.
✅بهرام بیضایی در جدیدترین گفتوگوی خود
به "روز واقعه"، ۷۳ مورد اصلاحیه زدند تا من آن را نسازم / برخی هنرمندان ما کمک میکنند به بودن سانسور
عالیجناب "بهرام بیضایی" در جدیدترین گفتوگوی خود عنوان کرد :
■ حق من است که در وطن کار کنم.حق هر ایرانی است که در وطن کار کند.شما چهکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم.حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم.به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟
■ به "روز واقعه"، ۷۳ مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امیدی که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت ولی نشد آنچه باید میشد.یک آهنگر را به زور در "روز واقعه" تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی از آن درآوردند که انگار لبنان آن را ساخته و نه ایران و ایرانی.
■ تکتک صفحات نمایش "سهراب کشی" را خط کشیدند تا اجرا نشود."سهراب کشی" مگر چه داشت که آن همه ممیزی بدان وارد شد؟ سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده.سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبهخود رخ نمیدهد.خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد.اینها کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی هم در قبالش میگیرند ولی عشق به عقبماندگی این جماعت غیرقابل بخشش است چون جامعه را عقب نگهمیدارند.
■ بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار "شاهنامه" است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمدهاند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیدهاند و به نظرم زیر این استبداد هدایت مادران و زنان است که همچنان ایران را نگه داشته؛ درست نظیر همین کاری که "شهرزاد" در "هزار و یک شب" میکند.
https://b2n.ir/284256
https://t.me/wiki30nema/6926
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
✅بهرام بیضایی در جدیدترین گفتوگوی خود
به "روز واقعه"، ۷۳ مورد اصلاحیه زدند تا من آن را نسازم / برخی هنرمندان ما کمک میکنند به بودن سانسور
عالیجناب "بهرام بیضایی" در جدیدترین گفتوگوی خود عنوان کرد :
■ حق من است که در وطن کار کنم.حق هر ایرانی است که در وطن کار کند.شما چهکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم.حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم.به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟
■ به "روز واقعه"، ۷۳ مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امیدی که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت ولی نشد آنچه باید میشد.یک آهنگر را به زور در "روز واقعه" تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی از آن درآوردند که انگار لبنان آن را ساخته و نه ایران و ایرانی.
■ تکتک صفحات نمایش "سهراب کشی" را خط کشیدند تا اجرا نشود."سهراب کشی" مگر چه داشت که آن همه ممیزی بدان وارد شد؟ سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده.سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبهخود رخ نمیدهد.خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد.اینها کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی هم در قبالش میگیرند ولی عشق به عقبماندگی این جماعت غیرقابل بخشش است چون جامعه را عقب نگهمیدارند.
■ بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار "شاهنامه" است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمدهاند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیدهاند و به نظرم زیر این استبداد هدایت مادران و زنان است که همچنان ایران را نگه داشته؛ درست نظیر همین کاری که "شهرزاد" در "هزار و یک شب" میکند.
https://b2n.ir/284256
https://t.me/wiki30nema/6926
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
🔹گوهر نفیس
بیستوسوم آبان سالروز درگذشت سعید نفیسی
چو شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بیداد
ز گنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»
جلال همایی
«به ایرانم، به ایران گرامیام، به ایران جاودانیام»
سعید نفیسی
نفیسی صاحب صفات برجستهای بود که جمع آن صفات در یک فرد کمتر دیده میشد. تندکار و پرکار بود. از بسیاری کار احساس خستگی نمیکرد. کتابها و رسالهها و مقالههایی که چاپ کرده، مصاحبههایی که از او نشر شده، گوشهای است از مقدار کار او، جز این مقادیر کثیری نوشتههای چاپنشده و کتب استنساخشده از او به جای مانده که مقدارش کمتر از آثار چاپشدۀ او نیست.
نفیسی تندکار بود. در نوشتن توانا بود. مقالهها و خطابههای خود را سریع و بی قلمخوردگی مینوشت. نثرش زیبا و استوار و فصیح بود. بسیاری از نوشتههای او از بهترین آثار نثری عصر کنونی به شمار میآید. حافظهاش سریع و قوی بود.
نفیسی مرد مادّی نبود. برای مال دنیا ارزشی قائل نبود. گشادهدست بود. کتب عزیز و نفیس خود را بی هیچ نگرانی و خسّتی به دوست و آشنا میسپرد و کم اتفاق میافتاد که خواستار برگرداندنش باشد، مگر اینکه بدان نیازمند شود.
زندگی را آسان میگرفت. برآمدن آرزو و خوشآمدن دوستان را بر هر چیزی برتری مینهاد.
کتابخانۀ نفیسی خزانهای بود با ارج و ارزش، از هر دست کتاب و نشریه به هر زبان و خطی در آن دیده میشد، که محقق و دانشجو و دوست و بیگانه از آن استفاده میکردند.
نفیسی شوق وافر و عطشی شدید به تحقیق و تجسس داشت. به همین ملاحظه بود که مشارکت در هر مجمع و کنگرۀ علمی را واجب میشمرد. میخواست که همواره با جریان تحقیقات مرتبط با ادب ایران همراه باشد.
نفیسی به ادبیات گذشتۀ ایران پیوستگی و دلبستگی تام داشت. از آن آثار مایه گرفت و مایۀ حیات خویش را در احیای آن آثار ریخت. بزرگترین خدمت او همین بود که عدهای زیاد از نوشتههای منثور و منظوم بزرگان ایران را منقّح ساخت و به چاپ رسانید.
پختگی و شیرینی نثرش بیگمان از آن بود که متون قدیم را خوب میشناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود.
نفیسی با تاریخ ایران نیک آشنا بود و روحش از وقایع تاریخی اثرپذیر شده بود. مجموعه داستانهای تاریخی که به نام ماه نخشب نوشت، نشانی است از دید او در تاریخ و نمونهای است از زیباترین نثر فصیح معاصر و بهترین نوشتۀ نویسندۀ آن. عبارتی که در صدر این مقاله به نقل درآمده یکی از زیباترین و عمیقترین جملات آن کتاب است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ج ۱/ ص ۲۳۴-۲۳۸]
https://t.me/AfsharFoundation/1807
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔹گوهر نفیس
بیستوسوم آبان سالروز درگذشت سعید نفیسی
چو شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بیداد
ز گنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»
جلال همایی
«به ایرانم، به ایران گرامیام، به ایران جاودانیام»
سعید نفیسی
نفیسی صاحب صفات برجستهای بود که جمع آن صفات در یک فرد کمتر دیده میشد. تندکار و پرکار بود. از بسیاری کار احساس خستگی نمیکرد. کتابها و رسالهها و مقالههایی که چاپ کرده، مصاحبههایی که از او نشر شده، گوشهای است از مقدار کار او، جز این مقادیر کثیری نوشتههای چاپنشده و کتب استنساخشده از او به جای مانده که مقدارش کمتر از آثار چاپشدۀ او نیست.
نفیسی تندکار بود. در نوشتن توانا بود. مقالهها و خطابههای خود را سریع و بی قلمخوردگی مینوشت. نثرش زیبا و استوار و فصیح بود. بسیاری از نوشتههای او از بهترین آثار نثری عصر کنونی به شمار میآید. حافظهاش سریع و قوی بود.
