#امام_سجاد_علیه__السلام
#مدح
السلام علیک یا دلبر
خال لبهات مستمان کرده
قدرت چشمهای نافذ توست
مست و ساقط ز هستمان کرده
نفست بوی عاشقی دارد
که چنین حق پرستمان کرده
ساقی باده های لم یزلی
مست جام الستمان کرده
عشق تو رشته اسارت را
گردن و دور دستمان کرده
دائم المست از شراب توایم
مست ذکر پر از ثواب توایم
السلام علیک ای ساقی
حضرت عشق آسمانی ها
ذکر لبهای عاشقان خدا
قبله ی پاک مهربانی ها
حوض چشمت سراسر از باده
روح اعجاز جاودانی ها
جلوه ی پنجم خدا هستی
عابد صاحب الزمانی ها
جای تو قلب ماست یا سجاد
وسط قلبمان بمانی ها
رد پایت رسیده پیش خدا
حضرت عشق التماس دعا
السلام علیک یا محبوب
نظری زیر پا کنی بد نیست
دردمندان کوی عشق توایم
دردمان را دوا کنی بد نیست
ای یدالله خانواده عشق
چند حاجت روا کنی بد نیست
در همین خلوتی اگر ما را
زائر کربلا کنی بد نیست
در قیامت چه میشود مارا
پیش زهرا صدا کنی بد نیست
ما مسلمان خنده ات هستیم
تو امیری و بنده ات هستیم
#محمد_حبیب_زاده
#مـــــــــــــــےکده
🍇@Aliabotorab110
#مدح
السلام علیک یا دلبر
خال لبهات مستمان کرده
قدرت چشمهای نافذ توست
مست و ساقط ز هستمان کرده
نفست بوی عاشقی دارد
که چنین حق پرستمان کرده
ساقی باده های لم یزلی
مست جام الستمان کرده
عشق تو رشته اسارت را
گردن و دور دستمان کرده
دائم المست از شراب توایم
مست ذکر پر از ثواب توایم
السلام علیک ای ساقی
حضرت عشق آسمانی ها
ذکر لبهای عاشقان خدا
قبله ی پاک مهربانی ها
حوض چشمت سراسر از باده
روح اعجاز جاودانی ها
جلوه ی پنجم خدا هستی
عابد صاحب الزمانی ها
جای تو قلب ماست یا سجاد
وسط قلبمان بمانی ها
رد پایت رسیده پیش خدا
حضرت عشق التماس دعا
السلام علیک یا محبوب
نظری زیر پا کنی بد نیست
دردمندان کوی عشق توایم
دردمان را دوا کنی بد نیست
ای یدالله خانواده عشق
چند حاجت روا کنی بد نیست
در همین خلوتی اگر ما را
زائر کربلا کنی بد نیست
در قیامت چه میشود مارا
پیش زهرا صدا کنی بد نیست
ما مسلمان خنده ات هستیم
تو امیری و بنده ات هستیم
#محمد_حبیب_زاده
#مـــــــــــــــےکده
🍇@Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
همیشه روضه هایش حسی حالی دلنشین دارد
کسی که خاطراتی تلخ از اهل زمین دارد
بنازم آن امامی را که بر انگشتر خاتم
عقیقی سرخ رنگ از جنس خون جای نگین دارد
دعای مااگر گاهی اثربخش است بی تردید
اثراز اشکهای چشم زین العابدین دارد
علی هست و علی هست و علی هست خداراشکر
علی بعد از علی ارباب ما در آستین دارد
میان رحل دستان پدر آرام شد اکبر
علی اکبر درآغوش پدرحصنی حصین دارد
به هنگام تلذی خطبه میخواند علی اصغر
پر قنداقه اش حکم نخ حبل المتین دارد
شوم قربان زین العابدینی که دراین عالم
حساب سجده هایش رافقط روح الامین دارد
اگربوده علمدار سپاه دوم ارباب
ارادت به عموی خود یل ام البنین دارد
به خود می بالد این شاعر که حتی آبرویش را
فقط از لطف مولایش امیر مومنین دارد
#سید_مجتبی_اقوامی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
همیشه روضه هایش حسی حالی دلنشین دارد
کسی که خاطراتی تلخ از اهل زمین دارد
بنازم آن امامی را که بر انگشتر خاتم
عقیقی سرخ رنگ از جنس خون جای نگین دارد
دعای مااگر گاهی اثربخش است بی تردید
اثراز اشکهای چشم زین العابدین دارد
