#حضرت_معصومه_س
#ولادت
ز خاطر برده ماه هفتمِ هفت آسمان، غم را
حمیده مادرش وقتی به او بخشید تکتم را ١
زنی که کنیه ی او حضرت ام البنین بوده ٢
کسی که پرورانده در بغل، سلطانِ عالم را
همان نجمه که عطر حضرت معصومه را دارد
همان که کرده جاری در کویر شور، زمزم را
همان که کودکش قبل از تولد در سحرگاهان
برایش خوانده با صوت جلی، آیاتِ محکم را ٣
همان خورشید هشتم که پناه بی پناهان است ۴
همان که برده بالا تا فراز عرش، پرچم را
علی صورت علی سیرت علی ظاهر علی باطن
دوباره غصب کردند از علی حق مسلم را
چه فرزندی، همان که ناله ی یابن الشبیب او
دمادم زنده کرده روضه ی باز محرم را
کسی که مادر خورشید شد، فرزندِ فرزندش
کشد بر خاک ذلت بینی یحیی بن اکثم را
عجب شمس الشموسی از نگاه نجمه جاری شد
که روشن کرد تا روز قیامت کل عالم را
#احمد_علوی
1_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٢
2_الوافی بالوفیات جلد ٢٢ ص ١۵۴
3_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٧
4_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ٢٠
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ولادت
ز خاطر برده ماه هفتمِ هفت آسمان، غم را
حمیده مادرش وقتی به او بخشید تکتم را ١
زنی که کنیه ی او حضرت ام البنین بوده ٢
کسی که پرورانده در بغل، سلطانِ عالم را
همان نجمه که عطر حضرت معصومه را دارد
همان که کرده جاری در کویر شور، زمزم را
همان که کودکش قبل از تولد در سحرگاهان
برایش خوانده با صوت جلی، آیاتِ محکم را ٣
همان خورشید هشتم که پناه بی پناهان است ۴
همان که برده بالا تا فراز عرش، پرچم را
علی صورت علی سیرت علی ظاهر علی باطن
دوباره غصب کردند از علی حق مسلم را
چه فرزندی، همان که ناله ی یابن الشبیب او
دمادم زنده کرده روضه ی باز محرم را
کسی که مادر خورشید شد، فرزندِ فرزندش
کشد بر خاک ذلت بینی یحیی بن اکثم را
عجب شمس الشموسی از نگاه نجمه جاری شد
که روشن کرد تا روز قیامت کل عالم را
#احمد_علوی
1_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٢
2_الوافی بالوفیات جلد ٢٢ ص ١۵۴
3_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٧
4_عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ٢٠
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#یاامیرالمومنین_علیه_السلام
مبهوت، در تلألوِ نورِ خدایی اش
هستم تمامِ عمر سراپا هوایی اش
حتی دمی جدا نشدند و نمی شوند
ایل و تبارم از نفسِ ایلیایی اش
مدیونِ مادرم که از آن لحظه ی نخست
بوده است ذکر نام علی لای لایی اش
از عهده ی اهالیِ افلاک خارج است
درکِ مقام و منزلتِ کبریایی اش
از اين جهان و جاذبه های هزار رنگ
ما را بس است گوشه ی ایوان طلایی اش
حتی به گرد پای نجف هم نمی رسد
باغ بهشت با همه ی با صفایی اش
افلاک چیست؟ گرد و غبار عبای او
خورشید چیست؟ ذره ای از روشنایی اش
خورشید با تمام بزرگی و اقتدار
سهل است با اشاره ی او جا به جایی اش
سخت است در تصور امثال حبرئیل
وارد شدن به حیطه ی فرمانروایی اش
من تشنه ی ابوذر و مقداد و میثمم
یاران دل سپرده ی قالو بَلَىٰ ایش
سر می دهند و سر به سلامت نمی برند
آنانکه گشته اند سراپا فدایی اش
شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
