با بوسه‌یی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست ...
#حسین_منزوی

دو دست ، دُورِ چراغم گرفته‌ام شبِ توفان
خوشا خودم! که سری دارم و کلاه ندارم
#حسین_جنتی

چون خط پرگار عمری شد که سرتاپا خَمیم
ابتدای ما به فکر انتها افتاده است ...
#بیدل_دهلوی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت ، مَجاز من
#حافظ

زِ رخ نقاب بـرافکن کـه حاصـل دو جهـان
بـه دست منتظران رونمای جلـوهء توست
#عاقل‌خان‌رازی‌

هر شب زِ چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش چشمِ تو ؟
#قیصرامین‌پور

نه خورده‌ام زِ کسی لقمه‌ای، نه بُرده‌ام از کس
که خُرده بُرده‌ای از خیلِ شیخ و شاه ندارم
#حسین_جنتی

چقدر تشنه‌ی برگشتنم به آغوشت !...
#اصغر_معاذی

چو کاسه بر سر آبم زِ بی‌قراری عشقش
اگر رسم به لب دوست کوزه‌وار چه باشد؟
#مولوی

در زندگی به خواب مکُن صرف عمرِ خویش
از بهر گور خواب فراغت نگاه‌دار ...
#صائب_تبریزی

چون شانه چنگ در سر زلف تو می‌زنم
کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم ...
#سعید_بیابانکی

فیض‌ها دارد شبِ ناکامی ما در کمین
هر طرف صبحی در این ویرانه پنهان کرده‌اند
#اسیر_شهرستانی

نازک‌دل آفریدند مانند لاله ما را
وانگه به هم شکستند با سنگ ژاله ما را
#محمد_قهرمان

معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف
از بس‌که دلم شیفته‌ی زشتی خویش است
#عرفی_شیرازی

زمانه بس که مرا خاکسار مردم کرد
زِ آب دیده‌ی من می‌توان تیمّم کرد
#میرالهی‌همدانی

زِ چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم
سیاه‌ چشمی و خود پاسخ سؤال منی ...
#سیمین_بهبهانی

بنگر چگونه دست تکان می‌دهم
گویی مرا برای وداع آفریده‌اند ...
#نصرت_رحمانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
به هر نیّت که خواهی ‌ای صنم نامی ‌بِبَر از من
دعا را گر نیم قابل به نفرین‌کُن صدا یک شب
#محمد_سهرابی

به دور افکنده‌ام غم‌ها و شادی‌های کوچک را
تویی رمز بزرگ انتخاب من ، سلام ای عشق
#حسین_منزوی

گر وعده به فردا دهی‌ام از تو نرنجم
دنیا که به آخر نرسیده است عزیزم
#محمد_قهرمان