تو چراغ خود برافروز
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
امروز بسیار بسیار خیر گذشت از ما. کم مانده بود تلف بشویم. مرتبه بود، نرده داشت که به رودخانۀ امامزاده قاسم نگاه میکرد. قریب بیست ذرع بیشتر ارتفاع داشت. من اوّل تنها قبل از حرم با باشیِ غلامبچه خیلی دم آن نرده ایستادم. بعد که انیسالدوله آمد، او را و زبیده و باشی را بردم آنجا، باز خیلی ایستادیم تماشا کردیم. فاضلاب حوضها از زیر نردۀ بغلۀ سنگچین میریخت توی دره. از دل من گذشت که اینجا به واسطۀ آن فاضلاب اعتباری ندارد. بعد از اینکه خیلی ایستادیم رفتیم ناهار خوردم. بعد از ناهار توی اتاق نشسته بودم کاغذ میخواندم. صدر اعظم فرستاده بود، میرزا علیخان آورده بود. یکبار زلزله شد. خودم را پرت کردم پایین، دویدم بیرون. دیدم همان مرتبه که ما آنجا ایستاده بودیم بالمرّه خراب شده، ریخته است به رودخانه. بسیار بسیار ترسیدم. بسیار بسیار شکر خدا را کردم که نیم ساعت فاصله که من از آنجا آمدم خراب شد. دیگر همچه التفاتی نمیشود که خدا فرمود. اگر از آنجا با آن سنگها و هوار پایین میرفتیم اثری از ما نمیماند. باز شکر خدا را.
[روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ، به کوشش مجید عبد امین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، جلد پنجم، چاپ دوم ۱۴۰۲، ص ۴۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
[روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ، به کوشش مجید عبد امین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، جلد پنجم، چاپ دوم ۱۴۰۲، ص ۴۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بیست و ششم مردادماه زادروز علیاصغر حکمت
یکی از آثار دلپذیر حکمت قطعاً یادداشتهای روزانۀ اوست که در طول سالهای دراز نوشتن آنها را از دست نمیگذاشت و طبعاً مطالبی در آنها مندرج است که برای تاریخ شصت هفتاد سالۀ اخیر ایران خالی از فایده نخواهد بود.
از حکمت حدود یکصد مقالۀ ادبی و تاریخی و ذوقی در مجلههای تعلیم و تربیت، آینده، مهر، یغما، دانشکدۀ ادبیات، راهنمای کتاب، پیام نو، وحید و دیگر مجلات و سالنامهها به طبع رسیده است. همچنین تعدادی مقالهها و رسالهها به زبان انگلیسی در زمینۀ معرفی ادبیات فارسی دارد که اکثراً در هندوستان چاپ شده است.
آن مرحوم یکی از پایهگذاران فرهنگ جدید و آغازگر ایجاد مؤسسات علمی و دانشگاهی مثل فرهنگستان، موزۀ ایران باستان، کتابخانۀ ملی و ... است. او مردی بود که تا پایان عمر دست از حمایت از فرهنگ و مراقبت در کارهای فرهنگی برنداشت. بهطور مثال، در سنین آخر عمر که نزدیک نود سال شده بود، یک ساعت بزرگ دیوارکوب آورد به دانشگاه تهران و گفت من میخواهم این ساعت را به دانشگاه تقدیم بکنم تا به برج کتابخانۀ دانشگاه نصب شود و دانشجویان و دیگران از زمان اطلاع پیدا بکنند. ما با کمال تشکر ارمغان او را پذیرفتیم و نصب کردیم. مرحوم حکمت را هر دو سه ماه یک بار میدیدم. با سختی به کتابخانه میآمد. یک بار از او پرسیدم جناب آقای حکمت! چرا با اینهمه زحمت تشریف میآورید؟ اگر کتابی، چیزی لازم است، تلفن بفرمایید تا بفرستیم. گفت: نه. میآیم ببینم این ساعت درست کار میکند یا نه.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۱۲-۶۱۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یکی از آثار دلپذیر حکمت قطعاً یادداشتهای روزانۀ اوست که در طول سالهای دراز نوشتن آنها را از دست نمیگذاشت و طبعاً مطالبی در آنها مندرج است که برای تاریخ شصت هفتاد سالۀ اخیر ایران خالی از فایده نخواهد بود.
از حکمت حدود یکصد مقالۀ ادبی و تاریخی و ذوقی در مجلههای تعلیم و تربیت، آینده، مهر، یغما، دانشکدۀ ادبیات، راهنمای کتاب، پیام نو، وحید و دیگر مجلات و سالنامهها به طبع رسیده است. همچنین تعدادی مقالهها و رسالهها به زبان انگلیسی در زمینۀ معرفی ادبیات فارسی دارد که اکثراً در هندوستان چاپ شده است.
آن مرحوم یکی از پایهگذاران فرهنگ جدید و آغازگر ایجاد مؤسسات علمی و دانشگاهی مثل فرهنگستان، موزۀ ایران باستان، کتابخانۀ ملی و ... است. او مردی بود که تا پایان عمر دست از حمایت از فرهنگ و مراقبت در کارهای فرهنگی برنداشت. بهطور مثال، در سنین آخر عمر که نزدیک نود سال شده بود، یک ساعت بزرگ دیوارکوب آورد به دانشگاه تهران و گفت من میخواهم این ساعت را به دانشگاه تقدیم بکنم تا به برج کتابخانۀ دانشگاه نصب شود و دانشجویان و دیگران از زمان اطلاع پیدا بکنند. ما با کمال تشکر ارمغان او را پذیرفتیم و نصب کردیم. مرحوم حکمت را هر دو سه ماه یک بار میدیدم. با سختی به کتابخانه میآمد. یک بار از او پرسیدم جناب آقای حکمت! چرا با اینهمه زحمت تشریف میآورید؟ اگر کتابی، چیزی لازم است، تلفن بفرمایید تا بفرستیم. گفت: نه. میآیم ببینم این ساعت درست کار میکند یا نه.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۱۲-۶۱۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بیست و هفتم مردادماه سالروز درگذشت سیّد محمّد محیط طباطبایی
زبان فارسی
این زبان چون دولت دیرین خود را بازیافت
بر پر و بال سخن اندیشهٔ پرواز یافت
از خراسان در رکاب شعر موزون دری
حسن استقبال ره تا گنجه و اهواز یافت
در نخستین قرن هجری این زبان در وزن شعر
بر زبان مردمی در بلخ و سغد آغاز یافت
از طخارستان چو در هر سوی ایران پیش رفت
نام نیک خویش را از خطهٔ شیراز یافت
با زبان دیگری هرگز به چالش برنخاست
زین جهت بین زبانها دولت اعزاز یافت
لفظی از این گه ربود و معنی از آن برگرفت
در بیان پهلوی این قدرت اعجاز یافت
خطی از نو برگزید و راه و رسمش تازه ساخت
کز برای جلوه گویی، شیوهای دمساز یافت
با زبان فارسی فرهنگ ایران تازه گشت
پارس هم مفهوم ایران کهن را بازیافت
ملک ایران را ازآن پشت و پناهی شد پدید
در پناهش ایمنی از شرّ ترک و تاز یافت
این مقام ارجمندی را که اکنون در جهان
دارد او از همّت طبع سخنپرداز یافت
رتبت شعر جهانپو را زبان فارسی
در وجود شاعرانی شهره و ممتاز یافت
از پس فردوسی و خاموش یعنی مولوی
در پس سعدی ز شعر حافظ شیراز یافت
در دفاع از این زبان و شعر و خط دیدم محیط
سالها توفیق کوشش بی شعار و آز یافت
سیّد محمّد محیط طباطبایی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۱۵۳۷-۱۵۳۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان فارسی
این زبان چون دولت دیرین خود را بازیافت
بر پر و بال سخن اندیشهٔ پرواز یافت
از خراسان در رکاب شعر موزون دری
حسن استقبال ره تا گنجه و اهواز یافت
در نخستین قرن هجری این زبان در وزن شعر
بر زبان مردمی در بلخ و سغد آغاز یافت
از طخارستان چو در هر سوی ایران پیش رفت
نام نیک خویش را از خطهٔ شیراز یافت
با زبان دیگری هرگز به چالش برنخاست
زین جهت بین زبانها دولت اعزاز یافت
لفظی از این گه ربود و معنی از آن برگرفت
در بیان پهلوی این قدرت اعجاز یافت
خطی از نو برگزید و راه و رسمش تازه ساخت
کز برای جلوه گویی، شیوهای دمساز یافت
با زبان فارسی فرهنگ ایران تازه گشت
پارس هم مفهوم ایران کهن را بازیافت
ملک ایران را ازآن پشت و پناهی شد پدید
در پناهش ایمنی از شرّ ترک و تاز یافت
این مقام ارجمندی را که اکنون در جهان
دارد او از همّت طبع سخنپرداز یافت
رتبت شعر جهانپو را زبان فارسی
در وجود شاعرانی شهره و ممتاز یافت
از پس فردوسی و خاموش یعنی مولوی
در پس سعدی ز شعر حافظ شیراز یافت
در دفاع از این زبان و شعر و خط دیدم محیط
سالها توفیق کوشش بی شعار و آز یافت
سیّد محمّد محیط طباطبایی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۱۵۳۷-۱۵۳۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تو چراغ خود برافروز
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بیست و هشتم مردادماه سالروز درگذشت سیمین بهبهانی
یک دامن گل
چون درختِ فروردین پرشکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
ای نسیمِ جانپرور، امشب از بَرَم بگذر
ورنه اینچنین پرگل تا سحر نمیمانم
لالهوار خورشیدی در دلم شکوفا شد
صد بهارِ گرمیزا سر زد از زمستانم
دانۀ امید آخر، شد نهالِ بارآور
صد جوانه پیدا شد از تلاشِ پنهانم
پرنیانِ مهتابم در خموشی شبها
همچو کوه پابرجا سر بنه به دامانم
بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم
رنگ نسترن دارد شانههای عریانم
شعر همچو عودم را آتش دلم سوزد
موجِ عطر ازآن رقصد در دل شبستانم
کس به بزمِ میخواران حال من نمیداند
زانکه با دل پرخون چون پیاله خندانم
در کتاب دل «سیمین!» حرف عشق میجویم
رویِ گونه میلرزد سایههای مژگانم
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت. در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
سیمین شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف است. از مجموعههای شعری او میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یک دامن گل
چون درختِ فروردین پرشکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
ای نسیمِ جانپرور، امشب از بَرَم بگذر
ورنه اینچنین پرگل تا سحر نمیمانم
لالهوار خورشیدی در دلم شکوفا شد
صد بهارِ گرمیزا سر زد از زمستانم
دانۀ امید آخر، شد نهالِ بارآور
صد جوانه پیدا شد از تلاشِ پنهانم
پرنیانِ مهتابم در خموشی شبها
همچو کوه پابرجا سر بنه به دامانم
بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم
رنگ نسترن دارد شانههای عریانم
شعر همچو عودم را آتش دلم سوزد
موجِ عطر ازآن رقصد در دل شبستانم
کس به بزمِ میخواران حال من نمیداند
زانکه با دل پرخون چون پیاله خندانم
در کتاب دل «سیمین!» حرف عشق میجویم
رویِ گونه میلرزد سایههای مژگانم
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت. در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
سیمین شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف است. از مجموعههای شعری او میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
افشار در حدود سیسالگی، وقتی هنوز فرصت آن دست نداده بود که دنیای بیرون از ایران را ببیند، به مینوی مینویسد «بنده عاشق سفری هستم که از خاک پاک پرگهر چند قدمی بیرون روم و ببینم آیا همهجا آسمان آبی است؟» (۱۱) و مینوی به فکر میافتد راهی پیدا کند و او را برای همکاری با خود به ترکیّه ببرد (۱۴). امّا پیش از تحقّق خیال مینوی، سفر افشار به اروپا درست میشود و او در پائیز ۱۳۳۵ به دعوت یونسکو برای نخستین بار به اروپا سفر میکند تا با روشهای نوین کتابداری دنیا آشنا شود. اظهار نظر افشار دربارۀ بعضی شهرهای فرنگ اینجا قابل توجّه است. پاریس را دریای غریبی مییابد که «ابتدا و انتها ندارد» و «با همه عظمت و زیبائی» او را نمیگیرد؛ چون «زیبائی و شکوهش در شلوغی و جلفی و دوندگی غرق شده است» (۲۸). ضمناً از پذیرائی باشکوه فرانسویهای «جمهوریخواه جمهوریدار» از ملکۀ دولت پادشاهی انگلستان شگفتزده میشود و با طنز از آن یاد میکند (۳۱). هر کجا میرود به یاد وطن است و جدا از یار و دیار نیست. شش سال بعد هم که به کمبریج و جاهای دیگر امریکا سفر میکند باز دلش آن خطّه را «موافق طبع» نمیبیند و میخواهد زودتر «کلک دیدار از امریکا را» بکند (۱۰۳). امّا وقتی که در ۱۳۵۰ به توکیو سفر میکند آنجا را «بسیار زیبا و دیدنی» مییابد (۱۳۴).
[نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، به کوشش محمّد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۳۲-۳۳ مقدمه]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
[نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، به کوشش محمّد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۳۲-۳۳ مقدمه]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تو چراغ خود برافروز
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
هفت پیکر
نظامی این منظومه را، که بهرامنامه و هفت گنبد نیز نامیدهاندش، در سالهای میان نظم شرفنامه و اقبالنامه سروده و در سال ۵۹۳ق به پایان رسانده و آن را به نام امیر مراغه علاءالدّین کرپارسلان آقسنقری کرده است.
شاعر بُنمایۀ بخش آغازین و تاریخی این داستان را از شاهنامۀ فردوسی و آثار دیگر گرفته، ولی ما از مأخذ بخش میانی و اصلی آن، یعنی هفت گنبد، آگاهی چندانی نداریم. البته محتمل است که شاعر بُنمایۀ برخی از حکایتهای این بخش را نیز از مآخذ دیگر یا از قصههای جاری گرفته و آنها را به روش همیشگی خود پرورانیده باشد. چکیدۀ بخش میانی داستان چنین است:
روزی که در بزم بهرام گور از هر دری سخن میرود، مردی شیده نام که هم ستارهشناس است و هم معمار و در ساختنِ کاخِ خوَرنَق شاگردیِ سِمنار را کرده بود، به بهرام پیشنهاد میکند که برای او هفت گنبد بسازد، هر گنبدی برابر با مزاج یکی از اختران و به رنگی دیگر، تا پادشاه هریک از هفت بانوی خود را، که هریک دختر پادشاه یکی از هفت اقلیم است، در یکی از هفت گنبد نشاند و خود در هر روز هفته به گنبدی که با اختر آن روز مناسبت دارد برود و جامهای به رنگ همان گنبد بپوشد و با بانوی آن گنبد به بزم نشیند. به باور شیده تا زمانی که بهرام در آن گنبدها به سر میبرد، از آسیب آسمانی در امان خواهد بود. بهرام چند روزی دراینباره میاندیشد و سرانجام موافقت میکند و هزینۀ کار را در اختیار شیده میگذارد و شیده نیز در ظرف دو سال ساخت هفت گنبد را به پایان میبرد. هفت گنبد عبارتاند از:
۱. گنبد سیاه منسوب به کیوان (زحل)، جای شاهدخت هند، برای بزم شنبه؛
۲. گنبد زرد منسوب به خورشید، جای شاهدخت روم، برای بزم یکشنبه؛
۳. گنبد سبز منسوب به ماه، جای شاهدخت اقلیم سوم، برای بزم دوشنبه؛
۴. گنبد سرخ منسوب به مریخ (بهرام)، جای شاهدخت سَقلاب (روس)، برای بزم سهشنبه؛
۵. گنبد پیروزه منسوب به عطارد (تیر)، جای شاهدخت اقلیم چهارم، برای بزم چهارشنبه؛
۶. گنبد صندلی منسوب به مشتری (هرمزد)، جای شاهدخت چین، برای بزم پنجشنبه؛
۷. گنبد سپید منسوب به زهره (ناهید)، جای شاهدخت اقلیم هفتم، برای بزم آدینه.
