کانال رسمی هزار باده فرهنگ
689 subscribers
3.43K photos
490 videos
80 files
2.76K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.
خادم نستوه فرهنگ ایران علی دهباشی به بیماری کرونا مبتلا شد. تردید ندارم دهباشی به فضل خدا با جنم مقاومی که دارد کرونا را هم مثل دشواری‌های مجله‌نگاری مغلوب می‌کند. چون خوب می‌داند فرهنگ ایران هنوز به او نیازها دارد. نفس تنگ او عرصه را بر کرونا تنگ خواهد کرد. دعای دوستاران فرهنگ ایران با اوست. مردم ایران دوست دارند کسی را که کتاب‌های کتابخانۀ خود را فروخت تا برای همین شمارۀ نوروزی بخارا کاغذ گران بخرد. دعای ملت ایران با اوست.

استاد محمدعلی موحد ملطفه‌ای در خطاب به دهباشی مرقوم فرموده که نقل می‌کنم:

ای دهباشی عزیز
شنیدم که بالأخره تصمیم گرفتی مردانه به مصاف کرونا بروی و روی‌درروی با او پنجه درافکنی. شک ندارم که پیروز خواهی شد. به محض اینکه عرق جبینت خشک شد تلفن بکن تا صدایت را بشنوم. دست و بازویت نیرومند باد و زانوانت استوار. هر صبح و شام برایت و ان یکاد می‌خوانم. دعات می‌کنم و بی‌صبرانه منتظر خبرهای خوشم .

https://t.me/n00re30yah/862
.
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#سایه؛ آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های انسانِ عصر ما
.
[به بهانهٔ زادروز سایه]
.
.
.
▪️شعرِ سایه استمرار بخشی از جمال‌شناسیِ شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقای حافظ را به نیکی می‌شناسند، از شعر سایه سرمست می‌شوند. از لحظه‌ای که خواجهٔ شیراز دست به آفرينش چنین اسلوبی زده است و مایه حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیده‌اند در فضای هنر او، پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشته‌اند. اما با اطمینان می‌توانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری، نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سرِ کمالِ اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی می‌نویسم و به قول قائلش:
می‌گویم و می‌آیمش از عهده بُرون.
.
سایه، در عین بهره‌وریِ خلّاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، بر خلاف تمامی کسانی که با جمال‌شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.
.
سایه بی‌آنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالت خواه قرن بیستم را با تمام وجودِ خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه می‌شنوند:
.
چه جای گُل که درختِ کهن زِ ریشه بسوخت
ازین سَمومِ نفس‌کُش که در جوانه گرفت
.
همدلی‌شان با سایه کم از همدلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدين» با خواجه شیراز نیست. آنجا که فرمود:
.
ازین سَموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گُلی هست و رنگِ یاسمنی
.
آنچه هنرِ سایه را در برابر تمام غزل‌سرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستان‌های تاریخیِ انسان درآورده است و در این راه، سرآمدِ همهٔ اقرانِ خویش، در طول این هفتصد سال بوده است. می‌بینید که بدین گونه سایه، در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادرِ قرون و اعصار است.
.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
.
https://t.me/shafiei_kadkani/1990
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#دیدگاه_استاد_شفیعی_کدکنی درباره‌ی انگیزه‌ی انگلیس و روسیه
.
#دیدگاه
.
دیدگاه استاد شفیعی کدکنی درباره‌ی انگیزه‌ی انگلیس و روسیه از کنار زدن زبان فارسی‌ در شبه‌جزیره‌ی هند و آسیای میانه
.
📎 هر آنچه بعضی کشورها برای تضعیف زبان فارسی انجام می‌دهند، در واقع برای آماده کردن زمینه‌ی ادعاهای بعدی و رسیدن به هدفهای ژئوپولتیکشان است.
آنچه استاد بیان می‌دارند، می‌تواند بخشی از انگیزه‌ی انگلیس و روسیه برای کنار زدن زبان و فرهنگ ایرانی باشد.
