میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
10.8K subscribers
6.55K photos
822 videos
48 files
612 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برو اے گداے مسڪین،
درِخانه‌ےِ رقیه..
دختراستُ‌وخوب‌دارد،
رگِ‌خوابِ‌شاهِ‌مارا...❤️‍🩹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای راز شادی‌ و غم پیوسته‌ام حسین
تا مغز استخوان به تو وابسته‌ام حسین


#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین‌ع
ای دختر علی! چقدر داغ دیده‌ای!
این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت...

عمتي‌المظلومه
چه روزها که شمردم  نیامدی بابا
چه غصه هاکه نخوردم نیامدی بابا

ز دست طعنه وزخم زبان مردم شام
هزار مرتبه مُردم  نیامدی بابا

#حضرت_رقیه_س
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

نشانت دادم ای لب سوخته، لبهای زخمی را
تو هم پنهان مکن از دخترت، سیمای زخمی را
ترک های لبم، بابا که می گویم به درد آید
فدایت می کنم اما همین نجوای زخمی را
سرم آنقدر،سنگ از این و آن خورده که یادم نیست
کجا گم کردم آخر بار، من بابای زخمی را
مرا هر کس که می بیند دلش می سوزد الا زجر
که طعنه می زند این دختر تنهای زخمی را
تو یادت هست چندین مرتبه از نیزه افتادی
و من بر خاک دیدم آن سر زیبای زخمی را؟
خودم را وعده ی آغوش گرمت داده بودم من
چه خواهی کرد امشب این من و رؤیای زخمی را؟
فدای گیسویت این گیسوان سوخته بابا
فدایت می کنم این جان سر تا پای زخمی را

#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

هیچ‌کس مثل من، در این عالم، وسط شعله‌‌ها امام نشد
در شروع امامتش چون من، این‌قَدَر دورش ازدحام نشد

لشکری نانجیب می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
غیرِ زهرا، به هیچ معصومی، این‌قَدَر گرم، احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست
و علی بود اسم من، اما خواستم پا شَوم ز جام نشد

به لب تشنه‌ی علی اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز، هیچ شمشیری، اینقدر تشنه در نیام نشد

رفتنِ شاهزاده‌ای چون من، به اسیری به یک طرف، اما
در سفر، این‌قَدَر غُل و زنجیر، گردن بنده و غلام نشد

آه! زینب کجا و بزم یزید؟ او کجا و جواب ابن‌زیاد؟
باز هم صد هزار مرتبه شکر، چون که با شمر همکلام نشد

این چهل سال گریه‌ام، شاید از همان روز اربعین باشد
هر قَدَر عمه، سعی کرد صبور به حسینش کُند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب، گفت، طوری که نشنود عباس:
رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما هیچ جایی شبیه شام نشد

گفت: شرمنده‌ام برادر جان! رفتم و بی‌ سه‌ساله برگشتم
روی آن زخم‌های بی‌حدش، دست زینب هم التیام نشد

منِ سجاد، این‌قَدَر خواندم در مدینه نماز و هیچ‌کدام
آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ام خواند، بی‌قیام نشد

