20. #سكولاریسم
سكولر در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای دنیوی و آنچه كه مربوط به دنیا است می باشد. و از كلمه سكولوم به معنای امور دنیا مشتق و گرفته شده است. سكولاریسم به دنیا و امور مادی اصالت می دهد. و آنچه مربوط به غیر دنیا باشد، مانند مسائل معنوی و دین و مذهب را رد میکند و جزو خرافات و افسانه ها میداند.
21. #لیبرالیسم
این اصطلاح از واژه لییرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر به معنای آزاد است. این مسلك زندگی انسان را فقط درهمین دنیا می داند. و می گوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمی تواند او را مقید كندو بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین كند. به عبارت دیگر چیزی به عنوان دین نمی تواند برای بشر تعیین سرنوشت كند و برای او شی ای را حلال یا حرام نماید.
لیبرالیسم به دو قسمت اصلی، لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تقسیم می شود و این مسلك در اواخر قرن 18 در انگلیس ظهور پیدا كرد و از مؤسسین آن "جرمی بنتهام، جیمز میل. جان استورات میل، توماس هیل گرین" می باشند. و می توان لیبرالیسم را اُمانیسم عقل گرا یا خود مختاری امانیستی نامید كه در آن انسان خود مختار است. در واقع لیبرالیسم اندیشه انسان محوری میباشد.
22. #مائوئیسم
به افكار مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب كمونیستی چین درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار كردن ماركسیسم - لنینیسم با اوضاع چین گویند. مائو علاوه بر اندیشه كمونیستی در چین، كانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از كارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقانی خود و با جنگ های چریكی در هدف خود در سال 1949 پیروز شد.
23. #اگزیستانسیالیسم
مكتبی كه معیار كمال انسان را فقط در آزادی او می داند، و معتقد است كه تنها موجودی كه آزاد آفریده شده انسان میباشد و محكوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلی نیست و هر چیزی كه بر ضد آزادی و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانیت خارج می نماید. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چیزی نماید از انسانیت خارج شده است. و پیروان این اندیشه می گویند اعتقاد به خداوند نوعی اسارت و مانع رشد بشر است.
⚛ @AndisheKonim
ادامه 👇👇👇
سكولر در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای دنیوی و آنچه كه مربوط به دنیا است می باشد. و از كلمه سكولوم به معنای امور دنیا مشتق و گرفته شده است. سكولاریسم به دنیا و امور مادی اصالت می دهد. و آنچه مربوط به غیر دنیا باشد، مانند مسائل معنوی و دین و مذهب را رد میکند و جزو خرافات و افسانه ها میداند.
21. #لیبرالیسم
این اصطلاح از واژه لییرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر به معنای آزاد است. این مسلك زندگی انسان را فقط درهمین دنیا می داند. و می گوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمی تواند او را مقید كندو بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین كند. به عبارت دیگر چیزی به عنوان دین نمی تواند برای بشر تعیین سرنوشت كند و برای او شی ای را حلال یا حرام نماید.
لیبرالیسم به دو قسمت اصلی، لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تقسیم می شود و این مسلك در اواخر قرن 18 در انگلیس ظهور پیدا كرد و از مؤسسین آن "جرمی بنتهام، جیمز میل. جان استورات میل، توماس هیل گرین" می باشند. و می توان لیبرالیسم را اُمانیسم عقل گرا یا خود مختاری امانیستی نامید كه در آن انسان خود مختار است. در واقع لیبرالیسم اندیشه انسان محوری میباشد.
22. #مائوئیسم
به افكار مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب كمونیستی چین درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار كردن ماركسیسم - لنینیسم با اوضاع چین گویند. مائو علاوه بر اندیشه كمونیستی در چین، كانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از كارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقانی خود و با جنگ های چریكی در هدف خود در سال 1949 پیروز شد.
23. #اگزیستانسیالیسم
مكتبی كه معیار كمال انسان را فقط در آزادی او می داند، و معتقد است كه تنها موجودی كه آزاد آفریده شده انسان میباشد و محكوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلی نیست و هر چیزی كه بر ضد آزادی و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانیت خارج می نماید. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چیزی نماید از انسانیت خارج شده است. و پیروان این اندیشه می گویند اعتقاد به خداوند نوعی اسارت و مانع رشد بشر است.