.
https://t.me/thinktogether/3676
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.

💠ولادت با سعادت مولی‌الموحدین حضرت علی علیه السلام و روز پدر گرامی باد.
.
.🌺 🌺 🌺
.
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ pinned «. https://www.instagram.com/tv/CLwBYbDJZcn/?igshid=9fxgnp2gbbfw گذری در کارنامه فرهنگ مردم به اهتمام استاد سیداحمد وکیلیان- قسمت یکم . ⭕️گفت‌وگوهای زنده با اهالی فرهنگ و هنر . 🔹دیدار با زهره زنگنه – نویسنده، پژوهش‌گر فرهنگِ مردم . 🔹موضوع: #گذری_در_کارنام…»
.
روایت بانو پری دخت آور
همسر استاد #غلامحسین_بنان
از واپسین ماه های زندگی این هنرمند گرانقدر

اگر قرار باشد پس از گذشت قرنها نام چند تن از بزرگان تاریخ موسیقی ایران به جا بماند بی شک یکی از آنها نام حضرت استاد غلامحسین بنان خواهد بود....

امروز ۸ ام اسفند سالگرد درگذشت این ابرمرد موسیقی ایران است

روحشان شاد و هنر ایشان تا ابد جاودان❤️

https://t.me/moosighi_sonati/9256
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
بخشی از کنسرت رهایی
اجرا در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
اشعار تصنیف و آواز: ه.الف.سایه
آهنگ پرواز خاکستر: مهران مهرنیا
خواننده: سپیده جندقی
به مناسبت سالروز تولد #سایه
.
به جز باد سحرگاهی كه شد دمساز خاكستر؟
كه هر دم مي گشايد پرده ای از راز خاكستر
.
به پای شعله رقصيدند وخوش دامن كشان رفتند
كسي زان جمع دست افشان نشد دمساز
.
هنوز اين كنده را رويای رنگين بهاران است
خيال گل نرفت از طبع آتشباز خاكستر
.
چه بس افسانه های آتشينم هست و خاموشم
كه بانگي بر نيايد از دهان باز خاكستر
https://t.me/sepideh_jandaghi/413
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#رؤیای_هستی
.
خواننده: #غلامحسین_بنان
آهنگساز: #حسینعلی_ملاح
شعر: #اسماعیل_نواب_صفا
.
هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی
کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی
ای هستی من و مستی تو، افسانه‌ای غم افزا
کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟
ز هستی، نصیبم بود درد بی نهایت
چنان نی، ندارم سر شکوه و شکایت
چرایی غمین، اقامت گزین به درگاه می‌فروشان
گریز از محن، چو من ساغری بزن، ساغری بنوشان!
هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی
کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی
.
ای دل، چه ز جانم خواهی؟، ای غم ، ز چه جانم کاهی؟
ترسم که جهانی سوزد، از دل چو بر آرم آهی
به دلم نه هوس، نه تمنا باشد، چه کنم که جهان همه رویا باشد!
بگذر ز جهان همچون من، افشان به جهانی دامن
بزمم سیه اما سازم جمع دگران را روشن
.
هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی
کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی
ای هستی من و مستی تو، افسانه‌ای غم افزا
کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟


https://t.me/moosighi_sonati/9257
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#ادبیات_هیچانه_و_معنا_گریز
.
تمسخر شعر «اتل متل توتوله» و «دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده» در برنامه همرفیق با اجرای آقای شهاب حسینی، توسط مهمان هنرمند برنامه آقای محمدرضا علیمردانی که با طنز و شوخی و با بیان اعتقادش مبنی بر بی‌معنی بودن اشعار فوق، انگیزه‌ای شد برای پیگیری موضوع ادبیات معناگریز و هیچانه...
بعد از پخش این برنامه برخی به انتقاد از محتوای آن پرداختند و یک پژوهش‌گر ادبیات کودک نیز ضمن توضیحی برای بعضی از واژگان شعر مانند: اتل یعنی ستاره، متل یعنی ماه، و توتوله یعنی خورشید... گفت: این شعر قدمتی 500 ساله و ریشه در تاریخ ما دارد...
