امیرحسین خوش حال
444 subscribers
205 photos
21 videos
15 files
791 links
Download Telegram
عزیزای من ☺️❤️...
ممنونم که توی این یکسال همراه کانون " درخت " بودین... ممنونم که خودجوش خیلی چیزا رو پیش بردین... ممنونم بابت همه ی محبتاتون...
باهم گلستان سعدی رو 2 دور خوندیم و حالا میریم سراغ خیامِ عزیزم...
سال خوبی داشته باشیم همه؛ همراه با شادی و سلامتی و آرامش...

ارادت مند شما؛ امیرحسین خوش حال
" درخت " ریشه دارد...
☺️❤️🍏
" پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ست
مصطفا فرمود: دنیا ساعتی ست

هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن؛ اندر بقا... "

به امید شادی، آرامش، سلامتی برای همه...
سال " اژدها " هست و منم متولد سال اژدهام... پس:
" اژدها " وارد می شود!!

ارادت مند؛ امیرحسین خوش حال
😂☺️❤️🍏
Recording (2)
Voice Recorder
تقدیم به شما خوبان...
منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🙏❤️🍏
و بخشی از اولین غزلم در سال جدید تقدیم به شما خوبان... :

برای چشم سیاهش غزل بگو شاعر!
بیا برای نگاهش غزل بگو شاعر!

سفر به بی کسی و ناامیدی و پوچی
برای سختیِ راهش غزل بگو شاعر!

برای تلخیِ بغضش، نگاه غمزده اش
به یادِ سردیِ آهش غزل بگو شاعر!

شبیهِ شاهِ زمین خورده ای شدش تنها
برای ظلمِ سپاهش غزل بگو شاعر!...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
خب همه چیز داره به حالت عادی و واقعیش برمیگرده... به این کلمه ی " واقعی " خوب دقت کنیم. لباسایی که الان برامون " نو " هستن دیگه کم کم میشن کهنه. آرزوهایی که در زمان تحویل سال داشتیم دیگه کم کم رو به فراموشی میرن. تصمیماتی که برای سال جدید گرفتیم دیگه کم کم کنسل میشن. ادمایی که عید دیدیمشون رو دیگه نمیبینیم تا سال بعد. اونایی که با پیامک بهمون تبریک گفتن دیگه به ما کاری ندارن تا تبریک تولد و عید سال بعد. ادمایی که توی خیابون به هم تبریکِ عید میگن همونایی میشن که توی ترافیک به هم فحش میدن. اونایی که اومدن خونه مون و رفتیم خونه شون؛ دوباره همونایی میشن که پشت سرمون حرف میزنن و حرف میزنیم. خونه مون دوباره کثیف میشه. سفره ی هفت سین جمع میشه. اونایی که الان با رویِ باز در و برامون باز میکنن و باز میکنیم؛ 1 ماه دیگه بیان خونه مون حضورشون رنجمون میده.... . زندگی خیلی " واقعیه " خیلی...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
" گفتند فسانه ای و در خواب شدند... "

چه خوب که شما خوبان هستید 😔😔...

و اولین جلسه ی " درخت " در سال جدید برگزار شد ☺️...
سپاس از دوستانی که زحمت کشیدند برای افطار 🙏❤️...
و سپاس از حضور شما...
و سپاس از آموزشگاه کلید که میزبان ما بودند...

" درخت " ریشه دارد...
☺️🙏❤️
گاهی غریبی در میان خانه ات حتا
گاهی نداری دست؛ روی شانه ات حتا

