GOLD Post 🏆
⭕️ اعضای مخوف اتوتسوکی ، از کجا ریشه گرفتن ⁉️
✅ نامگذاری شخصیت ها و منابع آنها به طور گسترده ای از هندوئیسم و بودیسم ، فرهنگ و موسیقی عامیانه ژاپن الهام گرفته شدن و در سری Gold Post چنل ما قصد داریم به بررسی این موضوع بپردازیم و ببینیم ریشه نامگذاری اتوتسوکی ها از کجا الهام گرفته شدن ، با ما همراه باشید ....
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ اعضای مخوف اتوتسوکی ، از کجا ریشه گرفتن ⁉️
✅ نامگذاری شخصیت ها و منابع آنها به طور گسترده ای از هندوئیسم و بودیسم ، فرهنگ و موسیقی عامیانه ژاپن الهام گرفته شدن و در سری Gold Post چنل ما قصد داریم به بررسی این موضوع بپردازیم و ببینیم ریشه نامگذاری اتوتسوکی ها از کجا الهام گرفته شدن ، با ما همراه باشید ....
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
GOLD Post 🏆
⭕️ کاگویا اتوتسوکی و پیوند عمیق با داستان بامبوشکن
✅ جالبه بدونید ریشه نامگذاری کاگویا جزو افسانه های معروف ژاپن با قدمت 1000 سال از داستان بامبوشکن و شاهدخت کاگویا ریشه گرفته شده است!
♨️ بامبوشکنی بیفرزند، شاهزادهٔ کوچک را با گیسوانی درخشان چون مهتاب درون ساقه بامبو مییابد. بامبوشکن او را به فرزندخواندگی میپذیرد. پس از سپری کردن کودکی کاگویای جوان بسیار زیباست. او پنج خواستگار شاهزاده دارد. او دلبستهٔ هیچیک از آنها نیست. از این رو برای رهایی، از آنها کاری ناشدنی را میخواهد. پس از شکست شاهزادگان، امپراتور از او خواستگاری میکند؛ ولی کاگویا فاش میکند، که او زادهٔ زمین نیست و باید به خانهٔ آسمانیاش بازگردد. در شبی او سوار بر پرتویی از مهتاب برای بازگشت میشود. کیمیای زندگی پیشکش کاگویا به پدر و مادر است. او آنها را بدرود میگوید.
🌐 جالبه بدونید انیمه سینمایی از داستان شاهدخت کاگویا هم ساخته شده با نام The Tale of the Princess Kaguya که نامزد جایزه اسکار هم شد
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ کاگویا اتوتسوکی و پیوند عمیق با داستان بامبوشکن
✅ جالبه بدونید ریشه نامگذاری کاگویا جزو افسانه های معروف ژاپن با قدمت 1000 سال از داستان بامبوشکن و شاهدخت کاگویا ریشه گرفته شده است!
♨️ بامبوشکنی بیفرزند، شاهزادهٔ کوچک را با گیسوانی درخشان چون مهتاب درون ساقه بامبو مییابد. بامبوشکن او را به فرزندخواندگی میپذیرد. پس از سپری کردن کودکی کاگویای جوان بسیار زیباست. او پنج خواستگار شاهزاده دارد. او دلبستهٔ هیچیک از آنها نیست. از این رو برای رهایی، از آنها کاری ناشدنی را میخواهد. پس از شکست شاهزادگان، امپراتور از او خواستگاری میکند؛ ولی کاگویا فاش میکند، که او زادهٔ زمین نیست و باید به خانهٔ آسمانیاش بازگردد. در شبی او سوار بر پرتویی از مهتاب برای بازگشت میشود. کیمیای زندگی پیشکش کاگویا به پدر و مادر است. او آنها را بدرود میگوید.
