ایشون هم هفت فاکینگ هزار سال عمر داشتند و شایسته هشتگ #هیبت_یک_درخت_درست میباشند.
میگفت:
در دنیایی که پیوسته میکوشد تو را به چیز دیگری تبدیل کند، خود بودن مهمترین دستاورد است.
در دنیایی که پیوسته میکوشد تو را به چیز دیگری تبدیل کند، خود بودن مهمترین دستاورد است.
Greensleeves
او و دوستانش _ he and his friends
اگه مُردی، دوباره واستا و بجنگ!
حق نداری بنویسی!
حرف تازهایی برای گفتن نداری، ننویس!
فقط بیست و سه، چهار نفر پیام قبلی رو دیدن، ننویس!
فلان اتفاق و بهمان احساس که مهم نیستن، ننویس!
اینجوری تحت فشاری و داری الکی الکی خودت رو شکنجه میکنی؟ به درک! ننویس!
کرم ابریشم نیستی و قرارم نیست پروانه بشی؟ بازم باید بری تو پیله! اگه خودت رو حبس نکنی، انگار تغییر کردنت رو appreciate نکردی، ننویس!
ذوق زدهای، منتظری، نگرانی، چشم انتظاری، مهم نیست! تا اتفاق نیفتاده، ننویس!
اگه زیادی ویرگول گذاشته باشی چی؟ اصلا مگه انگلیسیه که داری ساختار conditional claus رو تکرار میکنی؟ ننویس!
متنت خیلی طولانی شده، ممکنه همون حرفهای قبلی رو تکرار کنی، ننویس!
میخواستی زنده بودنت رو فریاد بزنی؟ خب باشه! آفرین! حالا دیگه ننویس!
#از_احساساتم
حرف تازهایی برای گفتن نداری، ننویس!
فقط بیست و سه، چهار نفر پیام قبلی رو دیدن، ننویس!
فلان اتفاق و بهمان احساس که مهم نیستن، ننویس!
اینجوری تحت فشاری و داری الکی الکی خودت رو شکنجه میکنی؟ به درک! ننویس!
کرم ابریشم نیستی و قرارم نیست پروانه بشی؟ بازم باید بری تو پیله! اگه خودت رو حبس نکنی، انگار تغییر کردنت رو appreciate نکردی، ننویس!
ذوق زدهای، منتظری، نگرانی، چشم انتظاری، مهم نیست! تا اتفاق نیفتاده، ننویس!
اگه زیادی ویرگول گذاشته باشی چی؟ اصلا مگه انگلیسیه که داری ساختار conditional claus رو تکرار میکنی؟ ننویس!
متنت خیلی طولانی شده، ممکنه همون حرفهای قبلی رو تکرار کنی، ننویس!
میخواستی زنده بودنت رو فریاد بزنی؟ خب باشه! آفرین! حالا دیگه ننویس!
#از_احساساتم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدئو رو شب یلدای ۹۸ گرفتم. دو سه ماه قبل کرونا! و من تو این سالها چه چیزایی رو که از سر نگذروندم!
و بله، ما مشهدیها دوست داریم موسیقی رو تو زیرزمین و از پشت پرده ببینیم! چیه آدم بره تو حیاط باصفای یه دونه ازون کافهها که تو شهر پره!
The Rebel
یه کمدین فیلیپینی رو تو اینستا فالو دارم. یه مدته که یه مرغ آوازهخوان* نزدیک خونهاش لونه کرده و دوتا جوجه هم داره اونجا. امروز دیدم زیر لونهشون بالشت گذاشته، بالا سرشون هم یه آبخوری با محلول ویتامینه. خوشبختی برای من همچین شکلی داره. اینکه بتونی برای…
محلول ویتامینه کجا میفروشن؟ :)
مگه موسی کو تقی چه کم از mocking bird دارد؟
مگه موسی کو تقی چه کم از mocking bird دارد؟
امروز به طور اتفاقی یه بخشی از یادداشت "موسیقی جلوی مرگ را میگیرد" از مُ.اماموردی رو شنیدم که به نظرم حیفه به اشتراک نذارمش.