گاهی شبیه شمع از یک غصه می سوزی
وقتی نمی بیند تو را پروانه ات حتا

باید بسازی از سرِ نو خویش را اما
گاهی نداری خاک در ویرانه ات حتا

گاهی جهان اصلن به آهنگت نمی رقصد
حتا نداری زهر در پیمانه ات حتا

گاهی شود همخانه ات ناآشنا؛ آن روز
بدتر ز زندان می شود کاشانه ات حتا...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
وقت خوش دوستای خوبم. ممنونم از حضورتون.
بعد از سال ها تجربه به یک باور خیلی مهم رسیدم. ایمان دارم که ادما دو دسته اند و تحت هیچ شرایطی از این دو دسته خارج نمیشن: دسته ی اول و دسته ی دوم.
هر دسته ویژگی مخصوص به خودش رو داره که دسته ی دیگه نداره. دسته ی اول اینجوری ان و دسته ی دوم اونجوری. جالبه که هر دسته ضعفای مخصوص به خودشم داره. مثلن دسته ی اول اون ضعف و داره و دسته ی دوم این ضعف رو. نباید دسته ها رو با هم مقایسه کرد. این که این دسته اون چیز و داره دلیل بر برتریش نیست. همونطور که اگه اون دسته این چیز و داره دلیل بر برتریش نیست. جالبه که اگه این دسته اون ضعف رو داره هم دلیل بر ضعفش نیست. همونطور که اگه اون دسته این ضعف و داره دلیل بر ضعفش نیست.
ما باید بدونیم با این دسته ایم یا اون دسته؟ بدیهیه که اون دسته برای این دسته میشه اون دسته. در حالی که این دسته هم برای اون دسته میشه اون دسته. اگه با این ها هستی یعنی با اون ها نیستی. اگه بری با اون ها یعنی رفتی با این هایی که الان باهاشونی که من اسمش رو میذارم اون های سابق. اون های سابق میتونن این های الان باشن و این های الان میتونن اون های بعدی بشن.
دسته ی اول اینجوری بودنشون رو دوست دارن و دسته ی دوم هم اونجوری بودنشون رو. اما نکته ای که ازش غافلیم اینه که وقتی اونجوری باشی دیگه اینجوری نیستی قطعن. من یاد گرفتم که دسته ی اول قبل از دسته ی دومه و دسته ی دوم بعد از دسته ی اول. دسته ی دوم از طرف دسته ی خودش میشه اول همونطور که دسته ی اول از طرف دسته ی دوم میشه دسته ی دوم... . این بزرگترین تجربه ی من بود عزیزان.

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
تقدیم به شما غزل جدیدم:

آنچه کردی پرپرش؛ دل بود دل
پخش شد خاکسترش؛ دل بود دل

آن که بعد از رفتنِ تو روز و شب
غصه شد همبسترش؛ دل بود دل

آنچه له شد در زمانِ رفتنت
زیر پایت آخرش؛ دل بود دل

او که گفتش بازمیگردی... ولی
دفن شد با باورش؛ دل بود دل

آن که یارش بودی و پایانِ کار
زخم خورد از یاورش؛ دل بود دل

او که میشد آب از سوزِ غمت
پیشِ چشمِ مادرش؛ دل بود دل

آن که در یک روزِ بارانی گرفت
نعش خود را در برش؛ دل بود دل

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
1ـ سال 94 اجاره ی خونه م ماهی 450 هزار تومن بود. یعنی کل اجاره م در یکسال میشد: 5 ملیون و 400...
الان اجاره ی همون خونه ماهی 6 ملیون هست... یعنی اجاره ی یک ماهِ الانم و میتونستم در سال 94 برای یکسال بدم!!!!!!!!!!!... تازه خونه کهنه ترم شده

2ـ ما دانشجوی بی کار زیاد داریم؛ ولی باور کنین بی کارِ دانشجو هم خیلی داریم.

3ـ « اینستا » داره مرز توهم و واقعیت رو جابجا میکنه... مواظب باشیم توی دامش نیوفتیم... کم کم فکر میکنیم اون دنیایی که داریم از خودمون نشون میدیم واقعیت هم هست... حواستون باشه آنچه در پیجمون ارائه میدیم خیلی دور از واقعیت زندگیمونه.. خیلی خیلی دور

4ـ خیلی از دخترایی که الان راحت لباس میپوشن و شال ندارن؛ این کار رو برای خودشون انجام نمیدن... بلکه برای جلب توجه دیگران این تیپ رو میزنن... برای همین ممکنه تا چند سال دیگه دوباره همین دوستانی که شال و اینا ندارن دوباره شال و اینا بذارن... چون دنبال جلب توجه دیگران هستن... کم کم میبینن برای مردم عادی شده و کراپ پوشیدنشون دیگه توجه کسی و جلب نمیکنه و میرن چادر میپوشن تا دیده بشن باز... تا برای خودشون این پوشش راحت رو نخوان به جایی نمیرسن....