نفیسی مرد مادّی نبود. برای مال دنیا ارزشی قائل نبود. گشادهدست بود. کتب عزیز و نفیس خود را بی هیچ نگرانی و خسّتی به دوست و آشنا میسپرد و کم اتفاق میافتاد که خواستار برگرداندنش باشد، مگر اینکه بدان نیازمند شود.
زندگی را آسان میگرفت. برآمدن آرزو و خوشآمدن دوستان را بر هر چیزی برتری مینهاد.
کتابخانۀ نفیسی خزانهای بود با ارج و ارزش، از هر دست کتاب و نشریه به هر زبان و خطی در آن دیده میشد، که محقق و دانشجو و دوست و بیگانه از آن استفاده میکردند.
نفیسی شوق وافر و عطشی شدید به تحقیق و تجسس داشت. به همین ملاحظه بود که مشارکت در هر مجمع و کنگرۀ علمی را واجب میشمرد. میخواست که همواره با جریان تحقیقات مرتبط با ادب ایران همراه باشد.
نفیسی به ادبیات گذشتۀ ایران پیوستگی و دلبستگی تام داشت. از آن آثار مایه گرفت و مایۀ حیات خویش را در احیای آن آثار ریخت. بزرگترین خدمت او همین بود که عدهای زیاد از نوشتههای منثور و منظوم بزرگان ایران را منقّح ساخت و به چاپ رسانید.
پختگی و شیرینی نثرش بیگمان از آن بود که متون قدیم را خوب میشناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود.
نفیسی با تاریخ ایران نیک آشنا بود و روحش از وقایع تاریخی اثرپذیر شده بود. مجموعه داستانهای تاریخی که به نام ماه نخشب نوشت، نشانی است از دید او در تاریخ و نمونهای است از زیباترین نثر فصیح معاصر و بهترین نوشتۀ نویسندۀ آن. عبارتی که در صدر این مقاله به نقل درآمده یکی از زیباترین و عمیقترین جملات آن کتاب است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ج ۱/ ص ۲۳۴-۲۳۸]
https://t.me/AfsharFoundation/1807
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیستوسوم آبان سالروز درگذشت سعید نفیسی
گوهر نفیس
چو شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بیداد
ز گنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»
جلال همایی
«به ایرانم، به ایران گرامیام، به ایران جاودانیام»
سعید نفیسی…
گوهر نفیس
چو شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بیداد
ز گنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»
جلال همایی
«به ایرانم، به ایران گرامیام، به ایران جاودانیام»
سعید نفیسی…
.
🔴 انتقاد تهیهکننده مطرح سینما از عدم نظارت وزارت ارشاد بر ورود پولهای کثیف و بادآورده به سینمای ایران
⭕️ منصور لشکری قوچانی: برای تطهیر و استفاده از قدرت سینما، پول وارد میکنند
تهیهکننده فیلمهای خطویژه، عصر یخبندان، هفتماهگی و قاتل اهلی به رخداد گفت:
♦️گردش اقتصاد کل سینما نسبت به کل کشور وقتی سیصد میلیارد است، رقم ناچیزی است و صرفا برای پولشویی مناسب نیست اما پول کثیف و بادآورده به مانند جریان دادگاه امامی به سینما آمده تا هم پول خودش را تطهیر کند هم از قدرت اجتماعی سینما استفاده کند.
♦️پول بادآورده هم به مانند پول کثیف به سینمای ما لطمه زده و دلیل ورود این پولها این است که سینمای ما متولی ندارد و ارشاد نظارتی ندارد و ارشاد به هنگام ساخت به مانند عوامل فیلم از سرمایه نمیپرسد و قانونی هم نداریم.
♦️از مواد مخدر هم حتی میتوان پول به سینمای ایران وارد کرد!
♦️چون سینما اثرگذار است باید صنف تهیهکنندگان و دولت به مجلس طرحی دهند تا قانون شود و ورود پولها به سینما کنترل شود و هر فیلم به مانند کمپانی ثبت شود و شماره حساب مربوط به فیلم و ورودی و خروجی مالی آن و دستمزدها کنترل شود.
https://t.me/setare30nama/6432
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔴 انتقاد تهیهکننده مطرح سینما از عدم نظارت وزارت ارشاد بر ورود پولهای کثیف و بادآورده به سینمای ایران
⭕️ منصور لشکری قوچانی: برای تطهیر و استفاده از قدرت سینما، پول وارد میکنند
تهیهکننده فیلمهای خطویژه، عصر یخبندان، هفتماهگی و قاتل اهلی به رخداد گفت:
♦️گردش اقتصاد کل سینما نسبت به کل کشور وقتی سیصد میلیارد است، رقم ناچیزی است و صرفا برای پولشویی مناسب نیست اما پول کثیف و بادآورده به مانند جریان دادگاه امامی به سینما آمده تا هم پول خودش را تطهیر کند هم از قدرت اجتماعی سینما استفاده کند.
♦️پول بادآورده هم به مانند پول کثیف به سینمای ما لطمه زده و دلیل ورود این پولها این است که سینمای ما متولی ندارد و ارشاد نظارتی ندارد و ارشاد به هنگام ساخت به مانند عوامل فیلم از سرمایه نمیپرسد و قانونی هم نداریم.
♦️از مواد مخدر هم حتی میتوان پول به سینمای ایران وارد کرد!
♦️چون سینما اثرگذار است باید صنف تهیهکنندگان و دولت به مجلس طرحی دهند تا قانون شود و ورود پولها به سینما کنترل شود و هر فیلم به مانند کمپانی ثبت شود و شماره حساب مربوط به فیلم و ورودی و خروجی مالی آن و دستمزدها کنترل شود.
https://t.me/setare30nama/6432
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
ستاره سینما
🔴 انتقاد تهیهکننده مطرح سینما از عدم نظارت وزارت ارشاد بر ورود پولهای کثیف و بادآورده به سینمای ایران
⭕️ منصور لشکری قوچانی: برای تطهیر و استفاده از قدرت سینما، پول وارد میکنند
تهیهکننده فیلمهای خطویژه، عصر یخبندان، هفتماهگی و قاتل اهلی به رخداد…
⭕️ منصور لشکری قوچانی: برای تطهیر و استفاده از قدرت سینما، پول وارد میکنند
تهیهکننده فیلمهای خطویژه، عصر یخبندان، هفتماهگی و قاتل اهلی به رخداد…
.
✅هفته کتاب
تبریز باز هم پیشتاز عرصه فرهنگ میشود و در پنجمین جلسه شورای کتابخانه ملی تبریز به سال ۱۳۳۸ آقای علی دهقان مدیر کل فرهنگ آذربایجان پیشنهاد میکند که هفتهای به نام هفته کتاب برای کمک به کتابخانه ملی تبریز و ازدیاد کتاب ترتیب داده و اهالی تبریز به کمک کتابخانه بیایند.
بدین شکل اولین هفته کتاب در شهر تبریز و از تاریخ ۱۴ شهریور آغاز میشود. طی سالیان بعد هم در همین شهر اما در تاریخهای مختلف هفته کتاب برگزار میشود.
در سال ۱۳۴۴ بالاخره پایتختنشینان تصمیم میگیرند تا این ایده ارزشمند را ملی نمایند و بدین ترتیب ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه پنج مرداد اولین جلسه کمیته طرح و برنامه ریزی هفته کتاب به ریاست دکتر فضلالله صفا رئیس اداره کل نگارش وزارت آموزش و پرورش آنزمان برگزار میگردد.
