بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
4.47K subscribers
1.41K photos
101 videos
126 files
1.49K links
موقوفات دکتر محمود افشار به منظور تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی توسط دکتر محمود افشار در سال ۱۳۳۷ بنیاد گرفته است

تهران - خيابان ولی‌عصر - سه‌راه زعفرانيه - خيابان شهيد عارف‌نسب - کوی دبیرسیاقی - شماره ۶

📞 021-2271-6834
🌐 www.MahmoudAfshar.ir
Download Telegram
تو چراغ خود برافروز

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار می‌کند:
آشنایی با اندیشه‌های مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان

آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار می‌شود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولی‌‌عصر، سه‌راه زعفرانیه، خیابان عارف‌نسب، شمارهٔ ۱۲)

این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار می‌شود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
ذکر میرعلی الکاتب

از سادات هرات است. نام پدر وی محمود متخلص به رفیقی، بلاواسطه شاگرد سلطان‏علی مذکور است و گویند که شاگرد سلطان‏علی است. جامع جمیع علوم، در عربی دخلی تمام داشت. شاعرِ نازک چنان است که مجنون تخلّص می‏کرد. چندی در بخارا نیز سکونت داشت، چنان‌که گفته:

عمری از مشق دوتا بود قدم همچون چنگ
تا که خطِّ من بیچاره بدین قانون شد

طالبِ من همه شاهان جهانند و مرا
در بخارا جگر از بهر معیشت خون شد

حُسن خط بهرِ خلاصی ز جنون می‏جستم
وای خطْ سلسلۀ پای منِ مجنون شد

گلشن خط را از ریاحینِ خط خود معطّر ساخت و در اصول و صفا خوب‏تر از همه نوشت. خوشنویسی مثل او تصوّر کردن، وهم و خیال و خطّاطی چون او پیدا شدن محال. خطِّ او ضرب‏المثل است که هر چیز خوب را قطعۀ ملا میرعلی گویند و بر او در این فن کرامات است از کمال مشق، هر قطعۀ او را در دلفریبی شانی و آنی علی‏حده. کُتُبِ ترکی و تازی و پارسی بسیار نوشته و بر کتابی و مرقّعی که می‏نوشتی تاریخِ اتمامِ او را خود گفتی و این تاریخِ اتمامِ مدرسۀ بخارا از اوست:

میرِ عرب قطبِ زمان غوثِ دهر
ساخت چنین مدرسۀ بوالعجب

بوالعجب این است که تاریخ اوست
مدرسۀ عالی میرِ عرب

قواعد خطوط سبعه را برای شاهزاده سلطان مظفّر منظوم ساخته در آنجا دادِ سخنوری داده و سوای آن رُقعات چند که عاشق به معشوق و معشوق به عاشق نویسند به‏طور انشا نوشته و نزهة‏ العاشقین نام گذاشته، از وی بر صفحۀ روزگار، یادگار است.

[تحفۀ درود: رساله‌ای در ابزار خوشنویسی و اصول و قواعد خطّ نستعلیق (تألیف در ۱۱۲۰ هجری)، محمدمنعم صدیقی، به انضمام رسالۀ خوشنویسی از محمد امین، تحقیق و تصحیح دکتر حمیدرضا قلیچ‌خانی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ۲۲۱-۲۲۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به‌زودی منتشر می‌کند:

تفسیر نجف


در این کتاب متن مصحح ترجمه و تفسیری کهن از قرآن به چاپ رسیده که به اعتبار محل نگهداری نسخۀ منحصربه‌فرد و ناقص آن، تفسیر نجف نامیده شده است.
مؤلف ناشناختۀ تفسیر نجف، احتمالاً در قرن ششم هجری در شرق خراسان بزرگ می‌زیسته است. وی با نثری ساده و روان ترجمه‌‌ای آزاد از سه سورۀ آل عمران، نساء و مائده به دست داده که به لحاظ ترکیب‌ها و ساختارهای نحوی خاص و ویژگی‌های آوایی حائز اهمیت است.