علی هست و علی هست و علی هست خداراشکر
علی بعد از علی ارباب ما در آستین دارد
میان رحل دستان پدر آرام شد اکبر
علی اکبر درآغوش پدرحصنی حصین دارد
به هنگام تلذی خطبه میخواند علی اصغر
پر قنداقه اش حکم نخ حبل المتین دارد
شوم قربان زین العابدینی که دراین عالم
حساب سجده هایش رافقط روح الامین دارد
اگربوده علمدار سپاه دوم ارباب
ارادت به عموی خود یل ام البنین دارد
به خود می بالد این شاعر که حتی آبرویش را
فقط از لطف مولایش امیر مومنین دارد
#سید_مجتبی_اقوامی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
چنین که ماه به این طفل واکنش دارد
برای جاذبه هم چهره اش کشش دارد
کمان ابرویش آرش، دو چشم،لیل عرب
که خون شیعه و خون هخامنش دارد
تمام ادعیه اش راهکار زندگی است
که از «صحیفه»ی خود قصد پرورش دارد
به طرز خمس عَشَر نیز یادمان داده
که خواستن ز خداوند هم رَوَش دارد
خدای بعد تو آن قدر شد به ما نزدیک
که جای نبض،رگ گردنم تپش دارد
به غیر اینکه امامی،چنان شدی سجاد:
که در قضا و قَدَر حرف تو برش دارد
شروع نهضت ادعیه بعد کرب و بلاست
ریاضی است جهان: بعد پنج،شش دارد
و متصل به سجود است این قیام آن قدر؛
که در تمامی ذرات گسترش دارد
#مهدی_رحیمی_زمستان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
چنین که ماه به این طفل واکنش دارد
برای جاذبه هم چهره اش کشش دارد
کمان ابرویش آرش، دو چشم،لیل عرب
که خون شیعه و خون هخامنش دارد
تمام ادعیه اش راهکار زندگی است
که از «صحیفه»ی خود قصد پرورش دارد
به طرز خمس عَشَر نیز یادمان داده
که خواستن ز خداوند هم رَوَش دارد
خدای بعد تو آن قدر شد به ما نزدیک
که جای نبض،رگ گردنم تپش دارد
به غیر اینکه امامی،چنان شدی سجاد:
که در قضا و قَدَر حرف تو برش دارد
شروع نهضت ادعیه بعد کرب و بلاست
ریاضی است جهان: بعد پنج،شش دارد
و متصل به سجود است این قیام آن قدر؛
که در تمامی ذرات گسترش دارد
#مهدی_رحیمی_زمستان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مدح
باید مسیر اصلی ایمان بخوانمت
تفسیر آیه آیه ی قرآن بخوانمت
زیباترین صحیفه برای پرستش و
زین العباد ِخلقت یزدان بخوانمت
ای تو عجم ترین عرب ِنسل فاطمه
الحق که فخر کشور ایران بخوانمت
شرط نزول رحمت ایزد وجود توست
پس حق بده که حضرت باران بخوانمت
وقت سخن ز خطبه ی غَرّای شام ِتو
باید به پا کننده ی طوفان بخوانمت
بر نام کربلا تو حیات همیشه ای
باید به جسم کربوبلا جان بخوانمت
.
.
.
با یاد راه کوفه و دستان بسته ات
راکب به روی ناقه ی عریان بخوانمت
هجده سر بریده به نیزه سبب شده
در شام و کوفه پاره گریبان بخوانمت
در مجلس شراب ولب وچوب خیزران
آخر چگونه واژه ی مهمان بخوانمت
از بعد دیدن لب زخم گُل رباب
تا وقت مرگ لاله ی عطشان بخوانمت
#علی_مهدوی_نسب
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
باید مسیر اصلی ایمان بخوانمت
تفسیر آیه آیه ی قرآن بخوانمت
زیباترین صحیفه برای پرستش و
زین العباد ِخلقت یزدان بخوانمت
ای تو عجم ترین عرب ِنسل فاطمه
الحق که فخر کشور ایران بخوانمت
شرط نزول رحمت ایزد وجود توست
پس حق بده که حضرت باران بخوانمت
وقت سخن ز خطبه ی غَرّای شام ِتو
باید به پا کننده ی طوفان بخوانمت
بر نام کربلا تو حیات همیشه ای
باید به جسم کربوبلا جان بخوانمت
.