وزارت آموزش و پرورش در آن زمان نقش اصلی و لیدری هفته کتاب را عهدهدار بوده و حضور آقای همایونفرخ و خانم توران میرهادی در این کمیته که هر دو از ایدهپردازان عرصه کتاب و کتابخوانی آن دوراناند حاکی از تفکر صحیح مدیریتی برای بنیانگذاری درست ایده ملی هفته کتاب در کشور است.
در همین سال هفته کتاب از تاریخ ۲۴ آبان تا ۱ آذر رسما در کل کشور آغاز میشود و این رسم تا سال ۱۳۵۷ به قوت خود میماند.
بعد از انقلاب تا ابتدای دهه هفتاد هیچ خبری از هفته کتاب نیست تا اینکه اولین دوره هفته کتاب در همان تاریخ پیشین یعنی ۲۴ آبان و در سال ۱۳۷۱آغاز و تا امروز نیز بر همین منوال ادامه دارد.
از شما دوستان عزیز تقاضا دارم که این سه پیشنهاد مرا در هفته کتاب عملی نمائید:
۱- در این هفته به کتابخانههای محله و یا دانشگاه خود کتاب هدیه دهید.
۲- از کتابفروشیها (ترجیحا کتابفروشیهای محلی و کوچک) کتاب خریداری کنید. با توجه به تخفیفهای فصلی (پائیزه کتاب) اینکار هم کمک به شما و هم کمک شما به اقتصاد نشر است.
۳- اگر شده با یک شاخه گل و یا حتی محبت کلامی از کتابفروش محل و متصدیان کتابداری کتابخانه تجلیل و قدرانی کنید.
https://t.me/jalise/276
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
✅هفته کتاب
تبریز باز هم پیشتاز عرصه فرهنگ میشود و در پنجمین جلسه شورای کتابخانه ملی تبریز به سال ۱۳۳۸ آقای علی دهقان مدیر کل فرهنگ آذربایجان پیشنهاد میکند که هفتهای به نام هفته کتاب برای کمک به کتابخانه ملی تبریز و ازدیاد کتاب ترتیب داده و اهالی تبریز به کمک کتابخانه بیایند.
بدین شکل اولین هفته کتاب در شهر تبریز و از تاریخ ۱۴ شهریور آغاز میشود. طی سالیان بعد هم در همین شهر اما در تاریخهای مختلف هفته کتاب برگزار میشود.
در سال ۱۳۴۴ بالاخره پایتختنشینان تصمیم میگیرند تا این ایده ارزشمند را ملی نمایند و بدین ترتیب ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه پنج مرداد اولین جلسه کمیته طرح و برنامه ریزی هفته کتاب به ریاست دکتر فضلالله صفا رئیس اداره کل نگارش وزارت آموزش و پرورش آنزمان برگزار میگردد.
وزارت آموزش و پرورش در آن زمان نقش اصلی و لیدری هفته کتاب را عهدهدار بوده و حضور آقای همایونفرخ و خانم توران میرهادی در این کمیته که هر دو از ایدهپردازان عرصه کتاب و کتابخوانی آن دوراناند حاکی از تفکر صحیح مدیریتی برای بنیانگذاری درست ایده ملی هفته کتاب در کشور است.
در همین سال هفته کتاب از تاریخ ۲۴ آبان تا ۱ آذر رسما در کل کشور آغاز میشود و این رسم تا سال ۱۳۵۷ به قوت خود میماند.
بعد از انقلاب تا ابتدای دهه هفتاد هیچ خبری از هفته کتاب نیست تا اینکه اولین دوره هفته کتاب در همان تاریخ پیشین یعنی ۲۴ آبان و در سال ۱۳۷۱آغاز و تا امروز نیز بر همین منوال ادامه دارد.
از شما دوستان عزیز تقاضا دارم که این سه پیشنهاد مرا در هفته کتاب عملی نمائید:
۱- در این هفته به کتابخانههای محله و یا دانشگاه خود کتاب هدیه دهید.
۲- از کتابفروشیها (ترجیحا کتابفروشیهای محلی و کوچک) کتاب خریداری کنید. با توجه به تخفیفهای فصلی (پائیزه کتاب) اینکار هم کمک به شما و هم کمک شما به اقتصاد نشر است.
۳- اگر شده با یک شاخه گل و یا حتی محبت کلامی از کتابفروش محل و متصدیان کتابداری کتابخانه تجلیل و قدرانی کنید.
https://t.me/jalise/276
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
jalise(جلیسه)
هفته کتاب
تبریز باز هم پیشتاز عرصه فرهنگ میشود و در پنجمین جلسه شورای کتابخانه ملی تبریز به سال ۱۳۳۸ آقای علی دهقان مدیر کل فرهنگ آذربایجان پیشنهاد میکند که هفتهای به نام هفته کتاب برای کمک به کتابخانه ملی تبریز و ازدیاد کتاب ترتیب داده و اهالی تبریز…
تبریز باز هم پیشتاز عرصه فرهنگ میشود و در پنجمین جلسه شورای کتابخانه ملی تبریز به سال ۱۳۳۸ آقای علی دهقان مدیر کل فرهنگ آذربایجان پیشنهاد میکند که هفتهای به نام هفته کتاب برای کمک به کتابخانه ملی تبریز و ازدیاد کتاب ترتیب داده و اهالی تبریز…
✍️#نقش_نامیرای_کتاب، کتابخانه و کتابخوانی در رشد فرهنگ و هنر
✅یادداشت سردبیر- #محمد_معین_فر
#باغ_خبوشان شماره: چهارم تا ششم
صفحات: 9 تا 14
https://t.me/Baghekhabushan/2131
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
✅یادداشت سردبیر- #محمد_معین_فر
#باغ_خبوشان شماره: چهارم تا ششم
صفحات: 9 تا 14
https://t.me/Baghekhabushan/2131
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی فصلنامه باغ خبوشان
✍️#نقش_نامیرای_کتاب، کتابخانه و کتابخوانی در رشد فرهنگ و هنر
✅یادداشت سردبیر- #محمد_معین_فر
#باغ_خبوشان شماره: چهارم تا ششم
صفحات: 9 تا 14
@Baghekhabushan
✅یادداشت سردبیر- #محمد_معین_فر
#باغ_خبوشان شماره: چهارم تا ششم
صفحات: 9 تا 14
@Baghekhabushan
.
🔹لغات ویژه مردم قوچان که امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و بازی های محلی قوچان در قدیم از زبان آقای احمد قائمی ( تاریخ شفاهی مردم قوچان ) و توضیح مختصری از قلندر قوچانی با بیان دو خاطره کوتاه
@lahjehh
کانال رادیو قوچان
.
https://t.me/lahjehh/7937
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
🔹لغات ویژه مردم قوچان که امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و بازی های محلی قوچان در قدیم از زبان آقای احمد قائمی ( تاریخ شفاهی مردم قوچان ) و توضیح مختصری از قلندر قوچانی با بیان دو خاطره کوتاه
@lahjehh
کانال رادیو قوچان
.
https://t.me/lahjehh/7937
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رادیو قوچان
.
لغات ویژه مردم قوچان که امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و بازی های محلی قوچان در قدیم از زبان آقای احمد قائمی ( تاریخ شفاهی مردم قوچان ) و توضیح مختصری از قلندر قوچانی با بیان دو خاطره کوتاه
@lahjehh
کانال رادیو قوچان
.
