#امیرالمومنین_ع_مدح_و_ولادت
خورشید ز شهر مکّه چون سر میزد
در سینه، کبوتر دلم پَر میزد
وقتی به حریم کعبه رفتم، دیدم
هستی درِ خانهٔ علی، در میزد
یا مولا امیرالمومنین علی علیه السلام مددی
خورشید ز شهر مکّه چون سر میزد
در سینه، کبوتر دلم پَر میزد
وقتی به حریم کعبه رفتم، دیدم
هستی درِ خانهٔ علی، در میزد
یا مولا امیرالمومنین علی علیه السلام مددی
#امیرالمومنین_ع_مدح
مولای ما نمونهی دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشتهست
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینهای برای پیمبر نداشتهست
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی درِ دیگر نداشتهست
طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشتهست
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود،
یا جبرئیل واژهی بهتر نداشتهست
چون روز روشن است که در جهل گمشدهست
هرکس که ختم نادعلی بر نداشتهست
::
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست، برابر نداشتهست
مولای ما نمونهی دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشتهست
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینهای برای پیمبر نداشتهست
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی درِ دیگر نداشتهست
طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشتهست
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود،
یا جبرئیل واژهی بهتر نداشتهست
چون روز روشن است که در جهل گمشدهست
هرکس که ختم نادعلی بر نداشتهست
::
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست، برابر نداشتهست
#امیرالمومنین_ع_مدح
تشنه ام تشنه ی شراب توام
من خرابم اگر خراب توام
مایه ی افتخار من هستی
گرچه من مایه ی عذاب توام
با همه جز تو بی حساب شدم
به امیدی که در حساب توام
باز هم می دهم سلام به تو
باز هم سر خوش از جواب توام
از ازل تو ابوتراب منی
تا ابد ذره ای تراب توام
خطبه های توخط به خط اعجاز
عاجزم عاجز از خطاب توام
واژه ای دست پا شکسته ام
خط خطی هایی از کتاب توام
"مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی"
تشنه ام تشنه ی شراب توام
من خرابم اگر خراب توام
مایه ی افتخار من هستی
گرچه من مایه ی عذاب توام
با همه جز تو بی حساب شدم
به امیدی که در حساب توام
باز هم می دهم سلام به تو
باز هم سر خوش از جواب توام
از ازل تو ابوتراب منی
تا ابد ذره ای تراب توام
خطبه های توخط به خط اعجاز
عاجزم عاجز از خطاب توام
واژه ای دست پا شکسته ام
خط خطی هایی از کتاب توام
"مست مست از شراب لم یزلی
سرخوشم سرخوش از ولای علی"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#امیرالمومنین_ع_مدح
دوست دارم خاک باشم در قدمهای علی
تا کنم در رهگذار او تماشای علی
دوست دارم اشک باشم، چشمهچشمه جوبهجو
تاکه قطره قطره اُفتم در قدمهای علی
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو
سرنهم مثل نسیمِ صبح، بر پای علی
دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق
پَر زنم تا گلشن سبز و دلآرای علی
دوست دارم گوش باشم تا به بزم انس او
بشنوم از دوستانش صوت آوای علی
دوست دارم چشم باشد عضوعضوم تا مگر
وقت جان دادن ببینم روی زیبای علی
دوست دارم شمع باشم تا بسوزم روز و شب
گاه با یاد علی، گاهی به زهرای علی
دوست دارم دست مارا او بگیرد روز حشر
نامهی اعمال ما باشد به امضای علی
دوست دارم ای «وفایی» روزِ سخت واپسین
عروة الوُثقای ما باشد تولای علی
دوست دارم خاک باشم در قدمهای علی
تا کنم در رهگذار او تماشای علی
دوست دارم اشک باشم، چشمهچشمه جوبهجو
تاکه قطره قطره اُفتم در قدمهای علی
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو
سرنهم مثل نسیمِ صبح، بر پای علی
دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق
پَر زنم تا گلشن سبز و دلآرای علی
دوست دارم گوش باشم تا به بزم انس او
بشنوم از دوستانش صوت آوای علی
دوست دارم چشم باشد عضوعضوم تا مگر
وقت جان دادن ببینم روی زیبای علی
دوست دارم شمع باشم تا بسوزم روز و شب
گاه با یاد علی، گاهی به زهرای علی
دوست دارم دست مارا او بگیرد روز حشر
نامهی اعمال ما باشد به امضای علی
دوست دارم ای «وفایی» روزِ سخت واپسین
عروة الوُثقای ما باشد تولای علی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#امیرالمومنین_ع_مدح
مگر مولا بپرسد از کرم حال موالی را
که غیر از او نمیگیرد کسی دستان خالی را
کسی جز او نمیگیرد سراغ دردمندان را
کسی جز او نمیفهمد چنین افسردهحالی را
اگر دست کرم را وا کند، انگشتر لطفش
گشاید برخلایق باب فضل لایزالی را
نگاه مهر او بارانی از جود و کرم دارد
ببارد گر به ما، پایان دهد این خشکسالی را
نمیگنجد مضامینش به شعر شاعران، آری
صفاتش برده بیرون از تصورها تعالی را
علی علم است، یا حلم است، یا فضل است، یا عدل است
چه تمثیلی سزاوار آید این حد، بی مثالی را
ولی و والی و والا، علی و عالی و اعلا
که دارد غیر مولا اینچنین اوصاف عالی را؟
علی حق است حقی آنچنان واضح، که خورشیدش
فروزان کرده مثل روز، روشن این حوالی را
میان صحن، رو در روی ایوان از علی گفتن
خدا از ما نگیرد لطف این نازکخیالی را
به وقت مرگ چون میآید او، خوش باد جان دادن
بیا ای مرگ و از ما بر نگیر این نیکفالی را
مگر مولا بپرسد از کرم حال موالی را
که غیر از او نمیگیرد کسی دستان خالی را
کسی جز او نمیگیرد سراغ دردمندان را
کسی جز او نمیفهمد چنین افسردهحالی را
اگر دست کرم را وا کند، انگشتر لطفش
گشاید برخلایق باب فضل لایزالی را
نگاه مهر او بارانی از جود و کرم دارد
ببارد گر به ما، پایان دهد این خشکسالی را
نمیگنجد مضامینش به شعر شاعران، آری
صفاتش برده بیرون از تصورها تعالی را
علی علم است، یا حلم است، یا فضل است، یا عدل است
چه تمثیلی سزاوار آید این حد، بی مثالی را
ولی و والی و والا، علی و عالی و اعلا
که دارد غیر مولا اینچنین اوصاف عالی را؟
علی حق است حقی آنچنان واضح، که خورشیدش
فروزان کرده مثل روز، روشن این حوالی را
میان صحن، رو در روی ایوان از علی گفتن
خدا از ما نگیرد لطف این نازکخیالی را
به وقت مرگ چون میآید او، خوش باد جان دادن
بیا ای مرگ و از ما بر نگیر این نیکفالی را