آن که تسبیح زِ دستش نفتادی هرگز
دیدمش دوش سرِ شیشه به لب وا می‌کرد
#صائب_تبریزی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
تب فراق توام سوخت استخوان و هنوز
برون نمی‌رود از مغز استخوان چه کنم
#محتشم_کاشانی

دَوامِ عشق اگر خواهی، مَکُن با وصل، آمیزِش
که آبِ زندگی هم، می‌کُنَد خاموش، آتش را
#صائب_تبريزی

آهای تو که یه «جونم»ت ،هزار تا جون‌ بها داره
بکُش منو با لبی که بوسه‌شو خون‌ بها داره ...
#حسین_منزوی

به تکلّم ، به خموشی ، به تبسّم، به نگاه
می‌توان بُرد به هر شیوه دل آسان از من
#کلیم_کاشانی

شراب‌ِ شوق زِ لعلت چنان کشیده‌ام امشب
که صبحِ روزِ قیامت مراست اوّل مستی
#قاآنی

جایت کنون نباشد جز در کنار اغیار
یاد آن‌زمان که بی‌ما جایی نمی‌نشستی
#مشتاق_اصفهانی

جانم فدای یاری کو در دلی چو در شد
بیرون نرفت از دل تا جان بیرون نیامد
#امیرخسرودهلوی

سوگند کُشتنم خورد از غصّه جان سپردم
کردم زِ بی‌نیازی خون‌ در جگر قسم را ...
#غالب_دهلوی

🤍✨
شها تویی که پی یاوری تُرا طلبد
زِ جور چوبِ معلم چو طفل گوید شاه
مرا که پیر خرد، کودکِ دبستان است
بَرم به غیرِ تو بر دیگری چگونه پناه ؟
#سلیم_تهرانی

‏همیشه حسرت آغوش اوست در بغلم
لبم زِ بوسه تهی، دستم از کمر خالی‌ست
#شفایی_اصفهانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
چو در محشر بهم آرند خاک هر کس از هر جا
مرا بس کز سر کویش نشان من برون آید ...
#امیرخسرودهلوی

گر جوهر خوی تو فتاده‌ست ستمگر
با ما زِ چه رو جور و جفا با دگران هیچ؟
#حزین_لاهیجی

به خویش هم نتوانم گریخت ، از تو که عیب است
زِ آشناتری اکنون به آشنا ، بگریزم ...
#حسین_منزوی

قبولِ خاطر معشوق شرطِ دیدار است
به حکمِ شوق تماشا مکن که بی‌ادبی است
#عرفی_شیرازی

بی‌اختیار می‌کِشدم دل بسوی تو
در عشقِ تو کجاست بکف اختیارِ من
#طالب_آملى

زِ پا هرجا فتادم، عجزِ من شد دستگیرِ من
چه یاری‌ها که در عالم ازین بی‌دست و پا دیدم
#واعظ_قزوینی

پُر است شهر زِ ناز بتان، نیاز کم است
مکُن چنانکه شَوَم از تو بی‌نیاز، مکُن
#وحشی_بافقی

تا شرم هست پردهٔ بیگانگی بجاست
ما را شراب با تو مگر آشنا کُند ...
#فیاض_لاهیجی