بیاین شما هم بخونین:
در اساطیرِ یونان، سخن از شاعری رانده شده است که ساز میزد و آواز میخواند. زیبایی شگرفِ صدای موسیقی اورفئوس آنچنان بود که جاندار و بیجان به دنبالِ او حرکت میکردند تا بیشتر شنوندهی نوا و آوای او باشند. پس از مرگِ همسرِ اورفئوس، او با سازش به جهانِ مردگان رفت و با صدای ساز و آوازش همسرِ هادس را چونان مسحور ساخت که اجازهی خروجِ همسرِ شاعر را از جهانِ مردگان، از فرمانروای جهانِ زیرین گرفت، مشروط به اینکه تا خروج از آن سرزمین به همسرش ننگرد. اما اورفئوس در قدمِ آخر به زن نگریست و زن برای همیشه در جهانِ مردگان ماندگار شد.
اورفئوس هنگامِ خدمت در کشتی آرگو نیز در گذر از جزیرهی سیرنها که پریان دریا با صدای موسیقی خود دریانوردان را به اعماق دریا و به کامِ مرگ میکشاندند، با ساز و آواز جان دریانوردان را نجات داد.
اما مرگ سرانجام گریبان شاعر را گرفت. روزی که اورفئوس برای فرستادنِ درود به خدایان رفته و زیر درختی نشسته و به نواختن ساز مشغول بود، مورد حمله قرار گرفت و به سمتش چوب و سنگ پرت میکردند؛ اما صدای موسیقی اورفئوس سنگ و چوب را نیز از حرکت نگاه میداشت. اورفئوس را با دستخالی سر بریدند و سر بریده را در رودی افکندند و سر، آوازخوان به سرود انکارِ مرگ، به پایین رودخانه شناور شد.
•
موسیقی به جاندار و بیجان، جانِ تازهای میبخشد.
موسیقی حتی به مردگان نیز فرصتی برای بازگشت و ادامه میدهد به این شرط که نگاه نکنیم و ادامه بدهیم.
ما چارهای جز خیال نداریم؛
ما چارهای جز دلتنگی برای روزهای خوبِ گذشته، خواه دور و خواه نزدیک، نداریم؛
ما چارهای جز اینکه گِردِ موسیقی و خیال، جمع شویم و دستهای یکدیگر را سخت و محکم بگیریم و پشت به هیولاهایی که ساکتمان میکنند و سنگهای سکوت را به سمت آوازِ مشترکِ ما پرت میکنند، کنار یکدیگر بایستیم و آواز سَر دهیم، نداریم؛
چون موسیقی جلوی مرگ را میگیرد، و باشد که موسیقی جلوی مرگ را بگیرد.
From @walkman_project
بیاین شما هم بخونین:
در اساطیرِ یونان، سخن از شاعری رانده شده است که ساز میزد و آواز میخواند. زیبایی شگرفِ صدای موسیقی اورفئوس آنچنان بود که جاندار و بیجان به دنبالِ او حرکت میکردند تا بیشتر شنوندهی نوا و آوای او باشند. پس از مرگِ همسرِ اورفئوس، او با سازش به جهانِ مردگان رفت و با صدای ساز و آوازش همسرِ هادس را چونان مسحور ساخت که اجازهی خروجِ همسرِ شاعر را از جهانِ مردگان، از فرمانروای جهانِ زیرین گرفت، مشروط به اینکه تا خروج از آن سرزمین به همسرش ننگرد. اما اورفئوس در قدمِ آخر به زن نگریست و زن برای همیشه در جهانِ مردگان ماندگار شد.
اورفئوس هنگامِ خدمت در کشتی آرگو نیز در گذر از جزیرهی سیرنها که پریان دریا با صدای موسیقی خود دریانوردان را به اعماق دریا و به کامِ مرگ میکشاندند، با ساز و آواز جان دریانوردان را نجات داد.
اما مرگ سرانجام گریبان شاعر را گرفت. روزی که اورفئوس برای فرستادنِ درود به خدایان رفته و زیر درختی نشسته و به نواختن ساز مشغول بود، مورد حمله قرار گرفت و به سمتش چوب و سنگ پرت میکردند؛ اما صدای موسیقی اورفئوس سنگ و چوب را نیز از حرکت نگاه میداشت. اورفئوس را با دستخالی سر بریدند و سر بریده را در رودی افکندند و سر، آوازخوان به سرود انکارِ مرگ، به پایین رودخانه شناور شد.