***
هیچانه‌ها گونه‌ای از ادبیات کودک به شمار می‌روند که در گذر زمان نه ارزش خود را از دست داده‌اند و نه به فراموشی سپرده شده‌اند و همواره لذت بخش و شادی آفرین بوده‌اند. به راستی اسباب ماندگاری آنها در چیست که اینگونه جاودانه شده‌اند و هرگز کهنگی‌ای در آنها حس نمی‌شود و با همه‌ی نسل‌ها و سنین مختلف ارتباط برقرار می‌کنند؟
هیچانه نوعی از شعر است که در آن معنا و مفهوم مدنظر شاعر نیست و تنها خوش آوایی و دل نشینی کلام، هدف شاعر از سرایش آن است. برخی معتقدند که برای کودکان خردسال هیچانه‌ها مفیدترین قالب شعری هستند و در پرورش تخیل آنها بسیار مؤثر خواهند بود. بچه‌ها از کشف قافیه‌های هم آوا و نیز جادوی مجاورت کلمه‌های هم آهنگ لذّ ت می‌برند. لذتی که به نوعی ورزش ذهنی می‌انجامد و به آنها کمک می‌کند تا با خواندن و تکرار شعرها و همچنین بازی و شادی با سروده‌ها، حرکات بدنشان را با ذهن خود هماهنگ کنند.
***
از آنجایی که به نظر میرسید دیدگاه دوستان طنزپرداز و برخی از نظرات پژوهشگران در حوزه ادبیات کودکان ناقص و در بعضی از موارد ناصواب است، تصمیم به پیگیری بیشتر موضوع گرفتم.
در همین ارتباط تماسی با جناب آقای دکتر ارجی یکی از پژوهشگران حوزه ادبیات کودکان داشتم و نظر ایشان را پرسیدم:
#آقای_ارجی می‌گوید: در حوزه ادبیات کودکان وجوه شعری و کارکردهای شعری را متناسب با سن و شرایط جسمانی و فکری و ذهنی کودکان در نظر می‌گیریم. در نظریه‌های ادبی هم معتقدند که اولین دریافت‌های احساسی کودکان از طریق موسیقی است، بنابراین، شعری که در آن وجه آهنگ یا ضرب آهنگ قوی‌تراست، طبیعتا کودکان آن را بیشتردوست دارند.
از این نوع شعرها در ادبیات ملل فراوان داریم، علاوه بر آن، مثلا شعری مثل "اتل متل توتوله" توی یک وجه بی‌معنایی افتاده که این وجهِ معنایی‌اش به اصطلاح با ناپیدایی و نامحسوسی معنا روبرو است، یا از آن معنا فاصله گرفته و ما آن معنا را گم کرده‌ایم. مانند یک ضرب‌ المثلی که ریشه داستانی دارد و ما داستانش را نمی‌دانیم و فقط آن عبارت ضرب المثل را در ذهن مان سپرده‌ایم.
بنابراین، من شخصا معتقدم که این ‌گونه اشعار که در گذشته بوده و تا حالا مثلا شاید هزاران سال در ذهن و سینه مردم بوده و مانده است، بیشتر به واسطه بی‌معنایی سرشار از معنا می‌شود گفت، یا آن دلالت‌های به اصطلاح معنوی عمیقی که در درون آنها است به ناخودآگاه بشر ربط پیدا می‌کند و در کل وجهِ موسیقایی یک بخش از آن است و ارتباط آن با ناخودآگاه ذهن کودک و کشف‌ها و دلالت‌هایی که برای کودک در آن وجه به وجود می‌آورد، اساسا اینها لازم و کافی‌اند و در حقیقت هر چیزی هم که از گذشته ذهنی و ذوقی جامعه برای ما مانده و تکرار می‌شود، بیهوده و اتفاقی نمانده و حتما دلیلی داشته است...