تا مفتخر شدیم به شغل گدایی اش
حال و هوای این منِ با خود غریبه را
تغییر داده واقعه ی آشنایی اش
ما را یتیم کوی علی آفریده اند
ما را اسیر مرحمتِ هل اَتىٰ ایش
انسانِ کاملی است که در اوج بندگی
تردید کرده است بشر در خدایی اش
تنها علی شناسِ جهان احمد است و بس
ما عاجزیم در صفتی ابتدایی اش
بفرست دم به دم صلوات محمدی
بر مرتضی و شاکله ی مصطفایی اش
در شرحِ ناب انفسنای پیامبر
در کوثر و حقیقت خیر النساییش
تا ریزه خوارِ سفره ی لطف حسن شدیم
حیران شدیم در صفت مجتبایی اش
بازار عشق بازی و ایثار و بندگی
رونق گرفت با پسر کربلایی اش
آن شاه تشنه ای که شمیم بهشت را
جا داده است در کفن بوریایی اش
هفتاد و دو قصیده ی رنگین و تابناک
جاری شدند در غزل نینوایی اش
ما را اسیر شرط و شروط خودش نمود
در امتداد جلوه ی موسی الرضایی اش
تنها به ریسمان علی چنگ میزنیم
مرگ است و مرگ حاصل یک دم جدایی اش
در آفتاب حشر همه بهره می بریم
از سایه سارِ سلسله ی ماسوایی اش
قبل از ازل به سمت ابد پر کشیده است
بی ابتدا است وسعت بی انتهایی اش
در آیه ی لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ خدا چقدر
بی پرده گفت از صفت اِنَّمایی اش
از چاه های کوفه بپرسید راز را
از کوفه ای که شهره شده بی وفایی اش
جز نخل های کوفه و جز چاه سر به زیر
آگاه نیست هیچ کس از پارسایی اش
فیض تولدش شده در خانه ی خدا
تکرار ناپذیر، چو خیبر گشایی اش
مستانِ بی خود از خود و مجنون صفت شدند
بینندگانِ منظره ی دلربایی اش
هرکس اسیر پیچ و خم زلف یار شد
هرگز امید نیست به یک دم رهایی اش
هرکس دخیل بست به انگورِ آن ضریح
امید بسته است به حاجت روایی اش
شرمنده است این قلمِ متهم به عشق
بارانِ شرم میچکد از نارسایی اش
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
مبهوت، در تلألوِ نورِ خدایی اش
هستم تمامِ عمر سراپا هوایی اش
حتی دمی جدا نشدند و نمی شوند
ایل و تبارم از نفسِ ایلیایی اش
مدیونِ مادرم که از آن لحظه ی نخست
بوده است ذکر نام علی لای لایی اش
از عهده ی اهالیِ افلاک خارج است
درکِ مقام و منزلتِ کبریایی اش
از اين جهان و جاذبه های هزار رنگ
ما را بس است گوشه ی ایوان طلایی اش
حتی به گرد پای نجف هم نمی رسد
باغ بهشت با همه ی با صفایی اش
افلاک چیست؟ گرد و غبار عبای او
خورشید چیست؟ ذره ای از روشنایی اش
خورشید با تمام بزرگی و اقتدار
سهل است با اشاره ی او جا به جایی اش
سخت است در تصور امثال حبرئیل
وارد شدن به حیطه ی فرمانروایی اش
من تشنه ی ابوذر و مقداد و میثمم
یاران دل سپرده ی قالو بَلَىٰ ایش
سر می دهند و سر به سلامت نمی برند
آنانکه گشته اند سراپا فدایی اش
شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
تا مفتخر شدیم به شغل گدایی اش
حال و هوای این منِ با خود غریبه را
تغییر داده واقعه ی آشنایی اش
ما را یتیم کوی علی آفریده اند
ما را اسیر مرحمتِ هل اَتىٰ ایش
انسانِ کاملی است که در اوج بندگی
تردید کرده است بشر در خدایی اش
تنها علی شناسِ جهان احمد است و بس
ما عاجزیم در صفتی ابتدایی اش
بفرست دم به دم صلوات محمدی
بر مرتضی و شاکله ی مصطفایی اش
در شرحِ ناب انفسنای پیامبر
در کوثر و حقیقت خیر النساییش
تا ریزه خوارِ سفره ی لطف حسن شدیم