لغات ویژه مردم قوچان که امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و بازی های محلی قوچان در قدیم از زبان آقای احمد قائمی ( تاریخ شفاهی مردم قوچان ) و توضیح مختصری از قلندر قوچانی با بیان دو خاطره کوتاه
@lahjehh
کانال رادیو قوچان
.
🎙گفتوگوی منتشر نشده با استاد محمدرضا شجریان
این گفتوگو را اکبر ناظمی عکاس ایرانی در سال ۱۳۶۲ انجام داده است و جزو معدود مصاحبههای تصویری با #محمدرضا_شجریان در سالهای اول انقلاب ایران است.
#محمدرضا_شجریان در این گفتوگو از دیدگاهش درباره مسائل مختلفی از جمله، هنر راستین، موسیقی ایرانی و جایگاهش در جهان، و ارتباطش با شعر میگوید.
https://t.me/shajarian_home/2253
🔗 دریافت از آپارات:
http://aparat.com/v/IgF6G
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
این گفتوگو را اکبر ناظمی عکاس ایرانی در سال ۱۳۶۲ انجام داده است و جزو معدود مصاحبههای تصویری با #محمدرضا_شجریان در سالهای اول انقلاب ایران است.
#محمدرضا_شجریان در این گفتوگو از دیدگاهش درباره مسائل مختلفی از جمله، هنر راستین، موسیقی ایرانی و جایگاهش در جهان، و ارتباطش با شعر میگوید.
https://t.me/shajarian_home/2253
🔗 دریافت از آپارات:
http://aparat.com/v/IgF6G
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
خانهی شجریان
🎙 گفتگوی منتشر نشده با استاد محمدرضا شجریان
این گفتگو را اکبر ناظمی عکاس ایرانی در سال ۱۳۶۲ انجام داده است و جزو معدود مصاحبه های تصویری با محمدرضا #شجریان در سالهای اول انقلاب ایران است.
محمدرضا شجریان در این گفتوگو از دیدگاهش درباره مسائل مختلفی از جمله،…
این گفتگو را اکبر ناظمی عکاس ایرانی در سال ۱۳۶۲ انجام داده است و جزو معدود مصاحبه های تصویری با محمدرضا #شجریان در سالهای اول انقلاب ایران است.
محمدرضا شجریان در این گفتوگو از دیدگاهش درباره مسائل مختلفی از جمله،…
.
✅پست قابل تأمل دکتر #میلاد_عظیمی در اینستاگرامش
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅پست قابل تأمل دکتر #میلاد_عظیمی در اینستاگرامش
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
◾️تصاویر مزار استاد محمدرضا #شجریان در چهلمین روز فراق
سهشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹
https://t.me/shajarian_home/2261
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
سهشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹
https://t.me/shajarian_home/2261
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
خانهی شجریان
◾️ تصاویر مزار استاد محمدرضا #شجریان در چهلمین روز فراق
سهشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
سهشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
◾️صبح امروز ساعت ۷:۳۰ خانواده استاد شجریان به طور خصوصی و بدون حضور مردم بر سر مزار ایشان حاضر شدند.
دیروز در چهلمین روز درگذشت استاد #شجریان ، به علت شیوع کرونا از حضور مردم بر مزار ایشان جلوگیری به عمل آمد.
https://t.me/shajarian_home/2270
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
دیروز در چهلمین روز درگذشت استاد #شجریان ، به علت شیوع کرونا از حضور مردم بر مزار ایشان جلوگیری به عمل آمد.
https://t.me/shajarian_home/2270
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
خانهی شجریان
◾️ صبح امروز ساعت ۷:۳۰ خانواده استاد شجریان به طور خصوصی و بدون حضور مردم بر سر مزار ایشان حاضر شدند.
دیروز در چهلمین روز درگذشت استاد #شجریان ، به علت شیوع کرونا از حضور مردم بر مزار ایشان جلوگیری به عمل آمد.
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
دیروز در چهلمین روز درگذشت استاد #شجریان ، به علت شیوع کرونا از حضور مردم بر مزار ایشان جلوگیری به عمل آمد.
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
🔴کوتاه ولی دردناک از جامعه دانشگاهی....
https://t.me/Akhbar_mvsgh/101036
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
https://t.me/Akhbar_mvsgh/101036
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
اخبار موثق
🔴کوتاه ولی دردناک از جامعه دانشگاهی....
@Akhbar_mvsgh
@Akhbar_mvsgh
📌شماره ۱۳۳۶#روزنامه_هنرمند _چهارشنبه ۲۸ آبان ماه منتشر شد
ويژه چهلمين روز درگذشت استاد #محمد_رضا_شجريان
جهت مطالعهی روزنامه بر روی لینک های زیر کلیک نمایید.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
ويژه چهلمين روز درگذشت استاد #محمد_رضا_شجريان
جهت مطالعهی روزنامه بر روی لینک های زیر کلیک نمایید.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
📌شماره ۱۳۳۶#روزنامه_هنرمند _چهارشنبه ۲۸ آبان ماه منتشر شد ويژه چهلمين روز درگذشت استاد #محمد_رضا_شجريان جهت مطالعهی روزنامه بر روی لینک های زیر کلیک نمایید. #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان . https://t.me/Baghekhabushan
✅یادداشت اختصاصی «محمود دولتآبادی» برای چهلمین روز درگذشت استاد «محمدرضا شجریان»
چهارشنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۰
شجریانِ هنرمند
اين كه مىنويسم شجريانِ هنرمند از آن است كه نمى توان چنين عنوانى را به هر آن كه با هنر سر و كار دارد داد. دريغا كه با او رفت و آمدِ دوستانه نداشتم چنان كه مثلاً با دوستِ فقيدم محمدرضا لطفى داشتم. پس اين براستى استادِ موسيقي آوازى ايران را چند بارى بيش نديدم...
هنرمندنیوز: این که مىنویسم شجریانِ هنرمند از آن است که نمى توان چنین عنوانى را به هر آن که با هنر سر و کار دارد داد. دریغا که با او رفت و آمدِ دوستانه نداشتم چنان که مثلاً با دوستِ فقیدم محمدرضا لطفى داشتم. پس این براستى استادِ موسیقی آوازى ایران را چند بارى بیش ندیدم.
آخرین بارى که ایشان را دیدم به مناسبتِ دریافتِ مدالِ هنر و ادبِ فرانسه بود در محل اقامت سفیر فرانسه در ایران. اندکى دیر رسیدم و چون وارد شدم یکراست رفتم به روى بوسی او که ایستاده بود کنار همسرش و همایون با همسرِ خود. بیرون که آمدیم مهرآذر به من گفت وقتى وارد شدیم و شجریان تورا دید چهره اش انگار روشن شد، و من البته خرسند شدم و گفتم شاید انتظار نداشته از دعوت او استقبال کنم باتوجه به این که رفت و آمدى نداشتهایم؟ نخستین بار که دیدمش در یک مهمانی ساده و دوستانه بود در ایام منع موسیقى که گویا اهل موسیقى ترتیب داده بودند و محمدرضا آن شب آواز خواند و دریغا که نتوانستم به تمامى بهره مند بشوم؛ زیرا به احترامِ هنرِ او نفس را در سینه حبس کردم و بدان علّت داشتم دچار سُرفه مى شدم که ناچار برخاستم از میانِ جمع، به آشپزخانه سُریدم و در به روى خود بستم و ماندم تا آواز به پایان رسید و از آشپزخانه بیرون آمدم با پوزش از وى و از جمع سر جاى خود نشستم. درمیانهى این دو دیدار که شاید سى سالى فاصله بود، شاید دو- سه کرَتِ دیگر اتفاق دیدار رخ داد. یک بار به مناسبتِ بزرگداشتِ- گویا- زنده یاد فریدونِ مشیرى که بنده خدایى هم عکسى گرفته بود که اخیراً در شبکههاى مجازى دیدم و یک بار هم ایشان تصادفاً سرى زد
به کلبه ى من در حومه ى کردان که حالا شهرک حافظیه نامیده مىشود. من مهمان داشتم، شاید لطفى هم بود با دکتر نورى. آمد نشست در آن جاى نیمه تاریک، چایى نوشید با ننوشید، کم از ساعتى ماند و رفت.
