امیرحسین خوش حال
445 subscribers
206 photos
21 videos
15 files
798 links
Download Telegram
ـ مُد شده جوری عکس میگیرن توی آینه که صورتشون پشت گوشیشون پنهان میشه 😔... خیلی مفهومش خوبه چون داره نشون میده هویتی نداریم جز گوشیمون... گوشیمون جانشین سرمون و مغزمون و ذهنمون هست 😔... شایدم میخوان بگن گوشی خوبی دارن... خب یه عکس از گوشی بگیرن بذارن دیگه...

ـ من عاشق حیواناتم اما درک نمیکنم طرف سگش رو توی پیاده رو و پارک و رستوران میاره تحت عنوان " حیوان خانگی ".... خب اگه یه نفر مرغ و خروسش رو بیاره توی پیاده رو یا یه گوسفند با خودش بیاره توی پیاده رو و رستوران فرقش چیه با سگ؟ معترض نمیشیم؟ فرض کنین توی یه رستوران نشستین یکی بیاد با یه گوسفند و ببندش به میزش...

ـ قبلن رو صورتمون وقتی جوش چرکی داشتیم تا یک هفته بیرون نمیرفتیم از خجالت... الان اگه جوش چرکی داشتیم سخت نگیریم بریم راحت بیرون چون فکر میکنن نگین گذاشتیم رو صورتمون 😂😂

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
دارم به زندگیِ بدون تقویم فکر می کنم... متاسفانه هروقت این رو میگم؛ ادمای اطرافم بلافاصله میپرن بهم... چقدر تعصب... تاب ندارن تا اخر گوش بدن... یه نظرِ متفاوت ما رو ازار میده پس وای به روزی که یه نظر مخالف بشنویم... بگذریم...
میگن: "بدون تقویم نمیشه زندگی کرد"... خب مگه الان داریم زندگی میکنیم؟ میدونین چرا میگن نمیشه زندگی کرد؟ چون ما قسط و وام و اجاره داریم که باید سر تاریخش بدیم و لازم به تقویمه... چون حقوقمون رو سر یه تاریخی میگیریم که با تقویم میاد... پس تقویم لازمه برامون... اما اگه این قسط و وام و حقوق و اجاره نباشن چی؟... آیا بازم تقویم لازمه؟... یا میگن: " پس باید بری توی غار زندگی کنی بدون تقویم"... خب مگه الان توی غار نیستیم؟ اپارتمانمون فرقش با غار چیه؟ اگه اپارتمان خوبه چرا بی کار میشیم میریم توی طبیعت و ییلاق؟ ییلاق به زندگیِ با تقویم شبیه تر هست یا بی تقویم؟... از روی تقویم یه مناسبتی رو تبریک میگیم طبق تاریخ... و از روی تقویم سالگرد عزیزامون رو میریم سرِ خاکشون مثل ربات... بی تقویم میشه همیشه به یکی پیام داد و به یکی سر زد...
یه سوال: مگه حیوانات تقویم دارن؟ مورچه ها از روی تقویم کار میکنن؟ زنبورا چی؟ ایا ادمای نخستین تقویم داشتن؟ الان میگین: " ما ادم نخستین و حیوون نیستیم و مدرنیم"... خب این مدرن بودن چی داشته برامون؟ قوی تریم؟ سالم تریم؟ خوابِ بهتری داریم؟ عمرِ بیشتری داریم؟ بیشتر می خندیم؟ جواب همه ی اینا " نه " هست... مایی که گوشی 80 ملیونی داریم، خونه ی ملیاردی داریم، ماشین ملیاردی داریم چرا در رنجیم؟ چرا تنهاییم؟ چرا افکار خودکشی داریم؟ چرا ارام بخش میخوریم؟ ایا پدربزرگ و مادربزرگمون که اینا رو ندارن از ما بدترن یا بهتر؟...
مسئله ی بعد این هست که تقویم از روی چی ساخته شد؟ از روی آسمان و ستاره ها و تغییر طبیعت و غیره... درسته؟ پس چکیده ای از "هستی" شد "تقویم"... درسته؟ پس "هستی" نظمش بهتر و دقیق تر هست تا تقویم... به هستی اعتماد کنیم..