***
پیرو نظرات دوستان باز هم سیراب نشدم، و موضوع را با یکی دیگر از پژوهشگران خوب خراسان که از قبل از شروع انتشار فصلنامه باغ خبوشان با بنده همکاری مداوم و پیوسته داشته و دارند، خواهش کردم تا نظرات خود را در قالب یک مقاله‌ی مستوفا بیان کنند. جناب #آقای_رحمانی_قوچانی نیز با گشاده رویی و گشاده دستیِ همیشگیِ قدم و قلمشان پذیرفته و با محبت سرشار، لطفِ فرهنگی خود را به خوانندگان فصلنامه باغ خبوشان نثار کردند. ضمن ارادت و سپاسگزاری از جناب آقای رحمانی، به خاطر مقاله ارزشمندشان، بنده نیز مقاله فوق را به خوانندگان ارجمند فصلنامه باغ خبوشان تقدیم می کنم.
.
#محمد_معین_فر
.
مقاله فوق را در صفحات‌ بعدی بخوانید 👇
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
بنام خداوند ایران‌زمین
.
با درود. این مقاله را به دوست ارجمند و فرهیخته‌ام، آقای معین فر عزیز که دل در گرو عشق میهن دارند، وهماره نگران فرهنگ ایران زمین‌اند، پیشکش می‌نمایم.
.
بنام خداوند خورشید و ماه
.
#ژرف_کاوی_سرود_اتل_متل_بر_بنیاد_دانش_استوره_شناسی
.
در فرهنگ دیرینه سال و سپند ایرانی، هیچ سرود، واژه، بازی و کنشی از روی بیهودگی آفریده نشده است. یک واژه‌ی کهن و نژاده در این فرهنگ مانا، گنجینه‌ای از باورها و آیین‌های کهن را نگاهبانی می‌کند. شبستانی است گران‌بار و دل کش از نازنینان روی در نقاب نهان کرده‌ی استوره‌های ازلی این سرزمین. سرود به ظاهر کودکانه‌ی«اتل متل توتوله» که پاره‌ای از ادیبان و پژوهش‌گران آن را از مقوله‌ی مهمل و بی معنی می‌پندارند، یکی از همان نازنینان دیرینه‌سال است. ...
.
مقاله را در ادامه صفحات بعدی بخوانید 👇
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
بنام خداوند ایران‌زمین
با درود. این مقاله را به دوست ارجمند و فرهیخته‌ام، آقای معین فر عزیز که دل در گرو عشق میهن دارند، وهماره نگران فرهنگ ایران زمین‌اند، پیشکش می‌نمایم.
.
بنام خداوند خورشید و ماه
.
#ژرف_کاوی_سرود_اتل_متل_بر_بنیاد_دانش_استوره_شناسی
.
در فرهنگ دیرینه سال و سپند ایرانی، هیچ سرود، واژه، بازی و کنشی از روی بیهودگی آفریده نشده است. یک واژه‌ی کهن و نژاده در این فرهنگ مانا، گنجینه‌ای از باورها و آیین‌های کهن را نگاهبانی می‌کند. شبستانی است گران‌بار و دل کش از نازنینان روی در نقاب نهان کرده‌ی استوره‌های ازلی این سرزمین. سرود به ظاهر کودکانه‌ی«اتل متل توتوله» که پاره‌ای از ادیبان و پژوهش‌گران آن را از مقوله‌ی مهمل و بی معنی می‌پندارند، یکی از همان نازنینان دیرینه‌سال است که در درازنای تاریخ ایران به شوند تغییر طبیعی و تحول و تطور زبانی به ریخت امروزی‌اش درآمده است. اما اگر باژرف کاوی و تیزبینی و اتکا به دانش استوره‌ شناسی نوین به این سرود بنگریم، رد پای پاره‌ای از باورها، آیین‌ها و سنت‌های بس کهن قوم ایرانی را می‌توان در آن باز یافت. سوک‌مندانه در این روزگاران که دیو بی مهری و فراموشی از ایران، گریبان‌گیر بسیاری از مردم جامعه و حتا به اصطلاح اندیش‌مندان امروزی شده است. متآسفانه که گاه شاهد داوری‌های ناپخته و نابجا و ناآگاهانه و دور از منطق علمی در خصوص فرهنگ، سنن و باورهای ناب ایرانی هستیم (عرض خود می بری و زحمت ما می‌داری). این سرود مردم‌پسند پیشینه‌ای به درازای تاریخ ایران دارد، و هر واژه‌اش به رغم تغییر و دگرگون‌پذیری و سایش طبیعی، گوشه‌ی چشمی به استوره - باورهای آریایی - ایرانی دارد. در هر مصراع این سرود، می‌توان باور و سنتی هرچند کم رنگ و غبار گرفته اما بس دیرینه سال را باز یافت. برپایه‌ی این بنیادها اکنون به بازکاوی سرود «اتل متل» از منظر دانش استوره شناسی می‌پردازیم:
.