•
موسیقی به جاندار و بیجان، جانِ تازهای میبخشد.
موسیقی حتی به مردگان نیز فرصتی برای بازگشت و ادامه میدهد به این شرط که نگاه نکنیم و ادامه بدهیم.
ما چارهای جز خیال نداریم؛
ما چارهای جز دلتنگی برای روزهای خوبِ گذشته، خواه دور و خواه نزدیک، نداریم؛
ما چارهای جز اینکه گِردِ موسیقی و خیال، جمع شویم و دستهای یکدیگر را سخت و محکم بگیریم و پشت به هیولاهایی که ساکتمان میکنند و سنگهای سکوت را به سمت آوازِ مشترکِ ما پرت میکنند، کنار یکدیگر بایستیم و آواز سَر دهیم، نداریم؛
چون موسیقی جلوی مرگ را میگیرد، و باشد که موسیقی جلوی مرگ را بگیرد.
From @walkman_project
معین عزیزم
سربازی به خودی خود تخمیه؛ دیگه اینکه تو اوج گرما افتادی یزد و بدتر ازون انتخابات و محرم رو در کنار برادران پاسدار میگذرونی بماند!
خوشبختانه آدم کله خری هستی و میدونم خنده خنده از پسش برمیای، ولی خب بازم نیاز دونستم از همینجا برات آرزوی صبر فراوان کنم.
امیدوارم وقتی برگشتی کلی سقوط جدید داشته باشیم و برامون بازم هلیکوپتری برقصی.
طرفدار قدیمی ماتحتت
علی جوان
سربازی به خودی خود تخمیه؛ دیگه اینکه تو اوج گرما افتادی یزد و بدتر ازون انتخابات و محرم رو در کنار برادران پاسدار میگذرونی بماند!
خوشبختانه آدم کله خری هستی و میدونم خنده خنده از پسش برمیای، ولی خب بازم نیاز دونستم از همینجا برات آرزوی صبر فراوان کنم.
امیدوارم وقتی برگشتی کلی سقوط جدید داشته باشیم و برامون بازم هلیکوپتری برقصی.
طرفدار قدیمی ماتحتت
علی جوان
عجب ماه شلوغ پلوغی قراره بشه این تیر!
_ هفتهای سه شب تمرین بوکس دارم، سه شب آموزش شنا، آخر هفتهها هم احتمالا با یه گروهی بدویم.
_ حسابداری شرکت رو باید سیستمی کنیم.
_ امسال برای اولین بار تو نمایشگاه صنعت غرفه گرفتیم و کارای آماده سازی مسئولیت منه؛ بعدشم که باید تو خود غرفه باشم. یه جورایی محک خوبیه که هم خودم رو به عنوان مدیر پروژه بسنجم، هم به عنوان یه فروشنده.
_ به جز اینام مهاجرت کردن یا سربازی رفتنم مشخص میشه و شاید نیاز بشه یه سری چیزا رو هم فدا کنم.
_ هفتهای سه شب تمرین بوکس دارم، سه شب آموزش شنا، آخر هفتهها هم احتمالا با یه گروهی بدویم.
_ حسابداری شرکت رو باید سیستمی کنیم.
_ امسال برای اولین بار تو نمایشگاه صنعت غرفه گرفتیم و کارای آماده سازی مسئولیت منه؛ بعدشم که باید تو خود غرفه باشم. یه جورایی محک خوبیه که هم خودم رو به عنوان مدیر پروژه بسنجم، هم به عنوان یه فروشنده.
_ به جز اینام مهاجرت کردن یا سربازی رفتنم مشخص میشه و شاید نیاز بشه یه سری چیزا رو هم فدا کنم.
از مجموعه رتبه چهارم
داستان پشتش اینجوریه که یه عکاس وقتی نمیتونه به صورت حضوری بره از مسابقات عکس بگیره و یه جورایی شکست میخوره، تصمیم میگیره به اونایی توجه کنه که تو مسابقه چهارم میشن، اونایی که مثل خودش شکست خوردن.
داستان پشتش اینجوریه که یه عکاس وقتی نمیتونه به صورت حضوری بره از مسابقات عکس بگیره و یه جورایی شکست میخوره، تصمیم میگیره به اونایی توجه کنه که تو مسابقه چهارم میشن، اونایی که مثل خودش شکست خوردن.