Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وه نام خدای بوینای بانِ سر 🙏
شعر #لکی
🌸( سایهی سروناو )🌸
اثر استاد زندهیاد :
#میرزاشریف_آزادیسرونوی
دکلمه از : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
شعر #لکی
🌸( سایهی سروناو )🌸
اثر استاد زندهیاد :
#میرزاشریف_آزادیسرونوی
دکلمه از : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
MirzaSharifAzadiSarvenoi
behmard
وه نام خدای بوینای بانِ سر 🙏
شعر #لکی
🌸( سایهی سروناو )🌸
اثر استاد زندهیاد :
#میرزاشریف_آزادیسرونوی
دکلمه از : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
شعر #لکی
🌸( سایهی سروناو )🌸
اثر استاد زندهیاد :
#میرزاشریف_آزادیسرونوی
دکلمه از : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
یَه هاوایه ؟ یا گر اصلِ بِلایَه ؟!
هَ چیو عِزرایْل وه بان سرمان وِسایه !
خدایا مَر چَیه خطا و گنامان ؟!
گِ رنگمان دایِما" زرد چیو طِلایه !!
عکس و دوبیتی از : #بهمرد 😷
امروز سهشنبه ۳ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳 😷
هَ چیو عِزرایْل وه بان سرمان وِسایه !
خدایا مَر چَیه خطا و گنامان ؟!
گِ رنگمان دایِما" زرد چیو طِلایه !!
عکس و دوبیتی از : #بهمرد 😷
امروز سهشنبه ۳ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳 😷
Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
#سلطان_هاوار ...
سلطان هاوار ، دِله دامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
نیه دنیات دی وه کامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
اِی پوس وژمیر گرفتارم ، روحم گیروده جسمه
داری بار و بِنَر زامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
#بهمردهرمزدیار ۱۲ / ۳ / ۱۴۰۱
؛✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
#کانالدوستانبهمرد #سرونویها
🍃 @Behmard60042
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓 🔥 💓🧿
سلطان هاوار ، دِله دامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
نیه دنیات دی وه کامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
اِی پوس وژمیر گرفتارم ، روحم گیروده جسمه
داری بار و بِنَر زامم ، وژت فَریا رسیم کَ !
#بهمردهرمزدیار ۱۲ / ۳ / ۱۴۰۱
؛✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
#کانالدوستانبهمرد #سرونویها
🍃 @Behmard60042
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓 🔥 💓🧿
موشِن
وژی وِتیَی :
جواو سِلام واجبه !!!
انیو اَرا
وژی
جواو سِلام مِ نِمَی ؟؟!!
#بهمرد ۲۶مِ خرداد ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
وژی وِتیَی :
جواو سِلام واجبه !!!
انیو اَرا
وژی
جواو سِلام مِ نِمَی ؟؟!!
#بهمرد ۲۶مِ خرداد ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
#بیوفا
تو سرته کار وژت گرمه ، چه کار درین وه کار ایمه !
هزاران جار بی وفایِت وه گلاره وژم دیمه !
منصوررضاییسرونوی
#بهمرد ۳۱ / ۳ / ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
تو سرته کار وژت گرمه ، چه کار درین وه کار ایمه !
هزاران جار بی وفایِت وه گلاره وژم دیمه !
منصوررضاییسرونوی
#بهمرد ۳۱ / ۳ / ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
🔥 یاد ایام نه چندان دور
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
نقل است از بزرگان و قدمای روستا
که در روزگار خان و خان بازی ، میان دو طایفه نفاق افتاده بود و بزرگان هر طایفه
در قلعه جمع شده و با خان در مورد چگونگی غلبه بر جانب مقابل به شور
نشسته بودند و ناگفته نماند که این چندمین جلسه بعد از چندین درگیری
بین طرفین بود !