۱- آتل: در زبان تازی به معنای «از دنبال آمدن، پیروی و دنبال کردن، درک کردن، گام نهادن در هنگام شور و هیجان است.» و در پیوندی تنگ و آغازین با ساختار سرود و بازی و هماهنگ کننده آن است، چرا که معنای دیگر آن (کسی که گام اول را در معرکه برمی‌دارد) متناسب و ایهام‌آمیز با خویشکاری او برای آغاز و شروع سرود است.
.
۲- متل: در لغت به معنای «افسانه، داستان کوتاه، سخنی از روی شوخی، قصه‌ی عامیانه و سخن بی ربط است.» متل در فرهنگ ایرانی «داستان‌های غیر واقعی است که بیشتر قهرمان‌های آن، جانوران، دیوان و پریان هستند، و برای سرگرمی و خوشایند کودکان گفته می شود.» در گویش پارسی قوچانی، هنوز مردم این سامان بدون هر پیش زمینه و اراده‌ای، بسیاری از واژگان را که از قانون و قاعده‌ی خاص زبانی پیروی می‌کنند، و جناس اختلافی در واج آغازین دارند، جهت موزون و آهنگین شدن، و هیجان و توجه‌ برانگیختن، جناس قرار می‌دهند: «خنه،منه» - «کلاس، ملاس» - «آجیل، ماجیل» - «سرما، مرما» و... شاید بر اساس این ویژگی و قانون گویشی، بتوان، اتل، متل را نیز در گروه این دسته از واژگان قرار داد. درحالی که واژه‌ی دوم «متل» در این سرود، چون واژه‌ی دوم گویش قوچانی بی معنی نیست. پس با درنظر گرفتن نقش و هماهنگی و معنای دو واژه‌ی «اتل، متل»، نمی‌توان آن‌ها را بیهوده و فاقد بارمعنایی دانست.
سراینده‌ی این سرود با تیزبینی و آگاهی با گزینش واژه‌ی اتل می‌خواهد، انگیزه‌ی درک کردن و پی گرفتن و در نهایت پیام این سرود آیینی را که همانا هم‌دلی و اتحاد وهم‌نوایی است، به مخاطب و بازی‌گرش منتقل نماید، و در پایان این مصرع (بند) با در اختیار گرفتن واژه‌ی توتوله (توله) که نماد پیوند و تناسب در گزارش سرود است، سخن و معنی را به گونه‌ای زیبا بیاراید. «توتوله» از دو پاره‌ی «تو» و«توله» که با گاو در تناسب است، تشکیل گردیده و در این سرود صفت «ایهام تناسب» است. این سرود از زحافات بحر سریع (مفتعلن - فاعلن) است. که بیشتر برای مضامین شاد و نشاط‌آور کاربرد دارد، ازاین بحر تند و آهنگین وجدآور، سوفیان ایرانی بیشتر در سماع هستی شناسانه بهره می‌برند. بنابراین باید گفت «این سروده، هدف‌مند، معنی آفرین و کاملآ جهت‌دار است، و روح جمعی و ناخودآگاه قوم ایرانی در پی نیاز خود سعی کرده است.»
