امیرحسین خوش حال
434 subscribers
229 photos
22 videos
15 files
804 links
Download Telegram
ماشینش چند ملیارد قیمت داشت و سیل امروز بردش... تگرگ سقف ماشینش رو سوراخ کرد... شیشه های دوجداره ی خونه ش رو ترکوند... نفسش رو به مدت 20 دقیقه حبس کرد... پل های مهندسی شده رفتن زیر آب... بولوارای مدرنش پر از آب شدن... ویلاهای غیرقابل نفوذش رو سیل زد ترکوند... ترافیک رو جمع کرد... مدارس رو بست.. مغازه ها رو بست... سدها رو لبریز کرد...
یادمون نشه که باید همیشه و همیشه به طبیعت احترام بذاریم... همیشه و همیشه... با یه پوفش محو میشیم... محو... کرونا رو یادتونه؟ ویروسی که دیده نمیشد از زندگی ساقطمون کرده بود...
احترام به طبیعت فراموش نشه...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🙏😞😞😞😞
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تولدت مبارک باشه عزیز❤️❤️
خیلی دوستت داریم... ممنونیم که توی این یکسال حسِ خوب بهمون دادی... ببخش اگه در رسیدگی بهت کم کاری داشتیم... ما در سایه ت استراحت کردیم، از میوه ت استفاده کردیم... بر شاخه ت تاب خوردیم... و به قوی تر شدنِ ریشه ت فکر میکنیم...
تولدت بر همه ی ما مبارک باشه عزیز
❤️❤️
این غزلم و دوست دارم. تقدیم به شما:

برقِ چشمانت شبی تاب و توانم را گرفت
چشمِ تو نادر شد و کلِّ جهانم را گرفت

اتفاقی تازه در شهرِ دلم رخ داده است
چشم ‏های مستِ تو، شب پاسبانم را گرفت

چشمِ محمودت کنارِ ناله و افغان ما
از حریمِ دل گذشت و اصفهانم را گرفت

آهوی چشمت شبی از بیشه ام رد گشت و بعد
بَبرِ تنها مانده‏ی مازندرانم را گرفت

لَخت لختِ دردهایم در گلویم گیر کرد
حرف حرف اسم تو وقتی دهانم را گرفت

« شاعری » با چشم خود می دید جانش می رود
من ولی دیدم که یک بیگانه جانم را گرفت

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
irTaraneh.in
irTaraneh.in
" محسن نامجو " رو سالهاست میشناسم... داشتم این آهنگش رو الان گوش میدادم گفتم برای شمام بذارمش... یه غزل حافظ رو فقط مصراعهای زوجش رو میخونه ولی همه چی سرجاشه و معنا هم خراب نشده... افرین افرین افرین به نبوغش.. چجوری فهمید این کار رو کنه... لطفن تا اخر گوشش بدین... سپاس

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🙏❤️
ما چرا رابطه میگیریم با کسی؟ ( چه جنس مخالف و چه جنس موافق ) یا چرا ازدواج می کنیم؟ که حالمون خوب بشه و مشکلاتمون کم بشه و رشد هم کنیم... خب خیلی واضحه وقتی میبینیم در یه رابطه یا ازدواجی هستیم که این آیتما رو نداره؛ باید اون رابطه یا ازدواج تموم بشه... با هر میزان تلفاتی که ممکنه داشته باشه باید تموم بشه.... به خدا از این راحت تر نداریم... تموم کنین عزیزان من؛ تموم کنین.... تموم کردن ترس داره ولی باور کنین دردش کمتره تا این که سال ها در یک رابطه ی نادرست بمونیم.... تموم کنین عزیزان من؛ تموم کنین... توی روانشناسی میگن که جدایی مثل قطعِ عضو هست... مثل جراحی نیست... یعنی وقتی جدا میشیم از کسی؛ انگار قطعِ عضو شدیم نه جراحی، ولی گاهی قطع عضو گزینه ی بهتریه تا مرگ و از دست دادن عضوهای بیشتری.... تموم کنین عزیزان من؛ تموم کنین.... نترسین...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🙏❤️🍏
ـ تقدیم ب شما خوبان این شعرم... ادما رو خیلی دوست دارم... خیلی خیلی زیاد... و دوست دارم بتونم توی هر زمینه ای کمک حالشون باشم... خیلی هم اجتماعی و باحالم 😎 ولی از ارتباط با ادم ها رنج می برم... خیلی خیلی زیاد رنج می برم... :

آخرِ راه؛ زیرمان کردند
بنده بودند اسیرمان کردند

شیر بودیم و ناجوانمردان
بهر خوردن پنیرمان کردند

تا شویم از فضای علم بیزار
در مدارس دبیرمان کردند

شعر ما دردِ گشنه ها بود و
با دوتا سکه سیرمان کردند

تا که باشیم « جان فدائیه » شاه
توی بازی وزیرمان کردند

تا که قدری کبیرتر! بشوند
پیشِ مردم حقیرمان کردند

هرچه گفتیم کف زدند اما
آخر کار کیرمان کردند...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
و همه چیز تموم شد...

