سؤال کردی و گفتی: بگو که برده دلت را؟
دلم بده که بگویم جواب ِمسئله‌ى تو ...
#محتشم_کاشانی

شب رحلت هم از بستر رَوَم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
#حافظ

هرکه را صُبح شهادت نیست شامِ مرگ هست
#سیدمحمدمهدی‌شفیعی

ما هُمای گرم پروازیم ، فیض از ما مجوی
سایه همچون دود بالا می‌رود از بال ما ...
#غالب_دهلوی

زِ هجرش بس‌که در خود گم شدم آگاهیم نبوَد
که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد
#امیرخسرودهلوی

بی‌طالعی نگر که من و یار چون دو چشم
همسایه‌ایم و خانه‌ی هم را ندیده‌ایم ...
#صیدی‌طهرانی

باعث رنجشِ ما يک سخنِ سرد بس است ...
#صائب

گر تو را خاطر ما نیست ، خیالت بفرست
تا شبی محرمِ اسرار نهانم باشد ....
#سعدی

از روی مِهر با من دلخسته یار شو
پاییز کوچه‌های دلم را بهار شو ...
#سلمان_هراتی

بستیم چون صدف درِ خواهش به‌روی خویش
قانع شدیم با گُهرِ آبروی خویش ...
#مشرب_شیرازی

دیدن روی تو در خویش زِ من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویرِ تو را قاب گرفت ...
#فاضل_نظری

روی تو روشن از نفسِ گرم ما شده‌ست
آیینه را به آه جلا داده‌ایم ما ....
#صائب_تبریزی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
چه با دل‌های ما دلدادگان کردی که مدت‌هاست
به هرجا می‌روم از دلبری‌های تو صحبت‌هاست
#سجاد_سامانی

سوختن را هر کسی آموخت شامش تار نیست
#علی‌اکبرلطیفیان

#حسن‌جان 🏴
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست ...
#علی‌اکبرلطیفیان

#یارسول‌الله 🏴
در حیرتم که عشق از آثار دیدن است
ما کورها، ندیده چرا عاشقت شدیم؟
#قاسم_صرافان

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
#شهریار

#رضا‌جان 🏴
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
#سعدی

مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ايم
#سعدی

همه شب دست در آغوش خیالت دارم
کوری آن که مرا از تو جدا می‌داند
#محتشم_کاشانی