زِ ناتوانی خود اینقدر خبر دارم
که از رخش نتوانم که دیده بردارم
#کلیم_کاشانی

زِ چاک دانهٔ خرما ، شد اینقدر معلوم
که از وفا دلِ سخت شکرلبان خالی‌ست
#بیدل_دهلوى

لبریز گفتن‌ است دلت ، گوشِ خویش باش
دنبال دیگران نرو ، آغوشِ خویش باش
#سجاد_شهیدی

خواهم تنِ شکسته سپارم به ارضِ توس
گردد چو خاک ، خاکِ در بوالحسن شود
#حزین_لاهیجی

تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان، نامهربانی را
#هاتف_اصفهانی

نظر زِ دیده بدزدم چو بنگرم رویش
که دیده نیز نخواهم که بنگرد سویش
#امیرخسرودهلوی

کجا روم که نه در حلقه‌ی نگین تو باشد؟
مگر به ساحتی از سایه‌ی شما بگریزم ...
#حسین_منزوی

در زمین هستی و آن سوتر از افلاک تویی
علت خلق زمین ای پدر خاک تویی ...
#سیدحمیدرضابرقعی

بر دیگران نوشت بسی نامه وفا
بر حاشیه سلام هم از من دریغ داشت
#امیرخسرودهلوی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
بر امید آنکه خاکم خشت دیوارت شود
بر سر کویت زِ شادی می‌کنم قالب تهی
#هلالی_جغتایی

گواهی داد بر توفیقِ وصلش عطسه‌ی صبحم
به عمرِ خویشتن یک صبحِ صادق در جهان دیدم
#طالب_آملی

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
#حافظ

دگران خوشگل یک عضو و تو سر تا پا خوب
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری ...
#شهریار

بر بناگوش تو خالِ حبشی هر که بدید
گفت بر گوشه‌ی خورشید نشستست بلال
#خواجوی_کرمانی

#یاجوادالائمه
جودِ تو بی‌سؤال به سائل عطا کُند
قفلی که بی‌کلید شود باز ، دستِ توست
#صائب_تبریزی

گرانی می‌کند بر خاطرش یادم ، نمی‌دانم
که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟
#صائب_تبریزی

زِ ناز بازی چشمت امیدوار شدم
ولی دریغ که چشمت به خوابِ ناز بخفت
#امیرخسرودهلوی

صد گره بادت به زلف، اما به پیشانی مباد ...
#طالب_آملی

با یاد قامت او، سازد دلِ شکسته
در دست پیر چیزی، زیباتر از عصا نیست
#حزین_لاهیجی

آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود
کعبهٔ دل را صفا از دیده پُر نم بود
#صائب_تبریزی

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد ...
#حزین_لاهیجی