.
ص(1) ادامه مقاله👇
.
۳- «گاو حسن چه جوره»: شاید بتوان به سبب پیوند بنیادین و متوالی و انسجام درونی و رمزآمیز این سرود کودکانه، «گاو حسن» را ریخت دگرگون شده‌ی (کوی اوسن- کی اوسن- کی اوس- کی کاوس) کیانی دانست. «کوی» بر نام فرمان‌روایان کیانی است که مرکز حکومتشان در بلخ افغانستان بوده است. این شخصیت استوره‌ای در متون کهن ایرانی دارای قدرت و بزرگی بسیاری است. گستره‌ی فرمان‌روایی‌اش حتا فراتر از فلات ایران است. در یشت‌ها (یشت پنجم) درویژه‌ی قدرت و توانایی‌های او چنین آمده است: «کوی آوسن به بالاترین قدرت و تسلط بر تمام کشورها و بر آدمیان و دیوان نایل شده بود. وی بر آدمیان و دیوان پادشاهی می‌کرد و فرمان‌های او زودتر از یک گردش دست اجرا می‌شد.» در روزگار اوست که اهورا مزدا، گاوی بس شگفت را آفرید. این گاو خاصیتی شگفت انگیز داشت، و وظیفه‌اش نگهداری از مرزهای ایران و توران بود. هر گاه اختلافی در خصوص مرزها پدید می‌آمد، این گاو با کوفتن پایش درآن‌جا که مرز بود، مرز دو کشور معین می‌کرد. متن پهلوانی «زاد اسپرم» تصریح دارد، کاوس به سبب آز و زیاده‌خواهی، در صدد برآمد که پاره‌ای از سرزمین توران را به قلمرو خویش بیفزاید، پس پهلوانی به نام «سریت» را واداشت تا این گاو سپند را بکشد. در یک نگره‌ی دیگر می‌توان (گاو حسن) را ریخت تحریف شده‌ی «گئو اوسن» دانست، چرا که «گئو» ریخت اوستایی گاو است، و «گئو سپند= گوسفند» به معنای گاو مقدس است. بنابراین، می‌توان مصرع (گاو حسن چه جوره) را چنین بازسازی کرد: گاو سپند روزگار کاوس درچه حالی است. سراینده سرود بی درنگ و به درستی در مصرع بعدی ویژگی خاص این گاو را برمی‌شمرد: « نه شیر داره نه پستون» این گاو شگفت در بازگفت‌های ایرانی «فرا جنسیتی» است، و تا زمانی که گاو نخستین و کیومرث زنده‌اند، هم‌چون هسته‌ای نابارورند، تنها با مرگشان است که پدیده‌های گیتی هستش می‌یابند. بنابراین اظهار نظرهایی چون‌ نر بودن گاو بی مورد و بی پایه است.
.
گاو در فرهنگ اساتیری ایران جایگاهی سپند و نقشی بنیادین دارد. اهورامزدا در نخستین آفرینش مادی خویش در ایران ویچ در کنار رود مقدس دائیتی، کیومرث و گاو مقدس یکتا آفریده (ایوگ داد evag dad) را آفرید که پس از مرگش گونه‌های گیاهان از او پدید آمدند. شخصیت فریدون با گاو پیوندی تنگ دارد. اصلآ بر نام خانوادگی فریدون «آثفیان = گاو» است. گرز او به شکل سرگاو (گاوسار) است. او را در خردی، گاوی به نام پرمایه (برمایه) که گاوی سپند و شگفت است، می‌پروراند. گاوی که به گفت فردوسی رنگارنگ و چون بهاران است، این سخن فردوسی بازتابی دیگر از بازگفت‌های کهن را به یادها می‌آورد که پس از مرگ گاو نخستین از پیکر (تن) او پنجاه وپنج گونه گندم و دوازده گونه گیاه دارویی رویید:
همان گاو که‌ش نام برمایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاوس نر
به هر موی بر تازه رنگی دگر
شده انجمن بر سرش بخردان
ستاره شناسان و هم موبدان
که کس در جهان گاو چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
در بازگفت‌های ایرانی آمده است که چون فره‌ی ایزدی از جمشید گسست، به دستوری اهورامزدا در پیکر نی بنی پنهان گشت. گاو برمایه با خوردن نی‌بن، حامل فره‌ی ایزدی در شیرش شد، و به این ترتیب با پرورش فریدون ازشیرش، فره به فریدون پیوست.