خان از روی ایوان قلعه نگاهی به مردمش
میاندازد که همه گرز بدست و نمدین بر
شان آمادهی دستورند و برمیگردد داخل
و در جای خود که صدر مجلس است نشسته و زیر چشمی نگاهی به جماعت بزرگان انداخته و متوجه نبود بزرگی از
روستا میشود و با کمال تعجب میپرسد :
ــ انیو کلای ؟؟
یکی پاسخ میدهد : چی اَره ژیر باخَل خان !
خان بر پشتی تکیه زده و میگوید :
یَکی کِل کَنیه شون ...
بعد از دقایقی کربلایی وارد قلعه شده و
جماعت به احترامش بلند شده و او را
بسمت بالانشین مجلس تعارف میکنند و
او در کنار دست خان آرام مینشیند !
مجلس آرام و بیصداست
همه در فکرند و سرها پایین !
خان دستی به ریش میکشد و تکانی به خود داده و رو به کربلایی کرده و میپرسد :
ــ کلای سوالی درم !
کربلایی : بِپِرس خان ؛ ار بتوینم جواوه میئم
خان : کَلای نهات آدم کَییه ؟؟!
کربلایی نگاهی عمیق به چهرهی خان
انداخته و کلاه نمدی را از سر بیرون کرده و دستی بر موهایش میکشد و آنگاه نگاهی در میان جماعت به گردش درآورده
و دوباره به چهرهی پریشان خان خیره
میشود و با مکث کوتاهی پاسخ میدهد :
خان سلامت بو
نهات آدم وختی مای گِ ...
#ادامه_دارد ...
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
نقل است از بزرگان و قدمای روستا
که در روزگار خان و خان بازی ، میان دو طایفه نفاق افتاده بود و بزرگان هر طایفه
در قلعه جمع شده و با خان در مورد چگونگی غلبه بر جانب مقابل به شور
نشسته بودند و ناگفته نماند که این چندمین جلسه بعد از چندین درگیری
بین طرفین بود !
خان از روی ایوان قلعه نگاهی به مردمش
میاندازد که همه گرز بدست و نمدین بر
شان آمادهی دستورند و برمیگردد داخل
و در جای خود که صدر مجلس است نشسته و زیر چشمی نگاهی به جماعت بزرگان انداخته و متوجه نبود بزرگی از
روستا میشود و با کمال تعجب میپرسد :
ــ انیو کلای ؟؟
یکی پاسخ میدهد : چی اَره ژیر باخَل خان !
خان بر پشتی تکیه زده و میگوید :
یَکی کِل کَنیه شون ...
بعد از دقایقی کربلایی وارد قلعه شده و
جماعت به احترامش بلند شده و او را
بسمت بالانشین مجلس تعارف میکنند و
او در کنار دست خان آرام مینشیند !
مجلس آرام و بیصداست
همه در فکرند و سرها پایین !
خان دستی به ریش میکشد و تکانی به خود داده و رو به کربلایی کرده و میپرسد :
ــ کلای سوالی درم !
کربلایی : بِپِرس خان ؛ ار بتوینم جواوه میئم
خان : کَلای نهات آدم کَییه ؟؟!
کربلایی نگاهی عمیق به چهرهی خان
انداخته و کلاه نمدی را از سر بیرون کرده و دستی بر موهایش میکشد و آنگاه نگاهی در میان جماعت به گردش درآورده
و دوباره به چهرهی پریشان خان خیره
میشود و با مکث کوتاهی پاسخ میدهد :
خان سلامت بو
نهات آدم وختی مای گِ ...
#ادامه_دارد ...
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
( بخش دوم )
... #ادامه
🔥 یاد ایام نه چندان دور
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
خان : کَلای نهات آدم کَییه ؟؟!
