کافه املاک ۷ ☕️7amlak
235 subscribers
33.1K photos
12.6K videos
418 files
14.5K links
با👈4khane معامله از 1خانه به 4 خانه آسونه⌛️⚠️ بزودی رونمایی از پلتفرم👈 4khane
👈اولین و تنهاسامانه هوشمند ویژه ی تبادل♻️ و تعاون🤝 مشاوران املاک
دراین کانال تلگرام و گروه واتساپ [ کافه املاک ۷]

https://chat.whatsapp.com/KwIl3qzFX7v9PVyVYPcHO
مسکن
Download Telegram
Ⓜ️ اثر اتمسفر در قیاس منطقی

The atmosphere effect in syllogism


📝 دکتر محمدرضا سلیمی


اثر اتمسفر نوعی خطای شناختی است که در قیاس منطقی (syllogism) اتفاق می‌افتد. قیاس منطقی نوعی استدلال استنتاجی است که از «دو مقدمه» یا بیشتر و «یک نتیجه» تشکیل شده است. استدلال استنتاجی زمانی «درست» است که اگر دو مقدمه‌ی آن «صادق» باشند، الزاماً نتیجه هم صادق است و، در کل، استدلال درست است. در واقع، صدق مقدمه‌ها صدق نتیجه را تضمین می‌کند.

◇● مثال: همه‌ی جانداران به آب نیاز دارند. گیاهان جاندارند؛ بنابراین، گیاهان به آب نیاز دارند. همه‌ی پرندگان پر دارند‌. پنگوئن پرنده است؛ بنابراین، پنگوئن پر دارد.

این دو استدلال هم معتبرند، هم درست. اعتبار (validity) و درستی (soundness) دو معیار مهم در ارزیابی استدلال استنتاجی هستند. ممکن است استنتاجی معتبر باشد، اما درست نباشد چون معیار «اعتبار» به «صورت» استدلال اهمیت می‌دهد، نه به محتوای آن. از طرف دیگر، معیار «درستی» به «محتوا»ی مقدمه‌ها و نتیجه توجه می‌کند. در قیاس منطقی، استدلالی «معتبر» است که نتیجه‌ی آن از مقدمه‌ها پیروی کند. اما اگر نتیجه‌ی استدلال از مقدمه‌ها‌ی آن پیروی نکند، یا یکی از مقدمه‌ها کاذب باشد؛ در استدلال خطا رخ داده است.

◇● مثال: همه‌ی پرندگان پرواز می‌کنند. پنگوئن‌ها پرنده‌اند؛ بنابراین، پنگوئن‌ها پرواز می‌کنند.

این استدلال معتبر است، اما درست نیست، چون اولین مقدمه‌ کاذب است. شکل و ظاهر (یا صورت) این استدلال معتبر و منطقی است، اما استدلال درست نیست. به همین دلیل، به استدلال استنتاجی «استدلال صوری» می‌گویند، چون «صورت» و «شکل» آن مهم است، نه «محتوای» آن.

یکی از خطاهای شناختی که در استدلال صوری (قیاس منطقی) رخ می‌دهد «اثر اتمسفر» است. اثر اتمسفر (اثر محیط) این جو را ایجاد می‌کند که اگر در استدلال قیاسی مقدمه‌ها با حد آغازین «همه» شروع شوند، نتیجه‌ی آن را هم می‌توان با «همه» شروع کرد. در واقع، «همه» در ابتدای مقدمه‌ها به مخاطب القا می‌کند که می‌توان نتیجه را با «همه» شروع کرد. به عبارت دیگر، «همه» در مقدمه‌ها «همه» در نتیجه را توجیه می‌کند.

◇● مثال: «همه‌»ی کسانی که ایدز دارند رابطه‌ی جنسی داشته‌اند. «همه‌»ی کسانی که رابطه‌ی جنسی داشته‌اند باید مجازات شوند. بنابراین، «همه‌»ی کسانی که ایدز دارند باید مجازات شوند‌ «همه‌»ی اشباح خیالی‌اند. «همه‌»ی دیوها خیالی‌اند. بنابراین، «همه‌»ی اشباح دیوند.

خطای شناختی اتمسفر یا اثر محیط در مورد حدود «بعضی» و «هیچ» هم صدق می‌کند.

◇● مثال: «هیچ» اکسیژنی در ماه وجود ندارد. «هیج» انسانی نمی‌تواند بدون اکسیژن زنده بماند؛ بنابراین، «هیچ» انسانی نمی‌تواند در ماه زنده بماند.

▪️ منبع: زبان فریبکار: ۵۰۱ مغالطه در استدلال (در دست ویرایش)


#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ کاربست تفکر استراتژیک در یادگیری تفکر نقادانه


استراتژی یا «راهبرد» یعنی «نقشه‌ی راه». این واژه ریشه‌ی یونانی دارد و به معنی «رهبری»، «هدایت» و «فرماندهی» است. استراتژی از واژه‌ی یونانی «استراتِگیا» (strategia) که به معنی فرماندهی و رهبری است نشئت می‌گیرد. در یونان باستان، «استراتِگوس» (strategos) به معنای «لشکر» و «فرماندهی ارتش» به کار می‌رفت. ارتش یونان باستان از گروه‌های کوچکِ سربازانی تشکیل می‌شدند، و افرادی به نام «استراتگوس» آنها را فرماندهی می‌کردند. بنابراین، ابتدا این واژه در زمینه‌ی نظامی کاربرد داشت. امروزه، از این واژه در آموزش، اقتصاد، سیاست و تصمیم‌های شخصی هم استفاده می‌شود. در تفکر استراتژیک باید به سه مرحله بیندیشیم یا سه گام برداریم:

▪️گام اول: ابتدا باید مبدامان را مشخص کنیم؛ بدانیم کجا هستیم.

▪️گام دوم: باید مقصدمان را معین کنیم؛ یعنی بدانیم به چه هدفی می‌خواهیم دست یابیم.

▪️گام سوم: باید ابزارها و امکانات دستیابی به هدفمان را خوب بشناسیم.