🌐 جالبه بدونید انیمه سینمایی از داستان شاهدخت کاگویا هم ساخته شده با نام The Tale of the Princess Kaguya که نامزد جایزه اسکار هم شد
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
GOLD Post 🏆
⭕️ موموشیکی و پهلوان معروف ژاپن موموتارو ‼️
✅ موموتارو (به ژاپنی: 桃太郎 Momotarou) به معنی پسر هلو، پهلوانی نامدار در فولکلور ژاپنی که از استان اوکایاما، ژاپن نشأت گرفتهاست. داستان موموتارو یکی از محبوبترین افسانههای ژاپنی بهشمار میرود و نامش در عنوان کتابها، فیلمها و آثار مختلف دیگری دیده میشود که داستان این قهرمان را به تصویر میکشند!
♨️ در زمانهای گذشته یک زوج پیر در روستایی زندگی میکردند. آنها بسیار تنها بودند چون هیچ فرزندی نداشتند. در یکی از روزها پیر مرد رهسپار کوهستان شد تا برای آتش هیزم جمعآوری کند و همسرش به کنار رودخانه برای شستوشوی لباسها رفت. در حالی که مشغول شستوشو بود با دیدن شیء بزرگی که در مسیر رودخانه در حال غلتیدن بود بسیار شگفتزده شد. پیرزن با دیدن این شیء بسیار خوشحال شد و آن را توسط قطعه چوبی خیزران که در کنارش بود بیرون کشید. وقتی آن را بیشتر نگاه کرد متوجه شد آن شیء یک هلوی بسیار بزرگ است و بزرگترین هلویی که تاکنون دیده بود. او سپس به سرعت کار شستوشوی خود را به اتمام رساند و به سمت خانه حرکت کرد تا هلو را برای مصرف به همسرش بدهد.
💢 در بعد از ظهر همان روز هنگامی که پیرمرد به خانه بازگشت و بسیار احساس گرسنگی میکرد به همسرش گفت: بیا هلو را تقسیم کرده و مشغول خوردن آن شویم. پیرزن هلو را به دو نیم تقسیم کرد و به جای هسته بزرگش کودکی زیبا از آن خارج شد. این زوج پیر که بسیار خشنود شده بودند، آن کودک را به عنوان فرزند پسرشان قبول کردند و از آنجایی که او زادهٔ هلو بود نامش را موموتارو یا پسر هلو نهادند. با گذشت زمان موموتارو بزرگ و بزرگتر شد و به جوانی نیرومند تبدیل گشت. سالها بعد او والدین خود را ترک کرد تا برای نبرد با موجوداتی شیطانی به نام اُنی، به جزیرهای دور افتاده برود. پیر مرد به او شمشیر و زره داد و پیر زن نیز برای ناهارش غذا (دامپینگ) درست کرد، آنگاه موموتارو راهی سفر شد. او در طی مسیر با یک سگ، میمون و قرقاول برخورد کرد که قبول کردند به او کمک کنند.!!
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ موموشیکی و پهلوان معروف ژاپن موموتارو ‼️
✅ موموتارو (به ژاپنی: 桃太郎 Momotarou) به معنی پسر هلو، پهلوانی نامدار در فولکلور ژاپنی که از استان اوکایاما، ژاپن نشأت گرفتهاست. داستان موموتارو یکی از محبوبترین افسانههای ژاپنی بهشمار میرود و نامش در عنوان کتابها، فیلمها و آثار مختلف دیگری دیده میشود که داستان این قهرمان را به تصویر میکشند!
♨️ در زمانهای گذشته یک زوج پیر در روستایی زندگی میکردند. آنها بسیار تنها بودند چون هیچ فرزندی نداشتند. در یکی از روزها پیر مرد رهسپار کوهستان شد تا برای آتش هیزم جمعآوری کند و همسرش به کنار رودخانه برای شستوشوی لباسها رفت. در حالی که مشغول شستوشو بود با دیدن شیء بزرگی که در مسیر رودخانه در حال غلتیدن بود بسیار شگفتزده شد. پیرزن با دیدن این شیء بسیار خوشحال شد و آن را توسط قطعه چوبی خیزران که در کنارش بود بیرون کشید. وقتی آن را بیشتر نگاه کرد متوجه شد آن شیء یک هلوی بسیار بزرگ است و بزرگترین هلویی که تاکنون دیده بود. او سپس به سرعت کار شستوشوی خود را به اتمام رساند و به سمت خانه حرکت کرد تا هلو را برای مصرف به همسرش بدهد.
