از این عاشقانه‌ها، وقتی پدرم بیرون رفتند، مادرم در حالیکه برایم چای می‌ریختند پس از لحظه‌ای سکوت، خیلی ظریف اعتراف کردند که رضا صدای جوانی بابات، مردم را مدهوش می‌کرد. دهه‌ی 1320 تا 1330 شاید مهم‌ترین وقایع زندگی هنری استاد مرحوم میوانی بوده است. فعالیت موسیقائی در تماشاخانه‌های مشهد، که تنها سند آن روایت‌های شفاهی مرحوم پدر و مرحوم مادر و اصلا واسطه دیدار و سرانجام ازدواج اینان در سال 1323 بوده است. شرکت در تست خوانندگی رادیو در تهران و حضور در کنار بزرگانی همچون استاد قمرالملوک وزیری 4 و استادعلی‌اکبرخان شهنازی5 بازگشت به مشهد بدلیل عدم موافقت همسر با خواندن در رادیو و استخدام در ارتش.

ص (2)
.
مادرم همیشه از نیکی و محبت شخصی بنام حاج آقای گلزار در تئاتر، یاد می‌کردند و این شخص مدیر تماشاخانه‌ای در مشهد بوده‌اند و همواره حامی مادی و معنوی خانواده‌ی پدرم. بر اساس تطبیق روایت‌های مرحوم پدر و مرحوم مادر، در حدود سال1326 یا 1327 پدرم با تلاش این مرد به محل تست صدا در رادیو تهران دعوت می‌شود و ضمن قبولی در آزمون مربوطه از طرف یکی از مسئولان وقت به محفل خصوصی موسیقی دعوت می‌شود. مرحوم استاد روایت کردند که در آن محفل گروهی از بهترین خوانندگان و نوازندگان رادیو حضور داشتند و بانو قمرالملوک، آوازی را در دستگاه سه گاه آغاز کردند و خیلی خیلی مسلط و قوی آواز را به اوج رساندند و آنگاه خیلی ناگهانی آواز را قطع کرده و به من گفتند: خوب جوان شهرستانی، از صدای خوبت زیاد شنیده‌ام .
حالا آواز من را ادامه بده تا صدایت را بشنوم. و من در میان شگفتی و بهت حاضرین که همگی از استادان نوازنده و یا خواننده بودند، از همان نقطه‌ی پایانی آواز استاد قمرکه در اوج صدا بود، شروع به خواندن کردم و سپس در مسیر فرود، از آهنگ ام‌کلثوم6 استفاده کردم و فرود آمدم. و این سلیقه‌ی من آنقدر استاد قمر را تحت تاثیر قرار داد که ایشان بشدت من را تشویق کردند. در ادامه و درپایان آن شب بیادماندنی، در گوشه‌ای از آن باغ زیبا آوازی را همراه با صدای ساز استاد علی اکبر شهنازی خواندم و این شاید بزرگترین افتخار برای عمر هنری من بود که در عین جوانی، ایناستادان بزرگ به من اجازه دادند تا در کنارشان باشم.
روایت ماندن پدرم در مرکز و خواندن در رادیو به علت نارضایتی مرحوم مادرم، اینجا تمام شده است. و پس ازآن در پی درخواست مادر و مراجعت به مشهد ، داستان این جوان هنرمند و خوش صدا به ارتش گره می‌خورد. تقریبا تمامی فعالیت هنری ایشان از حدود سال 1330 به بعد، رنگ و بوی مذهبی می‌گیرد و در همان آغازکار مداحی و نوحه خوانی، مورد اعتراض بعضی از مداحان بنام آن روز مشهد قرار می‌گیرد. ایشان برایم تعریف کردند که: سال‌های اول شروع کار مذهبی، مداحان مشهد به عدم رعایت موازین شرعی در خواندن من اعتراض می‌کردند. من هم تا آنجا که توانستم پایداری کردم. یک روز صبح جمعه در حالیکه دل شکسته بودم به حسینیه‌ای که میزبان مجلس، آیت الله میلانی7 بودند رفتم. تقریبا تمام دانشمندان دینی، سخنوران، شاعران، مداحان و خلاصه بزرگان مشهد جمع بودند. در گوشه‌ای نشستم و مراسم که پایان یافت قبل از متفرق شدن جمع، جلو رفتم و از محضر آقا اجازه خواستم. آقا چهره‌ای بسیار مهربان و تبسمی آرام بخش داشتند و با گشاده رویی من را پذیرفتند و گفتند پسرم مشکلت چیست. من گفتم که مداحی هستم که پیش از این خوانندگی می‌کردم اما حالا دست تقدیر من را بسوی مدح اهل البیت(ع) آورده است. خیلی از پیش‌کسوتان و مداحان، خواندن من را غنا می‌دانند. امروز اینجایم تا شما که بزرگ همه هستید برایم حکم کنید.