[تفسیر نجف: بخشی از ترجمه و تفسیری کهن از قرآن کریم، تصحیح و تحقیق، امیرحسین آقامحمدی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، در دست انتشار]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
نهم شهریورماه سالروز درگذشت صمد بهرنگی

خبر ناگواری رسید که رود ارس یکی از نویسندگان باذوق و نکته‌نویس را در دست موج‌های خروشان کُشت و از ما دور ساخت. این جوان صمد بهرنگی از مردم تبریز بود که خوانندگان مجلۀ راهنمای کتاب از چند سال پیش با قلم ظریف و تند و کم‌باک او آشنا شدند.
مرحوم صمد بهرنگی در نوشتن کتاب برای کودکان، مبتنی بر ادبیات محلی و عامیانه سبک دلپذیری داشت. چند کتابی که در این زمینه از او انتشار یافت خوب بود.
اخیراً به همکاری قلمی با مرکز پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوانده شده بود و کتابی نیز در سلسله انتشارات مرکز از او نشر شد. آثار دیگرش که من دیده‌ام اینهاست:
۱. بابا تیلار، جلد اول، با همکاری بهروز دهقانی، تبریز، ۱۳۴۴.
۲. افسانه‌های آذربایجان، جلد اول، با همکاری بهروز دهقانی، تبریز، ۱۳۴۴.
۳. مَثَل‌ها و چیستان‌ها، با همکاری بهروز دهقانی، تبریز، ۱۳۴۵.
۴. قصّۀ اولدوز و کلاغ‌ها (برای کودکان)، تبریز، ۱۳۴۵ (با امضای بهرنگ).
۵. افسانه‌‌های آذربایجان، تهران، انتشارات نیل، ۱۳۴۷.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۰۵-۳۰۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
دهم شهریور سالروز درگذشت دکتر احسان یارشاطر، بنیان‌گذار و سرویراستار دانشنامۀ ایرانیکا و استاد پیشین مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک

جناب تقی‌زادۀ عزیز،


... آخرین باری که برای شما نامه نوشتم اوایل ماه اوت بود که یک نامه و چند نسخۀ چاپی از مقاله‌های اخیر خود را برای شما ارسال کردم. آیا آن را دریافت کردید؟ باور کنید من به همان اندازه خواستار ارتباط با شما هستم که شما خواستار اطلاع از پیشرفت‌های صورت‌گرفته در غرب هستید (در صورت وجود چنین امری!). بنابراین به طور طبیعی می‌خواهم مطمئن شوم که نوشته‌های مرا دریافت می‌کنید ...
اخیراً توانستم به یک دانشجوی ایرانی که برای فراگرفتن زبان پهلوی به اینجا آمده است بگویم: «عید شما مبارک باد». او یک جوان واقعاً باهوش است که فهم خوبی از درس دارد. با خوشحالی دریافتم که او تحت تأثیر یکی از سخنرانی‌های شما در تهران به این راه ترغیب شده است. نام او یارشاطر است و با هرکس که ملاقات می‌کند، سخن معروف سعدی را برایش نقل می‌کند. (۱) گمان نمی‌کنم که شما ایشان را از نزدیک بشناسید. با بورسیۀ کنسول‌گری بریتانیا، ظاهراً برای تحصیل در «تعلیم و تربیت غربی» به اینجا آمده است. کاش از سوی دولت کشور خود حمایت می‌شد. بعد از چند هفته نزد من آمد و گفت دریافته است که واقعاً فارسی را نمی‌شناسد؛ دریافتی که واقعاً اولین گام برای رسیدن به دانایی است.

والتر برونو هنینگ
۲۵ مارس ۱۹۴۹


(۱) گویا مقصود این جمله است: «در صحبت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر».

[نامه‌های هنینگ و تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار، تورج دریایی، ترجمۀ مهناز بابایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۰۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
حکایت

در حوالیّ مصر یک ماری‌ست
که ز خبثش اجل نموداری‌ست

روی او مثل روی انسان است
دائم از چشم خلق پنهان است

هرکه را چشم می‌فتد بر مار
غیر جان دادنش نباشد کار

هست کوهی دگر به ترکستان
اندرآن هست این‌چنین ماران

که به ‌‌‌‌‌‌خاصیّت آن همین‌‌‌‌‌‌سان ‌‌‌‌‌‌است
که لقاشان هلاک انسان است

خبث این مارها به حکم حدیث
بهتر از خبث آدمیّ خبیث

زهر صد مار قاتل و کژدم
نکند آنکه خبث نامردم

زان‌همه خبث او بتر می‌‌‌‌‌‌دان
زخم آن بر تن است و این بر جان

حذر از جنس کی توان به حیل
گفته‌اند این حدیث را به مثل:

«زینهار از قرین بد زینهار
و قنا ربّنا عذاب النار»

