به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشهٔ‌ چشمی که رسوا کرده‌ای ما را
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
بر امید آنکه خاکم خشت دیوارت شود
بر سر کویت زِ شادی می‌کنم قالب تهی
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
ما که باشیم، که ما را دهد آغوش تو دست؟
با خیال تو مگر دست در آغوش کنیم
#هلالی_جغتایی

کمال فضل به تحصیل عاشقیست، خوش آن‌دم
که در مطالعهٔ صفحهٔ جمالِ تو باشم ...
#هلالی_جغتایی

جفا که با من دل‌خسته می‌کنی سهل است
غرض وفاست که با مردمِ دگر نکُنی ...
#هلالی_جغتایی

هر جا که شمعِ جمع شدی سوختم زِ رشک
بهر خدا، که روی به هر انجمن مَکُن ...
#هلالی_جغتایی

زِ سجده پیش رُخش منع ما مَکُن، زاهد
نیاز اهل محبّت کم از نمازِ تو نیست
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک رهِ عشقِ تو نشد آدم نیست
#هلالی_جغتایی

ما زِ یک جانب، رقیب از یک طرف در کوی تو
روی با ما کُن که چشمِ او نبیند روی تو ...
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
گر اختیار مرگ به دستم دهد قضا
روزی هزار بار بمیرم برای تو ...
#هلالی_جغتایی

از بهرِ گرفتاریِ ما زُلف مَیآرای
ما بستهٔ دامیم، تو فكرِ دگری كُن
#هلالی_جغتایی

گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: به دل
گفت: می‌خواهم جزین جای دگر، گفتم: به چشم!
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
دل در آن کوی‌ست و من بیدل، خدا را، بعد ازین
بگذرید از فکرِ دل، فکرِ منِ بیدل کنید ...
#هلالی_جغتایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
سینه را گفتم که: بی‌غم شو، دلِ غمناک گفت:
با غمش جایی که من باشم چه جای بی‌غمی؟
#هلالی_جغتایی

من که در پهلوی او خود را نمی‌خواهم زِ رشک
دیگری را چون توانم دید در پهلوی او؟
#هلالی_جغتایی