یادم نیست همراهانى داشت یا نداشت؟ بعد از آن شنیدم او هم پى جوى مکانى ست و از آن پس رفته است طرف آبیک و تکه زمینى خریده و دیرى نگذشت که شنیدم براى اهالی آبیک شبى موسیقى اجراء کرده است نشانِ قدرشناسی مهمان نوازی ایشان. شبى هم کسى که نشناختم کیست به افتخار خانم سیمین بهبهانى مهمانى برگزارکرده و مرا هم دعوت کرده بود که رفتم و آنجا از شجریان و من خواسته شد حلقه گلى را تقدیم کنیم به بانو سیمینِ زنده یاد که دوتایى حلقه ى گل را روى شانههاى بانو قرار دادایم و طبق معمول عکس و لابد فیلم هم گرفته شد . همان شب دقایقى باهم نشستیم و ندانستیم چه باید بگوییم و بشنویم!
و آن گنگى حاصلِ فترتِ در عمرهایى بود که گذشته بود و دریغا در فترت و دورى هم مىگذشت.
دیگر به یاد نمىآورم کى و کجا او را به اتفاق دیده یا ندیده باشم مگر شبى در آستانه ى انقلاب که رفتم به دیدن و شنیدنِ کنسرتى که برگزار مىشد درمکانى که حالا موزهى سینما شده بى آنکه خبر به دوستم لطفى داده باشم که از محبس بیرون آمدهام،-نشستم شنیدم و دیدم و در پایان رفتم پشتِ صحنه به تحسینِ آن هنرمندان که براستى شورى ایجاد کرده بودند با سرودهى" گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو..."
👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
چهارشنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۰
شجریانِ هنرمند
اين كه مىنويسم شجريانِ هنرمند از آن است كه نمى توان چنين عنوانى را به هر آن كه با هنر سر و كار دارد داد. دريغا كه با او رفت و آمدِ دوستانه نداشتم چنان كه مثلاً با دوستِ فقيدم محمدرضا لطفى داشتم. پس اين براستى استادِ موسيقي آوازى ايران را چند بارى بيش نديدم...
هنرمندنیوز: این که مىنویسم شجریانِ هنرمند از آن است که نمى توان چنین عنوانى را به هر آن که با هنر سر و کار دارد داد. دریغا که با او رفت و آمدِ دوستانه نداشتم چنان که مثلاً با دوستِ فقیدم محمدرضا لطفى داشتم. پس این براستى استادِ موسیقی آوازى ایران را چند بارى بیش ندیدم.
آخرین بارى که ایشان را دیدم به مناسبتِ دریافتِ مدالِ هنر و ادبِ فرانسه بود در محل اقامت سفیر فرانسه در ایران. اندکى دیر رسیدم و چون وارد شدم یکراست رفتم به روى بوسی او که ایستاده بود کنار همسرش و همایون با همسرِ خود. بیرون که آمدیم مهرآذر به من گفت وقتى وارد شدیم و شجریان تورا دید چهره اش انگار روشن شد، و من البته خرسند شدم و گفتم شاید انتظار نداشته از دعوت او استقبال کنم باتوجه به این که رفت و آمدى نداشتهایم؟ نخستین بار که دیدمش در یک مهمانی ساده و دوستانه بود در ایام منع موسیقى که گویا اهل موسیقى ترتیب داده بودند و محمدرضا آن شب آواز خواند و دریغا که نتوانستم به تمامى بهره مند بشوم؛ زیرا به احترامِ هنرِ او نفس را در سینه حبس کردم و بدان علّت داشتم دچار سُرفه مى شدم که ناچار برخاستم از میانِ جمع، به آشپزخانه سُریدم و در به روى خود بستم و ماندم تا آواز به پایان رسید و از آشپزخانه بیرون آمدم با پوزش از وى و از جمع سر جاى خود نشستم. درمیانهى این دو دیدار که شاید سى سالى فاصله بود، شاید دو- سه کرَتِ دیگر اتفاق دیدار رخ داد. یک بار به مناسبتِ بزرگداشتِ- گویا- زنده یاد فریدونِ مشیرى که بنده خدایى هم عکسى گرفته بود که اخیراً در شبکههاى مجازى دیدم و یک بار هم ایشان تصادفاً سرى زد
به کلبه ى من در حومه ى کردان که حالا شهرک حافظیه نامیده مىشود. من مهمان داشتم، شاید لطفى هم بود با دکتر نورى. آمد نشست در آن جاى نیمه تاریک، چایى نوشید با ننوشید، کم از ساعتى ماند و رفت.
یادم نیست همراهانى داشت یا نداشت؟ بعد از آن شنیدم او هم پى جوى مکانى ست و از آن پس رفته است طرف آبیک و تکه زمینى خریده و دیرى نگذشت که شنیدم براى اهالی آبیک شبى موسیقى اجراء کرده است نشانِ قدرشناسی مهمان نوازی ایشان. شبى هم کسى که نشناختم کیست به افتخار خانم سیمین بهبهانى مهمانى برگزارکرده و مرا هم دعوت کرده بود که رفتم و آنجا از شجریان و من خواسته شد حلقه گلى را تقدیم کنیم به بانو سیمینِ زنده یاد که دوتایى حلقه ى گل را روى شانههاى بانو قرار دادایم و طبق معمول عکس و لابد فیلم هم گرفته شد . همان شب دقایقى باهم نشستیم و ندانستیم چه باید بگوییم و بشنویم!
و آن گنگى حاصلِ فترتِ در عمرهایى بود که گذشته بود و دریغا در فترت و دورى هم مىگذشت.
دیگر به یاد نمىآورم کى و کجا او را به اتفاق دیده یا ندیده باشم مگر شبى در آستانه ى انقلاب که رفتم به دیدن و شنیدنِ کنسرتى که برگزار مىشد درمکانى که حالا موزهى سینما شده بى آنکه خبر به دوستم لطفى داده باشم که از محبس بیرون آمدهام،-نشستم شنیدم و دیدم و در پایان رفتم پشتِ صحنه به تحسینِ آن هنرمندان که براستى شورى ایجاد کرده بودند با سرودهى" گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو..."