.
ص(2) ادامه مقاله👇👇
.
۴- نام جای «هندوستان» که به گمان نا آشنایان با جغرافیای استوره‌ها و حماسه های ایرانی، آن را هندوستان کنونی می‌پندارند، یکی نیست. دو هندوستان را در بازگفت‌های استوره‌ای ایران بازمی‌یابیم، یکی در غربِ نجد ایران و دیگری در افغانستانِ کنونی و کشمیر وشمال غربی هیمالیا بوده است، وهیچ پیوندی با هندوستان کنونی ندارد. باید این نکته را یادآور شد که در بازگفت‌های کهن هندوستان و مازندران یکی انگاشته می‌شده‌اند، و گاه به جای هند، نام مازندران به کار برده می‌شده است. در شاه‌نامه و بعضی از آثار حماسی دیگر (فرامرزنامه، گشسب بانونامه) رد پایی از حضور و کَرّ و فَرِ خاندان سام را در این هندوستان می‌توان بازیافت. چرا که هیچ فاصله‌ای بین دو کشور توران وهند نیست. در متن غررالسیر آمده است: «چون زال به حد مردان رسید و نیروی جوانیش کمال یافت، سام را این اندیشه حاصل شد که به (هند) برود تا اوضاع آن‌جا را بنگرد ومتمردان آن ناحیت را به جای خویش بنشاند.» در داستان کاموس کشانی دقیقآ به این مورد اشاره شده است که هند درشمال شرقی و در کنار غرجستان (سرزمینی در نزدیکی غور در شمال افغانستان) واقع شده است. در داستان‌های حماسی، رستم از توران به البرز که درهند واقع است، می رسد. در داستان ضحاک و فریدون، فرانک، فرزندش را از بیم ضحاک به هندوستان می‌برد:
دوان مادر آمد سوی مرغزار
چنین گفت با مرد زنهار دار
ببرم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان
درشاه‌نامه به روشنی منطقه‌ی درگیری فریدون و ضحاک غرب ایران است:
فریدون به خورشید بربرد سر
کمر تنگ بستش به کین پدر
همی رفت منزل به منزل چو باد
سری پر ز کینه، دلی پر ز داد
به اروند رود اندرآورد روی
چنان چون بود شاه دیهیم جوی
اگر پهلوانی ندانی زبان
به تازی تو اروند را دجله خوان
دگر منزل آن شاه آزاد مرد
لب دجله و شهر بغداد کرد
درشاه‌نامه هر جا که از کشور هندوان نام برده می‌شود، مراد کابلستان است:
چنان دید کز کشور هندوان
یکی مرد بر تازی اسبی دوان
در دینکرد در فشرده‌ی «سوتگر نسک» اوستا آمده است: «نبرد فریدون و مازندرانی‌ها دردست (پیشانسیه) است. و این دشت در متن پهلوانی بندهش در کابلستان است. بنابراین شواهد، نام‌جای هندوستان سرسری و بیهوده دراین سرود جای خوش نکرده است، و در پیوندی ژرف چه در صورت و چه در معنا و مفهوم با کل سرود است.
.
ص(3) ادامه مقاله 👇👇👇
.