.
.
با یاد راه کوفه و دستان بسته ات
راکب به روی ناقه ی عریان بخوانمت
هجده سر بریده به نیزه سبب شده
در شام و کوفه پاره گریبان بخوانمت
در مجلس شراب ولب وچوب خیزران
آخر چگونه واژه ی مهمان بخوانمت
از بعد دیدن لب زخم گُل رباب
تا وقت مرگ لاله ی عطشان بخوانمت
#علی_مهدوی_نسب
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
آتش به جانم میکشد هر سال، شعبان
میلاد آقایی که یک زائر ندارد
#مرضیهعاطفی
#امام_سجاد_علیه_السلام
🍇 @Aliabotorab110
میلاد آقایی که یک زائر ندارد
#مرضیهعاطفی
#امام_سجاد_علیه_السلام
🍇 @Aliabotorab110
Forwarded from میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع" (اومظهرصفاتعجیبه بود !)
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مدح
باید مسیر اصلی ایمان بخوانمت
تفسیر آیه آیه ی قرآن بخوانمت
زیباترین صحیفه برای پرستش و
زین العباد ِخلقت یزدان بخوانمت
ای تو عجم ترین عرب ِنسل فاطمه
الحق که فخر کشور ایران بخوانمت
شرط نزول رحمت ایزد وجود توست
پس حق بده که حضرت باران بخوانمت
وقت سخن ز خطبه ی غَرّای شام ِتو
باید به پا کننده ی طوفان بخوانمت
بر نام کربلا تو حیات همیشه ای
باید به جسم کربوبلا جان بخوانمت
.
.
.
با یاد راه کوفه و دستان بسته ات
راکب به روی ناقه ی عریان بخوانمت
هجده سر بریده به نیزه سبب شده
در شام و کوفه پاره گریبان بخوانمت
در مجلس شراب ولب وچوب خیزران
آخر چگونه واژه ی مهمان بخوانمت
از بعد دیدن لب زخم گُل رباب
تا وقت مرگ لاله ی عطشان بخوانمت
#علی_مهدوی_نسب
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح
باید مسیر اصلی ایمان بخوانمت
تفسیر آیه آیه ی قرآن بخوانمت
زیباترین صحیفه برای پرستش و
زین العباد ِخلقت یزدان بخوانمت
ای تو عجم ترین عرب ِنسل فاطمه
الحق که فخر کشور ایران بخوانمت
شرط نزول رحمت ایزد وجود توست
پس حق بده که حضرت باران بخوانمت
وقت سخن ز خطبه ی غَرّای شام ِتو
باید به پا کننده ی طوفان بخوانمت
بر نام کربلا تو حیات همیشه ای
باید به جسم کربوبلا جان بخوانمت
.
.
.
با یاد راه کوفه و دستان بسته ات
راکب به روی ناقه ی عریان بخوانمت
هجده سر بریده به نیزه سبب شده
در شام و کوفه پاره گریبان بخوانمت
در مجلس شراب ولب وچوب خیزران
آخر چگونه واژه ی مهمان بخوانمت
از بعد دیدن لب زخم گُل رباب
تا وقت مرگ لاله ی عطشان بخوانمت
#علی_مهدوی_نسب
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است
دوباره زینـتِ سجّاده ها پریشــــان است
تمامِ دشــتِ بلا را درونِ تــب می سوخت
شبیهِ ماهیِ لب تشنه ای که بی جان است
توان نداشت بجنگـــد و خواهرِ خورشید
برای شمعِ وجودش شبیهِ پروانـــه است
نگاهِ شـــام به او خیره مانده است ولی
نگاهِ تیره ی او خیره بر شهیـــدان است
اسیـــر بود ولی تیغِ خطبه خوانی هاش
برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طوفـــان است
شکایـــت از لبِ سجّاده اش نمی شنوند
سکوتِ خسته ی او استوارِ ایمـــان است
نشد که آب بنوشــــد بدونِ اشـــک و عزا
هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است
#
سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ
به رویِ نیزه پیامِ حسین " قرآن " است
#ابراهیم_زمانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است
دوباره زینـتِ سجّاده ها پریشــــان است
تمامِ دشــتِ بلا را درونِ تــب می سوخت
شبیهِ ماهیِ لب تشنه ای که بی جان است
توان نداشت بجنگـــد و خواهرِ خورشید
برای شمعِ وجودش شبیهِ پروانـــه است
نگاهِ شـــام به او خیره مانده است ولی
نگاهِ تیره ی او خیره بر شهیـــدان است
اسیـــر بود ولی تیغِ خطبه خوانی هاش
برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طوفـــان است
شکایـــت از لبِ سجّاده اش نمی شنوند