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
ـ تقدیم به شما این شعرم. ممنونم از حضورتون:

در مسیرِ شمال؛ کیرم کرد
وسط عشق و حال؛ کیرم کرد

کیرمان کرد روز و شب بابا
بعد از آن هم جمال کیرم کرد

سوژه ی مادرم شدم یک عمر
لابه لا هم کمال کیرم کرد

قهرمان گشتم و مربی من
بعدِ کسبِ مدال کیرم کرد

یادم آمد که خانه ی عمه
غیرِ ناصر؛ جلال کیرم کرد

گفتمش: « آهوی منی برگرد »
گفت: « گم شو شغال... » کیرم کرد

گفت: « مثلِ سگی، وفاداری »
با همین یک مثال کیرم کرد

با غرور آمدم کلاس و سپس
بچه ای با سوال کیرم کرد

آمدم ATM زنم پول و
لحظه ی انتقال کیرم کرد

من طرفدارِ بارسلون بودم
قهرمان شد رئال؛ کیرم کرد

وقت قلیان کشیدنم افتاد
روی قالی زغال؛ کیرم کرد

شعر خواندم برای فردی گفت:
« خفه شو خایه مال... » کیرم کرد

« درد عشقی کشیده ام که مپرس »
حافظم! با یه فال کیرم کرد

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
تقدیم به شما:

با تمامِ ادعا، جا می زنیم!
هر زمان و هرکجا، جا می زنیم

در صفِ یارانه، نان، گیتِ سفر
پیشِ چشمانِ شما، جا می زنیم

داخلِ یک صف اگر غفلت کنی
بعد می بینی که ما؛ جا می زنیم

جازدن های زمینی جایِ خود
صف اگر باشد هوا، جا می زنیم

جازدن در شامِ مهمانی که هیچ
در صفِ شامِ عزا؛ جا می زنیم

در عروسی شیک می باشیم ولی
لحظه ی سرو غذا؛ جا می زنیم

گر دعا کردن صفی گردد به حتم
ما به هنگامِ دعا، جا می زنیم

گاه فردی هست کارِ جازدن
گاه هم با بچه ها جا می زنیم!

ژستِ ما همواره روشن فکری است
منتها در سینما جا می زنیم

گر سرت یکروز توی صف شکست
از صفت بیرون نیا، جا می زنیم

« جازدن » از جمله تفریحات ماست
عصرها با مجتبا جا می زنیم

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
وقت بخیر دوستان.

" سایه روشن " به دلیل پایبند نبودن ناشرِ محترم به قرارداد؛ چاپش متوقف شد.
اما به لطف خدا با نشر " شاملو " به توافق رسیدیم و مجدد رفت برای چاپ و به امید خدا تا قبل از نمایشگاه کتابِ تهران ( 19 اردیبهشت ) چاپ خواهد شد و در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت...

ارادت مند شما؛ امیرحسین خوش حال
❤️🙏❤️❤️
وقت بخیر عزیزای من... ممنونم که ما رو رصد میکنین... تقدیم به شما غزل جدیدم:

کشتیِ در طوفانم و پیغمبرم رفته
در سنگرم تنها شدم؛ همسنگرم رفته

می سوزم از این درد و دودی برنمی آید
آتش درونم مانده و خاکسترم رفته

او برد قلبم را و قلبی نیست در سینه
ای کاش قلبم مانده بود اما سرم رفته

مثل عقابم بر ستیغِ کوه ها اما
من تشنه ی پروازم و بال و پرم رفته

شد باورم « دلبر که جان فرسود از او » اما
« نومید نتوان بود از او » از باورم رفته

من غوطه ور در اشک و اشکی نیست در چشمم
من غرق خواهم شد؛ دگر آب از سرم رفته!

