خوش‌آن‌زمان که به قصدِ هوای‌کشورِ‌خویش
گهی برون زِ شکافِ قفس کنم سرِ خویش
#قصاب_کاشانی

به ما سرتاسر هر هفته می خوردن شگون دارد
نمی‌باشد تفاوت شنبه و آدینه عاشق را ...
#قصاب_کاشانی

گرفتم چون سر زلف تو از کف رفت ایمانم
به دستم هر سر موی تو زنّار است پنداری
#قصاب_کاشانی

نیست دوشم زیر بار منّت هر ناکسی
من که از پهلوی خود دارم ردایی همچو شمع
#قصاب_کاشانی

خیال خال رخسار کسی در آتشم دارد
که آهم در جگر چون دود در مجمر کند بازی
#قصاب_کاشانی

تنگ در آغوشش آوردن نصیب ما نشد
نامسلمان شانه ، کافر سرمه ، ترسا پیرهن
#قصاب‌_کاشانی

تنگ در آغوشش آوردن نصیب ما نشد ...
#قصاب_کاشانی

نمی‌دانم دلم را خط به غارت بُرده یا خالش
همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد
#قصاب_کاشانی

در زیرِ ابرویت صفِ مژگان زِ راهِ کفر
برگشته‌اند و روی به محراب کرده‌اند
#قصاب_کاشانی

میان عینک و چشم امتیاز آزرم است
زِ شیشه کم بود آن دیده کز حیا خالی‌ست
#قصاب_کاشانی

لبش بر گردن عاشق بسی حقّ نمک دارد
به تیغ غمزه‌اش گردد گرفتار آن که شک دارد
#قصاب_کاشانی

شبم به فکر که شاید تو را به خواب ببینم
زهی تصوّرِ باطل، که بی‌تو خواب ندارم
#قصاب_کاشانی

در تبسّم گفت زیرِ لب که: قربانم شوی
آخر آن مه داد دشنامی که من می‌خواستم
#قصاب_کاشانی