#برهان_نظم
ساده ترین اشکال برهان نظم
اولین چیزی که در برابر بیخدایان به یاد خداباوران می رسد همین مساله نظم جهان و ناظم است ولی مسائل و پیش آمدهای بعدی آن را به نظر نمی آورند.
گویا تنها تا اینجا اجازه دارند یا بلدند فکر کنند.
از سایر ایرادهای سخت تراین برهان که بگذریم، به سادگی به نظر یک ذهن باز خواهد رسید که مگر میشود با مطالعه جهان، قوانین و معیارهای مرتبط با نظم را استنباط کرد و سپس همان قوانین را در رابطه با همان جهان معیار قرار داد؟
این مانند اینست که شما با مطالعه خط کشتان بفهمید که خط کش یعنی یک قطه که 20 عدد بزرگ دارد و بین هر دام از آنها 10 عدد کوچکتر هست⚛
ادامه مطلب:
http://en.iraaaas.com/?p=7610
ساده ترین اشکال برهان نظم
اولین چیزی که در برابر بیخدایان به یاد خداباوران می رسد همین مساله نظم جهان و ناظم است ولی مسائل و پیش آمدهای بعدی آن را به نظر نمی آورند.
گویا تنها تا اینجا اجازه دارند یا بلدند فکر کنند.
از سایر ایرادهای سخت تراین برهان که بگذریم، به سادگی به نظر یک ذهن باز خواهد رسید که مگر میشود با مطالعه جهان، قوانین و معیارهای مرتبط با نظم را استنباط کرد و سپس همان قوانین را در رابطه با همان جهان معیار قرار داد؟
این مانند اینست که شما با مطالعه خط کشتان بفهمید که خط کش یعنی یک قطه که 20 عدد بزرگ دارد و بین هر دام از آنها 10 عدد کوچکتر هست⚛
ادامه مطلب:
http://en.iraaaas.com/?p=7610
#برهان_نظم
برای اینکه جهان منظم خوانده شود باید هدفی برای جهان در نظر گرفته شود، در نتیجه این مسئله پیش می آید که هدف جهان چیست؟
ممکن است خداباوران در پاسخ به این پرسش اهداف مختلفی را مطرح کنند، اما مطرح کردن و مدعی شدن تنها کافی نیست بلکه آنها باید چنین اهدافی را اثبات نیز بکنند. حال کسانی که خود درون جهان زندگی میکنند و تنها قسمت بسیار بسیار کمی از جهان را مشاهده کرده اند چگونه میتوانند حکمی کلی درباره جهان صادر کنند و بگویند که جهان فلان هدف را دنبال میکند؟
روشن است که اثبات هدفمند بودن جهان بعنوان یک کل، مسئله ای اثبات پذیر نیست و خداباوران تنها از روی ایمان به باورهای دینیشان به چنین اهدافی معتقدند. از این گذشته وجود هدف بدون وجود علت فاعلی محال است بنابر این خداباوران باهدفمند در نظر گرفتن جهان مغلطه توسل به مطلوب را مرتکب میشوند یعنی آنچه را قرار است اثبات کنند مسلم فرض میکنند و سپس تحصیل حاصل میکنند.
اغلب اهدافی که معمولاً خداباوران برای جهان ذکر میکنند اهدافی Anthropocentric هستند، یعنی به باورهای باستانی باز میگردند که در آنها انسان محور کائنات بشمار میرفته است و جهان برای او آفریده شده است، چنین دیدگاهی البته با انقلاب کپرنیکوسی-کشف مرکزیت خورشید در منظومه شمسی که مرکزیت زمین را منتفی ساخت و همچنین نظریه فرگشت که مرکزیت انسان را در میان جانداران به نظر خداباوران بر میدارد دیگر وجود ندارد و باور داشتن به این باورهای باستانی تنها نشان از ناآگاهی و و تنبلی فکری این باورمندان دارد.
نکته ی دیگر این است که منظم بودن اجزاء منظم بودن کل را نتیجه نمیدهد.
از بسیاری از افراد شنیده میشود که به اجزاء جهان اشاره میکنند و میگویند که این اجزاء منظم هستند، سپس نتیجه میگیرند که خود جهان بعنوان یک کل نیز منظم است. کسانی که اینگونه تفکر میکنند در واقعه دچار مغلطه ترکیب (Fallacy of composition) میشوند، زیرا از روی ویژگیهای اجزاء یک کل نمیتوان نتیجه گرفت که خود آن کل نیز همان ویژگی ها را دارد و برعکس⚛
برای اینکه جهان منظم خوانده شود باید هدفی برای جهان در نظر گرفته شود، در نتیجه این مسئله پیش می آید که هدف جهان چیست؟
ممکن است خداباوران در پاسخ به این پرسش اهداف مختلفی را مطرح کنند، اما مطرح کردن و مدعی شدن تنها کافی نیست بلکه آنها باید چنین اهدافی را اثبات نیز بکنند. حال کسانی که خود درون جهان زندگی میکنند و تنها قسمت بسیار بسیار کمی از جهان را مشاهده کرده اند چگونه میتوانند حکمی کلی درباره جهان صادر کنند و بگویند که جهان فلان هدف را دنبال میکند؟
روشن است که اثبات هدفمند بودن جهان بعنوان یک کل، مسئله ای اثبات پذیر نیست و خداباوران تنها از روی ایمان به باورهای دینیشان به چنین اهدافی معتقدند. از این گذشته وجود هدف بدون وجود علت فاعلی محال است بنابر این خداباوران باهدفمند در نظر گرفتن جهان مغلطه توسل به مطلوب را مرتکب میشوند یعنی آنچه را قرار است اثبات کنند مسلم فرض میکنند و سپس تحصیل حاصل میکنند.
اغلب اهدافی که معمولاً خداباوران برای جهان ذکر میکنند اهدافی Anthropocentric هستند، یعنی به باورهای باستانی باز میگردند که در آنها انسان محور کائنات بشمار میرفته است و جهان برای او آفریده شده است، چنین دیدگاهی البته با انقلاب کپرنیکوسی-کشف مرکزیت خورشید در منظومه شمسی که مرکزیت زمین را منتفی ساخت و همچنین نظریه فرگشت که مرکزیت انسان را در میان جانداران به نظر خداباوران بر میدارد دیگر وجود ندارد و باور داشتن به این باورهای باستانی تنها نشان از ناآگاهی و و تنبلی فکری این باورمندان دارد.
نکته ی دیگر این است که منظم بودن اجزاء منظم بودن کل را نتیجه نمیدهد.
از بسیاری از افراد شنیده میشود که به اجزاء جهان اشاره میکنند و میگویند که این اجزاء منظم هستند، سپس نتیجه میگیرند که خود جهان بعنوان یک کل نیز منظم است. کسانی که اینگونه تفکر میکنند در واقعه دچار مغلطه ترکیب (Fallacy of composition) میشوند، زیرا از روی ویژگیهای اجزاء یک کل نمیتوان نتیجه گرفت که خود آن کل نیز همان ویژگی ها را دارد و برعکس⚛
#برهان_نظم
پنج دلیل برای اینکه چرا مردم به برهان نظم روی آورده اند
نخست اینکه برهان نظم ساده است
برهان نظم روشی ساده است برای پاک کردن صورت مسئله. آدمی موجودی است بسیار پرسشگر و کنجکاو، انسانها از زمانی که روی کره زمین پیدا شده اند همواره به دنبال یافتن «علت ها» بوده اند، و میخواسته اند علت هر چیزی را بدانند و تا یافتن علت واقعی یک چیز آرام و قرار نداشته اند، اما روشی بوجود آمد که به انسانها کمک کرد به آرامشی کاذب در این مواقع برسند، و آن روش این بود که آنها خدا را بعنوان علت هر چیزی که علتش را نمیدانستند انتخاب کردند و این ساده ترین راه بود برای کنار گذاشتن سوالهای اساسی. برای نمونه در ذهن انسان باستانی همواره این پرسش وجود داشته است که علت رعد و برق چیست؟ چه پاسخی ساده تر و قانع کننده تر از این برای وی وجود داشته است که رعد و برق نشانه خشم خدایان است؟ آری بسیاری از انسانها پاسخ های ساده را دوست دارند و حتی پاسخ ساده اما غلط را به پاسخ درست ولی پیچیده ترجیح میدهند و از دلایل گسترش برهان نظم همین سادگی اش است.
دلیل دوم شهودی بودن.
برهان شهودی برهانی است که نیاز به شهادت (دیدن یا حس کردن) دارد. بر خلاف براهینی همچون براهین وجودی انسلم، امکان و وجوب، صدیقین، کیهانشناسی، حرکت، اخلاقی و سایر براهین که اکثراً تنها جنبه نظری دارند و در بیشتر مواقع نیازی به تجربه و شهود ندارند، تقریرهایی از برهان نظم کاملاً مبتنی بر شهود هستند...
⚛ @AndisheKonim
ادامه مطلب :👇
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fen.iraaaas.com%2F%3Fp%3D8512&rhash=3999e7a0fe3cd7
پنج دلیل برای اینکه چرا مردم به برهان نظم روی آورده اند
نخست اینکه برهان نظم ساده است
برهان نظم روشی ساده است برای پاک کردن صورت مسئله. آدمی موجودی است بسیار پرسشگر و کنجکاو، انسانها از زمانی که روی کره زمین پیدا شده اند همواره به دنبال یافتن «علت ها» بوده اند، و میخواسته اند علت هر چیزی را بدانند و تا یافتن علت واقعی یک چیز آرام و قرار نداشته اند، اما روشی بوجود آمد که به انسانها کمک کرد به آرامشی کاذب در این مواقع برسند، و آن روش این بود که آنها خدا را بعنوان علت هر چیزی که علتش را نمیدانستند انتخاب کردند و این ساده ترین راه بود برای کنار گذاشتن سوالهای اساسی. برای نمونه در ذهن انسان باستانی همواره این پرسش وجود داشته است که علت رعد و برق چیست؟ چه پاسخی ساده تر و قانع کننده تر از این برای وی وجود داشته است که رعد و برق نشانه خشم خدایان است؟ آری بسیاری از انسانها پاسخ های ساده را دوست دارند و حتی پاسخ ساده اما غلط را به پاسخ درست ولی پیچیده ترجیح میدهند و از دلایل گسترش برهان نظم همین سادگی اش است.
دلیل دوم شهودی بودن.
برهان شهودی برهانی است که نیاز به شهادت (دیدن یا حس کردن) دارد. بر خلاف براهینی همچون براهین وجودی انسلم، امکان و وجوب، صدیقین، کیهانشناسی، حرکت، اخلاقی و سایر براهین که اکثراً تنها جنبه نظری دارند و در بیشتر مواقع نیازی به تجربه و شهود ندارند، تقریرهایی از برهان نظم کاملاً مبتنی بر شهود هستند...
⚛ @AndisheKonim
ادامه مطلب :👇
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fen.iraaaas.com%2F%3Fp%3D8512&rhash=3999e7a0fe3cd7
در رد #برهان #علیت (بخش نخست)
نویسنده: امین قضایی
برهان علیت یک برهان قدیمی فلسفی است که بارها از زبان فیلسوفان مختلف به شکل های مختلف (از اسپینوزا گرفته تا لایبنیتس و البته در فلسفه اسلامی) تکرار شده است. نسخه فلسفه اسلامی آن به شکل زیر است:
1. وجود هرچیزی یا ممکن است یا واجب یا ممتنع. یعنی یا می تواند بوجود آید (ممکن الوجود). یا حتما باید وجود داشته باشد(واجب الوجود) یا حتما نباید وجود داشته باشد (ممتنع الوجود).
2. ترجیح لامرجح محال است. فریب ظاهر این عبارت مغلق را نخورید. منظور این است که اگر چیزی هست حتما دلیلی برای آن وجود دارد. یعنی اگر دو گزاره x موجود است و x ناموجود است را در نظر بگیریم، امکان ندارد که بدون هیچ دلیلی یکی از این دو شق ممکن درست باشد یا تحقق یافته باشد. یعنی ترجیحی بین این دو شق بدون وجود یک مرجح بیرونی صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، حتما دلیل و علتی وجود دارد که x موجود است یا موجود نیست.
3. پس هر چیزی که ما در جهان خارج می بینیم باید علتی داشته باشد، اگر واجب الوجود باشد، علتش خودش هست، و اگر ممکن الوجود پس علتش را باید در چیز دیگری بجوییم.
4. اگر علت معلول خودش باشد پس واجب الوجود است و مطلوب ما ثابت شده است. اگر ممکن الوجود است، پس علتش چیز دیگری است و ان چیز هم باز همین دو حالت را دارد یعنی باز یا علت دیگری دارد یا علتش خودش هست.
5. تسلسل علل محال است یعنی این سلسله علل نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد و همچنین دور نیز محال است یعنی امکان ندارد که این زنجیره علل به علتی ختم شود که خودش هم معلول اولی باشد. پس حتما علت العلل یا واجب الوجودی هست که خودش علت خودش هست. پس وجود واجب الوجود ثابت می شود.
در ادامه، به شکل های مختلف و البته عجیب و بدون هیچ قدرت اقناعی، تلاش می شود که نشان داده شود که این واجب الوجود یکی است، بی نهایت است و همان خدا است.
این برهان در واقع بسیار ضعیف است. اول از همه این برهان اثبات وجود خدا نیست بلکه صرفا اثبات وجود یک علت اولیه است. یعنی به سادگی بیان اینکه هرجا یک زنجیره علت دیدید، پس باید یک علت اولیه باشد که خودش علت خودش هست. این علت اولیه هرچیزی می تواند باشد: کسی می تواند آنرا جوهر مادی جهان بداند، بیگ بنگ بداند، یا فضا و زمان یا هرچیز دیگری. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما تصور کنیم علت اولیه خدا یعنی یک موجود آگاه و شعورمند و بیکران هست. ممکن است چندین علت اولیه وجود داشته باشد بدون اینکه برهم کنشی بین آنها باشد. به هیچ عنوان، چنین روند استدلالی، به معنای اثبات وجود خدا به عنوان یک موجود آگاه، هوشمند و آفریننده و کسی که جهان را اداره می کند، نیست.
اما همین برهان هم از بنیان غلط است. بند بند آن واجد اشکال است. اول از همه همانطور که هیوم و کانت نشان داده اند، علیت یک رابطه کاملا ذهنی (یا سوبژکتیو) است که ذهن ما بین چیزها برقرار می کند. الزاما در جهان خارج روابط علی-معلولی بین چیزها برقرار نیست. اما بیایید فلسفه مدرن را کنار بگذاریم و چارچوب فکری فلسفه ارسطوکه پشتوانه این برهان هست را بپذیریم.
حتی براساس چارچوب فلسفه ارسطویی، این برهان غلط است. علل نزد ارسطو چهارگانه هستند: علل مادی، صوری، غایی و فاعلی. خدا نمی تواند علت صوری باشد، یعنی صرفا شکل و ظاهر اشیا و مواد باشد، چنین چیزی برای خداباوران پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر علت غایی، چیزی هست که هنوز بوجود نیامده است و بنابراین خداپرستان نمی توانند بپذیرند که خدا فقط علت غایی است. خداپرستان همچنین نمی توانند خدا را علت مادی بدانند، چون معتقدند خدا غیرمادی است. همچنین نزد ارسطو ماده منفعل و فاقد شعور است. این چیزی نیست که خدا پرستان بخواهند بپذیرند. پس آیا خدا علت فاعلی است. علت فاعلی با تصور خداباوران جور در می آید چون خدا را آفریننده جهان می دانند. اما مشکل اینجاست که علت فاعلی می تواند بعد از بوجود آوردن معلول خودش از بین رفته باشد (مثلا کسی که درختی را کاشته و خودش سالها پیش مرده است). همچنین علت فاعلی، یک علت در زمانی است و اگر رابطه علت و معلول واجد رابطه تقدم و تاخر زمانی باشد، پس جهان را خود می توان ازلی دانست و فرض محال بودن تسلسل غلط است.
بخش دوم و پایانی در ادامه...
⚛ @AndisheKonim
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
نویسنده: امین قضایی
برهان علیت یک برهان قدیمی فلسفی است که بارها از زبان فیلسوفان مختلف به شکل های مختلف (از اسپینوزا گرفته تا لایبنیتس و البته در فلسفه اسلامی) تکرار شده است. نسخه فلسفه اسلامی آن به شکل زیر است:
1. وجود هرچیزی یا ممکن است یا واجب یا ممتنع. یعنی یا می تواند بوجود آید (ممکن الوجود). یا حتما باید وجود داشته باشد(واجب الوجود) یا حتما نباید وجود داشته باشد (ممتنع الوجود).
2. ترجیح لامرجح محال است. فریب ظاهر این عبارت مغلق را نخورید. منظور این است که اگر چیزی هست حتما دلیلی برای آن وجود دارد. یعنی اگر دو گزاره x موجود است و x ناموجود است را در نظر بگیریم، امکان ندارد که بدون هیچ دلیلی یکی از این دو شق ممکن درست باشد یا تحقق یافته باشد. یعنی ترجیحی بین این دو شق بدون وجود یک مرجح بیرونی صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، حتما دلیل و علتی وجود دارد که x موجود است یا موجود نیست.
3. پس هر چیزی که ما در جهان خارج می بینیم باید علتی داشته باشد، اگر واجب الوجود باشد، علتش خودش هست، و اگر ممکن الوجود پس علتش را باید در چیز دیگری بجوییم.
4. اگر علت معلول خودش باشد پس واجب الوجود است و مطلوب ما ثابت شده است. اگر ممکن الوجود است، پس علتش چیز دیگری است و ان چیز هم باز همین دو حالت را دارد یعنی باز یا علت دیگری دارد یا علتش خودش هست.
5. تسلسل علل محال است یعنی این سلسله علل نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد و همچنین دور نیز محال است یعنی امکان ندارد که این زنجیره علل به علتی ختم شود که خودش هم معلول اولی باشد. پس حتما علت العلل یا واجب الوجودی هست که خودش علت خودش هست. پس وجود واجب الوجود ثابت می شود.
در ادامه، به شکل های مختلف و البته عجیب و بدون هیچ قدرت اقناعی، تلاش می شود که نشان داده شود که این واجب الوجود یکی است، بی نهایت است و همان خدا است.
این برهان در واقع بسیار ضعیف است. اول از همه این برهان اثبات وجود خدا نیست بلکه صرفا اثبات وجود یک علت اولیه است. یعنی به سادگی بیان اینکه هرجا یک زنجیره علت دیدید، پس باید یک علت اولیه باشد که خودش علت خودش هست. این علت اولیه هرچیزی می تواند باشد: کسی می تواند آنرا جوهر مادی جهان بداند، بیگ بنگ بداند، یا فضا و زمان یا هرچیز دیگری. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما تصور کنیم علت اولیه خدا یعنی یک موجود آگاه و شعورمند و بیکران هست. ممکن است چندین علت اولیه وجود داشته باشد بدون اینکه برهم کنشی بین آنها باشد. به هیچ عنوان، چنین روند استدلالی، به معنای اثبات وجود خدا به عنوان یک موجود آگاه، هوشمند و آفریننده و کسی که جهان را اداره می کند، نیست.
اما همین برهان هم از بنیان غلط است. بند بند آن واجد اشکال است. اول از همه همانطور که هیوم و کانت نشان داده اند، علیت یک رابطه کاملا ذهنی (یا سوبژکتیو) است که ذهن ما بین چیزها برقرار می کند. الزاما در جهان خارج روابط علی-معلولی بین چیزها برقرار نیست. اما بیایید فلسفه مدرن را کنار بگذاریم و چارچوب فکری فلسفه ارسطوکه پشتوانه این برهان هست را بپذیریم.
حتی براساس چارچوب فلسفه ارسطویی، این برهان غلط است. علل نزد ارسطو چهارگانه هستند: علل مادی، صوری، غایی و فاعلی. خدا نمی تواند علت صوری باشد، یعنی صرفا شکل و ظاهر اشیا و مواد باشد، چنین چیزی برای خداباوران پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر علت غایی، چیزی هست که هنوز بوجود نیامده است و بنابراین خداپرستان نمی توانند بپذیرند که خدا فقط علت غایی است. خداپرستان همچنین نمی توانند خدا را علت مادی بدانند، چون معتقدند خدا غیرمادی است. همچنین نزد ارسطو ماده منفعل و فاقد شعور است. این چیزی نیست که خدا پرستان بخواهند بپذیرند. پس آیا خدا علت فاعلی است. علت فاعلی با تصور خداباوران جور در می آید چون خدا را آفریننده جهان می دانند. اما مشکل اینجاست که علت فاعلی می تواند بعد از بوجود آوردن معلول خودش از بین رفته باشد (مثلا کسی که درختی را کاشته و خودش سالها پیش مرده است). همچنین علت فاعلی، یک علت در زمانی است و اگر رابطه علت و معلول واجد رابطه تقدم و تاخر زمانی باشد، پس جهان را خود می توان ازلی دانست و فرض محال بودن تسلسل غلط است.
بخش دوم و پایانی در ادامه...
⚛ @AndisheKonim
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
نکاتی در رد #برهان_نظم
🔻این برهان با تقریرهای مختلفش قصد دارد بگوید در جهان به نحو کلی و یا در هر پدیده به نحو مجزا نظم وجود دارد و از این رهگذر اثبات کند که چون هر نظمی، ناظمی دارد لذا برای جهان نیز ناظمی هست و این ناظم هم همان خداست.
[ادعای نظم در سراسر جهان، امری غیریقینی است مگر اینکه با توجه به ابهام در تعریف نظم، آن را تعمیم دهیم]
این برهان عامه فهم است به همین خاطر به نحو وسیع به کار گرفته می شود گرچه اشکالات فراوانی دارد که باعث شده است که حتی بعض الهیون از جمله آقایان جوادی آملی و مطهری آن را کافی برای اثبات خدا ندانند.
در اینجا فهرستوار به بعضی نقدهای وارد بر برهان نظم اشاره میکنیم:
🔸اشکال اول
اول اینکه نظم یک معقول ثانی فلسفی است و به فاعل نیاز ندارد. مفاهیمی مثل علت، وحدت، کثرت و... مفاهیم ثانوی فلسفی هستند که از اشیاء انتزاع می شوند و به نحو مجزا فاعل نمی خواهد. مثلا شما چند چیز را به وجود می آورید. حال از آنها انتزاع کثرت می شود. این بدان معنا نیست که کثرت هم پدیدآورنده لازم داشته باشد.
🔸اشکال دوم
دوم اینکه بر فرض اثبات ناظم، نمی توان حکم کرد که ناظم طبیعت همان خدای مدنظر است. (مثلا از کجا معلوم خود این ناظم به ناظم دیگری نیاز نداشته باشد؟)
گفته اند که این برهان نمیگوید هر ناظمی، ناظم می خواهد، بلکه میگوید هر نظمی ناظم می خواهد.
در پاسخ می گوییم که خدا یا خودش موجودی منظم است و یا نیست. اگر منظم است که ناظم می خواهد. اگر نامنظم است پس چگونه نامنظم، منظم را پدید آورده؟
گویند که خدا نه منظم است و نه نامنظم بلکه بسیط است و اصلا اجزاء ندارد.