شاعر نام اقلیمهای سوم و پنجم و هفتم را تعیین نکرده است که باید ایران و عرب و ترک باشد. ضمناً در تعیین هفت اقلیم و رنگ سیّارات میان قدما اتفاق نظر نیست. باری، بهرام هر روز هفته جامهای به رنگ گنبد آن روز میپوشد و به آن گنبد رفته و با شاهبانوی آن گنبد به بزم مینشیند و سپس با رسیدن شب، بانوی آن گنبد برای بهرام حکایتی نقل میکند و چون حکایت پایان میگیرد، بهرام بانو را در آغوش میکشد، شاعر چند بیتی در توصیف رنگ آن گنبد میسراید و بدین ترتیب داستان آن روز به پایان میرسد.
[نظامی گنجهای، دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۵۰-۵۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نظامی این منظومه را، که بهرامنامه و هفت گنبد نیز نامیدهاندش، در سالهای میان نظم شرفنامه و اقبالنامه سروده و در سال ۵۹۳ق به پایان رسانده و آن را به نام امیر مراغه علاءالدّین کرپارسلان آقسنقری کرده است.
شاعر بُنمایۀ بخش آغازین و تاریخی این داستان را از شاهنامۀ فردوسی و آثار دیگر گرفته، ولی ما از مأخذ بخش میانی و اصلی آن، یعنی هفت گنبد، آگاهی چندانی نداریم. البته محتمل است که شاعر بُنمایۀ برخی از حکایتهای این بخش را نیز از مآخذ دیگر یا از قصههای جاری گرفته و آنها را به روش همیشگی خود پرورانیده باشد. چکیدۀ بخش میانی داستان چنین است:
روزی که در بزم بهرام گور از هر دری سخن میرود، مردی شیده نام که هم ستارهشناس است و هم معمار و در ساختنِ کاخِ خوَرنَق شاگردیِ سِمنار را کرده بود، به بهرام پیشنهاد میکند که برای او هفت گنبد بسازد، هر گنبدی برابر با مزاج یکی از اختران و به رنگی دیگر، تا پادشاه هریک از هفت بانوی خود را، که هریک دختر پادشاه یکی از هفت اقلیم است، در یکی از هفت گنبد نشاند و خود در هر روز هفته به گنبدی که با اختر آن روز مناسبت دارد برود و جامهای به رنگ همان گنبد بپوشد و با بانوی آن گنبد به بزم نشیند. به باور شیده تا زمانی که بهرام در آن گنبدها به سر میبرد، از آسیب آسمانی در امان خواهد بود. بهرام چند روزی دراینباره میاندیشد و سرانجام موافقت میکند و هزینۀ کار را در اختیار شیده میگذارد و شیده نیز در ظرف دو سال ساخت هفت گنبد را به پایان میبرد. هفت گنبد عبارتاند از:
۱. گنبد سیاه منسوب به کیوان (زحل)، جای شاهدخت هند، برای بزم شنبه؛
۲. گنبد زرد منسوب به خورشید، جای شاهدخت روم، برای بزم یکشنبه؛
۳. گنبد سبز منسوب به ماه، جای شاهدخت اقلیم سوم، برای بزم دوشنبه؛
۴. گنبد سرخ منسوب به مریخ (بهرام)، جای شاهدخت سَقلاب (روس)، برای بزم سهشنبه؛
۵. گنبد پیروزه منسوب به عطارد (تیر)، جای شاهدخت اقلیم چهارم، برای بزم چهارشنبه؛
۶. گنبد صندلی منسوب به مشتری (هرمزد)، جای شاهدخت چین، برای بزم پنجشنبه؛
۷. گنبد سپید منسوب به زهره (ناهید)، جای شاهدخت اقلیم هفتم، برای بزم آدینه.
شاعر نام اقلیمهای سوم و پنجم و هفتم را تعیین نکرده است که باید ایران و عرب و ترک باشد. ضمناً در تعیین هفت اقلیم و رنگ سیّارات میان قدما اتفاق نظر نیست. باری، بهرام هر روز هفته جامهای به رنگ گنبد آن روز میپوشد و به آن گنبد رفته و با شاهبانوی آن گنبد به بزم مینشیند و سپس با رسیدن شب، بانوی آن گنبد برای بهرام حکایتی نقل میکند و چون حکایت پایان میگیرد، بهرام بانو را در آغوش میکشد، شاعر چند بیتی در توصیف رنگ آن گنبد میسراید و بدین ترتیب داستان آن روز به پایان میرسد.
[نظامی گنجهای، دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۵۰-۵۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
فهرست انتشارات _ مرداد 1403.pdf
2.1 MB
فهرست انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مردادماه ۱۴۰۳
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
سلام من به شما ای مخدّرات وطن
که هست خاطرتان جمله محو و مات وطن
وطن فتاده به گرداب و جز به کشتی علم
محال باشد جز بر شما نجات وطن
چو دختران وطن علم و دانش آموزند
شوند از اثر دانش امّهات وطن
زنان به جسم وطن جان و مردها جسماند
ز روح و جسم بوَد جنبش و حیات وطن
کنید سعی که این دختران برافرازند
بر آسمان ید بیضا ز معجزات وطن
ز همّت سر انگشت نازپرورشان
شود گشوده گرهها ز مشکلات وطن
فاطمه سلطان خانم (خواهر ادیبالممالک فراهانی)
ارمغان، سال اول، شمارۀ چهارم، تیرماه ۱۲۹۹، ص ۱۱۵
در:
[اشعار شاعران قاجاری در نشریّات آن عصر، جلد اوّل [آثار جم - ارمغان]، تدوین و تحقیق دکتر رقیّه فراهانی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۳۷۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
که هست خاطرتان جمله محو و مات وطن
وطن فتاده به گرداب و جز به کشتی علم
محال باشد جز بر شما نجات وطن
چو دختران وطن علم و دانش آموزند
شوند از اثر دانش امّهات وطن
زنان به جسم وطن جان و مردها جسماند
ز روح و جسم بوَد جنبش و حیات وطن
کنید سعی که این دختران برافرازند
بر آسمان ید بیضا ز معجزات وطن
ز همّت سر انگشت نازپرورشان
شود گشوده گرهها ز مشکلات وطن
فاطمه سلطان خانم (خواهر ادیبالممالک فراهانی)
ارمغان، سال اول، شمارۀ چهارم، تیرماه ۱۲۹۹، ص ۱۱۵
در:
[اشعار شاعران قاجاری در نشریّات آن عصر، جلد اوّل [آثار جم - ارمغان]، تدوین و تحقیق دکتر رقیّه فراهانی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۳۷۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یکم شهریورماه سالروز درگذشت دکتر پرویز ناتل خانلری
زبان سه هزار ساله
فارسی با قبول اینهمه اجزاء و عناصر بیگانه در طی این مدت بسیار دراز، یعنی نزدیک به سه هزار سال هنوز صفات و خصوصیات اصلی خود را از دست نداده است. تأثیری که زبانهای بیگانه در فارسی بر جا گذاشتهاند، غالباً به همان ورود و دخول الفاظ و لغات محدود مانده و در ساختمان زبان اثری نکرده است. الفاظ بیگانه نیز در زبان ما تغییر ماهیت داده و چه از حیث چگونگی تلفظ و چه از نظر دلالت بر معنی دیگرگون شده، چنانکه غالباً ارتباط خود را با اصل از دست داده است.