👇👇
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
ادامه 👆👆
آرى... همین است و بود حدود دیدارهاى من با سیاوش شجریان که پیشتر اورا با صوتِ اصطلاحاً داوودی اش به یاد مىآوردم در آواى" ربّنا" امّا این که نوشتم شجریانِ هنرمند، نه به تشخیصم از دیدارهاى کوتاه و اتفاقى حاصل شده بود و نه در اشاره به صداى محض شجریان است. بلکه بیشتر تأکیدم بر یادگیری اوست در همه ى ابعاد از عرصه اى که به وى و هنرِ وى مربوط مىشد؛ و از آن است که شجریان هرگز بس نکرد به آنچه از طبیعت پدرى- خانوادگى میراث برده بود . بلکه همواره در جستجوى بهورزى در هنرِ خود بود. یک وقت که چندى ناممکن شده بود برگزاری کنسرت، شنیدم او به سفرِ اصفهان مىرود جهت تأمل در صناعات مستظرفه که سپاهان بدان مفتخر است و ما هم، و همچنین مىرفت به دیدار هنرمندانِ اصفهانی ما همچون کسایی و
تاجِ اصفهانى. مىشنیدم جستجوهاى او را و درقلبِ خود تحسینِ اش مىکردم. یک بار مهمان دوستى بودم که صداى شجریان را پخش کرد و من که در اندوه محض غرقه بودم ناگهان سر بر آوردم و گفتم" عجیب
است، این غلتِ آواز چنان بود که انگار خطّاطى سرِ حرف نون را به شیوه ى نستعلیق به پایان ببرد؟!" شاید آن دوست، همان لحظه به یاد آورد یا سپس شنیدم که دیگرى گفت شجریان خط را هم خوش مىنویسد که البته من پذیرفتم، بى گمان! زیرا باور دارم خط، آواز، شعر، موسیقى، مینیاتور و دیگر هنر- صنعتهاى اصطلاحاً مستظرفهى ما دستادست ،هر کدام یکدیگر را کامل مىکنند و بى تردید شجریان این رمز را در یافته و شناخته بود. این است که اورا هنرمندى مىشناسم که مىتوانش "خردمندِ یاد گیر" نامید. آرى خردمندِ یادگیر، چنانچه حکیم ابوالقاسم فردوسى این ترکیب را بکار مىبرد هرکجا در هنر، دانش و کردارِ درست. یعنى که هنر تا آمیخته با خِرد نباشد دیرى نپاید.
خلاصه ى کلام این که شجریان تاعمر او کفاف داد آموخت، آنچه را به عرصهى هنر موسیقى و شعر مربوط مىشد آموخت، میراثِ مانده از گذشتگان را شناخت، ارزیابى کرد و آموخت، و از معدود هنرورانِ آوازی ما بود که قدر و کیفیّت و مفاهیم شعر را به درستى فهم و منتقل کرد و این اتفاقِ مهمى در هنر آواز و آواز خوانی ایرانى است. در میانِ همه شعرهایى که خواند فقط دو مورد سهو از او دیدم که یکى از آن دو را به یاد مىآورم در این بیت . حافظ نوشت:" خیال حوصله ى بحر مىپزد هیهات- چههاست در سرِ این قطره ى محال اندیش!" در مصراع نخست "حوصلهى بحر مىپزد" یعنى که تخیل حافظ حوصله ى دریا را به جوش در مىآورد. کارى که ناممکن و محال است، ولى از عهده ى خیال حافظ بر مىآید و فقط از عهده ى خیال بر مىآید. کما این که در مصراع درخشان بعدى مىآورد وگویى مىپرسد ازخود باحیرت که بنگر" چههاست در سرِ این قطره ى محال اندیش؟!"
و اینجا قطره خودِ شاعر است. صرف نظر از ربط متجانسِ قطره بادریا و تفاوت کمّی عظیم آن دو، حافظ مىگوید خیال من دریا را به آتش مىکشد، و انجامٍ چنین تناقضِ حیرت انگیزى از توانِ خیالِ قطره اى ست که من،که آدم، هستم! و این یکى از گرانترین شه بیتهاى غزلیات حافظ است که اما محمدرضا شجریان و احتمالاً طرفِ مشورتِ او نتوانستهاند بر بتابند به آتش کشیده شدنِ دریا را در خیالِ حافظ، و به نادرست خوانده شده" خیال حوصلهى بحر مىبرد هیهات!" و گمان رفته است که خیال حوصلهى دریا را سر مىبرد!
و من تعجب کردم از درست درنیافتنِ بیت از جانبِ هوشِ هنرمندى که اورا به خردمندى مىشناختم و مىشناسم نیز. اکنون به یاد و احترامِ محمدرضا شجریان هنرمند که بسیار آموخت از حافظ و شیوه ى آموزشِ حافظ از گذشتگان، این نوشته را باهمان بیت به پایان مىبرم چنانچه حافظِ بى بدیل سروده است: خیال حوصله ى بحر مىپزد هیهات- چههاست در سرِ این قطرهى محال اندیش!
#محمود_دولت_آبادى - دوسلدورف
تاریخ پانزدهم آبان ماه١٣٩٩
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
آرى... همین است و بود حدود دیدارهاى من با سیاوش شجریان که پیشتر اورا با صوتِ اصطلاحاً داوودی اش به یاد مىآوردم در آواى" ربّنا" امّا این که نوشتم شجریانِ هنرمند، نه به تشخیصم از دیدارهاى کوتاه و اتفاقى حاصل شده بود و نه در اشاره به صداى محض شجریان است. بلکه بیشتر تأکیدم بر یادگیری اوست در همه ى ابعاد از عرصه اى که به وى و هنرِ وى مربوط مىشد؛ و از آن است که شجریان هرگز بس نکرد به آنچه از طبیعت پدرى- خانوادگى میراث برده بود . بلکه همواره در جستجوى بهورزى در هنرِ خود بود. یک وقت که چندى ناممکن شده بود برگزاری کنسرت، شنیدم او به سفرِ اصفهان مىرود جهت تأمل در صناعات مستظرفه که سپاهان بدان مفتخر است و ما هم، و همچنین مىرفت به دیدار هنرمندانِ اصفهانی ما همچون کسایی و
تاجِ اصفهانى. مىشنیدم جستجوهاى او را و درقلبِ خود تحسینِ اش مىکردم. یک بار مهمان دوستى بودم که صداى شجریان را پخش کرد و من که در اندوه محض غرقه بودم ناگهان سر بر آوردم و گفتم" عجیب
است، این غلتِ آواز چنان بود که انگار خطّاطى سرِ حرف نون را به شیوه ى نستعلیق به پایان ببرد؟!" شاید آن دوست، همان لحظه به یاد آورد یا سپس شنیدم که دیگرى گفت شجریان خط را هم خوش مىنویسد که البته من پذیرفتم، بى گمان! زیرا باور دارم خط، آواز، شعر، موسیقى، مینیاتور و دیگر هنر- صنعتهاى اصطلاحاً مستظرفهى ما دستادست ،هر کدام یکدیگر را کامل مىکنند و بى تردید شجریان این رمز را در یافته و شناخته بود. این است که اورا هنرمندى مىشناسم که مىتوانش "خردمندِ یاد گیر" نامید. آرى خردمندِ یادگیر، چنانچه حکیم ابوالقاسم فردوسى این ترکیب را بکار مىبرد هرکجا در هنر، دانش و کردارِ درست. یعنى که هنر تا آمیخته با خِرد نباشد دیرى نپاید.