#قاسم_صرافان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

#قاسم_صرافان
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_زمان_عج

یا مهدی ادرکنی، که در این ماهِ ماتم
باشیم با تو، در مصیباتِ محرم

قربانِ اشکِ چشمِ خونبارت، اِماما
تنها نمی مانی در این انبوهِ ماتم

غم خیمه در جانت زده، ای دادِ بیداد
آقا خدا صبرت دهد، از اینهمه غم

صبح و مسا، داری عزای کربلا را
بلکه عزای عمه جانت را، عزیزم

مُردم برایت، یوسفِ زهرای اطهر
از اینهمه محنت که میریزی به قلبم

عالم حسینی میشود بی شک، به یُمنَت
با هیئت و با روضه و با اشک و پرچم

ما طالبِ خونِ حسینیم و مطیعت
جزوِ لِثاراتیم و یارانت، مسلّم

تا این ندا آید ترا گوئیم: لبیک...
لبیک یَابنَ الفاطمه، لبیک جانم

با یک نگاهت، زیر و رو گردد ستمگر
ما را کجا و یاری اَت، ای اسمِ اعظم

شاید بکار آید غلامِ روسیاهت
از خود مَران ما را چو جدَت، ای امامم

کن روسفیدم، بعد از آنهم کن شهیدم
مانندِ جوون، و قنبر و عمار و میثم

امروز تیغِ ما زبان، فرداست شمشیر
پای رکابیم، ای غمت فیضِ دمادم

هجر تو ما را می‌کُشد، ای ماهِ کعبه
بانگِ اَنَابنُ المصطفی دِه، یَابنَ خاتم

با روضه ی عطشان و عریان، آشنائیم (۱)
ای روضه خوانِ غربتِ مظلومِ عالم

ما اهل کوفه نیستیم، ای قَلبَت آگاه
ما امتحان پس داده ایم و با تو همدم

گفتیم کوفه، وای از آن ازدحامی...
که دورِ ناموسِ خدا بودند آندم

از عمه زینب، تا سه ساله عمه جانت...
را خارجی خواندند، بی دینانِ عالم

یا منقم، آل علی در انتظار است
تا انتقامی سخت، با قلبی پر از غم

#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

دستم ورم دارد ولی بالا می آید
این صورتم خیلی به مادرها می آید
ای دختر شامی تو حالت جا می آید
از دامن سرنیزه ها بابا می آید

کرببلا در دست مردان معجرم رفت
در شام با رقصیدن زن ها سرم رفت

#رضا_دین_پرور
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

میزبانِ روضه‌ی ویرانه، مهمان را ببخش
نیزه‌دار اینجا نیاوردش، عمو جان را ببخش

نه، حریفِ این گره‌ها نیست انگشتان تو
دست‌هایت خسته شد، موی پریشان را ببخش

بوسه بر لب‌های خشکت آرزوی آب بود
آرزوهای بَرآبِ رود و باران را ببخش

خاکسارت شد، ولی باز از خجالت سرخ شد
زخمِ پایت را نبین، خارِ مغیلان را ببخش

گفت یک شب گم شدی ترسیدی از تاریکی‌اش
روسیاه از روی زردت شد، بیابان را ببخش

صورتت با بوسه‌ی انگشترم مأنوس بود
رفت در انگشتِ سیلی‌دارها، آن را ببخش

آن‌ که با لب‌های زخمم چوب‌بازی کرد، نه!
خیزرانی را که می‌بوسید دندان را ببخش

در غمت چیزی نباید گفت، باید جان سپرد
جانِ بابا شاعران و روضه‌خوانان را ببخش

#رضا_قاسمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه (س)

چه شد شهباز اوج عشق که بی پر آمدی پیشم

سراغم از که بگرفتی که آخر آمدی پیشم

درِ امید را دشمن ز هر سو بسته بر رویم

چگونه ای امید من تو از در آمدی پیشم

بر این ویرانه ی تاریک من امشب ضیاء دادی

از آن لحظه که ای شمع منور آمدی پیشم

سوالی دارم از تو ؛ ای غریبِ آشنا با من

تنت بابا کجا مانده که با سر آمدی پیشم

مرا شرمنده کردی قاری قرآن لب تشنه

که با زخم عمیق از چوب خیزر آمدی پیشم

مگر آب گوارا  نیست مهر مادرت زهرا

که با لب های خشک و دیده تر آمدی پیشم

#علیرضا_توانا
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

کاری از دست کسی بر نمیاد
من خودم اینارو بیرون میکنم
نوه ی فاطمه ام خوب بلدم
من با گریه شامو ویرون میکنم


من دیگه طاقت دوری ندارم
بابامو اونجوری که بود بیارن
دیگه داره حوصلم سر میره ها
عمه بابامو بگو زود بیارن