کربلایی نگاهی عمیق به چهرهی خان
انداخته و کلاه نمدی را از سر بیرون کرده و دستی بر موهایش میکشد و آنگاه نگاهی در میان جماعت به گردش درآورده
و دوباره به چهرهی پریشان خان خیره
میشود و با مکث کوتاهی پاسخ میدهد :
خان سلامت بو
نهات آدم وختی مای گِ
« بِرا وه گَر بِرا وژ بِکَی »
( برادر با برادر خودش بجنگد )
و بدون ادامه ، از شدت خشم لبخندی
به نشانهی خونسردی بر لب آورده و
ساکت میشود !
در میان جماعت ولولهای بر میخیزد
همه از جواب کربلایی حیرانند ولی انگار
خان پاسخش را دریافته و سر به زیر افکنده و هیچ نمیگوید !!!
دقایقی به همین منوال میگذرد و خان
بلند میشود
همگی به رسم خان و رعیتی برمیخیزند
خان : یَی شال و سِتره و کِلاو و کِلاشی خِلاتی
کَلایه !! پیشکَش کَنی ...
و همزمان دست بر دست کوبیده و به
آنی صدای کف زدنها سراسر قلعه را
دربرمیگیرد ...
خان : کَلای توه موشین مَی چیو بو ؟؟
کربلایی : خان سلامت بو
اَر صِلاح مَزانین تا ریشی بَدبِرای وه نام
وَناو بِهوشکنِم ؟؟!!
خان کمی میاندیشد
چند قدم راه میرود و برمیگردد رو به
کربلایی و اختیار کار را بدو میسپارد !
ساعتی بعد :
کربلایی سِتره پیشکشی را میپوشد و شال را بر کمر بسته و کلاه زیبای نمدین
را بر سر گذاشته و پاشنهی کِلاش را ورکشیده و از خانه بیرون زده
و بسمت قلعهی طایفهی مقابل به راه میافتد ؛
تک و تنها ...
#ادامهدارد ...
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
... #ادامه
🔥 یاد ایام نه چندان دور
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
خان : کَلای نهات آدم کَییه ؟؟!
کربلایی نگاهی عمیق به چهرهی خان
انداخته و کلاه نمدی را از سر بیرون کرده و دستی بر موهایش میکشد و آنگاه نگاهی در میان جماعت به گردش درآورده
و دوباره به چهرهی پریشان خان خیره
میشود و با مکث کوتاهی پاسخ میدهد :
خان سلامت بو
نهات آدم وختی مای گِ
« بِرا وه گَر بِرا وژ بِکَی »
( برادر با برادر خودش بجنگد )
و بدون ادامه ، از شدت خشم لبخندی
به نشانهی خونسردی بر لب آورده و
ساکت میشود !
در میان جماعت ولولهای بر میخیزد
همه از جواب کربلایی حیرانند ولی انگار
خان پاسخش را دریافته و سر به زیر افکنده و هیچ نمیگوید !!!
دقایقی به همین منوال میگذرد و خان
بلند میشود
همگی به رسم خان و رعیتی برمیخیزند
خان : یَی شال و سِتره و کِلاو و کِلاشی خِلاتی
کَلایه !! پیشکَش کَنی ...
و همزمان دست بر دست کوبیده و به
آنی صدای کف زدنها سراسر قلعه را
دربرمیگیرد ...
خان : کَلای توه موشین مَی چیو بو ؟؟
کربلایی : خان سلامت بو
اَر صِلاح مَزانین تا ریشی بَدبِرای وه نام
وَناو بِهوشکنِم ؟؟!!
خان کمی میاندیشد
چند قدم راه میرود و برمیگردد رو به
کربلایی و اختیار کار را بدو میسپارد !
ساعتی بعد :
کربلایی سِتره پیشکشی را میپوشد و شال را بر کمر بسته و کلاه زیبای نمدین
را بر سر گذاشته و پاشنهی کِلاش را ورکشیده و از خانه بیرون زده
و بسمت قلعهی طایفهی مقابل به راه میافتد ؛
تک و تنها ...
#ادامهدارد ...