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
فیلسوفی گفته: « خِرد یعنی به کمال رساندنِ لحظه... یعنی بهترین برداشتِ ممکن از لحظه... »... عجب تعریفی... اگه غیر این رفتار کنیم یعنی ما « خردمند » نیستیم و بی خردیم.... اگه لحظه هامون پرت و الکی طی بشن نشونه ی بی خردیه ما هست... صادقانه بگم من خیلی باهاش موافقم... و در درونِ خودم خجالت زده ام... چه لحظه هایی که هدرشون دادیم... چه قدر بحثای الکی داشتیم با خانواده و پارتنر و همسر و همکار و رفیق ... چه لحظه هایی که گوه زدیم بهش.... و همه ی اینا نشون دهنده ی بی خردیه ما بوده و هست... چقدر ادمایی بودن که ساعت 8 باهاشون قرار داشتیم و ساعت 10 اومدن... این دو ساعت براشون هیچی نبوده ولی 2 ساعت عمر ما رو تلف کردن... و این نشانه ی بی خردیه اون آدما و ما بوده... مایی که باز با اون آدما دوباره قرار گذاشتیم... چه لحظه های که میشده بخندیم ولی الکی گریستیم و اعصاب خردی داشتیم... چقدر وقتِ ورزش خوابمون گرفته، چقدر وقتِ خواب گرسنمون شده، چقدر وقتِ غذا تلفن زدیم، چقدر وقتِ تلفن به غذا فکر کردیم، چقدر وقتِ کار به استراحت فکر کردیم، چقدر وقتِ استراحت به کار فکر کردیم... و چقدر هر لحظه رو فدای لحظات نبوده کردیم... چقدر لحظه هامون رو باهم قاطی کردیم و کمترین برداشت ممکن رو از لحظه داشتیم... پس ما بی خرد بودیم و هستیم....
برخی از ادم های بزرگِ دنیا با تعدادِ قدمشون قرار میذارن... یعنی وقتی باهاشون کاری داری به اندازه ی 100 قدم به حرفت گوش میدن و باهات راه میرن... بعد از 100 قدم دیگه به کارِ خودشون میپردازن... قبلن فکر میکردم اینجور ادما مغرور و خودخواهن.. الان میفهمم نه اونا مغرور نیستن... اونا خوددوستن... خودخواهی بیماریه اما خوددوستی نشانه ی سلامته... اونا قدر لحظاتشون رو میدونن... یجا برن حس کنن سطحشون داره میاد پایین اونجا رو ترک میکنن... ما چقدر نشستیم توی جمع هایی که هیچی و هیچی و هیچی جز بطالت برامون نداشته و نداره... و هی دلتنگ اون جمع ها هم میشیم... خب این نشون میده بی خردیم.... وقتی داریم میمیریم بهترین زمان و لحظه ای هست که میفهمیم یک « لحظه » چقدر مهمه.... همه کار میکنیم که یک « لحظه » ی دیگه زنده بمونیم... همه کار میکنیم تا عزیزامون فقط یک لحظه بیشتر زنده بمونن... اما تا وقتی زنده هستیم و هستن؛ هر لحظه گوه میزنیم به لحظات خودمون و اونا...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
ما همیشه دنبال ترویج اعتقادمون هستیم نه تعریفِ اعتقادمون... خیلی بده خیلی... ما بیشتر از این که دلمون بخواد رشد کنیم، دلمون میخواد دیگران رشد نکنن یا رشد کرده ها سقوط کنن... خیلی بده خیلی... بیشتر از این که دوست داشته باشیم آبی ها ببرن، دلمون میخواد قرمزها ببازن ( و برعکس )... خیلی بده خیلی... دوست داریم ثروتمندا فقیر بشن نه این که فقرا ثروتمند بشن... خیلی بده خیلی...
یروز یه برنامه ی ورزشی نظرسنجی گذاشته بود که کدوم از این دو گزینه رو ترجیح میدین:
1. موفقیت تیم محبوبمون
2. شکست تیم رقیبمون

