میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
10.7K subscribers
6.57K photos
830 videos
48 files
614 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
#امام_سجاد_ع

دلش میگیرد از این شهر تا صیاد میبیند
تمام هستی اش را اینچنین بر باد میبیند

نگاهش غرق باران میشود تا آب مینوشد
چه ویران می شود تا خانه ای آباد میبیند

به یاد قامت قاسم دمادم اشک میریزد
همینکه رخت دامادی تن داماد میبیند

و از داغ علی اکبر شبیه شمع میسوزد
میان باغچه تا سرو تا شمشاد میبیند

به جای تسلیت سیلی تسلی سه ساله شد
فقط غم میخورد تا دختری را شاد میبیند

مرور خاطرات شام آخر پیر کرد او را
چه سخت است اینکه اهل ظلم را آزاد میبیند

برای غربتش این بس تمام آنچه گفتم را
فقط در چند ساعت حضرت سجاد میبیند

#محمود_یوسفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری

بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی»
بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ»

غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من
که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری

تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود
تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری

تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس
ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری...

#مهدی_جهاندار
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

شهیدان غرق خون رفتند و من دردا که جا ماندم
تمام عمر خود در آرزوی کربلا ماندم

همه ایل و تبارم با قطار زخم ها رفتند
دریغ از من که با انبوهی از این زخم ها ماندم

من از آن روزهای تلخ و طاقت سوز تا امروز
ز پا افتاده ای بودم که با دست دعا ماندم

پدر، آن قله ی ایثار ما را سیلی از خون برد
از آن بشکوه من بودم که مثل رد پا ماندم

سری را زیر خنجر، روی نی،طشت طلا، دیدم 
منی که خون جگر تا انتهای ماجرا ماندم

کنار کودکان با دست های بسته افتادم
کنار عمه ها منزل به منزل هم عزا ماندم

میان کوچه و بازار یا هر مجلس شومی
مرا هر لحظه عاشوراست از روزی که جا ماندم

به دوشم پرچم کرببلا بود و در این پیمان
به اشک و آه رمز آلود بی چون و چرا ماندم

#حسن_زرنقی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

اگر تب را از او در کربلا تقدیر برمی داشت
همانند علیِّ اکبر او شمشیر بر می‌داشت

سپس در هیبت حیدر به قصد رزم در میدان
قدم ها رابه سمت گرگ ها چون شیر برمی‌داشت

هراسان بوده از اعجاز او فرعون سُفیانی
والاّ از ید بیضای او زنجیر بر می‌داشت

ستون لانه‌ی ابلیس ویران شد زمانی که
کلام او نقاب از چهره‌ی تزویر بر می‌داشت

زمین از حجت پروردگار خویش که خالی نمی‌ماند
اگر نه درد را از جسم او تقدیر بر می‌داشت

#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع


میشینه پا میشه گریه میکنه
یه جا تنها میشه گریه میکنه
به یاد شلوغی تو قتلگاه
هر جا دعوا میشه گریه میکنه

باباشو غریب گیر آوُرده بودن
گلو‌شو با خنجر آزرده بودن
کار دفن بدنش آسون نبود
نانجیبا سرشو بُرده بودن

کفنی واسه تن بابا نداشت
حتی همراه خودش عبا نداشت
دلش اصلا نمی خواس اینجوری شه
چاره ای به غیر بوریا نداشت

وقتی یاد اون دقایق میکنه
حق داره گریه ی هق هق میکنه
صحنه هایی رو که آقامون دیده
عاشق از شنیدنش دق میکنه

کوفه خراب و یادش نمیره
زحمت حجاب و یادش نمیره
اگرم چیزی فراموشش بشه
مجلس شراب و یادش نمیره

آرزوش بود که دلی بیتاب نشه
دست عمه اسیر طناب نشه
توی مجلس یزید دعا میکرد
حرمله روبرو با رباب نشه

بغضشو توی گلو فرو میکرد
با یزید خیلی بگو مگو میکرد
تو وجود خواهرش ترس و که دید
مرگشو از خدا آرزو میکرد

