البساتین | محمدرضا معینی
Photo
📚
🔴فارسی تکلم کردن امام هادی علیه السلام با شاگردشان علی بن مهزیار
روایت زیبایی از دیدار امام هادی علیه السلام با علی بن مهزیار اهوازی است که طی آن، یک ساعت شنی که وی برای امام آورده به کار انداخته می شود. در این دیدار امام چند جمله فارسی می فرماید که لطیف است.
محمد بن حسن صفار قمی از روات برجسته و از اصحاب امام عسکری علیه السلام روایت می کند:
حسن بن علی سرسونی از ابراهیم بن مهزیار روایت کرده است که گفت:
امام هادی علیه السلام نامه ای به علی بن مهزیار نوشتند و از او خواستند تا ابزاری که ساعات را تعیین کند ـ اصطلاحا در این روایت «مقدار» ـ برای ایشان تهیه کند.
ما این وسیله را تهیه کرده، در سال 228 برای ایشان بردیم. وقتی به سیاله رسیدیم، ابن مهزیار نامه ای نوشته و خبر آمدن خود را به امام اطلاع داده، از ایشان اجازه گرفت تا نزد آن حضرت رفته و وقت ملاقات را تعیین کند. همین طور برای ابراهیم [بن مهزیار] هم اجازه گرفت. امام اجازه دادند بعد از ظهر خدمت آن حضرت برسیم. رسیدن ما در یک روز تابستانی بسیار گرم بود. "مسرور" غلام علی بن مهزیار هم همراه ما بود. وقتی به قصر نزدیک شدیم "بلال"، غلام امام، در انتظار بود.
گفت: داخل شوید.
وارد حجره شدیم، در حالی که دچار تشنگی شدیدی بودیم. نشستیم. یکی از غلامان در حالی که کوزه آب خنکی داشت، پیش آمد. از آن آب خوردیم. امام، علی بن مهزیار را خواست و تا بعد از عصر نزد آن حضرت بود. سپس مرا خواست. سلام کردم و اجازه خواستم دست امام را ببوسم. حضرت دستش را داد، من بوسیدم. امام مرا دعا کرد و نشستم، آنگاه برخاسته و خداحافظی کردم. وقتی از در خانه بیرون آمدم، مرا صدا کردند و فرمودند: ای ابراهیم. عرض کردم: لبیک یا سیدی. فرمودند: صبر کن. من همچنان ایستاده بودم، در حالی که مسرور، غلام ما هم با من بود.
امام دستور داد مقدار [یعنی ساعت] را نصب کنند [بکار بیندازند]. حضرت آمد، تختی برای آن حضرت گذاشتند نشست. یک تخت هم برای علی بن مهزیار در سمت چپ امام گذاشتند که روی آن نشست. من در کنار ساعت بودم. یک سنگ افتاد.
مسرور [به فارسی] گفت: «هشت».
امام فرمود: ثمانیه؟
گفتیم: بلی ای سرور ما.
آنگاه ما بیرون آمدیم. امام به علی بن مهزیار فرمودند: فردا صبح مسرور را نزد من بفرست. ابن مهزیار او را فرستاد.
وقتی وارد شده بود، امام [به فارسی به وی] فرموده بودند: «بار خدایا چون» ؟ مسرور گفته بود: «نیک یا سیدی» . در این وقت [شخصی به نام] نصر [از آنجا] گذشت.
امام [به فارسی] به مسرور فرمود: «در ببند»
او در را بست. آنگاه عبای خود را روی من انداخت تا مرا از نصر پنهان کند و سپس آنچه می خواست از من پرسید. بعد از آن امام با علی بن مهزیار دیدار کرده و فرمود: همه اینها از ترس نصر [که لابد یکی از مراقبان بوده] بود. علی بن مهزیار گفت: ترس من بیشتر از عمرو بن قرح است.
⭐صفار قمی، بصائر الدرجات، ص337
#بریده
#امام_هادی
#کرامت
@AlBasatin
🔴فارسی تکلم کردن امام هادی علیه السلام با شاگردشان علی بن مهزیار
روایت زیبایی از دیدار امام هادی علیه السلام با علی بن مهزیار اهوازی است که طی آن، یک ساعت شنی که وی برای امام آورده به کار انداخته می شود. در این دیدار امام چند جمله فارسی می فرماید که لطیف است.
محمد بن حسن صفار قمی از روات برجسته و از اصحاب امام عسکری علیه السلام روایت می کند:
حسن بن علی سرسونی از ابراهیم بن مهزیار روایت کرده است که گفت:
امام هادی علیه السلام نامه ای به علی بن مهزیار نوشتند و از او خواستند تا ابزاری که ساعات را تعیین کند ـ اصطلاحا در این روایت «مقدار» ـ برای ایشان تهیه کند.
ما این وسیله را تهیه کرده، در سال 228 برای ایشان بردیم. وقتی به سیاله رسیدیم، ابن مهزیار نامه ای نوشته و خبر آمدن خود را به امام اطلاع داده، از ایشان اجازه گرفت تا نزد آن حضرت رفته و وقت ملاقات را تعیین کند. همین طور برای ابراهیم [بن مهزیار] هم اجازه گرفت. امام اجازه دادند بعد از ظهر خدمت آن حضرت برسیم. رسیدن ما در یک روز تابستانی بسیار گرم بود. "مسرور" غلام علی بن مهزیار هم همراه ما بود. وقتی به قصر نزدیک شدیم "بلال"، غلام امام، در انتظار بود.
گفت: داخل شوید.
وارد حجره شدیم، در حالی که دچار تشنگی شدیدی بودیم. نشستیم. یکی از غلامان در حالی که کوزه آب خنکی داشت، پیش آمد. از آن آب خوردیم. امام، علی بن مهزیار را خواست و تا بعد از عصر نزد آن حضرت بود. سپس مرا خواست. سلام کردم و اجازه خواستم دست امام را ببوسم. حضرت دستش را داد، من بوسیدم. امام مرا دعا کرد و نشستم، آنگاه برخاسته و خداحافظی کردم. وقتی از در خانه بیرون آمدم، مرا صدا کردند و فرمودند: ای ابراهیم. عرض کردم: لبیک یا سیدی. فرمودند: صبر کن. من همچنان ایستاده بودم، در حالی که مسرور، غلام ما هم با من بود.
امام دستور داد مقدار [یعنی ساعت] را نصب کنند [بکار بیندازند]. حضرت آمد، تختی برای آن حضرت گذاشتند نشست. یک تخت هم برای علی بن مهزیار در سمت چپ امام گذاشتند که روی آن نشست. من در کنار ساعت بودم. یک سنگ افتاد.
مسرور [به فارسی] گفت: «هشت».
امام فرمود: ثمانیه؟
گفتیم: بلی ای سرور ما.
آنگاه ما بیرون آمدیم. امام به علی بن مهزیار فرمودند: فردا صبح مسرور را نزد من بفرست. ابن مهزیار او را فرستاد.
وقتی وارد شده بود، امام [به فارسی به وی] فرموده بودند: «بار خدایا چون» ؟ مسرور گفته بود: «نیک یا سیدی» . در این وقت [شخصی به نام] نصر [از آنجا] گذشت.
امام [به فارسی] به مسرور فرمود: «در ببند»
او در را بست. آنگاه عبای خود را روی من انداخت تا مرا از نصر پنهان کند و سپس آنچه می خواست از من پرسید. بعد از آن امام با علی بن مهزیار دیدار کرده و فرمود: همه اینها از ترس نصر [که لابد یکی از مراقبان بوده] بود. علی بن مهزیار گفت: ترس من بیشتر از عمرو بن قرح است.
⭐صفار قمی، بصائر الدرجات، ص337
#بریده
#امام_هادی
#کرامت
@AlBasatin