5ـ خیلی از شلوارا و مانتوهای گرونی که تنِ ادما میبینم و مُد هم هست رو « بی بی » من هم داشت که از بقایاش برای دستمال و دم کنِ برنج استفاده میکردیم....

6ـ دزدی داره توی ایران بیداد میکنه... لطفن یکمی به هم دیگه رحم کنیم.... از خونه میای بیرون قشنگ حس میکنی قراره هم دیگه رو تیغ بزنیم... سال جدید هم به نظر بدتر شده...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
جامعه ی ایران به شدت « حشری » شده...
خوب دقت کنین « حشری » شده نه سکسی... یعنی « شهوت » توش زیاده ولی « سکس » نه... یعنی فضا شهوتیه نه سکسی... یعنی چی؟
یعنی الان وقتی یه خانوم میره یجایی توی اولین برخورد عمده ی مردای اونجا دوست دارن باهاش سکس کنن... عمدتن فقط با این نیت بهش نگاه میکنن... اون خانومم این رو میفهمه... این یعنی شهوت... ولی ممکنه دو سال اون خانوم همونجا بره و بیاد ولی باهاش سکس نکنن و خیلی هم مودب باشن و احترام و اینام سرِ جاش باشه... ولی فضا کاملن شهوتیه.... توی خیابونا پر از شهوته نه سکس... یه دختر یا یه پسر داره از شهوت و حشری بودن میمیره ولی سکس نداره... پروفایلای ادما رو نگاه کنین یا عکسای اینستاشون رو... دختره جوری عکس میگیره که فکر میکنی « پورن استاره » ولی میبینی تا حالا سکس نداشته و فقط حشری هست.
خب حالا چرا حشر زیاده و سکس کمه؟...
یه دلیل اینه که ظاهر مدرن شده ولی تفکر هنوز قدیمیه و بسته ست. دوست داره بدنش رو دیگران ببینن ( برعکس مادربزرگش ) ولی دوست نداره بدنش رو لمس کنن چون توی دلش بد میدونه این کار رو ( مثل مادربزرگش )
دلیل دیگه این هست که پسرا و مردا فقط میخوان سکس کنن بدون هیچ نوع تعهدی و وابستگی ای... ازون طرف دخترا و زن ها هم این رو میدونن... نمیخوان با مردایی باشن که فقط میخوان سکس کنن.. هر دو شهوتی ان ولی سکسی در کار نیست... چون مرد میخواد با یکی فقط بخوابه و بره بعدی... زن میخواد با کسی سکس کنه که باهم یه رابطه ی جدی داشته باشن و به جایی برسه رابطه شون.... هر دو دیدگاه به نظر اشتباهه... نه اونقدر شور و نه اونقدر بی نمک...
ما تقریبن توی ذهنمون چندین بار با همه ی جنس مخالفایی که در هرجایی دیدیم خوابیدیم... ولی در واقعیت سکسی نداشتیم و احترامِ هم دیگه رو هم کامل حفظ کردیم.. ذهن پر از تصویرسازی ولی عمل پر از چهارچوب و احترام.... این یعنی فساد... ذهن ها و فکرا درگیره شهوته.... توی تاکسی پر از شهوته؛ توی کافه؛ توی رستوران؛ توی پیاده رو؛ توی دانشگاه؛ توی مهمونی؛ توی عروسی؛ توی اداره و ... این بد هست... به شدت بد هست.... پسره توی کافه فقط دخترا رو رصد میکنه... دخترام این رو میدونن... شهوت بینشون رد و بدل میشه ولی 3 سال هم توی همون حالت باشن به هم برای گفتگو نزدیک نمیشن... چون پسره فقط میخواد یبار سکس کنه و بره... دختره هم میخواد رابطه ی جدی باهاش بگیره و بعد سکس کنه.... توی اروپا عمدتن این شکلی نیست... توی کافه نشستن و پسر قهوه ش رو میخوره و به دیگران کاری نداره.... دختره هم کیکش رو میخوره و خوش میگذرونه و ممکنه با چندتا پسرم همکلام بشه... روز بعد بهش بگی: دیروز توی کافه چه ادمایی رو دیدی؟ میگه: یادم نیست دقت نکردم... ( این یعنی سلامت )
ولی ما ممکنه با جنس مخالفی هم کلام نشیم ولی تک تکشون رو توی ذهنمون ضبط کردیم تا بعد در خیالمون باهاشون بخوابیم.... ( این یعنی بیماری )

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
نبودی و نفهمیدم نه مبدأ را؛ نه مقصد را
به یادت متر می‌کردم خیابان‌ های مشهد را

نگاری نیست ابراهیم!؛ دگر در معبدِ قلبم
بیا و با تبر بشکن؛ در و دیوارِ معبد را

زمستانم، بهارم شو، بیا و یارِ غارم شو
میان قوم جاهل‌ ها، حمایت کن محمد را

چه زیبا می‌شود کوچه، چه زیبا می‌شود باران
اگر جای « خداحافظ» ؛ به تو گویم « خوشامد » را

قیامت می‌شود حتمن میان جمع شاعرها
اگر بر شانه‌ ات ریزی؛ شبی موی مجعّد را...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏
ـ مُد شده جوری عکس میگیرن توی آینه که صورتشون پشت گوشیشون پنهان میشه 😔... خیلی مفهومش خوبه چون داره نشون میده هویتی نداریم جز گوشیمون... گوشیمون جانشین سرمون و مغزمون و ذهنمون هست 😔... شایدم میخوان بگن گوشی خوبی دارن... خب یه عکس از گوشی بگیرن بذارن دیگه...

ـ من عاشق حیواناتم اما درک نمیکنم طرف سگش رو توی پیاده رو و پارک و رستوران میاره تحت عنوان " حیوان خانگی ".... خب اگه یه نفر مرغ و خروسش رو بیاره توی پیاده رو یا یه گوسفند با خودش بیاره توی پیاده رو و رستوران فرقش چیه با سگ؟ معترض نمیشیم؟ فرض کنین توی یه رستوران نشستین یکی بیاد با یه گوسفند و ببندش به میزش...

ـ قبلن رو صورتمون وقتی جوش چرکی داشتیم تا یک هفته بیرون نمیرفتیم از خجالت... الان اگه جوش چرکی داشتیم سخت نگیریم بریم راحت بیرون چون فکر میکنن نگین گذاشتیم رو صورتمون 😂😂

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
دارم به زندگیِ بدون تقویم فکر می کنم... متاسفانه هروقت این رو میگم؛ ادمای اطرافم بلافاصله میپرن بهم... چقدر تعصب... تاب ندارن تا اخر گوش بدن... یه نظرِ متفاوت ما رو ازار میده پس وای به روزی که یه نظر مخالف بشنویم... بگذریم...
میگن: "بدون تقویم نمیشه زندگی کرد"... خب مگه الان داریم زندگی میکنیم؟ میدونین چرا میگن نمیشه زندگی کرد؟ چون ما قسط و وام و اجاره داریم که باید سر تاریخش بدیم و لازم به تقویمه... چون حقوقمون رو سر یه تاریخی میگیریم که با تقویم میاد... پس تقویم لازمه برامون... اما اگه این قسط و وام و حقوق و اجاره نباشن چی؟... آیا بازم تقویم لازمه؟... یا میگن: " پس باید بری توی غار زندگی کنی بدون تقویم"... خب مگه الان توی غار نیستیم؟ اپارتمانمون فرقش با غار چیه؟ اگه اپارتمان خوبه چرا بی کار میشیم میریم توی طبیعت و ییلاق؟ ییلاق به زندگیِ با تقویم شبیه تر هست یا بی تقویم؟... از روی تقویم یه مناسبتی رو تبریک میگیم طبق تاریخ... و از روی تقویم سالگرد عزیزامون رو میریم سرِ خاکشون مثل ربات... بی تقویم میشه همیشه به یکی پیام داد و به یکی سر زد...
یه سوال: مگه حیوانات تقویم دارن؟ مورچه ها از روی تقویم کار میکنن؟ زنبورا چی؟ ایا ادمای نخستین تقویم داشتن؟ الان میگین: " ما ادم نخستین و حیوون نیستیم و مدرنیم"... خب این مدرن بودن چی داشته برامون؟ قوی تریم؟ سالم تریم؟ خوابِ بهتری داریم؟ عمرِ بیشتری داریم؟ بیشتر می خندیم؟ جواب همه ی اینا " نه " هست... مایی که گوشی 80 ملیونی داریم، خونه ی ملیاردی داریم، ماشین ملیاردی داریم چرا در رنجیم؟ چرا تنهاییم؟ چرا افکار خودکشی داریم؟ چرا ارام بخش میخوریم؟ ایا پدربزرگ و مادربزرگمون که اینا رو ندارن از ما بدترن یا بهتر؟...
مسئله ی بعد این هست که تقویم از روی چی ساخته شد؟ از روی آسمان و ستاره ها و تغییر طبیعت و غیره... درسته؟ پس چکیده ای از "هستی" شد "تقویم"... درسته؟ پس "هستی" نظمش بهتر و دقیق تر هست تا تقویم... به هستی اعتماد کنیم..

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
ـ تقدیم به شما این شعرم. ممنونم از حضورتون:

در مسیرِ شمال؛ کیرم کرد
وسط عشق و حال؛ کیرم کرد

کیرمان کرد روز و شب بابا
بعد از آن هم جمال کیرم کرد

سوژه ی مادرم شدم یک عمر
لابه لا هم کمال کیرم کرد

قهرمان گشتم و مربی من
بعدِ کسبِ مدال کیرم کرد

یادم آمد که خانه ی عمه
غیرِ ناصر؛ جلال کیرم کرد

گفتمش: « آهوی منی برگرد »
گفت: « گم شو شغال... » کیرم کرد

گفت: « مثلِ سگی، وفاداری »
با همین یک مثال کیرم کرد

با غرور آمدم کلاس و سپس
بچه ای با سوال کیرم کرد

آمدم ATM زنم پول و
لحظه ی انتقال کیرم کرد

من طرفدارِ بارسلون بودم
قهرمان شد رئال؛ کیرم کرد

وقت قلیان کشیدنم افتاد
روی قالی زغال؛ کیرم کرد

شعر خواندم برای فردی گفت:
« خفه شو خایه مال... » کیرم کرد

« درد عشقی کشیده ام که مپرس »
حافظم! با یه فال کیرم کرد

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
تقدیم به شما:

با تمامِ ادعا، جا می زنیم!
هر زمان و هرکجا، جا می زنیم

در صفِ یارانه، نان، گیتِ سفر
پیشِ چشمانِ شما، جا می زنیم

داخلِ یک صف اگر غفلت کنی
بعد می بینی که ما؛ جا می زنیم

جازدن های زمینی جایِ خود
صف اگر باشد هوا، جا می زنیم

جازدن در شامِ مهمانی که هیچ
در صفِ شامِ عزا؛ جا می زنیم

در عروسی شیک می باشیم ولی
لحظه ی سرو غذا؛ جا می زنیم

گر دعا کردن صفی گردد به حتم
ما به هنگامِ دعا، جا می زنیم

گاه فردی هست کارِ جازدن
گاه هم با بچه ها جا می زنیم!

ژستِ ما همواره روشن فکری است
منتها در سینما جا می زنیم

گر سرت یکروز توی صف شکست
از صفت بیرون نیا، جا می زنیم

« جازدن » از جمله تفریحات ماست
عصرها با مجتبا جا می زنیم

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
وقت بخیر دوستان.

" سایه روشن " به دلیل پایبند نبودن ناشرِ محترم به قرارداد؛ چاپش متوقف شد.
اما به لطف خدا با نشر " شاملو " به توافق رسیدیم و مجدد رفت برای چاپ و به امید خدا تا قبل از نمایشگاه کتابِ تهران ( 19 اردیبهشت ) چاپ خواهد شد و در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت...