۵- در بیشتر ضبط‌ها مصراع به گونه‌ی «اسمشو بذار عم‌غزی» آمده است که یک واژه‌ی ترکی است به معنای (دخترعمو). اما اگر آن را بنا بر پاره‌ای از بازگفت‌ها «آن غزی» بخوانیم، ترتیب و نظم درونی این سرود شکل درستی به خود خواهد گرفت، و پیوند و مفاهیم پی در پی آن بهتر و روشن‌تر محسوس خواهد شد. «آن» در استوره‌های بین النهرینی، نام خدای بانوی بزرگ میان رودان است. نام‌های ( آن - آنا - ان- آنی - آنو - مانا - ننه) همگی نام‌های زنانه هستند، و در همه‌ی زبان‌ها به معنی مادر است. در فرهنگ ایرانی - پارتی، الهه‌ی «آنا او- آن » نقش مادر را ایفا می‌کرد. اگر واژه‌ی آناهیتا را از نگاهی دیگرگون بازکاوی کنیم، و از گزارش سنتی و جا افتاده کمی کناره بگیریم، نام واژه‌ی آناهیتا را می‌توان به سه بهره تقسیم نمود. پاره‌ی نخست «آن» همان گونه که پیش‌تر آمد، به معنای مادر است. پاره‌ی دوم، حرف «ا» نفی است. و پاره‌ی سوم «هیتا» به معنی پلیدی و آلایش است. بنابراین گزارش، معنی راستین آناهیتا، مادرنیالوده و باکره و مقدس تواند بود. در یک زبانزد کهن قوچانی پدران، دختر و به ویژه نوه‌ی خود را «ننی» مورد خطاب قرار می‌دادند: «ننی مه»، یعنی مادرم است. آیا این زبانزد قوچانی، آن هم در مورد دختران باکره یادگاری بس کهن از واژه‌های دیرسال و استوره‌ای (آن - آنا - آنی - آنو - مانا - ننه) نیست؟ در فرهنگ برهان قاطع، ابن خلف تبریزی، واژه‌ی «آن» را پهلوی - پارسی دانسته و به معنای مادر گرفته است. در گویش نژاده و کم تخریب شده‌ی روستای کهن و دیرپای (آستی - خروه)، هنوز مادر را « آنه و آنی » می‌نامند. در سرزمین قفقاز، قوم ایرانی «آسی» نیز واژه‌ی (آن) را به معنای مادر به کار می‌برند. پس می‌توان (آن غزی) را به معنای مادر دختر باکره‌ی مقدس (آناهیتا) فرض کرد. و اگر این مصرع سرود را (آن غزی) بخوانیم، پیوند طبیعی و پی در پی بودن درست سرود را بیشتر باز می‌یاببم.

۶- تورانیان، اشکانیان، آسی‌ها، همه از قبیله‌ی بزرگ سکایی‌اند، و تباری آریایی - ایرانی دارند. هنوز مردم آسی درقفقاز، سرزمینشان را «آیرن - ایرون» می‌نامند. بنابراین واژه‌ی سپند «کرد» به قوم نژاده‌ی ایرانی و ساکنان کرد تبار غرب (مادها) و حتا شمال شرق (تورانیان و اشکانیان) برمی‌گردد. در شاه‌نامه، حکیم دل آگاه توس، این مردم را از نژاد نجات یافتگان از دست اهریمن ماردوش می‌داند. در داستان ضحاک می‌خوانیم که هر روز دو جوان ایرانی را به کشتارگاه ضحاک می‌بردند، و از مغز سرشان برای ماران پوشش خوراک می‌ساختند. دو برادر آزاده به نام‌های (ارمایل و کرمایل) که در آشپزخانه‌ی ضحاک کار می‌کردند، هر روز یک نفر را نجات داده و به جای آنان از مغز گوسفند استفاده می‌کردند، و هر روز آن نجات یافته را در مخفی گاهی جای می‌دادند، هنگامی که تعداد آن ها به دویست نفرمی‌رسید، آنان را با وسایل زندگی و ساز و برگ روانه‌ی ‌کوهستان می‌کردند، تا خود را برای قیام علیه ضحاک آماده سازند، فردوسی مردم کرد را از نژاد این آزادگان سلحشور می داند:
کنون كرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید به دل برش یاد
.
ص(4) ادامه مقاله 👇👇👇👇