💢 در بعد از ظهر همان روز هنگامی که پیرمرد به خانه بازگشت و بسیار احساس گرسنگی میکرد به همسرش گفت: بیا هلو را تقسیم کرده و مشغول خوردن آن شویم. پیرزن هلو را به دو نیم تقسیم کرد و به جای هسته بزرگش کودکی زیبا از آن خارج شد. این زوج پیر که بسیار خشنود شده بودند، آن کودک را به عنوان فرزند پسرشان قبول کردند و از آنجایی که او زادهٔ هلو بود نامش را موموتارو یا پسر هلو نهادند. با گذشت زمان موموتارو بزرگ و بزرگتر شد و به جوانی نیرومند تبدیل گشت. سالها بعد او والدین خود را ترک کرد تا برای نبرد با موجوداتی شیطانی به نام اُنی، به جزیرهای دور افتاده برود. پیر مرد به او شمشیر و زره داد و پیر زن نیز برای ناهارش غذا (دامپینگ) درست کرد، آنگاه موموتارو راهی سفر شد. او در طی مسیر با یک سگ، میمون و قرقاول برخورد کرد که قبول کردند به او کمک کنند.!!
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
GOLD Post 🏆
⭕️ کینشی و کینتارو ، شباهت اسمی که نشان از الهام است ‼️
✅ کینتارو، پسر زرین، در اساطیر ژاپن دارای قدرتی فوق طبیعی تلقی میشود. وی در برخی روایات یکی از چهار ملازم یوری میتسو معرفی شدهاست. میگویند که وی از کودکی درختان عظیم را از جا میکند. در موزه ویکتوریا و آلبرت، نقاشی از شون یئی، تصویر کینتارو پسر زرین را نشان میدهد که با کندن درختی از ریشه، غول عنکبوت را هلاک کردهاست
♨️ او از وقتی که یک کودک محسوب میشد دارای قدرت برتر و مافوق بشری بود و توسط عجوزه کوهستان در کوهی بنام کوه آشیگارا، که در ناحیهای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد. او با حیوانات آن کوهستان روابط دوستانهای برقرار کرد و بعدها، پس از دستیابی به شوتندوجی، بلا و وحشت موجود در منطقه اطراف کوه اوئی، او تبدیل به یکی از پیروان وفادار میناموتو نو یوری میتسو گردید و نام جدید ساکاتا کینتوکی(坂 田 公 时؟) گرفت . او چهرهای محبوب در درام نُه (noh) و کابوکی محسوب میشود، و سفارشی موجود است که [به خانوادههای پسردار] توصیه میکند در روز پسران (روز بچهها)، یک عروسک کینتارو را برپا دارند، با این امید که پسران آنها نیز، به همان اندازهٔ کینتارو شجاع و قوی شوند. کینتارو در ظهور خویش به صورت یک انسان یا یک مرد واقعی، ساکاتا کینتوکی نام دارد، که در طول دوره هیان میزیست و احتمالاً اهل جایی بود که هماکنون شهرستان مینامی - آشیگارا نامیده میشود .