⚛ @AndisheKonim
ادامه 👇👇👇
#فمینیسم و #اگزیستانسیالیسم
بحثی که سارتر راجع به تعارض میان دو بعد انسانی یعنی بعد در خود و بعد برای خود مطرح کرده بود، به وسیله نویسنده جنس دوم به گونهای به کار گرفته شد که مطابق آن مرد همان بعد اول یا برای خود و زن همان بعد دوم یعنی در خود است؛ یکی حرکت میکند و مستقل است، دیگری صرفا وجود دارد.
در تحلیل این وضعیت، دوبووار بر بدن زن و فیزیولوژی آن تأكيد میکند. از نظر او استعداد بچهدار شدن زن بزرگترین عامل در تبدیل او از سوژه به ابژه بوده است. در این مورد به سخنان مردم شناسانی اشاره میکند که معتقدند زنان در جوامع اولیه در شرایط عادی همپای مردان فعال بودهاند، اما همین که حامله میشدند و خصوصا به ماههای انتهایی آن یا اوایل تولد بچه میرسیدند از همراهی مردان باز میماندند، و از همین جا فرآیند تبدیل آنها از سوژه به ابژه و از موجود اصلی به موجودی ثانوی شروع شد.
دوبووار در اینجا تا حدودی به نحله ذاتگراها میپیوندد، چون معتقد است بدن زن به طور ذاتی، انرژی فعالیتهای سازنده برای شخص خود او را میگیرد؛ چون آبستنی، زایمان و شیردادن بچه همگی توان زن را میفرساید و هویت از خودبیگانه و برای دیگری او را تعیین میکند. مرد چنین وضعیتی ندارد، چون برای خود و آزاد است؛ انرژی او مصروف رشد خود او میشود. او از عادت ماهانه به عنوان "لعنت ماهانه" تعبیر میکند و اشاره میکند که این تحول متناوب کاملا نشان میدهد که گویی از نظر طبیعت زن برای خود نیست. با وجود این، از نگاه او، واقعیات بدن زن اگر چه وضعیت اجتماعی او را تاحدودی تبیین میکند، اما توجیه نمیتواند بکند. چون اگرچه واقعیات زیست شناختی دارای اهمیت بسیار است و در تاریخ زن نقش درجه اول را دارد و یکی از عوامل اصلی موقعیت زن و از کلیدهایی است که به ما اجازه درک و فهم زن را میدهد، اما آنچه ما نمیپذیریم این فکر است که اینها سرنوشت کاملا تعیین شدهای برای ما بسازند. این واقعیات زیستی کافی نیستند تا بتوانند ثانوی بودن جنس ما را تعیین کنند. اینها تعیین نمیکنند که چرا زن موجودی دیگر است. این موارد زن را محکوم نمیکنند که برای ابد این نقش وابستگی را حفظ کند!
به وسیله این نویسنده، برای اولین بار در تاریخ مطالعات فمینیستی بر مسئله بازآوری زن تأکید میشود. بر اساس این دیدگاه، این خصوصیت از ابتدای تاریخ زمینهساز یک تقسیم کار اجتماعی بوده که بر مبنای آن زنان به دلیل ناتواناییها و مشکلات ناشی از حاملگی، زایمان و شیردادن مجبور شدهاند خانهنشین شوند و همین خانهنشینی علیرغم این که سهم بیشتری از کار و تلاش را به آنها اختصاص میداده، ریاست مرد بر خانواده و محوریت و اصالت او را باعث شده است. بر اثر این بود که در ذهنها جا افتاد که مرد کسی است که به شکار میرود، میجنگد و پول و امنیت و افتخار میآورد، در حالی که زنان به امور کم اهمیت خانگی مشغول هستند. حوزه عمومی در انحصار مرد است و خانواده که بیرون از جامعه مدنی قرار دارد، متعلق به زن است؛ و بر این مبنا این نامساوات کاملا هم طبیعی جلوه میکند. و همین مبنای آن شد که مرد موجودی برای خود و رو به رشد و محور باشد و زن موجودی در خود یعنی دیگری و ساکن و وابسته.
سارتر در کتاب اصلی خود "هستی و نیستی" بودن را به معنای ماندن و نیستی را معنای حرکت و نفی این موجودیت ایستا میداند. دوبووار بر اساس این عقیده، زن را نماد بودن و مرد را نماد نیستی میشمارد. نمادها و سمبلهایی که نشانه مرد و زن هستند نیز به همین اشاره دارند. مثلا تشبیه دائم زن به الهه زمین، اشاره به وجه تکراری مشخص و اثرپذیر زمین دارد. برعکس، تشبیه مرد به آسمان و اشاره به تقابل پدر آسمانی و مادر زمینی، حکایت از حرکت و تعالی برای مرد دارد. یکی از نکات بغرنج مسئله اینجا است که زنان این موقعیت را میپذیرند و آن را درونی میکنند. از نظر آنان چنین چیزی طبیعی است و باید در مقابل آن تسلیم بود؛ حتی خوب است و دلیلی برای انکار آن وجود ندارد. نویسنده جنس دوم در اینجا هم بنابر اصول اگزیستانسیالیسم این پدیده را به عنوان «فرار از آزادی» توصیف میکند.
محبوبه پاکنیا و مرتضی مردیها
⚛ @AndisheKonim
بحثی که سارتر راجع به تعارض میان دو بعد انسانی یعنی بعد در خود و بعد برای خود مطرح کرده بود، به وسیله نویسنده جنس دوم به گونهای به کار گرفته شد که مطابق آن مرد همان بعد اول یا برای خود و زن همان بعد دوم یعنی در خود است؛ یکی حرکت میکند و مستقل است، دیگری صرفا وجود دارد.
در تحلیل این وضعیت، دوبووار بر بدن زن و فیزیولوژی آن تأكيد میکند. از نظر او استعداد بچهدار شدن زن بزرگترین عامل در تبدیل او از سوژه به ابژه بوده است. در این مورد به سخنان مردم شناسانی اشاره میکند که معتقدند زنان در جوامع اولیه در شرایط عادی همپای مردان فعال بودهاند، اما همین که حامله میشدند و خصوصا به ماههای انتهایی آن یا اوایل تولد بچه میرسیدند از همراهی مردان باز میماندند، و از همین جا فرآیند تبدیل آنها از سوژه به ابژه و از موجود اصلی به موجودی ثانوی شروع شد.
دوبووار در اینجا تا حدودی به نحله ذاتگراها میپیوندد، چون معتقد است بدن زن به طور ذاتی، انرژی فعالیتهای سازنده برای شخص خود او را میگیرد؛ چون آبستنی، زایمان و شیردادن بچه همگی توان زن را میفرساید و هویت از خودبیگانه و برای دیگری او را تعیین میکند. مرد چنین وضعیتی ندارد، چون برای خود و آزاد است؛ انرژی او مصروف رشد خود او میشود. او از عادت ماهانه به عنوان "لعنت ماهانه" تعبیر میکند و اشاره میکند که این تحول متناوب کاملا نشان میدهد که گویی از نظر طبیعت زن برای خود نیست. با وجود این، از نگاه او، واقعیات بدن زن اگر چه وضعیت اجتماعی او را تاحدودی تبیین میکند، اما توجیه نمیتواند بکند. چون اگرچه واقعیات زیست شناختی دارای اهمیت بسیار است و در تاریخ زن نقش درجه اول را دارد و یکی از عوامل اصلی موقعیت زن و از کلیدهایی است که به ما اجازه درک و فهم زن را میدهد، اما آنچه ما نمیپذیریم این فکر است که اینها سرنوشت کاملا تعیین شدهای برای ما بسازند. این واقعیات زیستی کافی نیستند تا بتوانند ثانوی بودن جنس ما را تعیین کنند. اینها تعیین نمیکنند که چرا زن موجودی دیگر است. این موارد زن را محکوم نمیکنند که برای ابد این نقش وابستگی را حفظ کند!
