دیر شد، بازآ که ترسم ناگهان پرپر شود
دسته گلهایی که از شوق تو در دل بستهام
#شفیعی_کدکنی
📚 Channel @Adibaneeh
دسته گلهایی که از شوق تو در دل بستهام
#شفیعی_کدکنی
📚 Channel @Adibaneeh
😍2
مبارک تر شب و خرم ترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهل زن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود ،امروز نوروز
#سعدی
📚 Channel | @Adibaneeh
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهل زن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود ،امروز نوروز
#سعدی
📚 Channel | @Adibaneeh
😍1
آمد بهارِ جانها ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
#مولوی
📚 Channel @Adibaneeh
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
#مولوی
📚 Channel @Adibaneeh
❤🔥1
Forwarded from Our Voice (Fayaz)
من که نه لات بودم برم سر راهش نه اهل این قرتی بازیها بودم که ابراز علاقه کنم، فقط هرروز توو کوچه پس کوچههای مدرسهاش پرسه میزدم بلکه ببینمش حتی شده از دور..
سرم توی درس و کتاب بود و کل دغدغهام شده بود درسهام، اونم چون بهم قول لپ تاپ داده بودن که اگه دیپلم رو با معدل ۱۹ به بالا قبول بشی، لپ تاپ میشه جایزهات!
قشنگ دست گذاشته بودن روی نقطه ضعف من، از بچگی دیوونهی بازیهای کامپیوتری بودم و دنیای تکنولوژی و یادمه روزنامه جامجم هر یکشنبه یه ضمیمه داشت به اسم کلیک، کلا در مورد تکنولوژی بود و هر صفحه یه موضوعی داشت، من هم میرفتم هر هفته میخریدم بعد ترفندهاش رو جدا میکردم و میچسبوندم توی یه دفتر تا گم نشن و شاید باورت نشه هنوز اون دفترها رو دارم!
من که درسام خوب بود دلخوش به یه وعدهی نسیه شدم و چسبیدم به درس و دنیای بیرونم رو رها کردم!
رها کردم چقدر به چشمم میومد، رها کردم چقدر دلم میخواستش، رها کردم چقدر ....
اون سال تموم شد، بعد از اعلام نتایج با کلی ذوق اومدم خونه و گفتم که معدل دیپلمم بالای ۱۹ شده و انتظار داشتم الان حداقل قولی که داده بودن یادشون باشه ولی خیلی سرد فقط گفتن آفرین بهت، موفق باشی.
برگشتم توی اتاقم، توی سرم دائم تکرار میشد، چرا دوباره بهشون باور کردم، چرا دوباره در قلبم رو باز کردم به روی حرفشون که این دفعه بهش عمل میکنن و نکردن و دروغهایی اینقدر تکراری که باورم رو نسبت به کلمه خانواده نابود کرده بودن...
وسط این فکرا یهو یادم اومد چقدر میخواستمش، میدونی چی میگم؟!
فرض کن یهو یه اتفاق ارزشمند رو توو یه مسیری نبینی، اونم به خاطر بی تجربگی و عدم درک حس خودت، یه بخشی هم نبود کسی که بدون ترس بری بپرسی که چرا اون آدم به چشمم زیباتره، به چشمم انگار همه است..
حالا من هم باخته بودم به یک وعدهی سرخرمن کل انگیزهام رو، هم فرصتی رو باخته بودم که اون لحظه مثل یه کور تونسته بودم ببینم که چقدر ساده ازش عبور کرده بودم.
منِ از همه جا بازنده بیرون اومده، حالا هم باورم رو باخته بودم، هم انگیزهام رو و هم کسی که برام با بقیه فرق داشت.
رفته بودن، از شهر به خاطر شغل پدرش رفته بودن، دقیقا بعد از آخرین امتحان نهایی اون سال، حتی نمیدونستم کجا مقصدشون بود و دیگه هم برنگشتن...
همیشه یه چیزایی هست که شاید ساده به نظر میان ولی حسرتشون به سنگینی یک عمره برای آدم، مثل چیزی که تو بخوای و حتی نتونی یا ندونی یا اجازه ندن که براش تلاش کنی و یه وقتی متوجه بشی که دیگه دیر شده، اونجا میشی مثل کسی که محکوم میشه به جرمِ مرتکب نشده و بدون اینکه حق دفاع داشته باشه باید بره زندان؛ تصورش کن، میبینی چقدر سنگینه؟!
چارلز بوکوفسکی توی کتابش نوشته بود :
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
وقتی هم آخر سر می فهمی اش
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست...
شاید یک روز دیگر
شاید هرگز
#فیاض_نظمی
به تاریخ ۱ فروردین ماه ۱۴۰۴
📚 Channel @Adibaneeh
سرم توی درس و کتاب بود و کل دغدغهام شده بود درسهام، اونم چون بهم قول لپ تاپ داده بودن که اگه دیپلم رو با معدل ۱۹ به بالا قبول بشی، لپ تاپ میشه جایزهات!
قشنگ دست گذاشته بودن روی نقطه ضعف من، از بچگی دیوونهی بازیهای کامپیوتری بودم و دنیای تکنولوژی و یادمه روزنامه جامجم هر یکشنبه یه ضمیمه داشت به اسم کلیک، کلا در مورد تکنولوژی بود و هر صفحه یه موضوعی داشت، من هم میرفتم هر هفته میخریدم بعد ترفندهاش رو جدا میکردم و میچسبوندم توی یه دفتر تا گم نشن و شاید باورت نشه هنوز اون دفترها رو دارم!
من که درسام خوب بود دلخوش به یه وعدهی نسیه شدم و چسبیدم به درس و دنیای بیرونم رو رها کردم!
