🌴 کانال عاشقان امام حُسِین (ع)🌴
260 subscribers
34.3K photos
29.7K videos
279 files
3.01K links
السلام و علیک یا اباعبدالله الحُسِین🖤
در آرزوی حرم تو چشم تر دارم
تو را ز جان خود ارباب دوست تر دارم

https://t.me/Ashegan_Emam_hussein

#آیدی_مدیر_کانال

@sardaredelha59
Download Telegram
به‌مناسبت #سالروز_تخریب_بقیع
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح

اگرچه گرد نشسته به دامن حرمش
ستاره می‌شکفد از غبار هر قدمش

نسیم می‌رود از صحن او به سوی بهشت
که عطر فاطمه دارد نسیم صبحدمش

حسن کلام بزرگی‌ست، فهم ناقص ما،
چه درک می‌کند از جایگاه محترمش

کسی که دامن او را گرفته می‌داند
امید می‌چکد از دست‌های با کرمش

به نام فاطمه پیوند خورده نام حسن
به داغ فاطمه پیوند خورده است غمش

خیال کرده حرم را خراب کرده، بگو:
بیا ببین که دل شیعیان شده حرمش

هشتم شوال داغ بزرگ تخریب قبور ائمه معصومین بقیع تسلیت باد
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت

نشستم گوشه‌ای از سفره‌ی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت

به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را
تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت

کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت

دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمة للعالمین واشد به تحسینت

تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت

معز المؤمنین خواندن، مذل المؤمنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت_

برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون!
که می‌چینند مضمون، آسمان‌ها از مضامینت

بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت

خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفینت

بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت

تورا پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت

درون خانه هم مَحرم نمی‌بینی تحمل کن
که می‌خواهند، ای تنها‌ترین تنها‌تر از اینت

تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت

از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت

سر راهت می‌آمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت

برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت

به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه می‌شد مثل مادر نیمه‌ی شب بود تدفینت

صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت

هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جانِ شیرینت

کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت

دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفره‌ی همواره رنگینت