در پاسخ گوییم: چگونه از چیزی بسیط که یکدست و بی اجزاست (که البته درک موجود بسیط از معضلات است) چیزی مرکب و ذو اجزاء پدید آمده؟
🔸اشکال سوم
سوم اینکه به چه دلیلی نظم را باید با انسان محوری درک کرد؟ به عبارتی شاید از دید ناظر انسانی جهان منظم باشد و از دید ناظر دیگر، جهان نظمی نداشته باشد.
🔸اشکال چهارم
چهارم اینکه اگر پدیده های منظم اثبات ناظم میکنند پس پدیده های مغشوش هم باید رد ناظم کنند. چرا فقط نظم ها را می بینید و بی نظمی ها را خیر؟
اگر از سلامت و قوت جسم یک انسان، انتزاع نظم می کنید، چرا از بیماری و ضعف یک انسان، انتزاع بی نظمی نکنیم؟
گرچه پیروان برهان نظم اساساً بی نظمی را مفهومی بلامصداق می دانند.
اینکه دست روی هر پدیده ای بگذاریم و ادعا شود که منظم است یعنی هرپدیده هرجور باشد، منظم است پس اساسا نیازش به ناظم برای چیست؟
اگر زلزله ای نبود گفته می شد که دیدید زمین چه بستر آرامی برای ماست.
حال که زلزله هست میگویند دیدید چقدر زلزله منظم است.
خوب وقتی در هر حالتی هر پدیده ای را بتوان از آن انتزاع نظم کرد که دیگر وجود ناظم یک امر زائد خواهد بود. زیرا هر کنار هم قرار گرفتنی را نظم فرض کرده اند.
در براهین نظم هم دیده ایم که گویند اینکه هیچ معلولی از علت خود تخلف نمی کند یعنی منظم است. (نظم علّی و معلولی)
🔸پنجم اینکه این برهان مهارت و حکمت ازلی را اثبات نمیکند به عبارت دیگر نمی توان ادعا کرد که این جهان ثمره آزمون و خطای ناظم مفروض نباشد. زیرا برای اثبات ناظم باید ابتدا تا انتهای یک پدیدار را مشاهده کرد تا دید که آیا این پدیده خراب است یا خیر. فاسد می گردد یا خیر و...
شما با دیدن یک ساختمان در یک ساعت، نمی توانید به مهارت مهندس آن پی ببرید زیرا برای قضاوت درباره مهندسی خارق العاده یک ساختمان، باید چند سالی صبر کرد.
حال درباره جهان نیز زمانی میلیارد سالی نیاز داریم که کل عمر بشر به یک صدم آن هم نمی رسد.
🔸ششم اینکه نظم را به معنای حرکت اشیا به سمت هدف معین تعریف کرده اند (نظم غایت انگارانه). حال سوال این است که شما هدفمندی جهان را از کجا به دست آوردید که حال برای آن دعوی نظم دارید؟
ما برای هر موجودی، هدفی فرض گرفته ایم، حال اگر آن موجود، به گونه ای دیگر نیز بود، باز سیستم آن موجود را دارای هدفی می دانستیم.
مثلا هدف زلزله؟ هدف سیل ویرانگر؟ هدف طوفان ریزگردها؟ هدف پدیدارهای معلول و معیوب.
آیا اساساً معقول است که برای هر چیزی هدفی قرار دهیم؟ اینکه ما همواره چیزی را هدفدار میگیریم به معنای آن نیست که آن چیز واقعاً تابع هدف مفروض ذهن ماست.
⚛ @AndisheKonim
🔻این برهان با تقریرهای مختلفش قصد دارد بگوید در جهان به نحو کلی و یا در هر پدیده به نحو مجزا نظم وجود دارد و از این رهگذر اثبات کند که چون هر نظمی، ناظمی دارد لذا برای جهان نیز ناظمی هست و این ناظم هم همان خداست.
[ادعای نظم در سراسر جهان، امری غیریقینی است مگر اینکه با توجه به ابهام در تعریف نظم، آن را تعمیم دهیم]
این برهان عامه فهم است به همین خاطر به نحو وسیع به کار گرفته می شود گرچه اشکالات فراوانی دارد که باعث شده است که حتی بعض الهیون از جمله آقایان جوادی آملی و مطهری آن را کافی برای اثبات خدا ندانند.
در اینجا فهرستوار به بعضی نقدهای وارد بر برهان نظم اشاره میکنیم:
🔸اشکال اول
اول اینکه نظم یک معقول ثانی فلسفی است و به فاعل نیاز ندارد. مفاهیمی مثل علت، وحدت، کثرت و... مفاهیم ثانوی فلسفی هستند که از اشیاء انتزاع می شوند و به نحو مجزا فاعل نمی خواهد. مثلا شما چند چیز را به وجود می آورید. حال از آنها انتزاع کثرت می شود. این بدان معنا نیست که کثرت هم پدیدآورنده لازم داشته باشد.
🔸اشکال دوم
دوم اینکه بر فرض اثبات ناظم، نمی توان حکم کرد که ناظم طبیعت همان خدای مدنظر است. (مثلا از کجا معلوم خود این ناظم به ناظم دیگری نیاز نداشته باشد؟)
گفته اند که این برهان نمیگوید هر ناظمی، ناظم می خواهد، بلکه میگوید هر نظمی ناظم می خواهد.
در پاسخ می گوییم که خدا یا خودش موجودی منظم است و یا نیست. اگر منظم است که ناظم می خواهد. اگر نامنظم است پس چگونه نامنظم، منظم را پدید آورده؟
گویند که خدا نه منظم است و نه نامنظم بلکه بسیط است و اصلا اجزاء ندارد.
در پاسخ گوییم: چگونه از چیزی بسیط که یکدست و بی اجزاست (که البته درک موجود بسیط از معضلات است) چیزی مرکب و ذو اجزاء پدید آمده؟
🔸اشکال سوم
سوم اینکه به چه دلیلی نظم را باید با انسان محوری درک کرد؟ به عبارتی شاید از دید ناظر انسانی جهان منظم باشد و از دید ناظر دیگر، جهان نظمی نداشته باشد.
🔸اشکال چهارم
چهارم اینکه اگر پدیده های منظم اثبات ناظم میکنند پس پدیده های مغشوش هم باید رد ناظم کنند. چرا فقط نظم ها را می بینید و بی نظمی ها را خیر؟
اگر از سلامت و قوت جسم یک انسان، انتزاع نظم می کنید، چرا از بیماری و ضعف یک انسان، انتزاع بی نظمی نکنیم؟
گرچه پیروان برهان نظم اساساً بی نظمی را مفهومی بلامصداق می دانند.
اینکه دست روی هر پدیده ای بگذاریم و ادعا شود که منظم است یعنی هرپدیده هرجور باشد، منظم است پس اساسا نیازش به ناظم برای چیست؟
اگر زلزله ای نبود گفته می شد که دیدید زمین چه بستر آرامی برای ماست.
حال که زلزله هست میگویند دیدید چقدر زلزله منظم است.
خوب وقتی در هر حالتی هر پدیده ای را بتوان از آن انتزاع نظم کرد که دیگر وجود ناظم یک امر زائد خواهد بود. زیرا هر کنار هم قرار گرفتنی را نظم فرض کرده اند.
در براهین نظم هم دیده ایم که گویند اینکه هیچ معلولی از علت خود تخلف نمی کند یعنی منظم است. (نظم علّی و معلولی)
🔸پنجم اینکه این برهان مهارت و حکمت ازلی را اثبات نمیکند به عبارت دیگر نمی توان ادعا کرد که این جهان ثمره آزمون و خطای ناظم مفروض نباشد. زیرا برای اثبات ناظم باید ابتدا تا انتهای یک پدیدار را مشاهده کرد تا دید که آیا این پدیده خراب است یا خیر. فاسد می گردد یا خیر و...
شما با دیدن یک ساختمان در یک ساعت، نمی توانید به مهارت مهندس آن پی ببرید زیرا برای قضاوت درباره مهندسی خارق العاده یک ساختمان، باید چند سالی صبر کرد.
حال درباره جهان نیز زمانی میلیارد سالی نیاز داریم که کل عمر بشر به یک صدم آن هم نمی رسد.
🔸ششم اینکه نظم را به معنای حرکت اشیا به سمت هدف معین تعریف کرده اند (نظم غایت انگارانه). حال سوال این است که شما هدفمندی جهان را از کجا به دست آوردید که حال برای آن دعوی نظم دارید؟
ما برای هر موجودی، هدفی فرض گرفته ایم، حال اگر آن موجود، به گونه ای دیگر نیز بود، باز سیستم آن موجود را دارای هدفی می دانستیم.
مثلا هدف زلزله؟ هدف سیل ویرانگر؟ هدف طوفان ریزگردها؟ هدف پدیدارهای معلول و معیوب.
آیا اساساً معقول است که برای هر چیزی هدفی قرار دهیم؟ اینکه ما همواره چیزی را هدفدار میگیریم به معنای آن نیست که آن چیز واقعاً تابع هدف مفروض ذهن ماست.
⚛ @AndisheKonim
نکاتی در رد #برهان_حدوث
🔻این برهان بیان میکند که پدیده قبل از اینکه توسط علتش به وجود بیاید، نبوده و سپس «بود» شده است.
این استدلال توسط متکلمان ارائه شده و از سوی فلاسفه مورد انتقاد قرار گرفته است. بعدها فلاسفه، حدوث را پذیرفته و در ادبیات آنها نیز با مفهومی وسیع تر استفاده شده است.
🔸۱- مهم ترین اشکال این برهان، کافی نبودن این برهان برای اثبات خدای ادیان است. به دلیل این که پدیدآورنده اشیای طبیعی میتواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابراین تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بینیاز از غیر باشد، ختم نمیشود.
🔸۲- از سویی کیفیت خلقت در اینجا هم محل سوال و اشکال است. در بحث حرکت گفته می شود که چیزی که خود حرکت و تغییر ندارد چطور حرکت را به چیز دیگری اعطا میکند(طبق قاعده معطی).
حال اگر آنجا کسی حرکت را ذاتی ماده بداند دیگر اساساً حرکت اعطایی نیست و نیاز به حرکت دهنده خارجی ندارد.
به عبارت دیگر ممکن است کسی حرکت جوهری را قبول داشته باشد در این صورت صرف به وجود آمدن ماده کفایت میکند و اتصال حرکت جداگانه به ماده لازم نیست.
این مخلوقات از کجا سربرآوردند؟
🔸۳- اگر بگویید که خدا خودش جسم نیست اما مافوق جسم است و چون مافوق جسم است پس جسم را هم داراست.
اولا در بحث خلقت قرار نیست از خدا چیزی کم شود که حال فرض کنیم آیا خدا جسم است یا فوق جسم بلکه مدعیان خلقت میگویند که مخلوق با خدا یکی نیست.
اگر مراد این است که جسم محدود به ابعاد سه گانه است و خدا نامحدود که باید گفت چنین تحققی محال است و قائل شدن به چنین موجودی محذور عقلی دارد.
اگر مراد این است که خدا اصلا جسم نیست، این هم در آن اشکال است چرا که باید اثبات شود چگونه فاقد شی، معطی شی می شود.
اگر بگویید که درجه شدیدتر وجود است. این هم باطل است چون اولا وجود، تشکیک بردار نیست و ثانیاً چیزی به نام وجود نداریم بلکه ما هویات یا موجود داریم و کشاندن بحث به امور انتزاعی در اینجا ارزشی ندارد.
🔸۴- همچنین اگر مراد از وجود، ابحاث عرفانی و تجلیات باشد که ربطی به برهان حدوث ندارد.
