آنارشيستهاي اصفهان و شاهين شهر
73 subscribers
1.46K photos
694 videos
65 files
796 links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ویدیویی از برگزاری برنامه های سرتاسری دومین سالگرد قتل حکومتی ژینا مهسا امینی در شهرها و کشورهای مختلف.
چقدر غریب هستیم و قریب!:


من یک آواره هستم
آواره‌ای شبیه به تمام آواره‌گان جهان.
آواره‌ای از آفریقا
آواره‌ای از خاورمیانه؛ از آسیا.
از شهرها و کشورهایی که؛ آواره‌گان‌اش در سراسر این کره‌ی خاکی پراکنده شده.
آواره‌ای از مزار، ارزگان، کندز، زابل، هلمند، پکتیکا؛پکتیا، کُنر، خوست،گَردیز و...
آواره‌گانی شبیه به آوره‌گان غزه؛ رفح.
شبیه به آوره‌گان سوری.
شبیه به آواره‌ای از کوردستان
شبیه آواره‌گان بلوچ و آواره‌گانی از میانمار
و شاید هم‌؛ آواره‌ای شبیه به قوم توتسی از رواندا.
چقدر ما شبیه هم هستیم، دارای یک درد مشترک؛ دردی که دولت‌ها و حاکمیت‌ها برای‌مان به وجود آوردند و هرگز قبول نکردند که باعث و بانی این جریان هستند و بودند!
من یک آواره هستم از بازماندگان هولوکاست از بازماندگان روز نکبت.
آواره‌ای از ایران؛ افغانستان؛ فلسطین؛سوریه؛ عراق؛ بلوچستان؛ رواندا، میانمار؛کردستان و...
ما چقدر؛ غریب هستیم و قریب!
روزها در پی لقمه‌نان و شب‌ها به دنبال سرپناهی تا در خواب‌هایمان رویای آزادی را ببینیم و پرواز.
پروازی بر بلندای کوه هندوکُش، البرز؛ زاگرس و بلندی‌های جولان.
چقدر ما شبیه به هم پرواز میکنیم ولی هرگز این رویای شیرین پرواز را در  خواب هم نمیتوانیم ببینیم و تنها کابوس سقوط؛ ما را در نیمه های شب؛ بیدار میکند و تا طلوع آفتاب دیگر خوابی به چشم‌مان باز نمیگردد و از ترس دوباره ندیدن کابوس‌ها؛ خوابی برای‌مان باقی نمی‌ماند.
هیج داروی ضد افسردگی و اعصاب؛ درمان‌مان نمی‌کند و آن روانکاوی که هنوز نمی‌داند آواره‌گی چیست؛ چگونه می‌تواند تو را درمان کند؟! من را درمان کند؟
- من راه خانه را گم کرده‌ام.
این چندسال برای خیلی ها زود گذشت و برای بعضی ها مثل راه رفتن لاک‌پشت‌، آهسته بود؛
اما  تغییراتی در تکنولوژی؛ سیستم های گوناگون و روش و اقدامات سیاسی دولت ها به وجود آمده و دارند روز به روز با سرعت به جلو می‌روند  اما؛ من/ما هنوز آواره‌ایم! و باید برای بقا از شهری به شهر دیگری و از کشوری به کشوری دیگر؛ کوچ کنیم، فرار کنیم؛ تبعید شویم!
و از مسیری بگذریم که احتمال مرگ‌اش بیشتر از زنده مانده است؛ و انتخاب میکنیم این مسیر را؛ ‌فقط برای  زندگی کردن؛ بخاطر مطیع نماندن.
اما مهاجرت همه چیز را از آدمی می‌گیرد و حتی با ورودات به کشور دیگری بازهم  آن حس تنهایی و بیگانه بودن از سوی آن اجتماع به تو انتقال پیدا می‌کند و از نوع نگاه‌های‌شان نفرت پیدا میکنی.
با چشمان‌شان به تو می‌فهمانند که تو؛
یک آواره‌ی؛ بی‌خانمانی و این حس؛ دردآور است. زجرآور!
ما آوارگان جهان که جمعیت بیشترمان از خاورمیانه است؛ سال‌هاست که راه خانه‌ی خود را گم کرده‌ایم و دیگر نه ذهنی برای به یادآوردن برای‌مان مانده و نه دیگر توانی برای پیداکردن‌اش‌.
قدرت‌ها و دولت‌های هرکشوری نظر به سود و منفعت خودشان از ما استفاده می‌کنند و در آخر به بهانه‌های مختلفی و تغییرات در روند سیاست‌های‌شان؛ باید اخراج شویم و اخراج میشویم؛ اخراج‌مان می‌کنند، اما؛ به کجا؟ به کدام سمت برگردیم؟
سال‌هاست که دولت‌ها؛ از ما آواره‌گان به عنوان سپرهای انسانی در جنگ ها و یا به عنوان کارگران ارزان قیمت؛ استفاده کرده‌اند و دارند می‌کنند و هرزمان که نخواسته باشند به بسیار آسانی راه و روش اخراج کردن را هم بلد هستند و...
این کشورها همان کشورهایی هستند که خانه های ما آوارگان را؛ با خاک یکسان کردند و به بهانه‌های تروریست؛ سلاح های کشتار جمعی و صدها دلیل احمقانه‌ی دیگر؛  بیشتر جوانان شهرها و روستاهای‌مان را قتل عام کردند و آنان که زنده ماندند مجبور به ترک شهرها و کشورهایشان شدند.
ما از آنان فرار می‌کنیم و دوباره همان‌ها به عنوان خدمات بشردوستانه ما را در کشورهایشان اسکان می‌دهند؛ آن‌هم فقط بخاطر نیروی کاری و جنگی.
هر جنگی در خاورمیانه به نفع مافیاهای  سلاح و نیروی کاری برای کشورهای جهان اول  است و دوم و کشورهای همسایه!؛ این یک نوع برده‌داری است؛برده‌هایی که خودشان با پاهای خودشان به آنجا می‌روند و برای رسیدن؛ از بدترین و خطرناک ترین مسیرها می‌گذرند؛
از زمان حرکت تا زمان رسيدن، آنقد تحقیر و خُرد می‌شوند که وقتی به آن کشورها برسند دیگر جرات اعتراض کردن، نسبت به خیلی قوانین و اتفاقات را ندارند چون هراس از این دارند که مورد خشم دولت‌ها و قدرت‌ها قرار نگیرند و اخراج نشوند.
ما آوارگان روزی متحد خواهیم شد تا دیگر برده نباشیم و کودکان‌مان با ریسمان بردگی بزرگ نشوند.
مرزها و این تقسيمات جغرافیایی این اسم را بر روی ما حک کرده‌ است: آواره.
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی

به پا خاسته‌اند
زنان چون صاعقه، چون آذرخشی در پهنه‌ی آسمان ایران
به یک‌باره پیدا شده‌اند

به پا خاسته‌اند
شورشیان دهه هشتادی چون گردبادی عظیم طوفان سهمناکی به پا کرده‌اند

به پا خاسته‌اند
فرودستان ، ستم دیده گان همه ی دوران
پیر و جوان چون کوه آتشفشانی به‌ناگاه سر باز کرده شعله ور گشته‌اند

به پا خاسته‌اند
زنان سونامی وار چون موج‌های بلند
خشم‌ شان را بر فرق دولت زن‌ستیز کوفته‌اند و
تار وُ پود پایه‌های حکومت را به لرزه درآورده‌اند
زنان به پا خاسته‌اند وُ
مبارزه با مردسالاریِ تا بُنِ دندان مسلح را
در خیابان معنا بخشیده‌اند

آری، آری، مردم آزادیخواه برابری طلب عدالت خواه ایران به پا خاسته‌اند وُ این حقیقتی است انکارناپذیر
پرتوان‌ تر باد مقاومت و مبارزات مردم ایران

مقاومت زندگی‌ست؛ مبارزه پیروزی‌ست !
ژن ژیان ئازادی !
انقلاب یک ضرورت است
زنده باد انقلاب !
متن از رکسانا تلارمی

https://t.me/asranarshism
سخنرانی ویدیوئی عضو فدراسیون عصر آنارشیسم در کُنفرانسِ دوّمین سالگرد قتل حکومتی «ژینا مَهسا أمینی» در شهر کُلن – آلمان:

جنبش «ژن، ژیان، ئازادی»، بطور کلی اعتراضی بر علیه اقتدار بود که تمرکزش را بر مقابله با ستم جنسی-جنسیتی، ستم بر جوامع اتنیکی (گوناگون در جغرافیای سیاسی ایران) و نا برابری‌ گذاشته و به میدان مبارزه وارد شد.
این اعتراضات با قرار دادن نام «زن» در صدر خود، در جامعه‌ای که زن هزاران سال تحت سُلطه پدر سالاری و مردسالاری بوده و تحت حاکمیت دینی زن‌ستیز قرار داشته، سرانجام موفق شد پتانسیل یک جنبش را در خود رقم زند.
می‌دانیم این جنبش در کشوری به پا خاست که مردمش هرگز طعم «آزادی» را، چه در دوران هزاران ساله پادشاهی و چه در حکومت اسلامی، نچشیدند و از آن برخوردار نبوده اند. پس واضح‌تر است اگر بگوییم؛ دلیل اصلی ستم، کُشتار و زیر دست ماندن زنان نیز در حقیقت به رأس اقتدار بر می‌گردد. حاکمیت سیاسی که از طریق نهاد مذهب این توّهم تحقیرآمیز را نسبت به زن حتی در داخل خانواده کانالیزه کرد و از آن طریق همه را جزئی از سازوکار ساختار سرکوب ساخت.
زنده باد جنبشی که زنان در پیشاپیش آن قرار داشتند و دارند و هدف آن پایان دادن به ستم جنسی-جنسیتی و نابرابری‌ بود و هست.
زنده باد جنبشی که آزادی را برای «زندگی» طلب کرد و هر گونه سُلطه را به چالش کشید.
آری شعار ژن ژیان ئازادی از کوردستان سَر داده شد و جنبش نیز از کوردستان آغاز شد، از سرزمینی که قرن‌ها زیر سرکوب حکومت‌های مرکزی بوده است. از کوردستانی که شعار تاریخی مبارزاتیش این است: «مقاومت زندگیست؛ مبارزه پیروزیست».
این مرگ مهسا (ژینا) امینی بود، دختری کورد که در مرکز «پایتخت» به دست حکومت اسلامی کُشته شد و جرقّه این جنبش را روشن کرد. همگی بخوبی پیدایش و فلسفه شعار ژن ژیان ئازادی را می دانیم و‌ اینکه نخستین بار بر دیوار سلول «شیرین عَلمَ هولی» نوشته شده بود، دختری کورد که در زندان جمهوری اسلامی بسر برُد و‌ توسط حکومت مرکزی اسلامی اعدام شد.
این بار حضور فعال جوامع اتنیکی (گوناگون در جغرافیای سیاسی ایران) ی مختلف، به‌ویژه کوردها و بلوچ‌ها، در اعتراضات نشان داد که این حرکت در ابعاد مختلف جامعه که سرکوب مدام را تجربه کرده است، ریشه دارد. دیدیم که این جنبش همزمان علیه ستم بر جوامع اتنیکی (گوناگون در جغرافیای سیاسی ایران) قیام کرد و بر علیه دیکتاتوری استبداد حکومت مرکزی برخاست.
جنبشی به دنبال برچیدن ساختارهای قدرت متمرکز، سرکوبگر و در کُل اقتدارگرا که ممکن است در هر بُعدی از مناسبات اجتماعی برای حفظ این نابرابری‌ها طراحی شده‌ باشند.
این بار با جنبشی روبرو شدیم که در آن صدای جنبش LGBTIQA+ در برابر اقتدار و سُنت‌های سرکوبگر جامعه نیز برای اولین بار علنی شنیده شد و هنجارهای محدودکننده جنسیتی و جنسی را به چالش کشید.
حضور مهاجران افغانستانی را با وجودیکه می‌دانیم، فیلترهای زیادی برای افشای هویت شان وجود دارد، شاهد بودیم.
مبارزان زیادی از جامعه توان‌خواهان را دیدیم که چه در فضای رسانه‌های اجتماعی که بسیار نقش مهّم داشت و چه در میدان خیابان که تعیین کننده بود، از همه توانایی‌های مختلفی که داشتند برای مقابله با سرکوب و برای پیروزی جنبش استفاده کردند.
دیدیم که دانش آموزان در مدرسه‌ها، بخصوص دختران زیادی به اِبداع شیوه‌های مبارزاتی فراوان رو آوردند؛ تا جاییکه رژیم برای انتقام‌گیری، آن سریالِ جنایت‌بارِ هشت ماه مسموم‌سازی را روی دست گرفت.
توانایی‌های هیچ کدام از این نیروهای اجتماعی را نباید نادیده گرفت؛ زیرا هر کدام در جایی، رژیم را به چالش کشیدند و جنبش را مُبدل به یک شبکه‌ پیچیده از معترضان ساخت.
بی تردید جنبش ژن ژیان ئازادی هرگز متوقف نخواهد شد. تا زمانی که ستم جنسی-جنسیتی و نابرابری‌ بین جوامع اتنیکی (گوناگون در جغرافیای سیاسی ایران) وجود دارد و تا زمانی که آزادی تحقق نیابد این جنبش ادامه خواهد داشت. البته این خواسته‌ها نه تنها در توانِ جمهوری اسلامی نیست که به آنها پاسخ دهد، بلکه هیچ «دولتی» نیز قادر به پاسخگویی آن نخواهد بود. تنها با سرنگونی ساختارهای سرکوبگر و ایجاد جامعه‌ای آزاد و بدون دولت و اقتدار می‌توان آزادی، برابری و عدالت را برای همه مردم، زنان، جوامع اتنیکی (گوناگون در جغرافیای سیاسی ایران) و گروه‌های جنسی و جنسیتی مُحقق کرد.
گرچه این جنبش شکست ناپذیر است اما عواملی موجب شد که جنبش در قدم اوّل سرکوب شود و در قدم دوّم به حاشیه رانده شود.
سرکوب شدید دولتی که به تمام معنی نابرابر بود. عدم توازنی در قوای دو طرف ایجاد کرد که هزاران مجروح، معلول، زندانی و کُشته بر جای گذاشت. ما بخش اعظم مبارزان مان را به این دلیل از دست دادیم که نتوانستیم در برابر نکات قوّت حکومت، سازماندهی‌های متقابل انجام‌ بدهیم و در برابر آن به یک توازنِ لااقل نسبی برسیم.
با تأکید بر همین مهم، یکی از نکات
آسیب‌پذیری جنبش را واگذاشتن زندانیان سیاسی و آسیب‌دیدگان ناشی از شکنجه‌های خیابانی و بازداشتگاهی بحال خودشان می‌دانیم. در حالیکه سرکوب‌گران رژیم بیشترین توجّه را به آنان داشتند؛ زیرا نیرویی که در خیابان شور و شعف به مردم می‌بخشید، از نقطه نظر آنان، همان‌هایی بودند که باید کشته، زخمی و یا دستگیر می‌شدند.
در طرف دیگر، دخالت دولت‌های غربی در جهت آلترناتیوسازی، منشورنویسی طیف راست با حمایت دولت‌ها، و تدوین منشورهای رفرمیستی بدون پایگاه اجتماعی، همگی به نوعی ترمزهایی بر حرکات جوانان انقلابی عصیانگر در خیابان‌ها بوده‌اند.
در حالی که جوانان شورشی به دنبال تسخیر مراکز قدرت بودند و از بهترین تاکتیک‌های انقلابی (آنارشیستی) استفاده می‌کردند، احزاب راست و چپ به نگارش منشورهای مطالباتی پرداختند که موجب حیرت بخشی از آنارشیست‌ها شد که این منشور نویسان از کجا و با کدام نهاد و دولت می‌خواستند این مطالبات را مطرح کنند؟ از دولتِ مُستقر؟!
ما بر این نظریم که وقتی مطالبات رفرمیستی به یک جنبش انقلابی وارد می‌شود، بجای پیشبرد اهداف بنُیادی، باعث انحراف جنبش از مسیر اصلی و تضعیف آن می شود. تصمیم‌گیری از بالا، بدون مشارکت و مشورت با مردم، می‌تواند به بروکراسی و از دست دادن اراده و انگیزه مردم منجر شود و جنبش در مسیر کانال‌های اصلاحات تدریجی و محدود بیافتد.
نگاه آسیب‌شناسانه دیگر این است که گرچه محرومان، زحمت‌کشان و کارگران به صورت فردی نقش فعالی داشتند، اما تشکل‌های کارگری و صنفی به‌صورت سازمان‌یافته و رسمی در جنبش حضور نداشتند و فقط به اعلام حمایت بسنده کردند.
همچنان مهم است که توجه تان را به مسئله‌ای که دُرست پس از فروکش کردن اعتراضات، برجسته‌تر از دیگر زمان‌ها شد جلب کنیم: نسبت جنبش زن، زندگی، آزادی که مناسبات اجتماعی حاکم را مورد حمله قرار می‌داد با زندگی و وضعیت مهاجران افغانستانی که فقط در حد یک مصرع در ترانه‌ی «برای» باقی ماند.
و در آخر،
از نظر ما آنارشیست‌ها، پیشنهاد عملی ما همان است که جوانان انقلابی شورشی در اعتراضات خیابانی انجام دادند. ادامه اعتراضات نیز به همان شکل، یعنی بدون هدایت و رهبری فرد یا احزاب .. تقویت شبکه‌ها و شوراهای مستقل مردمی، سازماندهی هسته‌های محلات، اعتصاب، تحریم، همبستگی و همیاری در سراسر جغرافیای ایران، حمله به زندان‌ها و تسخیر مراکز قدرت با همان روش‌های تکنیکی که در اعتراضات ۱۴۰۱ به کار گرفته شد و اگر نکات آسیب‌پذیر شرح داده شده، نبودند، امکان ضربات محکمتر و حتی نابودکننده بر رژیم، مهیا بود.
ما شاهد بودیم که ترکیب این تاکتیک و روش‌ها با خواست، و شجاعت انقلابی جوانان دُنیا را به لَرزه در آورد و پایه‌های حکومت اسلامی را سُست کرد. حکومت اسلامی ایران در یک سراشیبی قرار دارد. حکومت اسلامی ایران در حال احتضار است و با ادامه جنبش ژن ژیان ئازادی، تردیدی نیست که از پای در خواهد آمد.
پُر توان تر باد جنبش ژن ژیان ئازادی!


فدراسیون عصر آنارشیسم


https://t.me/asranarshism
این متن در اعتراض به نفروختن نان به افغانستانی‌ها در ایران نوشته شده است:

نان،
دسترسی به نان، به معنای زندگی
و نبود نان، تهدیدی‌ست علیه زندگی، زندگیِ تهی‌دستان،
و قطع نان،
قطع نان نماد سرکوب و نابرابری است:

یک قرص نان،
یک گرده نان،
یک تکه نان،
یک لقمه نان،
خرده نان،

نان، نان، نان،
تنور داغ نانوایان و بوی خوش نان به مشام گرسنگان،

دزدی شورانگیز ژان والژان در کتاب بینوایان برای یک قرص نان و ۱۹ سال حکم زندان،

سفره‌های خالیِ تهی‌دستان از نان،

فریاد اعتراضی انسان‌ها در تقسیم ناعادلانه نان،
خودکشی‌های بیچاره‌گان برای یک لقمه نان.


و همچنان اما نداشتنِ نان،
بازداشته‌شدن از خوردن نان،
تهی شدنِ دست از نان،

جرقه‌ای برای طغیان، شورش و قیام است:


تهی شدنِ دست از نان،
و احتکار آرد و فساد حکومت‌ها و سرمایه‌داران برای انحصار نان،

تهی شدنِ دست از نان،
و نقشِ محوریِ تاریخی‌اش در قیام‌های فرودستان،

تهی شدنِ دست از نان،
و شورش گرسنگان برای تسخیر نان، نان، نان...

تا قیامِ نان،
تا
« نان، کار، آزادی»،

و سخن نابِ

«کار بخواهید؛ اگر به شما کار نمی‌دهند، نان بخواهید؛ اگر به شما کار یا نان نمی‌دهند؛ به زور بگیرید!»

از رفیق زن، شورشیِ آنارشیست اِماگلدمن
...

https://t.me/asranarshism
عارف قنبرزهی، ۱۵ ساله و ساکن زاهدان، از همقطاران فدراسیون عصر آنارشیسم و اتحادیۀ آنارکوایگوئیست‌های جغرافیای سیستان و بلوچستان، ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ و احتمالاً پس از شناسایی‌شدن توسط مزدوران رژیم در ۳۰ شهریور، به وسیلۀ شلیک مستقیم با کلت و به ضرب دو گلوله، پس از مقاومت در برابر دستگیری با دستانی خالی، در خرابه‌ای که محل سکونتش بود، به قتل رسید.

او یک آنارکوایگوئیست ملیتانت بود که به یادگیری خواندن و نوشتن به زبان فارسی (گجری) مشغول بود و برای امرار معاش دست‌فروشی می‌کرد و در گردهمایی‌های همقطاران علاقۀ شدیدی به مباحث سیاسی روز و تاریخ فلسفه نشان می‌داد.

از همقطارمان هیچ عکسی در دست نیست و همچنین سن این همقطار بنا به گفتۀ خودش حدود پانزده بوده زیرا او نیز مانند بسیاری از مردم ساکن در این جغرافیا از اوراق دولتی_هویتی و مزایای آن بهره‌مند نبود. او در جمع‌های گوناگون علاقه داشت که در صورت لزوم با نام خانوادگی قنبرزهی نامیده شود.




خاطرات سرفرازی و مبارزاتت همواره در یادمان می‌ماند.
عارف قنبرزهی، ۱۵ ساله و ساکن زاهدان، از همقطاران فدراسیون عصر آنارشیسم و اتحادیۀ آنارکوایگوئیست‌های جغرافیای سیستان و بلوچستان،۳۱ شهریور ۱۴۰۱ به وسیلۀ شلیک مستقیم با کلت و به ضرب دو گلوله توسط پولیس-امنیتی دولت فاشیستی اسلامی- شیعی حاکم بر ایران، پس از مقاومت در برابر دستگیری با دستانی خالی، در خرابه‌ای که محل سکونتش بود، به قتل رسید.
AREF GHANBARZAI, 15 years old, residing in one of the ruins in the city of Zahedan (southeastern Iran), was murdered on September 22, 2022, by two direct gunshots after resisting (with his bare hands) the arrest by the security police of the ruling fascist Shia Islamic state in Iran. He was one of our comrades in the “Federation of Anarchism Era” and the “Anarcho-Egoists Union of Sistan and Baluchistan”.
حادثه مرگبار معدن طبس با حداقل ۵۱ کارگر کشته شده نه اولین حادثه و نه آخرین بار آن خواهد بود چون اساسا جان کارگر برای جمهوری غارتگر اسلامی ارزشی ندارد