چو آشنای تو شد دل زِ من بُرید آری
تو را کسی که به‌ دست آورد مرا چه کُند ؟
#محتشم_کاشانی

دوش گستاخانه زلفش را گرفتم در خیال
دستم از دهشت چو بید امروز می‌لرزد هنوز
#محتشم_کاشانی

گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا ...
#محتشم_کاشانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکيد
خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا ...
#محتشم_کاشانی

زآتشِ دل دوزخی داریم کز اندیشه‌اش
خلق را پیش از قیامت در عذاب افکنده‌ایم
#محتشم_کاشانی

بسویم بین و یک حسرت برون کُن از دلم جانا
که از نادیدنت با حسرت بسیار می‌میرم ...
#محتشم_کاشانی

چو گفتمش که نصیبم دگر زِ لعل تو نیست
گشود لب به تبسّم که "یا نصیب" و برفت
#محتشم_کاشانی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
عشّاق را به دور تو از بادهٔ حیات
قالب تهی فتاده و پیمانه پُر شده است
#محتشم_کاشانی

به نخلی بسته‌ام دل کز هوائی گر کُند جنبش
به جای میوه از هر شاخ وی صد جان فرو ریزد
#محتشم_کاشانی

من آن مسکین کنعان‌مَسکنم کز یوسف‌اندامی
زند گر بر مشامم باد بوی پیرهن میرم ...
#محتشم_کاشانی