اینقدر شما رو جای من زدن
که میخوام جای همه گریه کنم
عمه جون منو ببر یه گوشه که
بشینم یه عالمه گریه کنم

تا عمو بود یادته تو شهرمون
هیچ کسی سایمونو ندیده بود
گوشواره خوشگلامو پیدا کنید
همونا که داداشم خریده بود

عمه اینجایی یا رفتی عزیزم
اگه اینجایی یه لحظه میشینی؟
یه چیزی میگم به بابام نگیا
چشامم خوب نمیبینه میبینی؟

#رسول_عسگری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س


به خدا خسته شدم،عمه مکافات شدم
به چه جرم این همه من سخت مجازات شدم


پرت کردند به سمتم به اهانت صدقه
من گرفتارِ به یک مشت خرافات شدم


صبح شمر آمد و شب زجر حسابی می زد
هدف مشت و لگد های دو تا  لات شدم


دست و پاگیر شدم پیر شدم پیر شدم
سخت شرمنده من از عمه ی سادات شدم


یک نفر پای سرت پا به زمین می کوبید
با سرت وارد دروازه ی ساعات شدم


پدرم را بده ای شمر ، زدی عیبی نیست
دو سه روزیست که ممنوعِ ملاقات شدم


کودکی سنگ تو را می زد و با من می گفت
ای  بسوزی که من هم بازی بابات شدم

#مجید_احدزاده
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسین_علیه_السلام

اگر اسیر تبی، گریه‌کن برای حسین!
اگر که جان به لبی، گریه‌کن برای حسین!

اگر که راه گریزی نماند و از غمها
نجات می‌طلبی، گریه کن برای حسین

اگر که مضطر و‌مظلوم و یکه و تنها
در انتهای شبی گریه کن برای حسین

اگر در آتش تب مثل حضرت سجاد
به رنج و در تَعَبی گریه کن برای حسین

شبیه حضرت زینب، اگر در اوج بلا
صبور و ملتهبی، گریه کن برای حسین

اگر کنار فراتی و تشنه چون عباس
به علت ادبی، گریه کن برای حسین

اگر که خواسته ای اشکت آبرو گیرد
از اصل با نسبی، گریه کن برای حسین

برای آن لب عطشان ظهر عاشورا
_فدایش اُم و ابی_ ، گریه کن برای حسین!

اگر که خواسته‌ای دیده را دهی عادت
به ذکر مستحبی گریه کن برای حسین

'حسین جنس غمش فرق می کند' ، اصلا
بدون هر سببی گریه کن برای حسین!

#بهجت_فروغی_مقدم
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س

با اذن من سحرها، سر میزند سپیده
رزق جهان به لطف، بابای من رسیده

احمد،علی،حسینم ؛ زهرا و مجتبایم!
من زینبم که هستم از «پنج تن» ، چکیده

آن زینبی که از پا یک لحظه هم نیفتاد
با اینکه کوه غم را بر جان خود خریده

بردند بین انظار، من را که قبل از اینها
یک بار سایه‌ام را همسایه هم ندیده

دنیا و خواری‌اش را، پیش خدا همین بس
که مثل ابن سعدی، صوت مرا شنیده...