🔸۵- اگر تغییر را دال بر حدوث بگیریم، خدا نیز حادث است چرا که او نیز دچار تغییر می شود. گاهی خلق میکند، گاهی معدوم، گاهی شاد و گاهی غمگین (ولو شادی و غمگینی خدا با انسان ها متفاوت باشد اما به هرحال تغییر است) زمانی نبی می فرستد، زمانی عذاب میکند.
اساسا هر فعلی ملازم یک تغییر در فاعل است.
🔸۶- خطای مهم دیگری که در این برهان است این است که وقتی هوا، طوفانی و گاه آرام می شود، دال بر حدوث حالات هواست، نه اینکه دلالت بر حدوث خود هوا کند. پس اینکه عالم متغیر است. دلیل بر این نیست که عالم حادث است. بلکه دال بر این است که حالات عالم حادث است و دم به دم عوض می شود. به عبارتی تحول ماهیت را نباید به تحول هستی یک شی نسبت داد.
⚛ @AndisheKonim
🔻این برهان بیان میکند که پدیده قبل از اینکه توسط علتش به وجود بیاید، نبوده و سپس «بود» شده است.
این استدلال توسط متکلمان ارائه شده و از سوی فلاسفه مورد انتقاد قرار گرفته است. بعدها فلاسفه، حدوث را پذیرفته و در ادبیات آنها نیز با مفهومی وسیع تر استفاده شده است.
🔸۱- مهم ترین اشکال این برهان، کافی نبودن این برهان برای اثبات خدای ادیان است. به دلیل این که پدیدآورنده اشیای طبیعی میتواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابراین تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بینیاز از غیر باشد، ختم نمیشود.
🔸۲- از سویی کیفیت خلقت در اینجا هم محل سوال و اشکال است. در بحث حرکت گفته می شود که چیزی که خود حرکت و تغییر ندارد چطور حرکت را به چیز دیگری اعطا میکند(طبق قاعده معطی).
حال اگر آنجا کسی حرکت را ذاتی ماده بداند دیگر اساساً حرکت اعطایی نیست و نیاز به حرکت دهنده خارجی ندارد.
به عبارت دیگر ممکن است کسی حرکت جوهری را قبول داشته باشد در این صورت صرف به وجود آمدن ماده کفایت میکند و اتصال حرکت جداگانه به ماده لازم نیست.
این مخلوقات از کجا سربرآوردند؟
🔸۳- اگر بگویید که خدا خودش جسم نیست اما مافوق جسم است و چون مافوق جسم است پس جسم را هم داراست.
اولا در بحث خلقت قرار نیست از خدا چیزی کم شود که حال فرض کنیم آیا خدا جسم است یا فوق جسم بلکه مدعیان خلقت میگویند که مخلوق با خدا یکی نیست.
اگر مراد این است که جسم محدود به ابعاد سه گانه است و خدا نامحدود که باید گفت چنین تحققی محال است و قائل شدن به چنین موجودی محذور عقلی دارد.
اگر مراد این است که خدا اصلا جسم نیست، این هم در آن اشکال است چرا که باید اثبات شود چگونه فاقد شی، معطی شی می شود.
اگر بگویید که درجه شدیدتر وجود است. این هم باطل است چون اولا وجود، تشکیک بردار نیست و ثانیاً چیزی به نام وجود نداریم بلکه ما هویات یا موجود داریم و کشاندن بحث به امور انتزاعی در اینجا ارزشی ندارد.
🔸۴- همچنین اگر مراد از وجود، ابحاث عرفانی و تجلیات باشد که ربطی به برهان حدوث ندارد.
🔸۵- اگر تغییر را دال بر حدوث بگیریم، خدا نیز حادث است چرا که او نیز دچار تغییر می شود. گاهی خلق میکند، گاهی معدوم، گاهی شاد و گاهی غمگین (ولو شادی و غمگینی خدا با انسان ها متفاوت باشد اما به هرحال تغییر است) زمانی نبی می فرستد، زمانی عذاب میکند.
اساسا هر فعلی ملازم یک تغییر در فاعل است.
🔸۶- خطای مهم دیگری که در این برهان است این است که وقتی هوا، طوفانی و گاه آرام می شود، دال بر حدوث حالات هواست، نه اینکه دلالت بر حدوث خود هوا کند. پس اینکه عالم متغیر است. دلیل بر این نیست که عالم حادث است. بلکه دال بر این است که حالات عالم حادث است و دم به دم عوض می شود. به عبارتی تحول ماهیت را نباید به تحول هستی یک شی نسبت داد.
⚛ @AndisheKonim
نکاتی در رد #برهان #واجب_الوجود
🔸نکته اول
اینکه موجودات عالم را تقسیم بندی کنیم یک حرف است، اینکه کل عالم را به مثابه یک سیستم در نظر بگیریم حرف دیگری است.
در عالمی که می بینیم، بودنِ هر جزء، مشروط به تحقق چند چیز دیگر است. و آن چیزها هم خودشان مشروط به تحقق چند چیز دیگر، در نهایت دست بر هر چیز بگذاریم می بینیم که «مشروط الوجود» است.
در این دنیا چیزی که تحققش مشروط و وابسته به چیزی نباشد، نمی بینیم. اما سخن اینجاست که آیا عالم به طور کلی (و نه به دید اجزایش) باز هم مشروط الوجود است؟
🔸نکته دوم
حالا یا کائنات (اصلا هر آنچه هست)، عالم هستی یا هر اسم دیگری که برایش می گذاریم، آیا عالم هستی در کلیت خودش (نه بررسی تک تک اجزایش) «مشروط الوجود» است یا «مطلق الوجود»؟
به جای مشروط الوجود می توانیم بگوییم «واجب بالغیر» و به جای مطلق الوجود هم بگوییم «واجب بالذات».
حال اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی در پیدایشش به چیزی ورای خودش نیاز دارد. زیرا فرض این است که واجب بالذات نیست و پیدایشش توسط خودش نیز به جهت ابطال دور، باطل است. چون پیدایش هر چیزی توسط خودش، یعنی جمع وجود و عدم که این محال است.
خوب اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی به غیر خودش وابسته است. اما غیر عالم هستی که می شود نیستی، چون اگر چیزی باشد، که در دایره عالم هستی خواهد بود.
پس عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود است. (نتیجه قیاس)
اما در جزئیاتش تا جایی که مشاهده و تجربه نشان داده، مشروط الوجود است. (نتیجه استقرا)
🔸نکته سوم
از دو نکته بالا نتیجه میشود که واجب بالذات، عالم هستی در نگاه کلی است و واجب بالغیر تک تک اجزای این عالم.
حال اگر سوال شود که شاید در اجزای این عالم هم واجب بالذاتی وجود داشته باشد. یعنی موجودی که مشروط الوجود نباشد.
۱- از نظر حسی: ما که چنین موجودی را مشاهده و تجربه نکرده ایم. هر آنچه دیدیم مشروط بوده است.
پس از جهت حواس و استقرا، نمی توان پی به وجود چنین موجودی برد.
۲- از نظر عقلی: اگر چنین موجودی باشد یعنی یک جزء از این عالم هستی، واجب بالذات باشد، و سایر اجزا را همان یک جزء پدید آورده باشد.
سوال می شود که این پدیده ها از کجا آمده اند؟
اگر همه جزئی از آن واجب بالذات باشند که دیگر آن واجب بالذات، جزئی از عالم نیست بلکه کل عالم است و اگر تباین داشته باشند اشکال خلق از عدم پیش می آید که محال است.
نتیجه
۱- تمام اجزای عالم در جزئیت خودشان، مشروط الوجود (واجب بالغیر) هستند.
۲- عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود (واجب بالذات) است.
۳- فرض موجود واجب بالذات در صورتی صحیح است که خلق از عدم پیش نیاید، و اغیار همه از او باشند. و جز او نباشند.
⚛ @AndisheKonim
🔸نکته اول
اینکه موجودات عالم را تقسیم بندی کنیم یک حرف است، اینکه کل عالم را به مثابه یک سیستم در نظر بگیریم حرف دیگری است.
در عالمی که می بینیم، بودنِ هر جزء، مشروط به تحقق چند چیز دیگر است. و آن چیزها هم خودشان مشروط به تحقق چند چیز دیگر، در نهایت دست بر هر چیز بگذاریم می بینیم که «مشروط الوجود» است.
در این دنیا چیزی که تحققش مشروط و وابسته به چیزی نباشد، نمی بینیم. اما سخن اینجاست که آیا عالم به طور کلی (و نه به دید اجزایش) باز هم مشروط الوجود است؟
🔸نکته دوم
حالا یا کائنات (اصلا هر آنچه هست)، عالم هستی یا هر اسم دیگری که برایش می گذاریم، آیا عالم هستی در کلیت خودش (نه بررسی تک تک اجزایش) «مشروط الوجود» است یا «مطلق الوجود»؟
به جای مشروط الوجود می توانیم بگوییم «واجب بالغیر» و به جای مطلق الوجود هم بگوییم «واجب بالذات».
حال اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی در پیدایشش به چیزی ورای خودش نیاز دارد. زیرا فرض این است که واجب بالذات نیست و پیدایشش توسط خودش نیز به جهت ابطال دور، باطل است. چون پیدایش هر چیزی توسط خودش، یعنی جمع وجود و عدم که این محال است.
خوب اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی به غیر خودش وابسته است. اما غیر عالم هستی که می شود نیستی، چون اگر چیزی باشد، که در دایره عالم هستی خواهد بود.
پس عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود است. (نتیجه قیاس)
اما در جزئیاتش تا جایی که مشاهده و تجربه نشان داده، مشروط الوجود است. (نتیجه استقرا)
🔸نکته سوم
از دو نکته بالا نتیجه میشود که واجب بالذات، عالم هستی در نگاه کلی است و واجب بالغیر تک تک اجزای این عالم.
حال اگر سوال شود که شاید در اجزای این عالم هم واجب بالذاتی وجود داشته باشد. یعنی موجودی که مشروط الوجود نباشد.
۱- از نظر حسی: ما که چنین موجودی را مشاهده و تجربه نکرده ایم. هر آنچه دیدیم مشروط بوده است.
پس از جهت حواس و استقرا، نمی توان پی به وجود چنین موجودی برد.
۲- از نظر عقلی: اگر چنین موجودی باشد یعنی یک جزء از این عالم هستی، واجب بالذات باشد، و سایر اجزا را همان یک جزء پدید آورده باشد.
سوال می شود که این پدیده ها از کجا آمده اند؟
اگر همه جزئی از آن واجب بالذات باشند که دیگر آن واجب بالذات، جزئی از عالم نیست بلکه کل عالم است و اگر تباین داشته باشند اشکال خلق از عدم پیش می آید که محال است.
نتیجه
۱- تمام اجزای عالم در جزئیت خودشان، مشروط الوجود (واجب بالغیر) هستند.
۲- عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود (واجب بالذات) است.
۳- فرض موجود واجب بالذات در صورتی صحیح است که خلق از عدم پیش نیاید، و اغیار همه از او باشند. و جز او نباشند.
⚛ @AndisheKonim
هیچ کس ۳۰ ثانیه قبل از ارضاء شدن خداناباور نیست!
#برهان #ارگاسم
Argument from orgasm
۱- عواطف بازتاب باور واقعی بشر است.
۲- عقل عواطف را کنترل میکند.
۳- در لحظه زائل شدن عقل، عواطف و باورها در خالصترین شکل ظهور پیدا میکنند.
۴- ارگاسم لحظه زائل شدن عقل و اوج خلوص باور است.
۵- مردم در لحظه ارگاسم میگویند "آه خدای من".
در نتیجه خدا وجود دارد!