خلاصه ى کلام این که شجریان تاعمر او کفاف داد آموخت، آنچه را به عرصهى هنر موسیقى و شعر مربوط مىشد آموخت، میراثِ مانده از گذشتگان را شناخت، ارزیابى کرد و آموخت، و از معدود هنرورانِ آوازی ما بود که قدر و کیفیّت و مفاهیم شعر را به درستى فهم و منتقل کرد و این اتفاقِ مهمى در هنر آواز و آواز خوانی ایرانى است. در میانِ همه شعرهایى که خواند فقط دو مورد سهو از او دیدم که یکى از آن دو را به یاد مىآورم در این بیت . حافظ نوشت:" خیال حوصله ى بحر مىپزد هیهات- چههاست در سرِ این قطره ى محال اندیش!" در مصراع نخست "حوصلهى بحر مىپزد" یعنى که تخیل حافظ حوصله ى دریا را به جوش در مىآورد. کارى که ناممکن و محال است، ولى از عهده ى خیال حافظ بر مىآید و فقط از عهده ى خیال بر مىآید. کما این که در مصراع درخشان بعدى مىآورد وگویى مىپرسد ازخود باحیرت که بنگر" چههاست در سرِ این قطره ى محال اندیش؟!"
و اینجا قطره خودِ شاعر است. صرف نظر از ربط متجانسِ قطره بادریا و تفاوت کمّی عظیم آن دو، حافظ مىگوید خیال من دریا را به آتش مىکشد، و انجامٍ چنین تناقضِ حیرت انگیزى از توانِ خیالِ قطره اى ست که من،که آدم، هستم! و این یکى از گرانترین شه بیتهاى غزلیات حافظ است که اما محمدرضا شجریان و احتمالاً طرفِ مشورتِ او نتوانستهاند بر بتابند به آتش کشیده شدنِ دریا را در خیالِ حافظ، و به نادرست خوانده شده" خیال حوصلهى بحر مىبرد هیهات!" و گمان رفته است که خیال حوصلهى دریا را سر مىبرد!
و من تعجب کردم از درست درنیافتنِ بیت از جانبِ هوشِ هنرمندى که اورا به خردمندى مىشناختم و مىشناسم نیز. اکنون به یاد و احترامِ محمدرضا شجریان هنرمند که بسیار آموخت از حافظ و شیوه ى آموزشِ حافظ از گذشتگان، این نوشته را باهمان بیت به پایان مىبرم چنانچه حافظِ بى بدیل سروده است: خیال حوصله ى بحر مىپزد هیهات- چههاست در سرِ این قطرهى محال اندیش!
#محمود_دولت_آبادى - دوسلدورف
تاریخ پانزدهم آبان ماه١٣٩٩
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
✅گزیده ای از سخنان استاد کزازی در همایشی که در سامانه کمیته ادبیات و سیاست انجمن علوم سیاسی ایران به گونه همزمان برگزار گردید.
https://t.me/DrKazzazi/422
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅گزیده ای از سخنان استاد کزازی در همایشی که در سامانه کمیته ادبیات و سیاست انجمن علوم سیاسی ایران به گونه همزمان برگزار گردید.
https://t.me/DrKazzazi/422
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
میرجلال الدین کزازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
✅امروز چهلم استاد شجریان می باشد! چندنفر از اقصی نقاط دنیا بصورت گروهی یه کلیپ زیبا به یاد استاد درست کردند که دیدنش خالی از لطف نیست.
روحش شاد و یادش مانا 🌹
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅امروز چهلم استاد شجریان می باشد! چندنفر از اقصی نقاط دنیا بصورت گروهی یه کلیپ زیبا به یاد استاد درست کردند که دیدنش خالی از لطف نیست.
روحش شاد و یادش مانا 🌹
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
□ هفتادویکمین سالگرد تأسیس مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر
۲۸ آبانماه ۱۳۲۸ روزی است که عبدالرحیم جعفری «مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر» را بنیاد گذاشت. انتشاراتی که بزرگترین متفکران و نویسندگان ایران را گرد هم آورد و بانی پیدایش نشر مدرن در ایران شد. نسلهای مختلف ایرانیان یادگارهای امیرکبیرِ جعفری را به یاد دارند: فرهنگ معین، دایرةالمعارف مصاحب، قرآن، شاهنامه، فرهنگ آریانپور، تاریخ کمبریج، تاریخ اجتماعی ایران، کمدی الهی، تاریخ علوم، کتابهای طلایی، رمانهای بزرگ جهان، رمانهای بزرگ ایرانی و صدها کتاب دیگر گواهیست بر پایمردی و خستگیناپذیری عبدالرحیم جعفری در راه اعتلای فرهنگ ایرانزمین. امیرکبیر پیش از مصادره در تابستان ۶۲ به تراز تولید هشت میلیون نسخه در سال رسیده بود و در بیشتر شهرهای ایران نمایندگی داشت. از کارگری در چاپخانه تا ساختن بزرگترین ناشر خاورمیانه راهی دشوار و پرسنگلاخ بود که عبدالرحیم جعفری با پای باور به فرهنگ سرزمینش و اشتیاق به سوادآموزی بچههای ایرانش پیمود. یاد پدر نشر مدرن ایران و مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیرِ او را گرامی میداریم. به این امید که روزی امیرکبیر دوباره امیرکبیر شود.
وبسایت مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر جعفری
۲۸ آبان ۱۳۹۹
ویدئو را در اینجا ببینید 👈 : https://t.me/amirkabirpublication/211
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
□ هفتادویکمین سالگرد تأسیس مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر
۲۸ آبانماه ۱۳۲۸ روزی است که عبدالرحیم جعفری «مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر» را بنیاد گذاشت. انتشاراتی که بزرگترین متفکران و نویسندگان ایران را گرد هم آورد و بانی پیدایش نشر مدرن در ایران شد. نسلهای مختلف ایرانیان یادگارهای امیرکبیرِ جعفری را به یاد دارند: فرهنگ معین، دایرةالمعارف مصاحب، قرآن، شاهنامه، فرهنگ آریانپور، تاریخ کمبریج، تاریخ اجتماعی ایران، کمدی الهی، تاریخ علوم، کتابهای طلایی، رمانهای بزرگ جهان، رمانهای بزرگ ایرانی و صدها کتاب دیگر گواهیست بر پایمردی و خستگیناپذیری عبدالرحیم جعفری در راه اعتلای فرهنگ ایرانزمین. امیرکبیر پیش از مصادره در تابستان ۶۲ به تراز تولید هشت میلیون نسخه در سال رسیده بود و در بیشتر شهرهای ایران نمایندگی داشت. از کارگری در چاپخانه تا ساختن بزرگترین ناشر خاورمیانه راهی دشوار و پرسنگلاخ بود که عبدالرحیم جعفری با پای باور به فرهنگ سرزمینش و اشتیاق به سوادآموزی بچههای ایرانش پیمود. یاد پدر نشر مدرن ایران و مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیرِ او را گرامی میداریم. به این امید که روزی امیرکبیر دوباره امیرکبیر شود.
وبسایت مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر جعفری
۲۸ آبان ۱۳۹۹
ویدئو را در اینجا ببینید 👈 : https://t.me/amirkabirpublication/211
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری
□ هفتادویکمین سالگرد تأسیس مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر
۲۸ آبانماه ۱۳۲۸ روزی است که عبدالرحیم جعفری «مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر» را بنیاد گذاشت. انتشاراتی که بزرگترین متفکران و نویسندگان ایران را گرد هم آورد و بانی پیدایش نشر مدرن در ایران شد. نسلهای مختلف…
۲۸ آبانماه ۱۳۲۸ روزی است که عبدالرحیم جعفری «مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر» را بنیاد گذاشت. انتشاراتی که بزرگترین متفکران و نویسندگان ایران را گرد هم آورد و بانی پیدایش نشر مدرن در ایران شد. نسلهای مختلف…
⚡️ «به یاد پدر»
تکنوازی تار همایون شجریان
به یاد استاد محمدرضا شجریان
https://t.me/shajarian_home/2272
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
تکنوازی تار همایون شجریان
به یاد استاد محمدرضا شجریان
https://t.me/shajarian_home/2272
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
خانهی شجریان
⚡️ «به یاد پدر»
تکنوازی تار همایون شجریان
به یاد استاد محمدرضا شجریان
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
تکنوازی تار همایون شجریان
به یاد استاد محمدرضا شجریان
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
✅ژاپن تلفنی تولید کرده است که هنگام برقراری تماس تصویری 30 تا 40 سال جوانتر به شما نشان میدهد.