متاسفانه بالای 60 درصد گزینه ی 2 رو انتخاب کرده بودن... با این که اگه گزینه ی 1 رو داشته باشی اتومات گزینه ی 2 رو هم داری.... خیلی بده خیلی.... دلمون میخواد اونی که ورزش میکنه مثل ما بشه و ورزش نکنه، دلمون نمیخواد ما ورزش کنیم... خیلی بده خیلی... توی یه جمع نشستین به خصوص جمعهای فامیلی، یه نفر یه حرف علمی یا جدی میزنه، بلافاصله شروع به تمسخرش میکنن اما اگه چرت و پرت بگه میشه محبوب اون جمع... چرا مسخره ش میکنن؟ چون سختشونه مثل اون بشن، دوست دارن اون مثل اونا بشه.... خیلی بده خیلی.... اونی که گیاهخوار هست رو دست میندازن که بیا گوشت بخور و زشته سفره پهنه و گوشت نمیخوری و اینا.... اما با خودشون نمیگن خب ما شبیه اون بشیم و گوشت نخوریم؛ چرا توقع داریم اون شبیه ما بشه؟... خیلی بده خیلی.... اونی که سالم زیست میکنه رو منتظریم مریض بشه بگیم دیدی سیگار نکشیدی و فلان چیزم نخوردی و رعایت کردی بازم مریض شدی.... دلمون میخواد اون سیگاری بشه نه این که ما سیگار رو بذاریم کنار... خیلی بده خیلی...
من از مردم میترسم... خیلی خیلی میترسم... از اونایی که با گوشی ها 100 ملیونی و ماشینای چندملیاردی دوبله پارک میکنن و آشغال پرت میکنن توی خیابون خیلی میترسم... خیلی خیلی میترسم.... ازونایی که ظاهرشون به روز هست و کمتر از فرانسه حرف نمیزنن ولی ورزش نمیکنن و مطالعه نمیکنن و فقط اداشون مدرن بودن هست خیلی میترسم... خیلی خیلی میترسم... خیلی بده خیلی....

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
ـ توی یه جلسه ای، یه دوستی این غزلم رو خوند... خیلی زیبا و عمیق خوند... و با بغض... انگار تک تک کلمه هاش رو زندگی کرده بود... خیلی بعدش توی فکر فرورفتم که هنر چقدر جالب هست... شاید مخاطبِ یه شعر یا یه اثر هنری، از خودِ اون شاعر یا هنرمند درکِ درست تری داشته باشه به شعرش یا هنرش... شاید یه شاعر فراموش کنه برخی شعرایی که سروده رو... ( که قطعن همینطورم هست ) ولی ممکنه یه مخاطب با اون شعر سال ها زندگی کنه... شاید یه هنرمند خالق یه اثر هنری باشه ولی به نظرم بعد از خلق؛ دیگه اون اثر مالِ اون نیست... به نامِ اون هست ولی دیگه برای اون نیست... :

با خاطراتِ پشتِ سرم؛ حرف میزنم
با زخمِ کهنه ی جگرم؛ حرف میزنم

من یک درخت هستم و از فرطِ بی کسی
با ارّه های دور و برم حرف میزنم

همچون عقابِ خسته تنی داخلِ قفس
با زخم های بال و پرم حرف میزنم

میدانِ جنگ خالی و یاری نمانده است
با تکّه پاره ی سپرم حرف میزنم

با روسریِ مادرِ خود بغض میکنم
با کفشِ کهنه ی پدرم حرف میزنم

رفتی، دلم گرفته، بمیرم، بیا، نرو
با جمله های ناگذرم حرف میزنم...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
دیروز حینِ بازیِ پرسپولیس و سپاهان برخی تماشاگران ( مهم نیست قرمز بودن یا زرد ) به بانوانِ تماشاگری که توی استادیوم بودن فحشایی دادن که روم نمیشه بنویسم... با این که توی حرف زدن راحتم ولی واقعن روم نمیشه بنویسم... یکی دو نفر هم نگفتن... کلی آدم همصدا گفتن...
دردش میدونین چیه؟ خیلی از اون مردایی که اون فحشا رو میدادن طرفدار شعارِ « زن، زندگی، آزادی » هم بودن و هستن... 😞😞😞😞 خیلیاشون استوری گذاشتن و میذارن علیه حجابِ اجباری و غیره... اینا همونایی هستن که میگفتن: « بذارین خانوما بیان ورزشگاه... » خب اومدن... اومدن که شما بهشون فحش بدین....
نه نه نه این درست نیست... من حالم دیگه داره از مردم کشورم بهم میخوره... ما هیچی نیستیم... هیچی نیستیم... هیچ ثباتی نداریم... یروز چپ میریم و یه روز راست.... ما مردمی هستیم که توی استادیوم کاپیتانِ تیمِ خودمون رو فحش میدیم... ما همونایی هستیم که جوک میسازیم علیه هر شهری... ما کثیفیم... خیلی کثیفیم... روزهای بسیار بدی در انتظارمونه... ما در طول تاریخ با بی ثباتیامون ظلم ها کردیم به خیلی ها... پس باید منتظرِ عواقبِ بی ثباتیامون باشیم... نمیشه یکی و یروز تشویق کنی و روز بعد فحشش بدی... روزگار میذاره توی کاسه ت....
ما دقیقن مردمِ توی فیلم « بی همه چیز » هستیم....

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞😞
ـ و این شعرم تقدیم به شما خوبان. ممنون از این که وقت میذارین و میخونین:

شیر؛ گاهی زخمی از کفتارها ست
دار؛ گاهی قاتلِ سردارها ست

پنجره؛ احساسِ خوبِ زندگی ست
حیف در حبسِ گِل و دیوارها ست

روز و شب در خواب باشی بهتر است
شهر وقتی دشمنِ بیدارها ست

غُصه ی تلخِ من و امروزِ من
قصه ی گل در میان خارها ست

از عمل خالی شده میدانِ شهر
دور تا دورش پر از گفتارها ست

مردهایی که پر از نامردی اند
آستین هایی که پر از مارها ست

زیرِ گامِ نحسِ سربازِ مغول!
ردّ خونی از سرِ عطارها ست

شیر؛ پیرش هم نمادِ قدرت است
گرچه گاهی زخمی از کفتارها ست

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
بهرام رادان اگه صبحانه شیرخرما و موز درست میکنه با مخلوط کن، خونه از خودشه... اما شما که درست میکنی کله ی صبح اقای خوش حال ممکنه صاحبخونه بیرونت کنه یا اجاره ت رو کنه 10 ملیون تومن... سر صبح دیگه مخلوط کن و روشن نکن... باشه بابا باشه همه فهمیدن صبحانه شیرموز با خرما میخوای بخوری با نون تست و پنیر و گردو... نون تست همه جا هست چیز خاصی نیست... نگران نباش درِ خونه قفله و صبحانه هم فرار نمیکنه اقای خوش حال...

منهای یک؛ آقای خوش حال

😄😄❤️🙏
تقدیم به شما این غزلم. ممنونم از بودنتون:

حالِ ما بد شده است؛ باور کن
راه ما سد شده است؛ باور کن

هر که همراه ماست برگشته
یا مردد شده است باور کن

آن رفیقی که مردِ « باید » بود
اهلِ « شاید » شده است باور کن

همسواره قدیم با اسب از
روی ما رد شده است باور کن

دشمنی، درد، کینه... قائمشهر
مثل مشهد شده است، باور کن

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
Kurtanidze
Mohsen Namjoo - سخاموزیک
یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی
ازون هواها که خودت حال و هواش و میدونی...

و محسن نامجو رفیق روزهای دل گرفتگی...
😞😞
روز دختر مبارک:

اگه دختر نباشه خونه سرده
توی خونه بوی جورابِ مَرده!

رو لبها فحشه و حرفای زشته
اگه دختر بیاد دنیات بهشته!

پدر میگفت: « رسمِ روزگاره
که دختر با خودش برکت میاره »

توو تاریکی نشستی غصه داری
همه جات و ز بی کاری بخاری!

پر از دردی و دنیات سوت و کوره
اتاقت بدتر از شبهای گوره!

اگه دختر بیاد غمهات میشن دور
تموم لحظه هات پر میشه از نور

شاید فکر میکنی حرفم جفنگه
ولی هر خونه با دختر قشنگه!

ببین من وارثِ نسلی عتیقه م
ولی با دخترا خیلی رفیقم!

اگه جنگاوری و کُنده تیغت!
نخور غم، دخترت میشه رفیقت

اگه بیماری و جات روی تخته
بدون دختر رفیقِ روزِ سخته!

زمان خستگیت چایی میاره
کنارش هم دوتا خرما میذاره

میگه: « بابا بخور چاییت و سرده!
خودت گفتی که سختی مالِ مرده!

الهی هرکه بدخواته بمیره!
میخوای من قر بدم رقصت بگیره؟»

خلاصه دخترا سنگِ صبورن
توو شبهای سیاهت مثل نورن

وَ دختر مثل شمعِ روی میزه
اگه شالش بیوفته هم عزیزه!

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
مرسی " رئیس " مرسی... من طرفدارِ رئال مادرید نیستم... طرفدارِ بارسا هم نیستم... ولی طرفدارِ آنجلوتی و امثالش هستم... چقدر یه انسان میتونه بزرگ باشه آخه؟ این همه افتخار اورده توی کشورهای مختلف صاحب فوتبال دنیا... این قهرمانیاش هست:

4 بار قهرمانی اروپا
8 تا قهرمانی در ایتالیا
3 قهرمانی در انگلیس
1 قهرمانی در فرانسه
12 قهرمانی در اسپانیا
3 قهرمانی در آلمان

حالا هر بار بعد قهرمانی سیگار برگ روشن میکنه با این که کاملن سالم زیست میکنه و اهل این چیزا نیست... و ترسی هم از رسانه ها نداره که میپرن بهش... خیلی خیلی مهمه که چه کسی سیگار برگ رو توی دهنش میذاره...
کار پاکان را قیاس از خود مگیر....
مرسی " رئیس " مرسی... کیف میکنم از دیدنت... چقدر محبوبی آخه بین بازیکنایی که بعضیاشون همسن نوه ت هستن... چجوری این حجم حرفه ای گری بلدی؟...
مرسی " دُن آنجلوتی " مرسی " رئیس " مرسی...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏
تقدیم به شما این غزلم:

اصلن چه فرقی می کند نسکافه با چایی؟
وقتی که شب ها بی کسی؛ وقتی که تنهایی

دیگر چه فرقی می کند صبحانه را خوردن
وقتی نگوید یک نفر: « شب دیر می آیی؟ »