⚛ @AndisheKonim
#برهان #ارگاسم
Argument from orgasm
۱- عواطف بازتاب باور واقعی بشر است.
۲- عقل عواطف را کنترل میکند.
۳- در لحظه زائل شدن عقل، عواطف و باورها در خالصترین شکل ظهور پیدا میکنند.
۴- ارگاسم لحظه زائل شدن عقل و اوج خلوص باور است.
۵- مردم در لحظه ارگاسم میگویند "آه خدای من".
در نتیجه خدا وجود دارد!
⚛ @AndisheKonim
آیا خداوند وجود دارد؟
<unknown>
🔴آیا خدا وجود دارد؟
🔸بررسی #برهان_های اصلی #اثبات_خدا.
🔸بیان برهان ها و #نقد و #ایرادات آنها.
فایل صوتی
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
🔸بررسی #برهان_های اصلی #اثبات_خدا.
🔸بیان برهان ها و #نقد و #ایرادات آنها.
فایل صوتی
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موضوع :
اصول منطق و رد #برهان های #اثبات #خدا
اجرا : #زئوس
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/1Dnu9AqEM6E
⚛ @AndisheKonim
اصول منطق و رد #برهان های #اثبات #خدا
اجرا : #زئوس
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/1Dnu9AqEM6E
⚛ @AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
موضوع : اصول منطق و رد #برهان های #اثبات #خدا اجرا : #زئوس لینک یوتیوب : https://youtu.be/1Dnu9AqEM6E ⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخش دوم کليپ :
اصول منطق و رد #برهان های #اثبات #خدا
موضوع :
برهان #خلف و اثبات دیگری بر عدم وجود #خدا
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/WfUtgXxepN8
⚛ @AndisheKonim
اصول منطق و رد #برهان های #اثبات #خدا
موضوع :
برهان #خلف و اثبات دیگری بر عدم وجود #خدا
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/WfUtgXxepN8
⚛ @AndisheKonim
Forwarded from اندیشیدن تنها راه نجات (𝐒@𝐥𝐢𝐦)
نکاتی در رد #برهان_نظم
🔻این برهان با تقریرهای مختلفش قصد دارد بگوید در جهان به نحو کلی و یا در هر پدیده به نحو مجزا نظم وجود دارد و از این رهگذر اثبات کند که چون هر نظمی، ناظمی دارد لذا برای جهان نیز ناظمی هست و این ناظم هم همان خداست.
[ادعای نظم در سراسر جهان، امری غیریقینی است مگر اینکه با توجه به ابهام در تعریف نظم، آن را تعمیم دهیم]
این برهان عامه فهم است به همین خاطر به نحو وسیع به کار گرفته می شود گرچه اشکالات فراوانی دارد که باعث شده است که حتی بعض الهیون از جمله آقایان جوادی آملی و مطهری آن را کافی برای اثبات خدا ندانند.
در اینجا فهرستوار به بعضی نقدهای وارد بر برهان نظم اشاره میکنیم:
🔸اشکال اول
اول اینکه نظم یک معقول ثانی فلسفی است و به فاعل نیاز ندارد. مفاهیمی مثل علت، وحدت، کثرت و... مفاهیم ثانوی فلسفی هستند که از اشیاء انتزاع می شوند و به نحو مجزا فاعل نمی خواهد. مثلا شما چند چیز را به وجود می آورید. حال از آنها انتزاع کثرت می شود. این بدان معنا نیست که کثرت هم پدیدآورنده لازم داشته باشد.
🔸اشکال دوم
دوم اینکه بر فرض اثبات ناظم، نمی توان حکم کرد که ناظم طبیعت همان خدای مدنظر است. (مثلا از کجا معلوم خود این ناظم به ناظم دیگری نیاز نداشته باشد؟)
گفته اند که این برهان نمیگوید هر ناظمی، ناظم می خواهد، بلکه میگوید هر نظمی ناظم می خواهد.
در پاسخ می گوییم که خدا یا خودش موجودی منظم است و یا نیست. اگر منظم است که ناظم می خواهد. اگر نامنظم است پس چگونه نامنظم، منظم را پدید آورده؟
گویند که خدا نه منظم است و نه نامنظم بلکه بسیط است و اصلا اجزاء ندارد.
در پاسخ گوییم: چگونه از چیزی بسیط که یکدست و بی اجزاست (که البته درک موجود بسیط از معضلات است) چیزی مرکب و ذو اجزاء پدید آمده؟
🔸اشکال سوم
سوم اینکه به چه دلیلی نظم را باید با انسان محوری درک کرد؟ به عبارتی شاید از دید ناظر انسانی جهان منظم باشد و از دید ناظر دیگر، جهان نظمی نداشته باشد.
🔸اشکال چهارم
چهارم اینکه اگر پدیده های منظم اثبات ناظم میکنند پس پدیده های مغشوش هم باید رد ناظم کنند. چرا فقط نظم ها را می بینید و بی نظمی ها را خیر؟
اگر از سلامت و قوت جسم یک انسان، انتزاع نظم می کنید، چرا از بیماری و ضعف یک انسان، انتزاع بی نظمی نکنیم؟
گرچه پیروان برهان نظم اساساً بی نظمی را مفهومی بلامصداق می دانند.
اینکه دست روی هر پدیده ای بگذاریم و ادعا شود که منظم است یعنی هرپدیده هرجور باشد، منظم است پس اساسا نیازش به ناظم برای چیست؟
اگر زلزله ای نبود گفته می شد که دیدید زمین چه بستر آرامی برای ماست.
حال که زلزله هست میگویند دیدید چقدر زلزله منظم است.
خوب وقتی در هر حالتی هر پدیده ای را بتوان از آن انتزاع نظم کرد که دیگر وجود ناظم یک امر زائد خواهد بود. زیرا هر کنار هم قرار گرفتنی را نظم فرض کرده اند.
در براهین نظم هم دیده ایم که گویند اینکه هیچ معلولی از علت خود تخلف نمی کند یعنی منظم است. (نظم علّی و معلولی)
🔸پنجم اینکه این برهان مهارت و حکمت ازلی را اثبات نمیکند به عبارت دیگر نمی توان ادعا کرد که این جهان ثمره آزمون و خطای ناظم مفروض نباشد. زیرا برای اثبات ناظم باید ابتدا تا انتهای یک پدیدار را مشاهده کرد تا دید که آیا این پدیده خراب است یا خیر. فاسد می گردد یا خیر و...
شما با دیدن یک ساختمان در یک ساعت، نمی توانید به مهارت مهندس آن پی ببرید زیرا برای قضاوت درباره مهندسی خارق العاده یک ساختمان، باید چند سالی صبر کرد.
حال درباره جهان نیز زمانی میلیارد سالی نیاز داریم که کل عمر بشر به یک صدم آن هم نمی رسد.
🔸ششم اینکه نظم را به معنای حرکت اشیا به سمت هدف معین تعریف کرده اند (نظم غایت انگارانه). حال سوال این است که شما هدفمندی جهان را از کجا به دست آوردید که حال برای آن دعوی نظم دارید؟
ما برای هر موجودی، هدفی فرض گرفته ایم، حال اگر آن موجود، به گونه ای دیگر نیز بود، باز سیستم آن موجود را دارای هدفی می دانستیم.
مثلا هدف زلزله؟ هدف سیل ویرانگر؟ هدف طوفان ریزگردها؟ هدف پدیدارهای معلول و معیوب.
آیا اساساً معقول است که برای هر چیزی هدفی قرار دهیم؟ اینکه ما همواره چیزی را هدفدار میگیریم به معنای آن نیست که آن چیز واقعاً تابع هدف مفروض ذهن ماست.
⚛ @AndisheKonim
🔻این برهان با تقریرهای مختلفش قصد دارد بگوید در جهان به نحو کلی و یا در هر پدیده به نحو مجزا نظم وجود دارد و از این رهگذر اثبات کند که چون هر نظمی، ناظمی دارد لذا برای جهان نیز ناظمی هست و این ناظم هم همان خداست.
[ادعای نظم در سراسر جهان، امری غیریقینی است مگر اینکه با توجه به ابهام در تعریف نظم، آن را تعمیم دهیم]
این برهان عامه فهم است به همین خاطر به نحو وسیع به کار گرفته می شود گرچه اشکالات فراوانی دارد که باعث شده است که حتی بعض الهیون از جمله آقایان جوادی آملی و مطهری آن را کافی برای اثبات خدا ندانند.
در اینجا فهرستوار به بعضی نقدهای وارد بر برهان نظم اشاره میکنیم:
🔸اشکال اول
اول اینکه نظم یک معقول ثانی فلسفی است و به فاعل نیاز ندارد. مفاهیمی مثل علت، وحدت، کثرت و... مفاهیم ثانوی فلسفی هستند که از اشیاء انتزاع می شوند و به نحو مجزا فاعل نمی خواهد. مثلا شما چند چیز را به وجود می آورید. حال از آنها انتزاع کثرت می شود. این بدان معنا نیست که کثرت هم پدیدآورنده لازم داشته باشد.
🔸اشکال دوم
دوم اینکه بر فرض اثبات ناظم، نمی توان حکم کرد که ناظم طبیعت همان خدای مدنظر است. (مثلا از کجا معلوم خود این ناظم به ناظم دیگری نیاز نداشته باشد؟)
گفته اند که این برهان نمیگوید هر ناظمی، ناظم می خواهد، بلکه میگوید هر نظمی ناظم می خواهد.
در پاسخ می گوییم که خدا یا خودش موجودی منظم است و یا نیست. اگر منظم است که ناظم می خواهد. اگر نامنظم است پس چگونه نامنظم، منظم را پدید آورده؟
گویند که خدا نه منظم است و نه نامنظم بلکه بسیط است و اصلا اجزاء ندارد.
در پاسخ گوییم: چگونه از چیزی بسیط که یکدست و بی اجزاست (که البته درک موجود بسیط از معضلات است) چیزی مرکب و ذو اجزاء پدید آمده؟
🔸اشکال سوم
سوم اینکه به چه دلیلی نظم را باید با انسان محوری درک کرد؟ به عبارتی شاید از دید ناظر انسانی جهان منظم باشد و از دید ناظر دیگر، جهان نظمی نداشته باشد.
🔸اشکال چهارم
چهارم اینکه اگر پدیده های منظم اثبات ناظم میکنند پس پدیده های مغشوش هم باید رد ناظم کنند. چرا فقط نظم ها را می بینید و بی نظمی ها را خیر؟
اگر از سلامت و قوت جسم یک انسان، انتزاع نظم می کنید، چرا از بیماری و ضعف یک انسان، انتزاع بی نظمی نکنیم؟
گرچه پیروان برهان نظم اساساً بی نظمی را مفهومی بلامصداق می دانند.
اینکه دست روی هر پدیده ای بگذاریم و ادعا شود که منظم است یعنی هرپدیده هرجور باشد، منظم است پس اساسا نیازش به ناظم برای چیست؟
اگر زلزله ای نبود گفته می شد که دیدید زمین چه بستر آرامی برای ماست.
حال که زلزله هست میگویند دیدید چقدر زلزله منظم است.
خوب وقتی در هر حالتی هر پدیده ای را بتوان از آن انتزاع نظم کرد که دیگر وجود ناظم یک امر زائد خواهد بود. زیرا هر کنار هم قرار گرفتنی را نظم فرض کرده اند.
در براهین نظم هم دیده ایم که گویند اینکه هیچ معلولی از علت خود تخلف نمی کند یعنی منظم است. (نظم علّی و معلولی)
🔸پنجم اینکه این برهان مهارت و حکمت ازلی را اثبات نمیکند به عبارت دیگر نمی توان ادعا کرد که این جهان ثمره آزمون و خطای ناظم مفروض نباشد. زیرا برای اثبات ناظم باید ابتدا تا انتهای یک پدیدار را مشاهده کرد تا دید که آیا این پدیده خراب است یا خیر. فاسد می گردد یا خیر و...