این امر همچنین میتواند به شناخت دوستان قدیمی شما کمک کند.
نسخه نمایشی را ببینید.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅ژاپن تلفنی تولید کرده است که هنگام برقراری تماس تصویری 30 تا 40 سال جوانتر به شما نشان میدهد.
این امر همچنین میتواند به شناخت دوستان قدیمی شما کمک کند.
نسخه نمایشی را ببینید.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
✅بروید کتابتان را تحویل بگیرید!
اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمیدانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخالاسلامی بود. در دورۀ لیسانس با دکتر شیخالاسلامی درسی نداشتم و آشنایی شخصی هم با ایشان نداشتم. دوسهتا هدیه به من دادند ازجمله نرمافزار لغتنامۀ دهخدا. من آن ایام کامپیوتر نداشتم. خیلی غصهام شد. ظاهراً غم و غصه در چهرهام نمایان شد. استاد با لحن خاص خود گفت چه شده؟ گفتم چیزی نیست. گفت معلوم است ناراحت شدی. بگو ببینم چه شده. گفتم هیچ. با کمی تحکم گفت بگو دیگر. گفتم کامپیوتر ندارم و این نرمافزار به کارم نمیآید.
تأملی کرد و گوشی تلفن را برداشت. به کسی گفت یکی از دانشجویان نزد شما میآید و شما یکدوره لغتنامۀ دهخدا به ایشان بدهید. من همیشه آرزو داشتم لغتنامۀ دهخدا داشته باشم. ولی خیلی خیلی گران بود. خدا شاهد است از شدت ذوق بغض کرده بودم و صدای قلبم را میشنیدم. استاد در کاغذ کوچکی یادداشتی نوشت و گفت به کتابفروشی دانشگاه در خیابان۱۶ آذر بروید و کتابتان را تحویل بگیرید. هیهات... میگفت: کتابتان!
شکستهبسته تشکری کردم و فاصلۀ دانشکده تا کتابفروشی را انگار در اوج آسمان بودم. در کتابفروشی دیدم کتاب من در جعبۀ مفصلی است و جعبه هم در کیسۀ پلاستیکی محکم و مضبوطی . آخآخ... دورۀ شانزدهجلدی. جلد نیلیرنگ . کاغذ نازک پوستپیازی. عروسک! ملوسک! قیمت؟ هفتادوپنج هزار تومان. خیلی پول بود.
بعد از خریدن شیرینی و شکلات و بستنی، خرید کتاب تفریح و شادی بزرگ زندگی من بوده است. خیلی لذت بردهام از بهکف آوردن کتاب. اما لذت و شادی این لغتنامه چیز دیگری بود. از عزیزترین کتابهای من است.
آن روز گمان کردم استاد به هزینۀ دانشکده و دانشگاه آن کتاب را برایم تهیه کرده. بعداً اما فهمیدم آن کتاب هدیۀ شخصی ایشان بود به من. بی آنکه من بدانم. بی آنکه اشارتی بکند. استاد هیچ وقت ندانست که من دانستم او چنین نجیبانه و مهربانانه آن کتاب را به من هدیه داد.
سالهاست استاد شیخالاسلامی را ندیدهام. امیدوارم این یادداشت را ببیند و بداند دانشجوی همیشهغایب سودازدۀ سربههوای گریزپایشان قدردان اوست . بزرگواریاش را تحسین میکند. هر بار که به لغتنامۀ دهخدا مراجعه میکند به یاد او و معرفت و خُلق کریمش میافتد.
https://t.me/n00re30yah/848
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅بروید کتابتان را تحویل بگیرید!
اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمیدانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخالاسلامی بود. در دورۀ لیسانس با دکتر شیخالاسلامی درسی نداشتم و آشنایی شخصی هم با ایشان نداشتم. دوسهتا هدیه به من دادند ازجمله نرمافزار لغتنامۀ دهخدا. من آن ایام کامپیوتر نداشتم. خیلی غصهام شد. ظاهراً غم و غصه در چهرهام نمایان شد. استاد با لحن خاص خود گفت چه شده؟ گفتم چیزی نیست. گفت معلوم است ناراحت شدی. بگو ببینم چه شده. گفتم هیچ. با کمی تحکم گفت بگو دیگر. گفتم کامپیوتر ندارم و این نرمافزار به کارم نمیآید.
تأملی کرد و گوشی تلفن را برداشت. به کسی گفت یکی از دانشجویان نزد شما میآید و شما یکدوره لغتنامۀ دهخدا به ایشان بدهید. من همیشه آرزو داشتم لغتنامۀ دهخدا داشته باشم. ولی خیلی خیلی گران بود. خدا شاهد است از شدت ذوق بغض کرده بودم و صدای قلبم را میشنیدم. استاد در کاغذ کوچکی یادداشتی نوشت و گفت به کتابفروشی دانشگاه در خیابان۱۶ آذر بروید و کتابتان را تحویل بگیرید. هیهات... میگفت: کتابتان!
شکستهبسته تشکری کردم و فاصلۀ دانشکده تا کتابفروشی را انگار در اوج آسمان بودم. در کتابفروشی دیدم کتاب من در جعبۀ مفصلی است و جعبه هم در کیسۀ پلاستیکی محکم و مضبوطی . آخآخ... دورۀ شانزدهجلدی. جلد نیلیرنگ . کاغذ نازک پوستپیازی. عروسک! ملوسک! قیمت؟ هفتادوپنج هزار تومان. خیلی پول بود.
بعد از خریدن شیرینی و شکلات و بستنی، خرید کتاب تفریح و شادی بزرگ زندگی من بوده است. خیلی لذت بردهام از بهکف آوردن کتاب. اما لذت و شادی این لغتنامه چیز دیگری بود. از عزیزترین کتابهای من است.
آن روز گمان کردم استاد به هزینۀ دانشکده و دانشگاه آن کتاب را برایم تهیه کرده. بعداً اما فهمیدم آن کتاب هدیۀ شخصی ایشان بود به من. بی آنکه من بدانم. بی آنکه اشارتی بکند. استاد هیچ وقت ندانست که من دانستم او چنین نجیبانه و مهربانانه آن کتاب را به من هدیه داد.
سالهاست استاد شیخالاسلامی را ندیدهام. امیدوارم این یادداشت را ببیند و بداند دانشجوی همیشهغایب سودازدۀ سربههوای گریزپایشان قدردان اوست . بزرگواریاش را تحسین میکند. هر بار که به لغتنامۀ دهخدا مراجعه میکند به یاد او و معرفت و خُلق کریمش میافتد.
https://t.me/n00re30yah/848
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
نور سیاه
بروید کتابتان را تحویل بگیرید!
اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمیدانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخالاسلامی بود. در دورۀ…
اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمیدانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخالاسلامی بود. در دورۀ…