ص (3)
.
حضرت آقای میلانی لبخند گرمی زدند و گفتند پس برایمان بخوان تا بشنویم. و من هم چون ایام زادروز حضرت زهرا(س) بود یک غزل مولودی را در مایه‌ی سه گاه از درآمد تا اوج خواندم و بعد فرود آوردم و چون می‌خواستم واقعا بدانم که درست می‌خوانم یا نه، عمدا کوک درآمد را بالاتر از معمول گرفتم که سه گاه شادتر عیان شود. حضرت آقا تا آن لحظه سرشان پایین بود. و وقتی که من خواندن را تمام کردم سرشان را بالا آوردند و در حالیکه اشک بر دیده داشتند، گفتند همین بود؟ و من گفتم همین بود. ایشان بزرگواری کرده پیشانی مرا بوسیدند و گفتند طوماری هست که نزد سیدالشهداء می‌باشد و هر کس که مداح پدران ایشان و فرزندان ایشان باشد نامش در این طومارثبت می‌شود و حضرت سیدالشهداء شفاعت ایشان را خود بعهده گرفته‌اند. پسرم اگر هنر شما اینچنین است که امروز به این زیبایی در مدح مادرسیدالشهداء خواندی بشارت می‌دهم که نام تو هم در آن طومار ثبت خواهد شد.

از آن پس و با توجه به حرمت و مقام حضرت آقا و حکمشان، مشکل مداحان با من بکلی رفع شد و خیلی زود، از طرف مسئولان حرم رضوی برای اجرای زنده‌ی اذان و مداحی در حرم مطهر رضوی دعوت شدم.
خاطرات دیگری هم در شنیده‌های مرحوم پدر، وجود داشت که می‌بایست مربوط به قبل از مداح شدنشان باشد. از این خاطرات شاید سه مورد نسبت به بقیه اهمیت بیشتری داشتند. اول اجرای یک تصنیف حماسی و وطنی در حضور شاه و در محل ارتش مشهد که، ایشان در حالیکه در نقش یک سرباز وطن‌پرست و زخم خورده در راه دفاع ازوطن، در آخرین لحظات عمرش، عشق به خاک وطنش را واگویه می‌کند، در حالیکه پرچم کشورش هنوز در دستش افراشته است. پس از خواندن تصنیف مذکور، شاه ایشان را می‌خواهد و ابراز احساس می‌کند و آنقدر تحت تاثیر این اجرا قرار می‌گیرد که به او می‌گوید هر چه می‌خواهی بگو تا برایت فراهم شود. مرحوم پدرهم در کمال وارستگی و رهایی، ادای احترام کرده و تشکر می‌کند. شاه در کمال تعجب برای باردوم از ایشان می‌خواهد تا خواسته هایشان را بگویند تا برآورده شود و پدر نیزبرای بار دوم تشکر می‌کند. شاه به فرمانده لشکر دستور می‌دهد دو قطعه زمین در بهترین جای مشهد به او هدیه کنند. فردای آن روز فرمانده لشگر، پدر را می‌خواهد و با عصیانیت و ناراحتی و از سر دلسوزی می‌گوید پسرک دیشب اگر مشهد را هم می‌خواستی شاه به تو می‌بخشید و تو در حالیکه زن و فرزندت مستاجرند تشکر می‌کنی؟ مرحوم پدر سکوت می‌کند و با دستور فرمانده از اتاق خارج می‌شود. البته به نقل از مادرم، مرحوم پدر، دو قطعه زمین بزرگ و ارزشمند واقع در کوهسنگی را که هدیه گرفت، بعدا برای رفع گرفتاری‌های خویشاوندان فروخت و چیزی برای خودشان نماند. اما پدرم هیچگاه خودشان، داستان فروش دو قطعه زمین را برای رفع گرفتاری اقوام نگفت و هر چه شنیدم از مادر بود.