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
Forwarded from دوستانبهمرد «وَناویَل🌲»
( بخش سوم )
... #ادامه
🔥 یاد ایام نه چندان دور
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
ساعتی بعد :
کربلایی سِتره پیشکشی را میپوشد و شال را بر کمر بسته و کلاه زیبای نمدین
را بر سر گذاشته و پاشنهی کِلاش را ورکشیده و از خانه بیرون زده
و بسمت قلعهی طایفهی مقابل به راه میافتد ؛
تک و تنها ...
طول مسیر بین دوقلعهی طوایف دقایقی بیش نبود ؛ کربلایی با گامهایی مردانه و استوار ؛ چون در سر نیت خیرخواهی داشت و لبخندی از رضایت بر چهره ، به
قلعه نزدیک شد !
صدای مردی را شنید که فریاد زد :
کَلای دِری وِرَی ایره مای !!!
کربلایی بدون توقف به چشمهی سراب
( سراو ) نزدیک شد و از رویش بدآنسو
جستی زد و به طرف در قلعه روانه گردید !
خان بروی ایوان آمد و پشت سرش تعدادی از بزرگان ایستادند !
جوانان آمادهی نبرد ، گرز و چماق بدست
درون محوطه نشسته بودند !
در را گشودند و کربلایی وارد شد
همهی حضار برخواستند و به احترام
او رو به سویش چرخیدند !
خان : ها کَلای ؟؟!! خیر بو ؟؟!!
کربلایی : در جایش ایستاد و گفت :
یاعلی خان !
خان : علی یارت کَلای ؛ بِفرما با بان !
کربلایی به داخل ساختمان قلعه وارد شد و خان او را با دست بطرف بالانشین
اتاق هدایت نمود !
همگی نشستند و بعد از لحظاتی سکوت
خان پرسید :
کَلای چه خَوَر ؟؟ شال و سِترهتی نوآ کِردیه ؟؟ بمارک بو ؟؟!!
کربلایی با لبخندی بسیار دلنشین و دلگرم کننده :
خان سلامت بو
حامل دوا خَیریکِم بلکِم اِی نِزاع بَین
بِرال وَناویه خَتِم خَیر کَیمِن !!
خان عه کان ایمرو مِ کِردیهسیه وکیل
بَینتان ، تا بامه خزمتت و بوشم :
بو تا تاریخ ناممان وه بَد ننویسی !
بو تا دواره بویمنه برا
بلکم خَتِم کَیم ، اِی گَن ماجرا
ماشالله ایمسال کشاورزی خاصه
حیفه ایجوره وه بین بچو
ووو ...
خان به واژه واژهی سخنان کربلایی گوش میداد و لحظه به لحظه از آن حالت
پریشانی و گرفتگی احوال بیرون میآمد
تا اینکه صحبت کربلایی به پایان رسید !
خان رو به جماعت بزرگان کرد و پرسید :
هومه چَه موشینان کَلینهل ؟؟
همه جواب دادند : هرچَی خان بوشی هر
عوه دورسه !
خان پاسخ داد : ایمیژ خوَشمانه مای بِرایمان پایار بو و جنگ تمام کَیم !!
کربلایی لبخندی از مهر بر لب افشان کرد و گفت : بِرا گوشت بِرا بیئری ، سوخان نِمَشکنیتی !!
و بلند شد و گفت همگی صلوات !
جماعت برخواستند و کربلایی از خان و مجمعش برای روز مشخصی دعوت بعمل آورد تا در خانهی شخصیاش حضور یابند !
نقل است که کربلایی گوسفندانی نذر میکند و دست خوانین و بزرگان دو طایفه را در گردن هم انداخته و عداوت را از بین برده و به مردم میگوید از فردا
هرکسی دنبال کار و کشاورزی خود برود ...
ــــــــــــــــــــــــــ
روح پاک کربلایی
#برانازار_رضاییسرونوی همنشین نور
رحمت حضرت حق 🙏
#پایان /.