برای مثال، اگر بخواهیم از شیراز به شمال مسافرت کنیم، لازم است:

◇● ۱. مسیر مبدا تا مقصد را خوب شناسایی کنیم.

◇● ۲. مقصد مورد نظر (برای مثال، شهر رامسر) را دقیق مشخص و درباره‌ی این شهر اطلاعات کافی و درست جمع‌‌آوری کنیم.

◇● ۳. وسیله، ابزارهای لازم و همراهانمان را نیز مشخص کنیم.

همان طور که گفتیم از استراتژی می‌توان در آموزش و یادگیری نیز استفاده کرد. استراتژی آموزشی یعنی هدایت و رهبری یاد‌دادن و یادگرفتن. برای مثال، وقتی تصمیم گرفته‌اید مهارت تفکر نقادانه بیاموزید، باید همراه با استراتژی یا نقشه‌ی راه باشد. درواقع، باید استراتژیک درباره‌ی این تصمیم فکر کنید؛ یعنی ابتدا مشخص کنید چه اطلاعاتی درباره‌ی این مهارت در دسترس دارید و از کجا این اطلاعات را به دست آورده‌اید. سپس، تصمیم بگیرید تا کجا می‌خواهید ادامه دهید. بعد، منابع مناسب و کافی را تهیه و مطالعه کنید. همچنین، تصمیم بگیرید از چه طریقی می‌خواهید این مهارت را بیاموزید: آیا تصمیم گرفته‌اید خودتان این مهارت را به‌تنهایی یاد بگیرید یا به کمک دیگران و از طریق شرکت در کلاس‌های مهارت تفکر نقادانه؟ آیا می‌توانید از میان منابع بی‌شمار منابع مناسب و معتبر را انتخاب کنید؟ هرروز چند ساعت می‌خواهید برای هدفتان وقت صرف کنید؟ آیا از مفاهیم پایه و ابزارهای اولیه‌ی تفکر نقادانه آگاهید؟ تا چه سطح می‌خواهید یادگیری این مهارت را ادامه دهید؟

علاوه بر استراتژی، شما باید «تاکتیک» هم داشته باشید. اگر شما استراتژی داشته باشید اما تاکتیک نداشته باشید، به هدفتان دست نمی‌یابید. به عبارت دیگر، در استراتژی شما صرفاً ایده‌های قشنگی را در ذهن خود می‌پرورانید، اما هیچگاه این ایده‌ها را عملی نخواهید کرد زیرا صرفاً درگیر ایده‌های کلی هستید. استراتژی «کلان» و «بلندمدت» است و به کلیات می‌پردازد، اما تاکتیک روش‌های مشخصی را برای دستیابی به هدف پیش پای شما قرار می‌دهد و شامل «جزئیات» است. در یادگیری تفکر نقادانه بیشترِ علاقه‌مندان به این مهارت استراتژی دارند، اما تاکتیک ندارند. درواقع، صرفاً ایده‌های کلی زیبایی را در ذهنشان می‌پرورانند، ولی هرگز آنها را عملی نمی‌کنند.

در یادگیری تفکر نقادانه باید هم روزانه و هم در هفته هدفتان را مشخص کنید. برای مثال، برای خودتان برنامه‌ریزی کنید که این هفته می‌خواهم پرسشگری سقراطی و کاربست آن را در تحلیل استدلال یاد بگیرم. بنابراین، لازم است منابع این مهارت‌ها (کتاب‌های آشنایی با هنر پرسشگری سقراطی و آشنایی با تفکر تحلیلگرانه نوشته‌ی ریچارد پل و لیندا الدر) را تهیه و آنها را به‌دقت مطالعه و تمرین کنم و آنها را در استدلال به کار بگیرم.

در یادگیری مهارت تفکر نقادانه لازم است تفاوت بین «تاکتیک» و «تکنیک» هم بدانید. تاکتیک راه‌های رسیدن به هدف را به ما نشان می‌دهد، اما تکنیک به مهارت‌های فردی برای رسیدن به هدف اشاره می‌کند. برای مثال، استراتژی، تاکتیک و تکنیک شما در زمینه‌ی یادگیری «مهارت پرسشگری سقراطی» باید اینگونه باشد:

استراتژی: آموختن مهارت پرسشگری سقراطی

تاکتیک: کاربست پرسشگری سقراطی در تحلیل استدلال

تکنیک: خوب گوش‌ دادن و خوب خواندن

خلاصه، برای یادگیری مهارت تفکر نقادانه باید هم استراتژی داشته باشید، هم تاکتیک و هم تکنیک‌. درواقع، برای آموختن این مهارت باید استراتژیک بیندیشید و نباید منتظر باشید که در فضای مجازی مانند تلگرام یا اینستاگرام هر از گاهی مطالبی به اشتراک گذاشته شود و شما این مطالب را به طور پراکنده و نامنظم مطالعه کنید.


📝محمدرضا سلیمی


#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ سوگیری اعتقادگرایی



اعتقادگرایی (Belief Bias) ، تمایلی است ذهنی که در آن فرد هر استدلال را ‌با توجه به باورپذیری نتایجش قضاوت می‌کند به جای اینکه قدرت استدلال را بررسی کند.
به بیان دیگر اعتقادگرایی باعث می‌شود فرد در ارزیابی استدلال‌های مختلف فقط به این نکته توجه کند که نتایج هر استدلال چقدر با باورها و اعتقادات شخصی‌ وی همخوانی دارد.معنای این پدیده این است که افراد اغلب استدلالی را می‌پذیرند که با باورهای‌شان سازگار است ، بی‌آنکه حتی منطقی بودن دلایل را در نظر بگیرند.
در این حالت فرد تمایل دارد استدلالی را حتی اگر منطقی و عقلانی باشد، در صورتی که خارج از نظام ارزشی‌ او باشد، رد کند.