در دورانی که ایران جزئی از خلافت اسلامی یا امپراتوری اسلام به شمار میرفت، دانشمندان و فیلسوفان ایرانی اندیشههای خود را به زبان مشترک قلمرو اسلام یعنی زبان عربی بیان میکردند. در بیشتر رشتهها و فنون ایرانیان بودند که پیشرو هر فن شمرده میشدند و غالب اصطلاحات علمی نیز از ریشۀ زبانهای ایرانی در قالب لغات سامی ریخته شده است. بهاینسبب دانشمندان ایرانی وقتی که میخواستند به زبان خود در یکی از رشتههای علوم و فلسفه چیزی بنویسند ضرورتی نمیدیدند که آن اصطلاحات را که میان اهل فن متداول بود و احیاناً خود ایشان در وضع آن دخیل بودند تغییر بدهند.
اما، با همۀ این احوال زبان فارسی تحول طبیعی و تدریجی خود را پیموده است و با آنکه فارسی امروز؛ یعنی زبانی که ایرانیان به آن گفتگو میکنند و مینویسند و میخوانند با زبانی که در سنگنوشتههای هخامنشی به کار رفته است در ظاهر بهکلی مختلف است و یا شباهت جزئی دارد، اما در حقیقت فارسی امروز همان پارسی باستان است؛ یعنی زبان رسمی و مشترک ایرانیان که از قریب سه هزار سال پیش تاکنون وسیلۀ ارتباط جوامع متعدد و مختلف ایرانی بوده و در طی این تاریخ دراز به حکم قوانین طبیعی تحول و تکامل، دستخوش تغییرات فراوان شده، اما در همۀ ادوار همچنان ارتباط آن با صورتهای پیشین ثابت مانده است.
آنچه در اصطلاح «فارسی جدید» خوانده میشود نیز بیش از یک هزار سال است که به صورت واحدی باقی مانده تا آنجا که فارسیزبانان امروز آثار ادبی هزار سال پیش را بهآسانی میخوانند و میفهمند و از آنها لذت میبرند و همین زبان رسمی کشور است که همیشه وسیلۀ تعلیم و تعلّم بوده و در دوران اخیر بهسبب بسط و توسعۀ تعلیمات عمومی و ایجاد شدن وسایل ارتباطی جدید بهتدریج جای همۀ گویشهای دیگر را که در گوشه و کنار سرزمین ایران متداول بوده است میگیرد.
در مطالعۀ تاریخ تحول زبان فارسی از سه هزار سال پیش تاکنون میتوان دریافت که در این سلسله هرگز قطع و فاصلهای نبوده است. فارسی امروز همان پارسی باستان روزگار هخامنشی است که مراحل متوالی تحول و تکامل را پیموده است.
بنابراین شاید گزاف نگفته باشیم اگر ادعا کنیم که «فارسی باستان» زبان مردهای نیست. پارسی باستان در فارسی امروز زنده است.
«زبان سه هزار ساله»، پرویز ناتل خانلری
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ۱۳۰-۱۳۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان سه هزار ساله
فارسی با قبول اینهمه اجزاء و عناصر بیگانه در طی این مدت بسیار دراز، یعنی نزدیک به سه هزار سال هنوز صفات و خصوصیات اصلی خود را از دست نداده است. تأثیری که زبانهای بیگانه در فارسی بر جا گذاشتهاند، غالباً به همان ورود و دخول الفاظ و لغات محدود مانده و در ساختمان زبان اثری نکرده است. الفاظ بیگانه نیز در زبان ما تغییر ماهیت داده و چه از حیث چگونگی تلفظ و چه از نظر دلالت بر معنی دیگرگون شده، چنانکه غالباً ارتباط خود را با اصل از دست داده است.
در دورانی که ایران جزئی از خلافت اسلامی یا امپراتوری اسلام به شمار میرفت، دانشمندان و فیلسوفان ایرانی اندیشههای خود را به زبان مشترک قلمرو اسلام یعنی زبان عربی بیان میکردند. در بیشتر رشتهها و فنون ایرانیان بودند که پیشرو هر فن شمرده میشدند و غالب اصطلاحات علمی نیز از ریشۀ زبانهای ایرانی در قالب لغات سامی ریخته شده است. بهاینسبب دانشمندان ایرانی وقتی که میخواستند به زبان خود در یکی از رشتههای علوم و فلسفه چیزی بنویسند ضرورتی نمیدیدند که آن اصطلاحات را که میان اهل فن متداول بود و احیاناً خود ایشان در وضع آن دخیل بودند تغییر بدهند.
اما، با همۀ این احوال زبان فارسی تحول طبیعی و تدریجی خود را پیموده است و با آنکه فارسی امروز؛ یعنی زبانی که ایرانیان به آن گفتگو میکنند و مینویسند و میخوانند با زبانی که در سنگنوشتههای هخامنشی به کار رفته است در ظاهر بهکلی مختلف است و یا شباهت جزئی دارد، اما در حقیقت فارسی امروز همان پارسی باستان است؛ یعنی زبان رسمی و مشترک ایرانیان که از قریب سه هزار سال پیش تاکنون وسیلۀ ارتباط جوامع متعدد و مختلف ایرانی بوده و در طی این تاریخ دراز به حکم قوانین طبیعی تحول و تکامل، دستخوش تغییرات فراوان شده، اما در همۀ ادوار همچنان ارتباط آن با صورتهای پیشین ثابت مانده است.
آنچه در اصطلاح «فارسی جدید» خوانده میشود نیز بیش از یک هزار سال است که به صورت واحدی باقی مانده تا آنجا که فارسیزبانان امروز آثار ادبی هزار سال پیش را بهآسانی میخوانند و میفهمند و از آنها لذت میبرند و همین زبان رسمی کشور است که همیشه وسیلۀ تعلیم و تعلّم بوده و در دوران اخیر بهسبب بسط و توسعۀ تعلیمات عمومی و ایجاد شدن وسایل ارتباطی جدید بهتدریج جای همۀ گویشهای دیگر را که در گوشه و کنار سرزمین ایران متداول بوده است میگیرد.
در مطالعۀ تاریخ تحول زبان فارسی از سه هزار سال پیش تاکنون میتوان دریافت که در این سلسله هرگز قطع و فاصلهای نبوده است. فارسی امروز همان پارسی باستان روزگار هخامنشی است که مراحل متوالی تحول و تکامل را پیموده است.
بنابراین شاید گزاف نگفته باشیم اگر ادعا کنیم که «فارسی باستان» زبان مردهای نیست. پارسی باستان در فارسی امروز زنده است.
«زبان سه هزار ساله»، پرویز ناتل خانلری
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ۱۳۰-۱۳۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یکم شهریورماه زادروز دکتر بدرالزّمان قریب، منتخب هفدهمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
ترجمۀ روایت سغدی داستان رستم
... دیوان همان دم به شهر گریختند. رستم همچنان به دنبال آنها تا دروازۀ شهر رفت. بسیاری از پایمال شدن مردند. یکهزار تن با زحمت توانستند به شهر درآیند. دروازهها را بستند. رستم با نیکنامی بزرگ برگشت. به چراگاهی نیکو رفت. ایستاد، زین برگرفت، اسب را در سبزه رها کرد. خود آرمید، غذایی خورد، سیر شد، بستری گسترد. دراز کشید و به خواب رفت.
دیوان در انجمن به شورا ایستادند و به یکدیگر چنین گفتند: «بزرگ زشتی بود و بزرگ شرمساری از طرف ما که از یکتنه سوار چنین به شهر پناه بریم. چرا نجنگیم؟ یا همگی بمیریم و نابود شویم و یا کین خدایان خواهیم».
دیوان، آنان که از جنگ جان به در برده بودند با ساز و برگ و سلاح نیرومند مجهّز شدند. با شتاب فراوان دروازۀ شهر را گشودند. بسیار کمانگیر، بسیار گردونهسوار، بسیار پیلسوار، ...، بسیاری سوار بر خوک، بسیاری سوار بر روباه، بسیاری سوار بر سگ، بسیاری سوار بر مار و سوسمار، بسیاری پیاده، بسیاری در حال پرواز مانند کرکس و خفاش میرفتند و بسیاری واژگون، سر به پایین و پاها به بالا، غرشی برکشیدند و آتش، شعله و دود رها ساختند و به جستوجوی رستم دلاور رهسپار شدند.