شما با دیدن یک ساختمان در یک ساعت، نمی توانید به مهارت مهندس آن پی ببرید زیرا برای قضاوت درباره مهندسی خارق العاده یک ساختمان، باید چند سالی صبر کرد.
حال درباره جهان نیز زمانی میلیارد سالی نیاز داریم که کل عمر بشر به یک صدم آن هم نمی رسد.
🔸ششم اینکه نظم را به معنای حرکت اشیا به سمت هدف معین تعریف کرده اند (نظم غایت انگارانه). حال سوال این است که شما هدفمندی جهان را از کجا به دست آوردید که حال برای آن دعوی نظم دارید؟
ما برای هر موجودی، هدفی فرض گرفته ایم، حال اگر آن موجود، به گونه ای دیگر نیز بود، باز سیستم آن موجود را دارای هدفی می دانستیم.
مثلا هدف زلزله؟ هدف سیل ویرانگر؟ هدف طوفان ریزگردها؟ هدف پدیدارهای معلول و معیوب.
آیا اساساً معقول است که برای هر چیزی هدفی قرار دهیم؟ اینکه ما همواره چیزی را هدفدار میگیریم به معنای آن نیست که آن چیز واقعاً تابع هدف مفروض ذهن ماست.
⚛ @AndisheKonim
Forwarded from اندیشیدن تنها راه نجات (𝐒@𝐥𝐢𝐦)
نکاتی در رد #برهان_حدوث
🔻این برهان بیان میکند که پدیده قبل از اینکه توسط علتش به وجود بیاید، نبوده و سپس «بود» شده است.
این استدلال توسط متکلمان ارائه شده و از سوی فلاسفه مورد انتقاد قرار گرفته است. بعدها فلاسفه، حدوث را پذیرفته و در ادبیات آنها نیز با مفهومی وسیع تر استفاده شده است.
🔸۱- مهم ترین اشکال این برهان، کافی نبودن این برهان برای اثبات خدای ادیان است. به دلیل این که پدیدآورنده اشیای طبیعی میتواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابراین تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بینیاز از غیر باشد، ختم نمیشود.
🔸۲- از سویی کیفیت خلقت در اینجا هم محل سوال و اشکال است. در بحث حرکت گفته می شود که چیزی که خود حرکت و تغییر ندارد چطور حرکت را به چیز دیگری اعطا میکند(طبق قاعده معطی).
حال اگر آنجا کسی حرکت را ذاتی ماده بداند دیگر اساساً حرکت اعطایی نیست و نیاز به حرکت دهنده خارجی ندارد.
به عبارت دیگر ممکن است کسی حرکت جوهری را قبول داشته باشد در این صورت صرف به وجود آمدن ماده کفایت میکند و اتصال حرکت جداگانه به ماده لازم نیست.
این مخلوقات از کجا سربرآوردند؟
🔸۳- اگر بگویید که خدا خودش جسم نیست اما مافوق جسم است و چون مافوق جسم است پس جسم را هم داراست.
اولا در بحث خلقت قرار نیست از خدا چیزی کم شود که حال فرض کنیم آیا خدا جسم است یا فوق جسم بلکه مدعیان خلقت میگویند که مخلوق با خدا یکی نیست.
اگر مراد این است که جسم محدود به ابعاد سه گانه است و خدا نامحدود که باید گفت چنین تحققی محال است و قائل شدن به چنین موجودی محذور عقلی دارد.
اگر مراد این است که خدا اصلا جسم نیست، این هم در آن اشکال است چرا که باید اثبات شود چگونه فاقد شی، معطی شی می شود.
اگر بگویید که درجه شدیدتر وجود است. این هم باطل است چون اولا وجود، تشکیک بردار نیست و ثانیاً چیزی به نام وجود نداریم بلکه ما هویات یا موجود داریم و کشاندن بحث به امور انتزاعی در اینجا ارزشی ندارد.
🔸۴- همچنین اگر مراد از وجود، ابحاث عرفانی و تجلیات باشد که ربطی به برهان حدوث ندارد.
🔸۵- اگر تغییر را دال بر حدوث بگیریم، خدا نیز حادث است چرا که او نیز دچار تغییر می شود. گاهی خلق میکند، گاهی معدوم، گاهی شاد و گاهی غمگین (ولو شادی و غمگینی خدا با انسان ها متفاوت باشد اما به هرحال تغییر است) زمانی نبی می فرستد، زمانی عذاب میکند.
اساسا هر فعلی ملازم یک تغییر در فاعل است.
🔸۶- خطای مهم دیگری که در این برهان است این است که وقتی هوا، طوفانی و گاه آرام می شود، دال بر حدوث حالات هواست، نه اینکه دلالت بر حدوث خود هوا کند. پس اینکه عالم متغیر است. دلیل بر این نیست که عالم حادث است. بلکه دال بر این است که حالات عالم حادث است و دم به دم عوض می شود. به عبارتی تحول ماهیت را نباید به تحول هستی یک شی نسبت داد.
⚛ @AndisheKonim
🔻این برهان بیان میکند که پدیده قبل از اینکه توسط علتش به وجود بیاید، نبوده و سپس «بود» شده است.
این استدلال توسط متکلمان ارائه شده و از سوی فلاسفه مورد انتقاد قرار گرفته است. بعدها فلاسفه، حدوث را پذیرفته و در ادبیات آنها نیز با مفهومی وسیع تر استفاده شده است.
🔸۱- مهم ترین اشکال این برهان، کافی نبودن این برهان برای اثبات خدای ادیان است. به دلیل این که پدیدآورنده اشیای طبیعی میتواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابراین تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بینیاز از غیر باشد، ختم نمیشود.
🔸۲- از سویی کیفیت خلقت در اینجا هم محل سوال و اشکال است. در بحث حرکت گفته می شود که چیزی که خود حرکت و تغییر ندارد چطور حرکت را به چیز دیگری اعطا میکند(طبق قاعده معطی).
حال اگر آنجا کسی حرکت را ذاتی ماده بداند دیگر اساساً حرکت اعطایی نیست و نیاز به حرکت دهنده خارجی ندارد.
به عبارت دیگر ممکن است کسی حرکت جوهری را قبول داشته باشد در این صورت صرف به وجود آمدن ماده کفایت میکند و اتصال حرکت جداگانه به ماده لازم نیست.
این مخلوقات از کجا سربرآوردند؟
🔸۳- اگر بگویید که خدا خودش جسم نیست اما مافوق جسم است و چون مافوق جسم است پس جسم را هم داراست.
اولا در بحث خلقت قرار نیست از خدا چیزی کم شود که حال فرض کنیم آیا خدا جسم است یا فوق جسم بلکه مدعیان خلقت میگویند که مخلوق با خدا یکی نیست.
اگر مراد این است که جسم محدود به ابعاد سه گانه است و خدا نامحدود که باید گفت چنین تحققی محال است و قائل شدن به چنین موجودی محذور عقلی دارد.
اگر مراد این است که خدا اصلا جسم نیست، این هم در آن اشکال است چرا که باید اثبات شود چگونه فاقد شی، معطی شی می شود.
اگر بگویید که درجه شدیدتر وجود است. این هم باطل است چون اولا وجود، تشکیک بردار نیست و ثانیاً چیزی به نام وجود نداریم بلکه ما هویات یا موجود داریم و کشاندن بحث به امور انتزاعی در اینجا ارزشی ندارد.
🔸۴- همچنین اگر مراد از وجود، ابحاث عرفانی و تجلیات باشد که ربطی به برهان حدوث ندارد.
🔸۵- اگر تغییر را دال بر حدوث بگیریم، خدا نیز حادث است چرا که او نیز دچار تغییر می شود. گاهی خلق میکند، گاهی معدوم، گاهی شاد و گاهی غمگین (ولو شادی و غمگینی خدا با انسان ها متفاوت باشد اما به هرحال تغییر است) زمانی نبی می فرستد، زمانی عذاب میکند.
اساسا هر فعلی ملازم یک تغییر در فاعل است.
🔸۶- خطای مهم دیگری که در این برهان است این است که وقتی هوا، طوفانی و گاه آرام می شود، دال بر حدوث حالات هواست، نه اینکه دلالت بر حدوث خود هوا کند. پس اینکه عالم متغیر است. دلیل بر این نیست که عالم حادث است. بلکه دال بر این است که حالات عالم حادث است و دم به دم عوض می شود. به عبارتی تحول ماهیت را نباید به تحول هستی یک شی نسبت داد.
⚛ @AndisheKonim
Forwarded from اندیشیدن تنها راه نجات (𝐒@𝐥𝐢𝐦)
نکاتی در رد #برهان #واجب_الوجود
🔸نکته اول
اینکه موجودات عالم را تقسیم بندی کنیم یک حرف است، اینکه کل عالم را به مثابه یک سیستم در نظر بگیریم حرف دیگری است.
در عالمی که می بینیم، بودنِ هر جزء، مشروط به تحقق چند چیز دیگر است. و آن چیزها هم خودشان مشروط به تحقق چند چیز دیگر، در نهایت دست بر هر چیز بگذاریم می بینیم که «مشروط الوجود» است.
در این دنیا چیزی که تحققش مشروط و وابسته به چیزی نباشد، نمی بینیم. اما سخن اینجاست که آیا عالم به طور کلی (و نه به دید اجزایش) باز هم مشروط الوجود است؟
🔸نکته دوم
حالا یا کائنات (اصلا هر آنچه هست)، عالم هستی یا هر اسم دیگری که برایش می گذاریم، آیا عالم هستی در کلیت خودش (نه بررسی تک تک اجزایش) «مشروط الوجود» است یا «مطلق الوجود»؟
به جای مشروط الوجود می توانیم بگوییم «واجب بالغیر» و به جای مطلق الوجود هم بگوییم «واجب بالذات».
حال اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی در پیدایشش به چیزی ورای خودش نیاز دارد. زیرا فرض این است که واجب بالذات نیست و پیدایشش توسط خودش نیز به جهت ابطال دور، باطل است. چون پیدایش هر چیزی توسط خودش، یعنی جمع وجود و عدم که این محال است.
خوب اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی به غیر خودش وابسته است. اما غیر عالم هستی که می شود نیستی، چون اگر چیزی باشد، که در دایره عالم هستی خواهد بود.
پس عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود است. (نتیجه قیاس)
اما در جزئیاتش تا جایی که مشاهده و تجربه نشان داده، مشروط الوجود است. (نتیجه استقرا)
🔸نکته سوم
از دو نکته بالا نتیجه میشود که واجب بالذات، عالم هستی در نگاه کلی است و واجب بالغیر تک تک اجزای این عالم.
حال اگر سوال شود که شاید در اجزای این عالم هم واجب بالذاتی وجود داشته باشد. یعنی موجودی که مشروط الوجود نباشد.
۱- از نظر حسی: ما که چنین موجودی را مشاهده و تجربه نکرده ایم. هر آنچه دیدیم مشروط بوده است.
پس از جهت حواس و استقرا، نمی توان پی به وجود چنین موجودی برد.
۲- از نظر عقلی: اگر چنین موجودی باشد یعنی یک جزء از این عالم هستی، واجب بالذات باشد، و سایر اجزا را همان یک جزء پدید آورده باشد.
سوال می شود که این پدیده ها از کجا آمده اند؟
اگر همه جزئی از آن واجب بالذات باشند که دیگر آن واجب بالذات، جزئی از عالم نیست بلکه کل عالم است و اگر تباین داشته باشند اشکال خلق از عدم پیش می آید که محال است.
نتیجه
۱- تمام اجزای عالم در جزئیت خودشان، مشروط الوجود (واجب بالغیر) هستند.
۲- عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود (واجب بالذات) است.
۳- فرض موجود واجب بالذات در صورتی صحیح است که خلق از عدم پیش نیاید، و اغیار همه از او باشند. و جز او نباشند.
⚛ @AndisheKonim
🔸نکته اول
اینکه موجودات عالم را تقسیم بندی کنیم یک حرف است، اینکه کل عالم را به مثابه یک سیستم در نظر بگیریم حرف دیگری است.
در عالمی که می بینیم، بودنِ هر جزء، مشروط به تحقق چند چیز دیگر است. و آن چیزها هم خودشان مشروط به تحقق چند چیز دیگر، در نهایت دست بر هر چیز بگذاریم می بینیم که «مشروط الوجود» است.
در این دنیا چیزی که تحققش مشروط و وابسته به چیزی نباشد، نمی بینیم. اما سخن اینجاست که آیا عالم به طور کلی (و نه به دید اجزایش) باز هم مشروط الوجود است؟
🔸نکته دوم
حالا یا کائنات (اصلا هر آنچه هست)، عالم هستی یا هر اسم دیگری که برایش می گذاریم، آیا عالم هستی در کلیت خودش (نه بررسی تک تک اجزایش) «مشروط الوجود» است یا «مطلق الوجود»؟
به جای مشروط الوجود می توانیم بگوییم «واجب بالغیر» و به جای مطلق الوجود هم بگوییم «واجب بالذات».
حال اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی در پیدایشش به چیزی ورای خودش نیاز دارد. زیرا فرض این است که واجب بالذات نیست و پیدایشش توسط خودش نیز به جهت ابطال دور، باطل است. چون پیدایش هر چیزی توسط خودش، یعنی جمع وجود و عدم که این محال است.
خوب اگر عالم هستی مشروط الوجود باشد یعنی به غیر خودش وابسته است. اما غیر عالم هستی که می شود نیستی، چون اگر چیزی باشد، که در دایره عالم هستی خواهد بود.
پس عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود است. (نتیجه قیاس)
اما در جزئیاتش تا جایی که مشاهده و تجربه نشان داده، مشروط الوجود است. (نتیجه استقرا)
🔸نکته سوم
از دو نکته بالا نتیجه میشود که واجب بالذات، عالم هستی در نگاه کلی است و واجب بالغیر تک تک اجزای این عالم.
حال اگر سوال شود که شاید در اجزای این عالم هم واجب بالذاتی وجود داشته باشد. یعنی موجودی که مشروط الوجود نباشد.
۱- از نظر حسی: ما که چنین موجودی را مشاهده و تجربه نکرده ایم. هر آنچه دیدیم مشروط بوده است.
پس از جهت حواس و استقرا، نمی توان پی به وجود چنین موجودی برد.
۲- از نظر عقلی: اگر چنین موجودی باشد یعنی یک جزء از این عالم هستی، واجب بالذات باشد، و سایر اجزا را همان یک جزء پدید آورده باشد.
سوال می شود که این پدیده ها از کجا آمده اند؟
اگر همه جزئی از آن واجب بالذات باشند که دیگر آن واجب بالذات، جزئی از عالم نیست بلکه کل عالم است و اگر تباین داشته باشند اشکال خلق از عدم پیش می آید که محال است.
نتیجه
۱- تمام اجزای عالم در جزئیت خودشان، مشروط الوجود (واجب بالغیر) هستند.
۲- عالم هستی در کلیت خودش، مطلق الوجود (واجب بالذات) است.
۳- فرض موجود واجب بالذات در صورتی صحیح است که خلق از عدم پیش نیاید، و اغیار همه از او باشند. و جز او نباشند.
⚛ @AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موضوع :
#برهان #حرکت در #فلسفه ی
#اسلامی و تقابل #نیوتن و #ارسطو
اجرا : #زئوس
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/qZd-gG-rXb4
⚛ @AndisheKonim
#برهان #حرکت در #فلسفه ی
#اسلامی و تقابل #نیوتن و #ارسطو
اجرا : #زئوس
لینک یوتیوب :
https://youtu.be/qZd-gG-rXb4
⚛ @AndisheKonim
شناسایی مزدوران خامنهای
جهت تسویه حساب مردمی
کادر درمانی سنندج توسط دو تا دکتر امنیتی به شدت دارن تهدید میشن:
۱-چپ: #بابک_قطبی
۲-راست: #برهان_مرادویسی
۱- قطبی رییس سازمان علوم پزشکی و بیمارستان کوثر سنندج، علاوه بر آنکه پرستاران و پزشکان داخل بیمارستان، کلینیک های خصوصی سطح شهر را نیز که در حال کمک کردن به مجروحان هستند را تهدید کرده که مجوز کلینیک و پروانه پزشکی آن ها را باطل خواهد کرد. او تاکنون لیست بلندی از نام پرستاران و پزشکان را به اطلاعات سپاه تحویل داده است.
۲- پرسنل اتاق عمل و پرستاران بخش جراحی بیمارستان بعثت سنندج از طرف پزشکی امنیتی به نام برهان مرادویسی تهدید شدهاند که در صورت کمک به زخمیها نام آنها (کادر درمانی) را به نهادهای امنیتی ارایه خواهد داد. او از پزشکان سپاه است که با سهمیه جانبازی در رشته ی پزشکی پذیرفته شده است و سال هاست که محیط درمانی بیمارستان های سنندج را امنیتی کرده است.
هرگونه اطلاعات از این مزدوران را برای ادمین
@Printrun
جهت قرار دادن در کانال ارسال کنید.
زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی
#حدیث_نجفی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیلزاده
⚛ @AndisheKonim
جهت تسویه حساب مردمی
کادر درمانی سنندج توسط دو تا دکتر امنیتی به شدت دارن تهدید میشن:
۱-چپ: #بابک_قطبی
۲-راست: #برهان_مرادویسی
۱- قطبی رییس سازمان علوم پزشکی و بیمارستان کوثر سنندج، علاوه بر آنکه پرستاران و پزشکان داخل بیمارستان، کلینیک های خصوصی سطح شهر را نیز که در حال کمک کردن به مجروحان هستند را تهدید کرده که مجوز کلینیک و پروانه پزشکی آن ها را باطل خواهد کرد. او تاکنون لیست بلندی از نام پرستاران و پزشکان را به اطلاعات سپاه تحویل داده است.
۲- پرسنل اتاق عمل و پرستاران بخش جراحی بیمارستان بعثت سنندج از طرف پزشکی امنیتی به نام برهان مرادویسی تهدید شدهاند که در صورت کمک به زخمیها نام آنها (کادر درمانی) را به نهادهای امنیتی ارایه خواهد داد. او از پزشکان سپاه است که با سهمیه جانبازی در رشته ی پزشکی پذیرفته شده است و سال هاست که محیط درمانی بیمارستان های سنندج را امنیتی کرده است.
هرگونه اطلاعات از این مزدوران را برای ادمین
@Printrun
جهت قرار دادن در کانال ارسال کنید.
زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی
#حدیث_نجفی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیلزاده
⚛ @AndisheKonim
در رد #برهان #علیت
برهان علیت یک برهان قدیمی فلسفی است که بارها از زبان فیلسوفان مختلف به شکل های مختلف( از اسپینوزا گرفته تا لایبنیتس و البته در فلسفه اسلامی) تکرار شده است. نسخه فلسفه اسلامی آن به شکل زیر است:
1. وجود هرچیزی یا ممکن است یا واجب یا ممتنع. یعنی یا می تواند بوجود آید (ممکن الوجود). یا حتما باید وجود داشته باشد(واجب الوجود) یا حتما نباید وجود داشته باشد (ممتنع الوجود).
2. ترجیح لامرجح محال است. فریب ظاهر این عبارت مغلق را نخورید. منظور این است که اگر چیزی هست حتما دلیلی برای آن وجود دارد. یعنی اگر دو گزاره x موجود است و x ناموجود است را در نظر بگیریم، امکان ندارد که بدون هیچ دلیلی یکی از این دو شق ممکن درست باشد یا تحقق یافته باشد. یعنی ترجیحی بین این دو شق بدون وجود یک مرجح بیرونی صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، حتما دلیل و علتی وجود دارد که x موجود است یا موجود نیست.
3. پس هر چیزی که ما در جهان خارج می بینیم باید علتی داشته باشد، اگر واجب الوجود باشد، علتش خودش هست، و اگر ممکن الوجود پس علتش را باید در چیز دیگری بجوییم.
4. اگر علت معلول خودش باشد پس واجب الوجود است و مطلوب ما ثابت شده است. اگر ممکن الوجود است، پس علتش چیز دیگری است و ان چیز هم باز همین دو حالت را دارد یعنی باز یا علت دیگری دارد یا علتش خودش هست.
5. تسلسل علل محال است یعنی این سلسله علل نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد و همچنین دور نیز محال است یعنی امکان ندارد که این زنجیره علل به علتی ختم شود که خودش هم معلول اولی باشد. پس حتما علت العلل یا واجب الوجودی هست که خودش علت خودش هست. پس وجود واجب الوجود ثابت می شود.
در ادامه، به شکل های مختلف و البته عجیب و بدون هیچ قدرت اقناعی، تلاش می شود که نشان داده شود که این واجب الوجود یکی است، بی نهایت است و همان خدا است.
این برهان در واقع بسیار ضعیف است. اول از همه این برهان اثبات وجود خدا نیست بلکه صرفا اثبات وجود یک علت اولیه است. یعنی به سادگی بیان اینکه هرجا یک زنجیره علت دیدید، پس باید یک علت اولیه باشد که خودش علت خودش هست. این علت اولیه هرچیزی می تواند باشد: کسی می تواند آنرا جوهر مادی جهان بداند، بیگ بنگ بداند، یا فضا و زمان یا هرچیز دیگری. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما تصور کنیم علت اولیه خدا یعنی یک موجود آگاه و شعورمند و بیکران هست. ممکن است چندین علت اولیه وجود داشته باشد بدون اینکه برهم کنشی بین آنها باشد. به هیچ عنوان، چنین روند استدلالی، به معنای اثبات وجود خدا به عنوان یک موجود آگاه، هوشمند و آفریننده و کسی که جهان را اداره می کند، نیست.
اما همین برهان هم از بنیان غلط است. بند بند آن واجد اشکال است. اول از همه همانطور که هیوم و کانت نشان داده اند، علیت یک رابطه کاملا ذهنی (یا سوبژکتیو) است که ذهن ما بین چیزها برقرار می کند. الزاما در جهان خارج روابط علی-معلولی بین چیزها برقرار نیست. اما بیایید فلسفه مدرن را کنار بگذاریم و چارچوب فکری فلسفه ارسطوکه پشتوانه این برهان هست را بپذیریم.
حتی براساس چارچوب فلسفه ارسطویی، این برهان غلط است. علل نزد ارسطو چهارگانه هستند: علل مادی، صوری، غایی و فاعلی. خدا نمی تواند علت صوری باشد، یعنی صرفا شکل و ظاهر اشیا و مواد باشد، چنین چیزی برای خداباوران پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر علت غایی، چیزی هست که هنوز بوجود نیامده است و بنابراین خداپرستان نمی توانند بپذیرند که خدا فقط علت غایی است. خداپرستان همچنین نمی توانند خدا را علت مادی بدانند، چون معتقدند خدا غیرمادی است. همچنین نزد ارسطو ماده منفعل و فاقد شعور است. این چیزی نیست که خدا پرستان بخواهند بپذیرند. پس آیا خدا علت فاعلی است. علت فاعلی با تصور خداباوران جور در می آید چون خدا را آفریننده جهان می دانند. اما مشکل اینجاست که علت فاعلی می تواند بعد از بوجود آوردن معلول خودش از بین رفته باشد (مثلا کسی که درختی را کاشته و خودش سالها پیش مرده است). همچنین علت فاعلی، یک علت در زمانی است و اگر رابطه علت و معلول واجد رابطه تقدم و تاخر زمانی باشد، پس جهان را خود می توان ازلی دانست و فرض محال بودن تسلسل غلط است.
