#حضرت_زینب #مصائب شام..💔😭
#کوفه که شهر #علی بود #چنان کرد با من!
#وای از شام که #بغض پدرم را دارند..😞😭
#سرهرکوچه #معطل شده ام،#خسته شدم...😭😭
#چشمشان کور! همه #قصد #تماشا دارند!😞😭
#سر بازار که #رفتیم سرم داد زدند...😞😭
#ای ابالفضل بیا! نیت #دعوا دارند!
#جگرم سوخت #زمانیکه #رقیه میگفت
#عمه جان!اینهمه #دختر همه #بابا دارند
😭😭
#دخترانی که پس پرده #عصمت بودند..
#بعد تو در وسط #مجلس می جا دارند!💔😭😭😭
#کوفه که شهر #علی بود #چنان کرد با من!
#وای از شام که #بغض پدرم را دارند..😞😭
#سرهرکوچه #معطل شده ام،#خسته شدم...😭😭
#چشمشان کور! همه #قصد #تماشا دارند!😞😭
#سر بازار که #رفتیم سرم داد زدند...😞😭
#ای ابالفضل بیا! نیت #دعوا دارند!
#جگرم سوخت #زمانیکه #رقیه میگفت
#عمه جان!اینهمه #دختر همه #بابا دارند
😭😭
#دخترانی که پس پرده #عصمت بودند..
#بعد تو در وسط #مجلس می جا دارند!💔😭😭😭