سپاس از همه ی کافه ها و کافه کتاب ها و گالری ها و انجمن های شعری که میزبان ما بودند...
سپاس از دوستانی که همراهی کردند...
سپاس از استاد "حسن معین" که تاریخ شفاهی ادبیات ایران هستن و از اسطوره های شعر و ادبیات کشور... و در مراسم سایه روشن تشریف میاوردن...
سپاس از عمو بابک که خیلی زحمت کشید و شرمندم کرد و تلگرامم درست کرد
😂😂😂😂😂😂😂
امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببرین...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🍏🍏🍏
وقت بخیر دوستان... تقدیم به شما این چهارپاره ی جدیدم... :

وسطِ یک کویرِ نامعلوم
مثل یک ابرِ پر ز بارانم
دوستانم شدند بدخواه و
دشمنانم شدند یارانم

من درختی شدم که افتاده
زیر دستِ هزار تا ارّه
سرِ شمشیر را گرفتم تا
نشوم پرت در تهِ درّه

زهر را میخورم... صبوری کن
ذره ذره علیل خواهم شد
وسط شهرِ ناجوانمردان
مُسلم بنِ عقیل خواهم شد

در کنارِ خرابه های شما
باغ شعرم چه بی شکوفه شده
کوچه پسکوچه های شهر شما
بدتر از کوچه های کوفه شده

سرِ ما را بزن سرِ نیزه
جای خورشید بر بلندی هاست
بینِ کفتارهای توو خالی
بر سر نعش ما ببین دعواست

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
و سپاس از همه ی عزیزانی که تولدم و تبریک گفتن و براش زحمت کشیدن...

ارادت مند؛ امیرحسین خوش حال
🍏❤️❤️
این شعرم رو خیلی دوست دارم.... 😞😞😞😢😢😢... تقدیم به شما عزیزانم... :

موی تو بود و من و خورشید؛ باد
لای موهای تو میرقصید باد
هی مرا میدید و میخندید باد
من حسادت کردم و فهمید باد

اولین تصویر: یک کافه « دَروس »

بعدِ لبخندت جهان تغییر کرد
ماه ثابت شد؛ زمان تغییر کرد
حس و حال استکان تغییر کرد
طعمِ چایی در دهان تغییر کرد

دومین تصویر: اشعارِ « گروس »

با قدمهایت هوا خوش رنگ شد
بین عشق و عقلم آن شب جنگ شد
اسبِ منطق های پوچم؛ لنگ شد
من دلم هی تنگ شد... هی تنگ شد

سومین تصویر: یک ششلولِ روس

ماه بعد از دیدنت باریک شد
از خودش دور و به تو نزدیک شد
رفت خورشید و هوا تاریک شد
یک نفر آماده ی شلیک شد

آخرین تصویر: یک مَردِ ( مُرده ) عبوس

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
Ahkhoshhal.ir
قائمشهر، خیابان ساری روبروی مهمانسرا، مجتمع آمین، پلاک ۲، کتابفروشی سگال.
🙏🍏❤️
بعد از تو دنیایم شده؛ یک کافه و یک صندلی
این بود حرفِ آخرت: « من عاشقت هستم ولی... »

هی تست دارم می کنم؛ غمنوش های تازه را
رفتی و اندوهت گرفت؛ این شهرِ بی دروازه را

آن روزِ تلخِ کافه را، گاهی تصوّر می کنم
تنهایم و با یادِ تو؛ این کافه را پر می کنم

با یادِ تو شیرین کنم؛ طعم بد نسکافه را
یکروز خاکستر کنم با آتشم این کافه را

این صحنه تکراری شده: باران و سیگار و من و
این کافه کم دارد چرا اسمِ تو را توی مِنو؟

یک قهوه ی تُرک و سپس.... فالم عجب فالی شده
باید فراموشم کند این کافه ی خالی شده...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
سفری بود از سال 99 تا امروز. از 104 کیلو تا 75 کیلو. توی این سفر یه همسفر داشتم. همسفری که همیشه همراهم بود. توی اوجِ ناامیدی کنارم بود. روزایی که خوابم میومد بیدارم میکرد و میگفت: « امیرحسین؟ خیلی زحمت کشیدی حیفه. پاشو برو ورزش» همراهی که روزایی که خانواده م درگیرِ کرونا بودن و حالم به شدت بد بود بهم میگفت: « امیرحسین؟ باید برنامت رو پیش ببری حتا با غم و گریه » با تمامِ قلبِ کوچیکم از همراه بزرگم سپاسگزارم. اون همراه « خدا » ست.
مسیر سخت بود و سخت بود و سخت بود و سخت هست. مسخره شدیم، تحقیر شدیم، خواستیم و نخوردیم، خواب داشتیم و نخوابیدیم، دوستان دعوتمون کردن و نه گفتیم، توی هوای خوب در پارک دویدیم، توی بارون توی خیابون و پارکینگ خونه دویدیم، توی برف توی خونه نرمش کردیم، توی سفر دویدیم. لحظه ی سال تحویل هم دویدیم.
نتیجه ی سفر زیاد مهم نیست؛ ولی مسیرِ سفر عالی بود برام. آدمی شدم که نبودم و کمترین نتیجه این شد که از 104 بیام به 75. خدایا شکرت. خیلی خیلی شکرت. این متن رو برای این ننوشتم که بگم گوهی ام. برای این نوشتم که خیلیا باورشون نمیشه من 104 کیلو بودم. شاید به کار یک نفر اومد.
امیرحسین خوش حال
🍏😊