ظاهری پر ز لطف و باطن قهر
دهنی پر ز شهد و دل پر زهر

این اقارب عقارب‌اند ای یار
هرکه هست ایمن است از اغیار

اندرونْشان پر از نجاسات است
الخَبیثونَ لِلخبیثات است

عیسی از هم‌نشین بد بگریخت
چون توانی تو با بدان آمیخت

هم‌‌‌‌‌‌نشین خبیث را کن دور
بشْنو این بیت کان بوَد مشهور:

«ریگ در کفش و کیک در شلوار
بهتر از هم‌‌‌‌‌‌نشین ناهموار»

[عجایب و غرایب: غرایب الدنیا و عجایب الاعلا، آذری اسفراینی، دکتر وحید رویانی و دکتر یوسفعلی یوسف‌نژاد، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۱۸۶-۱۸۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
شاه عباس و پیکار با عثمانی

شاه عباس پس از خاموش کردن آتش مخالفت‌های داخلی، از ۱۰۱۲ق به سلسله پیکارهایی دراز با عثمانی برخاست و پیروزی‌های مهم به دست آورد. بیرون راندن عثمانی‌ها از مدت‌ها پیش به دست مردم و امرای شهرهای اشغال‌‌شده آغاز شده بود و شاه این جریان را تسریع کرد. کمی بعد آنها را از متصرفاتشان در نهاوند تا عراق عرب عقب راند و بسیاری را از میان برداشت. آن‌گاه متوجه آذربایجان شد. جنگ با عثمانی در آذربایجان و قفقاز چند سال به طول انجامید. در ۱۰۱۳ق در قفقاز می‌جنگید. در ۱۰۱۶ق هم در آن نقاط به پیکار مشغول بود و شماخی را در همین ایام از دست آنها به در آورد. در ۱۰۲۵ق گرجیان شوریدند و بعضی از سران آنها به عثمانی پناه بردند. شاه که آنها را پیش‌تر مورد الطاف خود قرار داده بود، این بار چون وارد گرجستان شد، به کشتار در ولایت کاخت دست زد و انبوهی را به اسارت گرفت. در این میان شورش‌های ینی‌چری- سپاه مخصوص سلاطین عثمانی- اوضاع قسمتی از قلمرو سلطان مصطفی را نابسامان کرد. از جمله سوباشی بکر در عراق دعوی استقلال کرد و چون با مقابلۀ عثمانی روبه‌رو شد، خود را تابع شاه ایران خواند و در عین حال، به مصادرۀ اموال و ستم بی‌حد برخاست. شاه عباس موقع را مغتنم شمرد و بیگلر بیگی همدان را به آن صوب فرستاد و از سوی دیگر پیکار با عثمانی را در آذربایجان و قفقاز ادامه داد.
آخرین پیکار ایرانیان و عثمانیان در این دوره با هجوم خلیل پاشا، سردار و وزیر بزرگ عثمانی در تابستان سال ۱۰۲۷ق به آذربایجان آغاز شد. خلیل پاشا ضمن نامه‌هایی که به شاه فرستاد و سراسر آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و نقاطی را که شاه عباس در این سال‌ها تصرف کرده بود، جزوِ خاک عثمانی خواند، گفت شاه باید آن سرزمین‌ها را به او تسلیم کند و خراج سالانه بپردازد و یکی از پسران خود را به گرو به دربار سلطان عثمانی فرستد. شاه پاسخی تند و تهدیدآمیز فرستاد. ناچار کار به پیکار کشید و عثمانی‌ها شکست خوردند. عثمانی‌ها که طیّ ۱۵ سال اخیر غالباً از شاه عباس شکست خورده یا از برابر او عقب نشسته بودند، حالا به صلح متمایل می‌شدند و نامه‌ای در این باب به شاه فرستاده شد. شاه عباس تمام سرزمین‌های ایرانی را، که هنوز به دست عثمانی بود، می‌خواست. سرانجام با قبول و تحقق این خواسته، پیمانی منعقد شد که تا مدت‌ها به این جنگ‌ها خاتمه داد (۱۰۲۸ق).

[تاریخ مختصر ایران در عصر اسلامی، دکتر سید صادق سجادی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۴۹۱-۴۹۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
سیزدهم شهریورماه زادروز احمد مهدوی دامغانی

در درس مرحوم فروزانفر من بنده با خودم عهد کردم و به بعضی از دوستانم هم گفتم که من خجالت می‌کشم نزد فروزانفر عرض هنری بکنم و خدمتشان برسم و آمادگی‌ام را برای امتحان عرضه بدارم و من این درس‌ها را (نظم و نثر) تا خود استاد اجل مرا برای امتحان احضار نفرموده است از حضورش برای امتحان تقاضایی نخواهم کرد، مضاف بر آنکه این بنده آن‌قدر به امور اداری و تدریس سرگرم بودم که به‌راستی مجال این نحو گرفتاری‌ها را نداشتم.
باری سال ۱۳۳۹ شد و من بنده همچنان بی‌خیال بودم و امتحان فروزانفر مانده بود تا آنکه روزی در خیابان ویلا به حضرت استاد فروزانفر برخوردم و عرض سلام و ادب کردم. فروزانفر بعد از احوالپرسی فرمود دامغانی تو چرا نمی‌آیی امتحان بدهی؟ من بنده به تلجلج افتادم ولی توانستم عرض کنم که قربان:
رسم است که مالکان تحریر
آزاد کنند بندۀ پیر

این بنده دارد پیر می‌شود و شرط خواجگی آن است که
بنده‌ای کو پیر شد شادش کنند
پس خطی بدْهند و آزادش کنند

من خودم را قابل اینکه عرض کنم آمادۀ امتحانم نمی‌بینم.
خدا می‌داند ناگهان چشم‌های نازنین او پر از اشک شد و گفت دامغانی این چه حرفی است که می‌زنی؟ همین فردا حتماً ساعت ۹ بیا به همین دانشکدۀ الهیات. آن وقت دانشکدۀ الهیات در کوچۀ خیبرِ خیابان ویلا بود.
فردا به مقتضای «یحمل اسفاراً» کشف الاسرار و خاقانی و بیهقی و تذکرة الاولیاء و حافظ و مصباح الهدایه و جهانگشا و راحة الصدور و مثنوی و ... را در کیف و چمدانی جای دادم و خدمتش شرفیاب شدم. با تعجب و تعرّضی لطف‌آمیز فرمود اینها چیست؟ عرض کردم قربان حمل اسفار کرده‌ام. خندید و اشاره کرد بنشینم و خودش دست کرد و یک کتاب از آن میان انتخاب فرمود و لایش را باز کرد. مصباح الهدایه بود. نیم‌ صفحه‌ای خواندم و اجازه خواستم بیان کنم. اجازه نفرمود. کتاب دیگری را برداشت. مثنوی بود. باز کرد داستان خرّوب و مسجد اقصی بود. دو تا سؤالی فرمود و گفت مبارک است. زودتر رساله‌ات را بگذران که ما را با تو کار است و سپس دستور فرمود چای آوردند و چایی‌ای را که در آن موقع که دهانم از هیبت و وحشت امتحان خیلی خشک شده بود بسیار به‌موقع بود، نوشیدم و مرا مرخّص فرمود و خود هم بزرگوارانه از جای برخاست و مرا مشایعتکی فرمود و مجدداً فرمود زودتر کارت را تمام کن که با تو کار داریم.

احمد مهدوی دامغانی
فیلادلفیا، ۱۳۷۵/۳/۱۷


حاصل اوقات: مجموعه‌ای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام سید علی‌محمد سجادی، تهران، سروش، ۱۳۸۱، ص ۷۸۵-۷۸۶

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
سیزدهم شهریورماه، زادروز علیرضا شاپور شهبازی

شهبازی یکی از دانایان ایران بود که روزگار ایران باستان- مخصوصاً عصر هخامنشی- را نیکو می‌شناخت و دربارۀ آن دوره تجربۀ میدانی، دید جهانی و آگاهی وسیع داشت.
شهبازی زادۀ سال ۱۳۲۱ بود و از مردم فارس. ابتدا در ایران درس خواند و سپس در لندن. پس از آن در دانشگاه شیراز تدریس کرد. در آن دوره بود که راهنمای خوبی برای تخت جمشید نوشت (چند بار به چاپ رسیده). کتابی هم از او در سال ۱۳۵۱ با نام شاهنشاهان و سنت‌های ایرانیان منتشر شد. سال بعد کتاب بهتری به‌عنوان نقوش اقوام شاهنشاهی هخامنشی بنابر حجاری‌های تخت جمشید به قلم او پدیدار شد.
شهبازی فریفتۀ تخت جمشید بود و چندی خدمتگزار رسمی آن. روزگار و عمرش بر سر هخامنشیان مصروف شد. ماندگاری نام او در زمینۀ تاریخ تتبعات ایرانی موجب سرافرازی است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۳۸-۱۴۳۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
چهاردهم شهریورماه زادروز بدیع‌الزمان فروزانفر