آنگاه رخش آمد تیزهوش، و رستم را بیدار کرد. رستم از خواب برخاست. در حال جامۀ پوست پلنگ پوشید. ترکشدان بربست. بر رخش سوار شد. به سوی دیوان شتافت. چون رستم از دور سپاه دیوان را دید، به رخش چنین گفت: بیا ای سرور کاری کنیم که دیوان را به سوی جنگل بکشانیم. رخش پسندید. در دم رستم بازگشت. وقتی دیوها چنین دیدند، بیدرنگ هم سپاه سواره و هم پیاده پیش تاختند و به یکدیگر گفتند: «اکنون ارادۀ سردار شکسته و دیگر با ما توان نبرد نخواهد داشت. هرگز رهایش نکنید. او را نبلعید بل چنانکه هست زنده بگیرید تا او را تنبیه دردناک و شکنجهای سخت نشان دهیم».
دیوان یکدیگر را سخت برانگیختند. همگی فریاد کشیدند و از پی رستم روان شدند. در آن هنگام رستم بازگشت و بر دیوان حمله برد. چون شیر دژم بر نخجیر و یا کفتار بر گلۀ رمه و یا شاهین بر خرگوش و یا خارپشت بر اژدها ... .
دکتر بدرالزّمان قریب
به نقل از:
[دفترچۀ هفدهمین جایزۀ تاریخی و ادبی دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر بدرالزّمان قریب، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۷، ص ۴۰-۴۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
ترجمۀ روایت سغدی داستان رستم
... دیوان همان دم به شهر گریختند. رستم همچنان به دنبال آنها تا دروازۀ شهر رفت. بسیاری از پایمال شدن مردند. یکهزار تن با زحمت توانستند به شهر درآیند. دروازهها را بستند. رستم با نیکنامی بزرگ برگشت. به چراگاهی نیکو رفت. ایستاد، زین برگرفت، اسب را در سبزه رها کرد. خود آرمید، غذایی خورد، سیر شد، بستری گسترد. دراز کشید و به خواب رفت.
دیوان در انجمن به شورا ایستادند و به یکدیگر چنین گفتند: «بزرگ زشتی بود و بزرگ شرمساری از طرف ما که از یکتنه سوار چنین به شهر پناه بریم. چرا نجنگیم؟ یا همگی بمیریم و نابود شویم و یا کین خدایان خواهیم».
دیوان، آنان که از جنگ جان به در برده بودند با ساز و برگ و سلاح نیرومند مجهّز شدند. با شتاب فراوان دروازۀ شهر را گشودند. بسیار کمانگیر، بسیار گردونهسوار، بسیار پیلسوار، ...، بسیاری سوار بر خوک، بسیاری سوار بر روباه، بسیاری سوار بر سگ، بسیاری سوار بر مار و سوسمار، بسیاری پیاده، بسیاری در حال پرواز مانند کرکس و خفاش میرفتند و بسیاری واژگون، سر به پایین و پاها به بالا، غرشی برکشیدند و آتش، شعله و دود رها ساختند و به جستوجوی رستم دلاور رهسپار شدند.
آنگاه رخش آمد تیزهوش، و رستم را بیدار کرد. رستم از خواب برخاست. در حال جامۀ پوست پلنگ پوشید. ترکشدان بربست. بر رخش سوار شد. به سوی دیوان شتافت. چون رستم از دور سپاه دیوان را دید، به رخش چنین گفت: بیا ای سرور کاری کنیم که دیوان را به سوی جنگل بکشانیم. رخش پسندید. در دم رستم بازگشت. وقتی دیوها چنین دیدند، بیدرنگ هم سپاه سواره و هم پیاده پیش تاختند و به یکدیگر گفتند: «اکنون ارادۀ سردار شکسته و دیگر با ما توان نبرد نخواهد داشت. هرگز رهایش نکنید. او را نبلعید بل چنانکه هست زنده بگیرید تا او را تنبیه دردناک و شکنجهای سخت نشان دهیم».
دیوان یکدیگر را سخت برانگیختند. همگی فریاد کشیدند و از پی رستم روان شدند. در آن هنگام رستم بازگشت و بر دیوان حمله برد. چون شیر دژم بر نخجیر و یا کفتار بر گلۀ رمه و یا شاهین بر خرگوش و یا خارپشت بر اژدها ... .
دکتر بدرالزّمان قریب
به نقل از:
[دفترچۀ هفدهمین جایزۀ تاریخی و ادبی دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر بدرالزّمان قریب، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۷، ص ۴۰-۴۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یکم شهریور زادروز نجف دریابندری
نخستین بار که با نجف دریابندری آشنا شدم وقتی بود که در جُنگ هنر و ادب امروز که به همت حسین رازی منتشر میشد «یک شاخه گل برای امیلی» را خواندم که دریابندری ترجمه کرده بود. سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵، من در آن روزگار طلبۀ جوانی بودم که در کنار کتابهای فقه و اصول و منطق و فلسفه که عملاً سیلابس درسیام بود، هرچه به دستم میافتاد میخواندم. انصافاً این جنگ که دو شماره بیشتر منتشر نشد، در آن سالها نشریۀ بسیار آوانگاردی بود. من تمام مجلات آن سالها را در کتابخانۀ آستان قدس رضوی که باتوق همیشگی من بود میخواندم ولی این جنگ را از کنار خیابان و از یک بساط کتابفروشی روبهروی باغ ملّی مشهد خریدم، هر دو شماره را؛ شاید یک سالی بعد از انتشارش، مثلاً در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ شعرهایی از اخوان در آنجا چاپ شده بود، «چاوشی» و «زمستان» و شاید هم «آواز کرک». شعرهایی هم از شاملو و نیما داشت. در آنجا با نخستین ترجمۀ سرزمین ویران الیوت آشنا شدم که حسین رازی خودش ترجمه کرده بود. بگذریم. بعدها هر جا که نوشتهای یا ترجمهای از نجف میدیدم با شوق میخواندم. نثر فارسی نجف در همان سالها هم روان و درست و جاافتاده بود. وقتی که برای دورۀ دکتری به تهران آمدم، در سال ۱۳۴۴ و مقیم شدم در جلسات مجلۀ سخن که در منزل شادروان دکتر خانلری تشکیل میشد، نجف را از نزدیک دیدم. با شیفتگی او را استقبال روحی و معنوی کردم. نجف از آنهایی است که روحیهای شاد و مژدهرسان دارد و هرکسی را شیفتۀ خود میکند. هیچ اهل ادابازی و ژست گرفتن و روشنفکرنمایی نیست. «فرزانه» واژهای عاطفی (emotive) است که تعریف دقیق منطقی ندارد، اما در مرکز مفهومی آن هوش و دانایی و حکمت نهفته است. من او را یکی از مصادیق فرزانگی در عصر خودمان دیدم. در طول افزون بر پنجاه سال که با هم دوست بودهایم هرگز از او رفتاری که مایۀ ملال دوستان شود ندیدم. همیشه شمع مجلس یاران بوده است و خندههایش محفل دوستان را طراوت و شادابی بخشیده است.
در کوهنوردیهای صبح پنجشنبه، در کنار دکتر زریاب خویی، یکی از فرزانگان بزرگ این قرن میهن ما، حضورش مایۀ شادمانی دوستان بود؛ با خندههای بلند و پیوستهاش. یک بار در یکی از قهوهخانههای راه درکه چندان بلند میخندید که صاحب قهوهخانه که محمدعلی نام داشت، میخواست جمع ما را بیرون کند و به حرمت شادروان یحیی هدیٰ گناه ما را بخشید.
نجف مصداق راستین روشنفکر ایرانی است. سالها قبل در کلاس درسی در دانشگاه تهران میخواستم نمونۀ قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم، با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده و دکتر تقی ارانی و از جمع زندگان، نجف دریابندری را باید یادآور شوم و بعدها هرگز از این گزینش خویش پشیمان نشدم. البته با استصحاب طلبگی خودم باید یادآور شوم که اثبات شئ نفی ما عدا نمیکند. برای نجف آرزوی تندرستی و شادمانی دارم.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سیاه مشق، شمارۀ یازدهم، فروردین - اردیبهشت ۱۳۹۷، ص ۷۰-۷۱
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نخستین بار که با نجف دریابندری آشنا شدم وقتی بود که در جُنگ هنر و ادب امروز که به همت حسین رازی منتشر میشد «یک شاخه گل برای امیلی» را خواندم که دریابندری ترجمه کرده بود. سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵، من در آن روزگار طلبۀ جوانی بودم که در کنار کتابهای فقه و اصول و منطق و فلسفه که عملاً سیلابس درسیام بود، هرچه به دستم میافتاد میخواندم. انصافاً این جنگ که دو شماره بیشتر منتشر نشد، در آن سالها نشریۀ بسیار آوانگاردی بود. من تمام مجلات آن سالها را در کتابخانۀ آستان قدس رضوی که باتوق همیشگی من بود میخواندم ولی این جنگ را از کنار خیابان و از یک بساط کتابفروشی روبهروی باغ ملّی مشهد خریدم، هر دو شماره را؛ شاید یک سالی بعد از انتشارش، مثلاً در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ شعرهایی از اخوان در آنجا چاپ شده بود، «چاوشی» و «زمستان» و شاید هم «آواز کرک». شعرهایی هم از شاملو و نیما داشت. در آنجا با نخستین ترجمۀ سرزمین ویران الیوت آشنا شدم که حسین رازی خودش ترجمه کرده بود. بگذریم. بعدها هر جا که نوشتهای یا ترجمهای از نجف میدیدم با شوق میخواندم. نثر فارسی نجف در همان سالها هم روان و درست و جاافتاده بود. وقتی که برای دورۀ دکتری به تهران آمدم، در سال ۱۳۴۴ و مقیم شدم در جلسات مجلۀ سخن که در منزل شادروان دکتر خانلری تشکیل میشد، نجف را از نزدیک دیدم. با شیفتگی او را استقبال روحی و معنوی کردم. نجف از آنهایی است که روحیهای شاد و مژدهرسان دارد و هرکسی را شیفتۀ خود میکند. هیچ اهل ادابازی و ژست گرفتن و روشنفکرنمایی نیست. «فرزانه» واژهای عاطفی (emotive) است که تعریف دقیق منطقی ندارد، اما در مرکز مفهومی آن هوش و دانایی و حکمت نهفته است. من او را یکی از مصادیق فرزانگی در عصر خودمان دیدم. در طول افزون بر پنجاه سال که با هم دوست بودهایم هرگز از او رفتاری که مایۀ ملال دوستان شود ندیدم. همیشه شمع مجلس یاران بوده است و خندههایش محفل دوستان را طراوت و شادابی بخشیده است.
در کوهنوردیهای صبح پنجشنبه، در کنار دکتر زریاب خویی، یکی از فرزانگان بزرگ این قرن میهن ما، حضورش مایۀ شادمانی دوستان بود؛ با خندههای بلند و پیوستهاش. یک بار در یکی از قهوهخانههای راه درکه چندان بلند میخندید که صاحب قهوهخانه که محمدعلی نام داشت، میخواست جمع ما را بیرون کند و به حرمت شادروان یحیی هدیٰ گناه ما را بخشید.
نجف مصداق راستین روشنفکر ایرانی است. سالها قبل در کلاس درسی در دانشگاه تهران میخواستم نمونۀ قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم، با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده و دکتر تقی ارانی و از جمع زندگان، نجف دریابندری را باید یادآور شوم و بعدها هرگز از این گزینش خویش پشیمان نشدم. البته با استصحاب طلبگی خودم باید یادآور شوم که اثبات شئ نفی ما عدا نمیکند. برای نجف آرزوی تندرستی و شادمانی دارم.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سیاه مشق، شمارۀ یازدهم، فروردین - اردیبهشت ۱۳۹۷، ص ۷۰-۷۱
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تو چراغ خود برافروز
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ دوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
سوم شهریورماه زادروز محمدعلی اسلامی ندوشن
ایرانی کیست؟
این ایرانیت مخلوط عجیبی است از دین و معتقدات ملّی و آداب و عادات و نحوۀ اندیشیدن و ویژگیهای منبعث از طبیعت و اقلیم و جغرافیا و عوارض ناشی از حوادث و مصائب.
این خصیصه کسی نمیگوید که سراپا محسنات است، آمیختهای است از مقداری حسن و عیب با هم و آمیختهای است از مجموع رسوب جریانهای قرون، در سرزمینی پر از حوادث که تجربهها و درسها را مقداری به صورت خصلت و طبیعت درآورده است و چون یادگارهایی است از دورانهای خوش و ناخوش زندگی، ناچار از اجزای متفاوت و متعارض ترکیب گرفته است و این خود بعضی از واکنشهای ایرانی را پیشبینیناپذیر کرده است.
فیالمثل در برابر ترکهای عثمانی که بزرگترین امپراتوری اسلام هستند میایستد ولی چون صفویه به دورۀ انحطاط میرسد، به چند هزار قندهاری راه میدهد که تا قلب اصفهان پیش آیند ولی چند سال بعد همان سپاهیان شکستخوردۀ تحقیرشده به سرکردگی نادرقلی تا دهلی میتازند و همۀ هجومآورندگان را عقب میرانند.
و این ایرانی با فرهنگی زندگی کرده است. این ایرانی یک بار سنگین فرهنگ بر پشت دارد که بهآسانی نمیتواند خود را از آن جدا کند. این فرهنگ تنها کتابها، بناها و ظرفهایی که از زیر خاک بیرون میآیند و قالیها و الحان موسیقی نیست بلکه فرهنگ بسیار غنی عامّه نیز هست که عبارت باشد از قصهها و ترانهها و آداب و رسوم و مثلها تا برسد به نوع تفکر و شیوۀ زندگی.
همین شاخصیت فرهنگی بوده است که مانع شده است تا ایران در قلمرو بزرگ خلافت بنیامیّه و بنیعباس و بعد عثمانیها مستهلک گردد و باز هم خیال میکنم همین شاخصیت فرهنگی کمک کرد تا ایران دوران پرتلاطم قرن نوزدهم را که قرن گسترش استعمار است پشت سر بگذارد و یک سرزمین مستعمره نشود. در حالی که کشورهای همسایۀ او و کشورهای مشابه او به استعمار درآمدند، ایران را یک استقلال ظاهری نگه داشت، هرچند به حکم ضعف شرقی خود از استثمار در امان نماند. اگر روزی مطالعۀ عمیق برای کشف علل صورت گیرد، خواهند دید که فرهنگ و تمدن ایران در این میان خالی از نقش نبوده است.
ایران و تنهائیش، محمّدعلی اسلامی ندوشن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۲۶-۲۲۸.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
ایرانی کیست؟
این ایرانیت مخلوط عجیبی است از دین و معتقدات ملّی و آداب و عادات و نحوۀ اندیشیدن و ویژگیهای منبعث از طبیعت و اقلیم و جغرافیا و عوارض ناشی از حوادث و مصائب.
این خصیصه کسی نمیگوید که سراپا محسنات است، آمیختهای است از مقداری حسن و عیب با هم و آمیختهای است از مجموع رسوب جریانهای قرون، در سرزمینی پر از حوادث که تجربهها و درسها را مقداری به صورت خصلت و طبیعت درآورده است و چون یادگارهایی است از دورانهای خوش و ناخوش زندگی، ناچار از اجزای متفاوت و متعارض ترکیب گرفته است و این خود بعضی از واکنشهای ایرانی را پیشبینیناپذیر کرده است.
فیالمثل در برابر ترکهای عثمانی که بزرگترین امپراتوری اسلام هستند میایستد ولی چون صفویه به دورۀ انحطاط میرسد، به چند هزار قندهاری راه میدهد که تا قلب اصفهان پیش آیند ولی چند سال بعد همان سپاهیان شکستخوردۀ تحقیرشده به سرکردگی نادرقلی تا دهلی میتازند و همۀ هجومآورندگان را عقب میرانند.
و این ایرانی با فرهنگی زندگی کرده است. این ایرانی یک بار سنگین فرهنگ بر پشت دارد که بهآسانی نمیتواند خود را از آن جدا کند. این فرهنگ تنها کتابها، بناها و ظرفهایی که از زیر خاک بیرون میآیند و قالیها و الحان موسیقی نیست بلکه فرهنگ بسیار غنی عامّه نیز هست که عبارت باشد از قصهها و ترانهها و آداب و رسوم و مثلها تا برسد به نوع تفکر و شیوۀ زندگی.
همین شاخصیت فرهنگی بوده است که مانع شده است تا ایران در قلمرو بزرگ خلافت بنیامیّه و بنیعباس و بعد عثمانیها مستهلک گردد و باز هم خیال میکنم همین شاخصیت فرهنگی کمک کرد تا ایران دوران پرتلاطم قرن نوزدهم را که قرن گسترش استعمار است پشت سر بگذارد و یک سرزمین مستعمره نشود. در حالی که کشورهای همسایۀ او و کشورهای مشابه او به استعمار درآمدند، ایران را یک استقلال ظاهری نگه داشت، هرچند به حکم ضعف شرقی خود از استثمار در امان نماند. اگر روزی مطالعۀ عمیق برای کشف علل صورت گیرد، خواهند دید که فرهنگ و تمدن ایران در این میان خالی از نقش نبوده است.
ایران و تنهائیش، محمّدعلی اسلامی ندوشن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۲۶-۲۲۸.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
سوم شهریورماه سالروز درگذشت علیاصغر حکمت
رهآورد حکمت
... از آنچه میکرد و میشنید و میخواند و میدید دهها دفترچۀ خشتی نوشته بود. چند بار خودم دیدم چون مطلبی را میشنید که ثبت آن را لازم میدانست در کتابچهها بهدقت در حضور شخص یادداشت میکرد. نام فلان کتاب، نشان فلان کلمۀ ناشناخته و ناشنیده، فلان شعر بامزه و ماندنی.
قسمتی از این دفترها اختصاص دارد به جریان سفرهای او. این دفترهای خاص سفر، به لطف دختر والاگهرش به دست محمد دبیرسیاقی رسید و ایشان به چاپ آنها مبادرت کرد و انجمن آثار و مفاخر کنونی که جانشین انجمن آثار ملی پیشین شده است آنها را در دو جلد به چاپ رسانیده.
این سفرنامهها حاوی اطلاعات جغرافیایی، تاریخی، ادبی، مردمی، دوستانه، انجمنی، دیدنی از شهرها و جاهایی است که نویسنده آنها را دیده است. مملو است از اطلاعات شخصی و عمومی. اگر بسیاری از قسمتهای آن امروزه برای ما عادی و معمولی و ناخواندنی به نظر آید یک قرن بعد همین نوشتهها مرجع آگاهی برای مردمان آن روزگار خواهد بود از روزگار ما. هر سفرنامهای این سرنوشت را دارد.
حسن سفرنامهنویسی حکمت آن است که در مأموریتهای رسمی نام متصدیان و مباشران امور را نوشته و از هر کس به اندازهای که باید یاد کرده است و کمتر مطلبی را با ذکر آنکه از فلان کس شنیده یا گفتهاند میآورد. تقریباً همه جا ملزم به اجرای این ترتیب بوده است.
هرکس کتاب را بخواند با بسیاری از اوضاع فرهنگی و اجتماعی ایران در چهل و چند سال آشنایی میگیرد و تصور میکنم پشیمان نشود.
این دو جلد کتاب شرح سی و یک سفر حکمت میان سالهای ۱۲۹۳ شمسی تا ۱۳۳۷ است که آنها را در هفده دفتر نوشته بوده است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۱۵-۶۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
رهآورد حکمت
... از آنچه میکرد و میشنید و میخواند و میدید دهها دفترچۀ خشتی نوشته بود. چند بار خودم دیدم چون مطلبی را میشنید که ثبت آن را لازم میدانست در کتابچهها بهدقت در حضور شخص یادداشت میکرد. نام فلان کتاب، نشان فلان کلمۀ ناشناخته و ناشنیده، فلان شعر بامزه و ماندنی.
قسمتی از این دفترها اختصاص دارد به جریان سفرهای او. این دفترهای خاص سفر، به لطف دختر والاگهرش به دست محمد دبیرسیاقی رسید و ایشان به چاپ آنها مبادرت کرد و انجمن آثار و مفاخر کنونی که جانشین انجمن آثار ملی پیشین شده است آنها را در دو جلد به چاپ رسانیده.
این سفرنامهها حاوی اطلاعات جغرافیایی، تاریخی، ادبی، مردمی، دوستانه، انجمنی، دیدنی از شهرها و جاهایی است که نویسنده آنها را دیده است. مملو است از اطلاعات شخصی و عمومی. اگر بسیاری از قسمتهای آن امروزه برای ما عادی و معمولی و ناخواندنی به نظر آید یک قرن بعد همین نوشتهها مرجع آگاهی برای مردمان آن روزگار خواهد بود از روزگار ما. هر سفرنامهای این سرنوشت را دارد.
حسن سفرنامهنویسی حکمت آن است که در مأموریتهای رسمی نام متصدیان و مباشران امور را نوشته و از هر کس به اندازهای که باید یاد کرده است و کمتر مطلبی را با ذکر آنکه از فلان کس شنیده یا گفتهاند میآورد. تقریباً همه جا ملزم به اجرای این ترتیب بوده است.
هرکس کتاب را بخواند با بسیاری از اوضاع فرهنگی و اجتماعی ایران در چهل و چند سال آشنایی میگیرد و تصور میکنم پشیمان نشود.
این دو جلد کتاب شرح سی و یک سفر حکمت میان سالهای ۱۲۹۳ شمسی تا ۱۳۳۷ است که آنها را در هفده دفتر نوشته بوده است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۱۵-۶۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
چهارم شهریورماه سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث
تسلّی و سلام
برای پیرمحمّد احمدآبادی (محمّد مصدّق)
دیدی دلا که یار نیامد
گَرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وآن صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وآن ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخها ز پایه فروریخت
وآن کردهها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
امّا گلی به بار نیامد
خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیرِ پیرِ بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وآن حصار نیامد
زی تشنه کشتگاهِ نجیبت
جز ابرِ زهربار نیامد
یکّی ازآن قوافل پربا-
-رانِ گهرنثار نیامد
ای نادر نوادر ایّام
کهت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حُرّی
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بیحساب تو درداک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سِفلهیاوران تو در جنگ
کاری بهجز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد
تهران، فروردین ۱۳۳۵
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۶-۱۳۶۹) شاعر توانا، منتقد و ادیب (با اشعاری اجتماعی و سرشار از عناصر اساطیری ایران، پربار از نظر مضمون و غنی به لحاظ زبان و موسیقی). ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، در حیاط کوچک پاییز در زندان و تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم از آثار شعری اوست.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تسلّی و سلام
برای پیرمحمّد احمدآبادی (محمّد مصدّق)
دیدی دلا که یار نیامد
گَرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وآن صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وآن ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخها ز پایه فروریخت
وآن کردهها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
امّا گلی به بار نیامد
خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیرِ پیرِ بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وآن حصار نیامد
زی تشنه کشتگاهِ نجیبت
جز ابرِ زهربار نیامد
یکّی ازآن قوافل پربا-
-رانِ گهرنثار نیامد
ای نادر نوادر ایّام
کهت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حُرّی
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بیحساب تو درداک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سِفلهیاوران تو در جنگ
کاری بهجز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد
تهران، فروردین ۱۳۳۵
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۶-۱۳۶۹) شاعر توانا، منتقد و ادیب (با اشعاری اجتماعی و سرشار از عناصر اساطیری ایران، پربار از نظر مضمون و غنی به لحاظ زبان و موسیقی). ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، در حیاط کوچک پاییز در زندان و تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم از آثار شعری اوست.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
چهارم شهریورماه سالروز درگذشت همایون صنعتیزاده
بنیادگذاری فرانکلین چندی پس از سقوط مصدق آغاز شد و همایون توانست آنجا را مکمن و مأمنی کند برای بسیاری از جوانهایی که در پی گسترش مبانی فرهنگی و کارهای ترجمهای بودند و پیش از آن معمولاً در نشریات چپی یا روشنفکرانه مقالهنویسی میکردند و بهاشکال میتوانستند کتابی را به چاپ برسانند؛ زیرا ناشران با آنها بدقلقی میکردند. پس فرانکلین مجمع مطلوبی شده بود. گرد آمدن نجف دریابندری و کریم امامی و جهانگیر افکاری و زمان زمانی و پرویز کلانتری و از سویی افرادی چون داریوش همایون و حتی جلال آلاحمد که خود در مقالهای اشاره کرده است، حاصل تجربه، تفکر و کارسازی شخص صنعتیزاده بود. او متشخصانی مانند دکتر محمود بهزاد، رضا اقصی، دکتر محمود صناعی و احمد آرام و دکتر عباس زریاب و گروه جورواجور دیگر را توانست در دایرۀ فرانکلین به کار وادارد.
فرانکلین مؤسسۀ تولید کتاب بود. صنعتی در کنار آن کار متوجه بود که با بودن چاپخانههای معمولی ایران چاپ کتابهای درسی و کتابهایی که میباید به تعداد زیاد (کتابهای درسی) چاپ شود دشوار و سرگردانکننده است. این بود که شرکت سهامی افست را توانست با فراهم آوردن انواع کمکها ایجاد کند. کسی را جز او نباید مؤسس آن فکر دانست. زرنگیاش آن بود که افراد جوان آشنا به فن طبع و حروفچینهای تجربهدیده را دعوت کرد و آن طرح شکل درستی به خود گرفت و بهترین چاپخانۀ ایران در آن ایام شد.
چاپ افست کارهای ماندگاری را انجام داد، مانند چاپ شاهنامۀ بایسنقری و چاپ ترجمۀ کتاب تخت جمشید اشمیت و چاپ دایرةالمعارف فارسی (مصاحب). صنعتی همیشه با تخت جمشید ورمیرفت و آن را از کارهای اصولی خود میدانست.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۵۰۸-۱۵۱۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
بنیادگذاری فرانکلین چندی پس از سقوط مصدق آغاز شد و همایون توانست آنجا را مکمن و مأمنی کند برای بسیاری از جوانهایی که در پی گسترش مبانی فرهنگی و کارهای ترجمهای بودند و پیش از آن معمولاً در نشریات چپی یا روشنفکرانه مقالهنویسی میکردند و بهاشکال میتوانستند کتابی را به چاپ برسانند؛ زیرا ناشران با آنها بدقلقی میکردند. پس فرانکلین مجمع مطلوبی شده بود. گرد آمدن نجف دریابندری و کریم امامی و جهانگیر افکاری و زمان زمانی و پرویز کلانتری و از سویی افرادی چون داریوش همایون و حتی جلال آلاحمد که خود در مقالهای اشاره کرده است، حاصل تجربه، تفکر و کارسازی شخص صنعتیزاده بود. او متشخصانی مانند دکتر محمود بهزاد، رضا اقصی، دکتر محمود صناعی و احمد آرام و دکتر عباس زریاب و گروه جورواجور دیگر را توانست در دایرۀ فرانکلین به کار وادارد.
فرانکلین مؤسسۀ تولید کتاب بود. صنعتی در کنار آن کار متوجه بود که با بودن چاپخانههای معمولی ایران چاپ کتابهای درسی و کتابهایی که میباید به تعداد زیاد (کتابهای درسی) چاپ شود دشوار و سرگردانکننده است. این بود که شرکت سهامی افست را توانست با فراهم آوردن انواع کمکها ایجاد کند. کسی را جز او نباید مؤسس آن فکر دانست. زرنگیاش آن بود که افراد جوان آشنا به فن طبع و حروفچینهای تجربهدیده را دعوت کرد و آن طرح شکل درستی به خود گرفت و بهترین چاپخانۀ ایران در آن ایام شد.
چاپ افست کارهای ماندگاری را انجام داد، مانند چاپ شاهنامۀ بایسنقری و چاپ ترجمۀ کتاب تخت جمشید اشمیت و چاپ دایرةالمعارف فارسی (مصاحب). صنعتی همیشه با تخت جمشید ورمیرفت و آن را از کارهای اصولی خود میدانست.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۵۰۸-۱۵۱۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
از نامهای به یحیی قراگوزلو (اعتمادالدوله)
نهتنها کتب کودکان بلکه کلّیةً مردم ایران کتاب فارسی از هر جهت خیلی کم دارند و باید اهتمام و قوّۀ مالی و معنوی خصوص صرف تهیۀ کتاب نمود. البته قسمت عمدۀ آن امروز ترجمۀ کتب خارجه باید باشد. تألیف و تصنیف کتب داخله را هم نباید بهکلّی از نظر دور داشت؛ امّا در این باب همّت را مصروف چندین امر باید نمود. یکی راهنمایی که چه کتابها ترجمه و تألیف شود. مثلاً امروز غالباً میبینم وقتی هم کتاب ترجمه و طبع میکنند، امثال رومانهای میشل زواکو و پنسن دو ترایل است. دیگر تشویق و ترغیب نویسندگان و مترجمین خوب به وسایل مادّی و معنوی و دیگر سعی در نشر کتاب و ارزان کردن آن و به لطایفالحیل دیگر؛ زیرا چنانکه قبلاً عرض کردم مردم ایران کتابخوان نیستند. سابقاً یکی از اعتبارات و حیثیاتی که رجال مملکت ما به آن مقیّد بودهاند داشتن کتابخانه بود و با آنکه کتابها غالباً خطّی و گران بود کتابخانههای شخصی چندین هزار جلدی بسیار بود. امروز گمان نمیکنم چنین باشد و حال آنکه وسایل بسیار سهلتر شده و کتب فرانسه و انگلیسی و غیره هم بر فارسی و عربی مزید گردیده است.
اسلامبول، فروردین ۱۳۰۷
[نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ص ۲۳۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نهتنها کتب کودکان بلکه کلّیةً مردم ایران کتاب فارسی از هر جهت خیلی کم دارند و باید اهتمام و قوّۀ مالی و معنوی خصوص صرف تهیۀ کتاب نمود. البته قسمت عمدۀ آن امروز ترجمۀ کتب خارجه باید باشد. تألیف و تصنیف کتب داخله را هم نباید بهکلّی از نظر دور داشت؛ امّا در این باب همّت را مصروف چندین امر باید نمود. یکی راهنمایی که چه کتابها ترجمه و تألیف شود. مثلاً امروز غالباً میبینم وقتی هم کتاب ترجمه و طبع میکنند، امثال رومانهای میشل زواکو و پنسن دو ترایل است. دیگر تشویق و ترغیب نویسندگان و مترجمین خوب به وسایل مادّی و معنوی و دیگر سعی در نشر کتاب و ارزان کردن آن و به لطایفالحیل دیگر؛ زیرا چنانکه قبلاً عرض کردم مردم ایران کتابخوان نیستند. سابقاً یکی از اعتبارات و حیثیاتی که رجال مملکت ما به آن مقیّد بودهاند داشتن کتابخانه بود و با آنکه کتابها غالباً خطّی و گران بود کتابخانههای شخصی چندین هزار جلدی بسیار بود. امروز گمان نمیکنم چنین باشد و حال آنکه وسایل بسیار سهلتر شده و کتب فرانسه و انگلیسی و غیره هم بر فارسی و عربی مزید گردیده است.
اسلامبول، فروردین ۱۳۰۷
[نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ص ۲۳۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation