Arrt_Cafe | آرت کافه
ولادیمیر مایاکوفسکی (1893_1930) @Arrt_Cafe
درختی بودم
که خُنکای سایهاش
روزی
مأمن تو بود،
سرنوشتام بود
که بریده شوم
و چوبِ ضخیمام
کاغذی مرغوب شود
و با دستانِ تو، بدل به قایقی گردد
که در هوای توفانیِ دوست داشتنات
نابود شد
این
سرنوشتِ درختی تنهاست
که روزگاری با هیچ بلایی خم نمیشد
ولی اکنون
به سادهترین شکلِ ممکن
مُچاله شده است.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@Arrt_Cafe
درختی بودم
که خُنکای سایهاش
روزی
مأمن تو بود،
سرنوشتام بود
که بریده شوم
و چوبِ ضخیمام
کاغذی مرغوب شود
و با دستانِ تو، بدل به قایقی گردد
که در هوای توفانیِ دوست داشتنات
نابود شد
این
سرنوشتِ درختی تنهاست
که روزگاری با هیچ بلایی خم نمیشد
ولی اکنون
به سادهترین شکلِ ممکن
مُچاله شده است.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@Arrt_Cafe
Arrt_Cafe | آرت کافه
ولادیمیر مایاکوفسکی (1893_1930) @Arrt_Cafe
ماریا
میترسم از یاد ببرم اسمات را
بهسان شاعران
که میترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب
آن کلمه را
که مینماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمات را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمات را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمات را
بدانسان که سربازی
جنگاش درهم شکسته
بیکس و بیمصرف
پاس میدارد
تنها پای برجای ماندهاش را...
ماریا
مرا نمیخواهی؟
مرا نمیخواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبام را
با درد و با اندوه
آنسان که سگی
باز میکشد تا لانه
اشکریزان
پایاش را
که از جا کنده است قطار.....
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@Arrt_Cafe
ماریا
میترسم از یاد ببرم اسمات را
بهسان شاعران
که میترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب
آن کلمه را
که مینماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمات را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمات را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمات را
بدانسان که سربازی
جنگاش درهم شکسته
بیکس و بیمصرف
پاس میدارد
تنها پای برجای ماندهاش را...
ماریا
مرا نمیخواهی؟
مرا نمیخواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبام را
با درد و با اندوه
آنسان که سگی
باز میکشد تا لانه
اشکریزان
پایاش را
که از جا کنده است قطار.....
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@Arrt_Cafe