چه غم زِ باد سحر شمعِ شعله‌‌ور شده را
که مرگ راحتِ‌جان است جان‌به‌سر شده را
#محمد_قهرمان

روا شود همه حاجات خلق در شب قدر ...
#مولوی

#یاامیرالمومنین 🏴
کَس نسِتاندم به هیچ ار تو برانی از درم
مُقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی ...
#سعدی

چون برگِ گُل زِ باد سحرگاهی‌ام زبان
رقصد به نامِ حیدرِ کرّار در دهن ..‌.
#غالب_دهلوی

#یاامیرالمومنین 🏴
باید گلاب ریخت پس از دفن ، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتبی‌ است
#غلامرضا_سازگار

صبا زِ حال دلِ تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنجِ ورق‌هایِ غنچه توبرتوست
#حافظ

نتوان حرف کشید از لبِ ما چون لبِ جام
ساکن میکده شرط است که ستار بوَد ...
#صائب_تبريزى

چو دریای رحمت تلاطم کند
گُنه صاحب خویش را گم کند
#میرزا‌مقیم‌تبربزی

زلفت که‌به‌‌هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانند شبِ قدر، مبارک سحری داشت ...
#ناصر_بخارایی

#صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
بس که بر خاکِ درت دیدهٔ ما بارَد اشک
آستانِ تو به خونابه منقّش باشد ...
#عماد_فقیه

این که می‌آید دَم صُبح‌ست یا بادِ ختن؟
یا نسیم روضۀ فردوس؟ یا بوی شماست؟
#اوحدی_مراغه‌ای

ظلمِ‌ ظالم‌ "آتش" است و ناله‌ی‌ مظلوم "نفت"
گوشِ مدهوشانِ قدرت کَر بماند بهتر است
#محمدرضاطاهری

به خواب ظلمت آلودیم شب‌های زلالی را
دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را ...
#فاضل_نظری

از دورنگی‌های مردم خسته‌ام، حق با تو بود
باده پنهان در قبا دارند و قرآن در بغل ...
#حسین_دهلوی

شاید بگشایند دلت را به نسیمی
چون غنچه رهِ فیضِ سحرگاه نگه‌دار
#قدسی_مشهدی

کلید خلد می‌بوسد سرانگشت نیازم را
نمی‌دانم گره از ابروی نازِ که واکردم ...
#فیاض_لاهیجی

سحرگاهان گُل اندر باغ می‌جنبد همی گفتم
ازین جانب نسیم دلبر دمساز می‌آید ...
#حسن_دهلوی

جانم ملول گشت زِ فرعون و ظلم او
آن نورِ رویِ موسیِ عِمرانم آرزوست
#مولوی

خنده‌ و گریه عشّاق زِ جایی دگر است
می‌‌سرایم به‌ شب و وقت سحر می‌مویم
#حافظ

من نوحِ روزگارم ، از گریه غرقِ طوفان
کو همدمی که گویم دردِ هزار ساله؟
#هلالی_جغتایی

چون گُل زِ ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشکِ وداعِ شبنم ، بیدار کرد ما را ...
#صائب_تبریزی