#علی_ذوالقدر
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

خطبه‌ای خواندی جهان فهمید اسلام تو را
ظلم شد بیچاره وقتی دید ایام تو را

پیش چشم شام گفتی یا علی و خاک شد
 بعد از آن هرگز فراموشش نشد نام تو را

زینب از یک سو  تو از یک سو  دو تیغ ذوالفقار
شام ویران شد همین‌که دید هنگام تو را

خواست نامت محو سازد شام، عالمگیر شد
کرد حیرت دید وقتی که سرانجام تو را

انتهای کربلا شد ابتدای کارِ تو
هیچ طوفانی ندیده چشم آرام تو را

هم مناجاتت پیام و هم مصیبت خوانی‌ات
می‌بَرد هر روضه‌خوان امروز پیغام تو را

ارث ما زنجیرزن‌ها  زخم زنجیرِ تو است
شیعه دارد تا قیامت داغ احرام تو را

در خرابه پاسبانی می‌کنی جایِ عمو
می‌شمارد خواهرت تا صبح هر گامِ تو را

هر شبِ جمعه حرم تا صبح گریان تو است
می‌کند تکرار زهرا «وای از شام» تو را

کاش می‌شد تا کسی گوید که پیشت لااقل
بر سر نیزه نگردانند ارحام تو را

#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

یا دعا یا روضه می‌خواندی میان بسترت
چکمه‌ها اما تو را زود از صدا انداختند

وایِ من دیدند بیماری، برای التیام
چند دفعه پیکرت را زیر پا انداختند

با همان غل‌های جامع با همان زنجیرها
از روی ناقه تو را هم بی هوا انداختند

آن همه زنجیر دورِ گردن تو کم نبود
بینِشان شلاق‌ها بدجور جا انداختند

باید از احوال موی خواهرت فهمید که..
وای بر عمامه‌ات آتش چرا انداختند

لب گزیدی هر قدر، دادت درآمد عاقبت
پیش چشمت از سرِ نی بچه را انداختند

کاش نانی بود آنجا ،بیشتر تا بشکنی
از همان ته مانده‌ها پیش شما انداختند

دست بسته پای بسته پیش چشمِ خیس تو
دختران را بین مُشتی بی‌حیا انداختند

خولی و زجر و سنان تا بیشتر زجرت دهند
هر کجا رفتی به زیرت بوریا انداختند

#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود

روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد

ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود

یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب

پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید

هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت

هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود

آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت

عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند

تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود

با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود

ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست

کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود

بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت

درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید

بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی

نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود

خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

لاله های کربلایی یک به یک پژمرده اند
عشقبازان کی به یک مرگ طبیعی مرده اند؟

کار هرکس نیست کوتاهی نکردن وقت عشق
سجده های او ملک را نیز از رو برده اند

کینه اش را از غدیر خم به دل دارند، پس-
با پدر از یک کمین تیر شهادت خورده اند

می برند آه غم جانسوز او را هر طرف
بادها بیخود پریشان نیستند، آزرده اند

در مقاتل گرچه می گویند هفتاد و دو تن
خوب اگر دقت کنی سجاد را نشمرده اند..

#سیده_تکتم_حسینی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

هیچ‌کس مثل من، در این عالم، وسط شعله‌‌ها امام نشد
در شروع امامتش چون من، این‌قَدَر دورش ازدحام نشد

لشکری نانجیب می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
غیرِ زهرا، به هیچ معصومی، این‌قَدَر گرم، احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست
و علی بود اسم من، اما خواستم پا شَوم ز جام نشد

به لب تشنه‌ی علی اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز، هیچ شمشیری، اینقدر تشنه در نیام نشد

رفتنِ شاهزاده‌ای چون من، به اسیری به یک طرف، اما
در سفر، این‌قَدَر غُل و زنجیر، گردن بنده و غلام نشد

آه! زینب کجا و بزم یزید؟ او کجا و جواب ابن‌زیاد؟
باز هم صد هزار مرتبه شکر، چون که با شمر همکلام نشد

این چهل سال گریه‌ام، شاید از همان روز اربعین باشد
هر قَدَر عمه، سعی کرد صبور به حسینش کُند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب، گفت، طوری که نشنود عباس:
رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما هیچ جایی شبیه شام نشد

گفت: شرمنده‌ام برادر جان! رفتم و بی‌ سه‌ساله برگشتم
روی آن زخم‌های بی‌حدش، دست زینب هم التیام نشد

منِ سجاد، این‌قَدَر خواندم در مدینه نماز و هیچ‌کدام
آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ام خواند، بی‌قیام نشد

#قاسم_صرافان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110