بنابراین با اینکه تمامی فلسفه اسلامی روی همین چارچوب فلسفه ارسطو استوار شده است، آنها دچار یک گرفتاری هستند، خدا به عنوان علت العلل، از چه نوع علتی است؟ مادی، صوری، غایی که نمی تواند باشد. اگر هم فاعلی باشد، چگونه ثابت کنیم که همچنان وجود دارد و از بین نرفته است؟ (مثلا فرض کنید بیگ بنگ به عنوان علت پیدایش جهان خودش میلیاردها سال پیش رخ داده و از بین رفته).
⚛ @AndisheKonim
ادامه 👇 :
برهان علیت یک برهان قدیمی فلسفی است که بارها از زبان فیلسوفان مختلف به شکل های مختلف( از اسپینوزا گرفته تا لایبنیتس و البته در فلسفه اسلامی) تکرار شده است. نسخه فلسفه اسلامی آن به شکل زیر است:
1. وجود هرچیزی یا ممکن است یا واجب یا ممتنع. یعنی یا می تواند بوجود آید (ممکن الوجود). یا حتما باید وجود داشته باشد(واجب الوجود) یا حتما نباید وجود داشته باشد (ممتنع الوجود).
2. ترجیح لامرجح محال است. فریب ظاهر این عبارت مغلق را نخورید. منظور این است که اگر چیزی هست حتما دلیلی برای آن وجود دارد. یعنی اگر دو گزاره x موجود است و x ناموجود است را در نظر بگیریم، امکان ندارد که بدون هیچ دلیلی یکی از این دو شق ممکن درست باشد یا تحقق یافته باشد. یعنی ترجیحی بین این دو شق بدون وجود یک مرجح بیرونی صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، حتما دلیل و علتی وجود دارد که x موجود است یا موجود نیست.
3. پس هر چیزی که ما در جهان خارج می بینیم باید علتی داشته باشد، اگر واجب الوجود باشد، علتش خودش هست، و اگر ممکن الوجود پس علتش را باید در چیز دیگری بجوییم.
4. اگر علت معلول خودش باشد پس واجب الوجود است و مطلوب ما ثابت شده است. اگر ممکن الوجود است، پس علتش چیز دیگری است و ان چیز هم باز همین دو حالت را دارد یعنی باز یا علت دیگری دارد یا علتش خودش هست.
5. تسلسل علل محال است یعنی این سلسله علل نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد و همچنین دور نیز محال است یعنی امکان ندارد که این زنجیره علل به علتی ختم شود که خودش هم معلول اولی باشد. پس حتما علت العلل یا واجب الوجودی هست که خودش علت خودش هست. پس وجود واجب الوجود ثابت می شود.
در ادامه، به شکل های مختلف و البته عجیب و بدون هیچ قدرت اقناعی، تلاش می شود که نشان داده شود که این واجب الوجود یکی است، بی نهایت است و همان خدا است.
این برهان در واقع بسیار ضعیف است. اول از همه این برهان اثبات وجود خدا نیست بلکه صرفا اثبات وجود یک علت اولیه است. یعنی به سادگی بیان اینکه هرجا یک زنجیره علت دیدید، پس باید یک علت اولیه باشد که خودش علت خودش هست. این علت اولیه هرچیزی می تواند باشد: کسی می تواند آنرا جوهر مادی جهان بداند، بیگ بنگ بداند، یا فضا و زمان یا هرچیز دیگری. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما تصور کنیم علت اولیه خدا یعنی یک موجود آگاه و شعورمند و بیکران هست. ممکن است چندین علت اولیه وجود داشته باشد بدون اینکه برهم کنشی بین آنها باشد. به هیچ عنوان، چنین روند استدلالی، به معنای اثبات وجود خدا به عنوان یک موجود آگاه، هوشمند و آفریننده و کسی که جهان را اداره می کند، نیست.
اما همین برهان هم از بنیان غلط است. بند بند آن واجد اشکال است. اول از همه همانطور که هیوم و کانت نشان داده اند، علیت یک رابطه کاملا ذهنی (یا سوبژکتیو) است که ذهن ما بین چیزها برقرار می کند. الزاما در جهان خارج روابط علی-معلولی بین چیزها برقرار نیست. اما بیایید فلسفه مدرن را کنار بگذاریم و چارچوب فکری فلسفه ارسطوکه پشتوانه این برهان هست را بپذیریم.
حتی براساس چارچوب فلسفه ارسطویی، این برهان غلط است. علل نزد ارسطو چهارگانه هستند: علل مادی، صوری، غایی و فاعلی. خدا نمی تواند علت صوری باشد، یعنی صرفا شکل و ظاهر اشیا و مواد باشد، چنین چیزی برای خداباوران پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر علت غایی، چیزی هست که هنوز بوجود نیامده است و بنابراین خداپرستان نمی توانند بپذیرند که خدا فقط علت غایی است. خداپرستان همچنین نمی توانند خدا را علت مادی بدانند، چون معتقدند خدا غیرمادی است. همچنین نزد ارسطو ماده منفعل و فاقد شعور است. این چیزی نیست که خدا پرستان بخواهند بپذیرند. پس آیا خدا علت فاعلی است. علت فاعلی با تصور خداباوران جور در می آید چون خدا را آفریننده جهان می دانند. اما مشکل اینجاست که علت فاعلی می تواند بعد از بوجود آوردن معلول خودش از بین رفته باشد (مثلا کسی که درختی را کاشته و خودش سالها پیش مرده است). همچنین علت فاعلی، یک علت در زمانی است و اگر رابطه علت و معلول واجد رابطه تقدم و تاخر زمانی باشد، پس جهان را خود می توان ازلی دانست و فرض محال بودن تسلسل غلط است.
بنابراین با اینکه تمامی فلسفه اسلامی روی همین چارچوب فلسفه ارسطو استوار شده است، آنها دچار یک گرفتاری هستند، خدا به عنوان علت العلل، از چه نوع علتی است؟ مادی، صوری، غایی که نمی تواند باشد. اگر هم فاعلی باشد، چگونه ثابت کنیم که همچنان وجود دارد و از بین نرفته است؟ (مثلا فرض کنید بیگ بنگ به عنوان علت پیدایش جهان خودش میلیاردها سال پیش رخ داده و از بین رفته).
⚛ @AndisheKonim
ادامه 👇 :
#اشکالات #برهان #نظم
#رد #طراحی #هوشمند
شرح نامحتمل ها
برخی میگویند به وجود آمدن جانداران و حیات و یا پروتئین ها توسط انتخاب طبیعی و بدون یک طراح هوشمند همانقدر احتمال دارد که بادی به انبار قراضهدانی بوزد و از آن یک هواپیما ساخته شود!
من گفتم فیزیک بررسی اشیاي ساده است، این هم ممکن است ابتدا غیرعادي به نظر بیاید. فیزیک ظاهراً موضوع پیچیده اي است زیرا درك مفاهیم آن براي ما آسان نیست. ذهن ما طوري ساخته شده که شکار و جمع آوري، جفتگیري و پرورش کودك را درك کند؛ جهانی با اجسام متوسط که با سرعت متوسط در سه بعد درحرکتاند، ولی بدن ما براي درك اندازههاي خیلی کوچک و خیلی بزرگ ابزار لازم را ندارد، درك چیزهایی که استمرار آنها هزارم ثانیه یا میلیونها سال طول میکشد؛ ذراتی که مکان
خاصی ندارند؛ نیروها و میدانهاي غیرقابل رؤیت یا غیرقابل لمس که فقط از روي اثرشان شناخته میشوند، براي ما مشکل است.
به نظر ما فیزیک بغرنج است چون فهم آن سخت است و کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است. ولی اجسامی که فیزیکدانان بررسی میکنند، عمدتاً چیزهایی ساده اند. آنها ابري از گاز یا ذراتی بسیار ریز، یا تکهاي از یک مادهاي همگن مانند بلور با یک الگوي اتمی بینهایت مکرر هستند. این اجسام، لااقل بر اساس معیارهاي زیستشناسی، ساختار پیچیدهاي ندارند. حتی اجسام بزرگ فیزیکی مانند ستارهها هم از آرایهاي نسبتاً محدود از اجزا تشکیل شدهاند که بهطور کموبیش تصادفی کنار هم مرتب شدهاند. رفتار اشیاي فیزیکی غیربیولوژیک آنقدر ساده است که میشود آنها را با زبان ریاضی تشریح کرد و به همین دلیل کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است.....
خوانش بیشتر : 👉
⚛ @AndisheKonim
#رد #طراحی #هوشمند
شرح نامحتمل ها
برخی میگویند به وجود آمدن جانداران و حیات و یا پروتئین ها توسط انتخاب طبیعی و بدون یک طراح هوشمند همانقدر احتمال دارد که بادی به انبار قراضهدانی بوزد و از آن یک هواپیما ساخته شود!
من گفتم فیزیک بررسی اشیاي ساده است، این هم ممکن است ابتدا غیرعادي به نظر بیاید. فیزیک ظاهراً موضوع پیچیده اي است زیرا درك مفاهیم آن براي ما آسان نیست. ذهن ما طوري ساخته شده که شکار و جمع آوري، جفتگیري و پرورش کودك را درك کند؛ جهانی با اجسام متوسط که با سرعت متوسط در سه بعد درحرکتاند، ولی بدن ما براي درك اندازههاي خیلی کوچک و خیلی بزرگ ابزار لازم را ندارد، درك چیزهایی که استمرار آنها هزارم ثانیه یا میلیونها سال طول میکشد؛ ذراتی که مکان
خاصی ندارند؛ نیروها و میدانهاي غیرقابل رؤیت یا غیرقابل لمس که فقط از روي اثرشان شناخته میشوند، براي ما مشکل است.
به نظر ما فیزیک بغرنج است چون فهم آن سخت است و کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است. ولی اجسامی که فیزیکدانان بررسی میکنند، عمدتاً چیزهایی ساده اند. آنها ابري از گاز یا ذراتی بسیار ریز، یا تکهاي از یک مادهاي همگن مانند بلور با یک الگوي اتمی بینهایت مکرر هستند. این اجسام، لااقل بر اساس معیارهاي زیستشناسی، ساختار پیچیدهاي ندارند. حتی اجسام بزرگ فیزیکی مانند ستارهها هم از آرایهاي نسبتاً محدود از اجزا تشکیل شدهاند که بهطور کموبیش تصادفی کنار هم مرتب شدهاند. رفتار اشیاي فیزیکی غیربیولوژیک آنقدر ساده است که میشود آنها را با زبان ریاضی تشریح کرد و به همین دلیل کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است.....
خوانش بیشتر : 👉
⚛ @AndisheKonim
Telegraph
شرح نامحتمل ها قسمت اول
برخی میگویند به وجود آمدن جانداران و حیات و یا پروتئین ها توسط انتخاب طبیعی و بدون یک طراح هوشمند همانقدر احتمال دارد که بادی به انبار قراضهدانی بوزد و از آن یک هواپیما ساخته شود! من گفتم فیزیک بررسی اشیاي ساده است، این هم ممکن است ابتدا غیرعادي به نظر بیاید.…