حیران شدیم در صفت مجتبایی اش
بازار عشق بازی و ایثار و بندگی
رونق گرفت با پسر کربلایی اش
آن شاه تشنه ای که شمیم بهشت را
جا داده است در کفن بوریایی اش
هفتاد و دو قصیده ی رنگین و تابناک
جاری شدند در غزل نینوایی اش
ما را اسیر شرط و شروط خودش نمود
در امتداد جلوه ی موسی الرضایی اش
تنها به ریسمان علی چنگ میزنیم
مرگ است و مرگ حاصل یک دم جدایی اش
در آفتاب حشر همه بهره می بریم
از سایه سارِ سلسله ی ماسوایی اش
قبل از ازل به سمت ابد پر کشیده است
بی ابتدا است وسعت بی انتهایی اش
در آیه ی لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ خدا چقدر
بی پرده گفت از صفت اِنَّمایی اش
از چاه های کوفه بپرسید راز را
از کوفه ای که شهره شده بی وفایی اش
جز نخل های کوفه و جز چاه سر به زیر
آگاه نیست هیچ کس از پارسایی اش
فیض تولدش شده در خانه ی خدا
تکرار ناپذیر، چو خیبر گشایی اش
مستانِ بی خود از خود و مجنون صفت شدند
بینندگانِ منظره ی دلربایی اش
هرکس اسیر پیچ و خم زلف یار شد
هرگز امید نیست به یک دم رهایی اش
هرکس دخیل بست به انگورِ آن ضریح
امید بسته است به حاجت روایی اش
شرمنده است این قلمِ متهم به عشق
بارانِ شرم میچکد از نارسایی اش
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
من حق پرست هستم و حق حضرت علی ست
از این طریق شهره شهرم به کافری
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
از این طریق شهره شهرم به کافری
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#یا_امیر_المومنین_علیهالسلام
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت 🔥
در بین آن جماعت لات و هبل شناس
عمری غریب بوده شه لم یزل شناس
کوفه همیشه آینه ی بی وفایی است
از دیدگاه مردم ضرب المثل شناس
نام تو گوهریست که همتا نداشته
در ذهن با ذکاوت اصل از بدل شناس
نهج البلاغه مرجع حل المسائل است
یعنی که نیست غیر تو یک راه حل شناس
از تیغ ذوالفقار تو عبرت گرفته اند
مردان یل شناس و زنان جمل شناس
بوی بهشت میوزد از وادی السلام
ای بی خبر بکوش که باشی محل شناس
حتی به قدر مزمزه ای حس نمیکند
طعم کلام ناب تو را جز عسل شناس
حی عَلی علی که اجل می رسد ز راه
ای رهروان عاشق ضرب الاجل شناس
این شعر را که با دل و جانم سروده ام
تقدیم می کنم به امام غزل شناس
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت 🔥
در بین آن جماعت لات و هبل شناس
عمری غریب بوده شه لم یزل شناس
کوفه همیشه آینه ی بی وفایی است
از دیدگاه مردم ضرب المثل شناس
نام تو گوهریست که همتا نداشته
در ذهن با ذکاوت اصل از بدل شناس
نهج البلاغه مرجع حل المسائل است
یعنی که نیست غیر تو یک راه حل شناس
از تیغ ذوالفقار تو عبرت گرفته اند
مردان یل شناس و زنان جمل شناس
بوی بهشت میوزد از وادی السلام
ای بی خبر بکوش که باشی محل شناس
حتی به قدر مزمزه ای حس نمیکند
طعم کلام ناب تو را جز عسل شناس
حی عَلی علی که اجل می رسد ز راه
ای رهروان عاشق ضرب الاجل شناس
این شعر را که با دل و جانم سروده ام
تقدیم می کنم به امام غزل شناس
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#میثم_تمار_علیه_السلام
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است!
زخمهای دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است
یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و میگفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است
در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است
با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است،
که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلیست
رشتۀ ماسوا به دست علیست» سر این رشته ناپدیدار است
رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظههای عروج میثم شد، که همان لحظههای دیدار است
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است!
زخمهای دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است
یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و میگفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است
در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است
با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است،
که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلیست
رشتۀ ماسوا به دست علیست» سر این رشته ناپدیدار است
رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظههای عروج میثم شد، که همان لحظههای دیدار است
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیر_المومنین_علیهالسلام
با خیالت غزلی در شرف آغاز است
در هوای تو دلی منتظر پرواز است
طرح انگور ضریح تو یادم آورد
که در میکدهات رو به خلایق باز است
باز هم نام تو را بر لبش آورده مسیح
به امید دم تو در صدد اعجاز است
هر طرف مینگرم روی تو را میبینم
دائم از مأذنه نام تو طنینانداز است
#احمد_علوی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
با خیالت غزلی در شرف آغاز است
در هوای تو دلی منتظر پرواز است
طرح انگور ضریح تو یادم آورد
که در میکدهات رو به خلایق باز است
باز هم نام تو را بر لبش آورده مسیح
به امید دم تو در صدد اعجاز است
هر طرف مینگرم روی تو را میبینم
دائم از مأذنه نام تو طنینانداز است
#احمد_علوی
#مـــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#جمعه_های_انتظار
در انتظار لحظهی تحویل سالها
چیزی نمانده است ازآن شورو حالها
سکه گران شد و سمنو تلخ تلخ ماند
افتاد سیب سرخ بهدست شغالها
ای ماهیان قرمز و تنهای هفتسین
ساحل نشاند بوسه به پهلوی والها
ما فکر میکنیم بلایا طبیعیاند
یا بیدلیل خورده به هم اعتدالها
"حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست"
مانند من کلافه شد از دست فالها
دیدم زنی بخاطر نان، عشوه میفروخت
آقا ببخش میزنم از این مثالها
صد کودک یتیم گرسنه به خواب رفت
در مرکز تجمع مال و منالها
آقای من ببخش که در آخر زمان
بوی حرام میدهد اینجا حلالها
تنها اسیر در قفس نفس خود شدیم
عمری وبال گردنمان بوده بالها
تو بیدلیل اینهمه غیبت نمیزند
من غایبم که بی خبرم از تو سالها
حالا گره به دست خودت باز میشود
ای بر لبت جواب تمام سوالها
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
در انتظار لحظهی تحویل سالها
چیزی نمانده است ازآن شورو حالها
سکه گران شد و سمنو تلخ تلخ ماند
افتاد سیب سرخ بهدست شغالها
ای ماهیان قرمز و تنهای هفتسین
ساحل نشاند بوسه به پهلوی والها
ما فکر میکنیم بلایا طبیعیاند
یا بیدلیل خورده به هم اعتدالها
"حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست"
مانند من کلافه شد از دست فالها
دیدم زنی بخاطر نان، عشوه میفروخت
آقا ببخش میزنم از این مثالها
صد کودک یتیم گرسنه به خواب رفت
در مرکز تجمع مال و منالها
آقای من ببخش که در آخر زمان
بوی حرام میدهد اینجا حلالها
تنها اسیر در قفس نفس خود شدیم
عمری وبال گردنمان بوده بالها
تو بیدلیل اینهمه غیبت نمیزند
من غایبم که بی خبرم از تو سالها
حالا گره به دست خودت باز میشود
ای بر لبت جواب تمام سوالها
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده
به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده
نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده
ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟
که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده
نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده
ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟
که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#احمد_علوی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110