رها کردم چقدر به چشمم میومد، رها کردم چقدر دلم میخواستش، رها کردم چقدر ....
اون سال تموم شد، بعد از اعلام نتایج با کلی ذوق اومدم خونه و گفتم که معدل دیپلمم بالای ۱۹ شده و انتظار داشتم الان حداقل قولی که داده بودن یادشون باشه ولی خیلی سرد فقط گفتن آفرین بهت، موفق باشی.
برگشتم توی اتاقم، توی سرم دائم تکرار میشد، چرا دوباره بهشون باور کردم، چرا دوباره در قلبم رو باز کردم به روی حرفشون که این دفعه بهش عمل میکنن و نکردن و دروغهایی اینقدر تکراری که باورم رو نسبت به کلمه خانواده نابود کرده بودن...
وسط این فکرا یهو یادم اومد چقدر میخواستمش، میدونی چی میگم؟!
فرض کن یهو یه اتفاق ارزشمند رو توو یه مسیری نبینی، اونم به خاطر بی تجربگی و عدم درک حس خودت، یه بخشی هم نبود کسی که بدون ترس بری بپرسی که چرا اون آدم به چشمم زیباتره، به چشمم انگار همه است..
حالا من هم باخته بودم به یک وعدهی سرخرمن کل انگیزهام رو، هم فرصتی رو باخته بودم که اون لحظه مثل یه کور تونسته بودم ببینم که چقدر ساده ازش عبور کرده بودم.
منِ از همه جا بازنده بیرون اومده، حالا هم باورم رو باخته بودم، هم انگیزهام رو و هم کسی که برام با بقیه فرق داشت.
رفته بودن، از شهر به خاطر شغل پدرش رفته بودن، دقیقا بعد از آخرین امتحان نهایی اون سال، حتی نمیدونستم کجا مقصدشون بود و دیگه هم برنگشتن...
همیشه یه چیزایی هست که شاید ساده به نظر میان ولی حسرتشون به سنگینی یک عمره برای آدم، مثل چیزی که تو بخوای و حتی نتونی یا ندونی یا اجازه ندن که براش تلاش کنی و یه وقتی متوجه بشی که دیگه دیر شده، اونجا میشی مثل کسی که محکوم میشه به جرمِ مرتکب نشده و بدون اینکه حق دفاع داشته باشه باید بره زندان؛ تصورش کن، میبینی چقدر سنگینه؟!
چارلز بوکوفسکی توی کتابش نوشته بود :
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
وقتی هم آخر سر می فهمی اش
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست...
شاید یک روز دیگر
شاید هرگز
#فیاض_نظمی
به تاریخ ۱ فروردین ماه ۱۴۰۴
📚 Channel @Adibaneeh
👍2❤1
انسان باید هر روز
کمی موسیقی گوش کند،
کمی شعر بخواند
و روزی یک تصویر زیبا ببیند
تا علایق دنیوی نتواند حس زیباشناسی را که خداوند در روح او قرار داده است، از بین ببرد.
#گوته
📚 Channel | @Adibaneeh
کمی موسیقی گوش کند،
کمی شعر بخواند
و روزی یک تصویر زیبا ببیند
تا علایق دنیوی نتواند حس زیباشناسی را که خداوند در روح او قرار داده است، از بین ببرد.
#گوته
📚 Channel | @Adibaneeh
👌2
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدِ باغ ما را ده که فردامان به کار آید
#فرخی_سیستانی
📚 Channel @Adibaneeh
کلیدِ باغ ما را ده که فردامان به کار آید
#فرخی_سیستانی
📚 Channel @Adibaneeh
❤2
زِ برون کسی نیاید چو به یاریِ تو اینجا
تو زِ خویشتن برون آ، سپهِ تتار بشکن
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
📚 Channel | @Adibaneeh
تو زِ خویشتن برون آ، سپهِ تتار بشکن
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
📚 Channel | @Adibaneeh
💙🦋
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانیام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد!
#هوشنگ_ابتهاج
📚 Channel | @Adibaneeh
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانیام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد!
#هوشنگ_ابتهاج
📚 Channel | @Adibaneeh
❤2👏1
چندان بنشینم
ڪه برآید نفـس صبح
ڪان وقت بہ دل میرسد از دوست پیامی..
#سعدے
#سلام_صبحتؤن_بخیر💙🦋
📚 Channel | @Adibaneeh
ڪه برآید نفـس صبح
ڪان وقت بہ دل میرسد از دوست پیامی..
#سعدے
#سلام_صبحتؤن_بخیر💙🦋
📚 Channel | @Adibaneeh
❤3
سلام به همه دوستان قدیمی و کسایی که محبت داشتن و تمام این مدت کم کار با ادبیانه موندن
تغییر که افتاده اینه که من فامیلیم رو تغییر دادم از این به بعد ارغوان هست فامیلیم و اشعارم رو به جای فیاض نظمی با فیاض ارغوان میخونید و سعی میشه از این به بعد محتوای کانال برقرار باشه
تغییر که افتاده اینه که من فامیلیم رو تغییر دادم از این به بعد ارغوان هست فامیلیم و اشعارم رو به جای فیاض نظمی با فیاض ارغوان میخونید و سعی میشه از این به بعد محتوای کانال برقرار باشه
ادیبـــــانهــ pinned «سلام به همه دوستان قدیمی و کسایی که محبت داشتن و تمام این مدت کم کار با ادبیانه موندن تغییر که افتاده اینه که من فامیلیم رو تغییر دادم از این به بعد ارغوان هست فامیلیم و اشعارم رو به جای فیاض نظمی با فیاض ارغوان میخونید و سعی میشه از این به بعد محتوای کانال…»