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ کینشی و کینتارو ، شباهت اسمی که نشان از الهام است ‼️
✅ کینتارو، پسر زرین، در اساطیر ژاپن دارای قدرتی فوق طبیعی تلقی میشود. وی در برخی روایات یکی از چهار ملازم یوری میتسو معرفی شدهاست. میگویند که وی از کودکی درختان عظیم را از جا میکند. در موزه ویکتوریا و آلبرت، نقاشی از شون یئی، تصویر کینتارو پسر زرین را نشان میدهد که با کندن درختی از ریشه، غول عنکبوت را هلاک کردهاست
♨️ او از وقتی که یک کودک محسوب میشد دارای قدرت برتر و مافوق بشری بود و توسط عجوزه کوهستان در کوهی بنام کوه آشیگارا، که در ناحیهای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد. او با حیوانات آن کوهستان روابط دوستانهای برقرار کرد و بعدها، پس از دستیابی به شوتندوجی، بلا و وحشت موجود در منطقه اطراف کوه اوئی، او تبدیل به یکی از پیروان وفادار میناموتو نو یوری میتسو گردید و نام جدید ساکاتا کینتوکی(坂 田 公 时؟) گرفت . او چهرهای محبوب در درام نُه (noh) و کابوکی محسوب میشود، و سفارشی موجود است که [به خانوادههای پسردار] توصیه میکند در روز پسران (روز بچهها)، یک عروسک کینتارو را برپا دارند، با این امید که پسران آنها نیز، به همان اندازهٔ کینتارو شجاع و قوی شوند. کینتارو در ظهور خویش به صورت یک انسان یا یک مرد واقعی، ساکاتا کینتوکی نام دارد، که در طول دوره هیان میزیست و احتمالاً اهل جایی بود که هماکنون شهرستان مینامی - آشیگارا نامیده میشود .
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
GOLD Post 🏆
⭕️ اوراشیکی و اوراشیما تارو ، دو قلاب گیر حرفه ای
✅ اوراشیما تارو (به ژاپنی: 浦島 太郎) متل یا افسانهای ژاپنی دربارهٔ ماهیگیری است که به واسطه نجات لاکپشتی، به عنوان پاداش به بازدید از ریوگو جو، قصر واقع در زیر آب، متعلق به ریوجین، خدا اژدها رفت. او به مدت سه روز در آنجا اقامت کرد و به محض بازگشت به روستا، خود را ۳۰۰ سال بعد درآینده یافت.
♨️ داستان اوراشیما تارو : در زمانهای بسیار گذشته، ماهیگیری جوان به نام اوراشیما تارو در ژاپن زندگی میکرد. پدرش قبل از او یک ماهیگیر بسیار ماهری بود، اما توانمندی اوراشیما در هنر فراتر از پدرش بود، که بدینسان آوازهٔ او به عنوان ماهیگیر فراتر از روستای کوچکش شناخته شده بود.
🔘 در عصر یکی از روزها، هنگامی که در حال بازگشت از ماهیگری بود، تعدادی بچه خشن و بیادب که در حال فریاد کشیدن و خنده بودند، نظر او را جلب کردند. وقتی نزدیکتر شد، بچهها را دید که در حال شکنجه لاکپشت کوچکی هستند. اوراشیما که تحمل دیدن چنین صحنهٔ آزاردهندهای را نداشت، پس دخالت نمود. اوراشیما به بچهها گفت: اگر این لاکپشت را به من بدهید، من هم به شما تمام پولی را که از شکار امروز بدست آوردم خواهم داد. بچهها که گرفتن پول و خرید آبنبات را به آزار رساندن به موجودی بیگناه ترجیح میدادند، پیشنهاد او را قبول کردند. در نهایت اوراشیما لاکپشت را نجات داد و به دریا بازگرداند.
🌐 صبح روز بعد اوراشیما طبق روال روزانه برای ماهیگیری عازم دریا شد. در آن روز دریا آرام بود و وزش بادی ملایم گرمای شیرین تابستان را به ارمغان میآورد. در لحظاتی که او در افکارش غوطهور شده بود، ناگهان صدایی نامش را صدا زد. اوراشیما اطراف قایق را نگاه کرد و ناگهان لاکپشتی را دید که به او خیره شدهاست. لاکپشت با رویی خوش به او گفت: بالاخره دوباره همدیگر را ملاقات کردیم، من در جستجوی تو بودم. از صبح تا به حال وقتی قایقت را دیدم به دنبالت آمدم تا برای نجات زندگیام از شما تشکر کنم. سپس لاکپشت به او پیشنهاد دیدن ریوگو جو، قصر پادشاه اژدهای دریایی داد. اوراشیما تارو سوار بر لاکپشت به دیدن فرمانروای دریا و قصر او رفت.
