@bahag 🌿🌸
#خاطرات_اسارت
#قسمت_سي_ام
یک اتاق کوچک کنار آسایشگاههای کوچکتر 100 نفره را تبدیل کردند به «حانوت»، یک فروشگاه کوچک.
هر ماه بن خرید میدادند به ارزش یک و نیم دینار برای هر نفر.
هر ماه یکبار در ساعتهای هواخوری میرفتیم حانوت برای خرید. مهمترین چیزی که میشد از آن فروشگاه خرید سیگار بود، سیگارهای «سومر» و «بغداد».
گاهی کیک میخریدیم که گرسنگیمان را جبران کنیم، گاهی بستههای کوچک خرما یا قوطی کوچک شیر خشک نیدو.
با دوستانمان شریکی میخریدیم و با هم استفاده میکردیم. فروشگاه سطلهای کوچک آب هم داشت. از سطلها برای شست شوی لباس و حمام استفاده میکردیم.
سیگاریها با آن بنها فقط سیگار میخریدند.
بیشترین خرید ما که سیگاری نبودیم هم سیگار بود. هر بار اواسط ماه که میشد سیگاریها ذخیره ماهانهشان را تمام میکردند و خمار میشدند.
آن موقع بود که وسایل شخصیشان را میفروختند و سیگار میگرفتند از ما، معامله کالا به کالا.
ما هم از آنها دمپایی میخریدیم، پیراهن اضافی، لباس زیر، پیراهن کاموا در زمستان.
بعضی از اسیران هم هنرهای دستی خودشان را میفروختند.
روزها که برای هواخوری میرفتیم، برای خودمان سرگرمیهایی داشتیم. بعضیها هستههای خرما را روی زمین بتنی میساییدند و تسبیح میساختند.
هستههای خرما که خشک میشدند ترک میخوردند. آنها را در روغن نباتی، که از آشپزخانه میگرفتند، حسابی چرب میکردند که ترک نخورند.
از تکههای سیم خاردار چیزی شبیه مته ساخته بودند و هستهها را سوراخ میکردند.
به مرور هنر و تجربه بچهها بیشتر شد. بعضیها سنگها را یکدست میساییدند و تسبیح سنگی میساختند.
بعضی ها هم مثل تسبیح شاهمقصود، از ریز به درشت. سنگها را با آن متههای دستساز سوراخ میکردند. گاهی هنگام سوراخ کردن، سنگها میشکستند.
این تسبیحهای دستساز خیلی گران بودند.
عراقیها هم مشتری این هنرهای دستی بودند. سیگار میدادند و این کارهای هنری را میخریدند، تسبیح سنگی به قیمت ده بسته سیگار فروخته میشد.
یک بار بن ماهانه را با تاخیر دادند، شاید بیست روز تاخیر. آن ماه بود که سیگاریها خیلی خمار شده بودند. قیمت سیگار خیلی بالا رفته بود، یک جفت دمپایی نو به بهای یک نخ سیگار!
#دكترعلي_كاظمي_مقدم
🎀تشنه حقيقت 🎀
@bahag 👈
.
#خاطرات_اسارت
#قسمت_سي_ام
یک اتاق کوچک کنار آسایشگاههای کوچکتر 100 نفره را تبدیل کردند به «حانوت»، یک فروشگاه کوچک.
هر ماه بن خرید میدادند به ارزش یک و نیم دینار برای هر نفر.
هر ماه یکبار در ساعتهای هواخوری میرفتیم حانوت برای خرید. مهمترین چیزی که میشد از آن فروشگاه خرید سیگار بود، سیگارهای «سومر» و «بغداد».
گاهی کیک میخریدیم که گرسنگیمان را جبران کنیم، گاهی بستههای کوچک خرما یا قوطی کوچک شیر خشک نیدو.
با دوستانمان شریکی میخریدیم و با هم استفاده میکردیم. فروشگاه سطلهای کوچک آب هم داشت. از سطلها برای شست شوی لباس و حمام استفاده میکردیم.
سیگاریها با آن بنها فقط سیگار میخریدند.
بیشترین خرید ما که سیگاری نبودیم هم سیگار بود. هر بار اواسط ماه که میشد سیگاریها ذخیره ماهانهشان را تمام میکردند و خمار میشدند.
آن موقع بود که وسایل شخصیشان را میفروختند و سیگار میگرفتند از ما، معامله کالا به کالا.
ما هم از آنها دمپایی میخریدیم، پیراهن اضافی، لباس زیر، پیراهن کاموا در زمستان.
بعضی از اسیران هم هنرهای دستی خودشان را میفروختند.
روزها که برای هواخوری میرفتیم، برای خودمان سرگرمیهایی داشتیم. بعضیها هستههای خرما را روی زمین بتنی میساییدند و تسبیح میساختند.
هستههای خرما که خشک میشدند ترک میخوردند. آنها را در روغن نباتی، که از آشپزخانه میگرفتند، حسابی چرب میکردند که ترک نخورند.
از تکههای سیم خاردار چیزی شبیه مته ساخته بودند و هستهها را سوراخ میکردند.
به مرور هنر و تجربه بچهها بیشتر شد. بعضیها سنگها را یکدست میساییدند و تسبیح سنگی میساختند.
بعضی ها هم مثل تسبیح شاهمقصود، از ریز به درشت. سنگها را با آن متههای دستساز سوراخ میکردند. گاهی هنگام سوراخ کردن، سنگها میشکستند.
این تسبیحهای دستساز خیلی گران بودند.
عراقیها هم مشتری این هنرهای دستی بودند. سیگار میدادند و این کارهای هنری را میخریدند، تسبیح سنگی به قیمت ده بسته سیگار فروخته میشد.
یک بار بن ماهانه را با تاخیر دادند، شاید بیست روز تاخیر. آن ماه بود که سیگاریها خیلی خمار شده بودند. قیمت سیگار خیلی بالا رفته بود، یک جفت دمپایی نو به بهای یک نخ سیگار!
#دكترعلي_كاظمي_مقدم
🎀تشنه حقيقت 🎀
@bahag 👈
.