The Rebel
250 subscribers
5.63K photos
450 videos
56 files
1.74K links
نوشتن، معنا بخشیدن به رنج است.
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیرزن دعا کرد:
خدا ایشالا شما را سایه‌دار کنه.
«شاید تقصیر من بود» از کشنده ترین جملاتیه که آدم میتونه دچارش بشه


• Amir Huseyn •

@uttweet
باید بنویسم. حتی اگر در پیدا کردن کلمات ضعف دارم، یا اگر نمیتوانم لحن همیشگی نوشته‌هایم را تکرار کنم، باز هم نباید نوشتن را رها کنم. مهم نیست اگر ضعیف دیده شوم‌ یا نوشتن بی‌فایده باشد.
باید بنویسم تا به رنجی که میکشم، معنا ببخشم. باید بنویسم تا زنده بودنم‌ را به خودم یادآوری کنم.
نه! این صورت بی‌هیجان، همه من نیست. من بودنم را نباید در پذیرش‌ کوچک کنم.
من از جنس آتشم. آتش آرام و قرار ندارد. آتش رد خود را به جا می‌گذارد. ردی که می‌تواند از جنس همین کلمات باشد.
#از_احساساتم
Channel photo updated
Hold me tight in your arms.
Connect me back to the life.
Don't leave me floating.
Forwarded from من (مجید نجفیان فخرائی)
یادمه جوان که بودم با امیرحسین قرار بود شب عید ماهی‌قرمز بفروشیم. قرار بود نفری 200 تومن سرمایه بیاریم وسط. تهش موقع حساب سود انقدر ریاضیمون داغون بود رسیدیم به عدد دو میلیارد سود. اصلا یادم نیست چطوری ولی خوش بودیم و رسیدیم. کجا نشسته بودیم؟ یادم نمیره، پایین میدون ولیعصر نزدیک سفارت عراق تو نگارستان. الان که پنجره بازه و خنکی هوا داره میخوره به پوستم یاد شب‌هایی افتادم که با امیرحسین مست میکردیم. یک بطر عرق سگی و دوتا لیوان یه بار مصرف و چندتا دونه بادوم‌زمینی. گاهی پول داشتیم آبمیوه هم می‌خریدیم، اما معمولا پولمون به این چیزا نمی‌رسید. کجا میخوردیم؟ یا مزرعه‌ای که امیرحسین کار میکرد یا تو خیابون‌های خنک اطراف مزرعه. الآن که اینو دارم می‌نویسم، چندتا بطری وودکا و جین و ویسکی کنارمه اما مگه دلم به ریختن میره؟ والا برادر تنها کسی که موقع مستی حواسش به من بود تو بودی. باقی مستی‌ها این من بودم که حواسم به بقیه بود. درسته یه عالمه فیلم و عکس داری از مستی‌های اعلی‌حضرتی من اما مگر مست نمیکردیم که مستانه باشیم؟ یا وقتی دیگه از دوران گارگری گذشته بودیم میرفتیم بلوار ماهان و آبجو میخوردیم. بعدشم میرفتیم اژدرزاپاتا و تا زیر چشم کره میکردیم. بعدا دوباره وضعمون بهتر شد تو باغی و جایی مست میکردیم. این پیاله وامونده بی رفیق نه پُر میشه نه میل به پر شدن داره. خیلی عجیبه.
یه دقیقه حواست به آفتاب‌گیر ماشین پرت میشه، یه تصادف چسکی میکنی، ماشین روبرویی ون شرکت واحده، اصرار میکنه افسر بیاد، افسر میاد و میبینی بیمه تموم شده، پلاک رو میکنه و با خودش میبره و مجبور میشی‌ اول وقت فرداش بیفتی دنبال کارای ماشین؛ اونم زیر همون آفتابی که ازش فرار میکردی!
تازه باید خوشحال باشی که اتفاقی نیفتاده، خسارت زیاد نبوده و آقا پلیسه‌ هم ماشین رو نبرده پارکینگ!
آسانسور خراب است. اشکالی ندارد. ۹ طبقه بالا برو. اشکالی ندارد. سیستم به مشکل خورده. اشکالی ندارد. نتیجه‌ی دلخواهت را نمی‌گیری. اشکالی ندارد. مراحل سخت هنوز مانده. اشکالی ندارد. چه چیزی اشکال دارد؟ این‌که باور نداشته باشی اشکالِ چیزها واقعا اشکالی ندارد.

۰۳/۱۲
حالا من هی چیزی نمیگم دلیل نمیشه که همش لفت لفت لفت! تو کدوم کانال دیگه‌ایی به این شیوایی‌ چسناله میکنن و براش هشتگ هم میذارن؟ اونم با این همه تنوع محتوایی؟
قدر نمیدونین که!
Happy Erteholiday 🕺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ازون شباست که قراره بعدها بگم آخ چقد چسبید!
تا حالا روتین نداشتن‌ رو تجربه کردین؟
وحشتناکه لعنتی!
وقتی اون بیرون خبری نباشه، تو خودت حبس میشی. بودنت هر لحظه کمرنگ‌‌تر میشه و هر چه قدر فریاد بزنی، بازم احساس میکنی‌ کافی نیست.
بدتر ازون افکار آزاردهنده تمام روز منتظر شکنجه کردنت میمونن‌ و باید همیشه آماده فرار ازشون باشی. همینم باعث میشه خسته و بی‌انرژی بشی. باعث میشه ناامیدی‌ بیاد سراغت.

[ متن ناتمام ]
#از_احساساتم
Maybe, just maybe, there is no purpose in life. But if you linger a while longer in this world, you might discover something a value in it.
Audio
بیاین فرض کنیم هوا خیلی هم خوبه
حالا چرا قهوه داره انقد گرون میشه؟🫠
آفرین علی جون!
دست گذاشتن رو زخم قدیمیت‌ و انگولک‌ کردنش‌ تو این شرایط کار به شدت درستی بود! نه که همه مشکلات دیگه حل شده و در آرامش مطلق به سر می‌بری، الان دیگه نوبت این یکی بود!
مطمئن باش با خوندن این کتابه قراره بتونی رابطه پر عیب و ایرادت‌ با مامان رو درست کنی و دیگه تحت تاثیرش نباشی!
همین الانشم دو تا هندونه دستت دادن، این یکی رو هم میتونی مثل آقا ابوالفضل‌ العباس با دندونات نگه داری!