سکوتِ خسته ی او استوارِ ایمـــان است
نشد که آب بنوشــــد بدونِ اشـــک و عزا
هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است
#
سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ
به رویِ نیزه پیامِ حسین " قرآن " است
#ابراهیم_زمانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
هزار حرف نگفتهست در دو چشم ترت
چه زخمها که نشاندند بر تن و جگرت
بریده بود قضا دست و پای رزم تو را
به جبر، داشت خدا از نبرد بر حذرت
ندید چشم تو، اما شنیدی از عمه
چگونه ذبح قفا شد به دست کین، پدرت
اگرچه بال گشودی رها شوی ز قفس
گرفت خیمهات آتش، شکست بال و پرت
برادران تو از روی نی هواخواهت
تمام راه، دوتایی شدند همسفرت
نشست زخم زبانها به عمق جانت و آه
ندید چشم کسی غیر زخم فرق سرت
به زیر سایه تنت، پای، لحظهای نگذاشت
تمام روز و شبانِ حیات مختصرت
ز خاطرات تو هرگز برون نرفت انگار
عمود آهن و داغ عموی چون قمرت
#نفیسه_سادات_موسوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
هزار حرف نگفتهست در دو چشم ترت
چه زخمها که نشاندند بر تن و جگرت
بریده بود قضا دست و پای رزم تو را
به جبر، داشت خدا از نبرد بر حذرت
ندید چشم تو، اما شنیدی از عمه
چگونه ذبح قفا شد به دست کین، پدرت
اگرچه بال گشودی رها شوی ز قفس
گرفت خیمهات آتش، شکست بال و پرت
برادران تو از روی نی هواخواهت
تمام راه، دوتایی شدند همسفرت
نشست زخم زبانها به عمق جانت و آه
ندید چشم کسی غیر زخم فرق سرت
به زیر سایه تنت، پای، لحظهای نگذاشت
تمام روز و شبانِ حیات مختصرت
ز خاطرات تو هرگز برون نرفت انگار
عمود آهن و داغ عموی چون قمرت
#نفیسه_سادات_موسوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!
یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر…
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند
آغاز شد خطبه پس از نام رسول الله
پس سردرآوردند که با خود سر آوردند
لحنِ علیِّ ابن حسین ابن علی این است
افتاده اند از پا اگـر چه لشکـر آوردند
بر دست و پای تو غـُل و زنجیرهایی بود
که دستشان با هـر دعـای تو بَر آوردند
دیدنـد مثـل مـادرت ساکـت نخواهی شد
بر روی نیـزه پیش روی تو سر آوردند
عالَـم فدای گریه هایـت حضرتِ سجـّاد
در چشـمهایت ندبه را با کـوثر آوردند
#حسین_ایمانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!
یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر…
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند
آغاز شد خطبه پس از نام رسول الله
پس سردرآوردند که با خود سر آوردند
لحنِ علیِّ ابن حسین ابن علی این است
افتاده اند از پا اگـر چه لشکـر آوردند
بر دست و پای تو غـُل و زنجیرهایی بود
که دستشان با هـر دعـای تو بَر آوردند
دیدنـد مثـل مـادرت ساکـت نخواهی شد
بر روی نیـزه پیش روی تو سر آوردند
عالَـم فدای گریه هایـت حضرتِ سجـّاد
در چشـمهایت ندبه را با کـوثر آوردند
#حسین_ایمانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد
کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد
پلک هایش که بسته می گردند
پرده های حجاب می افتد
نیمه شب خوابِ "شام" می بیند
نیمه شب ها ز خواب می افتد
نمکِ چشم شور شامی ها
روی قلبی کباب می افتد
روی گلبرگ یاس های حرم
اثرات طناب می افتد
یاد آن خیزران و تشت طلا
یاد بزم شراب می افتد
شام را قتلگاه می بیند
نیزه ها را، "نگاه" می بیند
مثل کرببلا در اینجا هم
روبه رویش سپاه می بیند
تا تماشا شوند بین گذر
همه جا سدِّ راه می بیند
کوچه کوچه به گریه می افتد
کوچه کوچه گناه می بیند
معجری پاره پاره افتاده
یا که او اشتباه می بیند؟
تنِ دخترسه ساله ای را، آه
از کبودی سیاه می بیند
بین آن ازدحام جان فرسا
عمه را گاه گاه...، می بیند
عمه را بین آن همه نامرد...
عمه را بی پناه می بیند
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد
کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد
پلک هایش که بسته می گردند
پرده های حجاب می افتد
نیمه شب خوابِ "شام" می بیند
نیمه شب ها ز خواب می افتد
نمکِ چشم شور شامی ها
روی قلبی کباب می افتد
روی گلبرگ یاس های حرم
اثرات طناب می افتد
یاد آن خیزران و تشت طلا
یاد بزم شراب می افتد
شام را قتلگاه می بیند
نیزه ها را، "نگاه" می بیند
مثل کرببلا در اینجا هم
روبه رویش سپاه می بیند
تا تماشا شوند بین گذر
همه جا سدِّ راه می بیند
کوچه کوچه به گریه می افتد
کوچه کوچه گناه می بیند
معجری پاره پاره افتاده
یا که او اشتباه می بیند؟
تنِ دخترسه ساله ای را، آه
از کبودی سیاه می بیند
بین آن ازدحام جان فرسا
عمه را گاه گاه...، می بیند
عمه را بین آن همه نامرد...
عمه را بی پناه می بیند
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده
او وداع حرم و خون خدا را دیده
قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده
عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سوختن اهل خیامش را دید
دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را
درد شرمندگی از سوختن معجر را
خنده ی شمر و سنان، زجر به یکدیگر را
ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود
روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد
قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد
خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد
زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود
تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود
شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید
آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید
یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده
او وداع حرم و خون خدا را دیده
قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده
عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سوختن اهل خیامش را دید
دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را
درد شرمندگی از سوختن معجر را
خنده ی شمر و سنان، زجر به یکدیگر را
ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود
روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد
قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد
خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد
زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود
تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود
شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید
آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید
یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
چهل سال است دارد اشک ممتد
غمی که از نگاهش شعله می زد
شروع گریه اش حتمی ست وقتی
که چشمش بر حصیری کهنه افتد
الهی خسته ی غربت نباشد
بزرگ دهر بی عزت نباشد
الهی لحظه ای اهل و عیالت
اسیر دست بی غیرت نباشد
به شهر شام بغضش در گلو ریخت
چه سنگی بر سر آنها فرو ریخت
دو دستش بسته بود و دید آتش
به روی چادر ناموس او ریخت
الهی بی برادر ها نباشی
کنار نیزه ی سر ها نباشی
الهی بین یک عده حرامی
دچار داغ معجر ها نباشی
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
چهل سال است دارد اشک ممتد
غمی که از نگاهش شعله می زد
شروع گریه اش حتمی ست وقتی
که چشمش بر حصیری کهنه افتد
الهی خسته ی غربت نباشد
بزرگ دهر بی عزت نباشد
الهی لحظه ای اهل و عیالت
اسیر دست بی غیرت نباشد
به شهر شام بغضش در گلو ریخت
چه سنگی بر سر آنها فرو ریخت
دو دستش بسته بود و دید آتش
به روی چادر ناموس او ریخت
الهی بی برادر ها نباشی
کنار نیزه ی سر ها نباشی
الهی بین یک عده حرامی
دچار داغ معجر ها نباشی
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم
از تنم جان در نمیآید خلاص از غم شوم
بعد عاشورا دگر زندانی پیراهنم
دشتی از یاس و اقاقی و شقایق داشتم
کربلا انداخت اما آتشی بر خرمنم
گر گلی پژمرده شد بربلبلش گریه کنید
حال من آن بلبلم که داغدار گلشنم
باخبر از داغ ها در بین بستر می شدم
تا که بر می خاست ازطف خندههای دشمنم
سالها از آن چهل منزل گذشت اما هنوز
خستگی آن اسارت در نیامد از تنم
هیچکس در آن سفر یارمنشد جز یک نفر
دست می انداخت تنها ریسمان برگردنم
خواهرم از من کمک میخواست دستم بسته بود
تازیانه می زد او را خصم تا من بشکنم
محمل پرده نشینان حرم بی پرده بود
بین ان نامحرمان شد تار روز روشنم
از کجای شام گویم از سر بازار یا
دست بسته کوچه یوسف فروشی رفتنم
شعله ای روی سرم افتاد دستم بسته بود
سوختم مانند شمع و در نیامد شیونم
گرچه مسمومم ولیکن می کشد این غم مرا
همره ناموسها بزم حرامی بردنم
باد شیون می شود گر بگذرد از تربتم
یک جهان مرثیه خوابیده میان مدفنم
#موسی_علیمرادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم
از تنم جان در نمیآید خلاص از غم شوم
بعد عاشورا دگر زندانی پیراهنم
دشتی از یاس و اقاقی و شقایق داشتم
کربلا انداخت اما آتشی بر خرمنم
گر گلی پژمرده شد بربلبلش گریه کنید
حال من آن بلبلم که داغدار گلشنم
باخبر از داغ ها در بین بستر می شدم
تا که بر می خاست ازطف خندههای دشمنم
سالها از آن چهل منزل گذشت اما هنوز
خستگی آن اسارت در نیامد از تنم
هیچکس در آن سفر یارمنشد جز یک نفر
دست می انداخت تنها ریسمان برگردنم
خواهرم از من کمک میخواست دستم بسته بود
تازیانه می زد او را خصم تا من بشکنم
محمل پرده نشینان حرم بی پرده بود
بین ان نامحرمان شد تار روز روشنم
از کجای شام گویم از سر بازار یا
دست بسته کوچه یوسف فروشی رفتنم
شعله ای روی سرم افتاد دستم بسته بود
سوختم مانند شمع و در نیامد شیونم
گرچه مسمومم ولیکن می کشد این غم مرا
همره ناموسها بزم حرامی بردنم
باد شیون می شود گر بگذرد از تربتم
یک جهان مرثیه خوابیده میان مدفنم
#موسی_علیمرادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#روضه
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#روضه
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
باید تو را حسینِ مکرّر بخوانَمت
یا که علیِ اکبر دیگر بخوانمت
هم صاحبِ صحیفه ای و هم نَواده اش
پس حق بِده مرا، که پیمبر بخوانمت
در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان
سر لوحه ی رقیّه و اصغر بخوانمت
قرآنِ ناطقی و تو را آیه آیه از..
..قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت
در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس..
با اذنِ مادر، عاشقِ مادر بخوانمت
عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب
اصلاً زِ جنسِ سيبِ مُعطر بخوانمت
مست از میِ حسینیِ تو، اهلِ عالمَند
مستم نِما که در پیِ ساغر بخوانمت
وقتی که بُرده ای دلِ اربابِ شهر را
حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت
دنیا به وقتِ سجده ی تو میکند قیام
والامقامی و شَه و سرور بخوانمت
سجاده ی تو بویِ خداوند می دهد
سجادی و به سجده ی آخر بخوانمت
از خطبه خوانی تو قیامت به پا شده
اینگونه من قیامتِ اکبر بخوانمت
گفتی أنا علی..و علی وار دَم زدی
تا که علیِ دوم و حیدر بخوانمت
اَخلاق نیکِ توست، ابوحمزه ساخته
خَلقاً تو را معلمِ برتر بخوانمت
از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست
از کودکی به غُصّه برابر بخوانمت
در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب
که سوگوارِ کُشته ی بی سر بخوانمت
همپایِ زینبی و به گودالِ قتلگاه
از راویانِ بوسه به حنجر بخوانمت
در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده ای،
آری تو را اَسیرِ مُکدّر بخوانمت
آمد مدینه زهر، توانِ تو را گرفت
تا عاقبت تو را گلِ پرپر بخوانمت
سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عشق
کُنجِ بقیع با دلِ مُضطر بخوانمت
لطفی نِما به"ملتمس"خاکِ کویِ خویش
تا مدحِ نو سروده به محضر بخوانمت
#مجتبی_دسترنج
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
باید تو را حسینِ مکرّر بخوانَمت
یا که علیِ اکبر دیگر بخوانمت
هم صاحبِ صحیفه ای و هم نَواده اش
پس حق بِده مرا، که پیمبر بخوانمت
در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان
سر لوحه ی رقیّه و اصغر بخوانمت
قرآنِ ناطقی و تو را آیه آیه از..
..قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت
در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس..
با اذنِ مادر، عاشقِ مادر بخوانمت
عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب
اصلاً زِ جنسِ سيبِ مُعطر بخوانمت
مست از میِ حسینیِ تو، اهلِ عالمَند
مستم نِما که در پیِ ساغر بخوانمت
وقتی که بُرده ای دلِ اربابِ شهر را
حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت
دنیا به وقتِ سجده ی تو میکند قیام
والامقامی و شَه و سرور بخوانمت
سجاده ی تو بویِ خداوند می دهد
سجادی و به سجده ی آخر بخوانمت
از خطبه خوانی تو قیامت به پا شده
اینگونه من قیامتِ اکبر بخوانمت
گفتی أنا علی..و علی وار دَم زدی
تا که علیِ دوم و حیدر بخوانمت
اَخلاق نیکِ توست، ابوحمزه ساخته
خَلقاً تو را معلمِ برتر بخوانمت
از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست
از کودکی به غُصّه برابر بخوانمت
در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب
که سوگوارِ کُشته ی بی سر بخوانمت
همپایِ زینبی و به گودالِ قتلگاه
از راویانِ بوسه به حنجر بخوانمت
در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده ای،
آری تو را اَسیرِ مُکدّر بخوانمت
آمد مدینه زهر، توانِ تو را گرفت
تا عاقبت تو را گلِ پرپر بخوانمت
سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عشق
کُنجِ بقیع با دلِ مُضطر بخوانمت
لطفی نِما به"ملتمس"خاکِ کویِ خویش
تا مدحِ نو سروده به محضر بخوانمت
#مجتبی_دسترنج
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#روضه
چهل سال درد و عذاب و اَلم
چهل سال گریه پس از گریه ای
نبودی تو از غُصه یک آن جدا
نه؛در آفِتاب و، نه؛ در سایه ای
چهل سال خونِ جگر خورده ای
تو با خاطراتی که جز غم نبود
بِیادِ غمِ دشتِ کرب و بلا
به سینه بِجُز داغ و ماتم نبود
چهل سال عمر کمی نیست که..
..چهل سال اندوه و اندوه بود
غمِ تلخِ در سینه ی خسته ات
فراتر از این کوه و آن کوه بود
چهل سال چون یاس پژمُرده ای
پریشانِ داغ ِ عزيزان خود
تو ای روضه دارِ امامِ غریب
چه کردی چهل سال با جان خود؟
چهل سال وقف عزا بوده ای
حسینیه بود است چشمان تو
گهی کربلا و گهی در بقیع..
..کجایی شده چشم گریان تو؟
چهل سال بی تابی و بی کسی
بدونِ برادر ، بدون ِ پدر
فقط مانده از کربلا يادگار
برای تو در سینه آه و شرر
چهل سال راوی کرب و بلا
چهل سال با قِصه ها مَحرمی
به یک سال و نیمش تو با زينبی
پس از آن تو بی یاور و همدمی
چهل سال گر آب نوشیده ای
دلَت بی شکیبِ لبِ اصغر است
بِیادِ گلو و دلِ مادرش
میانِ دلِ مضطرت محشر است
چهل سال گر دیده ای صحنه ی
یکی ذبحِ حیوان به دست کسی
بِیادِ ذبیحِ به دور از وطن
زِ دل کرده ای ناله ی غم بَسی
چهل سال آثار زنجیر بود
به پیکر، زِ وقت اسیریِ تو
رهايت نكرده غمِ ماجرا..
..تو را لحظه مرگ و پیریِ تو
چهل سال داغی به دل داشتی
که داغِ تو اَفزود زهرِ هشام
ولی نَه، چهلِ سال پیشْ داغِ يار
تورا کُشتِ از کربلا تا به شام
به داغ و غمِ اين چهلِ سالِ ات
مرا کُن به داغ و غمِ خود عجین
که باشد نوایِ مَنِ "ملتمس"
فِداكَ دَمی سید الساجدین
#مجتبی_دسترنج
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#روضه
چهل سال درد و عذاب و اَلم
چهل سال گریه پس از گریه ای
نبودی تو از غُصه یک آن جدا
نه؛در آفِتاب و، نه؛ در سایه ای
چهل سال خونِ جگر خورده ای
تو با خاطراتی که جز غم نبود
بِیادِ غمِ دشتِ کرب و بلا
به سینه بِجُز داغ و ماتم نبود
چهل سال عمر کمی نیست که..
..چهل سال اندوه و اندوه بود
غمِ تلخِ در سینه ی خسته ات
فراتر از این کوه و آن کوه بود
چهل سال چون یاس پژمُرده ای
پریشانِ داغ ِ عزيزان خود
تو ای روضه دارِ امامِ غریب
چه کردی چهل سال با جان خود؟
چهل سال وقف عزا بوده ای
حسینیه بود است چشمان تو
گهی کربلا و گهی در بقیع..
..کجایی شده چشم گریان تو؟
چهل سال بی تابی و بی کسی
بدونِ برادر ، بدون ِ پدر
فقط مانده از کربلا يادگار
برای تو در سینه آه و شرر
چهل سال راوی کرب و بلا
چهل سال با قِصه ها مَحرمی
به یک سال و نیمش تو با زينبی
پس از آن تو بی یاور و همدمی
چهل سال گر آب نوشیده ای
دلَت بی شکیبِ لبِ اصغر است
بِیادِ گلو و دلِ مادرش
میانِ دلِ مضطرت محشر است
چهل سال گر دیده ای صحنه ی
یکی ذبحِ حیوان به دست کسی
بِیادِ ذبیحِ به دور از وطن
زِ دل کرده ای ناله ی غم بَسی
چهل سال آثار زنجیر بود
به پیکر، زِ وقت اسیریِ تو
رهايت نكرده غمِ ماجرا..
..تو را لحظه مرگ و پیریِ تو
چهل سال داغی به دل داشتی
که داغِ تو اَفزود زهرِ هشام
ولی نَه، چهلِ سال پیشْ داغِ يار
تورا کُشتِ از کربلا تا به شام
به داغ و غمِ اين چهلِ سالِ ات
مرا کُن به داغ و غمِ خود عجین
که باشد نوایِ مَنِ "ملتمس"
فِداكَ دَمی سید الساجدین
#مجتبی_دسترنج
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اسارت
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
#سید_میلاد_حسنی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#اسارت
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
#سید_میلاد_حسنی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
مینویسند جهان چهرۀ شادابی داشت
هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت
سجده میکرد به پیشانی او مهر نماز
نزد او سجده برای خودش آدابی داشت
موجها پشت سر او همه صف میبستند
سر سجاده که دریا دل بیتابی داشت
اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش
آری او نیز برای خودش اصحابی داشت
بعد از آن واقعه با شعلۀ باران میسوخت
آه یک عمر فقط گریه و بیخوابی داشت
اشک در محضر او ذکر مصیبت میکرد
تا که میدید کسی ظرف پر از آبی داشت
#علی_گلی_حسینآبادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
مینویسند جهان چهرۀ شادابی داشت
هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت
سجده میکرد به پیشانی او مهر نماز
نزد او سجده برای خودش آدابی داشت
موجها پشت سر او همه صف میبستند
سر سجاده که دریا دل بیتابی داشت
اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش
آری او نیز برای خودش اصحابی داشت
بعد از آن واقعه با شعلۀ باران میسوخت
آه یک عمر فقط گریه و بیخوابی داشت
اشک در محضر او ذکر مصیبت میکرد
تا که میدید کسی ظرف پر از آبی داشت
#علی_گلی_حسینآبادی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_علیه_السلام
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
صحیفهای که سراسر شعور و شیداییست
حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود
گرفته بود صبورانه صبر را در بر
همیشه آینه مجذوب سجدههایش بود
حدیث تشنگی و آب را مپرس از او
که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود
اگر چه آب روان بود مَهر مادر او
چه شد که آینهگردان غصههایش بود
چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز
کسی که حادثهای سرخ پابهپایش بود
#صادق_بخشی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
صحیفهای که سراسر شعور و شیداییست
حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود
گرفته بود صبورانه صبر را در بر
همیشه آینه مجذوب سجدههایش بود
حدیث تشنگی و آب را مپرس از او
که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود
اگر چه آب روان بود مَهر مادر او
چه شد که آینهگردان غصههایش بود
چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز
کسی که حادثهای سرخ پابهپایش بود
#صادق_بخشی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110