تا به‌ چشم من خیالِ آن لب آمد خواب رفت
چون نمک افتد درونِ دیده خواب آید برون
#کمال_خجندی

با صبح بگویید که بی‌وقت مَزن دَم
امشب شبِ وصل است نگه‌دار نفس را
#کمال_خجندی

چو پهلوی رُخت افتم نیاز بوسه کنم
دعای صبح ، امید اجابتی دارد ....
#کمال_خجندی

با ما سری به وصل درآور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
#کمال_خجندی

داریم صبر اندک و بیش از شمار شوق
پوشیده نیست از تو قلیل و کثیر ما ...
#کمال_خجندی

بوی خوشت چو همدم باد سحر شود
حال دلم زِ زلف تو آشفته‌تر شود ...
#کمال_خجندی

"عشــق"حالی‌ست که جبریل بر آن نیست امین
#کمال_خجندی

بارِ اشکم دید و شد بر من رحیم
سائلان را دوست می‌دارد کریم
#کمال_خجندی

چشمت به غمزه کُشت منِ بی‌گناه را
خود زلف را چه گویم و خالِ سیاه را
#کمال_خجندی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
چشمم به آرزوی تماشای زلف تُست
چون چشمِ روزه‌دار که مشتاق شام شد
#کمال_خجندی

با ما سری به وصل درآور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
#کمال_خجندی

دانهٔ خال به بالای لبت دانی چیست؟
زین دلِ سوخته دودی است که بر بالا رفت
#کمال_خجندی