💢 در آنجا پرنسس زیبا اوتوهیمه ، دختر ریوجین که توسط ملازمان باکره خود همراهی میشد، برای خوشآمدگویی نزد اوراشیما آمد. پرنسس به او گفت: شما دیروز زندگی ارزشمند لاکپشتی را نجات دادید، و آن لاکپشت من بودم که شما به کمکش آمدید. پرنسس برای قدردانی به او پیشنهاد داد تا ابد در این مکان زیبا و در کنار او بماند، اما اوراشیما پس از گذشت سه روز ترجیح داد به روستایش و دیدن مادر خود بازگردد، پس از پرنسس اجازه ترک این مکان را خواستار شد. اوتوهیمه که بسیار از تصمیم اوراشیما اندوهگین شده بود، با این حال با رفتن او موافقت کرد و به عنوان هدیه به او جعبهای طلایی داد که با مروارید تزئین شده بود و توسط روبانی سبز رنگ از جنس جلبک بسته شده بود. پرنسس به او گفت: هنگامی که به خشکی رسیدی، باید همیشه این جعبه را همراه خود داشته باشی، اما هرگز نباید آن را باز کنی تا زمانی که نزد من بازگشتی. اوراشیما به پرنسس قول داد و سوار بر لاکپشت به سمت روستای خود بازگشت.
☑️ زمانی که به روستا رسید، همه چیز به شکلی باور نکردنی تغییر کرده بود. خانههای روستا به شکل قبل نبودند، تپهها مشابه گذشته بودند اما افرادی که در روستا میدید، کسانی نبودند که از سه روز پیش میشناخت. او از درک مسئله عاجز ماند و با خود اندیشید که گذشت سه روز هرگز نمیتواند چنان تغییر قابل توجهی را پدید آورد. در نهایت به خانهٔ قدیمی خود رسید، که بسیار دستخوش تغییر شده بود. اوراشیما در را باز کرد و وارد خانه شد، اما به جای دیدن مادرش، با مردی غریبه در راهرو خانه مواجه شد. او که بسیار تعجب کرده بود از مرد پرسید: آیا شما فردی به نام «اوراشیما تارو» را میشناسید. مرد ناشناس جواب داد: منظور شما اوراشیما تارو، همان ماهیگیر مشهور است که سیصد سال پیش در دریا ناپدید شد. او متوجه شد که سیصد سال از روزی که روستایش را به مقصد اعماق دریا ترک کرد سپری شدهاست. اوراشیما که در غم و اندوه فرو رفته بود از نا امیدی در جعبهای که پرنسس به او داده بود را گشود و با دیدن جعبه خالی بسیار شگفتزده شد. اما به آرامی ابری صورتی از داخل تهیدگی جعبه سر برآورد و در بالای سر وی نقش بست. ابر معطر بود و او را یاد عطر شیرین جامهٔ پرنسس میانداخت. اوراشیما ناگهان پا به سن گذاشت، ریشهایش بلند و سفید، چشمانش تار و کمرش خم گشت و سپس از دریا صدای غمانگیز پرنسس برآمد که گفت: به تو گفته بودم در جعبه را باز نکن که محتوای آن پیری تو بود. برای اوراشیما تحمل سنگینی سیصد سال امری غیرقابل هضم بود، و در نهایت بر روی شنهای دریا افتاد و از دنیا رفت.
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ اوراشیکی و اوراشیما تارو ، دو قلاب گیر حرفه ای
✅ اوراشیما تارو (به ژاپنی: 浦島 太郎) متل یا افسانهای ژاپنی دربارهٔ ماهیگیری است که به واسطه نجات لاکپشتی، به عنوان پاداش به بازدید از ریوگو جو، قصر واقع در زیر آب، متعلق به ریوجین، خدا اژدها رفت. او به مدت سه روز در آنجا اقامت کرد و به محض بازگشت به روستا، خود را ۳۰۰ سال بعد درآینده یافت.