شوخی فروزانفر


نصرالله فلسفی می‌گفت: اول‌بار که دکتر صدیق اعلم، وزیر فرهنگ شد با سعید نفیسی و بدیع‌الزمان فروزانفر و عباس اقبال برای تبریک‌گویی به منزلش رفتیم. پاییز بود و هوا کمی سرد و فروزانفر پالتو داشت. موقع خداحافظی دکتر صدیق به احترام مقام علمی فروزانفر پالتوی او را برداشت تا بر او بپوشاند. فروزانفر که از وزرای پیش از صدیق چنین ادبی ندیده بود از پوشیدن پالتو ابا و خود را کج و دور می‌کرد و می‌کوشید که پالتو را از دست صدیق بگیرد و شخصاً بر تن کند.
صدیق برای آرام کردن فروزانفر گفت: اشکالی ندارد. بگذارید بر شما بپوشانم. این کار از آداب جدید است و وظیفۀ میزبان. من هم وقتی اول‌بار به امریکا رفته بودم و به دیدن فورد متمول رفتم، او با وجود تفاوت سن و مقام مهم خود پالتوی مرا گرفت و پوشیدم.
فلسفی گفت: فروزانفر پس از خروج از خانۀ صدیق گفت: رفقا دیدید که صدیق اعلم چه بدجنسی کرد؟ پرسیدم مگر چه کرد؟ گفت مرا به خودش تشبیه کرد و خودش را به فورد!

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۹۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
با دریغ دکتر محمود مصدق، نوۀ دکتر محمد مصدق، درگذشت.

دکتر محمود مصدق (۱۳۱۳-۱۴۰۳) جراح و متخصص بیمارهای زنان و نازایی بود. او به دلیل علاقه‌مندی به فلسفه و علوم سیاسی ابتدا در دانشگاه هاروارد، در رشتۀ علوم سیاسی تحصیل کرد. اما به درخواست پدر، که فعالیت‌‌های سیاسی را به صلاح فرزندش نمی‌دانست، به تحصیل طب روی آورد و با گذراندن دورۀ تحصیلات پزشکی در دانشگاه لوزان سوئیس، پزشک شد و سال‌ها در بیمارستان نجمیّه، موقوفۀ ملک تاج‌ خانم فیروز نجم‌السلطنه، مادر دکتر محمد مصدق، به درمان بیماران اشتغال داشت و حدود ۹۰۰۰ جراحی را به رایگان به انجام رساند.
دکتر محمود مصدق با خود عهد کرده بود تا آخر عمر در وطن بماند و می‌گفت «هرچه دارم از این ملت است و مدیون آنها هستم».
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار درگذشت دکتر محمود مصدق را به خاندان مصدق، جامعۀ پزشکی و مردم میهن‌دوست ایران تسلیت می‌گوید. یاد و نامش گرامی باد.

@AfsharFoundation
⁠⁣پانزدهم شهریورماه سالروز درگذشت ژیلبر لازار، منتخب بیست و چهارمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

من همیشه روابط محترمانه و صمیمانه‌ای با استاد لازار داشتم. در کلاس‌های درس ایشان شرکت نمی‌کردم، چون در راستای رشتۀ انتخابی من نبود ولی به‌طور غیرمستقیم دانشجوی او به حساب می‌آمدم، چون کتاب‌ها و مقاله‌های او همیشه مورد استفاده و استناد من بوده است، به‌خصوص کتاب دستور زبان فارسی معاصر او که با دیدی نو به زبان فارسی و مسائل دستوری آن نگریسته است؛ همچنین کتابی که بر مبنای رسالۀ او منتشر شده است و در آن دربارۀ زبان قدیمی‌ترین متون نثر فارسی بحث شده است، کتابی بسیار جامع و مفید، پر از نکته‌های بدیع و نو که هنوز کسی نتوانسته است با چنین دیدگاهی دربارۀ ویژگی‌های زبان و سبک نثرهای کهن فارسی سخن بگوید؛ همچنین آنچه دربارۀ وزن شعر فارسی گفته است و یا مقالاتی که در زمینۀ زبان‌های باستانی و پازند و شکل‌گیری زبان فارسی از دورۀ باستان تاکنون منتشر کرده است. من از این نوشته‌های او بسیار بهره برده‌ام. ضمناً در دوران دانشجویی‌ام در فرانسه همیشه سعی می‌کردم در جلسات دفاع دکتری دانشجویانی که ژیلبر لازار راهنمایی رساله‌شان را به عهده داشت شرکت کنم. قضاوت‌ها و انتقادهای موشکافانۀ او تحسین را برمی‌انگیخت.