ارادت مند شما؛ امیرحسین خوش حال
❤️🙏❤️❤️
وقت بخیر عزیزای من... ممنونم که ما رو رصد میکنین... تقدیم به شما غزل جدیدم:

کشتیِ در طوفانم و پیغمبرم رفته
در سنگرم تنها شدم؛ همسنگرم رفته

می سوزم از این درد و دودی برنمی آید
آتش درونم مانده و خاکسترم رفته

او برد قلبم را و قلبی نیست در سینه
ای کاش قلبم مانده بود اما سرم رفته

مثل عقابم بر ستیغِ کوه ها اما
من تشنه ی پروازم و بال و پرم رفته

شد باورم « دلبر که جان فرسود از او » اما
« نومید نتوان بود از او » از باورم رفته

من غوطه ور در اشک و اشکی نیست در چشمم
من غرق خواهم شد؛ دگر آب از سرم رفته!

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
فیلسوفی گفته: « خِرد یعنی به کمال رساندنِ لحظه... یعنی بهترین برداشتِ ممکن از لحظه... »... عجب تعریفی... اگه غیر این رفتار کنیم یعنی ما « خردمند » نیستیم و بی خردیم.... اگه لحظه هامون پرت و الکی طی بشن نشونه ی بی خردیه ما هست... صادقانه بگم من خیلی باهاش موافقم... و در درونِ خودم خجالت زده ام... چه لحظه هایی که هدرشون دادیم... چه قدر بحثای الکی داشتیم با خانواده و پارتنر و همسر و همکار و رفیق ... چه لحظه هایی که گوه زدیم بهش.... و همه ی اینا نشون دهنده ی بی خردیه ما بوده و هست... چقدر ادمایی بودن که ساعت 8 باهاشون قرار داشتیم و ساعت 10 اومدن... این دو ساعت براشون هیچی نبوده ولی 2 ساعت عمر ما رو تلف کردن... و این نشانه ی بی خردیه اون آدما و ما بوده... مایی که باز با اون آدما دوباره قرار گذاشتیم... چه لحظه های که میشده بخندیم ولی الکی گریستیم و اعصاب خردی داشتیم... چقدر وقتِ ورزش خوابمون گرفته، چقدر وقتِ خواب گرسنمون شده، چقدر وقتِ غذا تلفن زدیم، چقدر وقتِ تلفن به غذا فکر کردیم، چقدر وقتِ کار به استراحت فکر کردیم، چقدر وقتِ استراحت به کار فکر کردیم... و چقدر هر لحظه رو فدای لحظات نبوده کردیم... چقدر لحظه هامون رو باهم قاطی کردیم و کمترین برداشت ممکن رو از لحظه داشتیم... پس ما بی خرد بودیم و هستیم....
برخی از ادم های بزرگِ دنیا با تعدادِ قدمشون قرار میذارن... یعنی وقتی باهاشون کاری داری به اندازه ی 100 قدم به حرفت گوش میدن و باهات راه میرن... بعد از 100 قدم دیگه به کارِ خودشون میپردازن... قبلن فکر میکردم اینجور ادما مغرور و خودخواهن.. الان میفهمم نه اونا مغرور نیستن... اونا خوددوستن... خودخواهی بیماریه اما خوددوستی نشانه ی سلامته... اونا قدر لحظاتشون رو میدونن... یجا برن حس کنن سطحشون داره میاد پایین اونجا رو ترک میکنن... ما چقدر نشستیم توی جمع هایی که هیچی و هیچی و هیچی جز بطالت برامون نداشته و نداره... و هی دلتنگ اون جمع ها هم میشیم... خب این نشون میده بی خردیم.... وقتی داریم میمیریم بهترین زمان و لحظه ای هست که میفهمیم یک « لحظه » چقدر مهمه.... همه کار میکنیم که یک « لحظه » ی دیگه زنده بمونیم... همه کار میکنیم تا عزیزامون فقط یک لحظه بیشتر زنده بمونن... اما تا وقتی زنده هستیم و هستن؛ هر لحظه گوه میزنیم به لحظات خودمون و اونا...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir