چه خون‌ها خورده از اشکم، چه جان‌ها داده از آهم
نمی‌دانم چه خواهم گفت در محشر جوابِ دل ...
#اسیر_شهرستانی

زان دهانم بوسه نه، پیغام نه، دشنام نه
تنگ هم نتوان گرفتن اینقدرها بر کسی
#فیاض_لاهیجی

ندارم قوت آهی، نفس در سینه می‌دزدم
اگر می‌شد غبار خاطری بر باد می‌دادم
#حزین_لاهیجی

زِ لطف و قهرِ تو مِهرم نمی‌شود کم و بیش
که پشت و رو نبوَد آفتاب تابان را ...
#صائب_تبريزی

گریهٔ شام و سحر شُکر که ضایع نگشت
قطرهٔ بارانِ ما گوهرِ یکدانه شد ...
#حافظ

چون طفلِ روزه‌دار، سراپای دیده‌ایم
تا از کدام ابر برآید هلالِ دوست ...
#صائب_تبریزی

ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک
#عیدتون‌مبارک 🌸🩵

‏بستیم چو از ردّ و قبولِ دگران، چشم
تشریفِ قبول نظرِ یار گرفتیم ...
#حزین_لاهیجی

زِ اشک ناامیدی کاش ای دل کور می‌گشتی
که این‌سان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی
#وحشی_بافقی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
عشاق را به دور تو از بادهٔ حیات
قالب تهی فتاده و پیمانه پُر شده است
#محتشم_کاشانی

ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم
شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی
#مسیح_کاشانی

یک ادای نمکین در همهٔ عمر نکرد
یارب این بختِ مَرا تهمت شوری که نهاد؟
#صائب_تبريزی

حرفِ عشقت مگر امشب زِ یکی سرزده است
که حیا این همه آتش به گلت در زده است
#محتشم_کاشانی

نازم به امتیاز که بگذشتن از گناه
با دیگران زِ عفو و به ما از غرور بود
#غالب_دهلوی

مناسب لبِ لعلت حدیث بایستی
جوابِ تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست
#سعدی

از تیغِ اَبرویِ تو زِ بَس زخم خورده‌ام
جُرأت نمی‌کنم که به محراب رو کُنم
#کلیم_کاشانی

به آه و نالهٔ شبها اسیرم کرد و فارغ شد
چرا با تیره‌روز خود کسی اینها کند یا رب
#وحشی_بافقی

به وحشت‌آبادِ این بساطم‌ کجاست عشرت‌؟ کدام راحت؟
خیالْ محزون‌، امیدْ مجنون‌، نگهْ پریشان‌، نفسْ پَرافشان
#بیدل‌_دهلوی

ما زِ یک جانب، رقیب از یک طرف در کوی تو
روی با ما کُن که چشمِ او نبیند روی تو ...
#هلالی_جغتایی