الکساندر لوریا (۱۹۷۷-۱۹۰۲)، استاد دانشگاه قازان روسیه و از برجسته‌ترین دانشمندان روانشناسی اعصاب در قرن بیستم، در سال ۱۹۷۶ پژوهشی را در میان کشاورزان بی‌سواد آسیای مرکزی انجام داد تا قدرت استدلال‌ آنان را بسنجد.او در مصاحبه‌ با آنان از ساختارهایی این چنینی استفاده می‌کرد:

"در کشور آلمان شتر وجود ندارد.
شهر الف در آلمان واقع است.
آیا در شهر الف شتر وجود دارد؟"
● پاسخ‌هایی که گرفت شبیه این جملات بودند: "نمی‌دانم، من آلمان نرفته‌ام"، "اگر شهر بزرگ است ممکن است شتر پیدا شود."
وی مصاحبه را با طرح جملاتی نظیر
"اگر هیچ شتری در کل آلمان نباشد چطور؟"
ادامه می‌داد.
پاسخ‌‌ها دوباره شبیه همان پاسخ‌های پیشین بود یا چیزی شبیه به این که
"اگر شهر الف کوچک است ممکن است جایی برای شترها نباشد."

● از دیگر سؤالاتی که لوریا پرسید رنگ خرس‌ها بود. گفتگویش با یکی از کشاورزان این چنین بود:

● لوریا: "در سرزمین‌های شمالی و خیلی دور که همه جا پوشیده از برف است،خرس‌ها همه سفید هستند.
منطقه الف در سرزمین‌های شمالی واقع است.
خرس‌های آن منطقه چه رنگی‌اند؟"

● شرکت‌کننده در تحقیق:
"خرس‌ها انواع متفاوتی دارند.
نمی‌دانم.
من فقط خرس سیاه دیدم،رنگ دیگری ندیدم.
هر منطقه حیوانات خاص خودش را دارد."

لوریا: "درست است اما سؤال من این بود که خرس‌های منطقه الف چه رنگی‌اند؟
"شرکت‌کننده:
"ما همیشه درباره چیزی که به چشم می‌بینیم حرف می‌زنیم نه آنچه نمی‌بینیم.
"لوریا: "اما کلمات من چه پاسخی را القا می‌کند؟
"شرکت‌کننده: "خب ببینید سؤال شما را فقط کسی می‌تواند چواب دهد که آنجا بوده و اگر کسی آنجا نبوده نمی‌تواند بر اساس حرف‌های شما جواب دهد.اگر مثلاً یک مرد شصت یا هشتاد ساله خرس سفید دیده، خب می‌شود به او اعتماد کرد، اما خب من ندیدم پس نمی‌توانم جواب دهم."
(در اینجا یک کشاورز جوان داوطلب می‌شود و می‌گوید از حرف شما چنین بر می‌آید که خرس‌های منطقه الف سفیدند.)
لوریا: "خب حالا کدامیک از شما درست می‌گویید؟"
شرکت‌کننده: "او جواب خودش را دارد من هم جواب خودم را.
بیشتر از این هم پاسخی برایتان ندارم."

لوریا از این تحقیق مفصل نتیجه گرفت که اعتقادگرایی اجازه نمی‌دهد افراد منطقی فکر کنند زیرا فقط به نتایج استدلال تکیه می‌کنند و وقتی نتایج خارج از باورهایشان است، کل استدلال را نادیده می‌گیرند.دانش هر فرد مجموعه‌ای است از حقایق و اعتقادات فردی.

مسئله این است که شخص در مراجعه به دانش شخصی خود برای کدام وزن بیشتری قائل است.اثر اعتقادگرایی در جاهایی که فرد لازم است نتایج مشاهده‌اش را گزارش کند بیش از پیش نمایان می‌شود.


مثلاً محققی را فرض کنید که مشغول بررسی تاثیر نماز در سلامتی است.
محققی که باز فکر می‌کند ابتدا داده‌هایش را گرد‌آوری می‌کند و سپس نتایجش را مبتنی بر داده‌هایش گزارش می‌کند.
اما محققی که خودش به شدت مذهبی است ممکن است تفسیری از داده‌ها به دست دهد که در طرفداری از نماز به عنوان عامل سلامتی باشد. محققی نیز که ضد مذهب است ممکنست از آن قسمت از داده‌ها که به نفع نماز باشد صرف‌نظر کند.


جنیفر کاپلان، استاد گروه آمار و احتمال دانشگاه ایالتی میشیگان، در تحقیقی در سال ۲۰۱۷ نشان داد یکی از چالش‌های آموزش روش‌های آماری، مقابله با اعتقادگرایی است.در این تحقیق مشخص می‌شود که وقتی آمار با اعتقادات پژوهش‌گر در تناقض است، احتمال اینکه پژوهش‌گر اسیر اعتقادگرایی شود بسیار بالاست.
کاپلان توصیه می‌کند که باید به دانشجویان آمار شک‌گرایی را آموزش داد تا در زمان گزارش و نتیجه‌گیری تحت تاثیر این سوگیری شناختی قرار نگیرند، چه وقتی نتایج با باورهایشان سازگار است چه وقتی که خارج از دایره نظام اعتقادی‌شان است.


#سوگیریهای_شناختی
#تفکر_نقاد



🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ اثر مرکب


کتاب اثر مرکب (The Compound Effect) نوشته‌ی دارن هاردی (Darren Hardy) است که آن را در سال‌های ۲۰۱۰ – ۲۰۱۱ منتشر کرده است. تقریبا هر ناشری که در زمینه‌ی کتاب‌های خودیاری و انگیزشی فعالیت می‌کرده، کتاب اثر مرکب را یک بار ترجمه کرده است. در این‌جا خلاصه‌ای از کتاب را قرار می‌دهیم.

اثر مرکب چیست؟
انتخاب‌های کوچک و هوشمندانه اگر با پیوستگی و پایداری همراه باشند در طول زمان می‌توانند تفاوت‌های بنیادین ایجاد کنند و پاداشی بزرگ به همراه داشته باشند و از یک جا به بعد، خروجی آن‌ها شتاب می‌گیرد و به‌سرعت رشد می‌کند.

تلاش
تلاش می‌تواند بخشی از نداشته‌های ما را جبران کند. باید نداشتن تجربه، مهارت، هوش یا توانایی‌های ذاتی را با تلاش زیاد و سخت‌کوشی‌تان جبران کنید. اگر فردی به اندازه‌ی کافی تلاش نکند، هیچ نوع تکنیک و روش دیگری نمی‌تواند برای پیشرفت و تغییر در زندگی‌اش مفید یا معجزه‌آفرین باشد.

اثر موجی
اثر موجی یا Ripple Effect می‌گوید حوزه‌های مختلف در زندگی از یکدیگر مستقل نیستند و روی هم تأثیر می‌گذارند و این نکته‌ای است که ما معمولاً در تصمیم‌گیری و انتخاب‌هایمان کمتر به آن توجه می‌کنیم.
مثلا افزایش مصرف شیرینی شاید باعث شود که فرد بدخواب شود و صبح خسته از خواب بیدار شود و این خستگی باعث بدخُلقی شود و خُلق بد روی کیفیت فعالیت‌ها در محیط کار تأثیر بگذارد و بازخوردهای منفی همکاران دردسرهای دیگری بسازد و نهایتا موج این اتفاقات خودش را به زندگی مشترک و برخورد با شریک عاطفی برساند. بنابراین عادت‌های کوچک را نباید به‌خاطر کوچک بودن‌شان کم‌اهمیت در نظر بگیریم. اثر این عادت‌ها نه‌تنها در طول زمان زیاد می‌شود،‌ بلکه گستره‌ی آن‌ها هم افزایش پیدا می‌کند و تأثیرشان روی زوایای متعدد زندگی پدیدار می‌شود.

انتخاب‌های ناآگاهانه
بسیاری از انتخاب‌های ما ناآگاهانه هستند. ما معمولا در پی این هستیم که تصمیم بهتری بگیریم و انتخاب‌های بهتری داشته باشیم. اما شاید بسیاری از تصمیم‌هایی که قرار است به زندگی ما لطمه بزنند یا مانع موفقیت‌مان شوند، آن‌قدر ناخودآگاه گرفته شوند که اصلا متوجه‌شان نشویم. هر روشی که باعث شود تصمیم‌ها و انتخاب‌های ما از سطح ناخودآگاه به لایه‌ی آگاه ذهن‌مان برسند، می‌تواند مسیر ما را به سمت اهداف‌مان هموار کند.

مفهوم شانس
شانس ترکیبی از آمادگی، نگرش، فرصت و اقدام است. در میان این چهار عامل، فرصت چیزی است که از اختیار ما خارج است و باید منتظر بنشینیم تا سر برسد. اما آمادگی وظیفه‌ی ماست و باید برایش وقت بگذاریم. نگرش هم عاملی درونی است که خود ما در شکل‌گیری‌اش سهیم هستیم. طبیعتاً اقدام هم یک عمل آگاهانه و از سر اختیار است. بسیاری از افراد بدشانس یا به اندازه‌ی کافی برای یادگیری و توسعه فردی تلاش نکرده‌اند، یا باورهای مناسب و کارآمد نداشته‌اند و یا این‌که فرصت برایشان پیش آمده، اما در زمان مناسب دست به اقدام نزده‌اند.

مستندسازی و ثبت همه‌چیز
اگر قصد دارید عادتی را در خود تثبیت کنید یا رفتاری را در زندگی‌تان تغییر دهید، حتما هر چیزی را که به آن حوزه مربوط می‌شود بنویسید و ثبت کنید.

جدی‌گرفتن عادت‌های جایگزین
وقتی می‌خواهید عادت بدی را از زندگی خود حذف کنید،‌ حتما به‌فکر عادت جایگزین باشید. باید انرژی خود، وقت خود و توجه خود را صرف موضوع/ عادت/ رفتار دیگری کنید تا عادت قبلی به‌تدریج به‌دست فراموشی سپرده شود. مثلا اگر حس می‌کنید روزی سه ساعت برای شبکه‌های اجتماعی می‌گذارید به‌جای این‌که مدام بگویید من باید این سه ساعت را کم کنم، به این سوال فکر کنید که "اگر سه ساعت اضافه در زندگی روزانه‌ام بود، آن را به چه می‌گذراندم؟"

مدیریت روابط
مدیریت روابط را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: حذف، محدودیت و توسعه
باید کسانی را پیدا کنید که مناسب می‌دانید از اطراف شما حذف شوند. قرار نیست همه برای همیشه دوست و همراه ما باقی بمانند. شاید این کار سخت و تلخ باشد، اما برای موفقیت و دست‌یابی به اهداف زندگی ضروری است. افراد دیگری هم هستند که الزاما قرار نیست حذف‌شان کنیم، اما به نتیجه می‌رسیم که می‌شود روابط با آن‌ها را محدود کرد. به تعبیر او، بعضی‌ها دوست سه‌دقیقه‌ای هستند. اما قرار نیست دوست سه‌ساعته یا سه‌روزه باشند. می‌توان وقتی بسیار محدود را به این گروه از افراد اختصاص داد. در سومین گروه، افرادی قرار می‌گیرند که باید روابط خود را با آن‌ها توسعه دهیم و وقت بیشتری را با آن‌ها بگذرانیم. هر کس، متوسط پنج نفری است که بیشترین وقت را با آن‌ها می‌گذراند.


■ برداشت آزاد از بخش معرفی کتاب صفحه محمدرضا شعبانعلی


#تفکر_نقاد
#روانشناسی


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ توسل به مرجع کاذب


توسل به مرجع کاذب نوعی مغالطه منطقی است که معمولاً دلیل درستی یک نتیجه را صحه گذاشتن یک مرجع بر درستی آن می داند. شکل کلی تر مغالطه به این صورت است که نتیجه‌ای را درست بدانیم ، چون شخص یا گروه مدعی این نتیجه دارای خصایص مثبت و تحسین برانگیز است.

▪️مثال:
استاد کریمی می گوید این کار درست است و چون او آدم خوبی است ، بنابراین نتیجه ای که می گیرد باید درست باشد.

این مغالطه به نوعی با واگذاری اراده به یک رهبر کاریزماتیک هم ارتباط دارد.ما میل به سازگاری با گروه‌های اجتماعی و پیروی از نوعیرهبر داریم.به همین دلیل گرایش داریم به افراد مشهور مقامات و کارشناسان و متخصصان افرادی که به نوعی ادعای مرجع بودن دارند احترام بگذاریم.


توسل به مرجع ممکن است به صورت نابجا مغالطه خوانده شود.باید توجه داشت توسل به مرجع وقتی مغالطه محسوب می شود که:

۱-مرجعی که ازو نامبرده و استناد میشود متخصص آن زمینه نباشد و صرف حسن شهرت ودانش در زمینه ای غیر مرتبط سخنش حجت محسوب شود.

۲- اجماعی از کارشناسان با آن نظر مخالف باشند یا دلایل دیگری بر رد آن نظریه باشد.

بنابراین نباید استدلال‌های معقول را با این ادعا که مغالطه توسل به مرجع هستند رد کنیم.به بیان دیگر مغالطه آمیز خواندن یک نظریه که قریب به اتفاق کارشناسان آن را تایید کرده اند و برخورد تحقیر آمیز با عقیده ای به صرف چند ابهام -که ممکن است بخاطر بی دانشی ما باشد - میتواند خود مغالطه و نوعی خطای معرفتی باشد.


📝 استیون نولا


#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ سوگيری‌های شناختی پشتيبانی از انتخاب


پشتیبانی از انتخاب (Choice-supportive bias) ، نوعی سوگیری شناختی است که ذهن تمایل دارد به گزینه‌ای که انتخاب کرده ویژگی‌های مثبتی نسبت دهد.

فرض کنید ریحانه گزینه الف را بر گزینه ب ترجیح می‌دهد. اینجا بسیار محتمل است ریحانه خطاهای گزینه الف را نادیده بگیرد یا کم اهمیت بشمارد ، اما خطاهای گزینه ب را برجسته ‌کند.از ویژگی‌های خوب گزینه الف آشکارا سخن بگوید و از ویژگی‌های مثبت گزینه ب چشم‌پوشی ‌کند.

برای نمونه افراد معمولا پس از اینکه چیزی را می‌خرند احساس مثبتی دارند حتی اگر آنچه را که خریده‌اند نواقصی داشته باشد از این رو پشتیبانی از انتخاب را "عقلانی‌سازی پس از خرید" هم نامیده‌اند.وقتی تصمیمی را که در گذشته گرفتیم مرور می‌کنیم،اغلب ذهن خاطره‌ها را چنان منحرف می‌کند که گویی آنچه فرد انتخاب کرده بهترین گزینه ممکن بوده است.

در پژوهشی که سال ۲۰۰۰ در دانشگاه پرینستون انجام گرفت برای شرکت‌کنندگان چهار سناریوی مختلف مطرح و از آنها خواسته شد که گزینه‌ای را انتخاب کنند. شرکت‌کنندگان باید بین دو خانه، دو متقاضی شغل، دو نفر برای قرار عاشقانه و بالاخره بین پرواز با دو شرکت هواپیمایی دست به انتخاب می‌زدند.سناریوها طوری طراحی شده بود که ویژگی‌های مثبت و منفی هر گزینه تقریبا برابر بودند.بعد از انتخاب، از شرکت‌کنندگان خواسته شد ویژگی‌های انتخاب‌هایشان را به یاد بیاورند.
آنان در مورد گزینه انتخابی‌شان ویژگی‌های مثبت بیشتری را به یاد ‌آوردند، در حالی که وقتی به گزینه‌های رد شده رسیدند بیشتر خصوصیات منفی را ذکر کردند.

نتایج همین پژوهش و مطالعات مشابه نشان می‌دهند که با افزایش سن و تجربه، تاثیر پشتیبانی از انتخاب بیشتر می‌شود.یکی از راه‌های مبارزه با پشتیبانی از انتخاب این است که درباره انتخاب‌هایمان خوب بیندیشیم و سعی کنیم دلایل اولیه انتخاب را‌ دقیق به خاطر داشته باشیم.

مثلاً ممکن است معیارهایی را برای خرید ماشین مد نظر داشته باشیم اما بعد از اینکه ماشینی را می‌خریم ممکن است معیارهای مثبتی را به آن نسبت دهیم که اصلا در میان دلایل اولیه‌مان جایی نداشته‌اند.یادآوری دقیق دلایل اولیه کمک می‌کند ببینیم ماشینی که خریده‌ایم تا چه حد پاسخگوی نیازهای واقعی ماست.


یک سناریوی فرضی دیگر را مرور کنیم تا قضیه روشن‌تر شود. میلاد برای خرید یک سری مایحتاج روزانه به بازار می‌رود. در حالی که مشغول خرید است از یک پیراهن به شدت خوشش می‌آید. پیراهن هم خوشرنگ است هم اندازه. وقتی شریک زندگی‌اش از وی می‌پرسد چه شد که این پیراهن را خریدی، میلاد شروع می‌کند به #عقلانی_سازی خریدش با جملاتی نظیر "واسه فلان مهمونی که قراره بریم یه پیراهن لازم داشتم"یا "دیدم قیمتش واقعاً مناسبه"
یا "واقعاً جنسش خوبه و سالها کار می‌کنه".
در اینجا ذهن میلاد به خوبی از انتخاب او پشتیبانی می‌کند. بعلاوه گفتن این جملات از سنگینی بار عذاب وجدان ناشی از خرید آنی می‌کاهد.

گاهی اوقات نیز ذهن از انتخاب پشتیبانی می‌کند چون فرد نمی‌خواهد بپذیرد که تحت تاثیر تبلیغات فروشنده تصمیم گرفته است، در نتیجه به جای پشیمانی انتخابش را عقلانی‌ می‌کند.همه انسان‌ها مدام در حال انتخاب و تصمیم‌گیری هستند و هر تصمیمی انسان را به پیش می‌برد.در عین حال از هیچ تصمیمی نباید کورکورانه دفاع کرد یا پنداشت که آن تصمیم در هر حالتی بهترین تصمیم بوده است.