با گریه در خیالم پرسیدم از حسینم
داری خبر که زینب بی تو چه‌ها کشیده!؟

از اسب، دختر تو خیلی بدش میاید
از لحظه‌ای که فهمید،بر سینه‌ات دویده

پایین بیایی ای کاش، از نیزه ماه زینب!
تا بوسه ها زنم بر آن حنجر بریده

#میثم_کاوسی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

زمین به آسمون بره،یا آسمون بیاد زمین
آروم نمیگیرم دیگه،بابائی مو‌میخوام‌ همین

شبای دوری از بابا تا سحر هق هق میکنم
اگه نیاد تو بغلم ،نمی خوابم، دق می کنم

تو شاهدی که دخترا، زبون درازی میکنن
خسته میشن، از سر لج دوباره بازی میکنن

دست همو میگیرن و‌ می پرن و تاب میخورن
اَدامو در میارن و با قد خم آب میخورن

گرسنمه تو‌ جمعشون ، از غذای لذیذ میگن
از عمو‌دورم که بهم ،خارجی و‌کنیز میگن

معجرِ روی سرمو ، یه مرد پرغرور کشید
نمیدادم گوشواره مو، یکی اومد به زور کشید

لاله ی گوشمو ببین ، خونی که لخته بسته و
شبیه مادرت شدم پهلویی که شکسته و

میبینی روضه خون شدم ، گریه کنم رو‌نیزه هاس
تسبیح این شبای من ، بابا بابا بابا باباس

به شوق دیدنش شب سردو تحمل میکنم
موهای سوخته مو ببند،دردو تحمل میکنم

دندونای شکستمو یه جوری پنهون میکنم
یه فکری هم برای این لبای پر خون میکنم

ولی بگو جلو بابام قد خم و‌چکار کنم؟
زخم سرم ، تاول پام‌، این ورم و چکار کنم؟

تو هم دیگه نمی شنوی صدای آه و ناله رو
دردسرت شدم ببخش،حلال کن این سه ساله رو

#مرتضی_عابدینی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

آیینه دار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه

پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود
آدم اگر می گفت اول یا رقیه

خورشید در منظومۀ عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه

سنش اگر کم هم طراز انبیا بود
مانند کوثر آیت العظمی رقیه

جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانۀ سقا رقیه

آرام تر از هر زمانی بود اصغر
می خواند تا بالا سرش لالا رقیه

تنها نَه سال شصت و یک تا روز محشر
هر فتنه ای را می کند رسوا رقیه

پا بر مغیلان می نهد اما محال است
روی سر موری گذارد پا رقیه

این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه

زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه

مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه

وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه

حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسۀ بابا رقیه

دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...

حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!

قلبش ندا سر داد این سر کعبۀ توست
پروردگارت آمده اینجا رقیه

خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانۀ زیبا رقیه

از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لب ها رقیه

#علی_ذوالقدر
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س


از غصه و غم تو را رها خواهد کرد
هر درد بیاوری دوا خواهد کرد
از نسل علی و فاطمه است این دختر
حاجات محال را روا خواهد کرد

#علی_ذوالقدر
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#بازار_شام
#حضرت_زینب_س

چه بگویم من از سر بازار
از حراجی آخر بازار
دور زینب شلوغ شد شلوغ
این هم از لطف دیگر بازار
گریه کردیم و هلهله کردند
مردمان ستمگر بازار
حکم تکفیر خواهرت را داد
بی حیایی به منبر بازار 
شام ، گودال قتلگاهم شد
به سرم ریخت لشگر بازار
سنگ خورد و خوراک مان شده بود
در رکود مکرر بازار
چشم بر چهارتا النگو داشت
کاسب تشنه ی زر بازار
گوش پاره گواه حرف من است
پر شده دخل زرگر بازار
چقدر روسری غنیمت برد
لااُبالی ابتر بازار
جگرم را کباب کرد امروز
نان و خرمای خیِّر بازار
قدر پنجاه سال پیرم کرد
روضه ی گریه آور بازار
کوچه کوچه شدم تماشایی
در هیاهوی محشر بازار
نفسم بند آمده دیگر
چه بگویم من از سر بازار

#علیرضا_خاکساری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی
با سر برای دیدنِ این دختر آمدی

قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه!
ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی

با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام
خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟

ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای
در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی

ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟
وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی

لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است
از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی

راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من
امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی

با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم
ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی

حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر
بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی

#رضا_یزدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س

بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را
که پیروی بکند مرجع سه‌ساله‌ی ما را

هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را

چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را

یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را

فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیده‌ست آه‌وناله‌ی ما را

بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را

گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی
که دست لطف تو پر می‌کند پیاله‌ی ما را

بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را

#مجتبی_خرسندی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110