♨️ داستان اوراشیما تارو : در زمانهای بسیار گذشته، ماهیگیری جوان به نام اوراشیما تارو در ژاپن زندگی میکرد. پدرش قبل از او یک ماهیگیر بسیار ماهری بود، اما توانمندی اوراشیما در هنر فراتر از پدرش بود، که بدینسان آوازهٔ او به عنوان ماهیگیر فراتر از روستای کوچکش شناخته شده بود.
🔘 در عصر یکی از روزها، هنگامی که در حال بازگشت از ماهیگری بود، تعدادی بچه خشن و بیادب که در حال فریاد کشیدن و خنده بودند، نظر او را جلب کردند. وقتی نزدیکتر شد، بچهها را دید که در حال شکنجه لاکپشت کوچکی هستند. اوراشیما که تحمل دیدن چنین صحنهٔ آزاردهندهای را نداشت، پس دخالت نمود. اوراشیما به بچهها گفت: اگر این لاکپشت را به من بدهید، من هم به شما تمام پولی را که از شکار امروز بدست آوردم خواهم داد. بچهها که گرفتن پول و خرید آبنبات را به آزار رساندن به موجودی بیگناه ترجیح میدادند، پیشنهاد او را قبول کردند. در نهایت اوراشیما لاکپشت را نجات داد و به دریا بازگرداند.
🌐 صبح روز بعد اوراشیما طبق روال روزانه برای ماهیگیری عازم دریا شد. در آن روز دریا آرام بود و وزش بادی ملایم گرمای شیرین تابستان را به ارمغان میآورد. در لحظاتی که او در افکارش غوطهور شده بود، ناگهان صدایی نامش را صدا زد. اوراشیما اطراف قایق را نگاه کرد و ناگهان لاکپشتی را دید که به او خیره شدهاست. لاکپشت با رویی خوش به او گفت: بالاخره دوباره همدیگر را ملاقات کردیم، من در جستجوی تو بودم. از صبح تا به حال وقتی قایقت را دیدم به دنبالت آمدم تا برای نجات زندگیام از شما تشکر کنم. سپس لاکپشت به او پیشنهاد دیدن ریوگو جو، قصر پادشاه اژدهای دریایی داد. اوراشیما تارو سوار بر لاکپشت به دیدن فرمانروای دریا و قصر او رفت.
💢 در آنجا پرنسس زیبا اوتوهیمه ، دختر ریوجین که توسط ملازمان باکره خود همراهی میشد، برای خوشآمدگویی نزد اوراشیما آمد. پرنسس به او گفت: شما دیروز زندگی ارزشمند لاکپشتی را نجات دادید، و آن لاکپشت من بودم که شما به کمکش آمدید. پرنسس برای قدردانی به او پیشنهاد داد تا ابد در این مکان زیبا و در کنار او بماند، اما اوراشیما پس از گذشت سه روز ترجیح داد به روستایش و دیدن مادر خود بازگردد، پس از پرنسس اجازه ترک این مکان را خواستار شد. اوتوهیمه که بسیار از تصمیم اوراشیما اندوهگین شده بود، با این حال با رفتن او موافقت کرد و به عنوان هدیه به او جعبهای طلایی داد که با مروارید تزئین شده بود و توسط روبانی سبز رنگ از جنس جلبک بسته شده بود. پرنسس به او گفت: هنگامی که به خشکی رسیدی، باید همیشه این جعبه را همراه خود داشته باشی، اما هرگز نباید آن را باز کنی تا زمانی که نزد من بازگشتی. اوراشیما به پرنسس قول داد و سوار بر لاکپشت به سمت روستای خود بازگشت.
☑️ زمانی که به روستا رسید، همه چیز به شکلی باور نکردنی تغییر کرده بود. خانههای روستا به شکل قبل نبودند، تپهها مشابه گذشته بودند اما افرادی که در روستا میدید، کسانی نبودند که از سه روز پیش میشناخت. او از درک مسئله عاجز ماند و با خود اندیشید که گذشت سه روز هرگز نمیتواند چنان تغییر قابل توجهی را پدید آورد. در نهایت به خانهٔ قدیمی خود رسید، که بسیار دستخوش تغییر شده بود. اوراشیما در را باز کرد و وارد خانه شد، اما به جای دیدن مادرش، با مردی غریبه در راهرو خانه مواجه شد. او که بسیار تعجب کرده بود از مرد پرسید: آیا شما فردی به نام «اوراشیما تارو» را میشناسید. مرد ناشناس جواب داد: منظور شما اوراشیما تارو، همان ماهیگیر مشهور است که سیصد سال پیش در دریا ناپدید شد. او متوجه شد که سیصد سال از روزی که روستایش را به مقصد اعماق دریا ترک کرد سپری شدهاست. اوراشیما که در غم و اندوه فرو رفته بود از نا امیدی در جعبهای که پرنسس به او داده بود را گشود و با دیدن جعبه خالی بسیار شگفتزده شد. اما به آرامی ابری صورتی از داخل تهیدگی جعبه سر برآورد و در بالای سر وی نقش بست. ابر معطر بود و او را یاد عطر شیرین جامهٔ پرنسس میانداخت. اوراشیما ناگهان پا به سن گذاشت، ریشهایش بلند و سفید، چشمانش تار و کمرش خم گشت و سپس از دریا صدای غمانگیز پرنسس برآمد که گفت: به تو گفته بودم در جعبه را باز نکن که محتوای آن پیری تو بود. برای اوراشیما تحمل سنگینی سیصد سال امری غیرقابل هضم بود، و در نهایت بر روی شنهای دریا افتاد و از دنیا رفت.
☁️☁️
#Ototsuki
#GOLD_Post
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
#Fire_Post 🔥
⭕️ تو نمیتونی من رو بکشی ، میتونی؟
✅همونطور که دیدیم ، چپتر 50 نشون داد که اعضای قبیله اتسوتسوکی مجاز به کشتن همدیگه نیستن! ولی با این حال ، دلیل نکشتن همیدگه فقط حفظ "اعتقاد" بود ولی تو جنگ این قوانین دیگه معنایی نداره!!
♨️ پس ، ایا ایشییکی با کشتن بوروتو به عنوان وسیله احیا موموشیکی قوانین قبیله رو نقض میکنه؟ یا اینکه اییشیکی هنوز به قوانین قبیله اعتقاد داره و اهمیت میده بوروتو رو نمیکشه؟ باید منتظر جواب تو چپتر 51 باشیم...
💢 شما چی فکر میکنید ؟ به نظرتون چرا ایشییکی نمیتونه بوروتو رو بکشه؟
☁️☁️
#Fire_Post
#ototsuki
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀
⭕️ تو نمیتونی من رو بکشی ، میتونی؟
✅همونطور که دیدیم ، چپتر 50 نشون داد که اعضای قبیله اتسوتسوکی مجاز به کشتن همدیگه نیستن! ولی با این حال ، دلیل نکشتن همیدگه فقط حفظ "اعتقاد" بود ولی تو جنگ این قوانین دیگه معنایی نداره!!
♨️ پس ، ایا ایشییکی با کشتن بوروتو به عنوان وسیله احیا موموشیکی قوانین قبیله رو نقض میکنه؟ یا اینکه اییشیکی هنوز به قوانین قبیله اعتقاد داره و اهمیت میده بوروتو رو نمیکشه؟ باید منتظر جواب تو چپتر 51 باشیم...
💢 شما چی فکر میکنید ؟ به نظرتون چرا ایشییکی نمیتونه بوروتو رو بکشه؟
☁️☁️
#Fire_Post
#ototsuki
☁️☁️
🌀 @Anbu_Channel 🌀