ص (4)
.
و روایت دوم که بقول خودشان از بهترین خاطرات و افتخارات ایشان بود اینکه، استاد بنان8 به دعوت فرمانده لشگر در مشهد بودند. در چند شب، برنامه‌های متنوعی تدارک دیده شده بود و یک شب تصادفا، در هنگام صرف شام استاد بنان در سالن فرعی باشگاه افسران مشهد، مرحوم پدر در سالن اصلی اجرای آواز داشتند. استاد بنان با شنیدن صدای مرحوم پدر، صرف شام را متوقف کرده و می‌پرسد این خواننده کیست؟ افسران ارشد همراه استاد بنان توضیح می‌دهند که ایشان گروهبانی هستند بنام میوانی که خواننده خوبی هستند و معمولا در جشن‌ها و مراسم ایشان می‌خوانند. استاد بنان ازجا بلند شده و بدون تمام کردن شام، بسوی سالن اصلی می‌روند و با تعجب تا پایان اجرای مرحوم پدرصبر می‌کنند و سپس او را در آغوش گرفته و تبریک گفته و به صرف شام دعوت می کند. مرحوم پدر همراه ایشان و افسران عالی‌رتبه به میز شام بر می‌گردند و پدر بسیار معذب از حضور درکنار افسران عالی‌رتبه، در کنار استاد بنان می‌نشینند. استاد بنان متوجه شده و با لبخندی می‌گوید اینجا میدان جنگ نیست و این افسران هم همه هنردوست هستند، پس راحت باش. و پس از شام می‌گوید اجرایت فوق العاده بود و جای تعجب دارد یک جوان شهرستانی و دور از مرکز اینقدر مسلط بخواند! به همین خاطر می‌خواهم هدیه‌ای به یادگار به تو بدهم. سپس می‌گوید امشب یک سبک خاص از مثنوی سه‌گاه را برایت می‌خوانم که یاد بگیری و بعد از من تا پایان عمرت بیاد من باشی. این سبک از مثنوی را مرحوم پدر گاهی برایم می‌خواندند.
خاطره‌ی دیگر مربوط به دوران آموزشی شغلی مرحوم پدر در تهران است. ایشان نقل می‌کرد، که ایام تاسوعا و عاشورا بود و من، همراه با دوست دیگری از مشهد در مرکز آموزش تهران بودیم و محدودیت‌های زیادی برای مرخصی و خروج از مرکز وجود داشت. از طرفی در این دو روز کلاس‌های درس تعطیل بود و صبح عاشورا، با اصرار و خواهش زیاد، مسئول مرکز چند ساعت به ما اجازه داد تا از مرکز خارج شویم. رفتیم حرم شاه عبدالعظیم که خیلی شلوغ بود و ازدحام زیادی از مردم و هیأت‌های عزاداری بود. ما هم در کناری ایستاده بودیم که یک هیأت خیلی بزرگ نزدیک جایگاه شد در حالیکه نوحه خوان نوحه‌ای را شروع کرد با مطلع زینب خونین جگر شد... نوحه خوان ریتم و آهنگ این نوحه را نادرست می‌خواند و من رفتم و به دیگر مداحان پای کرسیچه گفتم که این نوحه اشتباه خوانده می‌شود. ایشان هم شاید بعلت تعصب و یا ازدحام جمعیت و شور آن روز، قصد درگیری با من را کردند و ما دو نفر بودیم و یک هیأت بهم ریخته که نزدیک بود با ما درگیر شوند. ناگهان از یک قسمت راهی باز شد و شخصی را که فهمیدم نامش طیب9 است همراه با چند همراه کت و شلوار مشکی پوشیده، جلو آمدند و خیلی با ابهت علت بی نظمی را پرسید. مداحان با شور و حرارت در حالیکه بشدت احترام این شخص را داشتند گفتند که این جوان ادعا می‌کند که نوحه را اشتباه می‌خوانیم. طیب خیلی ناراحت شد و گفت حتما نمی‌دانی که سزای کسی که هیأت طیب را بهم بزند چیست. من و دوستم سکوت کردیم. به لطف خدا ، صدایی درشت و قوی از یکی از همراهان طیب من را به خود آورد که آقا طیب این پسر، همشهری من است. شما را قسم می‌دهم که یک فرصت بده تا ببینی حرفش درست است یا نه. طیب به نوچه‌اش حتی نگاه هم نکرد و گفت خوب پسرحرفت را بزن. من از همراهی این همشهری با یال و کوپال، جانی گرفتم و گفتم نوحه‌خوان شما نوحه‌ای را اشتباه می‌خواند و من فقط به مداحان پای کرسیچه مطلب را گفتم. اگر اجازه بدهید همان نوحه را بطور صحیح می‌خوانم. طیب نگاهی عصبانی به همشهری من انداخت و او هم که گویا من را خوب می‌شناخت با اعتماد به نفس گفت آقا رخصت می‌دهید؟ و طیب با اخم گفت بخوان. من هم همان نوحه را با وزن سنگین وآهنگ درستش شروع کردم و آنقدر خوب اجرا شد که مردم و سینه زنان و دیگر مداحان و طیب وهمراهانش بشدت تحت تاثیر قرار گرفتند و بعد طیب در گوش یکی ازهمراهانش چیزی گفت و دو نفر آمدند و من و دوستم را به عمارتی بزرگ بردند. عصر همان روز فرمانده مرکز آموزش شخصا به عمارت آمد و در کمال تعجب، کمی با طیب صحبت کردند و سرانجام ایشان با لحنی خیلی دوستانه به طیب گفت این گروهبان ما دراختیار شما. طیب به من گفت قوچانی تو تهران بمان و فقط برای من و هیات من بخوان. من تو را از مال دنیا بی نیاز می‌کنم و زندگیت را هر طور بخواهی برایت فراهم می‌کنم. من قبول نکردم و تشکر زیادی کردم. نهایتا، طیب وقتی با مخالفت من روبرو شد گفت پس حداقل یک ماه همینجا باش و برای من بخوان. و من حدود یک ماه در آن عمارت، مرثیه و نوحه خواندم. مرحوم استاد میوانی در حدود سال 1350 بازنشسته شد و به زادگاه خودشان برگشت.

ص (5)