به وسیله این نویسنده، برای اولین بار در تاریخ مطالعات فمینیستی بر مسئله بازآوری زن تأکید میشود. بر اساس این دیدگاه، این خصوصیت از ابتدای تاریخ زمینهساز یک تقسیم کار اجتماعی بوده که بر مبنای آن زنان به دلیل ناتواناییها و مشکلات ناشی از حاملگی، زایمان و شیردادن مجبور شدهاند خانهنشین شوند و همین خانهنشینی علیرغم این که سهم بیشتری از کار و تلاش را به آنها اختصاص میداده، ریاست مرد بر خانواده و محوریت و اصالت او را باعث شده است. بر اثر این بود که در ذهنها جا افتاد که مرد کسی است که به شکار میرود، میجنگد و پول و امنیت و افتخار میآورد، در حالی که زنان به امور کم اهمیت خانگی مشغول هستند. حوزه عمومی در انحصار مرد است و خانواده که بیرون از جامعه مدنی قرار دارد، متعلق به زن است؛ و بر این مبنا این نامساوات کاملا هم طبیعی جلوه میکند. و همین مبنای آن شد که مرد موجودی برای خود و رو به رشد و محور باشد و زن موجودی در خود یعنی دیگری و ساکن و وابسته.
سارتر در کتاب اصلی خود "هستی و نیستی" بودن را به معنای ماندن و نیستی را معنای حرکت و نفی این موجودیت ایستا میداند. دوبووار بر اساس این عقیده، زن را نماد بودن و مرد را نماد نیستی میشمارد. نمادها و سمبلهایی که نشانه مرد و زن هستند نیز به همین اشاره دارند. مثلا تشبیه دائم زن به الهه زمین، اشاره به وجه تکراری مشخص و اثرپذیر زمین دارد. برعکس، تشبیه مرد به آسمان و اشاره به تقابل پدر آسمانی و مادر زمینی، حکایت از حرکت و تعالی برای مرد دارد. یکی از نکات بغرنج مسئله اینجا است که زنان این موقعیت را میپذیرند و آن را درونی میکنند. از نظر آنان چنین چیزی طبیعی است و باید در مقابل آن تسلیم بود؛ حتی خوب است و دلیلی برای انکار آن وجود ندارد. نویسنده جنس دوم در اینجا هم بنابر اصول اگزیستانسیالیسم این پدیده را به عنوان «فرار از آزادی» توصیف میکند.
محبوبه پاکنیا و مرتضی مردیها
⚛ @AndisheKonim
🔍اصل اول #اگزیستانسیالیسم
▪️بشر نه فقط آن مفهومیست که از خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود میخواهد.
آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود از خویشتن عرضه میدارد.
همان است که پس از جهش به سوی وجود، از خود میطلبد.
▪️بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود میسازد.
این اصل اول اگزیستانسیالیسم است.
✍ ژان پل سارتر
•••اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم مبنی بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت انسان است. هنگامی که میخواهیم از اگزیستانسیالیسم سخن بگوییم، باید مشخص کنیم که منظورمان چیست.
▫️اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار میداند و بر این اساس به انکار خداوند میرسد؛ زیرا که او معتقد است انسان نمیتواند مختار باشد، در حالی که خالقی مطلق و یگانه داشتهباشد که از ازل میدانسته که چه میخواهد بسازد. به باور او:
«آزادی در قلب همه تجربههای انسانی قرار دارد و آزادی است که انسان را از همه انواع موجودات دیگر متمایز میسازد.»
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
▪️بشر نه فقط آن مفهومیست که از خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود میخواهد.
آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود از خویشتن عرضه میدارد.
همان است که پس از جهش به سوی وجود، از خود میطلبد.
▪️بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود میسازد.
این اصل اول اگزیستانسیالیسم است.
✍ ژان پل سارتر
•••اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم مبنی بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت انسان است. هنگامی که میخواهیم از اگزیستانسیالیسم سخن بگوییم، باید مشخص کنیم که منظورمان چیست.
▫️اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار میداند و بر این اساس به انکار خداوند میرسد؛ زیرا که او معتقد است انسان نمیتواند مختار باشد، در حالی که خالقی مطلق و یگانه داشتهباشد که از ازل میدانسته که چه میخواهد بسازد. به باور او:
«آزادی در قلب همه تجربههای انسانی قرار دارد و آزادی است که انسان را از همه انواع موجودات دیگر متمایز میسازد.»
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#اگزیستانسیالیسم
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
این پرسشیست که هزاران سال است که انسان را گرفتار کرده: «هدف من چیست؟» «چرا اینجا هستم؟» شاید پاسخ اگزیستانسیالیستها برای بسیاری مأیوسکننده به نظر برسد اما اگر به دقت به آن فکر کنید، واقعا مأیوسکننده نیست. اگزیستانسیالیسم یک فلسفه اروپاییست که در میانهی قرن ۱۹ آغاز شد و در طول سالهای وحشتناک جنگ جهانی دوم محبوب شد. زمانی که بسیاری از افراد بر مبنای فجایع هولناک رخ داده در طول جنگ کمکم به ایده سنتی در خصوص الوهیت اخلاقی شک کردند. نخستین فیلسوفی که در واقع اگزیستانسیالیست شناخته شد، احتمالاً #ژان_پل #سارتر است. کسی که میگفت: همه اگزیستانسالیستها در این آموزه بنیادین مشترکاند که وجود مقدم بر ماهیت است.
⚛ @AndisheKonim
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی
این پرسشیست که هزاران سال است که انسان را گرفتار کرده: «هدف من چیست؟» «چرا اینجا هستم؟» شاید پاسخ اگزیستانسیالیستها برای بسیاری مأیوسکننده به نظر برسد اما اگر به دقت به آن فکر کنید، واقعا مأیوسکننده نیست. اگزیستانسیالیسم یک فلسفه اروپاییست که در میانهی قرن ۱۹ آغاز شد و در طول سالهای وحشتناک جنگ جهانی دوم محبوب شد. زمانی که بسیاری از افراد بر مبنای فجایع هولناک رخ داده در طول جنگ کمکم به ایده سنتی در خصوص الوهیت اخلاقی شک کردند. نخستین فیلسوفی که در واقع اگزیستانسیالیست شناخته شد، احتمالاً #ژان_پل #سارتر است. کسی که میگفت: همه اگزیستانسالیستها در این آموزه بنیادین مشترکاند که وجود مقدم بر ماهیت است.
⚛ @AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#اگزیستانسیالیسم چیست؟
▪️توضیح اگزیستانسیالیسم
▫️ اگزیستانسیالیم جنبشی فلسفی است که اواسط قرن بیست، یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و عواقب ناگواری که به همراه داشت در اروپا و به طور خاص در فرانسه شکل گرفت ژان پل سارتر به همراه شریک زندگیش، یعنی سیمون دوبوار از اصلی ترین شارحان این دیدگاه فلسفی به شمار میروند، اما ریشه های این تفکر فلسفی را میشود حدود صد سال پیشتر در نوشته های فیلسوف دانمارکی با نام سورن کی یرکگور و کمی بعدتر در نوشته های نیچه پیدا کرد.
▫️ایده مرکزی اگزیستانسیالیسم رو میشود در کتاب هستی و نیستی» ژان پل سارتر پیدا کرد جایی که سارتر مینویسه انسان محکوم به آزادیست، زیرا با پا گذاشتن به این جهان ، او مسئول هر آن چیزیست که انجام میدهد.
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim
▪️توضیح اگزیستانسیالیسم
▫️ اگزیستانسیالیم جنبشی فلسفی است که اواسط قرن بیست، یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و عواقب ناگواری که به همراه داشت در اروپا و به طور خاص در فرانسه شکل گرفت ژان پل سارتر به همراه شریک زندگیش، یعنی سیمون دوبوار از اصلی ترین شارحان این دیدگاه فلسفی به شمار میروند، اما ریشه های این تفکر فلسفی را میشود حدود صد سال پیشتر در نوشته های فیلسوف دانمارکی با نام سورن کی یرکگور و کمی بعدتر در نوشته های نیچه پیدا کرد.
▫️ایده مرکزی اگزیستانسیالیسم رو میشود در کتاب هستی و نیستی» ژان پل سارتر پیدا کرد جایی که سارتر مینویسه انسان محکوم به آزادیست، زیرا با پا گذاشتن به این جهان ، او مسئول هر آن چیزیست که انجام میدهد.
#اندیشه_کنیم
⚛ @AndisheKonim