💎 جان استوارت میل، فیلسوف برجسته قرن نوزده، بر این باور بود که ریشه نیمی از خطاهای مهلک انسانی در خودداری از نقد پس از تصمیم‌گیری است.


#سوگیری_شناختی
#تفکر_نقاد



🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ با کارکرد حیرت‌انگیز #مغز آشنا شوید . مغز انسان به اندازه یک آناناس است اما ۲۰ درصد کل انرژی بدن را مصرف می‌کند. این اندام حیرت‌انگیز چگونه کار می کنند؟


#روانشناسی
#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ هفت نشان شارلاتانیسم علمی


شارلاتان کسی است که، با هر قصدی، مدعی داشتن دانشی است که در واقع ندارد و می‌داند که ندارد (یا دست‌کم در اوایل کارش می‌دانست که ندارد). در اینجا با شارلاتانیسم در حیطه‌های علمی سروکار دارم، نه مثلا با کسی که به دروغ ادعا می‌کند می‌تواند بیماری‌ای را درمان کند یا با روح الیزابت تیلر حرف بزند. بعضی از این‌ها که فهرست می‌کنم شاید در شخص بسیار جوانی هم که تازه با موضوعی آشنا شده و هیجان‌زده شده است و با معیارهای آکادمیک آشنا نیست بروز بکند؛ اما به نظرم از کسی که عنوان "استاد" و "دکتر" دارد (و حتی از دانشجوی بعد از لیسانس) پذیرفته نیست.

۱. در بحث‌اش مکررا می‌گوید که وقت ندارد. حتی بخش معتنابهی از وقت‌اش را صرف این می‌کند که بگوید وقت ندارد که همه‌ی حرف‌هایش را بگوید؛ پنجاه دقیقه فرصت دارد صحبت کند (و کسی هم قرار نیست حرف‌اش را قطع ‌کند) و در هفت دقیقه‌ی اول می‌گوید که موضوع جدی و مهم است و حیف که فرصت کم است. اهمیت و جدی‌بودن موضوع را هم توضیح نمی‌دهد؛ فقط می‌گوید که موضوع بسیار عمیق است و وقت ندارد.

۲. زیاد اسم‌پرانی می‌کند. اسم دست‌کم ده نفر از مشاهیر بحث را می‌آورد و به هیچ کدام هم ارجاع دقیقی نمی‌دهد.

۳. از او "نمی‌دانم" یا "بلد نیستم" یا "نخوانده‌ام" زیاد نمی‌شنوید و "قطعا" و "حتما" زیاد می‌شنوید.

۴. عبارات و جملات غامض به‌کار می‌برد و وقتی هم از او بخواهید که درباره‌ی فلان عبارت که ظاهرا چونان اصطلاحی فنی به‌کارش می‌برد کمی توضیح بدهد، عملا می‌گوید که اگر با این اصطلاح/موضوع آشنا نیستید اصلا حق نداشته‌اید که وارد بحث بشوید. مدعا و طرح استدلال‌اش را هم به‌صراحت و به‌اختصار نمی‌گوید، حتی اگر خواهش کنید.

۵. در بحث‌اش فراتر از مقدمات نمی‌رود. مثلا در عنوان سخنرانی‌اش می‌گوید که ناسازگاری‌ای هست بین فلان ایده‌ی جان ستیوارت میل (که اسمِ مطنطنی هم دارد) و آراءِ جان رالز. برایمان از میل می‌گوید و از این‌که در کودکی چگونه بوده و زندگی خصوصی‌اش چه بوده و پدرخوانده‌ی راسل بوده و پدر معنوی جامعه‌ی مدرن لیبرال غرب است و از این قبیل. گریزی می‌زند به چند اصطلاح منطقی میل (و می‌گوید که در این سخنرانی به جنبه‌های منطقی یا علمی میل کاری ندارد). می‌گوید که رالز کی مرده است و می‌گوید که آدم مهمی بوده و کتاب‌اش چند بار چاپ شده و به نقل از دوستی خاطره‌ای از یکی از کلاس‌های رالز می‌گوید. می‌گوید که برای رالز انصاف مهم بوده. از علاقه‌مندی خودش به رالز می‌گوید. احتمالا مقداری کار "تطبیقی" می‌کند، در بیان این‌که متفکران ما هم البته قرن‌ها پیش از رالز حرف‌های مشابهی زده‌اند. بعد از همه‌ی این‌ها، دو دقیقه درباره‌ی عدالت در نظر رالز می‌گوید، در حد چیزی که هر کسی می‌تواند در ابتدای مدخل ویکیپدیا بخواند. بعد ابراز تأسف می‌کند از این‌که وقت‌اش تمام شده است.

۶. سعی می‌کند مکاتب و نظریه‌های مشهوری را فی‌المجلس و در پنج دقیقه (یا در یک‌ونیم صفحه) به کلی رد کند.

۷. به‌جای استدلال منطقی، شعر می‌خواند و اقوال بزرگان را نقل می‌کند. نقل‌هایش از جنس چیزهایی است که مثلا در سایت‌هایی پیدا می‌شود که روزی یک جمله‌ی زیبا منتشر می‌کنند.

📝 دکتر کاوه لاجوردی


#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ مغالطه‌ی هوچی گری


افراد و گروههای زیادی به یکدیگر اتهام هوچی‌ گری می‌زنند ، اما از کجا بدانیم واقعا کدام شان هوچی گرند ؟!

◇● دو حالت مغالطی را می‌توان بعنوان تبلیغات هوچی‌گرانه تعریف کرد :

● حالت اول

در این حالت مغالطه‌گران به طرف مقابل اتهامی بی اساس وارد می‌کنند یا اتهامی ثابت نشده ،‌ قابل بحث یا بی ربط را مطرح و در بوق و کرنا می‌کنند.آنچه که در این‌جا مهم ست شلوغ کاری است و الا به صرف دروغ بودن یا بی ربط بودن استدلال نمی‌توان شخص را هوچی‌گر خطاب کرد.هرچند که آن موضوعات هم مهم هستند. تجربه نشان داده اتفاقا کسانی بیشتر اهل شلوغ کاری در این موارد هستند که
اساسا اتهام و استدلالی که مطرح می‌کنند ثابت نشده ، بی ربط و یا حتی از اساس دروغ‌ست.

رفتار منطقی این‌ست که هر اتهامی حتی الامکان در دادگاهی صالح بررسی و در صورت اثبات جرم طبق قانون مجازات متخلف اجرا شود و اگر دادگاهی با شرایط لازم تشکیل نمی‌شود ممکن‌ست لازم باشد موضوع به اطلاع افکار عمومی برسد ، اما شلوغ کاری اضافی مشکلی را حل نمی‌کند.

ممکن‌ست جرم طرف مقابل ثابت شده باشد اما نسبت به فسادهای شخص هوچی‌گر ناچیز باشد ، در این صورت بزرگ‌نمایی فساد یا ضعف طرف مقابل و راه انداختن غوغای تبلیغاتی می‌تواند از مظاهر هوچی‌گری محسوب شود.

مثالی کلی برای این حالت از تبلیغات هوچی‌گرانه ، برنامه‌ها و گزارش‌های رسانه‌های وابسته به حکومت های مستبد ، هنگام افشای یک فساد در کشوری دموکراتیک است ، این رسانه ها که در برابر تاراج ثروت و منابع کشور خود و هدر رفت فرصت های پیشرفت ، برخوردهایی گذرا دارند اما تا حد ممکن سعی می‌کنند هر تخلف مسئولان کشورهای دموکراتیک را اصطلاحا کش بدهند و در این حالت جنجال به پا شده در کشور دموکراتیک و برکناری احتمالی مسئول متهم  که نشانه‌ی حساسیت و قدرت افکار عمومی ست را نشانه‌ی عمق فاجعه‌ی فساد در کشور آزاد ، تفسیر می‌کنند.

● حالت دوم

در این حالت مغالطه کاران شروع به تخریب و ایراد تهمت علیه یک شخص یا یک دستگاه ایدیولوژیک می‌کنند و سپس هرکس را که می‌خواهند بی آبرو کنند به آن نسبت می‌دهند ،بخش اول این عملیات ، همان مغالطه‌ی تکرارست.چرا که در این مرحله چنان تکرار تهمت زیادست که که شنوندگان گمان می کنند حتما این اتهامات بطور کامل ثابت شده است. بی آن که طرف مقابل اجازه‌ی دفاع عادلانه‌ای داشته باشند و در مرحله‌ی بعد آن واژه خود بخود بار ارزشی می‌گیرد و افراد با شنیدن آن واژه حس منفی می‌گیرند.

● مثال :

این بوق های تبلیغی غرب ... ( مگر شرق بوق ندارد ؟! بوق‌های شرق که بیشترست و یک طرفه تر )

این لیبرال های ... ( انگار همه‌ی مظالم و مفاسد از ابتدای بشر تقصیر لیبرالها بوده و اصولاً لیبرال یعنی شیطان پرست یا چیزی شبیه این ، معمولا افراد نمی‌دانند لیبرال یعنی چه ؟) سکولارهای فلان ...


▪️فرهاد طحانی


#تفکر_نقاد
#سوگیری_شناختی



🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
"صحبت کردن با غریبه ها" کتابی است که این هفته خدمتتان معرفی می کنم. این کتاب، آخرین کار مالکوم گلدول، نویسنده معروف کانادایی است. اثری است جذاب و خواندنی که بیشتر شبیه داستان نگارش شده است و با بیان حکایت های متعددی، سعی دارد نشان دهد که چرا ما هنگام برخورد با افراد غریبه و ناآشنا بشدت فریب می خوریم. فریب نوویل چمبرلین و لرد هالیفاکس هنگام برخورد با هیتلر، فریب آلپینیستا، جاسوس خبره سازمان سیا توسط عوامل نفوذی کوبا، اختلاس های کلان برنی مادوف و راه اندازی شبکه کلاهبرداری هرمی چندین میلیارد دلاری، نفوذ آنا مونتس، جاسوسه کوبایی به مراکز حساس امنیتی امریکا از جمله حکایت های خواندنی است که کتاب به آنها پرداخته است. سوال اصلی گلدول این است که چرا گاهی بشدت خام می شویم و فریب افرادی را که نمی شناسیم می خوریم؟ البته گلدول دارای زمینه تخصصی در حوزه علوم رفتاری و روانشناسی نیست اما بعنوان یک ژورنالیست خبره، بطرز ماهرانه ای مسائل را موشکافی کرده و دیدگاه متخصصان را مطرح می سازد. وی در اینباره متاثر از تیموتی لووین و کتاب اخیرش "فریب خورده" است و سعی دارد با دیدگاههای او، مسئله فریب خوردن را توضیح دهد. من در متنی دیگر به کتاب فریب خورده خواهم پرداخت. اما بطور خلاصه گروه لووین برخلاف امثال پاول اکمان، معتقدند که انسانها به راحتی قادر به تفکیک راست از دروغ نیستند و احساسات شهودی ما هنگام برخورد با غریبه ها و ادعاهای آنان دست کمی از شیر یا خط ندارد و آنهاییکه تصور می کنند از طرز نگاه یا بیان کسی می توانند به صحت و سقم ادعاهای آنان برسند بشدت در خطا هستند. با این وجود اکثر افراد یک احساس اعتماد به شهود خود دارند و بطرز ناراحت کننده ایی خیال می کنند که قادر به ردیابی دروغ در کلام دیگران هستند. گلدول با تحلیل چندین مورد از فریب های مشهور تاریخی، به این مقوله پرداخته است. مانند سایر نوشته هایش، شیوه نگارش وی در این کتاب نیز بسیار جذاب است، به گونه ایی که به شما احساس خواندن رمان پلیسی یا داستان های جاسوسی جنگ سرد دست می دهد. در ضمن این کتاب در قالب فایل صوتی ده ساعته با صدای خود گلدول در یوتیوب موجود است. خواندن یا شنیدن آنرا به علاقمندان به مقوله دروغ، فریب و تفکر نقاد توصیه می کنم.
#azarakhshmokri #book_review #deception #Malcolm_Gladwell #Timothy_Levine #Duped
#آذرخش_مکری #معرفی_کتاب #علوم_شناختی #روانشناسی #فریب#مالکوم_گلدول #تفکر_نقاد
https://www.instagram.com/p/CAj9wc2JBiH/?igshid=19azlo9ih4zxr
Forwarded from hossein yazdi
Ⓜ️ سوگیری بازیگر-تماشاچی
actor-observer bias



دلیل کارهای اشتباه دیگران خود آنها هستند. اما کارهای اشتباه من به خاطر شرایط است.برای مثال اگر شما ببینید (به عنوان تماشاچی) که در خیابان کسی زباله روی زمین می‌اندازد، بلافاصله قضاوت می‌کنید که انسان بی‌ملاحظه‌ای است. اما اگر خودتان (به عنوان بازیگر اعمال‌تان) اشغال روی زمین بیندازید حتماً شرایط شما را مجبور کرده‌است و مثلاً سطل زباله در نزدیکی شما نیست. این سوگیری زیرمجموعه‌ی خطای بنیادی برچسب‌زدن است.

Ⓜ️ سوگیری مرجعیت
Authority bias



تمایل برای در نظر گرفتن صحت بیشتر برای نظر یک شخص مرجع یا مشهور نسبت به سایرین و بیشتر متأثر شدن از آن نظر. یا به عبارت دیگر، تمایل ناخودآگاه به پذیرش یا دادن اعتبار به نظر و رای افراد صاحب قدرت، شهرت و …، حتی وقتی آنها در مواردی نظر می‌دهند که خارج از حوزه دانش آنها است. مثلاً حتی وقتی یک سیاستمدار یا یک روحانی نظری علمی می‌دهد، ناخواسته مردم اعتبار زیادی برای درستی نظر او قائل می‌شوند. این سوگیری اساس و زیربنای استدلال‌های غلط نیز می‌شود که در این صورت «مغلطه توسل به مرجع» نامیده می‌شود.


Ⓜ️ خطای بنیادی برچسب‌زدن
Fundamental Attribution Error



خطای بنیادی برچسب‌زدن یک نوع سوگیری و گرایش متداول است که افراد در توصیف علل رفتارهای اجتماعی یک نفر، نقش عوامل شخصیتی یا ویژگی‌های پایدار او را مهم‌تر از واکنش او به موقعیت‌ها برآورد می‌کند.علت وجود خطای بنیادی این است که اغلب افراد، به‌عنوان مشاهده‌گر، این واقعیت را نادیده می‌گیرند که هر فرد، بسته به موقعیت پیش رو، نقش‌های اجتماعی متعددی را ایفا می‌کند که دیگری ممکن است تنها شاهد یکی از آنها باشد. بدین‌سان، اهمیت موقعیت‌های اجتماعی در تبیین رفتار یک فرد به‌سادگی نادیده می‌شود.

Ⓜ️اثر اجماع کاذب
False consensus effect



تصور اشتباه اینکه دیگران با ما هم‌فکر هستند. مردم به‌طور معمول تصور غلطی از میزان هم رای بودن و همفکر بودن دیگران با خودشان دارند و آن را بیشتر از آنچه واقعاً هست تصور می‌کنند.


Ⓜ️ خطای هاله Halo Effect


این خطا زمانی روی می‌دهد که یک ویژگی مثبت یا خوب در یک شخص، محصول، شرکت و غیره باعث می‌شود سایر ویژگی‌ها تحت تاثیر مثبت قرار گیرند، حتی ویژگی‌هایی که هیچ اطلاع و ارزیابی از آن نداریم. مثال بسیار معمول آن وقتی است که مردم در برخورد با اشخاص زیبا، آنها راباهوش‌تر، نجیب‌تر، مهربان‌تر، تحصیل‌کرده تر و درستکارتر از دیگران می‌بینند. این درحالی است که شخص زیبا صرفا زیبا است و تنها ارزیابی ما از او فقط زیبایی است و سایر ویژگی‌های او ممکن است کاملا برخلاف این ویژگی مثبت باشند. سوگیری هاله نتیجه قضاوت سریع و احساسی است. اگر شما رفتار کسی را دوست داشته باشید احتمالا سلیقه و ظاهر او را هم دوست خواهید داشت. اگر شما سیاستهای رئیس‌جمهور را دوست داشته باشید احتمالا صدا و ظاهر او را هم دوست خواهید داشت و برعکس.نتایج چند مطالعه نشان داده‌اند که وقتی مردم ظاهر کسی را دوست دارند به او صفات مثبت شخصیتی نیز میدهند. حتی یک مطالعه نشان داده است که در دادگاه‌ها هیات منصفه تحت تاثیر ظاهر زیبای افراد قرار گرفته و کمتر تمایل دارد که افراد زیبا را گناهکار تشخیص دهد.

🪫 تاثیر خطای هاله در موارد زیر بررسی شده است:


🏷● 1- آموزش: پژوهشگران در چندین مطالعه متوجه شدند که معلمان برخورد بهتری با دانش‌آموزانی دارند که نسبت به سایرین ظاهری دوست داشتنی‌تر دارند. یک پژوهش نشان داد در آزمون آنلاین دانش آموزان زیبا نمره کمتری نسبت به آزمون غیرآنلاین در کلاس درس داشتند که نشان دهنده تاثیر ظاهر آنها در نظر و نمره معلم است.

🏷● 2- محیط کار: اثر هاله می‌تواند در درآمد، جایگاه شغلی و روابط اشخاص در محیط کار تاثیر بگذارد.

🏷● 3- بازاریابی و فروش: فروشندگان و بنگاه‌های تبلیغاتی از اثر هاله به خوبی استفاده می‌کنند. وقتی یک شخص جذاب و معروف (سلبریتی) یک محصول را تبلیغ می‌کند نگاه مثبت و علاقه ما به آن شخص باعث نگاه مثبت و علاقه ما به محصول نیز خواهد شد.


#تفکر_نقاد


🛜
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی