عماریار
2.03K subscribers
2.58K photos
5.15K videos
8 files
6.06K links
🔴 با خانواده فیلم ببینید.

📌مرجع عرضه محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

📞 ارتباط با ادمین:
👤 @Ammaryaradmin

☎️ شماره تماس
📞۰۲۱-۴۲۷۹۵۹۱۰

📥 سایت:
🌐 Ammaryar.ir

📷 اینستاگرام:
🔗 instagram.com/Ammaryar_ir
🔶 ایتا:
🔗 eitaa.com/Ammayar_ir
Download Telegram
✈️ فرود با چراغ خاموش در فرودگاه دمشق

🔴 روایت هایی مستند از چنگ سوریه در کتاب «ابوعلی کجاست»


🌀 هواپیما نزدیک دمشق که رسید، چراغ هایش را خاموش کرد تا نتوانند آن را هدف بگیرند و در فرودگاه به زمین نشست. خیلی کنجکاو بودم که ببینم وضعیت شهر چطور است و فرودگاه در چه موقعیتی قرار دارد، اما اتوبوس ها در فرودگاه منتظر ما بودند و ما را سریع سوار اتوبوس کردند. در تاریکی حدود نیم ساعتی ما را بردند تا به مقرّی رسیدیم.

🌀 مقرّ ما در حومۀ دمشق بود و خانه های اطرافش بر اثر بمباران تخریب شده بود. مقرّ ما در مجموعۀ مدرسه بود. سه چهار تا مدرسه با فاصلۀ نزدیک به هم قرار داشتند. هر کدام حیاط جدا گانه ای داشت اما بین آنها سورا خ هایی که خانه ها را به این طریق به هم وصل کرده بودند و آدم می توانست از آن عبور کند زده بودند تا به هم مرتبط شوند .

🌀 آنجا چند گردان مستقر بودند. یک مدرسه برای سوری ها بود که فرماندهان ایرانی به آنها آموزش می دادند. یک قسمتش هم برای بچه های فاطمیون بود و قسمتی هم مقرّ تک تیراندازها بود که در آنجا آموزش تئوری می دیدند.

🌀 وقتی به آنجا رسیدیم، ما را به خط کردند و گفتند چون شب است و شما دیر وقت رسیده اید، استراحت کنید تا فردا دربارۀ وضعیت اینجا توجیه شوید. هوا سرد بود. به هر نفر به اندازۀ یک بطریِ نیم لیتری گازوئیل دادند تا از آن در بخاری های گازوئیلی که در اتاق ها بود، استفاده کنیم. بعد هر دوازده نفر را به یک اتاق فرستادند.

ادامه دارد ........


📬 جهت خرید پستی این کتاب عبارت «ابوعلی کجاست» را به شماره ۰۹۱۹۹۰۳۸۲۷۰ و یا به آیدی @ayyamtahrir ارسال نمایید.

yon.ir/SGNCX

📆 2 روز مانده به روز #عرفه سالروز شهادت شهید ابوعلی در نبرد سوریه

@Ammaryar_Ir
🌀روایتی نفس گیر از نبرد مدافعان حرم با تکفیری ها / پاتک دشمن به نیروهای خودی

❇️ ..... همه به هم پیروزی را تبریک می گفتند و سیّدابراهیم (مصطفی صدرزاده) هم بین بچه ها شربت پخش می کرد؛ کاری که تا قبل از آن شهید ذوالفقار انجام می داد.

❇️ صدای تکبیر و لبیکِ یا زینب بچه ها قطع نمی شد. بعد از آن همه سختی و مشکلات، لذت شیرینی این پیروزی ارزشمند، حسابی مزه می داد.

⭕️ هفت هشت نفری دور ماشین جمع شده بودند که یک دفعه صدای سوت کِشدار اولین خمپاره به گوش رسید. همه خوابیدیم. خمپاره حدود پنجاه متر دورتر از ماشین به زمین اصابت کرد.