وقتی که در خوشخوابِ خود خوابت نخواهد برد
فرقی ندارد بانگِ سگ با شعر و لالایی

وقتی که دارد می نشیند کَشتی ات در گِل
ترسی نداری دیگر از دزدانِ دریایی

با صبر شاید غوره ها حلوا شوند اما
وای از شکیبایی، شکیبایی، شکیبایی

یک عمر با رؤیای نابت شاعری کردم
حالا شدم من شاعرِ اشعارِ رؤیایی...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir
من همیشه معتقد بودم و هستم که سطح هر چیزی در ایران از سطحِ فرهنگ و شعورِ 80 درصدِ مردم بیشتره... یعنی چی؟ یعنی سطح فوتبال ایران از سطح شعور و فرهنگ 80 درصد تماشاگراش بیشتره... سینمای ایران از سطح شعور و فرهنگ 80 درصد مخاطباش بیشتره... یعنی امکانات یک شهر از سطح شعور و فرهنگ 80 درصد مردم اون شهر بیشتره... و ایمان دارم که دولتمردان این رو میدونن و برای همین هم خیلی چیزا رو اصلاح نمیکنن چون میدونن اون 80 درصد فاتحه ی هر چیزِ خوبی رو میخونن و به گوه میکشنش... خب حالا این مسئله پیش میاد که: " اگه دولت لولِ هرچیزی و بیاره بالا به مرور سطح شعورِ مردمم میاد بالا"... این تئوری قطعن غلطه... زمانِ شاه رژیم خیلی کارا کرد تا سطح فرهنگ و شعور بیاد بالا... مثلن تعداد زیاد سینماها، روزنامه ها، موسیقی و ... اما همون مردم رژیم رو کله پا کردن... اون موقع تیمای فوتبالی ما با بزرگای دنیا بازی میکردن ولی همون مردم اون رژیم رو کله پا کردن... فرهاد مهراد توی شبکه ی ملی ایران؛ آمریکایی میخوند ولی همون مردم اون رژیم رو کله پا کردن و از موسیقی جازِ امریکایی رسیدن به " گل میروید به باغ گل میروید... "... مردم خطرناکن و دولت این رو میدونه... کسی که سینما میره قطعن از یه لول عادی بالاتره که سینما میره... ولی همون آدم خیلی راحت آشغال میریزه توی سینما و هیچی و رعایت نمیکنه... بعد بهش اعتراض کنی میگه: " دولت تربیتم نکرده"... این سفسطه ست... دولت تربیتت نکرده اما تو خودت آگاه هستی... جاهل نیستی... صبح تا شب توی گوشیتی و دنیا رو دیدی... پس نادون نیستی... خانواده و دولت به ما یاد ندادن که ورزش کنیم... اما آیا ما عالم به این نیستیم که ورزش خوبه؟ چرا عالمیم ولی ورزش نمیکنیم و به پای رژیم میندازیم... حالا رژیم اصرار کنه ورزش کنیم میگیم دیکتاتوره...
خوب به این حرفم دقت کنین لطفن... من 100 درصد مطمئنم اگه همه چیز در کشور ما درست بشه و مثلن بشیم سوئیس و آلمان و اینا ( اینام دارای ضعف هستن و مثال گفتم ) تعداد معترضین به رژیم از الان بیشتر میشه... شک نکنین اگه اقتصاد ایران درست بشه تعداد معترضین از الان بیشتر میشه... شک نکنین اگه حجاب ازاد بشه تعداد معترضین بیشتر میشه... مذهبیا رو بذاریم کنار... همونایی که مذهبی هم نیستن ته دلشون میخوان که زن و دختر و خواهر و مادرشون با شلوارک بیرون نیان و دوچرخه سواری نکنن... شک نکنین... آزادی و برای ناموس دیگران میخوان نه ناموس خودشون... رژیم کامل اینا رو میدونه که پا نمیده به خیلی از خواسته های مردم... وقتی سینما هر آشغالی بسازه مردم میرن میبینن، خب چرا فیلم خوب بسازه؟ الان میگیم: "خب ما نادونیم و رژیم باید سطح فرهنگ ما در دیدن فیلم رو بیاره بالا " ... نه این دروغه... ما سینمای غرب رو میبینیم و میشناسیم... پس انتخابمون دیدن فیلمای آشغالِ ایرانی هست... خودمون دوست نداریم فیلمِ خوب ببینیم... رژیم این و میدونه... ما میدونیم توی شهرمون کتابفروشی هست ولی نمیریم کتاب بخریم... بجاش فستفود میریم... آیا رژیم گفته فستفود بریم و کتاب فروشی نریم؟

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
www.Ahkhoshhal.ir