دکتر ژاله آموزگار
عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار


«خاطراتی از استاد ژیلبر لازار، خدمتگزار راستین زبان فارسی»، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال دوم، شمارۀ سوم و چهارم (پاییز و زمستان ۱۳۹۶)، ص ۴۷-۴۸.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
شانزدهم شهریورماه سالروز درگذشت حسنعلی غفاری (معاون‌الدوله)

معاون‌الدوله چون نوۀ فرّخ‌خان امین‌الدوله بود، مجموعه‌ای عجیب از اسناد و مدارک مأموریت‌ها و فعالیت‌های فرّخ‌خان را در اختیار داشت و همه را با علاقۀ تمام حفظ کرده بود. حدود پانزده سال پیش به فکر افتاد که آنها را از صدمات عادی روزگار محفوظ نگاه دارد. پس با دانشگاه تهران وارد مذاکره شد که در صورت طبع کردن، آنها را به دانشگاه بسپارد. جز این مجموعه‌ای از کتب چاپی نفیس و نسخه‌های خطی خود را به کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید، که هم‌اکنون در آنجا نگاهبانی می‌شود.
معاون‌الدوله از مجموعۀ اسناد فرّخ‌خان به‌تدریج مقادیری را در اختیار دانشگاه تهران برای چاپ گذاشت و تاکنون پنج جلد از آنها به اهتمام کریم اصفهانیان و قدرت‌الله روشنی زعفرانلو طبع شده است. خوشبختانه مرحوم حسین محبوبی اردکانی به علت احاطه‌ای که بر تاریخ قاجار داشت و تخصص در خواندن خط‌های قدیم، همۀ این پنج مجلّد را از زیر نظر گذرانید و با اصلاحات او به طبع رسید.
امید است آقای اصفهانیان دنبالۀ کار را از دست نگذارد که انتشار این اسناد تاریخی یکی از مهم‌ترین کارهایی است که بی‌تردید مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران انجام داده است.
ناگفته نماند که کتاب مخزن الوقایع، یعنی سفرنامۀ مأموریت فرّخ‌خان به اروپا نیز به خواهش مرحوم معاون‌الدوله در سلسله انتشارات دانشگاه تهران طبع شد. زحمت تصحیح و چاپ آن هم بر عهدۀ اصفهانیان و روشنی بود (تهران، ۱۳۴۴).

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۲۳-۶۲۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‏انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کرد:

مردم‌شناسی فرهنگ، کار و تولید و فرآوری خوراک و پوشاک


بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
مردم‌شناسی فرهنگ، کار و تولید و فرآوری خوراک و پوشاک

این کتاب دربردارندۀ گفتارهایی دربارۀ مردم‌شناسی اقتصادی و مباحثی مرتبط با فرهنگ کار و تولید و پاره‌ای از فرآورده‌های کالایی و خوراکی و پوشاکی است که در چهار بخش تنظیم شده است. پس از معرفی بنیادهای اولیۀ کار و تولید با تأکید بر کشاورزی، محصولات زراعی و بازار آنها (بخش نخست)، به فنون و هنر آشپزی و خورد و خوراک و تاریخچه و فرایند شکل‌گیری و تحول آشپزی پرداخته شده است (بخش دوم). سپس مقالاتی در باب فن و هنر فرآوری پوشاک آمده (بخش سوم) و در بخش پایانی تعدادی از رسالات قدیم و تحقیقات جدید در زمینۀ مبادلۀ کالا، فنون کشاورزی، آشپزی‌،‌ پوشاک و غیره معرفی و نقد شده است.

[مردم‌شناسی فرهنگ، کار و تولید و فرآوری خوراک و پوشاک، دکتر علی بلوکباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳]

علاقه‌مندان می‌توانند از هفدهم تا بیست و هشتم شهریورماه، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.

برای سفارش‌های بیش از پانصد هزار تومان ارسال رایگان است.

تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‏هجدهم شهریورماه سالروز درگذشت جلال آل‌احمد

سفر اروپای آل‌احمد


مرحوم جلال آل‌احمد در کتاب سفر فرنگ نوشته است: «درخشش صدام کرد که «بیا برو» به جبران سگدوی‌ها در مهرگان یا به هر عنوان دیگر» (ص ۱۷).
چون ایشان مطلب دیگری را دربارۀ مقدمۀ سفر خویش نگفته است و من از جریان آن سفر به مناسبت عضویت در کمیتۀ مواد خواندنی برای نوسوادان وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو تا حدودی مطّلعم، مناسب دیدم جریان را خاطره‌وار بنویسم، زیرا ثبت و ضبطی نکرده‌ام که به جزییات بتوانم بپردازم.
یونسکو پیش از اوقاتی که آل‌احمد به سفر مذکور برود (مهر ۱۳۴۱) طرحی را در کشورهای آسیای غربی و ایران به نام «تهیۀ مواد خواندنی برای نوسوادان» به مورد اجرا گذاشته بود. به منظور آنکه کتاب‌هایی آسان‌خوان برای تازه‌باسوادان نوشته و چاپ شود، تا این گروه تازه‌باسوادان به علت نبودن کتاب آنچه را که آموخته‌اند فراموش نکنند. چه در بسیاری از ممالک دیده شده بود که باسوادشدگان پس از چندی که چیزی نخوانده بودند، بیسواد شده بودند.
یونسکو در راه اجرای آن طرح چند کنگرۀ سالانه تشکیل داد که معمولاً هیئت‌های پنج‌نفری از ناشران و کتابداران شرکت می‌کردند و من به آن جلسات از جانب ایران و به دعوت یونسکو رفته بودم.
یکی از مصوبات پیشنهادی کنگره‌ها که یونسکو پذیرفت، دادن بورس‌هایی بود به نویسندگان از کشورها تا بتوانند در ممالک پیشرفته به پژوهش بپردازند و راه‌های تهیه کردن و نوشتن کتاب‌های مناسب برای تازه‌باسوادان و نوسوادان را بیاموزند. دو بورس در این زمینه به ایران اختصاص یافت. کمیسیون ملی یونسکو طبق مرسوم امور یونسکو مسئول تعیین کردن افراد مناسب بدان منظور شد و برای آنکه افراد صاحب صلاحیت انتخاب شوند، موضوع را به مسابقه گذاشت. از میان شرکت‌کنندگان در آن مسابقه نویسندۀ نامور وقت، جلال آل‌احمد فرد شاخصی بود که برگزیده شد و وزیر وقت فرهنگ انتخاب‌شدگان را به آن سفر اعزام کرد. مقصود آن است که مقدمات این امر تا آن حد که به یادم مانده است سابقه‌ای درازتر دارد از زمانی که جناب آقای درخشش به وزارت رسید.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۴۴-۳۴۵]

http://mahmoudafshar.ir/?p=7216

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
اگرچه لازمۀ وقایع‌نگاری است که آنچه در عرض این چند روزه روی داده در نامۀ ملی خود مندرج داشته مشترکین محترم را مطلع سازیم، اما به ملاحظاتی چند اکتفا به چند سطر فوق نموده و قلم را فعلاً به اقداماتی که حضرت صاحب اختیار و کارگزاران ایالتی نموده‌اند منعطف می‌سازیم.
در نمرۀ قبل ورود حضرت معظّم را به شیراز خاطرنشان قارئین کرام نمودیم. پس از ورود چند روزی مشغول مراسم دید و بازدید گردیدند. عموم محصلین مدارس شیراز با ترتیب صحیح شرفیاب شدند و هریک لایحه‌ای مبنی بر تبریک ورود عرضه داشتند. پس از آن از انجمن‌های محترم آزاد شیراز دیدن نمودند.
در روز شرفیابی اجرای چند مطلب را خواستار شدند، از آن جمله تأسیس عدالت‌خانه را استدعا کردند. ایالت جلیله در جواب فرمودند در موقع حرکت از تهران به این خیال بودم و جناب حسن‌شاه‌خان ملقّب به قطب‌الدوله را به تصویب وزارت عدلیۀ اعظم برای ریاست عدلیۀ شیراز همراه خود آورده‌ام.
از این اظهار مرحمت، عموم اعضای انجمن‌ها متّفقاً به صدای بلند گفتند: زنده باد صاحب اختیار و پاینده باد عدل و انصاف و سایر خواهش‌های انجمن‌های محترم را پذیرفته و وعدۀ اجرای آن را فرمودند.
پس از فراغت از دیدن مشغول ترتیب و تأسیس عدالت‌خانه و انتظام امور مملکتی و وصول مالیات و آنچه لازمۀ حکمرانی و فرمان‌فرمایی است شدند که یک دفعه قتل مرحوم قوام‌الملک اتفاق افتاد و جوّ سیاسی مملکت فارس تیره و تار و تغییرات کلی حاصل شد. بدیهی است در این‌گونه مواقع اهم مطالب انتظام شهر و حصول امنیت است و واقعاً در این موقع حضرت صاحب اختیار خیلی دچار مشکلات و صدمات گردیدند و اوّل‌اقدامی که فرمودند چند نفر از مأمورین نظامی را به منزل معتمددیوان روانه فرمودند و به هر شکلی بود او را به ارگ حکومتی آوردند که مبادا مردم به منزل او هجوم آورده‌ خدای نخواسته از اهالی قتلی واقع شود، چون‌که هیجان مردم فوق‌العاده از قتل قوام‌الملک روی داده بود.
اقدام ثانوی اینکه جناب حسن‌شاه‌خان قطب‌الدوله، رئیس عدلیۀ شیراز را به بیگلربیگی‌گری که درواقع حکومت محلّی شیراز است و این ایام اهمیت فوق‌العاده دارد برقرار فرمودند. جناب معظّم‌له متقبّل نظم شعر و اعادۀ امنیت گردیدند در حالتی که تمام خیرخواهان ایشان جناب معظّم‌له را از قبول کردن این امر معظم منع می‌نمودند؛ حقیقتاً چنین بود، کسی گمان اعادۀ امنیت و نظم شهر را نمی‌کرد.