⭕️ دشمن منطقه ای را که از آنها گرفته بودیم، در نقشه های توپخانۀ خود ثبت کرده بود و بعد از استقرارِ نیروهای مقاومت، آتش ریخت.

⭕️ صدای سوت دوم که آمد، دوباره همه دراز کشیدند. این بار ده متریِ ماشین به زمین خورد. همه جا را گرد وغبار پر کرده بود. بی معطّلی خمپاره می زدند. سیّدابراهیم هم بر اثر ترکشِ همین خمپاره ها مجروح شد و او را به عقب بردند.

⭕️ سیّدابراهیم را هم نمی دیدم. بچه ها گفتند: «سیّد مجروح شد و با چند نفر دیگر از مجروحان با ماشین صوت به عقب برگشت. » در بی سیم صدای او را شنیدم که می گفت: حالم خوب است. شما بچه ها را جمع وجور کنید. » بعد از پیام سیّد، بچه ها پیکر شهدا و مجروحان را با ماشین عقب بردند.

⭕️ من به باقی نیروها سر زدم. حسن را دیدم که خیلی به هم ریخته بود. دست او را گرفتم و با پای پیاده از داخل بستر رودخانه به سمت عقب حرکت کردیم. رد شدن گلوله های کالیبر 50 را از بالای سرمان می دیدیم.

⭕️ هر لحظه منتظر بودم یکی از آنها به ما بخورد. کمی از بچه های گردان فاصله گرفته بودم که فرماندۀ محور پشت بی سیم گفت:

⭕️ ادامه دارد ....


🔴 روایت هایی مستند از جنگ سوریه در کتاب ابوعلی کجاست


📬 جهت خرید پستی این کتاب عبارت «ابوعلی کجاست» را به شماره ۰۹۱۹۹۰۳۸۲۷۰ و یا به آیدی @ayyamtahrir ارسال نمایید.

yon.ir/SGNCX

📆 1 روز مانده به روز #عرفه سالروز شهادت شهید ابوعلی در نبرد سوریه

@Ammaryar_Ir
عماریار
عرضه #کتاب_ابوعلی از شهدای مدافع حرم در شبکه توزیع #عماریار جهت خرید پستی کتاب ابوعلی "خرید ابوعلی" را به شماره ۰۹۱۹۹۰۳۸۲۷۰ و یا به آیدی @ayyamtahrir ارسال نمایید.
🌀پرواز در روز عرفه / روایتی از شهادت ابوعلی در لاذقیه
راوی: ابوطاها، از هم‌رزمان ابوعلی

🔴 قرار بود در محور لاذقیه عملیات شود. شب عملیات تماس گرفتند تا برای هماهنگی نهایی به جلسه ای با حضور فرماندهان ارتش سوریه برویم. حاج اصغر فرمانده تیپ به من گفت: «ابوعلی را پیدا کن تا سریع به جلسه برویم» پشت بی سیم پِیج کردم: «ابوعلی، ابوعلی. » جواب نداد. چند بار دیگر پیج کردم، باز هم خبری نبود. دیرمان شده بود که ی کدفعه ابوعلی با صدای گنگی جواب داد. گفتم: «کجایی داداش؟ » گفت: «دندانپزشکی»

🔴 قرار بود روز بعد همسر و دختر و پسرش برای زیارت به سوریه بیایند. ابوعلی هم رفته بود آرایشگاه و حمام و سَری هم به دندانپزشکی زده بود تا دندان هایش را جرم ‌گیری کند. سریع خودمان را به جلسه رساندیم. قبل از جلسه، حاجی به من و جانشین خودش گفته بود: «نمی خواهم ابوعلی فردا در عملیات شرکت کند. می خواهم اتفاقی برای او نیفتد و خانواده اش او را ببینند.» از جلسه که آمدیم بیرون، حاجی رو به ابوعلی کرد و گفت: «شما صبح می روی دمشق؟» ابوعلی گفت: «وقتی حرف عملیات میشود، خانواده را فراموش میکنم.» حاجی گفت: «ا گر دستور باشد چه؟ » ابوعلی سکوت کرد و چیزی نگفت. ما برای استراحت رفتیم.

🔴 اما ابوعلی تا صبح بیدار ماند و حساب و کتاب های مالی اش را انجام داد. صبح عملیات هم مثل همیشه خیلی بشّاش بود و با بچه ها خوش‌و‌ بش میکرد. عملیات شروع شد. یکی از بچه های دلاور فاطمیون که چند شب قبل همراه او و ابوعلی، یکی از فرماندهان داعشی را اسیر کرده بودیم، مجروح شد و لحظاتی بعد هم به شهادت رسید. پیکر او باید به جایی منتقل م یشد که ابوعلی هم آنجا بود.

🔴 به ابوعلی بی سیم زدم و گفتم: «ابوعلی یکی از بچه ها باید مثبتِ شما بشود. باید با چهارچرخ بیایید.» از کد رمز استفاده نکردم تا نیروهای خودمان متوجه شهادت او نشوند و روحیه‌شان تضعیف نشود.

🔴 بالاخره آمبولانس حرکت کرد و بخشی از مسیر را آمد، اما به دلیل آتش شدید دشمن نمی توانست خود را به ما برساند. با موتور تا نزدیکی ما آمد اما جلوتر نمی توانست بیاید. بی‌سیم زد و گفت: «آمدم مهمانت را ببرم. » گفتم: «ابوعلی جان باید چهار چرخ بیاوری. » نمی خواستم پشت بیسیم بگویم شهید داریم اما او اصرار می کرد، که ابوطاها نکند اتفاقی افتاده است؟! در آن لحظه چیزی به ذهنم نمی رسید و زبانم به هیچ کلمه ای نمی چرخید که یک دفعه ابوعلی گفت: «ابوطاها نکند مثبتِ حسن شده؟ » متوجه نشدم. گفتم: «ابوعلی جان دوباره بگو. » گفت: «می گویم نکند مثبت سیّدابراهیم شده؟ » زبانم باز شد و گفتم: «آره، آره ابوعلی. مثبت حسن2 و سیّدابراهیم شده.»

🔴 ما آ نقدر به دشمن نزدیک بودیم که صدای کشیدن نارنجک هایشان را میشنیدیم. بالاخره ابوعلی خودش را به ما رساند. دشمن می‌خواست هرطور شده به خط ما نفوذ کند. ابوعلی آر پیجی برداشت، پشت ارتفاعی نیم متری رفت و شلیک کرد. یکی از فرماندهان سریع رفت یقۀ ابوعلی را گرفت. او را نشاند و گفت: «دستور است که شما در جنگ شرکت نکنی. بنشین »، اما ابوعلی برای شلیک بعدی آماده شد. زمانی که می خواست سومین گلولۀ آرپیجی را شلیک کند، روی زانو که بلند شد گلولۀ تک تیرانداز دشمن به او اصابت کرد.1تیر به گلویش خورد. به پشت افتاد و همان جا شهید شد.


📬 جهت خرید پستی این کتاب عبارت «ابوعلی کجاست» را به شماره ۰۹۱۹۹۰۳۸۲۷۰ و یا به آیدی @ayyamtahrir ارسال نمایید.

yon.ir/SGNCX

📆 روز #عرفه سالروز شهادت شهید ابوعلی در نبرد سوریه

@Ammaryar_Ir
🌟 #عرفه

💠امام محمد باقر علیه‌السلام می‌فرمایند:
خداوند بزرگ پیش از آنکه در روز عرفه بر اهل عرفات تجلّی کند، بر زائران قبر حسین علیهالسلام تجلّی می‌‏کند، و حاجاتشان را بر می‌‌آورد و گناهانشان را می‌آمرزد، و شفاعتشان را درباره دیگران می‏‌پذیرد، آن‌گاه به اهل عرفات توجه می‌‏کند.
کامل الزیارات، ص 170


@AmmarYar_IR

◀️ ما را دنبال کنید در:

🔶 eitaa.ir/ammaryar_ir
🔷 sapp.ir/ammaryar_ir