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
... #ادامه
🔥 یاد ایام نه چندان دور
#مردم_سرونو
#بزرگاندیشی و #سخاوت
ساعتی بعد :
کربلایی سِتره پیشکشی را میپوشد و شال را بر کمر بسته و کلاه زیبای نمدین
را بر سر گذاشته و پاشنهی کِلاش را ورکشیده و از خانه بیرون زده
و بسمت قلعهی طایفهی مقابل به راه میافتد ؛
تک و تنها ...
طول مسیر بین دوقلعهی طوایف دقایقی بیش نبود ؛ کربلایی با گامهایی مردانه و استوار ؛ چون در سر نیت خیرخواهی داشت و لبخندی از رضایت بر چهره ، به
قلعه نزدیک شد !
صدای مردی را شنید که فریاد زد :
کَلای دِری وِرَی ایره مای !!!
کربلایی بدون توقف به چشمهی سراب
( سراو ) نزدیک شد و از رویش بدآنسو
جستی زد و به طرف در قلعه روانه گردید !
خان بروی ایوان آمد و پشت سرش تعدادی از بزرگان ایستادند !
جوانان آمادهی نبرد ، گرز و چماق بدست
درون محوطه نشسته بودند !
در را گشودند و کربلایی وارد شد
همهی حضار برخواستند و به احترام
او رو به سویش چرخیدند !
خان : ها کَلای ؟؟!! خیر بو ؟؟!!
کربلایی : در جایش ایستاد و گفت :
یاعلی خان !
خان : علی یارت کَلای ؛ بِفرما با بان !
کربلایی به داخل ساختمان قلعه وارد شد و خان او را با دست بطرف بالانشین
اتاق هدایت نمود !
همگی نشستند و بعد از لحظاتی سکوت
خان پرسید :
کَلای چه خَوَر ؟؟ شال و سِترهتی نوآ کِردیه ؟؟ بمارک بو ؟؟!!
کربلایی با لبخندی بسیار دلنشین و دلگرم کننده :
خان سلامت بو
حامل دوا خَیریکِم بلکِم اِی نِزاع بَین
بِرال وَناویه خَتِم خَیر کَیمِن !!
خان عه کان ایمرو مِ کِردیهسیه وکیل
بَینتان ، تا بامه خزمتت و بوشم :
بو تا تاریخ ناممان وه بَد ننویسی !
بو تا دواره بویمنه برا
بلکم خَتِم کَیم ، اِی گَن ماجرا
ماشالله ایمسال کشاورزی خاصه
حیفه ایجوره وه بین بچو
ووو ...
خان به واژه واژهی سخنان کربلایی گوش میداد و لحظه به لحظه از آن حالت
پریشانی و گرفتگی احوال بیرون میآمد
تا اینکه صحبت کربلایی به پایان رسید !
خان رو به جماعت بزرگان کرد و پرسید :
هومه چَه موشینان کَلینهل ؟؟
همه جواب دادند : هرچَی خان بوشی هر
عوه دورسه !
خان پاسخ داد : ایمیژ خوَشمانه مای بِرایمان پایار بو و جنگ تمام کَیم !!
کربلایی لبخندی از مهر بر لب افشان کرد و گفت : بِرا گوشت بِرا بیئری ، سوخان نِمَشکنیتی !!
و بلند شد و گفت همگی صلوات !
جماعت برخواستند و کربلایی از خان و مجمعش برای روز مشخصی دعوت بعمل آورد تا در خانهی شخصیاش حضور یابند !
نقل است که کربلایی گوسفندانی نذر میکند و دست خوانین و بزرگان دو طایفه را در گردن هم انداخته و عداوت را از بین برده و به مردم میگوید از فردا
هرکسی دنبال کار و کشاورزی خود برود ...
ــــــــــــــــــــــــــ
روح پاک کربلایی
#برانازار_رضاییسرونوی همنشین نور
رحمت حضرت حق 🙏
#پایان /.
نویسنده : منصوررضاییسرونوی
#بهمرد_هرمزدیار ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
ژیاین ژانه !
خوصه اِی مِلکه آگِر دامهسی
گیانِم اِی ژینه کی وه کامهسی
یارب وژت بوش ؛ وه جرم کام گنا
روژگارِم دایِم ژَقوم تامهسی ؟؟!
معنی به فارسی :
زیستن درد است !
غصهی این ملک آتشم زده
کی اینگونه زیستنی به کام جانم هست
یارب خودت بگو ؛ به جرم کدام گناه
روزگارم دائم به طعم زقومِ تلخ است ؟؟!
منصوررضاییسرونوی #بهمرد
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
خوصه اِی مِلکه آگِر دامهسی
گیانِم اِی ژینه کی وه کامهسی
یارب وژت بوش ؛ وه جرم کام گنا
روژگارِم دایِم ژَقوم تامهسی ؟؟!
معنی به فارسی :
زیستن درد است !
غصهی این ملک آتشم زده
کی اینگونه زیستنی به کام جانم هست
یارب خودت بگو ؛ به جرم کدام گناه
روزگارم دائم به طعم زقومِ تلخ است ؟؟!
منصوررضاییسرونوی #بهمرد
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
Audio
شعر فارسی
عنوان : کتاب
اثر : منصوررضاییسرونوی #بهمرد
پخش از #رادیو_فرهنگ
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
عنوان : کتاب
اثر : منصوررضاییسرونوی #بهمرد
پخش از #رادیو_فرهنگ
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
شعر جدید بهمرد
با عنوان 👈 تُک پیری ( آغاز پیری )
به زبان شیرین و شیوای #لکی
بتاریخ امروز دوشنبه ۱۰ / ۵ / ۴۰۱
روز ثبت ملی زبان لکی
به زیبایی تمام سروده شد !
در اولین فرصت بعد از صدابرداری و میکس و مونتاژ تقدیم حضورتان خواهد شد !
ارادتمند تک تک شما عزیزان
منصوررضاییسرونوی #بهمرد
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
با عنوان 👈 تُک پیری ( آغاز پیری )
به زبان شیرین و شیوای #لکی
بتاریخ امروز دوشنبه ۱۰ / ۵ / ۴۰۱
روز ثبت ملی زبان لکی
به زیبایی تمام سروده شد !
در اولین فرصت بعد از صدابرداری و میکس و مونتاژ تقدیم حضورتان خواهد شد !
ارادتمند تک تک شما عزیزان
منصوررضاییسرونوی #بهمرد
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
کانال اشعار بهمرد
« به نام خدای خرد » شعر #لکی شماره 55 « پَپیو پاییزان ۴ » شاعر : منصور رضایی سرونوی تخلص : #بهمــرد_هرمزدیار «مورخه ۲۲/ ۵ / ۱۳۹۹» #جـــــــــــدیـــــــــــــد 👌 تقدیم به شما عزیزان 🙏 ╭════•🍁•════╮ ▶ @Behmard60042 ▶ @BHormozdyar
شعر جدید ، زیبا و پر از امید
« پَپیو پائیزان ۵ »
توسط خادمتان #بهمرد
منصوررضاییسرونوی
به زبان شیرین #لکی
ســــــــــــــــروده شد !
به امید حق بعد از صدابرداری و
میکس و مونتاژ تقدیم حضور گرمتان
خواهد شد !
واهای ! سِلام پَپیوله ، پَپیوله تویک سر هویله ... ✋
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
« پَپیو پائیزان ۵ »
توسط خادمتان #بهمرد
منصوررضاییسرونوی
به زبان شیرین #لکی
ســــــــــــــــروده شد !
به امید حق بعد از صدابرداری و
میکس و مونتاژ تقدیم حضور گرمتان
خواهد شد !
واهای ! سِلام پَپیوله ، پَپیوله تویک سر هویله ... ✋
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
یه شرکت نساجی دم به دقیقه
پیام میده که بیایید بالش بخرید !
آخه ما سر بر کلوخ بزرگ شده ها را چه
نیازی به بالش کاکام !!!
ببخشید آقا نانوایی کجاست ؟؟!!
#غم_نان
#بهمرد ۵ / ۶ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
پیام میده که بیایید بالش بخرید !
آخه ما سر بر کلوخ بزرگ شده ها را چه
نیازی به بالش کاکام !!!
ببخشید آقا نانوایی کجاست ؟؟!!
#غم_نان
#بهمرد ۵ / ۶ / ۱۴۰۱
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
کانال اشعار بهمرد
شعر جدید ، زیبا و پر از امید « پَپیو پائیزان ۵ » توسط خادمتان #بهمرد منصوررضاییسرونوی به زبان شیرین #لکی ســــــــــــــــروده شد ! به امید حق بعد از صدابرداری و میکس و مونتاژ تقدیم حضور گرمتان خواهد شد ! واهای ! سِلام پَپیوله ، پَپیوله تویک سر هویله…
میکس شعر جدید بهمرد
با عنوان « پَپیو پاییزان ۵ »
در روزهای آتی تقدیمتان میشود
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
با عنوان « پَپیو پاییزان ۵ »
در روزهای آتی تقدیمتان میشود
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
کانال اشعار بهمرد
پَپیوپاییزان۵ِ بهمرد تا ساعاتی دیگر تقدیم شما عزیزان ادب دوست میگردد 💝 ▶ @Behmard60042 ▶ @BHormozdyar
بنام خدای خرد
شعر لکی :
پَپیو پاییزان 5
اثری جدید از خادمتان :
منصوررضاییسرونوی
#بهمرد ۱۹ / ۶ / ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
در آغاز ابیاتی از شمارههای قبلی
پپیو پاییزان ( یک تا چهار ) را خواهید شنید و در ادامه
شعر جدید پپیوپاییزان۵
امیدوارم مورد پسندتان واقع شود
تقدیمتان با مهر 🙏👇👇👇👇
شعر لکی :
پَپیو پاییزان 5
اثری جدید از خادمتان :
منصوررضاییسرونوی
#بهمرد ۱۹ / ۶ / ۱۴۰۱
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
در آغاز ابیاتی از شمارههای قبلی
پپیو پاییزان ( یک تا چهار ) را خواهید شنید و در ادامه
شعر جدید پپیوپاییزان۵
امیدوارم مورد پسندتان واقع شود
تقدیمتان با مهر 🙏👇👇👇👇
کانال اشعار بهمرد
بنام خدای خرد شعر لکی : پَپیو پاییزان 5 اثری جدید از خادمتان : منصوررضاییسرونوی #بهمرد ۱۹ / ۶ / ۱۴۰۱ ▶ @Behmard60042 ▶ @BHormozdyar در آغاز ابیاتی از شمارههای قبلی پپیو پاییزان ( یک تا چهار ) را خواهید شنید و در ادامه شعر جدید پپیوپاییزان۵ امیدوارم…
پپیو پاییزان 5 - منصور رضایی سرونوی- متخلص به بهمرد هرمزدیار
<unknown>
« به نام خدای خرد »
شعر #لکی
شماره 63
« پَپیو پاییزان 5 »
شاعر : منصور رضایی سرونوی
تخلص : #بهمــرد_هرمزدیار
🔺 #جـــــــدیـــــــد
بتاریخ ۱۹ / ۶ / ۱۴۰۱
تقدیم به شما عزیزان ادب دوست
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar
شعر #لکی
شماره 63
« پَپیو پاییزان 5 »
شاعر : منصور رضایی سرونوی
تخلص : #بهمــرد_هرمزدیار
🔺 #جـــــــدیـــــــد
بتاریخ ۱۹ / ۶ / ۱۴۰۱
تقدیم به شما عزیزان ادب دوست
▶ @Behmard60042
▶ @BHormozdyar