روزنامۀ ندای اسلام، شمارۀ ۳۹
۲۴ صفر ۱۳۲۶ مطابق ۲۷ مارس ۱۹۰۸

در:
[اسناد تاریخی خاندان غفاری: دورۀ محمّدعلی‌شاه (جلد هفتم)، به کوشش نرگس پدرام، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ۲۷۲-۲۷۳]

http://mahmoudafshar.ir/?p=7225

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
تو چراغ خود برافروز

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار می‌کند:
آشنایی با اندیشه‌های مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ سوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان

آغاز دوره: پنجشنبه ۵ مهرماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار می‌شود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولی‌‌عصر، سه‌راه زعفرانیه، خیابان عارف‌نسب، شمارهٔ ۱۲)

این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار می‌شود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
بیستم شهریورماه زادروز دکتر جلال خالقی مطلق، عضو هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

زال و رودابه


داستان زال و رودابه یکی از زیباترین سرود‏ه‏های فارسی است. داستان با بیانی روان و ساده که در این نوع حکایات قابل‌توجه است، با سرعت چشمگیری پیش می‏رود. در ابتدا ساختار داستان مانند یک درام است. همۀ تضادهای لازم موجود است: دو دین متفاوت، دو نژاد متفاوت و دشمنی دیرینه میان پدران دو دلداده و نیز دو دنیای کاملاً متفاوت، یکی فریدونی و دیگری ضحاکی. ولی اینکه کار به درام نمی‌کشد، ازاین‌روست که کسانی که در داستان شرکت دارند تضادها را عمیق‌تر نمی‌کنند، بلکه از سر راه بر می‏دارند. نه تنها اینکه با وصلت زال و رودابه رستمِ پهلوان زاده گردد، بلکه همۀ آن‌هایی که با نوعی سدّ راه این ازدواج بودند، در پایان مهربان‌تر و انسان‌دوستانه‌تر از آن هستند که مانع آن بشوند. منوچهر، سام، مهراب، سیندخت و نیز تقدیر و سرنوشت، همگی نشان‌دهندۀ تفاهم و مدارا هستند، اگرچه در آغاز طور دیگری می‏نماید. مدارا و تفاهم نوای اصلی این داستان است. تبار رودابه از جانب پدری در پنج نسل به ضحاک می‏رسد. رودابه در اصل به جهان اهریمنی تعلق داشت و یک پری بود. ولی در روایت شاهنامه به هیچ ‌عنوان نمی‏توان او را جادوزن نامید. او انسانی است که به همراه مادرش از تأثیرگذارترین زنان شاهنامه هستند. سیندخت زنی است بسیار شجاع و بااراده و درعین‌حال مادری مهربان که می‏داند در هر شرایطی چگونه عمل کند. رودابه زنی است با ارادۀ قوی و اعتماد به نفس که می‌داند چگونه به مراد خود رسد. درعین‌حال او جزو زیباترین زنان شاهنامه نیز هست.

[زن در شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، برگردان از آلمانی: مریم رضایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۳، ص ۷۱-۷۲]

http://mahmoudafshar.ir/?p=7228


بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
فهرست انتشارات _ شهریور1403.pdf
2.1 MB
فهرست انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، شهریورماه ۱۴۰۳

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation